صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۲  ، 
کد خبر : ۳۸۱۰۳۲
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴

وحدت؛ ضرورت راهبردی امت اسلامی

امروز بیش از هر زمان دیگری، ما نیازمند این هستیم که اختلافات جزئی را به حاشیه برانیم و حول اصول بزرگ و مشترک گرد آییم. وفاداری به پیامبر رحمت، پایبندی به قرآن، و دفاع از کرامت امت اسلامی، مهم‌ترین نقطه پیوند ماست. وحدت نه یک شعار، که شرط بقا، عزت و آینده روشن امت اسلامی است.

یلبللا

وحدت؛ حلقه مفقوده جهان اسلام 

حسن رشوند

هر سال که به سالروز ولادت فخر عالم امکان و نبی مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علی و آله وسلم ) نزدیک می‌شویم، انگار که در جغرافیای جهان اسلام در طول سالی که گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده و دنیای اسلام بدور از هر تنش و جنگی در صلح و آرامش می‌زیسته است! اندیشمندان‌، سیاستمداران‌، اصحاب رسانه و...به تکاپو می‌افتند که با برگزاری همایش‌ها و جلساتی‌، بزرگ‌ترین ویژگی پیامبر اسلام که وحدت بخشی در جامعه اسلامی است را برجسته کنند. کنگره‌، همایش و جلسات زیادی است که فضای رسانه‌ای کشورهای مسلمان و البته با دوز بالاتر، فضای ایران اسلامی را پر می‌کند. منکر آن نیستیم که این جلسات و همایش‌ها در بیداری ملت‌ها تاثیری نداشته که البته داشته و خوب هم داشته است که اگر اینچنین نبود امروز که با نسل‌کشی صهیونیست‌ها در غزه مواجه هستیم شاهد اعتراضات و تجمعات صدها هزار نفری در اقصی نقاط جهان رو‌به‌رو نبودیم. ولی انصاف به خرج دهیم درکجا این کنگره‌ها و همایش‌ها توانسته جوامع اسلامی را در مقابل رژیم صهیونیستی متحد کند. حتی در مقام مقایسه از لحاظ مدت زمان اعتراض به جنایت‌های رژیم صهیونیستی در غزه و هم حجم نیروی انسانی معترض‌،کجا تجمع‌کنندگان در کشورهای غیر‌مسلمان با کشورهای مسلمان قابل مقایسه است؟ بعضی اوقات آن‌قدر این اعتراضات در کشورهای مسلمان کمرنگ و بی‌رونق است که انگار گرد مرگ بر سر کشورهای مسلمان پاشیده‌اند و حال آن که بنا به فرمایش رهبر حکیم انقلاب « موضوع وحدت نه یک تاکتیک بلکه یک اصل قرآنی است»‌، دارند. امروز درست است که آن شهروند انگلیسی، فرانسوی، آمریکایی و ده‌ها کشور غیرمسلمان دیگر- با همه محدودیت‌هایی که دولت‌هایشان برای برگزاری تجمعات ضدجنگ علیه صهیونیست‌های کودک‌کش انجام می‌دهند- درکی از هویت امت اسلامی که قاعدتا باید ملت‌های مسلمان داشته باشند، ندارند‌، اما ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی درمیان همه انسان‌ها فطری است و از این روی  است که جمعیت صدها هزار نفری آنها را در اعتراض به ظلمی که در غزه صورت می‌گیرد به کف خیابان‌های لندن، نیویورک، ملبورن و... کشانده است. سال گذشته رهبر معظم انقلاب بر هویت امت اسلامی تاکید داشتند و فرمودند: «مسئله هویت امت اسلامی، مسئله‌ای اساسی و فراتر از ملیت است و مرزهای جغرافیایی، حقیقت و هویت امت اسلامی را تغییر نمی‌دهد...... این خلاف تعالیم اسلامی است که یک مسلمان از رنج مسلمانی دیگر در غزه یا دیگر نقاط جهان غافل باشد..... امروز یکی از واجبات قطعی، حمایت از مظلومان غزه و فلسطین است و اگر کسی از این تکلیف سرپیچی کند، قطعاً نزد پروردگار مورد سؤال قرار خواهد گرفت»‌، امروز نباید با گذشت دو سال از جنگ غزه، شاهد تداوم جنایت صهیونیست‌ها در این باریکه360 کیلومتر مربعی بودیم.
رهبر معظم انقلاب در دیدار مهمان‌های شرکت‌کننده درکنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی در آبان ماه 1400 در باب ضرورت وحدت در جهان اسلام و مشکلات موجود در این مسیر، دو وظیفه مهم امت اسلامی «تبیین و ترویج جامعیت اسلام در همه شئون زندگی بشر» ‌و «تقویت اتحاد مسلمانان»‌ را از اساسی‌ترین نیاز مسلمانان عنوان کردند و عملاً ایجاد تمدن نوین اسلامی بدون اتحاد بین شیعه و سنی را غیر‌ممکن دانستند.
ضرورت این سخنان از آن حیث اهمیت دارد که غرب وحشی که تا ۳۰۰ سال پیش، حقوق بشر برای او امری نامفهوم و موهوم بود و چیزی به عنوان تمدن را نمی‌شناخت، امروز با نعل وارونه واقعیات گذشته خود، در تقسیم‌بندی کشور‌ها و ادیان، مسلمانان را با برچسب افراطی‌گری و تروریست از گردونه تمدن‌ساز بشری خارج کرده و گذشته ددمنشی خود را فراموش و خود را به عنوان صاحب تمدن بشری معرفی می‌کند. این در حالی است که اگر امروز جهان اسلام گرفتار برخی رفتار‌های افراطی از قبیل تروریسم است همه این رفتار‌ها حاصل برنامه‌ریزی و هدایت همین غربی است که داعیه تمدن بشر را دارد. اتفاقاتی که در سال‌های گذشته و همین امروز در چهره اتو کشیده تروریستی همچون جولانی در سوریه و یا رژیم