در سالهای ۱۹۸۰به بعد(مقارن با دولت ریگان در آمریکا) سه مؤسسه صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و خزانهداری آمریکا، مجموعهای از توصیهها را به دولتها پیشنهاد کردند که شامل خصوصیسازی، کاهش دخالت دولت، اصلاح نرخ ارز و قطع یارانهها بود. بخش مهمی از این توصیهها شامل مجموعهای از دستورالعملها در خصوص تعرفهها بود. از این توصیهها در آن دو دهه، به عنوان اجماع واشنگتنی یاد میشود.
حذف تعرفهها ظاهر خوبی داشت؛ اما در باطن استثمار ملتها را نشانه گرفته بود. اقتصادهای غربی از طریق حذف تعرفهها به دنبال تصرف بازار اقتصادهای ضعیفتر بودند که ماحصل آن سقوط تولید در آن اقتصادهای ضعیف بود. به صورت کلی تعرفه عاملی برای حمایت از کالا و تولیدات داخلی و تنظیم بازارهاست؛ اما نهادها و مؤسسههای اقتصادی و بانکی بینالملل در قالب دستورالعملهایی، دولتها را به حذف یا کاهش این تعرفهها توصیه میکردند. ظاهر امر کمک به تولید در این دولتها بود؛ اما در عمل به واسطه آزادسازی مرزهای اقتصادی، بخش تولید چون توان رقابت با کالاهای وارداتی را نداشت، به مرور دچار ضعف میشد. در واقع، تعرفه دو روی یک سکه بود که روی تضعیف تولید و واگذاری بازارها را برای اقتصادهای کوچکتر و روی دیگر آن، یعنی تقویت تولید و تصرف بازارهای خارج را برای اقتصادهای برتر محقق میکرد.
از قضا در این چند دهه ورق برگشت و بسیاری از دولتها آن توصیهها را کنار گذاشتند و اقتصادهایی ظهور یافتند که در دو دهه اخیر توانستند قدرت اقتصادهای برتر، از جمله اقتصاد ایالات متحده را به چالش بکشند.
نتیجه آن شد که ترامپ علناً به زیر میز زد و از روی دوم تعرفه که خلاف ادعای گذشته خودشان بود، در حکم یک سلاح استفاده کرد تا مانع از نزول اقتصاد کشورش بشود و از این طریق چهره استثماری غارتگران و سرمایهداران نیز آشکار شد.
دولت آمریکا عملاً هدف از تعرفهها را علاوه بر مسائل سیاسی و اجتماعی، جبران کسری بودجه و بهخصوص تقویت اقتصاد داخلی و اشتغالزایی میداند. از این رو فارغ از تأثیرات تورمی این تعرفه در بخشهای انرژی، مواد غذایی و ...، امکان و احتمال تقویت تولید آمریکا از طریق همین سیاست اقتصادی وجود دارد. بنابراین، کانون اصلی رویکرد تعرفهای دولت آمریکا تقویت تولید داخل است. همان رویکردی که قلب سیاستهای اقتصاد مقاومتی را تشکیل میدهد. سیاستهایی که دو دهه مورد تأکید رهبر معظم انقلاب بوده است؛ اما برخی دولتها به جای تمرکز بر درونگرایی و بروننگری و تمرکز بر توان داخل، به سمت تقویت تولید از بیرون غش کردند. چنانکه مقارن با روشن شدن فلسفه اصلی تعرفهها برای بسیاری از دولتها، تفکری در اقتصاد ایران حاکم شد که دقیقاً همان توصیههای اجماع واشنگتنی را در پیش گرفته بودند. توصیههایی که غرب سالهاست از آن عبور کرده است.