در منطقه پرتلاطم غرب آسیا، هر روز یک شگفتانه جدید رونمایی میشود و کارشناسان و ناظران را متعجب میکند. آخرین مورد آن، اعلام «توافقنامه دوجانبه استراتژیک دفاعی» جدید ازسوی عربستان سعودی و پاکستان است. این پیمان که طی دیدار نخستوزیر «شهباز شریف» با تشریفات قابل توجهی در ریاض رسمیت یافت، فراتر از کلیشههای معمول اعلامیههای همکاری امنیتی و شامل تعهدی گسترده به دفاع متقابل است، و اگرچه متن آن منتشر نشده، برخی مقامات از دو طرف اشاره کردند که این معامله شامل تأمین بازدارندگی هستهای گسترده میشود.
پاکستان، که یکی از بزرگترین ارتشهای دائمی جهان را در اختیار دارد، از دهه ۱۹۷۰ نیروهای نظامی قابل توجهی را در عربستان مستقر کرده و در مواقعی به بیش از ده هزار نفر نیز رسیده است. نیروهای پاکستانی در طول جنگ خلیج فارس در دفاع از قلمرو و اماکن مقدس عربستان کمک کردند. همچنین، گزارش شده است پاکستان به طور مستمر نیروهایی را در نقشهای آموزشی و مشاورهای اعزام میکند که تعداد آنها امروزه بالغ بر ۱۵۰۰ نفر تخمین زده میشود. ریاض نیز متقابلاً با ارائه نفت و وام در دوران فشار اقتصادی به اسلامآباد کمک کرده است. سؤال این است که این معامله از کجا سرچشمه گرفته و چرا اکنون رقم خورده است؟
اندیشکده «بروکینگز» در پاسخ به این پرسش مینویسد: «وسوسهانگیز است که این توافق جدید را پاسخی مستقیم به رویدادهای اخیر بدانیم، به ویژه حمله اسرائیل به قطر. این حمله، ترس ریاض درباره استفاده جسورانه اسرائیل از زور و تمایل ظاهری آمریکا را برای مهار نکردن اسرائیل، حتی زمانی که علیه یک شریک امنیتی کلیدی منطقهای آمریکا و یک «متحد اصلی غیر ناتو» عمل میکند، برانگیخت. از سوی دیگر، سعودیها به شدت از ماهیت دمدمیمزاجی فرآیند تصمیمگیری آمریکا در قبال غرب آسیا آگاه هستند؛ اگر تاکنون عربستان از رویکرد ترامپ علیه دیگر شرکای امنیتی و اقتصادی آمریکا، جان سالم به در برده، تنها به این دلیل است که مزایای اقتصادی بیشتری دارند.»
به نوشته این اندیشکده، برای پاکستان، منطق کاملاً متفاوت، اما به همان اندازه قانعکننده است. رهبری نظامی پاکستان درباره احتمال اتکای بیش از حد به یک حامی واحد، یعنی چین مضطرب بوده است. همچنین تعلیق فروش نظامی آمریکا به پاکستان و کاهش کمکهای اقتصادی به این کشور، همراه با تلاشهای هند برای پرورش روابط اقتصادی عمیقتر با کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، اسلامآباد را منزوی کرده است. به زعم پاکستان، این پیمان ممکن است حمایت مالی پایدارتر و متنوعتری از عربستان سعودی را نهادینه کند؛ تعامل ریاض با دهلی نو در زمینههای دفاعی، فناوری و سرمایهگذاری در زیرساختها را کاهش دهد؛ فرصتهای جدیدی برای اعمال نفوذ بر هند در یک بحران دوجانبه ایجاد کند و به مردم خود و سایر کشورهای منطقه نشان دهد که مجموعهای از شرکای خوب را ایجاد کرده و برای کمکهای اقتصادی و امنیتی بیش از حد به چین وابسته نیست.
به گفته تحلیلگران، صرفنظر از اینکه تفاهم دوجانبه هستهای در کار باشد یا نباشد، پیمان اخیر دوجانبه میتواند دو پیامد استراتژیک داشته باشد.
اول، ابهام در مورد بُعد هستهای این توافق امنیتی، نوعی بازدارندگی خاص خود را ایجاد میکند که میتواند برای هر دو طرف تا حدودی مفید باشد.
دوم، این توافق میتواند به تقویت نوعی از ساختارهای نهادینهشده نظامی و اشتراکگذاری اطلاعات کمک کند که همکاری هستهای را در درازمدت محتملتر میکند، حتی اگر آن همکاری عمداً مبهم باقی بماند.
سایر کشورهای منطقه بدون شک به دقت نظاره خواهند کرد که چه نوع همکاری عملی از توافق عربستان و پاکستان سر بر میآورد. تمایل آشکار عربستان به سمت پاکستان، ممکن است کریدور اقتصادی هند، غرب آسیاـ اروپا (کریدور آیمِک) که تحت حمایت آمریکاست و هند و رژیم صهیونیستی را از طریق عربستان و سایر کشورها به هم متصل کند، پیچیده کند.
در نهایت، این توافق نه تنها به دلیل دستاوردهایش برای روابط امنیتی عربستان و پاکستان، بلکه به دلیل تغییری که در منطقه رقم میزند، مهم است. فراتر از نگرانیهای پیشبینیپذیر و دیرینهای که رهبران غرب آسیا درباره سیاست منطقهای آمریکا دارند، ظاهراً درباره قابل اعتماد بودن تعهدات امنیتی آمریکا، بازگشت نظم تجاری جهانی بیثباتتر و سیگنالهای گیجکننده واشنگتن در مورد اینکه آیا رویکرد رقابتی خود را در برابر چین حفظ خواهد کرد یا آن را کنار خواهد گذاشت، ناامید شدهاند. در این راستا، کشورهای منطقه ممکن است به درستی پیمان عربستان و پاکستان را مانعی در برابر وابستگی بیش از حد به قدرتهای بزرگ ببینند و ممکن است به دنبال استراتژیهای خاص خود برای انجام چنین کاری باشند.