صهیونیستی در غزه و دیگر سرزمین‌های اشغالی شاهد کشتار زنان و کودکان مظلوم هستیم، آیا محصول جهان اسلام است یا آنکه این جماعت تروریستی که در اشکال دولتی و غیر‌دولتی هر روز در مناطق مختلف اسلامی جنایت می‌کنند، تربیت‌شدگان متمدن‌نما‌های غرب هستند؟! اینکه رهبر فرزانه انقلاب در جمع مهمان‌های کنفرانس بین‌المللی وحدت با گلایه از عملکرد اندیشمندان جهان اسلام، اقدامات انجام شده درخصوص وحدت را تاکنون ناکافی دانسته و خواهان تحرک بیشتر دلسوزان و اندیشمندان جهان اسلام می‌شوند، نشان از آن دارد که مسلمانان با توجه به سابقه تمدنی خود و درک این نکته که اسلام در مسائل مهمی مانند «تمدن‌سازی و مدیریت جامعه»، «اقتصاد و تقسیم قدرت و ثروت»، «جنگ و صلح»، «سیاست داخلی و خارجی»، «اقامه عدل و مقابله با ظلم و اشرار» همیشه پیشگام بوده و حرف اول را می‌زده است‌، حالا چرا باید تحت تأثیر القائات غلط دنیای بی‌هویت غرب باشد و خود را مرجع فکری و راهنمای جهان امروز نداند. آن زمان که مسلمانان نسخه عملی برای مدیریت جامعه جهانی می‌پیچیدند و دور‌ترین نقطه در شرق آسیا تا قلب آفریقا و اروپا را مدیریت می‌کردند، اروپا و آمریکا در الفبای اولیه سیاست و اقتصاد مانده بودند. کیست که نداند این مسلمانان بودند که به حق منادی عدالت و مقابله با ظلم و تجاوز بودند، این مسلمانان بودند که درس صلح و نوعدوستی به غرب می‌دادند، اما چه شده که امروز همه آنچه که غرب فرسنگ‌ها با آن فاصله داشتند را از ما مطالبه می‌کنند.
با توجه به شرایط امروز جهان اسلام و تلاش دنیای غرب برای تخطئه آرمان‌های متعالی اسلام که ایجاد «وحدت» مهم‌ترین فراز آن به حساب می‌آید، این رمز ماندگار را نه یک تاکتیک موقت و از باب اضطرار‌، بلکه باید آن را یک اصل و استراتژی مهم در اداره جوامع اسلامی بدانیم تا بتوانیم در مقابل هر ظالم و متجاوزی به بلاد اسلامی بایستیم.
نگاه‌های بصیر به خوبی می‌بینند که امروز این صف‌بندی‌های جعلی چگونه جهان اسلام را در آتش «جنگ‌های نیابتی» یا «اختلاف‌های قومی و مذهبی» همچون اتفاقاتی که این روزها در غزه به نوعی، در لبنان به نوع دیگر که با تشدید اختلافات با طرح خلع سلاح حزب‌الله صورت می‌گیرد و یا در یمن به‌جای آنکه سر سلاح‌های عربستان به سمت رژیم متجاوز و کودک‌کش صهیونیستی نشانه رود، در همین روزهای اخیر توپخانه‌های سعودی به سمت یمنی‌ها که در دنیای عرب یک تنه در مقابل صهیونیست‌ها ایستاده و آنها را ذله کرده‌اند‌، نشانه رفته است. کیست که نداند منفعت این اختلاف‌افکنی‌ها به جیب چه کسانی می‌رود؟ این در حالی است که قلب‌های سلیم و عقل‌های تربیت یافته در مکتب نبوی (ص) در پس نقش‌آفرینی «تسنن آمریکایی» و «تشیع انگلیسی» که تکفیر و انتحار و جنایت و اختلاف را به ابزاری برای تخریب مکتب پیامبر اسلام (ص) بدل ساخته‌اند، دست‌های آلوده صهیونیسم بین‌الملل و الیگارشی یهود را مشاهده می‌کنند و فریب تصویرسازی فریبنده رسانه‌های غربی را نخواهند خورد!
کدام موانع تاکنون باعث شکل نگرفتن وحدت در جهان اسلام با وجود آنکه هر روز ندای آن از تریبون‌های رسمی و غیررسمی کشور‌های مسلمان حداقل توسط نخبگان سر داده می‌شود، شده است. تا زمانی که این موانع از جامعه اسلامی زدوده نشود، نمی‌توان انتظار رفع مشکلات مسلمانان فلسطینی، عراقی، سوری، افغانستانی، یمنی، لبنانی و دیگر بلاد اسلامی در اقصی نقاط جهان اسلام را داشت. 
پرسش اساسی اینجاست که چرا جهان اسلام با بیش از یک و نیم میلیارد جمعیت و هزاران میلیارد دلار منابع اقتصادی‌، نظامی و...‌، همچنان پراکنده و ناتوان در برابر سرنوشت خود بی‌تفاوت و فقط نظاره‌گر است. سرنوشتی که با حمله رژیم ددمنش صهیونیستی به غزه آغاز و با حمله به لبنان‌، تسخیر خاک سوریه ادامه و در آینده اگر در مقابل آن مقاومتی صورت نگیرد، عراق، مصر، اردن و... نیز در امان نخواهند بود. چرا مسلمانان در برابر جنایات آشکار این رژیم به وحدت نمی‌رسند؟
به نظر می‌رسد مهم‌ترین موانع وحدت در جهان اسلام که موجب سرافکندگی جوامع اسلامی در مقابل دشمنان متجاوز شده است‌، در این موارد خلاصه می‌شود: ۱- پیروی از تمایلات نفسانی 2- رسوخ فرهنگ منحط و فاسد غرب و غربزدگی ۳- خود برتربینی (برتری‌طلبی) ۴- ضعف وجودی نهادهایی همچون سازمان همکاری کشورهای اسلامی با 57 عضو که بزرگ‌ترین سازمان از لحاظ تعداد بعد از سازمان ملل به حساب می‌آید 5- وابستگی اقتصادی همراه با فشارهای غرب 6- وجود بحران‌های داخلی 7- جهل و بی‌بصیرتی و عدم درک ضرورت‌ها 8-فراموشی اشتراکات و بزرگ‌نمایی اختلافات 9- عدم اعتقاد به داشتن دشمن مشترک یا حداقل ندیدن چنین دشمنی 10- و از همه مهم‌تر حاکمیت‌های دست‌نشانده در برخی از کشور‌های اسلامی است.

