صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۵  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۵۵۰
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۴
برای ایران معاصر، 2 مقطع تاریخی با وجود تفاوت‌های آشکار در مقیاس و ماهیت، در پیوستار معنایی و راهبردی قابل تأمل هستند؛ دفاع‌ مقدس 8 ساله در دهه 60 و مواجهه بازدارنده 12 روزه اخیر. در نگاه نخست، این 2 رخداد، جهانی کاملاً متفاوت را به تصویر می‌کشند؛

وقتی کارفرما خداست

سید محمدعماد اعرابی

بیایید به سه سال قبل برگردیم. همه چیز از یک دروغ بزرگ شروع شد: «یک دختر جوان به دلیل پوشش نامناسب توسط نیروی انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و کشته شد.» دروغ‌نگاران رسانه‌های زنجیره‌ای همه توان خود را به‌کار گرفتند تا این روایت دروغ را جا بیندازند. آنها با ارائه اطلاعات غلط، خانواده متوفی را تحریک به اعتراض کردند و مدارک پزشکی آن دختر بیمار را که حاکی از جراحی تومور مغزی در سنین کودکی، مصرف داروهای مادم‌العمر و لزوم مراجعات پزشکی هر ماهه بود، کتمان کردند.
هیچ مانعی در مسیر فعالیت کارخانه دروغ‌سازی نشریات زنجیره‌ای وجود نداشت. در حالی که مدیران مسئول رسانه‌ها باید نسبت به محتوای تولید شده در رسانه‌شان پاسخگو باشند و به اتهام نشر اکاذیب به دادگاه فراخوانده و در صورت اثبات جرم مجازات شوند اما هیچ‌کدام از گزارش‌های دروغ نشریاتی مانند «روزنامه شرق»، «روزنامه اعتماد»، «روزنامه هم‌میهن» و... باعث نشد مراجع قضائی و نظارتی وقت مدیران مسئول این رسانه‌ها را احضار کنند! انگار نوعی مصونیت برای دروغ‌گویی وجود داشت.
این ماجرا شاید با یک اتفاق آغاز شد اما در ادامه‌اش هیچ‌ چیز اتفاقی نبود. در میان موج انتشار اخبار جعلی، کمتر از دو هفته پس از حادثه، یک گروه هکری ناشناخته مدعی شد به سندی از مکاتبات مسئولان قضائی دست یافته که نشان می‌دهد آن دختر در درگیری با مأموران نیروی انتظامی مجروح شده و همان جراحت عامل مرگ بوده است. سندی که در همپوشانی با گزارش‌های کذب نشریات زنجیره‌ای آتش آشوب را بیشتر کرد. دو سال بعد در 11 جولای 2024 (21 تیر 1403) «یاکوب ناگل» مشاور سابق امنیت ملی «بنیامین نتانیاهو» در مقاله‌ای برای معاریو فاش کرد که آن سند دروغین توسط رژیم صهیونیستی ساخته و البته بدون آنکه نامی از این رژیم به میان بیاید، منتشر شده است.
در واقع «یاکوب ناگل» برای چندمین بار از اسرائیل به عنوان کارفرمای اصلی پروژه آشوب‌های 1401 ایران رونمایی می‌کرد. پیش از آن نقش شبکه تروریستی «اینترنشنال» در شعله‌ور کردن آشوب‌ها کاملا مشخص شده بود. آن روزها رسانه‌های زنجیره‌ای داخل ایران در یک همدستی آشکار با «اینترنشنال» به منبع تغذیه اخبار و گزارش‌های جعلی این شبکه تروریستی تبدیل شده بودند. شبکه‌ای که تقریبا یک ماه پیش از شورشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفت، کارفرمایش افشا شده بود. «باراک راوید» خبرنگار صهیونیست تارنمای عبری «واللا» و تارنمای آمریکایی «آکسیوس» 19 آگوست 2022 (28 مرداد 1401) درباره این شبکه گفت: «موساد به طور مرتب از این رسانه [ایران‌اینترنشنال] برای جنگ اطلاعاتی خود استفاده می‌کند.» مدتی بعد عوامل شبکه تروریستی اینترنشنال با وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی ملاقات کردند و بخشی از دفتر کار این شبکه نیز به اراضی اشغالی منتقل شد.
شعار «زن، زندگی، آزادی» نیز به‌خوبی کارفرمای آشوب‌های 1401 را نشان داد. این شعار سرنوشت جالبی داشت؛ یک روز روی جلد نشریات غربگرای داخل ایران نقش بست؛ یک روز در تجمع انتخاباتی غربگرایان فریاد زده شد؛ یک روز دیوارنگاره‌ای در اراضی اشغالی با تصویر نظامیان زن اسرائیلی شد؛ یک روز توسط سربازان رسانه‌ای اسرائیل بر دیوار خراب شده خانه‌های مردم مظلوم غزه نوشته شد؛ بارها از زبان منفورترین چهره حال حاضر جهان، یعنی «بنیامین نتانیاهو» با لهجه غلیظ عبری تکرار شد و در نهایت توسط سربازان ارتش کودک‌کش رژیم صهیونیستی روی بمب‌هایی که در جنگ 12 روزه به سمت ایران شلیک شد، نقش بست. بمب‌هایی که 126 زن، 41 کودک و در مجموع بیش از 1000 ایرانی را به شهادت رساند.
آشوب‌های 1401 با هدف انزوای ایران در عرصه جهانی و چندپاره کردن مردم و تحریک‌شان علیه نظام جمهوری اسلامی توسط اسرائیل و پادوهای داخلی‌اش دنبال می‌شد. کارفرمای صهیونیست در عرصه جهانی توانسته بود چهره‌های سرشناسی را به نفع پروژه‌اش پای کار بیاورد از «آنجلینا جولی» و «کیم کارداشیان» گرفته تا «جاستین بیبر» و «راجر واترز»؛ از «آنتونیو گوترش» و «جو بایدن» گرفته تا «اولاف شولتس» و «گابریل بوریچ». رسانه‌های اجتماعی کاملا در اختیار پروژه قرار گرفته بود تا جایی که کلیدواژه مربوط به این پروژه در توئیتر حدنصاب‌های قبلی را پشت سر گذاشت و پراستفاده‌ترین کلیدواژه در جهان شد و شبکه اینستاگرام محتواهای متعارض و غیرهمسو با این پروژه را با الگوریتم‌هایش سرکوب می‌کرد. فضا آن‌قدر سنگین بود که در ایران نیز برخی چهره‌های سرشناس دانسته یا نادانسته در خدمت پروژه قرار گرفتند و برخی نیز مردد شدند. جنگ روانی صهیونیست‌ها به میدان‌های ورزشی هم کشیده شد و آن روزها تردید برخی ورزشکاران در خواندن سرود ملی نشانه‌ای از پیشبرد همین پروژه در زمین ورزش بود.
حالا سه سال از آن روزها می‌گذرد؛ اکنون دیگر هیچ ورزشکاری در خواندن سرود ملی تردید ندارد. نه‌تنها تردیدی نیست بلکه صحنه سلام نظامی به پرچم جمهوری اسلامی ایران و حتی زانو زدن مقابل این پرچم به تصویری مرسوم در میدان‌های ورزشی تبدیل شده است. حالا دیگر همه می‌دانند شبکه تروریستی «اینترنشنال» و کارفرمای اسرائیلی‌اش برای حمله به ایران لحظه‌شماری می‌کنند و از تخریب زیرساخت‌های توسعه ایران و شهادت دانشمندان و مردم ایران به وجد می‌آیند.
حالا سه سال از آن روزها می‌گذرد و آن که در جهان منزوی شده، ایران نیست بلکه رژیم کودک‌کش صهیونیستی است. هفته گذشته (15 سپتامبر 2025 - 24 شهریور 1404) نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی پس از دیدار با وزیر خارجه آمریکا گفت: «هرچه می‌گذرد اسرائیل با انزوای بیشتری در صحنه جهانی مواجه می‌شود... اسرائیل در نوعی انزوا قرار دارد.» اکنون «بنیامین نتانیاهو» منفورترین چهره و اسرائیل منفورترین رژیم جهان است. رژیم صهیونیستی برای ترمیم چهره‌‌اش فقط در سال جاری 150 میلیون دلار به بودجه تبلیغاتی‌اش اضافه کرد. رقمی که نشان‌دهنده افزایش خیره‌کننده 20 برابری بودجه تبلیغات رسانه‌ای این رژیم است. اما آنها هرچه بیشتر خرج می‌کنند، بیشتر منفور می‌شوند. تظاهرات گسترده مردم جهان علیه رژیم صهیونیستی در استرالیا، نیوزیلند، آلمان، انگلیس، اسپانیا، آمریکا و... عمق نفرت جهانی از اسرائیل را نشان می‌دهد. این روزها چهره‌های سرشناس هنری از «خاویر باردم» و «هانا آینبایندر» گرفته تا «کارول کینگ» و «باب ویلن» بدون دریافت هیچ هزینه‌ای و تنها برای ادای وظیفه انسانی خود علیه رژیم صهیونیستی موضع می‌گیرند.
حالا سه سال از پاییز 1401 می‌گذرد اما در خیابان‌های ایران دیگر خبری از آشوب نیست. در عوض خیابان‌های تل‌آویو تقریبا هر هفته محل تجمع معترضان به نتانیاهو است. روزنامه عبری‌زبان ‌هاآرتص ماه گذشته شمار معترضان را تا 2.5 میلیون نفر اعلام کرد. ساکنان اراضی اشغالی این ماه نیز باز هم به خیابان آمدند و جاده‌ها و تقاطع‌های اصلی را مسدود کردند.
به نظر می‌رسد پروژه‌ای که صهیونیست‌ها سه سال پیش برای ایران طراحی کرده بودند نه‌تنها ناکام ماند بلکه با جنگ 12 روزه‌ای که علیه ایران به راه انداختند، به سمت خودشان کمانه کرده است. آمریکا و اسرائیل دیگر باید بدانند وقتی پروژه‌ای را با هزینه میلیون‌ها دلار راه می‌اندازند، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی را در اختیار می‌گیرند و دولت‌های اروپایی را پشت سرشان به خط می‌کنند اما با این حال همه چیز برخلاف انتظارشان و به ضررشان رقم می‌خورد یعنی پروژه بسیار بزرگ‌تری در جریان است که کارفرمایش خداست!

