صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۶  ، 
شناسه خبر : ۳۸۲۳۳۷
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۵ مهرماه ۱۴۰۴
طرح دونالد ترامپ برای پایان جنگ در غزه بر مبنای طرح کلی تثبیت رژیم اسرائیل در فلسطین و محو مقاومت در این سرزمین بنا شده است. در عین حال ۳ عنصر مد نظر مقاومت فلسطین نیز در خود جای داده است؛ «پایان جنگ»، «عقب‌نشینی ارتش اسرائیل» و «بازسازی غزه» که البته درباره اجرایی شدن این موارد و موارد دیگری که در ۲۰ ماده طرح مذکور آمده حرف و سخن بسیار می‌باشد.

ذهن طرف فلسطینی و طرف اسرائیلی در طرح ترامپ

سعدالله زارعی

طرح دونالد ترامپ برای پایان جنگ در غزه بر مبنای طرح کلی تثبیت رژیم اسرائیل در فلسطین و محو مقاومت در این سرزمین بنا شده است. در عین حال 3 عنصر مد نظر مقاومت فلسطین نیز در خود جای داده است؛ «پایان جنگ»، «عقب‌نشینی ارتش اسرائیل» و «بازسازی غزه» که البته درباره اجرایی شدن این موارد و موارد دیگری که در 20 ماده طرح مذکور آمده حرف و سخن بسیار می‌باشد.
رژیم اسرائیل و جنبش اسلام‌گرای حماس هر دو «به‌طور کلی» با این طرح موافقت کرده اما هر کدام در بیانیه‌ها و یا بیانات مقامات ارشد اما و اگرهای و یا شرط‌هایی را مطرح کرده‌اند؛ مقامات اسرائیلی گفته‌اند خروج کامل از غزه را نمی‌پذیرند و حماس اعلام کرده بر خروج کامل ارتش اسرائیل از همه نوار غزه و اداره غزه توسط خود فلسطینی‌ها تاکید دارد. 
بر این اساس بعضی تحلیلگران گفته‌اند اظهارات دو طرف به همان اندازه که از پذیرش طرح خبر می‌دهد از عدم پذیرش آن هم حکایت دارد و این سرنوشت طرح ترامپ را با هاله‌ای از ابهام مواجه کرده است. کما اینکه پیش از این در طرح ترامپ برای پایان جنگ اوکراین نیز همین وضعیت پیش آمد.
بنابر آنچه گفته شد، آنچه مسلم می‌باشد این است که طرف فلسطینی و طرف اسرائیلی هرکدام با دو ذهن از پذیرش طرح ترامپ خبر داده و هر کدام برای برون‌رفت از تنگناهایی که برای آن وجود دارد، راه‌حل‌هایی را در نظر گرفته و خود را در رسیدن به این راه‌حل‌ها، توانمند ارزیابی کرده‌اند. کما اینکه حتی می‌توان گفت دلمشغولی دونالد ترامپ، اجرای ماده به ماده و مو به موی طرح مذکور نیست بلکه اهداف فرامتنی را دنبال می‌کند و امید دارد با همین طرح و با اجرای آن به هر میزان به آن دست پیدا کند.
پس یک سؤال کلیدی این است که ذهنیت طرف فلسطینی در مورد طرحی که از خلع نظامی و حتی مدنی آن حکایت دارد و غزه را به یک مستعمره غرب تبدیل می‌کند و امنیت اسرائیل را از سمت غزه تامین می‌نماید در حالی‌که هیچ امنیتی را برای طرف فلسطینی در نظر نمی‌گیرد، چیست؟ همان‌طور که گفتیم حماس می‌گوید این طرح سه خواسته اصلی آن که تامین آن نیازمند مشارکت و همکاری طرف بیرونی است را تامین می‌کند اما در عین حال حاوی نکاتی است که تامین‌کننده خواسته‌های اصلی رژیم هم می‌باشد که برای آن دو سال در جنوب، مرکز و شمال جنگیده است. حماس طبعا معتقد است اگر سه خواسته او ولو به صورت نسبی تامین گردند، قادر است روند را به گونه‌ای مدیریت نماید که دشمن به خواسته‌های خود نرسد و یا نتواند آنها را کامل به دست آورد. خب حماس با چه نکات ذهنی به طرح ترامپ پاسخ مثبت مشروط داده است؟
این قلم براساس مطالعات بیش از 35 سال خود در حوزه فلسطین و رژیم صهیونیستی و بررسی اسناد موجود، موارد زیر را در پذیرش طرح ترامپ از سوی حماس موثر می‌داند.
- دو سال بمباران بی‌وقفه غزه که در شش ماه گذشته ابعاد انسانی آن توسعه یافته و محاصره غذایی، دارویی و درمانی غزه تشدید شده، اقتضای یک تنفس در جنگ دارد و بدون آن کار مردم دشوار می‌گردد؛
- جنگ در وضعیتی قرار گرفته که هیچ کدام از دو طرف قادر به پایان دادن آن نیستند و پادرمیانی یک عامل قدرتمند خارجی که اسرائیل از آن حرف‌شنوی داشته باشد، ضرورت دارد و آن قدرت خارجی فقط آمریکا است؛
- از آنجا که این طرح؛ با مطلوب دولت اسرائیل که اشغال یا الحاق غزه است، فاصله دارد، در عمل از سوی رژیم زیر پا گذاشته می‌شود و با زیر پا گذاشتن آن جایی برای اجرای مهم‌ترین تعهدات طرف فلسطینی از جمله تن دادن به خلع سلاح و کنار گذاشتن مقاومت باقی نمی‌ماند؛
- برخلاف تبلیغات طرف آمریکایی و واکنش‌های مثبت طرف‌های غربی و عربی به طرح ترامپ، این هم یک طرح مانند ده‌ها طرح قبلی و مانند سه طرحی است که در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ درباره فلسطین مطرح شده و به جایی نرسیده‌اند. همان‌طور که مجراهایی برای خنثی کردن آثار ضد فلسطینی طرح‌های قبلی وجود داشت، در این طرح‌ هم مجراها وجود دارند؛
- با نقض طرح ترامپ از سوی کابینه نتانیاهو- که حماس آن را قطعی دانسته است- رژیم اسرائیل این بار از سوی دولت‌های غربی نزدیک به آن و از جمله دولت آمریکا تحت فشار قرار می‌گیرد و این به نفع فلسطینی‌ها است؛
- آنچه در طرح ترامپ آمده، به جز بحث آزادسازی اسرا و تحویل اجساد، نیازمند مذاکره و توافق است و طبیعت موضوعات مندرج در طرح 20 ماده‌ای ترامپ، مذاکرات طولانی و صرف زمان زیاد می‌باشد. وقتی کار بخصوص در بحث خلع سلاح به اطاله کشید، حماس قادر به مدیریت آن و ناکام گذاشتن این بخش از اهداف طرح ترامپ خواهد بود.
اما از منظر رژیم اسرائیل که اجرای این طرح را با اهداف اصلی خود منطبق نمی‌داند و یا درباره اجرای تعهدات حماس تردید جدی دارد، نکات زیر ارزش موافقت با طرح ترامپ را دارد؛
- انتخابات حساس کنست که در آن ضمن تشکیل مجلس جدید، زوال یا بقاء دولت نتانیاهو را تعیین می‌کند در سال آینده برگزار می‌شود اگر وضعیت اسرائیل در غزه در زمان انتخابات به همین ترتیبی باشد که الان هست، یعنی اسرائیل بمباران می‌کند و حماس پاسخ آن را می‌دهد، تکلیف اسرا معلوم نیست و افقی برای پایان جنگ وجود ندارد و عملیات‌ها که یکی پس از دیگری به اجرا درآمده‌اند، به اهداف خود نرسیده‌اند، باخت لیکود و شخص نتانیاهو در آن قطعی است. بنابراین اگر یک طرح سیاسی بتواند افقی را برای حل این مسایل نشان دهد و در عین حال راه ادامه جنگ را هم نبندد، برای اسرائیل مطلوب است؛
- از آنجا که این طرح خلع سلاح و حذف حماس در دو شاخه نظامی و مدنی را به خواسته‌های فرااسرائیلی‌(غربی- عربی) تبدیل کرده است و با مقاومت شدید فلسطینی‌ها مواجه می‌شود، اسرائیل در فضای آماده‌تری این دو هدف را دنبال می‌کند و هزینه‌های ادامه جنگ را به دوش حماس می‌اندازد؛
- این طرح سه اصل مهم مورد تاکید اسرائیل را شامل خلع سلاح حماس، حذف حماس و احاطه امنیتی اسرائیل بر غزه دربر دارد و در حالی‌که تحقق آن‌ها صرفا از طریق جنگ ناممکن یا بسیار پرهزینه و وقت‌گیر می‌باشد، یک طرح بین‌المللی می‌تواند آن‌ها را ممکن و کم‌هزینه کند.
- عبارات در متن طرح ترامپ، آنجا که به تعهدات طرح اسرائیلی می‌رسد، «کشدار» است و اسرائیل می‌تواند با تفسیر خود از اجرای آن‌ها اجتناب و برای هر بخش تفسیر خود را دنبال کرده و طرح جایگزینی برای آن‌ها مطرح نماید. فقدان ضمانت اجرایی در طرح ترامپ هم به رژیم اسرائیل کمک می‌کند تا به راحتی و بدون هزینه از اجرای تعهدات خود شانه خالی نماید.
- دو سال جنگ و محاصره غزه و اعمال انواعی از اقدامات پرپیامد نشان می‌دهد اهداف اسرائیل که به طور احمقانه بلندپروازانه تنظیم شده‌اند با جنگ به دست نمی‌آید و گریزی از در پیش گرفتن یک طرح سیاسی ولو اینکه فاقد چشم‌انداز هم باشد، نیست. کما اینکه از آن طرف انتهای مقاومت طرف فلسطینی هم برای مقامات ارتش اسرائیل مشخص نیست، و البته تحمل دو سال سختی شدید از بالا بودن ظرفیت مقاومتی مردم غزه خبر می‌دهد. بنابراین ارتش اسرائیل اگر طرح سیاسی را نپذیرد، باید به ادامه جنگی با سرانجام مبهم تن دهد.
- دولت‌های غربی طرفدار اسرائیل از سوی ملت‌های خود به شدت تحت فشار قرار گرفته‌اند و جنبش‌های اجتماعی مخالف جنگ غزه، آن‌ها را در مرز سقوط قرار داده است. بحث فلسطین امروز به یک شاخص مهم در صلاحیت دولت‌های غربی و عربی- اسلامی تبدیل شده و دولت‌هایی که در مقابل این موج قرار دارند، دستخوش تغییر خواهند شد و این روند دولت‌های تاثیرگذار در تاسیس و بقاء اسرائیل را از حمایت مؤثر از رژیم باز می‌دارد. طرح ترامپ می‌تواند هم به موج حمایت از فلسطین تاثیر بازدارنده بگذارد و هم چندپارگی کنونی غرب در موضوع حمایت از اسرائیل را ولو تا حدی التیام بخشد.
پس می‌توان گفت طرف فلسطینی و طرف اسرائیلی که هر کدام از قبول شروط و پذیرش محدود خود صحبت کرده و درباره بندهای اساسی طرح قایل به مذاکره شده و یا با صراحت از عدم پذیرش آن خبر داده‌اند، در واقع از ظن خود یار طرح ترامپ شده‌اند و این یکپارچگی طرح و اجرایی شدن آن را تحت تاثیر جدی قرار می‌دهد. 