یلبللا

میدان شهدا، میدان جهاد تبیین

سیدعبدالله متولیان

 ۱۷ شهریور، روزی بود که حق در برابر باطل به میدان ژاله‌های خونین آمد. مردمی بی‌سلاح، با ایمان و آرمان، در برابر رژیمی ایستادند که سرکوب را نه فقط ابزار حفظ قدرت، بلکه اصل بقای خود می‌دانست. آن روز، میدان ژاله به‌دست ساختار امنیتی و سرکوبگر پهلوی که مأموریت داشت صدای حق‌طلبی را با گلوله خاموش کند، به میدان خون بدل شد؛ و امروز، حقیقت انقلاب در معرض تحریف قرار گرفته است، نه با گلوله، بلکه با روایت‌های جعلی و تصویر سازی‌های فریبنده و جنگ شناختی تمام‌عیار علیه نسلی که باید بداند چرا انقلاب شد و چرا دشمن می‌خواهد آن را از حافظه‌ها پاک کند. 
مردمی که سال‌ها در زیر خاکستر اختناق، فساد، وابستگی و تحقیر زیسته بودند، آن روز با شعار برخاسته از شعور و ایمان به میدان آمدند تا بگویند: «ما هستیم، و می‌خواهیم آزاد باشیم.»، اما رژیم پهلوی، که بقایش را در سکوت و سرکوب می‌دید، تصمیم گرفت صدای مردم را با ارعاب، گلوله و خون خاموش کند و آن روز به‌عنوان نقطه عطف انقلاب، سندی شد برای اثبات اینکه مردم ایران، برای حقیقت، جان می‌دهند. امروز، آن حقیقت در معرض جنگ تمام‌عیار شناختی قرار گرفته و دشمن با بهره‌گیری از امواج رسانه، در حال بازنویسی و جعل تاریخ است. 
رژیم پهلوی که نماد فساد اقتصادی، وابستگی سیاسی، بی‌هویتی فرهنگی و سرسپردگی به بیگانگان بود، در روایت‌های جعلی به نماد پیشرفت و آزادی بدل می‌شود و انقلاب اسلامی که در مسیر رهایی از استثمار و تحقیر به دست بیگانگان با خون هزاران شهید بنا شده، به‌عنوان گفتمانی ارتجاعی، ضد حقوق بشر، محدودکننده آزادی‌های مدنی معرفی می‌شود. 
نسل جوان امروز که نه امام خمینی (ره) را دیده، نه طاغوت را لمس کرده و نه انقلاب را تجربه کرده، در معرض شدیدترین و سنگین‌ترین جنگ رسانه‌ای و عملیات ادراکی تاریخ ایران قرار گرفته است. دشمن، با ترویج مفاهیم لیبرالیستی، التقاطی و ترویج بی‌بندوباری اخلاقی، در حال تغییر ذائقه فکری و هویتی این نسل بر اساس سبک زندگی مبتذل و بلکه مستهجن غربی است. از مسئولیت ناپذیری و ازدواج سفید تا نفی فرهنگ غنی ایرانی و تا تمسخر شهادت، همه در قالب سرگرمی، طنز، بازی‌های رایانه‌ای و روایت‌های شبه‌مستند، به ذهن مخاطب تزریق می‌شود. 
در این میدان، گلوله‌ها جای خود را به الگوریتم‌ها داده و پلتفرم‌ها میدان نبرد شده و ذهن جوان ایرانی خاکریز اصلی این جنگ است. دشمن آمده تا ذهن‌ها را اشغال کند و در این میدان رسالت مجاهدان عرصه جهاد تبیین و روشنگری برای خنثی‌سازی تلاش دشمن و برای آزادی ذهن جوانان از چنگال دژخیمان رسانه بسیار سنگین است. در این میدان، جهاد تبیین، فراتر از توصیه یک ضرورت حیاتی راهبردی و تمدنی است. باید برای نسل جوان، نه فقط تاریخ را بازگو کرد، بلکه آن را باید بازسازی کرد. باید نشان داد که رژیم پهلوی چگونه ایران را به حیاط خلوت غرب تبدیل کرده بود، چگونه فساد، فحشا، تبعیض و تحقیر ملی را نهادینه کرده بود و چگونه انقلاب اسلامی، نه برای بازگشت به گذشته، بلکه برای ساختن آینده‌ای مستقل، آزاد و الهی شکل گرفت. 
نسل جوان با اقتدای به فرهنگ شهدا باید تفاوت آزادی واقعی و مسئولانه با بی‌قیدی مورد نظر نظام سلطه را وجدان کند. باید بفهمد که حقوق بشر، در بستر عدالت معنا پیدا می‌کند و این همان چیزی است که غرب درپی نابودی آن است. در شرایطی که مردم جهان مرگ عدالت را در غزه به چشم می‌بینند، جوان ایرانی با تجهیز به سواد رسانه باید نسبت به فریبکاری رسانه‌ای دشمن آگاه شود و درک کند که پیشرفت در پناه غرور و عزت ملی معنا پیدا می‌کند و این همان چیزی است که در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه با انسجام اجتماعی مردم ایران به نمایش گذاشته شد. 
در روز ۱۷ شهریور، باید پرچم تبیین مفاهیم انقلاب را به اهتزاز درآورده و با زبان نسل جوان و با روایت، با تصویر، با تجربه سخن گفت. باید از شهدای دهه ۹۰ گفت. باید نشان داد که انقلاب، زنده است نه در شعار، بلکه در سبک زندگی، در انتخاب‌ها، در مقاومت‌ها. باید به نسل جوان گفت شما نه تماشاگران تاریخ بلکه وارثان خون عزیزانی هستید که برای عزت و استقلال کشور شربت شهادت نوشیدند. شما باید میدان‌دار باشید، نه مصرف‌کننده روایت‌های دشمن. شما باید بفهمید، بپرسید و بایستید. 
۱۷ شهریور، که دیروز میدان خون بود، امروز میدان فهم است. اگر آن روز مردم با جان خود از حقیقت دفاع کردند، امروز نوبت ماست که با قلم، با روایت و با حضور در میدان رسانه، از آن حقیقت دفاع کنیم. دشمن آمده تا ذهن‌ها را اشغال کند. ما باید برخیزیم تا دل‌ها را آزاد کنیم. این، جهاد تبیین است و این ادامه همان انقلابی است که میدان ژاله‌های خونین در سراسر کشور را به میدان شهدا مبدل ساخت.

یلبللا

اسنپ‌بک و خطر حاکمیت آنارشی

حسن بهشتی پور

استفاده از مکانیسم ماشه، در عمل به تضعیف توافق‌های بین‌المللی می‌انجامد؛ زیرا بازگرداندن قطعنامه‌های شورای امنیت علیه یکی از امضاکنندگان آن، حتی پس از نقض گسترده قطعنامه ۲۲۳۱ توسط دیگران، پیام حاکمیت آنارشی را برای آینده دیپلماسی و انعقاد معاهدات بین‌المللی می‌فرستد. این اقدام می‌تواند اعتماد کشورها به تعهدات بلندمدت قدرت‌های بزرگ را تضعیف کند.
همچنین، این اقدام به تقویت گفتمان تقابل به جای همکاری خواهد انجامید؛ زیرا نتیجه قطعی آن به احتمال زیاد ایران را بیشتر به سمت تقویت مواضع سخت‌گیرانه خود سوق داده و فضای لازم برای مذاکرات آینده را از بین خواهد برد. این پرسش مطرح است که آیا این اقدام در راستای «حل دیپلماتیک» مورد ادعای E3 است یا در جهت عکس آن؟
علاوه بر این، این اقدام عاملی برای برهم زدن همکاری خوب روسیه و چین با E3 است که در چارچوب برجام و برای هدف عدم اشاعه سلاح هسته‌ای شکل گرفته بود. چنانچه در بیانیه سه‌جانبه ایران، روسیه و چین، انتقادهای بسیار مهمی در مورد اقدام E3 برای به‌کارگیری مکانیزم ماشه مطرح شد؛ از جمله این که: «این بیانیه صراحتاً اعلام می‌کند که اقدام E3 “فاقد هرگونه پایه حقوقی است” و بنابراین باید “بی‌اثر و باطل” در نظر گرفته شود.» این قوی‌ترین عبارت ممکن در ادبیات حقوقی است.
همچنین در این بیانیه بر نقض رویه اشاره شده است؛ چرا که E3 فرآیند حل و فصل اختلاف (DRM) مندرج در بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام را به پایان نرسانده است. بنابراین، ارجاع مستقیم به شورای امنیت، نقض پروتکل تعیین‌شده در خود توافق است. علاوه بر این، در بیانیه آمده که E3 در حال «سوء استفاده از اختیارات و وظایف شورای امنیت» است. (۵) این یک اتهام جدی است که نشان می‌دهد این اقدام بیشتر یک بازی سیاسی است تا یک فرآیند حقوقی صادقانه.
فعال‌سازی مکانیزم ماشه توسط تروئیکای اروپا از منظر حقوقی فاقد اعتبار است؛ زیرا با اصول حسن نیت، (امساک) و روند آیینی برجام در تعارض است. از منظر سیاسی، اقدامی در خدمت اهداف آمریکا و اسرائیل است، نه یک ابتکار عمل مستقل اروپایی. از منظر بین‌المللی نیز به تضعیف چندجانبه‌گرایی، افزایش تنش‌های ژئوپلیتیکی و کاهش اعتبار شورای امنیت می‌انجامد. در نتیجه، اقدام E3 بیشتر یک حرکت سیاسی-تبلیغاتی در راستای فشار حداکثری علیه ایران است تا یک فرآیند حقوقی معتبر و مؤثر.