دیکتاتوری با رتوش دموکراسی 

حنیف غفاری 

پنج‌شنبه، هجدهم سپتامبر، خیابان‌های سراسر فرانسه شاهد خروش مردم در برابر سیاست‌های ریاضتی دولت ناتوان این کشور بود. این روز، نه یک اعتصاب عادی، بلکه نقطه عطفی در تقابل شهروندان فرانسوی و نظام سرمایه‌داری محسوب می‌شود. برای اولین بار از سال ۲۰۲۳ میلادی اتحادیه‌های کارگری از بخش‌های حیاتی آموزش، حمل‌ونقل، انرژی، رسانه و خدمات عمومی، متحد شده و مردم را به مبارزه‌ای همه‌جانبه علیه تصمیمات اقتصادی دولت فراخواندند. در سایه این همبستگی گسترده، که بسیاری از فعالیت‌های روزمره، از کلاس‌های درس گرفته تا حرکت مترو و قطار‌های منطقه‌ای، به شدت مختل شد. نه تنها در روز پنج‌شنبه، بلکه طی روز‌های آتی نیز فرانسه کانون یکی از چشمگیرترین اعتراضات سالیان اخیر خواهد بود. با برنامه‌ریزی بیش از ۲۵۰ راهپیمایی در شهر‌های مختلف، این حرکت نشان‌دهنده یک نارضایتی عمیق و فراگیر است. کانون این خشم، سیاست‌های ریاضتی دولت است که تابستان گذشته توسط فرانسوا بایرو، نخست‌وزیر وقت، در بودجه سالانه کشور گنجانده شد و تاکنون توسط سباستین لکورنو، نخست‌وزیر جدید، لغو نشده است. اتحادیه‌ها با قاطعیت این تدابیر را «ظالمانه» می‌دانند و معتقدند که این سیاست‌ها، بار سنگین بحران مالی را به ناحق بر دوش قشر کارگر، بازنشستگان، افراد کم‌درآمد و بیماران می‌اندازد تا منافع ثروتمندان را حفظ کند. 
صورت مسئله گویاست؛ فرانسه به دوران ریاضت اقتصادی خودخواسته بازگشته است! مداخله‌گرایی فرانسه در امور کشور‌هایی مانند سوریه و لبنان، اصرار فرانسه بر استمرار و تأمین بخشی از هزینه‌های جنگ اوکراین و روسیه و بازی بی‌محابای پاریس در زمین رژیم صهیونیستی و امریکا سبب شده دولت‌های مستقر در پاریس هزینه توحش و مداخله‌گرایی خود را از جیب شهروندان کشورشان و تحمیل ریاضت اقتصادی به آنها بدهند. ماکرون زمانی که در مسند قدرت قرار گرفت، وعده داد میان «ریاضت اقتصادی» و «رشد اقتصادی» گزینه سومی را ترسیم کند، اما اکنون پس از هشت سال خبری از این «راه سوم» نیست! فراتر از آن، تعهداتی که کشور‌های اروپایی در جریان توافق تعرفه‌ای و تأمین هزینه‌های جمعی ناتو به امریکا داده‌اند از هیچ منبع دیگری جز بودجه عمومی دولت تأمین نخواهد شد. محصول این چرخه، تحمیل هزینه‌های ریاضتی به شهروندان فرانسوی است و دیگر هیچ! 
در این میان ماکرون که دور دوم ریاست جمهوری خود را سپری می‌کند، به شهروندان فرانسوی هشدار داده که هرگز از سیاست‌های ریاضتی ترسیم شده در کاخ الیزه عدول ننموده و هرگونه تحرکی در مواجهه با این روند را نیز سرکوب خواهد کرد. اتحادیه‌های کارگری در فرانسه می‌گویند دیگر دوران مدارا با دولت سپری شده، اما کاخ الیزه می‌گوید صرفاً تظاهرات فرانسوی‌ها را به مثابه یک «سوپاپ اطمینان» برای «تخلیه خشم» آنها می‌پذیرد و بیش از آن، اقدامی در راستای منافع شهروندان صورت نخواهد داد. با این حال، همین تخلیه خشم فرانسوی‌ها نیز از سوی دولت و پلیس این کشور تحمل نمی‌شود! این همان دور باطلی است که در دوران ریاست‌جمهوری شیراک، سارکوزی، اولاند و ماکرون شاهد آن بوده‌ایم و در آینده نیز خواهیم بود.

اهمیت قطعنامه پیشنهادی ایران

حسن بهشتی پور

حمله به تأسیسات صلح‌آمیز هسته‌ای، نقض اصل منع توسل به زور و تعرض به حق حاکمیت کشورها محسوب می‌شود.
بر همین اساس، آژانس مأموریت دارد تا توسعهٔ صلح‌آمیز انرژی هسته‌ای را تضمین کند و هرگونه حمله به مراکز تحت پادمان آن، عملاً اعتبار و کارکرد این نهاد را زیر سؤال می‌برد.
باید توجه داشت که قطعنامه ۴۸۷ شورای امنیت (مصوب سال ۱۹۸۱) و نیز تصمیمات قبلی کنفرانس عمومی، گواهی بر سابقه‌ای محکم از پشتیبانی حقوقی و سیاسی از پیشنهاد ایران است.
حمایت کشورهای حامی منع حمله به تاسیسات هسته ای تحت پادمان، از جمله روسیه و چین، نشان‌دهندهٔ شکافی ژئوپلیتیکی در نهادهای بین‌المللی است. این صف‌بندی نشان می‌دهد خواستهٔ منطقی ایران — مبتنی بر تأمین امنیت هسته‌ای در چارچویی جمعی و نه صرفاً ملی — قابلیت مطرح شدن در مجامع بین‌المللی را دارد.
کشورهای آمریکا و برخی تروئیکای اروپا، احتمالاً چنین قطعنامه‌ای را مصداق «سیاسی‌سازی» آژانس تلقی کرده و با آن مخالفت خواهند کرد. از نگاه آنان، طرح ایران می‌تواند به‌طور غیرمستقیم، مشروعیت فعالیت‌های حساس هسته‌ای ایران را تقویت کند.
با توجه به سابقهٔ حملات اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای در عراق (۱۹۸۱) و سوریه (۲۰۰۷)، این قطعنامه هشداری آشکار به تل‌آویو است که اقدامات مشابه علیه ایران می‌تواند هزینه‌های سیاسی و حقوقی برای این دولت ناقض قواعد بین المللی در پی داشته باشد.
ایران با ارائهٔ این پیشنهاد، تلاش دارد ضمن کسب حمایت حقوقی و سیاسی بین‌المللی، فشار را بر متجاوزان به حقوق هسته‌ای تمام کشورها افزایش دهد. در این راستا، روشنگری در افکارعمومی جهان و تبیین ضرورت تحقق این پیشنهاد، برای رسانه‌های گروهی داخل و خارج اهمیتی حیاتی دارد.
قطعنامه پیشنهادی ایران قرار است در نشست عمومی آژانس بین المللی انرژی هسته‌ای در روز پنج شنبه به رای گذاشته شود. اما اقبال کمی برای رای آوردن دارد زیرا فشار آمریکا و متحدانش بر روی اعضای آژانس احتمالا مانع از تصویب نهایی می شود با این حال باید در نظر داشت حتی در صورت تصویب نشدن طرح ایران، مطرح کردن آن در رسانه‌ها، نقش مؤثری در ایجاد بازدارندگی در سطح افکارعمومی و جامعهٔ بین‌المللی خواهد داشت؛ چرا که حتی دولت‌های توسعه‌طلب ، امروز، نسبت به چهره‌ای که از آنان در اذهان عمومی ساخته می‌شود، حساس هستند.
اگر آژانس نتواند از تأسیسات تحت پادمان خود محافظت کند، اعتبار نظام پادمان و کل رژیم عدم اشاعه (NPT) خدشه‌دار خواهد شد. این موضوع نشان می‌دهد که امنیت هسته‌ای تنها یک مسئلهٔ فنی نیست، بلکه پیوندی مستقیم با ثبات منطقه‌ای و جهانی دارد. در همین راستا، باید گفت قطعنامه پیشنهادی ایران نه تنها تلاشی برای دفاع از تأسیسات هسته‌ای خود در برابر تهدیدهای احتمالی است، بلکه ابزاری دیپلماتیک برای برجسته‌کردن تناقض‌های موجود در رفتار قدرت‌های جهانی نیز به شمار می‌رود. موفقیت این ابتکار، به توانایی تهران برای جلب حمایت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و همراهی روسیه ، چین، هند، آفریقای جنوبی، برزیل و پاکستان بستگی دارد.
امروز اگر رهبران صلح‌طلب دنیا به فکر تصویب پیمانی برای جلوگیری از حمله به تأسیسات هسته‌ای تحت پادمان آژانس نباشند، دیگر نمی‌توان انتظار داشت در سال‌های آتی، کشورهای جهان خود را ملزم به فعالیت تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بدانند. درواقع اجرای ماده دوم ان پی تی ، مستلزم اجرای ماده چهارم است و این دو ماده لازم و ملزوم یکدیگر محسوب می شوند.
نمی شود صرفا بر اساس ماده دوم این پیمان، کشورها را موظف به اجرای پادمان آژانس در جهت عدم اشاعه هسته ای کرد و حقوق مسلم تصریح شده در ماده چهارم را نادیده گرفت.

بازار مشترک اسلامی و قدرت بازدارندگی نرم آن

ناصر ذاکری

منطقه غرب آسیا هرچند به دلیل برخورداری از منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی ممتاز همواره از فرصت و ظرفیت چشمگیر برای توسعه برخوردار بوده و در دهه‌های اخیر درجاتی از رونق اقتصادی و رشد تولید ناخالص داخلی را تجربه کرده، اما توفیق چندانی در ایجاد یک شبکه به‌هم‌پیوسته اقتصادهای محلی برای استفاده مناسب از ظرفیت همدیگر در مسیر هم‌افزایی توسعه‌محور نداشته‌ است.

 همکاری‌های کشورهای منطقه یا برای اهداف محدودی مانند کنترل بازار نفت شکل گرفته یا در سطح توافق‌های اولیه برای ایجاد مسیرهای ارتباطی و حمل‌ونقل برای گسترش تجارت با خارج از منطقه بوده که آن‌هم در فضای رقابت‌های منطقه‌ای و نه تلاش برای همکاری و هم‌افزایی صورت گرفته‌ است. به‌این‌ترتیب اقتصادهای منطقه، حتی در کشورهایی که در دهه‌های اخیر نرخ بالای رشد اقتصادی را تجربه کرده‌اند، بیشتر از اینکه از ظرفیت تجارت منطقه‌ای برای تداوم رشد خود بهره‌مند شوند، متکی به ارتباط تجاری با خارج از منطقه هستند.

شکل‌گیری چنین فضایی را می‌توان متأثر از سیاست قدرت‌های فرامنطقه‌ای دانست که برقراری مناسبات سالم اقتصادی بین کشورهای منطقه را در تعارض با منافع بلندمدت خود می‌دانند. ترویج توهم ایران‌هراسی در دهه‌های اخیر با این هدف صورت گرفت که کشورهای منطقه بیشتر از گذشته به سمت غرب بروند و به‌این‌ترتیب بازاری گسترده و بی‌دردسر برای آنان فراهم شود. از سوی دیگر موج ایران‌هراسی و خطر موهوم ایران می‌توانست موجبات بی‌اعتنایی آنان به خطر واقعی دشمن اصلی منطقه را فراهم آورد و فرصتی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کند که با کمترین مانع و رادع برنامه ایجاد «اسرائیل بزرگ» را دنبال کند. البته رفتارهای تندروانه برخی محافل سیاسی در داخل کشور نیز همسو با مکر دشمنان این موج را بزرگ‌تر و توفنده‌تر می‌ساخت.