طوفان الاقصی را باید با ترازوی تاریخ تحلیل کرد 

سیدعبدالله متولیان

 دو سال از عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد، عملیاتی که نه فقط یک رخداد نظامی، بلکه یک نقطه عطف در تاریخ سیاسی و امنیتی منطقه بود. آنچه رخ داد، یک تغییر موازنه بنیادین بود: افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل فرو ریخت، دستگاه رسانه‌ای غربی از هم گسست و مسئله فلسطین که به حاشیه رانده شده بود، دوباره به صدر اولویت‌های جهان اسلام و حتی افکار عمومی غرب بازگشت. 
فراتر از نبرد، بازتعریف جنگ: جنگ، مجموعه‌ای از نبردهاست. ممکن است در یک نبرد، عقب‌نشینی تاکتیکی رخ دهد، اما در افق کلی، پیروزی با آن کسی است که استراتژی روشن‌تری دارد. اگر مقاومت طی سال‌های گذشته از نردبان پیروزی صدپله‌ای بالا رفته باشد، عقب‌نشینی ده‌پله‌ای امروز نه شکست است و نه بن‌بست، بلکه یک مانور هوشمندانه برای جهش به مراحل بالاتر. در واقع، طوفان الاقصی را باید نه با معیار‌های لحظه‌ای و اخبار روزمره، بلکه با ترازوی تاریخ و آینده‌پژوهی راهبردی تحلیل کرد. 
پاسخ به شبهات ساختگی:رسانه‌های غربی- صهیونی تلاش کردند برای عوام سه روایت جعلی را القا کنند:اینکه عملیات توسط خود اسرائیل طراحی شده تا حماس را قربانی کند، اینکه مقاومت برآورد درستی از شرایط نداشته و در خامی به دام افتاده است، اینکه این رخداد سرآغاز فروپاشی محور مقاومت خواهد بود. 
اما واقعیت‌ها چه می‌گویند؟ نخست، اگر طراحی از جانب تل‌آویو بود، چرا ساختار امنیتی رژیم در همان ساعات ابتدایی دچار فروپاشی شد و چرا ارتش اسرائیل به چنین شوک بی‌سابقه‌ای گرفتار آمد؟ دوم، عملیات نتیجه بیش از یک سال برنامه‌ریزی و آماده‌سازی بود، جزئیاتی که تنها با بلوغ اطلاعاتی و سازمانی قابل تحقق بود. سوم، به‌جای فروپاشی مقاومت، موج حمایت مردمی و سیاسی از فلسطین در جهان اسلام و حتی در قلب اروپا و امریکا به اوج رسید. این شواهد نشان می‌دهد که آن ادعا‌ها چیزی جز ابزار جنگ روانی برای سرپوش گذاشتن بر شکست نبود. 
دستاورد‌های چندلایه:دستاورد‌های طوفان الاقصی را می‌توان در سه لایه بررسی کرد:در سطح سلبی (شکست‌های دشمن): اعتبار گنبد آهنین فرو ریخت، موساد و شاباک دچار بی‌اعتمادی داخلی شدند، رسانه‌های غربی در روایت‌سازی یک‌جانبه رسوا شدند و روند عادی‌سازی روابط عربی- صهیونیستی متوقف گردید. 
در سطح ایجابی (پیروزی‌های مقاومت): مسئله فلسطین دوباره به اولویت نخست افکار عمومی جهانی بدل شد، مشروعیت و محبوبیت گروه‌های مقاومت افزایش یافت، همبستگی امت اسلامی عمق بیشتری پیدا کرد و پروژه معامله قرن و طرح «دبی‌سازی غزه» عملاً با بن‌بست روبه‌رو شد. در سطح راهبردی (آثار بلندمدت): محور مقاومت به‌عنوان بازیگر تعیین‌کننده منطقه‌ای تثبیت شد، معماری امنیتی خاورمیانه تغییر یافت، و معادلات ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک که قرار بود علیه ایران طراحی شود، به کابوس طراحان غربی- صهیونی تبدیل شد. 
ابعاد رسانه‌ای و روانی:یکی از ابعاد کمتر دیده‌شده، شکست امپراتوری رسانه‌ای غرب در مدیریت افکار عمومی بود. برای نخستین‌بار، روایت رسمی آنها در مقابل تصاویر واقعی کشتار غیرنظامیان و بمباران بیمارستان‌ها فروپاشید. شبکه‌های اجتماعی پر از روایت‌های مردمی شد که دروغ‌پردازی رسانه‌های جریان اصلی را بی‌اعتبار کرد. این تغییر، تنها یک اتفاق مقطعی نبود، بلکه نشان داد دوران یک‌سویه‌گویی رسانه‌های غربی به پایان رسیده و مخاطبان جهانی در حال بازتعریف منابع خبری و اعتماد خود هستند. 
تأثیر بر نظام بین‌الملل:پیش از طوفان الاقصی، طرح‌های بزرگی همچون «پیمان ابراهیم» و «معامله قرن» طراحی شده بود تا فلسطین به حاشیه رانده شود و حتی بندر غزه در قالب کریدور آی‌مک به رقیب ژئواکونومیک ایران بدل شود. عملیات طوفان الاقصی همه این نقشه‌ها را معلق ساخت. اکنون دولت‌های غربی در برابر افکار عمومی خود گرفتارند و نمی‌توانند حمایت آشکار از جنایات تروریست‌های صهیونی را بدون هزینه ادامه دهند. 
طوفان الاقصی یک حادثه گذرا نبود، بلکه مرحله‌ای تازه در مسیر بیداری ملت‌هاست. این عملیات نشان داد که حتی در عصر فناوری‌های پیچیده و ارتش‌های مدرن، عنصر ایمان و اراده می‌تواند موازنه قدرت را دگرگون سازد. برای محور مقاومت، این رخداد نه پایان که آغاز مرحله‌ای نو از تثبیت بازدارندگی و تعریف نظم جدید منطقه‌ای است. 
اگر اسرائیل روزی افسانه شکست‌ناپذیری خود را سرمایه اصلی‌اش می‌دانست، امروز این افسانه فرو ریخته و دیگر هرگز بازسازی نخواهد شد. این حقیقت، بزرگ‌ترین دستاورد طوفان الاقصی است: اینکه پایان صهیونیسم نه در دوردست نامعلوم، بلکه در افق دیدنی ملت‌ها قرار گرفته است.