یلبللا

بی‌اعتمادی و «مسئله تعهد»

چرا مذاکرات ایران و آمریکا به بن‌بست می‌رسد؟

افشین حبیب‌زاده
 در جدیدترین تحلیل‌های منتشرشده درباره تنش‌های اخیر میان ایران و آمریکا، نشریات بین‌المللی ازجمله فارن‌افرز به مسئله‌ای بنیادین در روابط دو کشور پرداخته‌اند: «مسئله تعهد» (Commitment Problem)؛ مفهومی که از سوی جیمز فیرون، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، مطرح شده است. براساس این نظریه، در شرایطی که دو طرف به‌ظاهر علاقه‌مند به دستیابی به توافق هستند، اما به دلیل بی‌اعتمادی عمیق و انگیزه‌های داخلی و ساختاری، در نهایت حاضر به اجرای تعهدات خود نمی‌شوند. این واقعیت اکنون در روابط ایران و آمریکا نیز به‌وضوح دیده می‌شود. بررسی تاریخ روابط دو کشور نشان می‌دهد که بی‌اعتمادی ایران به آمریکا نه احساسی، بلکه ریشه‌دار و بر پایه تجربه‌های ملموس تاریخی و سیاسی است. از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و حمله اخیر به تأسیسات هسته‌ای، مجموعه‌ای از رفتارهای متناقض و پیش‌بینی‌ناپذیر، مسیر اعتمادسازی را مسدود کرده‌اند. در ذیل به خلاصه‌ای از این تجارب و بی‌اعتمادی پیش‌آمده و برخی پیشنهادهای مطرح‌شده تاکنون، می‌پردازم.
 1- گذشته‌ای پرزخم: از کودتا تا تحریم

ایران تجربه‌های تلخی از تعامل با ایالات متحده آمریکا دارد که نمی‌توان از آنها چشم پوشید. یکی از مهم‌ترین این تجربه‌ها، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که با حمایت مستقیم آمریکا و بریتانیا علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق انجام شد. این اقدام، نخستین مداخله رسمی آمریکا در امور داخلی ایران بود و سرآغازی برای چند دهه نفوذ و دخالت آمریکا در ساختار قدرت در ایران شد. پس از این کودتا، آمریکا حامی اصلی رژیم پهلوی شد؛ از تجهیز ساواک و تقویت سرکوب مخالفان گرفته تا بهره‌برداری اقتصادی و فرهنگی، که در نهایت موجب شکل‌گیری نوعی خشم و مقاومت ملی علیه سلطه خارجی شد. این خشم سرانجام در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بروز یافت؛ 

انقلابی که یکی از اصول بنیادینش، استقلال از قدرت‌های خارجی به‌ویژه آمریکا بود. پس از انقلاب نیز آمریکا مسیر تقابل را در پیش گرفت. از حمایت از رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی گرفته تا اعمال تحریم‌های گسترده اقتصادی و فناوری علیه ایران. همه این اقدامات از دید مردم و مجموعه حاکمیت در ایران نشانه‌هایی از رفتارهای خصمانه بودند که امکان گفت‌وگوی برابر و محترمانه را از بین بردند.

2- برجام: امیدی که به ناامیدی بدل شد

مقطعی که در آن مفهوم «مسئله تعهد» به‌شدت برجسته شد، تجربه برجام بود. پس از سال‌ها مذاکره فشرده، توافقی چندجانبه میان ایران و قدرت‌های جهانی شکل گرفت که به موجب آن، ایران محدودیت‌های گسترده‌ای را در برنامه هسته‌ای خود پذیرفت و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بارها پایبندی ایران به تعهداتش را تأیید کرد، اما در نهایت، دولت دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ به‌ طور یک‌جانبه از توافق خارج شد. این اقدام، ضربه‌ای سنگین به اعتبار دیپلماسی و تعهدات بین‌المللی وارد کرد. ایران، که با حسن‌نیت وارد توافق شده بود، ناگهان با موجی از تحریم‌ها و فشارهای شدید اقتصادی روبه‌رو شد و این اتفاق به یکی از مهم‌ترین مصادیق مشکل تعهد بدل شد: اینکه حتی اگر توافقی شکل بگیرد، طرف مقابل می‌تواند به‌سادگی از آن خارج شود. این تجربه، در داخل ایران نیز موجب تضعیف گفتمان دیپلماسی در دولت مذاکره‌کننده و نیروهای معتدل و بی‌اعتمادی عمومی درباره آمریکا شد و باعث تقویت گفتمان گروه‌هایی شد که از ابتدا به مذاکره با آمریکا بدبین بودند؛ گفتمانی که می‌توانست به اساس دیپلماسی نیز آسیب بزند، به گونه‌ای که هرگونه دیپلماسی را حتی در شرایط اجماع حاکمیتی مردود بداند. طرفداران این گفتمان اکنون با اتکا به تجربه برجام، این پیام را تکرار می‌کنند که آمریکا قابل اعتماد نیست و هر توافقی با آن محکوم به شکست است و این خود یکی از موضوعات جدی در مسیر مذاکرات مجدد است.