تهاجم رژیم صهیونیستی به دوحه در هجدهم شهریورماه هرچند در مقایسه با تحمیل جنگ تمام‌عیار 12روزه به ایران، اتفاقی بسیار کوچک تلقی می‌شود، اما بی‌تردید از نظر آثاری که در سپهر سیاسی و فرهنگی منطقه بر جای گذاشته، دست‌کمی از آن ندارد و حتی این ادعا که آثار آن عمیق‌تر است، چندان اغراق‌آمیز به نظر نمی‌رسد. این تهاجم از یک‌ سو نشان از خوی سلطه‌گری و بی‌اعتنایی به قوانین بین‌المللی این رژیم داشت و از سوی دیگر، مهم‌تر از آن بی‌اعتباری هرگونه تعهدات نیروهای فرامنطقه‌ای برای حمایت از کشورهای منطقه را به رخ کشید و ثابت کرد حضور چنین قدرت‌هایی هرگز نمی‌تواند برای مردم منطقه امنیت و آرامش به ارمغان بیاورد، زیرا آنها سودایی دیگر در سر دارند. علاوه‌براین، این تهاجم نشان داد خطر واقعی و تهدید واقعی برای صلح، آرامش و توسعه منطقه نه ایران بلکه رژیم صهیونیستی است؛ تهدیدی با رنگ‌و‌بوی اسلام‌ستیزی و مسلمان‌کشی که اینک با رؤیای ایجاد اسرائیل بزرگ و مسلط بر کل منطقه وارد میدان شده‌ است.

به دنبال تهاجم به دوحه تحرکات دیپلماتیک وسیعی در منطقه شکل گرفته‌ است. برگزاری نشست اضطراری سران کشورهای اسلامی را می‌توان نقطه شروعی برای شکل‌گیری سازوکاری جدید در مناسبات کشورهای اسلامی دانست. در این نشست برخی از سران با صراحت از لزوم اقدام علیه اسرائیل به جای استفاده از کلمات، از ضرورت تحریم این رژیم جعلی تا تلاش برای لغو عضویتش در سازمان ملل، از فشار به شورای امنیت برای پاسخ‌گوکردن جنایتکاران جنگی صهیونیست تا برقراری پیمان‌های دفاعی بین کشورهای اسلامی سخن گفتند. اما در‌این‌میان سخنان ریاست‌جمهوری کشورمان برجستگی خاصی داشت؛ آنجا که حمله رژیم صهیونیستی به دوحه را اعلان جنگ علیه کرامت جامعه اسلامی دانست و خواهان مرعوب و متفرق‌نشدن و ساکت‌ننشستن کشورهای اسلامی و ایجاد نظمی نو مبتنی بر وحدت اسلامی و برادری و برابری انسانی شد.

به باور نگارنده یک نکته نمادین در این حمله، انجام آن در هفته وحدت است، به بیان دیگر پیام این حمله در چنین روزهایی، این است که دشمن صهیونیست نگران وحدت جامعه اسلامی نیست و باور دارد با بذر نفاقی که در این سرزمین‌ها با همت استعمارگران پاشیده‌ شده، امکان اقدام قاطع علیه دشمن مشترک وجود ندارد. ازاین‌رو برداشتن گام‌های اصولی در مسیر وحدت، دشمن را متوجه اشتباه راهبردی خود خواهد کرد.

در اظهارنظرهای سران کشورهای اسلامی توجه ویژه‌ای به بعد نظامی همراهی‌ها شده و حتی چند روز گذشته از ضرورت شکل‌گیری ناتوی اسلامی هم سخن به میان آمده‌ است. هرچند این شکل از همراهی و همکاری از اهمیت بسیار برخوردار است، و البته طرح آن با عنایت به ماهیت نظامی تهدید دشمن، معقول و به‌موقع به نظر می‌رسد، با این‌ حال باید دانست آن نوع همراهی و وحدت در منطقه که حتی بیشتر از هم‌پیمانی نظامی دشمن مشترک را نگران خواهد کرد، شکل‌گیری مجموعه‌ای از توافقات همکاری اقتصادی و اندیشیدن به منافع مشترک و دست‌برداشتن از رقابت‌های مخرب به‌ویژه در حوزه برداشت از ذخایر زیرزمینی است. همکاری اقتصادی به‌ صورت تلاش مجموعه کشورهای منطقه در قالب بازار مشترک اسلامی برای تکمیل ظرفیت‌ها و قابلیت‌های همدیگر و تعریف پروژه‌های مشترک توسعه با رویکرد برد-برد است. این رویکرد می‌تواند قدرت بازدارندگی بالایی برای کشورهای مسلمان منطقه ایجاد کند.

شکل‌گیری این بازار علاوه‌ بر اینکه می‌تواند تحولی در اقتصاد منطقه ایجاد کند، نقطه شروعی برای هم‌گرایی سیاسی در منطقه خواهد شد. به بیان دیگر هم‌گرایی اقتصادی محرک و مشوق هم‌گرایی سیاسی است و هم‌گرایی سیاسی در مراتب بالا خودبه‌خود منجر به هم‌گرایی نظامی می‌شود. اما چنین هم‌گرایی بسیار استوارتر و ریشه‌دارتر از پیمان‌های دفاعی است که ممکن است متأثر از برانگیخته‌شدن مقطعی احساسات در بین ملل اسلامی باشد. با این‌ حال نباید از نظر دور داشت که شکل‌گیری چنین بازاری در گرو ازبین‌بردن همه موانع ازجمله لغو تحریم‌های اعمال‌شده علیه اعضای بالقوه این بازار، رفع موانعی از نوع قرار‌گرفتن برخی کشورها ازجمله ایران در لیست سیاه و حتی خاکستری اف‌ای‌تی‌اف و نیز اصلاح و بازنگری در برخی سیاست‌ها و شیوه‌های کشورداری است که می‌تواند منافع کشورهای عضو از همراهی با این برنامه را تهدید کند.

اجماع ملی برای مقاومت!

محمدکاظم انبارلویی
الف: ۴۵ سال پیش درحالی‌که مردم زندگی خود را می‌کردند، درحالی‌که دولت موقت در فکر بازگرداندن هواپیماهای پیشرفته F۱۶ به آمریکا بود و مدت سربازی را از ۲۴ ماه به ۱۸ ماه تقلیل داده بود، رژیم صهیونیستی صدام از زمین و هوا و دریا به ایران اسلامی حمله کرد و سرزمین‌های وسیعی را در غرب و جنوب به تصرف خود درآورد.
مفهوم این رویداد تاریخی این بود که اگر ما با آمریکا جنگ نداشته باشیم، آمریکا با ما جنگ دارد. رژیم صهیونیستی با ما جنگ دارد. آن‌ها از طریق نیروی نیابتی خود با پوچ‌ترین بهانه، ما را هدف قرار می‌دهند.
امام (ره) و امت در برابر این تجاوز ظالمانه ایستادند نتیجه این شد که دشمن به اهداف خود نرسید. متجاوز به شدیدترین وضع ممکن مجازات شد و در طول ۸ سال مقاومت جانانه ملت تجربیات گرانسنگی به لحاظ صورت‌بندی مقوله امنیت ملی و توان نظامی به دست آمد.
ایستادگی درجنگ توسط ملت به دلیل اجماع ملی برای مقاومت شکل گرفت چرا که ملت خود را مظلوم و تحت تجاوز می‌دید و هیچ راهی جز مبارزه نمی‌دید. نتیجه این مقاومت فروپاشی یکی از دو قدرت جهانی و شکست متجاوز و برهم خوردن راهبردهای آمریکا در منطقه بود. سگی که تحریک کرده بودند به سمت ایران حمله کند برگشت به خود آن‌ها و پای راهبردی آن‌ها در منطقه را گاز گرفت و همه ترتیبات امنیتی آنها به‌هم خورد.
امروز ما در همان وضعیت قرار داریم، با این تفاوت به جای صدام خود رژیم صهیونیستی و آمریکا بی‌پروا و بی‌پرده به میدان آمده‌اند.
آن‌ها شانس خود را در نبرد ۱۲ روزه برای براندازی ،
 فروپاشی و تجزیه کشور امتحان کردند، اما خیلی زود متوجه شدند خود آن‌ها در آستانه فروپاشی ، به‌هم‌ریختگی، له‌شدگی و نابودی قرار دارند.
تفاوت آخر شهریور ۱۳۵۹ با تجاوز خرداد ماه جنگ ۱۲روزه در این است که آن روز ما به لحاظ نظامی به دلیل اعدام سران ارتش و به‌هم‌ریختگی قدرت نظامی در ضعف بودیم به لحاظ لجستیک هیچ کشوری در جهان حاضر به کمک ما نبود. اما امروز به جای یک ارتش دو ارتش مجهز به آخرین ادوات نظامی پیشرفته داریم.
از نظر تکیه به ادوات نظامی به خود متکی هستیم. لذا تجاوز نه ۱۲ روزه بلکه همان هفته اول به شکست و به التماس طرف مقابل به آتش‌بس منجر شد.
اکنون در اردوگاه شمر زمان دو نظر وجود دارد.
۱- ما حریف ایران نمی‌شویم تجربه جنگ
 ۱۲ روزه نشان می‌دهد آن‌ها در زمین و هوا و دریا حرف زیادی برای گفتن دارند که برخی را رو نکردند لذا کرکره تجاوز را پایین بکشیم.
۲- ما چاره‌ای جز جنگ نداریم. چون وارد یک جنگ وجودی شده‌ایم جنگ ۱۲ روزه یک جنگ نیمه‌کاره بوده کار را در نبرد بعدی تمام کنیم. هدف جنگ هم باید تجزیه، فروپاشی و براندازی باشد و مرحله به مرحله کار را باید به پیش برد. باید آنچنان هرج و مرجی در ایران پدید آورد که کسی قادر نباشد کار را جمع کند.
ب: در ایران امروز پساجنگ چه می‌گذرد. واقعیت این است که با اثبات بدعهدی آمریکا و سه کشور شرور اروپایی در برجام و مذاکرات بعدی ملت ما اکنون به سمت یک اجماع ملی برای مقاومت در حرکت است، حتی خوش‌بینانه‌ترین افراد به مذاکرات امروز می‌گویند؛ یک مشت قالتاق ،نامرد، بدعهد و حقه‌باز آن طرف میز هستند که به چیزی جز تسلیم ملت فکر نمی‌کنند. لذا باید عطای آن‌را به لقای آن بخشید.
در نظرسنجی‌های اخیر میزان اجماع ملی تاب‌آوری نسبت به مقابله با آمریکا و رژیم صهیونیستی روز به روز در حال افزایش است.
از سوی دیگر نیروهای مسلح به سرعت با استفاده از تجربیات جنگ ۱۲ روزه همه نواقص آفندی و پدافندی را شناسایی و در حال رفع آن هستند. جهان در صورت تجاوز جدید شگفتانه‌هایی را در منطقه به‌ویژه در سرزمین‌های اشغالی از اقدامات نیروهای مسلح ایران خواهند دید که انگشت به دهان خواهند ماند.
بهترین نیروها و استعدادهای ملت ما اکنون به جهش‌های فوق العاده در حوزه دفاعی به‌ویژه پهپادی و موشکی و حتی هسته‌ای فکر می‌کنند.
عیوب ما در حوزه دفاعی یک‌به‌یک بررسی شده و به فضل خدا رفع شده است. نظام همه راه‌های دیپلماسی را طی کرده تمام پنجره‌های مذاکره را باز گذاشت، اما دشمن در یک خواب خرگوشی می‌خواهد اشتباهات گذشته را تکرار کند. ملت با اجماع ملی برای مقاومت و نیروهای مسلح با بالابردن شمشیر ذوالفقار روی سر صهیونیست‌ها نشان خواهند داد این اشتباهات دیگر قابل تکرار نیست.
اسنپ‌بک تیر خلاص به مسیر دیپلماسی بود. کمترین واکنش ایران باید خروج از ان‌پی‌تی باشد. طرف مقابل باید بفهمد فشار جواب نمی دهد. طرف مقابل باید بفهمد با هارت و پورت نمی‌تواند در حوزه نظامی و دیپلماسی توفیقی به دست آورد و  راهی جز تسلیم در برابر اراده ملت ایران ندارد.

