«سیدعلی پروینیان» از پیشکسوتان دفاع مقدس، افتخار دوستی با «شهید حاج حسین خرازی» را از کودکی تا زمانی که در جبهه به عنوان رزمنده لشکر امام حسین (ع) حضور پیدا میکند، دارد. «از کردستان تا جزایر همیشه فارس» نام کتابی مربوط به اوست که خاطرات تجربه جهاد از کردستان تا خلیج فارس این رزمنده را شامل می شود.
او در این کتاب روایتی از جنایت گروهک کومله دارد و تعریف میکند: «چیزی نگذشت که عملیات شروع شد و تا شب ادامه پیدا کرد. تعدادی از نیروها که در محاصره بودند، نجات پیدا کردند؛ ولی هفده یا هجده نفر از پاسداران همچنان مفقود بودند. ما برای پیداکردنشان خیلی تلاش کردیم؛ اما نتوانستیم آنها را پیدا کنیم تا اینکه دوازدهسیزده روز بعد، ماشینی از نوع کاپرا با سرعت وارد پادگان شد و با شتاب، زنجیر ورودی را پاره کرد و از خیابان جلوی پادگان که آسفالت و جدولدار بود، آمد و نزدیک محل استقرارمان ایستاد. راننده از ماشین پیاده شد و روی زمین افتاد. بهطرفش رفتیم و دیدیم بیهوش شده است.
او مرد مسنی بود و هیکل درشتی داشت. امدادگران بهسرعت او را به هوش آوردند؛ ولی رنگ به صورتش نبود و حال مساعدی نداشت. با سختی چشمانش را باز کرد و با دستهای لرزان، به ماشین اشاره کرد. بهطرف ماشین رفتیم. از پشت ماشین خون جاری بود. رفتیم نزدیکتر و پشت ماشین را نگاه کردیم. هرکسی که صحنه پشت ماشین را میدید، یا غش میکرد یا حالش بد میشد یا ناخواسته سر به دیوار میکوبید و فریادای خدایش بلند میشد. من هم حالم بد شده بود و بیاختیار توی سروکلهٔ خودم میزدم و گریه میکردم. حسین خرازی هم با دیدن آن صحنه به دیوار تکیه داده بود و با صدای بلند هایهای گریه میکرد.
پشت ماشین، اعضای تکهتکه شده بدن پاسدارهای مفقود شده بود که کوملهها آنها را بهطرز فجیعی بهشهادت رسانده و قطعهقطعه کرده بودند؛ حتی سرهایشان را هم با تبر تکهتکه کرده و به راننده گفته بودند آنها را تحویل ما بدهد. راننده هم پایش را روی گاز گذاشته و دیوانهوار، با آخرین سرعت بهطرف پادگان آمده بود. در طول راه، خون این عزیزان مانند جوی آبی از ماشین به زمین میریخته است. دو نفر از کوملهها، سوار بر اسب، پشتسر راننده حرکت کرده بودند که اگر راننده خطایی کرد، او را بکشند. آن روز غوغایی برپا شد. دیدن آن صحنه و بدنهای تکهتکه شده شهدا واقعاً دلخراش بود. دیدنشان دل میخواست. بچههایی را که بیهوش روی زمین افتاده بودند، به بیمارستان انتقال دادیم و پیکر پاک شهدا را هم به معراج شهدا فرستادیم تا به خانوادهایشان تحویل دهند. بعد از این فاجعه، فرماندهان جلسهای تشکیل دادند و عملیاتی را طرحریزی کردند تا انتقام شهدا را از کوملهها گرفتند.»