3- بی‌اعتمادی دوجانبه؛ بن‌بست دیپلماسی

جیمز فیرون در نظریه «مسئله تعهد» توضیح می‌دهد که حتی زمانی که دو طرف یک مناقشه خواهان حل‌وفصل دیپلماتیک هستند، ممکن است به دلیل نبود اعتماد به پایبندی طرف مقابل، حاضر به امضای توافق یا اجرای آن نشوند. این دقیقا همان وضعیتی است که امروز بر روابط ایران و آمریکا سایه انداخته است. در گزارش منتشرشده در ۵ سپتامبر (14 شهریور) در نشریه فارن‌افرز اشاره شده که حملات نظامی آمریکا و اسرائیل به مواضع ایران، هم‌زمان با روند مذاکرات، پیام‌های متناقضی به تهران ارسال می‌کند. از یک‌ سو آمریکا ادعای تمایل به مذاکره و دیپلماسی دارد و از سوی دیگر، با اعمال فشار، تهدید نظامی، ترور فرماندهان و اعمال تحریم‌های جدید، زمینه را برای هرگونه اعتماد از بین می‌برد. در ایران، چنین رفتارهایی موجب تقویت جریان‌هایی شده است که نه‌تنها مذاکره را بی‌فایده می‌دانند، بلکه آن را ابزار آمریکا برای فریب و وقت‌کشی تلقی می‌کنند. این در حالی است که در ایالات متحده نیز، قطب‌بندی سیاسی شدید مانع از آن شده است که توافقی مانند برجام بتواند به یک چارچوب پایدار و دوحزبی تبدیل شود.

4- چه باید کرد؟ راهکارهایی برای عبور از چرخه بی‌اعتمادی

حل مشکل تعهد، ساده نیست. نیازمند بازسازی تدریجی اعتماد از طریق اقدامات عملی است. در شرایط کنونی، هرگونه توافق جدید تنها زمانی موفق خواهد بود که شامل سازوکارهای روشن، ضمانت‌های اجرائی و پشتیبانی سیاسی در هر دو کشور باشد. در این مسیر، چند پیشنهاد مشخص قابل طرح است:

 بازگشت عملی آمریکا به تعهدات لغوشده و رفع تحریم‌ها: تنها با اقدامات ملموس است که اعتماد از دست رفته بازسازی می‌شود.

 پیش‌بینی ضمانت‌های بین‌المللی در توافق جدید: مشارکت قدرت‌های ثالث برای تضمین اجرای توافق می‌تواند خطر نقض را کاهش دهد.

 تنش‌زدایی میدانی: توقف حملات نظامی، تهدیدها و تحرکات تحریک‌آمیز و ارائه تضمین در این زمینه از سوی آمریکا برای اعتمادسازی ضروری است.

 رفع قطب‌بندی در سیاست داخلی آمریکا: یک توافق زمانی پایدار خواهد بود که از حمایت دو حزب برخوردار باشد، نه اینکه هر چهار سال با تغییر دولت، زیر سؤال برود.

 نقش میانجی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی: کشورهای بی‌طرف یا قدرت‌هایی مانند چین و روسیه می‌توانند نقش واسطه برای ایجاد اعتماد میان دو طرف ایفا کنند.

5- نتیجه‌گیری: ایجاد اعتماد در میدان عمل

مسئله اصلی در روابط ایران و آمریکا، نه صرفا اختلافات سیاسی یا ایدئولوژیک، بلکه فقدان اعتماد و نبود تضمین برای اجرای توافقات است. تا زمانی که نگرانی ایران از نقض تعهدات رفع نشود، حتی بهترین توافق‌ها نیز شانس موفقیت نخواهند داشت. ایران همواره با حسن‌نیت وارد مذاکرات شده است و این در حالی است که آمریکا از طرق مختلف، مستقیم و غیر‌مستقیم و به بهانه‌های مختلف حتی خارج از چارچوب هسته‌ای از تلاش برای ضربه‌زدن به ایران دریغ نکرده است. مفهوم «مسئله تعهد» ما را وادار می‌کند تا واقع‌بینانه به دیپلماسی نگاه کنیم. اگر قرار است مذاکرات موفق شوند، باید پایه‌های آن -یعنی اعتماد، ضمانت اجرائی و احترام متقابل- ابتدا بنا نهاده شود. در غیر‌این‌صورت، هر مذاکره‌ای صرفا پوششی برای ادامه همان بن‌بست خواهد بود.

یلبللا

وحدت؛ ضرورت راهبردی امت اسلامی

مسعود پیرهادی
نقطه آغاز هویت مسلمانان، پیامبر رحمت، حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله است؛ پیامبری که نه تنها حامل وحی الهی بلکه محور پیوند قلوب مسلمانان در سراسر تاریخ بوده است. قرآن کریم امت اسلامی را یک پیکر واحد معرفی می‌کند: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»؛ و این یکپارچگی، بزرگ‌ترین سرمایه برای پیشرفت امت و مقابله با دشمنان بوده است. نماز، قبله واحد، کتاب واحد، و اعتقاد به توحید و نبوت، مشترکات بنیادینی هستند که هیچ شکاف تاریخی و مذهبی نمی‌تواند اصل آن را انکار کند.

با این حال، تاریخ اسلام پر از آزمون‌های تلخی است که نشان داده هر جا مسلمانان به جای وحدت، به اختلاف روی آوردند، دشمنان بر آنان چیره شدند. امام خمینی (ره) با صراحت می‌فرمودند: «اگر مسلمانان وحدت کلمه داشتند، اسرائیل جرأت نمی‌کرد یک وجب از سرزمین فلسطین را غصب کند.» رهبر انقلاب نیز بارها تأکید کرده‌اند که وحدت، تاکتیک مقطعی نیست بلکه «یک فریضه شرعی، یک ضرورت راهبردی و یک نیاز حیاتی» برای امت اسلامی است. بنابراین سخن از وحدت، صرفا یک مصلحت سیاسی زودگذر نیست؛ بلکه تکلیف شرعی و عقلانی ماست.
اگر مکلف به وحدت با اهل سنت و دیگر مذاهب اسلامی هستیم، به طریق اولی موظفیم در میان شیعیان و محبان امیرالمؤمنین علیه‌السلام، انسجام و همدلی را پاس بداریم. اختلافات بی‌ثمر، تسویه‌حساب‌های سیاسی یا مذهبی، و تخریب‌های بی‌پایه، تنها موجب تضعیف جبهه خودی و تقویت دشمن خواهد شد. آفات افتراق روشن است: هدررفت توان امت، دلسردی مردم، آسیب به اعتماد اجتماعی، و فراهم شدن میدان برای نفوذ بیگانگان.
در مقابل، محسنات وحدت، حیاتی و سرنوشت‌ساز است. وحدت، هم‌افزایی ظرفیت‌های امت را به دنبال دارد؛ صدای مسلمانان را در جهان بلندتر و مؤثرتر می‌کند؛ قدرت بازدارندگی را افزایش می‌دهد؛ و مسیر شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی را هموار می‌سازد. تجربه انقلاب اسلامی ایران نمونه‌ای زنده است؛ هر جا ملت متحد بودند، بزرگ‌ترین دشمنان عقب نشستند، و هر جا تفرقه رخنه کرد، مشکلات و آسیب‌ها رخ نمود.
امروز بیش از هر زمان دیگری، ما نیازمند این هستیم که اختلافات جزئی را به حاشیه برانیم و حول اصول بزرگ و مشترک گرد آییم. وفاداری به پیامبر رحمت، پایبندی به قرآن، و دفاع از کرامت امت اسلامی، مهم‌ترین نقطه پیوند ماست. وحدت نه یک شعار، که شرط بقا، عزت و آینده روشن امت اسلامی است.