100 روز بعد از فراق سردار مردمی؛ حاجی‌زادهٔ شهید
فرماندۀ قطعهٔ پنجاه

مصباح‌الهدی باقری، محمدجواد تسلیمی و سیدسجاد موسویان

روزی‌که حاج قاسم در گلزار شهدای کرمان آرمید و بزم لقاءش را در میان بر و بچه‌های لشگر 41 ثارالله برپا کرد -همان‌ها که سر و تهشان یک کرباس بود و حاج قاسمشان، برادری از برادر‌های لشگر! - با خودم گفتم پس مدافعان حرم ساکن قطعه پنجاهم بهشت زهرا(س) فرمانده نمی‌خواهند؟ 
تا این‌که وصیت سردار حاجی‌زاده را مبنی بر تدفین در میان شهدای مدافع حرم قطعه پنجاه شنیدم. با خودم گفتم لوتی‌گری‌های اختصاصی حاجی‌زاده مثل دوره 63 ساله حیاتش با ما خاکیان، تا روز خاکسپاری‌اش هم جلوه می‌کند؛ اصلاً از آن مرام و مسلک باید همین انتظار می‌رفت. حالا دیگر قرار بود فرمانده قطعهٔ پنجاه، با درجه سرلشگری، نیرو‌های تحت امرش را در آغوش گرفته و بعد از عمری مجاهدت طاقت‌فرسا، در جایگاه ابدی آرام و قرار گیرد. 
اکنون که صد روز از آن پرواز عاشقانه می‌گذرد و می‌خواهم برای فرمانده قطعۀ پنجاه بنویسم، دستانم از حرکت ایستاده و ذهنم پر از تلاطمی عجیب است. آخر نوشتن از بعضی آدم‌ها آسان نیست؛ نه به‌خاطر کمبود واژه که از بیم آن‌که هیچ واژه‌ای از پس توصیفشان برنیاید. هرچه می‌نویسی، مثل بقیه نوشته‌هاست؛ حال آن‌که می‌دانی واقعیتی که درباره آن می‌نویسی مثل بقیه واقعیت‌ها نیست. درباره حاجی‌زاده همین‌گونه است. بار‌ها قلم گرفتم و ر‌ها کردم، نوشتم و پاک کردم. تا سرانجام با توسل به خود شهید، چند سطری بر کاغذ نشست. 
قلم‌زدن از او دشوار است، اما هم‌قدم شدن و همراهی با او دشوارتر. آدم‌های مأموریتی چنین هستند؛ اراده‌ای استوار در ژرفای وجودشان دارند که کمتر کسی یارای هم‌پایی با آن‌ها را دارد. با این همه، سختی اراده‌شان دیواری بین آنان و دیگران نمی‌کشد؛ چنان لطافت و مناعت طبعی دارند که همراهی با آن‌ها را شیرین می‌کند. اینان نه‌تنها مقصد را نشان می‌دهند، بلکه خودِ مسیر می‌شوند؛ چراغی که هم مقصد را آشکار می‌کند و هم راه را. حاجی‌زاده از همین تبار بود: اراده‌ای سخت‌تر از فولاد و رفتاری نرم‌تر از نسیم؛ و همین آمیزه دل‌ها را می‌ربود و صف جبهه حق را شلوغ‌تر و فشرده‌تر می‌کرد؛ همان‌گونه که این روز‌ها قطعه پنجاه را از همیشه شلوغ‌تر کرده است!

گهواره انقلاب؛ نسل خمینی(ره)
بگذارید از گهواره آغاز کنیم؛ آن روز‌های گرم تابستان 1342 که امام خمینی(ره) در حصر خانگی قیطریه به سر می‌برد، امیر حاجی‌زاده (که بعد‌ها، فرمانده‌اش او را امیرعلی نامید) در محله‌ای پایین شهر تهران، کمتر از دو سال سن داشت و هنوز لب به سخن گفتن باز نکرده بود. وقتی به طعنه از امام پرسیدند: «پس یارانت کجا هستند که کمکت کنند؟» پاسخ دادند: «سربازان من در گهواره‌ها هستند.» امیرعلی حاجی‌زاده یکی از آن گهواره‌ای‌ها بود؛ کودکی که در کوران نهضت، لحظه‌به‌لحظه قد کشید و طنین نوای «الله اکبر» 22 بهمن 57 را در اوان جوانی سر داد. انقلاب خمینی، بعثتی نو بود از جنس بعثت انبیا. بعثتی که استعداد‌های خفته انسانی را برانگیخت و میدانی مهیا کرد که چنین استعداد‌هایی در آن پرورش یافتند و به اوج انسانیت رسیدند. 
محیطی ساخت که محراب نمازش در میانه میدان درگیری بود و سفره افطارش در کنج بیغوله پابرهنگان. این سبک تربیتی تازه، معنویتی می‌آفرید که عبادت و جهاد را در هم می‌تنید؛ نه آن‌که کسی به بهانه میدان از محراب بگذرد، بلکه به عکس؛ در این مکتب، برداشتن گوشه‌ای از بار رسالت نبوی، مستلزم سوخت‌رسانی نیمه‌شب‌هاست. همین است که در پس «قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا»1 می‌فرماید: «إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا».2 لذا سنگینی کار و مأموریت به هیچ وجه توجیهی برای کم گذاشتن در عبادات نیست، بلکه لازمه مهمی برای انجام درست تکالیف روز است. 
برای حاجی‌زاده، ذکر و مناجات، جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی بود. ذکر مدام، مناجات‌های نیمه‌شب، هیئت‌های روضه و توسل‌های مداوم، سوختِ روز‌های پرکارش بودند و برای آن‌ها برنامه داشت. حتی محیط فرماندهی‌اش هم در جوار روضه و ندبه و احیاء امر اهل بیت(ع) بود. معروف است روز پیش از شهادت، از زیارت حضرت معصومه(س) به تهران بازگشت، در هیئت توسل به امیرالمؤمنین(ع) حاضر شد و چهار، پنج ساعت بعد به فیض شهادت رسید. 
شاید اوج اتصال به حق را در نماز بشود توصیف کرد. خلوت طلایی زندگی «آدم‌های مأموریتی» نماز است که مشتشان را هم باز می‌کند و لو می‌دهد. در نماز بچه می‌شوند، بغض می‌کنند و بندگی را به نمایش می‌گذارند. گاهی هم در نماز مشتشان پر می‌شود و پاسخ نادانسته‌هایشان را می‌گیرند. در نماز، ضعف خویش را می‌گویند و خود را به مبدأ هستی می‌سپارند. نماز برای حاجی‌زاده معنای جبران همه غربت‌ها و تنهایی‌ها را داشت.

