صبح صادق >>  پرونده >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۷۹۷۳۸
پایگاه بصیرت / سیدپویا هاشمی

شبکه نمایش خانگی قرار بود فرصتی تازه برای روایت‌های خلاقانه، سوژه‌های بکر و دور زدن بوروکراسی باشد و همچنین خونی تازه در رگ‌های تولیدات تصویری ایران شود. اما حالا، در بسیاری از موارد، آنچه از این بستر باقی مانده، تصویری تلخ از نوعی آشفتگی فرهنگی است؛ ترکیبی از ملودرام‌های کلیشه‌ای، عشق‌های بی‌ریشه، روابط پرزرق‌وبرق، و روایت‌هایی که بیشتر از بطن جامعه، از حاشیه‌های بازاریابی کاذب تغذیه می‌کنند.

واقعیت این است که شبکه نمایش خانگی، اگرچه در ابتدا می‌توانست مسیر مستقلی برای رشد داشته باشد، اما به‌تدریج به بی‌انضباط‌ترین و رهاشده‌ترین بخش تولیدات تصویری کشور بدل شد؛ تا جایی که امروز، بسیاری از آثار آن، نه با شاخص‌های فرهنگ ایرانی‌ـ اسلامی هم‌راستا هستند، نه حتی از نظر فنی و هنری می‌توانند از آزمون نقد سربلند بیرون بیایند.

پرسش اینجاست؛ چرا این‌گونه شد؟ مگر این شبکه قرار نبود بازوی مکمل سینما باشد؟ مگر قرار نبود به فیلم‌سازان جوان و دغدغه‌مند میدان بدهد؟ چرا اکنون محل تاخت‌وتاز داستان‌های سطحی، قهرمان‌سازی‌های تصنعی و عادی‌سازی خشونت و روابط مسئله‌دار شده است؟ این‌همه نمایش بدن، نمایش باده، نمایش رابطه… برای چه و با چه مجوزی تولید و پخش می‌شود؟

بخشی از ماجرا به ضعف نظارت و تنظیم‌گری بازمی‌گردد. سازوکار ناظر، که باید با سیاست‌گذاری هوشمند و مبتنی بر فرهنگ عمومی عمل کند، یا گرفتار تعارفات اداری است یا درگیر چالش‌های ساختاری و حقوقی با نهاد‌های دیگر. نتیجه؟ سریال‌هایی که از نظارت می‌گریزند و در عمل، ارزش‌گریزی و بی‌هویتی را ترویج می‌کنند.

از سوی دیگر، خود تولیدکنندگان نیز گاه به دام «بازارگرمی بی‌اخلاق» افتاده‌اند. از طراحی پوستر‌های تحریک‌آمیز تا دیالوگ‌هایی که عملاً مرز‌های اخلاقی را درمی‌نوردند، همه‌چیز فریاد می‌زند که تنها معیار، دیده‌شدن است؛ به هر قیمت ممکن. این دیدگاه، اگرچه شاید در کوتاه‌مدت مخاطب بیاورد، اما در بلندمدت سرمایه اجتماعی و فرهنگی رسانه را به باد می‌دهد.

جای تأسف دارد که برخی منتقدان رسانه، این وضعیت را نه‌تنها نادیده می‌گیرند، بلکه با چرخش‌های عجیبی، نقش مدافع پیدا کرده‌اند. آنان که روزگاری از «پاکیزگی سینما» دم می‌زدند، حالا یا سکوت کرده‌اند یا واژه‌هایی مانند «آزادی هنری» و «سلیقه مخاطب» را چنان بی‌مرز تفسیر می‌کنند که گویی هیچ خط قرمزی در فرهنگ وجود ندارد.

اما نمی‌توان از آن‌سوی طیف نیز چشم پوشید؛ آن‌جا که عده‌ای با رویکردی افراطی، هرگونه روایت متفاوت را سانسورطلبانه رد می‌کنند و با اعمال فشار‌های غیرفنی، فرصت را برای تجربه‌های هنری خلاق نیز تنگ می‌کنند. در چنین معرکه‌ای، قربانی اصلی، همان چیزی است که باید اصل باشد: «فرهنگ ملی» و «اعتبار رسانه».

چه باید کرد؟ مهم‌ترین راه، بازتعریف فوری سازوکار نظارت و تولید در این عرصه است. پلتفرم‌ها باید موظف باشند طبق دستورالعمل‌های شفاف، پاسخ‌گو باشند؛ نه آنکه هر سریالی با هر محتوایی تنها به‌واسطه سرمایه‌گذار پرنفوذ یا بازیگر چهره، راه انتشار پیدا کند. همچنین، نهاد‌های فرهنگی باید با گفت‌وگوی منسجم میان نهاد حاکمیت، بدنه کارشناسی و حتی مخاطبان، چارچوبی برای رشد کیفی تولیدات تعریف کنند.

در عین حال، مخاطب نیز باید مسئولیت انتخاب‌گرایانه‌اش را جدی بگیرد. هیچ رسانه‌ای بدون تقاضا دوام نمی‌آورد. اگر مردم بدانند که تماشای یک سریال صرفاً برای «حس فضولی» یا «شوخی با اخلاق» در نهایت به چه تبعاتی می‌انجامد، شاید بخشی از این چرخه از کار بیفتد.