تفاوت سیاست اعلامی‌و اعمالی در مورد غزه

محمد جواد شریعتی

 با وجود اجماع کلی، برخی افتراق ها که عمدتاً ناشی از موقعیت سیاسی و روابط هر کشور با اسرائیل برمی‌گردد وجود دارد. از جمله در سطح محکومیت و واژگان به کار برده شده توسط رهبران همچون استفاده از واژه نسل‌کشی و متهم کردن اسرائیل به جنایت جنگی در برابر بکارگیری واژه نابودی سیستماتیک.
در این میان پیشنهاداتی نیز مطرح می شود از جمله: اعزام ۲۰ هزار صلح‌بان به غزه توسط اندونزی، میانجی‌گری مصر و آمریکا ارائه شده توسط قطر و درخواست تشکیل ارتش حفاظتی بین‌المللی برای فلسطینی‌ها توسط کلمبیا.
رهبران اردن و برزیل با ارتباط دادن مسئله فلسطین به مسائل منطقه‌ای بر تهدید اسرائیل بزرگ‌تر برای همسایگان و حفاظت از اماکن مقدس همچون مسجد الاقصی تأکید کردند. این در حالی بود که ترامپ در سخنرانی های‌ خود این حجم از محکومیت اقدامات ضد انسانی اسرائیل را نادیده گرفته و کشورها را برای شناسایی فلسطین مورد انتقاد قرارداد. در حالی که ایالات متحده پیشنهاد داد که غزه تحت قیمومیت بین‌المللی قرار گیرد و توسط یک هیئت نظارت بین‌المللی نظارت شود، کشورهای اروپایی و عربی از کمیته‌ای از تکنوکرات‌های فلسطینی، که توسط تشکیلات خودگردان فلسطین تأیید شده باشند، حمایت می‌کنند.
در حالی که اعضای هیئت های بیش از ۵۰ کشور در زمان سخنرانی نتانیاهو سالن را ترک کردند، اوج انزوای رژیم اشغالگر قدس و آمریکا در صحنه جهانی به نمایش درآمد. رهبران کلمبیا و الجزایر آمریکا را به هم‌دستی در نسل‌کشی متهم کردند، در حالی که رهبران اروپایی بر شناسایی فلسطین بدون تحریم تمرکز داشتند.
علیرغم این حجم از حمایت و توجه به مسئله فلسطین اما دوگانگی حرف و عمل در سطح کشورها همچنان وجود دارد. این سطح از انتقادات و حملات در عین بی عملی کشورها چیزی جز لفاظی بدون اقدامی ملموس نبوده و نمایانگر همان هم‌دستی سکوت است که باعث می‌گردد بحران عمیق‌ترگردد. علیرغم این فروپاشی ارزشی نظام بین الملل اما آمریکا نقش خود را در پایان این بحران تثبیت کرد. عدم فشار اقتصادی واقعی همچون تحریم تسلیحاتی اسرائیل یا قطع کمکهای مالی آمریکا به تل‌آویو باعث شده است تا غزه همچنان در فجیع ترین وضعیت خود شاهد بیش از ۶۶۱ کشته فقط در یک هفته و قتل هر ساعت یک کودک باشد. پس از یک هفته فعالیت دیپلماتیک پرحجم در سازمان ملل، این ابهام وجود دارد که عدالت در مسئله فلسطین چگونه و چطور برقرار خواهد شد و چه زمانی شاهد توقف نسل کشی فلسطینیان و اشغال سرزمین ایشان خواهیم بود. مسئله فلسطین و غزه الگویی برای بی‌کیفر ماندن نیروهای اشغالگر ایجاد کرده و فقط در صورت شکل گیری یک همکاری و همگرایی بین المللی با محوریت کشورهای اسلامی و مستقل و سازمان ملل این مسئله می‌تواند از دیوان بین المللی دادگستری فراتر رفته و مکانیسم‌های اجرایی همچون تحریم‌های شورای امنیت را فعال کند.

ترامپ و نمایش قدرت

حامد نقی‌لو
 در مواجهه با ایران، ایالات متحده به‌ویژه در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ، نه به‌ دنبال حل مسئله، بلکه به‌ دنبال مدیریت آن بوده است. این مدیریت، برخلاف تصور رایج، نه از جنس نظم‌سازی منطقه‌ای، بلکه از جنس مهار، تضعیف و کنترل ظرفیت‌های ایران در سطح منطقه‌ای و جهانی است. در این ‌میان، ترامپ به‌عنوان یک بازیگر خاص در سیاست خارجی آمریکا، ساختاری را نمایندگی می‌کند که بیش از آنکه بر پایه نهادهای پایدار و منطق دیپلماتیک باشد، براساس روان‌شناسی فردی، نیاز به نمایش قدرت‌ و خلق لحظه‌های نمادین عمل می‌کند. او نه به‌ دنبال ساختن نظم، بلکه به‌ دنبال خلق «برد قابل نمایش» است؛ بردی که بتواند آن را در رسانه‌ها، در میان نظامیان و در افکار عمومی به‌عنوان دستاورد شخصی معرفی کند.
ساختار ذهنی ترامپ‌ به‌گونه‌ای‌ است که تنها چیزی که او را آرام می‌کند، نمایش پیروزی است. این پیروزی، نه لزوما در قالب توافق، بلکه در قالب تهدید، تحقیر یا حتی عقب‌نشینی نمادین طرف مقابل تعریف می‌شود. در این چارچوب، ایران نه یک کشور با تاریخ و منافع پیچیده، بلکه یک صحنه بالقوه برای نمایش قدرت تلقی می‌شود. ترامپ از هر موقعیت نمادین، از مصاحبه‌های تلویزیونی گرفته تا سخنرانی در جمع نظامیان، برای تکرار این روایت استفاده می‌کند؛ اینکه «ما قبلا به تأسیسات هسته‌ای ایران ضربه زده‌ایم» و «توانایی انجام مجدد آن را داریم». این جملات‌ که بارها در سخنرانی‌های او ازجمله در مراسم دویست‌وپنجاهمین سالگرد تشکیل نیروی دریایی آمریکا تکرار شده‌اند، نه صرفا تهدید نظامی، بلکه ابزار خلق «برد قابل روایت» هستند؛ بردی که بتواند در ذهن مخاطب آمریکایی تثبیت شود، حتی اگر هیچ‌گونه اقدام واقعی در پی آن نباشد.

حتی از لحظات صلح موقت نیز همین کارکرد را استخراج می‌کند. نمونه بارز آن، توافق محدود با یمنی‌ها پیش از سفرش به چهار کشور عربی خلیج فارس بود؛ توافقی که نه بر‌اساس حل بحران یمن، بلکه صرفا برای نمایش «کنترل اوضاع» طراحی شد. ترامپ در دیدارهایش با رهبران عربی، بارها از این صلح موقت به‌عنوان «مدل موفق فشار و مذاکره» یاد و تلاش کرد آن را به‌عنوان الگویی برای مواجهه با ایران معرفی کند. در‌واقع چه در تهدید تأسیسات هسته‌ای ایران و چه در اشاره به صلح یمن، هدف ترامپ نه ساخت نظم، بلکه خلق لحظه‌ای‌ است که بتواند آن را در رسانه‌ها به‌عنوان برد شخصی بازنمایی کند. در همین چارچوب، ساختار تیم مذاکره‌کننده ترامپ نیز بازتابی از همین منطق است. حضور چهره‌هایی مانند رابرت ویتکاف، با سابقه در حوزه‌های تجاری، مالی‌ و مذاکره‌های دوجانبه، نشان می‌دهد سیاست خارجی آمریکا در برابر ایران، نه بر‌اساس طراحی حقوقی یا راهبردی، بلکه بر‌اساس فرصت‌های معامله‌محور شکل گرفته است. در این نگاه، هر مسئله -از برنامه هسته‌ای تا نفوذ منطقه‌ای ایران- به‌عنوان «دارایی قابل چانه‌زنی» دیده می‌شود. هدف، رسیدن به توافقی نیست که پایدار باشد، بلکه توافقی‌ است که بتوان آن را «برد ترامپ» جلوه داد. این نگاه، بازتاب مستقیم روان‌شناسی سیاسی ترامپ است: استفاده از هر موقعیت، چه جنگی چه صلح‌آمیز، برای تثبیت تصویر «ترامپِ پیروز».

در برابر این فشار، ایران با ساختاری مواجه می‌شود که باید هم‌زمان سه کار انجام دهد؛ حفظ استقلال راهبردی، مهار نمایش‌طلبی ترامپ‌ و جلوگیری از ورود به بازی برد–باخت او. این ساختار، نه صرفا واکنشی، بلکه مبتنی بر اصولی‌ است که در چهار دهه گذشته شکل گرفته و در برابر فشارهای متنوع، از جنگ تا تحریم، آزموده شده است. ایران در برابر فشارهای خارجی، ساختار تصمیم‌گیری‌اش را نه براساس واکنش‌های لحظه‌ای، بلکه بر پایه تثبیت استقلال راهبردی بنا کرده است. هر فشار، بخشی از پروژه سلطه‌طلبی غرب تلقی می‌شود‌ و پاسخ به آن، نه با عقب‌نشینی، بلکه با حفظ هویت مقاومتی صورت می‌گیرد.

این منطق، ایران را از ورود به بازی‌های برد–باخت که ترامپ طراحی می‌کند، بازمی‌دارد. در عوض، تلاش می‌شود تهدیدها به فرصت تبدیل شوند؛ نه برای معامله، بلکه برای بازتعریف موقعیت. در مواجهه با ساختار روانی ترامپ‌ که بر پایه خلق برد و نمایش قدرت بنا شده، یکی از معدود راهکارهای مؤثر، بالابردن هزینه‌های هرگونه اقدام نمایشی است. ترامپ، برخلاف بازیگران راهبردی، تصمیماتش را نه براساس توازن قدرت، بلکه براساس ارزیابی لحظه‌ای از «سود رسانه‌ای» اتخاذ می‌کند. اگر ایران بتواند هزینه‌های اقدام نمایشی را -چه در قالب تهدید نظامی و چه در قالب توافق نمادین- به سطحی برساند که دیگر قابل تبدیل به برد نباشد، احتمال عقب‌نشینی ترامپ افزایش می‌یابد. این هزینه‌ها‌ لزوما نظامی یا اقتصادی نیستند و می‌توانند روانی، رسانه‌ای یا حتی دیپلماتیک باشند. هدف، نه تهدید متقابل، بلکه خنثی‌سازی قابلیت معامله‌گری است؛ یعنی تبدیل هر اقدام ترامپ به حرکتی که در افکار عمومی آمریکا یا در میان متحدانش، نه برد‌ بلکه شکست تلقی شود. این منطق، ایران را از واکنش‌های هیجانی دور کرده و وارد قلمرو مهندسی هزینه می‌‌کند؛ جایی که هر حرکت، نه برای پاسخ، بلکه برای بازتعریف صحنه بازی طراحی می‌شود. ایران توانایی مذاکره دارد‌ و هم‌زمان توانایی ایستادگی را تثبیت کرده است. این دوگانه، ایران را از تبدیل‌شدن به بازیگر پیش‌بینی‌پذیر برای آمریکا بازمی‌دارد. در دوره ترامپ، این ویژگی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند؛ زیرا ترامپ به‌ دنبال بازیگری‌ است که بتواند آن را در قالب «برد» تعریف کند. اگر ایران بتواند مذاکره‌ای را طراحی کند که در آن ترامپ احساس پیروزی کند، اما درواقع امتیاز راهبردی ندهد، ممکن است وارد گفت‌وگو شود؛ بااین‌حال، اگر این امکان فراهم نشود، ترامپ ممکن است به سمت تشدید تنش برود، حتی بدون هدف نهایی مشخص.