بچه‌محل با مرام! 
شخصیت حاجی‌زاده در جنوب شهر تهران ریشه و بنیان گرفت. او همه خصلت‌های مثبت داش‌مشتی‌های پایین‌شهر را با خود داشت و هرگز از آن‌ها فاصله نگرفت؛ اهل جبران، رفاقت و مردانگی. منتظر محبت نمی‌ماند، خود آغاز می‌کرد و چند برابر بازپس می‌داد. پشت کسی را خالی کردن، در مرامش جایی نداشت. در ماجرای هواپیمای اوکراینی، می‌گفت من همین چند روز پیش رفتم و با افتخار اعلام کردم که عین الاسد را زدیم، حالا نمی‌شود یک افسر جزء پاسخگو باشد. به تعبیری نمی‌شود آفرینش برای من باشد و نفرینش برای نیرو؛ لذا پشت تریبون رسمی اعلام کرد که گردن من از مو باریک‌تر است و تمام مسئولیت را بر عهده گرفت. حتی مراتب استعفاء را به اطلاع رساند؛ اما مخالفت شد؛ گویا مسیر سعادت از همین پیچ و خم‌های سخت می‌گذرد. همین مرام و مردانگی پایین‌شهری، نفوذش را در قلب مردم بیشتر کرد و به تعبیر همسر همیشه همیارش، شهادتش را امضا کرد. 
حاجی‌زاده اهل گعده و رفیق‌بازی بود، اما نه برای خوش‌گذرانی‌های بی‌حاصل. دورهمی‌های او رنگ و بوی خدایی داشت. در همان جمع‌های صمیمی، اهل بگوبخند بود، اما همیشه پای معرفت و شناخت هم به میان می‌آمد. جمع را نه سنگین و رسمی می‌کردند و نه سبک و بی‌ثمر؛ وقتی از گعده بیرون می‌آمدی، هم دلت شاد بود و هم حس می‌کردی یک پله بالاتر رفته‌ای. 
در رفتارش طوری آغوشش باز بود که وقتی کسی که با او سنخیتی هم نداشت وارد جمع می‌شد نه تنها احساس بیگانگی و سنگینی فضا نمی‌کرد، بلکه شیفته مناعت طبع و گشودگی اخلاقش می‌شد. این وضعیت، تصنعی نبود بلکه خودش را این‌گونه بار آورده بود و به آن باور داشت. خانمی را به خاطر می‌آورم که می‌گفت: «من حجابم را مدیون شهید حاجی‌زاده هستم.» گفته شد چطور؟ گفت: «ما با شهید همسایه بودیم و رفتار فوق‌العاده ایشان را می‌دیدیم. یک روز پایین مجتمع مسکونی دیدم روی تابلوی اعلانات، کلی اطلاعیه ترحیم و درگذشت چسبانده‌اند. شهید حاجی‌زاده رسید، به ایشان گفتم: سردار! عزرائیل دنبال شما می‌گردد، اما این بندگان خدا را برده! از شنیدن این حرف آن‌چنان خنده‌ای کرد که من جا خوردم. چنین برخوردی از یک سردار عالی‌رتبه نظامی برایم غیرمنتظره بود و تا حدی خارج از عرف به‌نظر می‌رسید. این تواضع و رفتار خودمانی از فرمانده‌ای که در مرز دانش هوافضا حرکت می‌کرد و خواب از چشمان اسرائیل گرفته بود، به دلم نشست و آن بدبینی سابق نسبت به نظام و نظامی‌ها را شکست و باعث شد گارد من نسبت به حجاب شکسته شود.» خود شهید حاجی‌زاده تعریف می‌کرد: «یک زمانی ما در یک برجی زندگی می‌کردیم. آمدم بروم داخل دیدم یک دختر خانم جوانی شاسی آسانسور را‌ زده و منتظر است تا آسانسور بیاید. کنار رفت و به من تعارف کرد که بروم، من آسانسور را نگه داشتم گفتم شما بفرمایید، نوبت شماست. با اصرار سوار شد و رفت. چند روز بعد پدرش را دیدم و گفت: فلانی با دختر ما چه کار کردی؟ گفتم چطور؟ گفت این دختر نه سپاه را قبول داشت، نه نظام را؛ هیچ چیزی را قبول نداشت. از آن روز کلاً متحول شده. من تازه متوجه داستان شدم. گفتم من کاری نکردم، فقط آسانسور را نگه داشتم.»3 او در مورد مهم‌ترین عامل موفقیت شهید حسن طهرانی‌مقدم می‌گفت: «اگر شما بپرسید برجستگی حسن چه بود؟ آیا از مدیریت او بود؟ من می‌گویم نه، می‌گویم اخلاق او بود. اخلاق حسن عجیب بود یعنی شما هر کاری می‌خواهید بکنید آن سلاح شما آن رفتار و اخلاق شماست که می‌توانید این‌کار‌ها را پیش ببرید.»4
فرمانده آرام بود، بی‌هیاهو و ساده. اما همین آرامش، چشمش را به جزئیات تیز کرده بود. شاید در جمع، نسبت به مسئله‌ای واکنشی گذرا نشان می‌داد، اما تذکر اصلی را در خلوت یا با لحنی دیگر می‌داد. حامد عسگری در مورد سفری هوایی که با سردار حاجی‌زاده داشت تعریف می‌کرد: «یک ساعت جی‌شاک سبز ارتشی داشتم از دستم در آوردم و [به سردار حاجی‌زاده] گفتم هیچی ندارم همراهم. این ساعت را از من یادگار داشته باشید لطفاً. اولش نه و اصرار که نمی‌گیرم. خم شدم دستش را ببوسم و گفت چشم... ایلیوشین فرود آمد و برای خداحافظی رفتم که ببوسمش. صدایم کرد، گفت ساعت را دادی و من هم گرفتم و دستم انداختم، گفتم خب، بعد یک انگشتر از دستش در آورد و گفت این هدیه من به تو. یک عقیق زرد بود، گفت دو، سه روز هم دست سیدحسن نصرالله بوده است. انگشتر را بوسیدم و انداختم به انگشتم... بعد یک‌هو ساعت را باز کرد، گفت من عاشق این مدل ساعتم. رنگش، مدلش همه چی کامل سلیقه من است ولی چه کنم که زندگی آدمی‌زادی ندارم، به حفاظتم قول داده‌ام هدیه نگیرم، این ساعت را دادی و من هم پذیرفتم گرفتم دستم هم انداختم ولی بنشینم توی ماشین باید اخلاقاً تحویل محافظانم بدهم. گفتم خب بدهید، گفت آن‌ها هم معمولاً پرهیز دارند و باید باز شود، چک شود، حیف می‌شود. ساعت من است من به خودت هدیه‌اش می‌دهم دو تا یادگاری از من داشته باش. لالم کرد.»5 حاجی‌زاده با نکته‌سنجی و دقتی تحسین‌برانگیز، با رعایت اخلاق تشکیلاتی، آن ساعت را هم پذیرفت و هم بازگرداند. پیش از آن‌که برگرداند، یک هدیه ارزشمند به او داد و در نهایت به بهترین شکل دل او را به دست آورد. از همین روایت‌های کوچک، می‌شود درس‌های بزرگ گرفت. 
همین خلق جمعی‌اش، او را از تک‌پری و انزوا پرهیز می‌داد. به دنبال حصار کشیدن دور خود و محرمانه‌سازی بی‌دلیل نمی‌رفت. برعکس، آنچه به دست می‌آورد با دیگران قسمت می‌کرد. اهل عزلت نبود؛ اهل مشارکت و سهیم‌کردن دیگران در برکت‌ها بود. همین روحیه، از او تصویر فرمانده‌ای ساخت که نه پشت میز فرماندهی، بلکه با خوش و بش در میان مردم و یارانش معنا می‌شد. او برای کشور و مردم، پدری مهربان و برادری بزرگ بود، اما از هیچ‌کس توقعی نداشت. بار را بر دوش می‌کشید بی‌آنکه منتی بگذارد. در نگاهش، خدمت وظیفه بود، نه امتیاز؛ تکلیف بود، نه احسان.

خدمت مقدس سربازی! 
تبعیت حاجی‌زاده از ولی منفعلانه نبود؛ این جمله که «باید مشت ولی را پر کنیم»، بار‌ها از زبان ایشان، به نقل از شهید طهرانی‌مقدم گفته شده است: «[شهید طهرانی‌مقدم] دائماً به هر مناسبتی می‌گفت بچه‌ها! ما باید مشت ولایت را پر کنیم، باید مشت حضرت آقا پر و قوی باشد و بتواند محکم حرفش را بزند و اگر لازم بود از مشتش استفاده هم بکند.»6 این حرف، اعتقاد آن‌ها بود و روی آن تعصب و غیرت داشتند. این اعتقاد برایشان تکلیف سنگینی ایجاد کرده بود؛ ولی با این وجود ذره‌ای از آن کوتاه نیامدند. هیچ‌وقت به کم بسنده نمی‌کردند؛ نمی‌گفتند این‌دفعه یک مقداری مشت ولی را پر کردیم یا لبخندی به لبشان نشاندیم. برای پر کردن مشت ولایت، دائم‌الجهاد بودند و ذره‌ای سستی به خود راه نمی‌دادند. 
برای او، امضای درستی حرکت بر مسیر، تبعیت از ولی و رضایت او بود. طبیعتاً این سطح از تعامل با ولی برای هر کسی امکان‌پذیر نیست. جالب آن‌که در چنین نوع خاصی از ارتباط با ولی، دیگران را تخطئه نمی‌کرد که شما ولی را نمی‌فهمید یا قدر نمی‌دانید یا خواست آقا اینی که من می‌گویم است؛ بلکه تمام تلاش خود را به کار می‌بست تا دیگرانِ فاصله‌دار را به تدریج و به زبان خوش، با اقناع و با همراهی صبورانه و مشفقانه بالا بیاورد و همراه سازد.

خانواده‌پروری
حاجی‌زاده خانواده‌اش را برای حرکت، قیام و جهاد بار آورده بود. در واقع می‌دانست که آدم جهادی نمی‌تواند آن‌طوری که معمول است برای خانواده‌اش وقت بگذارد، لذا آن‌ها را طوری ساخته بود که بالا بیایند و رشد کنند و کمتر توقع داشته باشند. این فرایندی زمان‌بر و تربیتی است و به هیچ عنوان با ضرب و زور شدنی نیست. لذا این‌گونه آدم‌ها، از همان وقت کمِ مصروف خانواده، بیشترین استفاده را می‌کنند، خدا هم برکت می‌دهد. 
حاجی‌زاده روی مسئله بیت‌المال بسیار حساس و مقید بود و این را سعی می‌کرد به خانواده خود نیز تسرّی بخشد. از همین رو حتی زمانی که پسر او به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شد، تمام هزینه‌های سفر را خودش پرداخت کرد. 
خانواده‌های شهدای مدافع حرم از دغدغه‌‌های ایشان بود و این موضوع را به درون خانه خود کشیده بود. به عنوان مثال هر هفته جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم به منزل آن‌ها می‌رفتند و فرمانده قطعه پنجاه با فرزندان شهدا بازی و خوش و بش می‌کرد. حتی در یک مورد، مراسم عقد خواهر شهید قربانخانی را در منزل خود برگزار کرد. فارغ از دغدغه رسیدگی به خانواده شهدا، این‌گونه طراحی‌ها را باید در چهارچوب ساخت و بار آوردن خانواده هم دید و تحلیل کرد. مؤانست با همسران شهدایی که درد فراق را تحمل می‌کنند، تأثیر بالایی در رشد خانواده حاجی‌زاده داشت. 
یکی از مواردی که همیشه جزء دغدغه‌های شهید حاجی‌زاده بود، مسئله حجاب و پوشش اسلامی بود. این دغدغه برآمده از نگاه صحیح به فرهنگ و شریعت بود که لازم می‌آمد برای اصلاح وضعیت از مسیر‌های تربیتی و ارتقاء معرفتی حرکت کند. می‌دانست نمی‌شود با نگاه‌های زودبازده، نقشه پر پیچ و خم دشمن را مهار کرد و بایستی با دقت و ظرافت برای این دغدغه گام برداشت. لذا برای تحقق صحیح این دغدغه توانسته بود با شناخت ظرفیت درون خانواده به نوعی دغدغه خانوادگی‌شان را در قالب فروشگاه‌های عرضه محصولات حجاب و عفاف جایابی و مشارکت آن‌ها را در این امر برانگیزد.

شغل نه؛ مأموریت! 
افق دیدش بلند بود. از نخستین روز‌های حضورش در جبهه‌های جنوب و بعد‌ها در یگان موشکی، نگاهش همیشه به دوردست‌ها بود. اگر تک‌تیرانداز بود، هدفش نقطه‌ای دقیق در عمق لشکر دشمن بود؛ و اگر موشک می‌ساخت، بردش را تا افق‌های دور و مراکز تصمیم‌گیری و فرماندهی دشمن می‌خواست. با این افق دید، کمتر در حصار ملیت یا مرز‌های جغرافیا می‌ماند؛ فکرش جهانی بود: غلبه بر شیطان و صهیونیسم بین‌المللی و زمینه‌سازی برای بسیج جهانی مستضعفین. 
مأموریتش را در عرصه موشکی با این‌چنین نگاه جهانی تعریف کرده بود. فرمول او در عرصه هوافضا «حرکت، قیام، جهاد» بود اما این فرمول را در تمامی امور و ساحات صادق می‌دانست و از این‌که عده‌ای به جای مسیر اصلی در پیاده‌رو یا مسیر‌های موازی حرکت می‌کنند رضایت نداشت. چون می‌دانست کار از جهاد مستقیم با دشمن حاصل می‌آید. 
حاجی‌زاده تکلیف را به انجام کار محدود نمی‌کرد؛ او نتیجه را نیز در دایره تکلیف می‌دید. اگر می‌گفت «تکلیف‌گرا هستیم»، یعنی باید تا رسیدن به ثمره نهایی ایستاد. پروژه‌های هوافضا بار‌ها با شکست روبه‌رو می‌شد. اما او هر بار یارانش را گرد می‌آورد، در همان فضای سنگین ناکامی، روحیه‌شان را بازتنظیم می‌کرد؛ طوری‌که با انگیزه‌ای مضاعف برای ادامه کار به میدان می‌آمدند. از این جهت رسیدن به نقطه اثر برایش امری الزامی و ضروری بود و آن را ر‌ها نمی‌کرد. نمی‌شد کاری انجام داد ولی در خصوص تأثیرش مبهم ماند. بایستی کار به نتیجه می‌رسید؛ با هر تعداد تمرین و تدارک و ساخت مجدد و مجدد... برخی می‌گویند ما تکلیف را انجام می‌دهیم، نتیجه‌اش با خداست، ان‌شاءالله به نقطه اثر هم برسد. برخی دیگر می‌گویند ما مأمور به تکلیفیم و در حد بضاعتمان تلاش می‌کنیم، اما اثرش دست ما نیست. این فهم در نگاه امثال شهید حاجی‌زاده قدری متفاوت بود و برای حصول نتیجه می‌جنگید. اگر کار به اثر نمی‌رسید، برایش بد رنگ و لعاب جلوه می‌کرد. لذا معتقد بود اگر کار به نتیجه نمی‌رسد باید ببینیم کجای کارمان می‌لنگد؟ کجای نیتمان اشکال دارد؟ آن را اصلاح کنیم. 
این روحیه، در عرصه هوافضا -که جزء دشوارترین میدان‌های کار برای انقلاب است- جاری بود. دلیل و حجت برای نشدن هم بسیار بود، اما او دل به شدن بسته بود. برای هر بن‌بست، به وعده الهی «یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»7 یقین داشت و لذا هر روز با تقوا و توکل بیشتر از قبل در میدان حاضر می‌شد؛ نه آن‌که به بن‌بست خوردن را بهانه تقوا کند، بلکه صدق مأموریتی‌اش بود که او را به مراتب بالاتر تقوا می‌رساند. همین صدق بود که قفل‌های محال را می‌گشود و پروژه‌های ناممکن را ممکن می‌ساخت. خودش تعریف می‌کرد که از یک کشور خارجی برای بازدید و خرید آمده بودند. وقتی به سطح بی‌نظیر پیشرفت و ابداع رسیدند، حیرت کردند و رفتند سراغ عوامل مادی که شاید با آن بتوان این همه سنت‌شکنی و حرکت بر مرز دانش را توجیه کنند. وقتی فهمیدند از آن علل و عوامل در صنعت هوافضای ما خبری نیست، هاج و واج و مبهوت می‌ماندند. 
اعتقاد فرمانده در کار بر همین اصل صدق و اخلاص استوار بود؛ «ما در گذشته تجربه‌ای نداشتیم ولی اگر انسان دل را به خداوند متعال بدهد و خالص ورود پیدا کند -این خلوص هم درصد و عیاری دارد- خدا خودش کمک می‌کند. منتها یک شروط لازمی دارد؛ بالأخره طرف اگر دانش این کار را داشته باشد، تجربه لازم را برای کار داشته باشد؛ یعنی در کار‌های قبل آن رشد‌های مرحله‌ای را انجام داده باشد، ذهن خلاقی داشته و ریسک‌پذیر باشد تا بتواند مدیریت بحران کند، می‌تواند موفق باشد. »8 از این دست پروژه‌های ناممکن در مجموعه کاری هوافضا فراوان است و برخی از آن‌ها را شهید حاجی‌زاده نقل کرده است. به عنوان مثال خود او تعریف می‌کرد: «[در یک جلسه‌ای] حضرت آقا به من فرمودند این‌هایی که گفتی خوب است ولی برای من اولویت دقت بالاتر است. من آمدم با بچه‌ها مطرح کردم... بچه‌ها گفتند چطوری آقا از شما این را خواسته است؟ ما نمی‌توانیم!... گفتم این یک تکلیف است و آقا از ما خواسته است... ما باید در همین مسیر برویم... بعد از 3، 4 ماه بالاخره پروژه تعریف و شروع شد و جلو رفت تا به نتیجه رسیدیم؛ یعنی همین که ما قدم گذاشتیم خدا راه‌ها را باز کرد و راه را به ما نشان داد.»9
با وجود تمام بن‌بست‌نما‌ها و محدودیت‌هایی که در داخل برای توسعه صنعت هوافضا داشتیم، سرعت علوم مهندسی در دنیا سرسام‌آور بود. حاجی‌زاده با بلندنگری خود می‌دانست که باید بر لبه دانش حرکت کند. همه مقدمات را فراهم می‌کرد تا نوآوری همپای جهان پیش رود. چرا که آبرو و اعتبار انقلاب اسلامی را در گروی این پیشرفت می‌دانست. می‌خواست در برابر چشم جهانیان، ایران را سرافراز و عزت‌مند و دل مستضعفان را قرص کند. 
بلاشک چنین غرض والایی بدون تکیه به فکر‌های نو و انگیزه‌های بدیع ممکن نیست؛ فلذا دغدغه شناسایی استعداد‌ها، تربیت آن‌ها و شبکه‌سازی مأموریتی برای ادامه مسیر حل مسئله‌ها و پیشرفت‌های غیرخطی و پارادایمی برایش بسیار جدی بود. لذا ارتباط مؤثر با دانشجویان و جوانان در این عرصه، از نان شب برایش واجب‌تر بود. خوب بلد بود با جوانان مستعد ارتباط بگیرد و آن‌ها را جذب این مأموریت کند. ساختمانی برای این کار تدارک دیده بود که دانشجویان از دانشگاه‌های گوناگون می‌آمدند و حتی در برخی دانشگاه‌ها دفتر داشت. استعداد‌ها را کشف می‌کرد، باورشان می‌کرد و کار به دستشان می‌داد. بسیاری که خیال مهاجرت داشتند، ماندند و به نیروی هوافضا پیوستند. او می‌گفت: «ما بیل‌زن زیاد داریم، کسی را نداریم به آن‌ها بگوید کجا را بیل بزنند.»10 در این زمینه او تبحر خاصی داشت و با ارتباطات گسترده‌ای که با بدنه دانشجویی و نخبگانی کشور برقرار کرده بود، توانست طیف وسیعی از آن‌ها را در پیشبرد اهداف هوافضا به کار بگیرد. به قول حاجی‌زاده: «یک روزی ما می‌گفتیم: مگر ما بمیریم تا دشمن از روی ما رد شود که نمی‌دانم انقلاب فلان بشود. الآن اگر ما هم بمیریم، دشمن از روی ما‌ها نمی‌تواند رد شود و هیچ اتفاقی برای انقلاب نمی‌افتد؛ چون بچه‌های خیلی پای‌کار، الآن دیگر تکثیر شده‌اند.»11
حاجی‌زاده در حوزه مدیریت منابع انسانی، یک استعداد و استثناء بود. علاوه بر این‌که برای جذب، برنامه داشت، برای آموزش و توانمندسازی و توسعه و پیشرفت ایشان نیز بابرنامه بود. حتی برای رفاه آنان نیز، هم دغدغه داشت، هم طراحی و هم پیگیر اجرا بود. باور داشت همین دویدن و پیگیری یک فرمانده، خود مایه دلگرمی است. در واقع هر چقدر برای راحتی خودش سخت می‌گرفت، برای نیرو‌ها آسایش می‌خواست. لذا از این جهت، مراتب سخت‌گیری خود را به دیگران تسرّی نمی‌داد. البته برخی که از بیرون می‌آمدند، فکر می‌کردند فرماندهان برای خودشان اینچنین تسهیل و امکان فراهم کرده‌اند؛ دریغ از این‌که برای خود بسیار مناع و سخت‌گیر بودند و برای بقیه رفاه و آسایش ایجاد می‌کردند. 
در کنار فراهم ساختن رفاه نسبی، حواسش به تربیت جهادی نیرو‌های تحت امر هم بود؛ لذا نیرو را در میانه میدانی سخت قرار می‌داد. هدفش پرورش نیروی جهادی بود. فرمولی که بار‌ها بر زبانش جاری بود این بود: «لازم است نیرو خوب انتخاب شود، خوب آموزش ببیند و خوب هم تجربه پیدا کند و آب‌دیده شود و نیت هم خالص باشد و کارش را هم به خاطر خدا دنبال کند؛ قربه إلی الله.»12

عاقبت به خیر! 
خیلی مهم است که وقتی می‌گوییم نسئل الله منازل الشهداء، خود را باید به منزلت شهدا برسانیم. فرمانده قطعه پنجاه، بذر شهادت را در روز‌های دفاع مقدس کاشت و از آن پس، لحظه‌به‌لحظه مشغول داشت آن بود؛ داشت و پرورد تا روز برداشت فرا رسد. استعاره جالبی است؛ آن را تا لحظه شهادت «داشت» و یک لحظه آن را از دست نداد. لذا بعد از جنگ از خدا شهادت نخواست و می‌گفت باید به آقا خدمت کنم. یاد شهید حمیدرضا اسداللهی می‌افتم که وقتی به سوریه رفته بود می‌گفت دعا کنید من شهید نشوم! آن‌قدر کار زیاد است که حالا حالا‌ها نباید شهید بشویم! این آدم‌ها بذر شهادت را از خود جدا نمی‌کنند، اما برای برداشت هم عجله‌ای ندارند؛ بلکه منتظرند خوب جا بیفتد و دم بکشد. 
یاد حرف آن خلبان جوان می‌افتم که می‌گفت: «فلانی! من امکان گناه کردن ندارم.» پرسیدم چطور؟ گفت: «چون در هر بار پرواز نمی‌دانم سالم بر می‌گردم یا نه. پس همیشه خود را مقید می‌دانم که اگر خبط و تعدی هم کرده باشم، حلالیت بطلبم و پاک و مطهر پرواز کنم.» با خودم گفتم این راهی است که «آدم‌های مأموریتی» آگاهانه «انتخاب» می‌کنند؛ راهی که وقتی وارد آن می‌شوی دیگر انتخاب دیگری جز سعادت و شهادت نداری. این یک سبک منحصر به فرد است؛ در این سبک تو دیگر فقط عاقبت‌بخیری را نمی‌خواهی، بلکه آن را اول انتخاب و بعد هم ذره ذره می‌سازی و این از عجائب انقلاب اسلامی است. در این سبک از تربیت، با تربیت‌یافتگانی مواجهیم که پاکباخته و سبک‌بال به دنبال آن هستند که آن‌چه ولی از آن‌ها خواسته را محقق کنند. لذا دائم به این فکر می‌کنند که ممکن است یک ساعت دیگر نباشم، پس باید امر ولی را به نتیجه برسانم. شهادت سال‌ها پشت در خانه این آدم‌ها خوابیده است و فکر نام و نان به مخیله‌شان هم راه پیدا نمی‌کند. شهید حاجی‌زاده از این دست بود؛ انتخابش، «مأموریتی زیستن» بود و افتخارش، «برای خود نبودن»؛ لذا در عین پیشرو بودن و مرزشکنی، این بیت حافظ را تفسیر عملی کرد که: «در دایره قسمت، ما نقطه تسلیمیم/ لطف آن‌چه تو اندیشی، حکم آن‌چه تو فرمایی».
امثال حاجی‌زاده، بهشت را برای خودشان نزدیک و در دسترس کردند. برای رسیدن به مقصد آن‌قدر از بسیاری چیز‌ها گذشتند که با سبک‌باری و تعلق کمتر، مسیر و مقصد برایشان نزدیک شود. همین یک ثمره از انقلاب، برای ایمان به درستی مسیر آن کافی است. باری رضوان و رحمت بی‌پایان پروردگار بر روح توحیدی حضرت امام خمینی(ره) که این مسیر پرفیض را با بندگی حقیقی و مجاهدت دائمی پیش روی ما قرار داد.