یلبللا

توسیدید در میانهٔ جنگ ۱۲ روزه

سیدامیر یحیوی

در ژوئن ۲۰۲۵، جهان برای ۱۲ روز شاهد یک رویارویی مستقیم و بی‌سابقه میان ایران و اسرائیل بود؛ جنگی که با چند ترور هدفمند از جانب اسرائیل علیه فرماندهان نظامی و دانشمندان ایرانی آغاز و با حمله موشکی گسترده ایران به سرزمین‌های اشغالی پاسخ داده شد. اگرچه این حوادث، جرقه‌های آشکار جنگ بودند؛ اما توسیدید (توکودیدِس)، مورخ یونانی به ما می‌آموزد که این درگیری یک «رخداد ناگهانی» نیست، بلکه نقطه‌عطفی اجتناب‌ناپذیر در یک فرایند تاریخی طولانی‌مدت است؛ فرایندی که یک گزاره مشخص درون خود داشت: ترس فزاینده اسرائیل از برآمدن و قدرت‌گیری ایران. در بسیاری از تحلیل‌های تاریخی، زمانی که به موضوع علل وقوع حوادث می‌رسیم، طیفی از نقطه‌نظرها وجود دارد. در یک‌سوی این طیف تأکید بر فرایندهاست و در سوی دیگر، مهم‌ترین علت‌ها در تصمیم‌گیری‌ها یا اقدامات اشخاص دنبال می‌شود. توسیدید، مورخ یونانی سده پنجم پیش از میلاد را می‌توان جزء دسته‌ای دانست که بیش از آنکه اشخاص یا رخدادهای لحظه‌ای را علل وقوع حوادث بدانند، بر فرایندهای تاریخی تأکید می‌کنند. او در تنها کتاب خود، «تاریخ جنگ‌ پلوپونزی» که شرح نبردهای چندین‌ساله میان دو دولت‌شهر یونانی (آتن و اسپارت) است، به‌وضوح میان آنچه ظاهراً به‌عنوان علت جنگ شناخته می‌شود و آنچه علت حقیقی جنگ است، تمایز قائل می‌شود. توصیفات توسیدید از علل حقیقی و ظاهری نبرد دو دولت‌شهر یونانی، شباهت‌هایی با وضعیت کنونی خاورمیانه و درگیری اخیر میان ایران و اسرائیل دارد. اگر منطق این مورخ یونانی را به‌عنوان چهارچوب تحلیلی خود بپذیریم و ادعا کنیم امروزه نیز می‌توان از این منطق بهره برد، موضوعات زیر برجسته می‌شوند:
1- علل اصلی جنگ در مقابل دستاویزهای ظاهری: پروفاسیس را شاید بتوان مهم‌ترین واژه‌ای دانست که توسیدید بر آن تأکید می‌کند. مقصود از آن «حقیقی‌ترین علت» است که او آن را در برابر علت ظاهری جنگ آیتیا میان دولت‌شهرهای یونانی به کار می‌برد. او می‌نویسد: «در نظر من، علت حقیقی جنگ که درباره‌اش به‌ندرت سخنی به میان آمده است، این بود که آتن نیرومند شده بود و این واقعیت اسپارتیان را چنان وحشت‌زده ساخته بود که مجبور شدند به جنگ دست بیازند. ولی تهمت‌هایی که دو طرف به یکدیگر می‌نهادند و [...] جنگ را آغاز کردند، از این ‌قرار بود...» و در ادامه به علل ظاهری نبرد می‌پردازد. از این منظر، درگیری میان ایران و اسرائیل را باید نتیجه تغییر موازنه قوا در خاورمیانه دید. براین‌اساس، عواملی چون برنامه هسته‌ای ایران، توسعه موشک‌های بالستیک و گسترش نفوذ منطقه‌ای از طریق محور مقاومت، مجموعه عواملی (درون یک فرایند) هستند که اسرائیل را دچار ترسی کردند که آن را مجبور می‌کرد دست به عملیات نظامی تهاجمی علیه ایران بزند. عوامل مذکور زمانی اهمیت چندبرابری یافتند که ایران و ایالات‌متحده وارد گفت‌وگوهایی درباره مسائل هسته‌ای ایران شدند. این موضوع به‌وضوح در عنوان مقاله‌ای که وال‌استریت ژورنال در 29 می منتشر کرد، دیده می‌شود “Israel Fears Being Boxed In by Trump’s Iran Talks”.

2- نقش ادراکات و احساسات: نتیجه منطقی آنچه گفته شد، برجسته‌شدن نقش احساسات در مقابل واقعیت‌هاست. از منظر توسیدید، حقیقی‌ترین علتی که منجر به آغاز درگیری می‌شود، افزایش ترس یک طرف به‌دلیل برداشت تهدیدآمیز روزافزون از اقدامات طرف مقابل است. اسرائیل با وجود حمایت‌های بی‌قیدو‌شرط آمریکا و دستیابی به پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌های نظامی، درگیر با ترسی شد که به‌دلیل ادراک تهدید از اقدامات طرفِ ایرانی و معادلات منطقه به نفع آن، شکل گرفت. با شدت‌گرفتن این ترس، اقداماتی چون حمله نظامی مستقیم که پیش‌تر همراه با ریسک زیادی تلقی می‌شدند، به‌مرور عقلانی جلوه داده شدند.

