بسیاری از کوچههای ایران، نام پهلوانانی را به دوش میکشد که با دستان خالی در مقابل دشمنان تا بندندان مسلح ایستادگی کردند تا بگویند که ما جان میدهیم، ولی خاک نه! شهدای هشت سال دفاع مقدس را میگویم. شهدایی که آرمان انقلاب اسلامی چنان در جان آنها ریشه دوانده بود که افقهای بلندی در نگاهشان دیده میشد؛ از تهران تا کربلا و از کربلا تا بیتالمقدس؛ این شعارها، نه به معنای تصاحب و افزایش قدرت، که برای گسترش اندیشه انقلاب اسلامی بود؛ چرا که انقلاب از چشمه اسلام اصیل سیراب شده بود و این انقلاب بود که میتوانست تسمه از گرده ظالمان و استکباران عالم بکشد. این دوران درسهایی برای امروز ما دارد که در ادامه به بخشیهای از آن اشاره میکنیم.
درس اول اعتماد به جوانان بود؛ چنانکه وقتی صدام با حمایت کشورهای غربی دستش به خرمشهر رسید، چنان مست و مغرور شده بود که گفت اگر ایرانیان موفق به بازپسگیری خرمشهر از راه نظامی شوند، من کلید بصره را به آنان خواهم داد. این رشادتهای جوانان ایرانی بود که در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ با توکل بر خداوند متعال خرمشهر را آزاد کردند؛ آن هم در زمانی که به تعبیر «سردار سیدرحیم صفوی» «بنیصدر هیچ تلاشی در تقویت و انسجام نیروهای مسلح نکرد ... و جنگ در شرایطی آغاز گشت که هرگز آمادگی رزمی در قوای نظامی وجود نداشت.»
درس دوم دفاع مقدس را میتوان تحقق عینی شعار «ما میتوانیم» دانست؛ آن زمانی که خائنان از فرمول عهد حجری «زمین بده زمان بگیر» استفاده میکردند؛ ایدهای که دستاوردی جز سقوط خرمشهر، در محاصره افتادن آبادان، اشغال پادگان استراتژیک حمید و... نداشت! ایستادگی رزمندگان جبهه حق ارادهای بود که شعار «ما میتوانیم» را با همه توان در وجود یک ملت نهادینه کرده و مبتنی بر این نیروی الهی بود که همه توفیقات در طول دفاع مقدس حاصل آمد. همین اراده و همین تفکر، امروز نیز بدون شک رمز عبور ما از موانع و مشکلات و تحریمها و فشارها خواهد بود.
درس سوم را میتوان اتحاد و همبستگی دانست؛ دشمن پایش به خاک ایران باز شده بود و هر عقل سلیمی دستور به اتحاد نیروها و جبههگیری یکپارچه در مقابل دشمن را میدهد، اما کاری که بنیصدر در این ایام انجام داد، خلاف این دستور بدیهی عقل بود و در اقدامی نابخردانه طی نامهای به نیروهای ارتشی دستور داد: «بدون اخذ دستور از فرماندهی کل قوا، حتی یک عدد فشنگ هم نباید به سپاه تحویل داده شود.»، اما آنچه دست جبهه حق را گرفت و به قله پیروزی کشاند، وحدت بین نیروها بود.
درس چهارم این بود که فتنهگران داخلی همواره زمینهساز تجاوز بیگانگان و دشمنان خارجی هستند. در حقیقت، ترفندهای بیگانگان بدون هموارسازی ایادی داخلی آنها آغاز نمیشود! تجاوز نیروهای بعثی به ایران، بدون اقدامات منافقانه لیبرالها و جریانهای نفاق و عملکرد خائنانه عناصری، چون بنی صدر و رجوی کلید نمیخورد.