۵ درس‌ رسانه‌ای از قهرمانی کشتی

سید ناصر نعمتی

رسانه‌های بین‌المللی چطور جلوی اعتبار ورزش ایران برای افزایش سرمایه نمادین ملی را می‌گیرند؟ 
قهرمانی تاریخی تیم ملی کشتی ایران در مسابقات جهانی زاگرب پس از ۱۲ سال، یک دستاورد بزرگ ورزشی بود. با این حال نحوه پوشش این رویداد توسط رسانه‌های بین‌المللی اغلب تحت تأثیر فیلترهای سیاسی و رسانه‌ای قرار گرفت، به‌گونه‌ای که کارت اعتبار ورزشی روی میز سرمایه نمادین ملی جمهوری اسلامی ایران قرار نگیرد. 
ورزش زیر سایه سیاست
برخی رسانه‌ها این خبر را به صورت کوتاه و استاندارد، در بخش ورزشی خود پوشش دادند و با تمرکز بر تیترهایی مانند: «ایران قهرمان جهان در کشتی آزاد شد» و «کشتی ایران در جهان درخشید» آن را منتشر کردند. اما چند رسانه‌، به ویژه آن‎هایی که رویکرد انتقادی به دولت ایران دارند مانند بی‌بی‌سی در گزارش‌های تحلیلی این پیروزی را در بستر سیاسی و اجتماعی پوشش دادند. بی‌بی‌سی با تیتر «شکستن طلسم ۱۲ ساله کشتی آزاد ایران» خبر قهرمانی کشورمان را منتشر کرد اما مجری این شبکه در مصاحبه با خبرنگار ورزشی‌اش، این سوال را مطرح کرد که «با یک طلا قهرمان شدن آن هم قهرمان زودهنگام تا چه اندازه می‌شود گفت که واقعا این قهرمانی اتفاق افتاده است؟» ازنگاه نشانه‌شناسی اگر به سراغ اخبار این رسانه برویم، نکات مختلفی وجود دارد که به طور مثال می‌توان به تصویر خبر قهرمانی کشتی ایران اشاره کرد، تصویری که در آن از کشتی‌گیری استفاده شده که مدال برنز گرفته است!
تبدیل کشتی به سکویی برای انتقاد
ایران اینترنشنال برجسته‌ترین رسانه‌ای بود که از هیچ تصویر و خبری به‎منظور حاشیه‌سازی برای این قهرمانی نگذشت و در چارچوب کاملا سیاسی آن را روایت کرد. از حرکات دست و صورت مجریان صداوسیما هنگام پخش مسابقات گرفته تا توصیه‌های مربیان و رئیس فدراسیون به کشتی‌گیران! این رسانه از تعابیری استفاده می‌کرد تا میان این موفقیت‌ها و مردم ایران جدایی بیندازد، به طور مثال در خبری جالب به جای «فدراسیون کشتی» از تعبیر «فدراسیون علی دبیر» استفاده کرد. 
 فاصله از پوشش استاندارد
این رویکرد بازهم شعار رسانه بی‌طرف را به چالش کشید و نقش حامیان رسانه‌ای را پررنگ‌تر از قبل به نمایش گذاشت. گویی تلاشی هماهنگ وجود داشت که حساب این موفقیت را از جمهوری اسلامی ایران جدا کند. حتی زمانی که کشتی‌گیرها مصاحبه می‌کردند یا تصویری با پرچم، دور افتخار یا حرکات معنادار خلق می‌کردند از کنار پوشش موثر آن رد می‌شدند تا اعتباری به حساب سرمایه نمادین ایران اضافه نکنند. برخی دیگر از رسانه‌ها نیز از برجسته‌سازی این دستاورد ورزشی پرهیز کردند و با گزارش ساده خبری، کوتاه و بدون همراهی با موج خبری قهرمانی ایران پس از ۱۲ سال؛ هم سعی کردند خبر را پوشش دهند و هم برای آن جایگاه ویژه‌ای قائل نشوند. یورونیوز، دویچه‌وله، العربیه، سی‌ان‌ان و رویترز از جمله رسانه‌هایی بودند که این رویداد معتبر جهانی را این گونه پوشش دادند تا چیزی به ورزش و سرمایه نمادین ملی ایران نیفزایند. 
 درس‌های زاگرب
پیروزی درخشان تیم ملی کشتی ایران در مسابقات جهانی زاگرب فراتر از یک دستاورد ورزشی، یک مطالعه موردی کامل برای فعالان حوزه رسانه و روابط عمومی است. تحلیل پوشش رسانه‌های بین‌المللی از این رویداد، درس‌های ارزشمندی دارد که می‌تواند برای تقویت «قدرت نرم» و روایت ایران در عرصه جهانی به کار گرفته شود. 
۱. تمرکز بر کاراکترها؛ سرمایه انسانی
واقعیت این است که جهان از گزاره «مردم ایران» فاصله نمی‌گیرد و راه درستِ روایت این پیروزی، تمرکز بر قهرمانانی است که از دل داستان تلاش و پیروزی آنان می‌توان جلوی آسیب‌زدن به تصویر این دستاورد مهم ورزشی را گرفت.
نحوه روایت باید بر محور قهرمانان میدان باشد چرا که مردم جهان با داستان‌های انسانی ارتباط برقرار می‌کنند. باید «چهره انسانی ایران» را در اولویت قرار داد.
۲. درک «فرهنگ رسانه‌ای» مخاطب هدف
هر رسانه، مخاطب خاص خود را دارد. یک نسخه برای همه جواب نمی‌دهد. خبری که شبکه العربیه ممکن است آن را کمرنگ کند، الجزیره امکان دارد با احتیاط پوشش دهد و ایران اینترنشنال کاملاً آن را سیاسی کند. باید زمینه انتشار خبر در هر رسانه را مدنظر داشت. در پیوست رسانه‌ای این رویداد نمی‌توان به این موضوعات بی‌تفاوت بود و تیم ملی، فدراسیون و برنامه‌ریزان باید به پیامِ متناسب با خط مشی‌های مختلف توجه کنند. 
علاوه بر جنبه‌های فنی، آمار و رقابت ورزشی می‌توان به صورت ظریف به پیشینه فرهنگی کشتی در ایران اشاره و حتی بر جنبه‌های هویت مشترک منطقه‌ای و فرهنگی نیز تأکید کرد.
۳. تولید محتوای حرفه‌ای و «قابل استفاده»
نباید فراموش کنید که اگر شما محتوای باکیفیت ارائه ندهید، دیگران روایت خودشان را می‌سازند. برخی از رسانه‌ها از تصاویر آرشیوی یا کلیشه‌ای و کپی استفاده می‌کنند زیرا به محتوای حرفه‌ای دسترسی ندارند. باید بسته‌های رسانه‌ای کاملی شامل عکس‌ها و ویدئوهای باکیفیت در چارچوب روایی حرفه‌ای از مسابقات، لحظات اوج و شادی ورزشکاران، بیوگرافی کوتاه و جذاب از ورزشکاران و حتی مصاحبه‌های از پیش ضبط شده با کشتی‌گیران با زیرنویس انگلیسی آماده کرد.
این محتوا باید به راحتی در دسترس رسانه‌های خارجی قرار گیرد تا آن ها مجبور نباشند به منابع مخالف متوسل شوند. پیش‌بینی پس‌زمینه‌های سیاسی از آن‎جا مهم است که رسانه‌های بین‌المللی ممکن است پیروزی را با زمینه‌های حقوق بشری یا سیاست‌گذاری پیوند دهند؛ بنابراین آماده‌سازی پاسخ‌های مستدل و شفاف برای جلوگیری از تبدیل یک خبر ورزشی به بحث سیاسی ضروری است.
۴. فعال‌سازی شبکه‌های اجتماعی
رسانه‌های اصلی اغلب روایت‌های موجود در فضای مجازی را دنبال می‌کنند. یک هشتگ پرطرفدار و وایرال شده می‌تواند توجه رسانه‌های بین‌المللی را جلب کند. تولید محتوای جذاب، ویدئوهای کوتاه و اینفوگرافی‌های حرفه‌ای در ترند جهانی تاثیرگذارند. این کار، روایت را مستقیماً به مخاطب جهانی می‌رساند و رسانه‌های اصلی را مجبور به دنباله‌روی می‌کند.
۵. استفاده از رسانه‌های منطقه‌ای
شبکه‌های منطقه‌ای می‌توانند پیام ایران را در همسایگی بهتر منتقل کنند؛ لذا توجه به تولید محتوای عربی انگلیسی به صورت فنی و تحلیلی مؤثر است. 
دستاوردهای بزرگ ورزشی ایران، فرصت‌های طلایی برای ارائه روایت هستند. باید پیش‌دستانه عمل کرد نه واکنشی و البته حرفه‌ای و مطابق با استانداردهای جهانی محتوا! اگر واقع‌بین باشید نمی‌توانید وجود فیلتر سیاسی را حذف کنید، اما می‌توانید آن را مدیریت کنید. تغییر زمینه گفت‎وگو از سیاست به سمت فرهنگ، تاریخ و ارزش‌های انسانی مشترک، نیازمند ظرافت رسانه‌ای است.این تجربه نشان داد قهرمانی در زمین کشتی تنها نیمی از نبرد است و نبرد دیگر، قهرمانی در عرصه روایت و تصویرسازی است که نیازمند استراتژی، خلاقیت و اجرای حرفه‌ای است.
تحول پشتوانه اجتماعی «دفاع» در دکترین امنیتی جمهوری اسلامی ایران

سنگر دیروز، روایت امروز

علی کاکادفزولی

برای ایران معاصر، 2 مقطع تاریخی با وجود تفاوت‌های آشکار در مقیاس و ماهیت، در پیوستار معنایی و راهبردی قابل تأمل هستند؛ دفاع‌ مقدس 8 ساله در دهه 60 و مواجهه بازدارنده 12 روزه اخیر. در نگاه نخست، این 2 رخداد، جهانی کاملاً متفاوت را به تصویر می‌کشند؛ اولی، جنگی تمام‌عیار و فرسایشی با اشغال بخش‌هایی از خاک کشور و تهدید مستقیم موجودیت نظام نوپای جمهوری اسلامی؛ دومی، تقابلی هوشمند و کوتاه‌مدت، مبتنی بر بازدارندگی نقطه‌ای و نمایش اراده قاطع. اما آنچه این 2 واقعه را در لایه‌ای عمیق‌تر به یکدیگر پیوند می‌زند، منطق واحد دفاعی و نقش محوری پشتوانه اجتماعی است که شکل تجلی آن متناسب با هندسه تهدید و ابزارهای زمانه، تحول یافته است. مدعای این یادداشت آن است که دکترین دفاعی جمهوری اسلامی ایران، پیوسته بر ظرفیت‌های عظیم اجتماعی تکیه کرده اما مفهوم بسیج اجتماعی از حضور فیزیکی گسترده و ایثارگرانه به سمت بسیج معنایی و آرامش سازمان‌یافته تکامل یافته است. این تحول نه‌تنها گسست از گذشته نیست، بلکه بازتولید هوشمندانه از همان روحیه مقاومت است که در قالبی متناسب با تحولات فناورانه، ژئوپلیتیک و قواعد بازی امروز صورت‌بندی شده است. این نوشتار می‌کوشد با تحلیل این دگرگونی، نشان دهد چگونه پشتوانه اجتماعی در نظام دفاعی ایران، خود را با الزامات عصر نوین تطبیق داده است.
* بسیج اجتماعی؛ میدان نبرد، میدان اجتماع
در دوران دفاع ‌مقدس، تهدید موجودیتی، آشکار و فیزیکی بود. عبور ستون‌های زرهی ارتش بعث از مرزها، اشغال شهرها و نقض بی‌سابقه تمامیت ارضی کشور، دفاع را به بدیهی‌ترین، مشروع‌ترین و فوری‌ترین واکنش یک ملت تبدیل کرد. در چنین شرایطی، مفهوم «بسیج» عمدتاً به معنای «حضور فیزیکی» و ایثارگرانه در خطوط مقدم جبهه و پشتیبانی مستقیم از آن بود. این نوع بسیج، تمام لایه‌های اجتماعی را در بر می‌گرفت؛ جوانان، دانشجویان، کارگران و اقشار مختلف مردم با پیوستن به نیروهای بسیج و سپاه، خلأهای نیروی انسانی در میدان نبرد را پر می‌کردند. این حضور، فراتر از وظیفه‌ای صرفاً نظامی، تجلی اراده جمعی برای حراست از میهن و آرمان‌های انقلاب بود (بسیج اجتماعی). جهاد سازندگی با حضور در مناطق جنگی، به مهندسی رزمی، ساخت سنگر و خاکریز و تأمین زیرساخت‌ها می‌پرداخت. در پشت جبهه نیز زنان و مردان به تهیه مایحتاج رزمندگان، رسیدگی به مجروحان و حمایت از خانواده‌های شهدا و رزمندگان مشغول بودند (پشتیبانی لجستیکی). نظام توزیع کوپنی، خودکفایی اضطراری و ترویج فرهنگ قناعت و ساده‌زیستی، بخشی از بسیج اقتصادی بود که هدفش، مدیریت منابع محدود و توزیع عادلانه سختی‌ها بود (بسیج اقتصادی). ادبیات و هنر دفاع‌مقدس (شعر، داستان و فیلم) و رادیو و تلویزیون با سرودهای حماسی و گزارش‌های میدانی، به تقویت روحیه رزمندگان و بسیج افکار عمومی داخلی می‌پرداختند (بسیج فرهنگی و روانی). 
در آن دوره، «سنگر» و «خاکریز» نماد اصلی حضور و مشارکت اجتماعی در دفاع بود؛ جامعه‌ای که به دلیل تجربه مشترک، ارزش‌های همسان و تهدید واحد، در پیوستاری عاطفی و عملیاتی به یکدیگر گره خورده بود. اعتماد نهادی به رهبری و نهادهای دفاعی در آن دوره به اوج رسید و زمینه را برای انسجام بی‌نظیر ملی فراهم آورد.
* بسیج معنایی؛ آرامش سازمان‌یافته در میدان روایت
در دفاع‌ مقدس 12 روزه، هندسه تهدید متحول شد. این نبرد، دیگر به شکل اشغال سرزمینی نبود، بلکه حمله‌ای هوشمندانه به نرم‌افزار امنیت ملی یعنی اعتبار، بازدارندگی و قواعد نانوشته درگیری بود. در چنین شرایطی، بسیج اجتماعی چهره‌ای متفاوت به خود گرفت. در اینجا بسیج بیشتر در میدان معنا، انضباط اجتماعی و روایت‌سازی ظاهر شد. دکترین دفاعی ایران به این درک رسیده است که در عصر جنگ‌های اطلاعاتی و روانی، رفتار جمعی یک ملت هنگام بحران، خود به ظرفیت یا آسیب‌پذیری راهبردی تبدیل می‌شود. مهم‌ترین کارویژه جامعه در این مقطع هم دیگر حضور فیزیکی در جبهه نبود، بلکه آرامش سازمان‌یافته و انضباط هوشمندانه و کنشی آگاهانه و ترجمه مدرن همان «پشت ‌جبهه» مستحکم دوران دفاع‌مقدس بود؛ اکثریت جامعه با پرهیز از رفتارهای هیجانی مصرفی (مانند هجوم به پمپ‌بنزین‌ها یا فروشگاه‌ها)، مانع ایجاد شوک روانی به بازارها و دامن زدن به بی‌ثباتی شدند. این خویشتن‌داری جمعی، به تصمیم‌گیران امکان داد فارغ از فشارهای پوپولیستی داخلی، اقدامات مدیریتی را با خونسردی و بدون نگرانی از آشفتگی اجتماعی اجرا کنند.
از سوی دیگر، جامعه با درک پیچیدگی‌های پاسخ نظامی و دیپلماتیک، در برابر تحریکات و شایعات مقاومت کرد و منطق پیام‌محور و حساب‌شده پاسخ را پذیرفت. این همراهی، نشان‌دهنده سطح بالایی از اعتماد نهادی به معماری تصمیم ملی و درک این واقعیت بود که تصمیم‌گیری در سطوح کلان، مبتنی بر اطلاعات و محاسباتی است که در اختیار عموم قرار ندارد.
مصون‌سازی روانی از شایعات وجه دیگر این دفاع بود؛ در اکوسیستم رسانه‌ای متکثر و پر از اخبار نادرست، توانایی جامعه در تفکیک اخبار صحیح از جنگ روانی دشمن در فضای مجازی، به ظرفیتی راهبردی تبدیل شد. این توانایی، محصول سال‌ها تجربه مواجهه با فشارهای رسانه‌ای و نوعی «جامعه‌پذیری دفاعی» در برابر عملیات‌های روانی است. نکته جالب دیگر، روایت‌سازی فعال و مدیریت معناست؛ در این دوره، جامعه خود به بخشی از راویان کنش تبدیل شد. انتشار ویدئوهای کوتاه و تأثیرگذار توسط کاربران، تحلیل‌های آگاهانه و تبیین منطق اقدام ایران در شبکه‌های اجتماعی، به عنوان بخشی از بسیج معنایی، به تثبیت روایت رسمی و خنثی کردن تلاش‌های دشمن برای مشروعیت‌زدایی از اقدام ایران کمک کرد.
در این پارادایم «روایت مشترک» سنگر اصلی دفاع اجتماعی محسوب می‌شود. شهروند دیگر تنها مصرف‌کننده یا دریافت‌کننده امنیت نیست، بلکه با رفتار هوشمندانه خود، یکی از حاملان و تولیدکنندگان فعال آن است. این سطح از بلوغ اجتماعی، خود سرمایه راهبردی نامرئی‌ای است که در محاسبات دشمنان نیز تأثیرگذار است.
* دگرگونی اشکال همبستگی اجتماعی
تحول بسیج اجتماعی از «فیزیکی» به «معنایی» به معنای دگرگونی در اشکال همبستگی اجتماعی نیز هست. همبستگی به مثابه جوهر اجتماعی، پایدار است اما «شکل» و «جلوه» آن متناسب با زمانه و نوع تهدید تغییر می‌کند. همبستگی در دهه 60 خود را در قالب هیجان جمعی، حضور فیزیکی و ایثار آشکار نشان می‌داد؛ همبستگی امروز، در شکل آرامش سازمان‌یافته، اعتماد نهادی و انضباط هوشمندانه بروز می‌یابد.
آرامش سازمان‌یافته در دوران جدید، نشانه‌ای از انفعال نیست، بلکه گواهی بر بلوغ جامعه و عمیق‌تر شدن اعتماد به نهادهای تصمیم‌گیر است. در جامعه‌ای که اعتماد به حاکمیت در آن پایین باشد، بحران امنیتی فوراً به آشفتگی اجتماعی و بحران‌های اقتصادی (مانند هجوم به بازارها) دامن می‌زند اما در مواجهه اخیر، پایداری اجتماعی در برابر شوک‌ها و مدیریت هیجانات، نشان داد لایه‌های عمیقی از سرمایه اعتماد نهادی در جامعه وجود دارد که در بزنگاه‌های حساس فعال می‌شود. این اعتماد، محصول چند دهه پیوستگی میان حاکمیت و مردم در زمینه دفاعی و تجربه موفقیت‌های مکرر در مدیریت بحران‌هاست.
نقش رسانه و فضای مجازی در این دگرگونی انکارناپذیر است. در حالی که در گذشته رسانه‌های رسمی ابزارهای اصلی بسیج و روایت بودند، امروز شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های دیجیتال به بسترهایی برای جریان‌سازی اطلاعات، مقابله با شایعات و شکل‌دهی به روایت‌های آلترناتیو تبدیل شده‌اند. 
این امر هم فرصت‌آفرین است (برای بسیج سریع افکار عمومی و تبیین مواضع) و هم چالش‌برانگیز (برای مدیریت جنگ روانی دشمن و انتشار اطلاعات نادرست) اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، توانایی جامعه در پردازش هوشمندانه این اطلاعات و حفظ انضباط فکری است که خود بخشی از سرمایه اجتماعی مدرن به شمار می‌رود.