3- بی‌رحمی فرایندها: فرایندهای تاریخی را می‌توان مجموعه عوامل بی‌شماری دانست که در زمان‌ها و مکان‌های خاصی و با نسبت خاصی با یکدیگر، قرار می‌گیرند و آینده را در چهارچوب مشخصی صورت‌بندی می‌کنند. تأکید بر فرایندها از جانب توسیدید- به‌ویژه زمانی که او تلاش می‌کند علت جنگ را در تاریخ پنجاه‌ساله گذشته یونان بیابد- منجر به آن می‌شود که نقش اشخاص، تصمیمات یا به‌طورکلی هرکدام از عوامل منفرد، کم‌رنگ شود و اهمیت اصلی به خودِ فرایند داده شود. در این نگاه با اینکه فرایندها خود از مجموعه عوامل تشکیل شده‌اند، ولی هویت مستقلی پیدا می‌کنند. مجموعه عواملی که فرایندها را می‌سازند، وزن یکسانی ندارند و برخی از آنها، توان بیشتری برای تغییر در چهارچوب رخدادهای آینده دارند. این دسته از عوامل را با عنوان «نقاط عطف» یاد و در تحلیل‌های تاریخی بر آنها تأکید می‌کنند، برای مثال شاید بتوان ریشه درگیری میان ایران و اسرائیل را تا پایان جنگ جهانی دوم یا حتی قبل‌تر، عقب برد؛ اما نقاط عطف درگیری اخیر میان آنها را می‌توان در سلسله عوامل چند سال اخیر مشاهده کرد: طوفان الاقصی، ورود حزب‌الله و حوثی‌های یمن به درگیری، حمله به کنسولگری ایران در سوریه و عملیات‌های وعده صادق یک و دو. فرایندها به‌گونه‌ای رخدادهای پس از خود را چهارچوب‌بندی می‌کنند که شاید بتوان گفت تخطی از آنها ممکن نباشد و تصمیم‌ها، محکوم به پیروی از چهارچوب تعیین‌شده به‌وسیله آنهاست.

4- اجتناب‌ناپذیری درگیری: به عباراتی که از توسیدید نقل شد، بازگردیم و این بار بر یکی از جملات او تمرکز کنیم: «... این واقعیت اسپارتیان را چنان وحشت‌زده ساخته بود که مجبور شدند به جنگ دست بیازند...» نقش فرایندها در همان واژه «مجبور» است. هر دو طرفِ درگیری چه در یونان باستان و چه در خاورمیانه امروز در مسیری خصمانه قفل شده بودند که نتیجه آن رویارویی مستقیم بود؛ با اینکه زمان وقوع این اتفاق مشخص نبود. ترورهای هدفمند اسرائیل در سحرگاه 23 خرداد، تنها حلقه‌ای از زنجیره‌ای طولانی بود که پیش‌تر در روابط دو دولت شکل‌گرفته بود. این نقطه‌عطف، خود بر فرایندهای آتی اثرگذار است و مجموعه اقدامات آینده را چهارچوب‌بندی می‌کند؛ البته با این ملاحظه که تنها یک عامل در کنار بی‌شمار عوامل دیگر است. بر اساس آنچه گفته شد، توسیدید به ما می‌آموزد که درگیری میان ایران و اسرائیل، صرفا یک درگیری نظامی لحظه‌ای نبود، بلکه نتیجه نهایی (فعلاً) یا احتمالاً غیرنهاییِ (ناظر به رخدادهای آینده) یک رقابت استراتژیک طولانی‌مدت میان 2دولت، بر سر هژمونی در خاورمیانه بود. توسیدید به‌دلیل مرگ زودرس نتوانست شرح وقایع جنگ پلوپونزی را تکمیل و در پایان کتابش، جمع‌بندی‌ای از نگاه خود ارائه کند؛ اما شاید اگر امروز زنده بود، به سؤالات زیر این‌گونه پاسخ می‌داد.

1- علت حقیقی رویارویی نظامی مستقیم ایران و اسرائیل چه بود؟
افزایش قدرت ایران (از بعد هسته‌ای، موشکی و نفوذ منطقه‌ای)، ترس وجودی را در اسرائیل برانگیخت؛ تاحدی‌که درگیری نظامی مستقیم از یک گزینه پرهزینه، تبدیل به یک گزینه عقلانی برای این رژیم شد.

2- آیا وقوع درگیری به تصمیم‌های رهبران دوطرف بازمی‌گشت؟
تصمیم‌های رهبران در داخل چهارچوبی که فرایندها تعیین می‌کنند، قرار می‌گیرد. از این منظر، زمانی که فرایندی خصمانه آغاز می‌شود، شدت می‌یابد و به نقطه اشتعال می‌رسد، تصمیم‌های رهبران صرفا می‌تواند زمان آغاز رویارویی مستقیم را تسریع ببخشد یا کُند کند.

3- درگیری قابل‌اجتناب بود؟
اگر بتوانیم چگونگی تأثیر هر علت را بر یک فرایند خصمانه شناسایی کنیم، شاید پیش از آنکه فرایند مذکور شدت یابد و به نقطه غیرقابل‌بازگشتی برسد، بتوان با صرف هزینه‌هایی، تغییری در نتیجه نهایی یا نقطه‌عطف آتی ایجاد کرد؛ اما زمانی که به آن نقطه غیرقابل‌بازگشت برسد، دیگر نمی‌توان از وقوع درگیری مستقیم اجتناب کرد. مسیری که در رابطه خصمانه اسرائیل با کشورهای منطقه طی می‌شد، مسیری فزاینده بود و نقاط عطف سال‌های گذشته، نتیجه را به شکل غیرقابل‌اجتنابی به سمت درگیری مستقیم سوق می‌داد. بنابراین هر دوطرف باید احتمال می‌دادند که دیر یا زود خود را در میانه جنگ مستقیم ببینند .

یلبللا

پایان رویای سازشکاران !