در این میان، سناریوی «تنش برای صلح» نیز مطرح شده است؛ یعنی بالابردن سطح بحران با ایران‌ و سپس پیشنهاد مذاکره یا توافق نمادین برای نمایش صلح‌طلبی. اما این سناریو‌ بیش از آنکه راهبردی باشد، نمایشی است. ایران نیز با توجه به تجربه خروج آمریکا از برجام، به‌شدت به این نوع مانورها بی‌اعتماد است. حتی اگر ترامپ بخواهد از بحران با ایران برای تثبیت موقعیت سیاسی یا ساختن روایت پیروزی استفاده کند، موفقیت این سناریو به واکنش ایران، فضای بین‌المللی و اعتبار ترامپ در آن لحظه بستگی دارد. در سطح داخلی آمریکا نیز‌ افکار عمومی و نخبگان سیاسی تمایل چندانی به جنگ جدید ندارند. نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد‌ بیش از ۶۰ درصد از آمریکایی‌ها مخالف مداخله نظامی در مناقشه 

ایران-اسرائیل هستند‌ و تنها ۱۶ درصد از مردم از اقدام نظامی مستقیم حمایت می‌کنند. حتی در میان جمهوری‌خواهان نیز تمایل به جنگ تمام‌عیار پایین است‌ و تمرکز بیشتر بر تحریم، عملیات محدود‌ و فشار اقتصادی است. این فضا، مانع از آن می‌شود که ترامپ بتواند به‌راحتی وارد درگیری گسترده با ایران شود؛ مگر در صورت وقوع حادثه‌ای کنترل‌ناپذیر یا تهدید مستقیم به منافع آمریکا. در چنین شرایطی، ایران باید نه‌فقط از ورود به بازی روانی ترامپ خودداری کند، بلکه باید با دقت‌ صحنه بازی را بازتعریف کند. مقاومت صرف کافی نیست؛ باید با مهندسی هزینه، با طراحی روایت و با زمان‌بندی دقیق، هر اقدام نمایشی ترامپ را به لحظه‌ای بی‌ثمر تبدیل کرد. این یعنی تبدیل تهدید به سکوت‌ و تبدیل سکوت به تثبیت.

در چنین منظری، ایران نه صرفا در برابر فشار، بلکه در برابر نیاز روانی ترامپ به پیروزی قابل نمایش ایستاده است. این ایستادگی اگر صرفا سلبی باشد، ممکن است به تکرار تنش منجر شود؛ اما اگر با مهندسی روایت همراه شود، می‌تواند لحظه نمایشی ترامپ را به خلأ رسانه‌ای تبدیل کند. این خلأ، نه با شعار، بلکه با طراحی دقیق حاصل می‌شود؛ طراحی‌ای که در آن، هر حرکت ترامپ، به‌ جای تثبیت قدرت، بی‌اثر و بی‌صدا جلوه کند. توافق، برای ترامپ نه ابزار حل مسئله بود و نه محصول گفت‌وگو، بلکه لحظه‌ای بود برای اعلام برد شخصی. او به‌ جای ساختن نظم، صحنه‌ای ساخت که بتواند آن را در رسانه‌ها به‌عنوان پیروزی بازنمایی کند. در این منطق، توافق نه به‌ دلیل واقعیت راهبردی، بلکه به‌ دلیل قابلیت فروش تصویر اهمیت دارد. ایران‌ با حذف نقش خود از این صحنه، انفعال نشان نداد، بلکه صحنه‌ای را که در آن برد می‌توانست بازنمایی شود، از ترامپ گرفت. در پایان، آنچه ترامپ به‌عنوان توافق نمایاند، نه محصول مذاکره بود و نه نتیجه راهبرد؛‌ لحظه‌ای بود برای اعلام برد شخصی؛ لحظه‌ای که با حذف نقش ایران، به صحنه‌ای خنثی بدل شد‌ و نمایش، به دام خودش تبدیل شد.

روزی که تاریخ بیدار شد

جواد شاملو
دو سال از آن صبحی می‌گذرد که جغرافیای کوچک غزه، جهانی بزرگ را به لرزه انداخت. «طوفان‌الأقصی» رستاخیز حقیقت بود؛ شکافتن ناگهانی و شوک‌آور پرده‌ای بود که سال‌ها تبلیغات غربی و قدرت رسانه‌ای صهیونیسم بر چهره حقیقت کشیده بود. آن روز، ملت‌هایی که در غبار اخبار بی‌روح، فراموش کرده بودند فلسطینی هنوز هست و اشغالی هنوز ادامه دارد و مردمانی هر روز در رنج‌اند و سرهایی یک دم از نقشه‌های شوم برای پیاده‌سازی رؤیاهای اشغالگرانه خالی نمی‌شود، ناگهان چشم گشودند. مثل چاقویی داغ که توده‌ای یخ‌زده را می‌شکافد، طوفان الأقصی پروژه‌ای را برید که از دل قرن بیستم زاده شده بود: پروژه ملت‌سازی یهود صهیونی.

اسرائیل موفق شده بود برای بسیاری از بخش‌های جهان چهره‌ای مدرن، دموکرات و پیشرو از خود بسازد، اما در عمق، حقیقت همان استعمار قدیمی بود: اشغال و تبعیض و خون و خون و خون. هفتم اکتبر نه تنها نقاب یک رژیم جعلی ۷۰ ساله که نقاب تمدن ۵۰۰ ساله غرب را درید و جهانی را وادار کرد دوباره بپرسد: «این سرزمین از آنِ کیست؟» و «چگونه ممکن است ملتی در قرن بیست‌ویکم هنوز بی‌خانه باشد؟» و «چگونه ممکن است غرب با تمام ادعاهایش نتواند جلوی این نسل‌کشی عریان و باورنکردنی را بگیرد و همدست آن شود؟» این پرسش‌ها خطرناک‌تر از هر موشک و عملیات‌اند، چون به جان روایت رسمی اسرائیل می‌زنند.
در پی آن روز، اسرائیل به فازی بی‌سابقه از جنون و انتقام و عقده‌گشایی رفت؛ بی‌پروا شهرها را ویران کرد، کودکان را کشت، چادر آوارگان را سوزاند، قحطی را به جان نوزادان انداخت، صف‌های فاجعه‌بار توزیع غذا را به مسلخ تبدیل کرد، کشتن غیرنظامیان را برای سربازانش همچون تجربه یک بازی رایانه‌ای ساخت و از خود چهره‌ای هیولایی ساخت که دیگر با هیچ‌گونه دیپلماسی و رسانه‌بازی و جنگ روایت‌ها بزک نمی‌شود. اما این افراطِ شنیع، دقیقاً همان چیزی بود که پرده فریب را می‌درید. اسرائیل که روزی می‌خواست خود را «پناهگاه یهود» و «اخلاقی‌ترین ارتش جهان» معرفی کند، امروز به نماد «قدرت بی‌رحم و بی‌منطق» بدل شده است که نه برای ساکنان خودش امنیتی آورد و نه هیچ‌گونه اصل اخلاقی باقی ماند که به سخره نگرفته باشد. 
طوفان الأقصی شاید در میدان نظامی به خون و خاک نشست و مقدمه داغ‌های جان‌فرسا شد، اما در میدان معنا به پیروزی‌ای مطلق و غیرقابل انکار دست یافت. آن شنبه شورانگیز  نه تنها معادلات امنیتی منطقه را به‌هم زد، بلکه مشروعیت اخلاقی اسرائیل را نیز فروریخت و چرت جهان را پاره کرد. از آن پس دیگر هیچ دولت و ملتی نمی‌تواند بدون احساس شرم، از «عادی‌سازی» با این رژیم سخن بگوید.
هفتم اکتبر، بیش از هر چیز، یادآور این حقیقت است که تاریخ را نمی‌توان برای همیشه جعل کرد و اشغالگری و زورسالاری بدون هزینه نیست. اسرائیل، پروژه‌ای بود که بر پایه فراموشی بنا شد، و حالا در آینه‌ آگاهی جهانی، ترک برداشته است. شاید هنوز پابرجاست، اما ترک‌ها عمیق‌اند و از درون می‌پوسد. روزی خواهد رسید که از اسرائیل تنها خاطره‌ای بماند؛ خاطره‌ای از یک دروغ که فرو ریخت، چون حقیقت دوباره بیدار شد. رحمت خدا بر ضیف، سنوار، هنیه، نصرالله، صفی‌الدین، سلیمانی، سلامی، حاجی‌زاده و دیگر ستارگانی که در راه قبله نخست رسول خدا و توقف جنایات غده سرطانی غرب آسیا جان دادند و در آسمان سرخ حقیقت افروختند.

تحلیل وضعیت اسرائیل ۲ سال بعد از ۷ اکتبر
ماجرای این دو سال فرق می‌کند

سیدمهدی طالبی

امروز دومین سالگرد عملیات ۷ اکتبر است. از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵ دوسال می‌گذرد. رژیم صهیونیستی در این مدت ضرباتی دریافت کرده که در عمر هشت‌دهه‌ای رژیم بی‌سابقه بوده‌اند. حوزه‌های این ضربات متعدد و عمقشان بالاست.
بر همین اساس در این مطلب بخش‌های مهم آسیب‌های وارده بر رژیم موردبررسی قرار گرفته‌اند.

1- بازگشت رژیم به دوران «جنگ‌های منطقه‌ای»
آخرین جنگ رژیم صهیونی در ابعاد منطقه‌ای به سال ۱۹۷۳ بازمی‌گردد که با حمله غافلگیرانه مصر برای بازپس‌گیری شبه‌جزیره سینا آغاز شد. سوری‌ها برای بازپس‌گیری بلندی‌های جولان در ادامه به جنگ پیوستند. رژیم با ۷ اکتبر مجبور شد در جنگی چند عرصه‌ای در جهات مختلف جنوب، شمال، غرب و شرق درگیری‌هایی را تجربه کند. جنگ با یمن در جنوب با تهدید حملات موشکی و پهپادی، حمله به خط تجارت دریایی و احتمال تهاجم و انتقال نفرات از راه دریا همراه بوده است. جنگ با ایران در سمت شرق شامل سه دوره درگیری با اجرای عملیات‌های سنگین موشکی - پهپادی موسوم به وعده صادق است. در سمت شمال رژیم علاوه بر زدوخورد مرزی یک‌ساله، جنگی ۶۶ روزه را با لبنان تجربه کرد. هرچند جنگ در لبنان با دولت و ارتش این کشور نبود، اما گروه مبارز دارای قدرت نظامی بالاتر از ارتش بوده و دولت حضور داشت. جنگ با دولت‌ها و کشورها کوتاه‌تر از درگیری‌های فرسایشی هستند؛ اما از نظر حجم آتش، تخریب مستقیم و ایجاد کشمکش طولانی‌مدت با طرف‌های توانمند، مخاطره‌آمیز به‌حساب می‌آیند. جنگ طوفان الاقصی پس از گذشت ۵۰ سال از ۱۹۷۳، در سال ۲۰۲۳ فضای جنگ‌های منطقه‌ای را بار دیگر بر سر رژیم صهیونی گستراند.

2- بازگشت رژیم به دوران «جنگ‌های فرسایشی»
آخرین جنگ فرسایشی صهیونیست‌ها مربوط به جنوب لبنان است. آن‌ها ۱۸ سال در جنوب لبنان حضور داشتند. این جنگ را باید به دو مقطع تقسیم کرد؛ مقطع اول از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۵ که صهیونیست‌ها بخش‌های وسیعی را اشغال کردند و تا بیروت تسلط داشتند. مقطع دوم از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۰ را شامل می‌شود که تل‌آویو با خروج از مناطق مرکزی، در منطقه حائلی در جنوب استقرار داشت. در این مرحله با وجود بهره‌گیری رژیم از شبه‌نظامیان مزدور لبنانی موسوم به «ارتش جنوب»، در مدت ۱۵ سال ۵۰۰ نفر تلفات داشت. صهیونیست‌ها در مدت تقریباً دوسال جنگ در غزه، علاوه بر شهرک‌نشینان، ۱۱۰۰ کشته نظامی داشته‌اند. به‌تناسب جمعیت، شاید  تلفات جنگ دهه ۲۰۲۰ با جنگ دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ با درنظرگرفتن جمعیت آن زمان رژیم برابر باشد، اما تلفات در غزه مربوط به مدت بسیار کمتری هستند، مانند جنگ لبنان، جنگ فرسایشی غزه با تلفات قطره‌ای اما مداوم، مجروحیت‌ها، ایجاد فشار سربازگیری، دورنمای تیره‌وتار حل‌وفصل مسائل و هزینه‌های اقتصادی بالا روبه‌روست و منابع مدیریتی صهیونیست‌ها را به خود مشغول کرده است.

3- حملات هوایی دائمی
از همان ماه‌های اول، یمن به‌وسیله پهپادهای انتحاری، موشک‌های کروز و بالستیک شلیک‌ها به فلسطین اشغالی را آغاز کرد. در ابتدا مانند لبنان که نوار مرزی شمال را هدف می‌گرفت، یمنی‌ها صرفاً به بندر ایلات، جنوبی‌ترین نقطه سرزمین‌های اشغالی، حمله می‌کردند. پس از مدتی اما یمنی‌ها حملات پیوسته‌ای به عمق سرزمین‌های اشغالی را کلید زدند که برای بیش از یک سال، باعث فعال‌شدن آژیرهای خطر در بزرگ‌ترین شهرهای رژیم می‌شد. در تمام مدت جنگ طوفان الاقصی حملات هوایی به گستره سرزمین‌های اشغالی جریان داشته و متوقف نشده است.

4- فهماندن معنای فقدان عمق راهبردی
هنگامی که نیروهای مقاومت غزه با تعداد کم و تجهیزات اندک، ناگهانی و در مدت زمانی کوتاه موفق شدند یک لشکر از رژیم را شکست داده و وارد منطقه غلاف غزه شوند، با قرارگیری این نیروها در راستای منطقه ساحل و بئرالسبع در مرکز، جامعه صهیونیستی معنای عمق فقدان راهبردی را درک کرد. با وجود انباشت قدرت نظامی، تسلیحاتی و نظارتی همراه با تضعیف مداوم دشمن از مسیر محاصره و حملات مداوم، مقاومت از ضعیف‌ترین حلقه خود ضربه‌ای بزرگ بر دشمن وارد کرد. صهیونیست‌ها با این حمله دریافتند تجهیزات و فناوری‌ها همچنان قادر به درمان معضل فقدان عمق راهبردی رژیم نیستند.

5- رژیمی غیرقابل‌اتکا 
صهیونیست‌ها با کمک آمریکا در حال ترسیم این فضا برای منطقه بودند که می‌توانند نقطه اتکای نظامی، امنیتی و اقتصادی آن‌ها باشند. با اتهام‌زنی درباره قصد ایران برای ساخت سلاح هسته‌ای، آمریکا تصمیم داشت رژیم صهیونی را چتر هسته‌ای منطقه در برابر ایران جا بزند. از سوی دیگر با اعلام خروج یا کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه، رژیم صهیونیستی تلاش داشت با استقرار نظامیان و افسران اطلاعاتی، خود را جایگزین آمریکا معرفی کند. در اقتصاد، کریدور آی‌مک در دست اجرا بود که جنوب آسیا و هند را از مسیر خلیج‌فارس به بنادر فلسطین اشغالی در دریای مدیترانه و مجاورت اروپا و شمال آفریقا متصل می‌کرد. عملیات ۷ اکتبر اما تحقق تمام این رؤیاها را با تردید روبه‌رو کرد.
عملیات ۷ اکتبر در وهله اول نشان داد قوای هسته‌ای، متعارف و امنیتی رژیم برای خود صهیونیست‌ها نیز نتوانسته آرامشی پایدار برقرار کند. در اقتصاد این واقعه ناامنی رژیم صهیونی، مسیرها و بنادرش را گوشزد کرد. در وهله دوم با جنایت‌ها و توسعه‌طلبی‌های رژیم، دولت‌های منطقه دریافتند که تل‌آویو تهدیدی بزرگ و قریب‌الوقوع در برابرشان است.

6- زدن صهیونیسم از ریشه
ریشه فکری و ایدئولوژیک رژیم صهیونی، دیدگاه‌های صهیونیستی تبلیغ شده در جهان طی سده‌های اخیر است؛ این دیدگاه‌ها مبتنی بر مظلومیت قوم یهود و تعلق سرزمین فلسطین به آن‌ها هستند. ازاین‌رو از نظر اهمیت و قدمت، استدلال‌های جریان صهیونیسم بر خود رژیم سبقت و رجحان دارند. از نظر ریشه قدرت، بدنه اصلی صهیونیست‌های صاحب‌نفوذ و لابی آن‌ها در غرب مستقرند. جنگ طوفان الاقصی باعث شد مسئله تحت اشغال قرارداشتن فلسطین و ظلم به مردم در جهان برجسته شده و پایه‌های اخلاقی و استدلالی صهیونیسم را به چالش بکشند. این جنایات همچنین محیط غرب را از نظر مردمی و دولتی تحت‌تأثیر قرار داد تا اثرگذاری لابی‌های صهیونیستی با مشکل مواجه شده و جایگاهشان در آینده در معرض خطر قرار گیرد.

7- تقویت دیدگاه‌های ضد و غیرصهیونیستی در میان یهودیان
جنایت‌های رژیم به تقویت جریان‌های مختلفی در درون یهودیت منجر شده است. بسیاری از یهودیان، از جمله کسانی که مدت‌ها به رژیم صهیونی احساس مثبتی داشته و از آن حمایت می‌کرده‌اند، نظر خود را نسبت به این موجودیت تغییر داده‌اند. گروهی از یهودیان واقعاً دچار تحول دیدگاه شده‌اند و برخی دیگر برای آنکه درپی جنایت‌های رژیم با یهودی‌ستیزی مواجه نشوند، در حال فاصله‌گذاری با تل‌آویوند.

8- سیاست خارجی ویران
تل‌آویو می‌کوشید با کمک واشنگتن با تکمیل طرح موسوم به صلح ابراهیم، روابط دیپلماتیک خود با دولت‌های اسلامی را برقرار سازد. بااین‌حال امروز اوضاع سیاست خارجی رژیم رو به وخامت رفته و به‌موازات تشدید اختلافات با دولت‌های اسلامی، در محیط غرب نیز با مشکلات بزرگی مواجه شده است. بحران‌های دیپلماتیک با دولت‌های اروپایی و همچنین در آمریکای لاتین بخش مهمی از این مشکلات هستند.

9- افول از حمایت دوحزبی به نیمی از یک حزب
برای دهه‌ها حمایت دوحزبی در آمریکا از رژیم صهیونی جریان داشت. جنگ اما باعث شده نگاه حزب دموکرات به رژیم منفی شود. درحالی‌که این‌گونه برداشت می‌شد که با وجود روی‌گردانی دموکرات‌ها، جمهوری‌خواهان یکپارچه پشت تل‌آویو باقی می‌مانند، آن‌ها با پدیده روی‌گردانی فعالان جنبش ماگا نیز روبه‌رو شده‌اند. ازاین‌رو به‌جای حمایت قاطع دوحزبی، امروز نیمی از یک حزب، یعنی بخش سنتی حزب جمهوری‌خواه حامی پروپاقرص رژیم باقی‌مانده است.

10- قرارگرفتن رژیم در طوفان جهان چندقطبی و دوران گذار
علی‌رغم تحولات مرتبط با دوران گذار و تهدیدهایش برای رژیم، صهیونیست‌ها در حال مدیریت تحولات بودند. اشتباهات تل‌آویو اما باعث شده آن‌ها در محیط گسترده‌ای مانند داخل آمریکا و غرب آسیا با چین نیز درگیر شوند. درگیری با چین در آمریکا بر سر برنامه تیک‌تاک و در غرب آسیا به دلیل ایفای نقش اصلی در طرح واشنگتن برای تسلط بر منطقه، تل‌آویو را رو در روی پکن قرار داده است.

آقای وزیر میراث! گره را از این کورتر نکنید!

علیرضا حیدری

سخنان روز گذشتۀ وزیر میراث فرهنگی مبنی بر اینکه «ما مثنوی مولانا را در یونسکو مشترک با ترکیه و افغانستان ثبت کردیم. خیلی‌ها به ما اعتراض کردند که چرا تلاش دارید مشترک با کشور‌های همسایه ثبت کنید؛ یک سخن داشتیم امروز بعد از یک دهه آن را تکرار می‌کنیم: شمس و مولانا متعلق به ایرانیان و جهانیان است و متعلق به یک نقطه نیست»، بازتاب زیادی داشت.
این سخن وزیر ظاهری درست دارد و به بیانی دیگر می‌خواهد بگوید که اندیشۀ متفکران و شخصیت‌های علمی و فرهنگی مرز نمی‌شناسد و در سپهر اندیشۀ انسانی جای می‌گیرد، پس دایره‌ای به گستردگی جهان، متعلق به آن‌هاست و نباید به دنبال مالکیت‌بخشی آن‌ها باشیم. جناب وزیر می‌داند دربارۀ آثار مکتوب و ناملموس (نه اشخاص) در یونسکو مالکیت‌طلبی وجود دارد و مثنوی اثری مکتوب است. شاید با این فرض که چون امروز سه کشور ایران و افعانستان و ترکیه به مولانا و مثنوی ارجمند او می‌بالند، این ثبت به نام سه کشور انجام شده است، کمی جای سکوت داشته باشد، اما دو نکتۀ اساسی وجود دارد: نخست اینکه وزیر میراث فرهنگی کمی باید با احتیاط‌تر در این زمینه سخن بگوید و راه را برای کوتاهی‌‌های پس از این هموار نکند. دیگر اینکه با سوار شدن بر این استدلال، انبوهی از کوتاهی‌ها و نامهربانی‌ها و بی‌مسئولیتی‌هایی را که تا به امروز بر سر راه ثبت آثار ملی و بزرگداشت و شناساندن مفاخر علمی و ادبی داشته‌ایم، سرپوش نگذاریم!
آقای وزیر امروز میراث فرهنگی! حتماً فراموش نکرده‌اید که ترکیه سال ۲۰۰۷ را سال مولانا اعلام کرد و در آن سال غوغايي در جهان در‌انداخت. قطار مولانا را با هزينۀ ۴ ميليون دلاري در اروپا روي ريل فرستاد تا به جهان بباوراند که مولانا نه ايراني و فارسي زبان که «رومي» است. وزير فرهنگ اين کشور هم به صراحت گفت: نام خانوادگي مولانا «رومي» است و جهان او را به‌عنوان رومي مي‌شناسند و رومي يعني «آناتوليايي»! و ما و مدیران فرهنگی و سیاسی ما همچنان نگاه مي‌کرديم. آن سال و سال‌هاي پيش و پس از آن ترکيه جايزۀ جهاني صلح مولانا راه ‌انداخت. مد لباس مولانا طراحی کرد، سکه به نام او زد، مثنوي را به ۲۰ زبان ترجمه کرد و نسخه‌هايي از آن را به سران کشورها هديه داد، سالن بزرگ نمايش با گنجايش سه‌هزار نفري ساخت و خلاصه ترکيه هرچه در توان داشت خرج نام مولانا کرد و البته اين قصه همچنان ادامه دارد. ترکيه براي رشد صنعت گردشگري‌اش خوب به مولانا بها داد و ما به همین بسنده کردیم که اندیشۀ مولانا جهانی است و متعلق به همۀ جهان!
  این فقط شمه‌ای از کوتاهی‌های ما در حق مولاناست. برای ثبت جهانی توس و فردوسی چه گام جدی برداشته‌اید؟ کشور آذربایجان پس ثبت ساز «تار» در سازمان جهانی یونسکو به نام خود درصدد برآمد تا حکیم نظامی‌گنجوی را که اصلیتی ایرانی دارد و همۀ آثارش به زبان فارسی است، به نام خود در مجامع علمی، فرهنگی، بین‌المللی معرفی کند، در این مورد چه کار درخوری کردید؟ چرا وقتی تصویر مفاخر ایران بزرگ روی اسکناس‌های دیگر کشورها نقش می‌بندد، شما فقط نظاره‌گرید و خود تصمیم نمی‌گیرید از این کارها بکنید؟ فهرست این کوتاهی‌ها بلندبالاست و در این یادداشت نمی‌گنجد.
بنابراین، باور کنیم در برنامه‌های کلان فرهنگی، مفاخر و میراث فرهنگی ما جایی ندارد و شما با چنین سخنانی به آن دامن نزنید و کار را از این بدتر و گره را از این کورتر نکنید!

آنچه سنوار می‌دانست

امیرعباس نوری

 ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شاید مهم‌ترین روز در تقویم قرن ۲۱ تاکنون باشد؛ روزی که حماس با عملیات توفان‌ الاقصی همه معادلات رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا را به هم ریخت و این رژیم را در بی‌سابقه‌ترین خطر موجودیتی از ابتدای پیدایشش گرفتار کرد. اکنون در دومین سالروز عملیات توفان‌ الاقصی، می‌توان یک برآورد دقیق از نتایج این عملیات به دست آورد.
1- از بین رفتن معادله بازدارندگی رژیم
توفان الاقصی همه تلاش‌‌های بیش از ۷۰ سال گذشته بنیان‌گذاران و مقامات رژیم صهیونیستی برای ایجاد یک بازدارندگی کامل نسبت به همسایگان را از بین برد. اگرچه نتانیاهو با خشونت و جنایت تلاش می‌کند بر این واقعیت سرپوش بگذارد اما واقعیت این است که رژیم اشغالگر با وجود خشونت و جنایات بی‌سابقه در‌ ۲ سال گذشته، نتوانسته است واقعیات مربوط به از بین‌ رفتن بازدارندگی خود را پنهان کند. بویژه در جنگ ۱۲ روزه، اگرچه رژیم صهیونیستی توانست از حمایت‌های بی‌سابقه دولت آمریکا استفاده و خساراتی به ایران تحمیل کند اما کیست که پیام اصابت‌ موشک‌های بالستیک ایرانی به تل‌آویو، حیفا و سایر نقاط صهیونیست‌نشین را کتمان کند. در طول ۱۲ روز جنگ، صدها کلاهک از ۵۰۰ کیلوگرم تا ۲ تن در قلب تل‌آویو و حیفا و بئر سبع منفجر شد؛ اتفاقی که از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی بی‌سابقه بود. برخلاف ۲ دهه‌ گذشته که روند مهاجرت یهودیان به سرزمین‌ اشغالی شدت گرفته بود، اکنون بدون شک، هم این روند کاهش پیدا کرده و هم در سطوحی، مهاجرت معکوس رخ داده است.
2- شکست عادی‌سازی
تا قبل از عملیات توفان الاقصی‌، روند عادی‌سازی روابط کشورهای عرب و اسلامی با رژیم صهیونیستی در حال اجرا بود. رژیم صهیونیستی توانست در برخی پایتخت‌های عربی سفارتخانه باز کند. برخی کشورهای دیگر مانند سعودی نیز پشت پرده روابط نزدیک با رژیم صهیونیستی برقرار کرده بودند و اعلان عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را نیز در دستورکار قرار داده بودند. موضوع به قدری جدی شده بود که رژیم صهیونیستی از طریق کریدور IMEC در صدد بود مناسبات پایدار اقتصادی با کشورهای منطقه ایجاد کند. در واقع فلسطین در‌ حال فراموش شدن بود اما اینک پروژه‌ عادی‌سازی به محاق رفته و بعید است ترامپ بتواند توفیقی در احیای آن به دست بیاورد.
3- فلسطین؛ مسأله اصلی جهان اسلام
عملیات توفان الاقصی و جنایات ۲ سال اخیر رژیم صهیونیستی در غزه، باعث شد مساله فلسطین مجدد به مساله نخست جهان اسلام تبدیل شود.‌ نه فقط جهان اسلام، بلکه می‌توان به‌ جرأت گفت اکنون فلسطین اصلی‌ترین مساله جهان است. این موضوع باعث شد یک بار دیگر توجه مسلمانان و مردم دنیا به این ظلم تاریخی معطوف شود و همه درباره پایان دادن به این ظلم تاریخی به اتفاق نظر برسند. در این‌ بین، فشار افکار عمومی دنیا بویژه در اروپا باعث شد بسیاری از کشورهای دنیا و اروپا، کشور مستقل فلسطین را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که می‌تواند زمینه‌ساز برپایی کشور فلسطین در سراسر اراضی اشغالی و برچیده شدن رژیم صهیونیستی از سرزمین‌ فلسطین شود.
4- اسرائیل؛ شر مطلق
از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی تاکنون، این رژیم تا این اندازه در افکار عمومی جهانیان منفور نبوده است. تظاهرات‌های صدها هزار نفری در سراسر دنیا باعث شده رژیم صهیونیستی اکنون در افکار عمومی دنیا به عنوان یک رژیم جنایتکار و شر مطلق شناخته شود. یهودیان صهیونیست حدود ۸۰ سال از طریق دولت‌های غرب و همین‌طور رسانه‌های مهم دنیا تلاش کردند خود را یک قوم مظلوم و مورد ستم قرارگرفته جا بزنند. افسانه‌هایی که آنها درباره هولوکاست ساخته بودند، داستانی بود برای سرپوش گذاشتن‌ بر جنایات این رژیم در سرزمین‌ اشغالی اما توفان‌ الاقصی همه این تلاش‌ها را نقش بر آب کرد. حالا در سرزمین‌ اشغالی همه اذعان می‌کنند به واسطه جنایات نتانیاهو در ۲ سال گذشته، رژیم صهیونیستی افکار عمومی دنیا را باخته است.
نخست‌وزیر وحشی رژیم اکنون به عنوان یک جنایتکار جنگی، از سوی دادگاه لاهه تحت تعقیب است. مردم دنیا متفق‌القول معتقدند هیتلر قرن ۲۱، نتانیاهو است. این موضوع، یکی از شکست‌های سنگین رژیم صهیونیستی پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است.
5- رژیم تروریست؛ تهدید اول منطقه
توفان‌ الاقصی رژیم صهیونیستی را در باتلاق موجودیتی گرفتار کرد. نتانیاهو برای فرار از این باتلاق، تلاش کرده است با خشونت بی‌حد و حصر، ترور فرماندهان و رهبران مقاومت و همین‌طور تهاجم نظامی به سایر کشورهای منطقه، این بازدارندگی را تا حدودی احیا کند اما واقعیت آن است که حالا همه مردم و کل منطقه دریافته‌اند رژیم صهیونیستی نخستین و اصلی‌ترین تهدید منطقه است. رژیمی که تا ۲ سال قبل، در حال تبدیل شدن به یک واحد رسمی و معتبر در غرب آسیا بود، حالا به اصلی‌ترین تهدید غرب آسیا تبدیل شده است.
به عبارتی رژیم صهیونیستی، حالا تنها یک دولت اشغالگر سرزمین‌ فلسطین نیست، بلکه تهدیدی بالقوه برای موجودیت همه کشورهای منطقه است. این موضوع نقش ویژه‌ای در هم‌افزایی ظرفیت‌های کشور‌های منطقه برای مهار این رژیم دارد. اگرچه برخی حکام عرب، به واسطه فقدان استقلال سیاسی و عدم برخورداری از سرمایه اجتماعی، همچنان بقای خود را در دریافت حمایت از آمریکا می‌بینند اما رفتار رژیم صهیونیستی در ۲ سال گذشته و در ماجراهایی مانند حمله به سوریه و قطر، باعث شده آنها نسبت به راهبردهای امنیتی و تضامین امنیتی حکومت خود، تجدیدنظر کنند. حکام منطقه به وضوح متوجه شده‌اند رژیم می‌تواند تنها در چند دقیقه همه آنها را ترور و به واسطه نبود ساختار مردمی در این‌ کشورها، می‌تواند گروه‌ یا خاندان دیگری را بر این کشورها حاکم کند. نوع مناسبات خاص ترامپ و نتانیاهو نیز باعث شده حکام منطقه مانند سابق، مناسبات با آمریکا و بذل و بخشش‌های صدها میلیارد دلاری نسبت به ترامپ و دولت آمریکا را یک تضمین محکم برای بقای خود در قدرت تلقی نکنند.‌ به هر حال این واقعیت قابل کتمان نیست که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حکام منطقه رژیم صهیونیستی را یک تهدید خطرناک برای خود می‌پندارند. اگر در گذشته، این حاکمان صرفا به واسطه فشار افکار عمومی، در ظاهر خود را ملتزم به حمایت از مردم فلسطین می‌دیدند اما حالا حمایت از فلسطین را اقدامی برای مهار خطر رژیم صهیونیستی برای موجودیت خود قلمداد می‌کنند.
* اعجوبه‌ای به نام سنوار
در ۲ سال گذشته به واسطه خشونت و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و دست‌درازی آن به کشورهای منطقه، متاسفانه برخی نسبت‌های ناروا به شهید «یحیی سنوار» دادند. پس از شهادت قهرمانانه سنوار در غزه، این نسبت‌های ناروا رخت بربست اما متاسفانه در قالب ادعاهای دیگر مطرح شد. از جمله اینکه گفته می‌شود توفان‌ الاقصی زمینه جنایات صهیونیست‌ها و شهادت نزدیک به ۷۰ هزار نفر را در غزه فراهم کرد یا اینکه این عملیات بهانه ترور برخی فرماندهان و رهبران مقاومت و حمله رژیم صهیونیستی به برخی کشورهای منطقه شد. 
این قبیل ادعاها ناشی از عدم فهم مساله فلسطین، ماهیت اشغالگری و همین‌طور ظلم و جنایاتی است که در نزدیک به ۸ دهه گذشته در حق فلسطینی‌ها انجام شده. برادران سنوار، ضیف، هنیه‌ و دیگر مجاهدان شهید مقاومت فلسطین، این ظلم و جنایات را با تمام وجود لمس کرده بودند. اینها نمایندگان و فرزندان راستین ملت فلسطین بودند. قطعا غیرفلسطینی‌ها نمی‌توانند آنچه بر امثال شهید یحیی سنوار گذشت و آنچه را در ذهن آنها بود‌‌ به درستی درک کنند. واقعیت این است که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، توفان الاقصی، انتخاب مقاومت فلسطین و مردم غزه بود. در ۲ سال گذشته با وجود این حجم از جنایت و کشتار و نسل‌کشی در غزه، مشاهده می‌شود مردم مظلوم غزه همچنان از مقاومت دفاع می‌کنند و با افتخار عکس رهبران خود را روی دست می‌گیرند. جدا از مقوله انتقام، آنچه سنوار و یارانش در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ انجام دادند، دقیقا اقدامی برای جلوگیری از به فراموشی سپردن مساله فلسطین بود. همه شواهد نشان می‌دهد تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مساله فلسطین داشت به فراموشی سپرده می‌شد. حکام عرب به صورت آشکار و پنهان، اسرائیل را به عنوان یک کشور رسمی و معتبر در غرب آسیا به رسمیت شناخته بودند. حتی زمینه‌سازی‌ها برای تبدیل رژیم صهیونیستی به عنوان یکی از ارکان اقتصاد پایدار در غرب آسیا در حال انجام بود و عربستان و امارات، با پذیرش کریدور آیمک، رسما مناسبات خود با رژیم صهیونیستی را به سطوح زیربنایی گسترش داده بودند. نزدیک به ۸۰ سال ظلم و جنایت و نسل‌کشی رسما در حال فراموشی بود. سنوار و ضیف و دیگر مجاهدان فلسطینی نه تنها جلوی به فراموشی سپردن مساله فلسطین را گرفتند، بلکه فلسطین را مجددا به مساله نخست جهان اسلام تبدیل کردند. 
کسانی که مدعی هستند توفان‌ الاقصی اشتباه بود، باید با این سوال به چالش کشیده شوند که سنوار و ضیف و دیگر مجاهدان و فرزندان فلسطین، در آن مقطع چه کار باید می‌کردند؟ باید دست روی دست می‌گذاشتند و می‌دیدند فلسطین به فراموشی سپرده می‌شود؟ باید در برابر عادی‌سازی روابط کشورهای عرب با رژیم صهیونیستی سکوت می‌کردند؟ باید با پیشه کردن دنیاطلبی و دلخوش کردن به زندگی عادی در غزه، چشم خود را بر‌‌ ظلم بزرگ اشغال فلسطین و نزدیک به ۸۰ سال ظلم و کشتار و جنایت می‌بستند؟ آیا از سنوار و ضیف رفتاری مشابه محمود عباس و دیگر سازشکاران انتظار می‌رفت؟!
سنوار، ضیف، ابوعبیده و دیگر همرزمان‌شان نشان دادند مجاهدانی هستند که چشم بر دنیا بسته‌اند و همگان را در معرض آزمون شرف و انسانیت قرار داده‌اند. به همین خاطر باید گفت توفان‌ الاقصی یک اقدام کاملا انسانی بود.
ضمن اینکه باید صادق بود و نتایج عملیات توفان‌ الاقصی را به دور از هیجانات و احساسات ارزیابی کرد. همه مولفه‌های میدانی و سیاسی نشان می‌دهد توفان‌ الاقصی، رژیم صهیونیستی را متحمل خسارات بزرگ و این رژیم را در باتلاق موجودیتی گرفتار کرد.
در واقع آنچه سنوار ۷ اکتبر ۲۰۲۳ انجام داد، یک پیروزی تمام‌عیار برای ملت فلسطین بود. این واقعیت از چشم تحلیلگران، صاحبنظران و تئوریسین‌های معتبر جهان دور ‌نماند و آنها نیز در همان روزهای نخستین پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکید کردند عملیات توفان‌ الاقصی یک پیروزی تاریخی برای ملت فلسطین و یک شکست موجودیتی برای رژیم صهیونیستی بود. مروری بر هزینه‌هایی که رژیم صهیونیستی در ۲ سال گذشته متحمل شد هم این واقعیت‌ را تایید می‌کند. رژیم اکنون از نظر مردم و حکام کشورهای عرب و اسلامی، بزرگ‌ترین خطر و تهدید غرب آسیا به شمار می‌آید. همچنین این‌‌ رژیم اکنون منفورترین رژیم سیاسی دنیاست. ۲ سال جنگ مستمر با کشورهای مختلف نیز هزینه‌های هنگفت امنیتی، اقتصادی و سیاسی به رژیم تحمیل کرده است. اینها همه ناشی از میزان ضربه‌ای است که توفان‌ الاقصی به رژیم صهیونیستی وارد و خطری است که برای موجودیت آن ایجاد کرد. برخلاف همه هزینه‌هایی که صهیونیست‌ها پس از جنگ دوم جهانی با سوءاستفاده از ماجرای هولوکاست صرف کردند تا با تهییج احساسات عمومی دنیا، اشغال فلسطین و ظلم به مردم مظلوم این کشور را توجیه کنند، اکنون این رژیم در چشم مردم دنیا یک رژیم فاشیستی جنایتکار به حساب می‌آید و نتانیاهو به عنوان جنایتکاری که جنایاتی بدتر از جنایات هیتلر مرتکب شده شناخته می‌شود. برای رژیمی که دست‌ساز است، موجودیت او تصنعی است و هیچ‌کدام از مؤلفه‌های دولت/ ملت را دارا نیست؛ این حجم از نفرت جهانی کشنده است. یهودیان اکنون در هیچ جای دنیا امنیت جانی ندارند. حملات مردمی به یهودیان، کنیسه‌ها و همین‌طور جلوگیری از پهلو گرفتن کشتی‌های وابسته به رژیم صهیونیستی در اقصی نقاط دنیا نشان می‌دهد حس تنفر جهانی از صهیونیست‌ها حالا دارد به اقدام عملی مردم دنیا از این گروه‌ منجر می‌شود. موج نفرت از رژیم صهیونیستی در بین همه گروه‌ها، اقشار مختلف مردم و گروه‌های مرجع در سراسر دنیا ایجاد شده است. در ۲ سال گذشته صدها نفر از هنرمندان و سینماگران معروف دنیا ضمن حمایت از مردم مظلوم فلسطین، خواستار اقدام عملی سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی علیه رژیم صهیونیستی شده‌اند. ورزشکاران معروف دنیا نیز به این کارزار مردمی جهانی پیوسته‌اند.‌ فوتبالیست‌های مشهور جهان اکنون در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دارند. موضوع تحریم تولیدات سینمایی یا تیم‌های ورزشی رژیم صهیونیستی به عنوان یک خواسته فراگیر مطرح شده است. نزدیک به ۴ هزار نفر از سینماگران دنیا به کمپین تحریم تولیدات نمایشی رژیم صهیونیستی پیوستند. فدراسیون‌های فوتبال و کشورهای پیشتاز در این رشته نیز خواستار تحریم تیم فوتبال رژیم صهیونیستی، همچنین باشگاه‌های فوتبال این رژیم در یوفا و فیفا شده‌اند. 
در واقع پس از ۲ سال اعلام و ابراز مواضع ضدصهیونیستی، حالا مردم و گروه‌های مختلف  مردمی در سراسر دنیا وارد عمل شده‌ و هر گروه و دسته در حیطه کاری خود مبارزه با رژیم صهیونیستی را عملیاتی کرده‌اند. 
اکنون یک جهان علیه رژیم صهیونیستی است. موج نفرت از رژیم به قدری پرجاذبه است که در جریان جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، مردم کشورهای مختلف دنیا به شیوه‌های متفاوت اقدام به حمایت و طرفداری از ایران کردند. تولیدات هنری و موسیقایی مردم دنیا در حمایت از موشک‌های ایرانی یک پدیده منحصربه‌فرد بود. تصاویر و فیلم‌های مربوط به اصابت موشک‌های ایران به سرزمین‌ اشغالی فلسطین، موجی از شادی و خوشحالی را در سراسر دنیا ایجاد کرد. موشک‌های ایرانی بغض در‌ گلومانده مردم دنیا را فریاد زدند. در ۱۲ روز جنگ و حتی پس از آن، فضای مجازی کشورهای مختلف دنیا صحنه حمایت و ابراز محبت و علاقه نسبت به جمهوری اسلامی ایران بود. ایرانیان زیادی در فضای مجازی نوشتند در شهرهای محل اقامت خود در جای‌جای جهان با ابراز محبت مردم بومی آن شهر مواجه شده‌اند.
یعنی موج حمایت از فلسطین و ضدیت با رژیم صهیونیستی آنقدر گسترده و پرجاذبه است که اقدام هر کشوری علیه رژیم با استقبال جهانی مواجه می‌شود و اعتبار و محبوبیت آن کشور‌‌ را در افکار عمومی دنیا ارتقا می‌بخشد.
اینها همه از پیامدهای توفان‌ الاقصی است. این معجزه سنوار و ضیف و دیگر مجاهدان راستین فلسطینی است. آنها کاری کردند که ورق را برگرداند.‌ در روزهای منتهی به ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رژیم صهیونیستی پروژه اشغال قدس و پیشبرد طرح‌های توسعه‌ای اطراف این مکان مقدس مسلمانان را با فراغ خاطر انجام می‌داد. اکنون اما همه‌ چیز برعکس شده است!
* شاید در اینجا برخی مخالفان بگویند همه این پیامدها به چه قیمتی بود؟
در جواب این قبیل افراد باید گفت بهای این پیروزی را در وهله اول خود سنوار و ضیف و خود فلسطینی‌ها با اهدای جان و خون خود پرداخت کردند. قطعا این دستاوردهای بزرگ، مستلزم دادن هزینه‌های بزرگ بود. فلسطینی‌ها خودشان هزینه این پیروزی‌ها را دادند. پس از گذشت ۲ سال از جنایت‌های فجیع رژیم صهیونیستی در غزه، هنوز هم وقتی تصاویر عملیات‌های قسام علیه اشغالگران در‌ جبهه‌های نبرد منتشر می‌شود؛ موجی از شعف در سراسر غزه به وجود می‌آید.‌ نمونه این واقعیت در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران و هنگام عبور موشک‌های ایرانی از فراز سرزمین‌ اشغالی فلسطین قابل‌ رویت بود. زنان و مردان و کودکان فلسطینی در غزه با مشاهده موشک‌های ایرانی در آسمان به جشن و پایکوبی می‌پرداختند. پس از گذشت ۲ سال، هنوز هم روحیه مردم غزه در بالاترین سطح قرار دارد. 
بله! این روحیه یک پدیده منحصربه‌فرد در دنیاست. دلیل این روحیه را تنها خود فلسطینی‌ها و ساکنان غزه درک می‌کنند. آنها بودند ـ و هستند- که دهه‌ها ظلم و ستم و کشتار و نسل‌کشی و تجاوز و تحقیر را دیدند و چشیدند. هیچ کسی نمی‌تواند به جای آنها تصمیم بگیرد و تحلیل کند. توفان‌ الاقصی فرصت ابراز خشم و کینه مقدس این مردم علیه قومی اشغالگر، متجاوز، تروریست، وحشی و جنایتکار بود. فلسطینی‌ها نشان دادند هرگز از این فرصت‌ها چشم‌پوشی نمی‌کنند و هزینه آن را ـ هر قدر هم باشد ـ می‌دهند.
و نکته پایانی آنکه؛ حالا ۲ سال پس از عملیات توفان‌ الاقصی نسل‌های جدیدی از جوانان و مجاهدان فلسطینی تربیت شده‌اند. آنچه شکستی بزرگ‌تر از همه شکست‌ها برای رژیم صهیونیستی به حساب می‌آید؛ تقویت روحیه مقاومت و اراده‌های پولادین برای ادامه مبارزه در غزه است. یکی از دلایلی که نتانیاهو، اسموتریچ و بن‌گویر اصرار می‌کنند ساکنان غزه باید کوچانده شوند، فهمیدن همین واقعیت است. اکنون در غزه و نزد جوانان فلسطینی، یحیی سنوار یک اسطوره بزرگ است؛ اسطوره‌ای که هم بزرگ‌ترین ضربه را از زمان پیدایش رژیم صهیونیستی تاکنون، به اشغالگران وارد کرد و هم نحوه شهادتش در معرکه، الهام‌بخش شد. سنوار و ضیف و ابوعبیده و دیگر مجاهدان قسام، حالا فخر ملت فلسطین هستند. مردمانی که تا دیروز به عنوان ملتی مظلوم شناخته می‌شدند، حالا با اسطوره‌هایی مانند سنوار به مردمانی مقاوم، شجاع و باهوش تبدیل شده‌اند. 
جوانان فلسطین در غزه که روزگاری تصاویر جمال عبدالناصر مصری را بر دیوارهای خانه‌های‌شان می‌زدند، حالا خود دارای اسطوره‌هایی نظیر سنوار و ضیف شده‌اند. مقاومت قهرمان‌ساز است و اسطوره‌پرور. از غزه تا بیروت و بغداد و صنعا و تهران، این مقاومت است که در حال تربیت «ابرانسان‌های سرنوشت‌ساز» است. تاریخ مقابل این ابرانسان‌ها و ابرقهرمان‌ها سر تعظیم فرود می‌آورد؛ تاریخ برابر اسطوره‌ای به نام «یحیی سنوار» سر تعظیم فرود آورده است.