الناز رحمت نژاد 

بوش پدر اواخر سال ۱۹۹۰ در کنگره آمریکا طرح «روند صلح خاورمیانه» را مطرح کرد. دو دولت محور اصلی طرح او بود؛ به این‎صورت که کشور فلسطین به دو سرزمین یهودی و عرب تقسیم می شد. فلسطینیان می بایست سلاح را کنار می‎گذاشتند و رژیم صهیونیستی را به رسمیت می شناختند و در نهایت دو دولت فلسطینی و یهودی شکل می گرفت.
بر اساس این طرح قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل موسوم به «طرح تقسیم فلسطین» شامگاه شنبه ۷ آذر  ۱۳۲۶ با ۳۳ رای موافق، ۱۳ رای مخالف و ۱۰ رای ممتنع  به تصویب رسید. همچنین کنفرانس«مادرید» ۱۹۹۱ و توافق‎نامه «اسلو» ۱۹۹۳ تشکیل شد و پای سازمان آزادی‎بخش فلسطین به میز مذاکره رسید. از آن سال تاکنون همچنان مذاکرات ادامه داشته و چیزی از این مذاکرات به دست نیامده است.  بر اساس این قطعنامه، کشور فلسطین به دو سرزمین یهودی و عرب تقسیم شد؛ ۵۵ درصد اراضی به رژیم صهیونیستی تعلق گرفت و مقرر شد شهر بیت المقدس به صورت بین المللی اداره شود. 
ایالات متحده از دولت بوش پدر گرفته تا دولت‎های بیل کلینتون و بوش پسر و باراک اوباما و جو بایدن مذاکرات را با محوریت «دو دولت» دنبال کردند؛ اما دولت ترامپ پیش از آن‎که مجمع عمومی سازمان ملل ماه آینده در نیویورک برگزار شود، با تحریم محمود عباس و اعضای تشکیلات خودگردان فلسطین از دو دولتی سر باز زد و نشان داد که خواستار یک دولتی یهودی در فلسطین اشغالی است. البته که ترامپ از همان زمان انتخاب به عنوان رئیس جمهور آمریکا گفته بود که با طرح های قبلی مخالف است و صهیونیست ها ادعا کردند فلسطینی ها باید تشکیل دولت فلسطینی را فراموش کنند.
اقدام ترامپ و مارکو روبیو، وزیر خارجه او، مبنی بر ممنوعیت ورود محمود عباس به آمریکا برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد اولا؛ مقابله پنهانی با کشورهای اروپایی از جمله استرالیا، کانادا، فنلاند، نیوزیلند ،پرتغال،  آندورا،مالت، سن مارینو و لوکزامبورگ است که قصد داشتند برای اولین بارکشور فلسطین را به رسمیت بشناسند. 
دوم؛ بر اساس تصمیم وزارت خارجه آمریکا و تحریم اعضای تشکیلات خودگردان و اجرایی شدن طرح یک دولتی یهودی، فلسطینی ها صاحب حق نخواهند بود؛ صهیونیست ها مشغول بررسی الحاق کرانه باختری به سرزمین های سال ۱۹۴۸ هستند و به مرور شاهد الحاق تمام کرانه باختری به سرزمین های ۱۹۴۸ خواهیم بود. همچنین جمعیت فلسطین در چهار بخش اردن، نوار غزه، سرزمین های ۱۹۴۸ و خارج فلسطین قرار دارد. صهیونیست ها برای تخلیه فلسطینی ها از این بخش ها، طرح هایی را در نظر دارند. طرح یک دولتی یهودی می تواند موجب تخلیه جمعیت از این بخش ها به خصوص نوار غزه شود.
سوم؛ تصمیم مارکو روبیو شدت اختلاف بین هم‎پیمانان غربی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی را بالا خواهد برد؛ از یک طرف بین اروپایی ها و ایالات متحده درگیری رخ خواهد داد و از طرف دیگر میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی و ایالات متحده. 
کشورهای عربی که عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را در سر می پرورانند، طرح دو دولتی و به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است و در مقابل طرح اسرائیل بزرگ که نتانیاهو از آن پرده برداشت، موضع گرفتند.
چهارم؛ تحریم محمود عباس و اعضای تشکیلات خودگردان فلسطین، هم‎پیمانان آمریکا در عرصه سازش را که نوعی اختلاف در فلسطین به وجود آورده بودند، منزوی می کند. همچنین این گمان بین کشورهای منطقه و افکار عمومی تقویت می شود که مذاکره با ایالات متحده و جریان سازش هیچ وقت نتیجه بخش نبوده و نخواهد بود. به همگان اثبات می شود که تنها راه مقابله با آمریکا و رژیم صهیونیستی «مقاومت» است و آن هایی که وارد عرصه مقاومت شدند، درست عمل کردند.
یاسرعرفات از سال ۱۹۹۳ که توافق‎نامه اسلو با رژیم صهیونیستی را امضا کرد، همواره در این رویا به سر می برد که روزی از راه برسد و تاسیس رسمی «کشور فلسطین» را ببیند؛ اما این رویای عرفات نه برای او به وقوع پیوست نه برای جانشینانش؛ چون در هر دوره شاهد کم شدن بندهای توافق‎نامه بودند تا جایی که سال ۲۰۱۴ اعلام کردند پرونده های«قدس»، «آوارگان فلسطینی» و«امنیت و مرزها» باید از جریان مذاکرات خارج شوند.

یلبللا

از لبخند ژوکوند تا اشک‌های مهدیه

زهرا محسنی‌فر

دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی فلسطین. هیس! دختران (در حمایت از غزه) فریاد نمی‌زنند. این قانون سرزمین موسیوها و مادام‌هاست. ۶ ماه است سهم دختر ایرانی از حقوق بشر فرانسوی، تفتیش عقاید قرون ‌وسطایی شده. آنها که در نقش پلیس بد فرورفته‌اند، هیچ‌گاه نمی‌توانند رل یک قاضی خوب را بازی کنند. وقتی سیاست‌بازان بطلمیوسی دنیا، رژیم مسلط بر سرزمین‌ اشغالی را قبله عالم می‌دانند و گالیله‌های حقیقت‌باور را به محبس سکوت و کرنش می‌کشانند، با جاهلیت مدرن روبه‌رو هستیم. کجاست ویکتور هوگو تا به جای شخصیت خیالی ژان والژان، داستان واقعی مهدیه اسفندیاری را بنویسد و آزادگان جهان را علیه بی‌عدالتی سیستماتیک دستگاه قضایی فرانسه بشوراند. 
بله! با این ماجرا، دم خروس آزادی بیان در سرزمین خروس‌ها بیرون زده؛ چرا؟ چون قطب توریستی جهان، محکم پشت مخوف‌ترین باند تروریست دنیا ایستاده. چون در مهد دموکراسی عالم، حمایت از مظلوم و انتقاد از ظالم جرم‌انگاری شده. چه غم که شامه‌ وجدان‌های بیدار بشری رایحه‌شناس است و بوی تعفن پیمانکار کارهای کثیف غرب وحشی را نمی‌توان پشت ادوکلن‌های لاکچری فرانسوی پنهان کرد. چه باک که جلیقه‌زردهای بی‌باک هنوز آتش زیر خاکستر نافرمانی مدنی‌اند و وای به روزی که علیه سیاست‌های حمایتگرانه پاریس در پشتیبانی از کودک‌کشان صهیونیست قیام کنند و زبانه بکشند.
آنجا بیخ گوش شانزلیزه دختری دارد «زن، زندگی، انفرادی» را تجربه می‌کند اما اینجا خبری از جنبش‌های زنانه و همبستگی موسیو مکرون با آنها نیست. آری! فرهنگ فرانسویِ تکریم زن را نه در گرامیداشت لبخند ژوکوند، بلکه در اشک‌های مظلومانه‌ مهدیه اسفندیاری در تنهایی زندان پاریس باید جست‌وجو کرد. با بی‌حجابی اجباری زن مسلمان در ندامتگاه‌های فرانسه باید به حقیقت آزادی غربی در انتخاب نوع و میزان پوشش پی برد. وقتی ۳۰ هزار زن و دختر بیگناه فلسطینی مظلومانه در غزه کشته می‌شوند و کک احدی از رجال و نسوان سیاسی الیزه نمی‌گزد، آنجا قبرستان است نه دفتر ریاست جمهوری.
بگذار بلند بگویم تا همه دنیا بفهمد: لیدیز‌ اند جنتلمن! جای زن دانشمند ایرانی، زندان فرانسوی نیست. آهای دستگاه محترم دیپلماسی! یک ایران، چشم‌انتظار مهدیه است و اسفندیاری هم‌اکنون نیازمند یاری سبز شماست. مذاکره با اروپا را از اینجا آغاز کنید.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات