صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۰۶:۵۰  ، 
کد خبر : ۳۸۱۹۷۰
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۴

لبنان جای شعار نیست جای روایت است

سال‌ها قبل تصویری از لبنان دیده بودم که روی دیواری نوشته بود «افتخر انت تعیش فی زمن نصرالله» افتخار کن که در زمانه نصرالله زندگی می‌کنی؛ و حالا سؤال من این بود این مردم پس از سید که ابرقهرمان نسل ما و آن‌ها بود، چطور زندگی می‌کنند؟

سیب

لا‌اقل به این پیشنهاد عمل کنید!

حسین شریعتمداری

۱- در نشست جمعه شب شورای امنیت سازمان ملل، پیش‌نویس قطعنامه چین و روسیه برای به تاخیر انداختن «‌اسنپ‌بک‌» رای نیاورد! و شورای امنیت بر اجرای مکانیسم ماشه تاکید کرد. در این سوی ماجرا، مسئولان محترم دست‌اندرکار مذاکرات هسته‌ای، بر تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای تاکید کرده‌اند و خروج از NPT که براساس ماده ۱۰ معاهده NPT حق قطعی و قانونی کشورمان است را نپذیرفته‌اند‌(!) تا آنجا که اخیرا آقای پزشکیان در کنفرانس خبری با خبرنگاران خارجی در آمریکا اعلام کرده‌اند: «‌حتی اگر تحریم‌های شورای امنیت بار دیگر فعال شود، ایران قصد خروج از ان.پی.تی را ندارد‌»! چرا؟! بماند! ولی اشاره به این نکته نیز ضروری است. 
۲- در ماده ۱۰ NPT آمده است: «‌هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوق‌العاده‌ای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام هم‌پیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیه‌ای باید موارد فوق‌العاده‌ای که از نظر آن کشور منافع حیاتی‌اش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود‌». اکنون سؤال این است که آیا ۲۲ سال چالش باج‌خواهانه آمریکا و اروپا و عدم تعهد طرف‌های مقابل به تعهدات خود و مخصوصاً حمله نظامی آمریکا به مراکز هسته‌ای ایران مصداق غیرقابل انکار به خطر انداختن منافع و حاکمیت ملی کشورمان نیست؟! اگر هست، که هست، چرا نباید از امکان قانونی خروج از NPTاستفاده کنیم؟! 
 و اما، حالا که مسئولان محترم حاضر به استفاده از حق قانونی خروج از NPT نیستند، لا‌اقل به پیشنهادی که به آن اشاره می‌کنیم عمل کنند تا دست‌کم، بخشی از حق قانونی کشورمان را ایفاد کرده باشند. بخوانید!
۳- ورود کشورمان به معاهده یاد شده (و بسیاری دیگر از معاهدات‌) شامل دو بخش «امضای معاهده» و «تصویب» آن بوده است. ‪ماده ۱۰ معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای‬ شامل دو بند جداگانه است. بند اول، همان است که به آن اشاره کرده‌ایم و موضوع آن جواز خروج از معاهده در صورت تعارض با منافع و حاکمیت ملی کشور عضو است و در بند دوم آمده است «بیست و پنج سال پس از اجرائی شدن این پیمان، باید کنفرانسی تشکیل شود تا درخصوص اجرای نامحدود آن، یا تمدید آن برای دوره یا دوره‌های دیگر، تصمیم‌گیری شود. تصمیم اتخاذ شده در این مورد با رای اکثریت هم‌پیمانان، نافذ خواهد بود». ایران در ۱۱ دی ماه ۱۳۴۸ معاهده را امضاء کرده است (دوران طاغوت) و ۲۵ سال بعد (دوران انقلاب اسلامی) پیوستن به معاهده را تصویب کرده است (دو بخش جداگانه امضاء و تصویب). ‬
۴- اکنون که مسئولان محترم حاضر به خروج از NPT نیستند، می‌توانیم و حق قانونی ما نیز هست که «تصویب» را پس بگیریم ولی امضای معاهده را کماکان ادامه بدهیم. نتیجه آن که با امضای معاهده روح آن را که «عدم تولید سلاح هسته‌ای است» پذیرفته‌ایم ولی پادمان‌های مربوطه که برخاسته از تصویب معاهده است را نپذیرفته و نفی کرده‌ایم. به بیان دیگر پذیرفته‌ایم که در پی تولید سلاح هسته‌ای نیستیم (روح معاهده) ولی نسبت به پذیرش بازرسی‌ها و قبول حضور بازرسان تعهدی نداریم. در این حالت، تاکیدمان بر عدم انحراف برنامه هسته‌ای کشورمان به سوی تولید سلاح اتمی است ولی چون پیوستن به معاهده (تصویب) را پس گرفته‌ایم، کمترین تعهدی نسبت به اجرای پادمان و حضور بازرسان در کشورمان نداریم.
۵- استفاده از این راه‌کار، یک روال پذیرفته شده در حقوق بین‌الملل است که برخی دیگر از کشورها نیز در مواجهه با معاهدات، از آن استفاده کرده و می‌کنند. به عنوان نمونه، دولت روسیه در مواجهه با پیمان «‌منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای-‌CTBT»، امضای معاهده، یعنی روح آن را که عدم آزمایش‌های هسته‌ای است را پذیرفته است ولی نسبت به مفاد آن و پادمان‌ها که شامل حراست و نظارت است تعهدی ندارد. 
۶- مجلس شورای اسلامی در تیرماه سال جاری با تصویب طرحی که به قانون تبدیل شده و از سوی دولت ابلاغ شد‌، آورده بود: «‌دولت مکلف است بلافاصله پس از تصویب این قانون هرگونه همکاری با سازمان (آژانس) بین‌المللی انرژی هسته‌ای (اتمی) را تا حصول شروط زیر به حالت تعلیق درآورد‌» و دو شرط یاد شده عبارت بودند از:
«‌اول- حصول اطمینان از رعایت کامل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه تأمین امنیت مراکز و دانشمندان هسته‌ای به تشخیص شورای عالی امنیت ملی.
دوم- حصول اطمینان از رعایت کامل حقوق ذاتی جمهوری اسلامی ایران در بهره‌مندی از کلیه حقوق مصرح در ماده (۴) معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای به ویژه غنی‌سازی اورانیوم به تشخیص شورای عالی امنیت ملی‌».
بگذریم از این که هیچ‌یک از دو شرط یاد شده تحقق پیدا نکرد و برخلاف انتظار و علی‌رغم نص صریح قانون یاد شده، تعلیق همکاری با آژانس هم دوام چندانی نیاورد‌(!) و از جایگاه قانونی به عرصه شعار تنزل کرد‌(!). رخداد تأسف‌آوری که با هیچ منطق عقلایی و روال شناخته‌شده قانونی قابل توجیه نیست!
۷- اکنون و بعد از اقدام جمعه شب شورای امنیت سازمان ملل، انتظار آن است که نمایندگان محترم مجلس پیشنهاد مورد اشاره را با قید سه فوریت و به عنوان ماده واحده به تصویب برسانند. همین جا باید گفت، برخلاف عملیات روانی گسترده‌ای که رسانه‌های دشمن و پادوهای داخلی آنها به راه انداخته‌اند، اجرای مکانیسم ماشه تغییر چندانی در عرصه اقتصاد و افزایش تحریم‌ها ندارد. تحریم‌ها نرفته‌اند که بخواهند بازگردند‌(!) ولی هیچ‌یک از اقدامات خصمانه دشمن نباید بی‌پاسخ بماند و پاسخ اقدامات عملی و کینه‌توزانه دشمن، سخن‌پراکنی نیست. فرمول برخورد در این‌گونه موارد «‌زدی ضربتی، ضربتی نوش کن‌» است.

سیب

مکانیسم ماشه، ماکیاولیسم مدرن امروز

رسول سنائی‌راد

ماکیاولیسم را می‌توان یک خصلت هویتی برای غالب دولتمردان غربی دانست که در نزد برخی از آنان نه تنها در طول زمان تقویت و غنی‌سازی شده است، بلکه با جهش‌هایی چندباره، سویه‌هایی بسیار جدید و پیشرفته پیدا کرده که اگر ماکیاولی سر از قبر برآورد، از این همه پیشرفت مکتب فریب و دغل خویش به شگفتی افتاده و درخواست شاگردی نزد ماکیاولیست‌های جدید غربی خواهد کرد. مکانیسم ماشه را می‌توان کاربست ماهرانه ماکیاولیسم مدرن غربی در برجام دانست که ظاهراً در یک ماه گذشته، سران فرانسه، آلمان و انگلیس برای فعال‌سازی آن اقدام کرده‌اند، اما این سوء‌استفاده ماهرانه، از همان ابتدای طرح گنجاندن آن در آن سند در دستور کار آنان بوده و تمام بند‌های برجام در واقع در پیوند با این شگرد مکارانه تنظیم شده است. کما اینکه بر اساس گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای، جمهوری اسلامی به تمام تعهدات خود عمل کرده ولی اینک طرف اروپایی که نه به تعهداتش عمل کرده و نه مانع امریکا برای خروج از برجام شده و با حمله رژیم صهیونیستی و امریکای جنایتکار به مراکز هسته‌ای همراهی داشته، به بهانه عدم همکاری جمهوری اسلامی ایران با آژانس اقدام به فعال‌سازی مکانیسم ماشه کرده است. 
جالب‌تر اینکه این اقدام با وجود اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای همکاری و اقدام برای رفع هرگونه نگرانی نسبت به فعالیت‌های هسته‌ای خود، انجام شد و علاوه بر این مذاکرات و توافقاتی هم با آژانس صورت گرفته بود و ادامه مذاکرات با اتحادیه اروپا هم در دستور کار بود. 
اما واقعیت این است که نه تنها تروئیکای اروپا از همان زمان ارجاع موضوع به شورای امنیت، تصمیم خود را برای بازگشت به قبل از برجام و تحمیل فشار و تحریم بر ایران گرفته بود، بلکه با تصور بهره‌گیری از این موقعیت برای همراه‌سازی امریکا با کشور‌های اروپایی در جنگ اوکراین و همچنین حمایت عملی از رژیم صهیونیستی، با عبور از تمامی موازین حقوقی، اخلاقی و انسانی، ماکیاولیسم مدرن غربی را به نمایش گذاشته و وابستگی و دنباله‌روی خود از امریکا را نیز به اثبات رساند. با وجود این، علاوه بر اینکه به دلیل سابقه بدعهدی و عدم پایبندی به تعهدات برجامی، تروئیکای اروپایی از صلاحیت حقوقی برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه برخوردار نبوده و هرگونه تصمیم متکی به این اقدام، فاقد مشروعیت و وجاهت حقوقی خواهد بود، در شرایط فعلی زمینه اجرای تحریم‌های مترتب بر آن نیز وجود نداشته و صرفاً موجب چالش برای اعتبار شورای امنیت در افکار عمومی و تاریخ و سابقه سازمان ملل خواهد شد. 
مهم‌ترین عوامل و زمینه‌های این چالش اعتبارسوز عبارت‌اند از: ۱. بی‌اعتبار بودن این تصمیم شورای امنیت در بین کشور‌های عضو آن شورا و اعلام رسمی و علنی عدم پایبندی به آن از سوی این کشورها. ۲. همسویی آشکار این اقدام با گرایش جنگ‌طلبانه و مغایر صلح و امنیت منطقه‌ای و حتی جهانی رژیم صهیونیستی و امریکای جنایتکار و تصویر برساخته از سوء استفاده تروئیکای اروپایی از شورای امنیت در افکار جهانی و تنازل جایگاه این شورا به عنوان ابزاری برای اهداف مغرضانه قدرت‌های غربی. ۳. انطباق کامل این تصمیم‌گیری با خواسته‌های امریکا و به خطر افتادن نظام تصمیم‌گیری شورای امنیت از چندجانبه‌گرایی به یکجانبه‌گرایی امریکایی. 
از این رو، شاید فعال‌سازی مکانیسم ماشه بر پایه سیاست فریبکاری دولت‌های غربی در مرحله اولیه نوعی شوک تولید کرده و آثار روانی همسو با اهداف طراحان آن داشته باشد، اما با گذار از این مرحله و برخورد آن با واقعیت‌های جهان چندقطبی و مخالف یکجانبه‌گرایی امریکا و متحدان غربی آن، تأثیر آن به شدت افول کرده و خنثی خواهد شد. از مهم‌ترین پیامد‌های به کارگیری این شیوه و سیاست کثیف و اعتمادسوز توسط دولتمردان غربی و طلبکاری وقیحانه به جای جبران خطا‌ها و جفا‌های ستمگرانه، آشکارسازی ماکیاولیسم مدرن حاکم بر آنان و البته هوشیاری و بیداری دولت‌ها و ملت‌هایی است که تا پیش از این تصور می‌کردند ماکیاولیسم ایده تاریخی و متعلق به گذشته غرب وحشی است و رشد عقلانیت ابزاری در غرب، آن را به حاشیه برده و کمرنگ کرده باشد.

سیب

آقای رئیس جمهور ! تولدتان مبارک

هوشمند سفیدی

 امروز ۷ مهر ماه ، سالروز تولد آقای دکتر مسعود پزشکیان رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران در مهاباد است که وارد هفتاد و دومین سال حیات خویش می شوند.شایسته و بایسته است این روز را به شما تبریک عرض کنم و برای شما سلامتی و موفقیت روز افزون آرزو کنم.
بی تردید ، حضور شما در مسند کنونی به عنوان رئیس جمهوری ، آرزوی شخصی من هم بوده و سالها برای تحقق آن اهتمام ورزیده ام. من بر این باورم که عزم و اراده شما ، نه تنها برای تحقق آنچه که در ذهنتان می گذرد ، قابل تحسین است ، بلکه برای همه ملت ایران الهام بخش است.
امیدوارم شادترین طول عمر را تجربه کنید و این زادروز ، بهانه ای شایسته برای آغاز روزهای خوب و آرزوهای بزرگ برای ایران و ایرانیان باشد.
حتما شما هم می پذیرید که زندگی ، زنجیره ای از آغاز هاست تا به رویا هایمان رنگ و بوی واقعیت ببخشیم و با تماشای هر یک از این وقایع ، شوق و شور مضاعفی در وجود ما برای آغازی دیگر جان بگیرد و امید هایمان را باور کنیم.
امروز ، روز تولد شما ، سلام به این آغاز ها و عزم جزم شما برای تحقق نه تنها رویاهای خویش ، بلکه رویاهای ۹۰ میلیون ایرانی است که مدت هاست برای تحقق آرزوهایشان، لحظه شماری می کنند، واقعیت هایی که شکل و شمایل مختلفی دارند و و تحقق آن‌ها می تواند بشارت دهنده فردایی روشن ، درخشان و امیدبخش باشد.
پس تولد شما ، تنها پایان یک سال دیگر از زندگی نیست؛ بلکه آغاز روز هایی پر از مسئولیت ، تعهد و تلاش برای به بار نشستن رویاهای جدید و تحقق رویا های قبلی است.
آیا مردم ایران هر روز که دیده به روزی جدید می گشایند، جز به عزت ، منزلت ، محبت ، کرامت ، پیشرفت ، معیشت آبرومندانه ، تعالی و… فکر می کنند؟ امروز ، روز حیاتی نو و پر از نور است که ظلمت نداشتن ها ، نارواپنداشتن ها ، و نا امید شدن ها را بر می چیند و وعده نور را می دهد و مسیر روز های شاد و خرم برای همه ایرانیان است.پس، امروز ، روز سلام به زندگی است و روز سلام به رویاهای ایرانیان و سلام به ایران شاد، امن ، توسعه یافته ، پر از عدل، سرشار از حق و انصاف و امیدوار به ارتقای جایگاه ستمدیدگان، و علیه زور ، تحقیر ، تفاوت های ساختگی ، فاصله های عبث و بیهوده، و آنچه «زندگی» بر نمی تابد. تولدتان مبارک.

سیب

گذشته را نمی‌توان تغییر داد، اما آینده را می‌توان ساخت

جلیل سازگارنژاد

​در ماه جولای سال ۱۹۷۱ میلادی و در یکی از روزهای گرم پکن دو مرد از دو اردوگاه متخاصم، یکی از مغرب‌زمین مغرور و دیگری از متن شرق‌گرایی کمونیستی با اراده‌ای مصمم دست یکدیگر را فشردند و پایان جنگ سرد و دشمنی دیرینه فی‌مابین را به جهان اعلام کردند. چوئِن لای، نخست‌وزیر عمل‌گرا و معمار سیاست خارجی چین با متقاعدساختن مائو، رهبر کاریزماتیک خود و در فضایی غبارگرفته از تخاصم و ناامیدی با هنری کیسینجر، تئوریسین اول سیاست خارجی آمریکا، دیدار کرد و با گفت‌وگو و مذاکره دنیا را در مسیر جدیدی قرار داد.

 چین به جامعه جهانی بازگشت و پنجره‌ای گشوده شد. پیشرفت و تحول شگرفی آغاز شد و نیک‌بختی، ملت بزرگ چین را در آغوش گرفت و تجربه‌ای موفق و ماندگار را فراروی کشورهای دیگر قرار داد که چگونه می‌توان با وجود سال‌ها درگیری، اختلاف و دشمنی با ابتکار و خلاقیت و در کمال خردمندی و عقلانیت و با کمترین هزینه مسیر ناکارآمد گذشته را تغییر داد و به عادی‌سازی روابط و ساختن آینده دست یافت. همین تجربه در پایان‌بخشی به جنگ طولانی و مرگ‌بار ویتنام و آمریکا با نشست دوجانبه آنها در سال ۱۹۷۳ در پاریس مؤثر افتاد و دیپلمات‌های مبتکر و خلاق ویتنامی جلوه‌ای دیگر از مقاومت درخشان خود را به نمایش گذاشتند و دریچه‌ای برای تبدیل تخاصم به تعامل را باز کردند. چنین تجربه‌های متعدد و مشابه دیگری نیز در جهان رخ داده که همگی پندآموز است و برای برون‌رفت از مسیرهای مسدود راهگشاست. ایران امروز هم اگرچه خاطرات تلخی از اختلافات و درگیری با آمریکا و خسارت‌های سنگین آن را در حافظه تاریخی خود دارد اما زیان‌های واردشده به کشور ما هیچ‌گاه قابل مقایسه با میزان هزینه‌های تحمیل‌شده به کشورهایی نظیر ویتنام نیست.

بنابراین در شرایطی که مسئولان عالی‌رتبه کشور پدیده نه جنگ و نه صلح را به درستی به مصلحت ایران نمی‌دانند و از آثار زیان‌بار توقف کامل موتور اقتصاد کشور مطلع هستند و طبیعتا رویکرد جنگ هم گزینه منطقی و عقلانی نیست، گام‌نهادن در مسیر صلح و تعامل با دنیا با روشی که بتواند هم ایران را از خطر جنگ دور کند و هم حفره خطرناک نه جنگ و نه صلح را پر کند، ضرورتی انکارناپذیر است که تحقق آن متوجه مسئولان اصلی تصمیم‌گیر و تأثیرگذار در سیاست خارجی است.

این جمله طلایی چوئِن لای (که از بزرگان دیگری هم نقل شده) «گذشته را نمی‌توان تغییر داد اما آینده را می‌توان ساخت» باید این‌گونه تفسیر کرد و نتیجه گرفت که امکان تغییر گذشته وجود ندارد اما برای ساختن آینده باید و می‌توان در سیاست‌ها، روش‌ها و برنامه‌های گذشته که به مسیرهای بن‌بست منتهی شده، تجدیدنظر اساسی کرد و با ایده‌ها و سیاست‌های نوین و خلاقانه که از جمله وظایف بنیادین مسئولان و رهبران کشور است، ایران را به سوی تعامل، صلح و سازش شرافتمندانه رهنمون کرد. دیپلماسی خلاق و هوشمندانه، مذاکره و گفت‌وگو، صلح و سازش، تعامل و ترک تخاصم همگی از دیگر جلوه‌های واقعی مقاومت است. همان‌گونه که در تاریخ اسلام شاهدیم و بارها از عالمان دینی شنیده‌ایم که سکوت حضرت امیر، صلح امام حسن، قیام امام حسین و پذیرش ولایت‌عهدی امام رضا و... همگی متناسب با شرایط زمان و مکان برای مصلحت دین خدا و امت صورت گرفته و نمایش راستین یک حقیقت بوده است.

امروز هم ایران عزیز ما نیازمند عزم و اراده مصمم مسئولان و متولیان امور است که برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و امنیت ملی و همبستگی میهنی با انجام اصلاحات ساختاری در کشور و تجدیدنظر در سیاست خارجی که میدان تدبیر است، صلاح و فلاح ملک و ملت را رقم زنند؛ بنابراین در چنین شرایطی باید با اولویت‌بندی خواسته‌ها و نیازهای اصلی کشور و توازن آن با توانایی‌های ملی تصمیم‌گیری کرد. بدیهی است نمی‌توان به صورت هم‌زمان به تمامی نیازهای خود در شرایط دشوار و پیچیده روبه‌رو دست یافت، بنابراین علاوه بر تجدیدنظر در سیاست‌ها باید دست به انتخاب زد و با انتخاب گزینه‌های مهم‌‌تر و حیاتی‌تر، مسیر کشور را با عبور از دره پرخطر کنونی که با اسنپ‌بک و بازگشت تحریم‌ها دشوارتر شده هموار کرد. ‌

دیپلماسی باید در اوج دشمنی روزنه‌ای برای صلح جست‌وجو کند و در میانه تاریکی و تخاصم طرحی نو دراندازد و کشور را از بن‌بست خارج کند، سخن را با این جمله کیسینجر به پایان می‌برم که به یکی از دانشجویان ایرانی خود گفت که «ایران برای نجات خود باید یک موضوع مهم و یک آرمان خودش را در منطقه خاورمیانه ignore کند»؛ این راه‌حل است، لطفا به آن فکر کنیم.

سیب

وقاحتی که نقطه پایان ندارد

حنیف غفاری
وال‌استریت ژورنال دریکی از تازه‌ترین گزارش‌های خود مدعی شده دکتر سید عباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان پیشنهادی را به شرح زیر خطاب به تروئیکای اروپایی ارائه نموده و در ازای آن خواستار توقف نهایی ساختن مکانیسم ماشه از سوی غرب شده است.طبق ادعای صورت گرفته، رقیق‌سازی ذخایر اورانیوم  ۶۰ درصدی ایران و  تعیین مدالیته ای جدید با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ( که اخیرا محقق شد ) ،پیش‌شرط عدم بازگشت نهایی و عملیاتی تحریم‌های ضد ایرانی و ابطال قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد و نهایتا حرکت به‌سوی توافقی جدید میان طرفین محسوب می‌شود. وال‌استریت ژورنال و دیگر منابع غربی این پیشنهادات را غیرقابل‌قبول! و زیاده خواهانه دانسته و متعاقبا از موضع سرسختانه تروئیکای اروپایی در استمرار تقابل با تهران و نهایی ساختن مکانیسم ماشه خبر داده‌اند.فارغ از صحت یا سقم موارد مطروحه در پیشنهاد ایران به غرب، لازم است به دو نکته اساسی در این خصوص اشاره کنیم:
نخست اینکه به لحاظ متنی ، حقوقی و فنی رقیق‌سازی ذخایر اورانیوم غنی‌شده ( بر اساس غنای ۶۰ درصدی) در ایران و تن دادن به یک سلسله تعهدات پادمانی و فراپادمانی در همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ، بالاترین و عینی‌ترین تضمینی است که ایران می‌توانست آن را جهت اثبات عدم انحراف برنامه هسته‌ای خود ارائه نماید. به عبارت بهتر، اگر طرف غربی واقعا درصدد مهار ابعاد نظامی ادعایی برنامه هسته‌ای ایران بود، رعایت همین دو تعهد برای رسیدن به این خواسته کافی و وافی است. بااین‌حال نوع موضع‌گیری سیاستمدارانی مانند امانوئل ماکرون رئیس‌جمهور فرانسه نشان می‌دهد که تروئیکای اروپایی واصلی‌ترین هدایتگر آن‌ها یعنی آمریکا اساسا به دنبال یک توافق واقعی نبوده، نیستند و نخواهند بود. عدم پذیرش این حجم از سخاوت ایران ( که البته در خصوص زیاده بودن  آن نیز گفتنی‌هایی هست) مترادف با پایان دیپلماسی هسته‌ای با غرب در آینده‌ای نزدیک است، مگر آنکه واشنگتن و تروئیکای اروپایی با تن دادن به تصمیمی اضطراری و واقعی به این بحران دست‌ساز و ابداعی خود پایان دهند. 
نکته دوم اینکه در هر مذاکره‌ای، کف و سقف خواسته رقیب  و متعاقبا "نقطه اکسترمم"مذاکره بر اساس مطالبات عینی دشمن مشخص می‌شود.  در علم  آنالیز ریاضی، بیشینه (ماکسیمم)و کمینهٔ( مینیمم) یک تابع مشخص و به‌طور جمعی به آن‌ها  "اکسترمم‌ "اطلاق می‌شود. به‌راستی مختصات  نقطه اکسترمم معادله و تابعی  که غرب پس از فعال سازی مکانیسم ماشه در قبال ایران ترسیم کرده چیست؟! بررسی راهبردها و تاکتیک‌های مقامات غربی نشان می‌دهد  این نقطه اکسترمم "مهار حداکثری و چندجانبه ایران قدرتمند"است. اما تا زمانی که این نقطه اکسترمم در هم نشکند و مختصات آن تغییر نکند خبری از هیچ‌گونه توافقی با طرف مقابل نخواهد بود.تروئیکای اروپایی فرصت چندانی برای درک این حقیقت و جلوگیری از تبعات چکاندن ماشه هسته‌ای به‌سوی خود ندارند. درهرحال، توپ در زمین آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان است! 

سیب

لبنان جای شعار نیست جای روایت است

محمد رضایتی

«حسرت» همیشه‌ چیز بدی نیست. گاهی حسرت بُردن و حسرت خوردن به انسان‌ها «عمق» می‌دهد. من یکی از حسرت‌های زندگی‌ام این بود که در سال‌های اخیر نتوانستم در بدرقه پیکر‌های قهرمانان تاریخ معاصر خودم شرکت کنم؛ مشغولیت در فضای رسانه‌های مجازی و اقتضای پوشش اخبار به صورت لحظه‌ای باعث می‌شد که همیشه پشت مانیتور باشم و به جای حضور فیزیکی در جمع پرشور و شعور حاملان پیکر‌ها، اخبار و تصاویر آن‌ها را منتشر کنم؛ من برای نبودن در لحظه «ااَللهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً» که با بغض رهبر آزادگان جهان برای وداع با سفرکرده فرودگاه بغداد همراه بود، حسرت خوردم و اشک ریختم؛ برای نبودن در مراسم‌های تشییع و نبودن در لحظه‌ای که مردم شال و چفیه و دستمالی به سمت تابوت‌ها پرتاب می‌کردند تا تبرکی باشد از شمیم پیکر‌های شهیدان مقاومت، در همه این سال‌های اخیر حسرت خوردم؛ من برای نبودن در تشییع پیکر‌های مطهر سیدان مقاومت و لحظه‌ای که رزمنده حزب‌الله دست مصنوعی‌اش را پرتاب کرد و لحظه‌ای که جوان همراه تابوت، دست مصنوعی را بوسید و بر سرگذاشت و متبرک کرد، حسرت خوردم و اشک ریختم. 

حالا انگار، امسال قرار بود تمام آن حسرت‌های جمع شده، یک باره به حضور در مراسم سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله ختم شود. حالا من در بیروتم، در ضاحیه و قطره‌ای از دریای مردمانی که در کنار مدیترانه کنار هم جاری شده‌اند تا نام و یاد شهیدان مقاومت را گرامی دارند. دیروز در مراسم باشکوه سالگرد شهیدان مقاومت شرکت کردم و قصد داشتم این روایت را بلافاصله پس از پایان مراسم، برای روزنامه ارسال کنم اما انبوهی از جمعیت که به سمت مزار سرازیر شده بود، عملاً بیروت را قفل کرده بود و ساعتی به محل اسکان رسیدم که عملاً فرصت ارسال گزارش از دست رفته بود. 
صبح با صدایی شبیه وز وز خرمگس بیدار شدم، بار اولی است که به لبنان آمده‌ام و با این صدای ممتد آشنا نیستم؛ به گمانم مربوط به ساخت و ساز‌های ساختمانی است. روز اولی که به ضاحیه آمدم از روی گوگل خیابان محل اسکان را پیدا کردم؛ برج البراجنه و عجیب اینکه همه خیابان‌های این منطقه نامش همین است؛ بگذریم. فقط در همین خیابان تا جایی که من شمردم بیش از 10 محوطه ساختمانی به صورت کامل تخریب شده، ساختمان‌های مجاور آن‌ها هم آسیب دیده‌اند هرکدام می‌بایست شامل 50 واحد مسکونی می‌شد و هنوز قابل‌سکونت نیست یا آوار‌ها هنوز برجای خود نشسته یا بولدزر‌ها نهایتاً مشغول آواربرداری‌اند. گاهی یک محوطه چنان خالی است که گمان می‌کنی از ابتدا ساختمانی وجود نداشته؛ با این مقدمه‌ ذهنی، تصورم از ساخت و ساز ساختمانی و صدا‌های مربوطه‌اش بی‌ربط نبود؛ اما صدای این خرمگس، صدای پهپاد‌های رژیم بود؛ هنوز جولان می‌دهد، برای مقاصدی که برای ما معلوم نیست. مصطفی که همراه ماست؛ سال گذشته و پس از شهادت سید، لبنان بوده است؛ می‌گفت حالا تصور کن این صدا شبانه‌روزی و در هرجایی که قدم می‌گذاری شنیده شود؛ برخلاف تصور من، به این صدا عادت نمی‌کنی؛ دائم روی اعصاب است. البته شاید برای ما اینطور باشد که با این فضا غریبه‌ایم و نهایتاً در 12 روز جنگ با رژیم، گوشه‌هایی از آن را تجربه کرده‌ایم. اینجا در ضاحیه اما عجیب مردمی دارد. 
روز جمعه در محل شهادت سیدحسن مراسم باشکوهی برگزار شد. برای رسیدن به محل مراسم، ماشین اصلاً وسیله خوبی نیست، حتی موتور هم بی‌فایده است، از ماشین پیاده شدم به دو دلیل؛ هم اینکه حتماً به ساعت مقرر مراسم برسم و همین که در میان خیل جمعیتی که عجیب حماسه دارند باشم؛ بی‌اختیار یاد خریدار یوسف در بازار برده‌فروش‌ها افتادم که با کلاف نخی به امید ثبت نامش در میان خریداران یوسف آمده بود، من هم فقط به همین اشتیاق به خیل جماعتی پیوستم که به سمت «مکان استشهاد» می‌رفت. 
سال‌ها قبل تصویری از لبنان دیده بودم که روی دیواری نوشته بود «افتخر انت تعیش فی زمن نصرالله» افتخار کن که در زمانه نصرالله زندگی می‌کنی؛ و حالا سؤال من این بود این مردم پس از سید که ابرقهرمان نسل ما و آن‌ها بود، چطور زندگی می‌کنند؟ و به قول دوستِ اهل ذوقی، مگر آدمی بدون قهرمان زنده می‌ماند؟ اصلاً گیریم که زنده بماند، زندگی می‌تواند؟ گیریم که زندگی بتواند، حلاوتی دارد؟ پاسخ این سؤال را روز بعد در حال پیاده‌روی به سمت محل برگزاری مراسم سید، روی نوشته‌ پشت پیراهنِ جوانی دیدم؛ تصویر نمادینِ دستِ سید را روی پیراهنش چاپ کرده و نوشته بود: «لاطیب الله العیش بعدک». سال گذشته خانم غدی فرنسیس فعال رسانه‌ای مسیحی در تشییع سید در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیده بود: «غدی در تشییع حسن نصراللهِ پیروز شرکت می‌کند یا حسن نصراللهِ شکست‌خورده؟» پاسخی داد که غافل‌گیرانه بود. او بلافاصله و بی‌آنکه تأملی کند گفته بود: «البته پیروز؛ پیروز تا ابد، او خودش به ما گفت به امید دیدار با پیروزی خون بر شمشیر، خون او تا ابد پیروز است. با میلیون‌ها نفری که در تشییع او شرکت می‌کنند پیروز است، با ادامه تپش مقاومت در ملتش پیروز است... با نسل‌های آینده که آن را روایت خواهند کرد پیروز است... شما حسینی باشی یا نباشی، مسلمان یا غیرمسلمان، شیعه یا غیرشیعه... آرمان امام حسین(ع) این است که امام و رهبر دینی، اجتماعی و سیاسی بخشی از مردم با باطل می‌جنگد و در راه پیروزی حق، جان می‌دهد، در حالی که روایت این حق تا دهه‌ها و قرن‌ها از نسلی به نسل دیگر ادامه پیدا می‌کند و اتفاقاً در میان مردمی که به آن مؤمن هستند، افزایش می‌یابد. من معتقدم که خون سیدحسن نصرالله خونی حسینی و شعله‌ور است که سینه‌های انقلابیون آزاد را در منطقه و در تمام جهان تا ابد و تا آزادی شعله‌ور خواهد کرد. بنابراین او قطعاً پیروز است.» 
ما البته برای ابرقهرمان زندگی‌مان چیزی غیر از شهادت تصور نمی‌کردیم؛ اساساً شهادت حق او بود؛ کسی که خواب را به چشم حرامیان این روزگار حرام کرده بود، باید طعم شیرین شهادت را می‌چشید. رزمنده حزب‌الله به درستی گفته بود: «مگر قرار بود سید چطور از دنیا برود؟ قرار بود بیمار شود؟ دچار سکته‌های مرسوم شود؟ در میان رختخواب بمیرد؟ نصرالله دست کم باید شهید می‌شد!» راستش من این سخنان را که می‌دانم ناشی از کمی معرفت وجودی است به حساب احساسات پس از شهادت می‌گذاشتم و حالا که خود در مراسم سالگرد شرکت می‌کردم، اصرار داشتم تا این روحیه را یک سال پس از سید ارزیابی کنم؛ آیا هنوز سید در میان اهالی شرق مدیترانه زنده است؟ فکر می‌کردم اول نامش یک «شهید» می‌گذارند و دوره سوگ آن‌ها هم با خاکسپاری سیدحسن تمام می‌شود. اما بله، درست است؛ دوره سوگ آن‌ها با خاکسپاری سیدحسن تمام شد اما این سوگ، جای خود را به حماسه داده است. این را از چشم‌ها، از بغض‌ها، از مشت‌های گره کرده، از تکرار حماسی لحن معروف «قد رکز بین اثنتین بین السّلّه و الذّلّه و هیهات من الذّلّه» می‌شد فهمید. 
مزار سیدحسن روی بلندی است، از آن بالا مدیترانه هم قابل دیدن است؛ دست‌هایم را بالا می‌برم جوری که بتوانم تصویری واید از سیل جمعیتی که به سمت مزار آمده‌اند ثبت و در فضای مجازی روزنامه منتشر کنم؛ خوشحالم که مثل دیروز وقت را تلف نکرده‌ام و پشت جمعیت نمانده‌ام. فرصتی بود که باید قدرش را می‌دانستم، بعضی از دوستانی که اینجا با آن‌ها آشنا شدم چهار ساعتی در ترافیک معطل شدند و نتوانستند به مراسم برسند؛ پس من باید خیلی خوش اقبال باشم که اینجا هستم؛ کل محوطه از جمعیت پرشده، گروه سرودی روی سن رفته و مداوم سرود‌های حماسی می‌خواند، با اینکه صندلی به تعداد حاضران تدارک دیده شده اما آن‌ها ایستاده و در حالی که پرچم‌های زرد حزب‌الله را روی دست دارند؛ با گروه سرود همخوانی می‌کنند «الله معک، نحنا معک، عالحلوه و عالمره معک، یا سید لما تنادینا دم النخوه ییجری فینا یا سید نحنا معک». 
مجری مراسم پس از این سرود یک بار هم خواست تا جماعت دوباره همین شعر را بخوانند؛ بدون همراهی گروه سرود و عجیب همخوانی‌ای شد. (ویدئو‌های این همخوانی را می‌توانید در فضای مجازی روزنامه هم ببینید) باید به کارگردان این مراسم که نمی‌دانم کیست دست مریزاد گفت؛ به نظرم به درستی قصد نداشت مراسم را با سوگ و حزن آغاز کند؛ دست گذاشته بود روی غیرت و حماسه و عجب بازخوردی گرفت. در گرمای شرجی بیروت که تازه کمی هم نسبت به روز‌های قبل خنک‌تر شده بود این شور و هیجان، غیرقابل‌توصیف است.
 اما امان از لحظه‌ای که کارگردان برنامه صوت معروفی از سیدحسن نصرالله را پخش کرد که می‌گفت «یا اشرف الناس و یا اکرم الناس و یا اطیب الناس». مثل برگ پاییزی این مردم ایستادۀ لحظات قبل، می‌ریختند و چه اشک‌هایی که یکباره سرازیر شد، چه بغض‌هایی که ترکید و یکباره فریاد و ناله شد. من از دیدن اشک مردجماعت گریه‌ام نمی‌گیرد؛ مگر مرد‌ها هم گریه می‌کنند؟! بله گریه می‌کنند و اتفاقاً من هم از دیدن این صحنه‌ها گریه‌ام گرفت. سیدحسن به مردم لبنان و شیعیان لبنان عزت و به تک‌تک آن‌ها اعتماد به نفس داد؛ آن‌ها را شریف‌ترین، عزیزترین و پاک‌ترین مردمان زمانه، فارغ از شکل، ظاهر و عقیده‌شان، خطاب می‌کرد و روحشان را بزرگ کرد؛ عجیب نیست اگر او را موسی این قوم بنامیم. از جهتی او مسیح لبنان هم است؛ این برایم آنجایی اثبات شد که عرفان کوچاری تصاویری از شرکت‌کنندگان در مراسم سالگرد را برایم ارسال کرد. در یکی از تصاویر دو دختر مسیحی عکس نوشتی را حمل می‌کردند با تصویر سید و مسیح مصلوب؛ زیر تصویر نوشته بود: «بمسیحنا و انجیلنا لبیک یا نصرالله.»
جناب عطاالله مهاجرانی سال گذشته که در مراسم تشیع حاضر شده بود امسال هم خود را به لبنان رسانده تا در مراسم سالگرد هم شرکت کند؛ قرار گفت‌وگویی با او تنظیم می‌کنم تا از حس و حال امسالش بپرسم. او سال گذشته برای شال‌های زرد و پرچم زردرنگ حزب‌الله تعبیر جالبی به کار برده بود که به نظرم امسال هم کاربرد دارد: «مثل جریان نور بود. در ذهنم این آیه قرآن مجید درباره قیامت تداعی می‌شد؛ واشرقت الارض بنور رب‌ها، و زمین به نور پروردگارش روشن گردد. این تداعی آیات قرآنی موجب شد بخشی از زیارت جامعه کبیره نیز در افق ذهنم پدیدار شود؛ و اشرقت الارض بنورکم. زمین به نور شما چراغانی می‌شود. مراد از شما در این فراز دعا اهل بیت(ع) هستند. شمایی که زمین ضاحیه و بیروت و لبنان را روشن کرده است، نور شهیدان است؛ نوری که بازتاب آن را در رنگ زرد بسیار چشم‌نواز پرچم‌ها و شال‌ها و بازوبند‌ها می‌بینم. نور سیدحسن نصرالله! بدیهی است وقتی کسی در زندگی او نور خدا می‌تابد، او با نام خدا که در زندگی‌اش جریان یافته: مَن تعیش بربّه، در پناه نور اهل بیت قرار می‌گیرد و سرشت و سرنوشت او از همان سرچشمه آبیاری و آبادان می‌شود. او خود به روشنایی الهی و ربانی تبدیل می‌شود. بی‌خود از شعشعه پرتو ذات می‌شود و باده از جام شهادت می‌نوشد.» این شال و پرچم‌های زرد امسال با شعاری محوری تزیین شده که پاسخ همه سؤال‌های من قبل از سفر است: «انا علی العهد یا نصرالله» و حالا من بیشتر می‌فهم که لبنان جای شعار نیست؛ جای روایت است. 

سیب

هم جنگ شد هم اسنپ‌بک؛ حالا چه کنیم؟

 امیرحسین يزدان‌پناه 

در روزهای اخیر ما شاهد چند تصویر از اتفاقات مختلف بودیم. نخست تصویر خالی شدن صحن عمومی سازمان ملل و سخنرانی نتانیاهو برای صندلی های خالی. دوم تصویری از تظاهرات  صدها هزار نفری مردم در برلین در حمایت از مردم غزه و علیه جنایت صهیونیست‌ها. سوم تصویری از رأی گیری در شورای امنیت سازمان ملل برای تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ که رأی نیاورد و این به معنای بازگشت قطعنامه‌های تحریمی علیه ایران است. 
سوال این است که چطور در جهانی که مردم حاضرند در یک شهر بزرگ اروپایی تظاهرات صدها هزار نفری علیه اسرائیل برگزار کنند و سران بسیاری از کشورهایش سالن سازمان ملل را هنگام  سخنرانی نتانیاهو ترک می کنند، همزمان علیه کشوری که اصلی‌ترین حامی ملت مظلوم فلسطین در طول حداقل چهار دهه گذشته بوده است تحریم های ظالمانه وضع می شود. پاسخ به این سوال شاید نیاز به واکاوی ابعاد مختلف داشته باشد اما از منظر کلی به نظر می رسد طی سال های گذشته و در دولت‌های مختلف قدرت دیپلماسی ایران چه در حوزه افکار عمومی و دیپلماسی عمومی و چه در عرصه اجماع سازی به نفع ایران، آن چنان که باید و شاید موفق نبوده است. این البته نافی تلاش‌های مجدانه این عرصه نیست، بلکه بیان کننده آسیب‌های قابل رفع در این بخش است‌. 
اکنون که به سبب حمله مستقیم اسرائیل به کشورمان و ایستادگی مقابل این تجاوز ناجوانمردانه، قدرت ایران در منظر افکار عمومی منطقه و حتی دولت های منطقه و جهان رشد قابل توجهی کرده و همزمان  به سبب جنایات اسرائیل این رژیم در پایین ترین سطح توجه افکار عمومی و پایین ترین قدرت سیاسی قرار دارد و به تبع این اتفاق و سایر تحولات بین‌المللی از جمله واگرایی چین و کشورهای محور جنوب از نظم غربی، آمریکا و کشورهای محور غرب نیز در شرایط یک دهه گذشته نیستند، به نظر می رسد  یک فرصت کم نظیر یا شاید بتوان گفت بی نظیر فراروی ما قرار گرفته برای ایجاد یک صورت بندی جدید یا حتی جهش در عرصه تثبیت قدرت نرم و تبدیل آن به سایر وجوه قدرت. به این منظور چند پیشنهاد قابل تامل است:
۱. برای هرنوع کنشگری خارجی و استفاده از فرصت‌های بین‌المللی باید در داخل کشور ایجاد قدرت کرد‌ و به تعبیر رهبر معظم انقلاب قوی شد. این قوی شدن هرچند ابعاد مختلف دارد اما در اولویت‌دارترین عرصه، نهادهای مختلف باید در کنار حفظ اتحاد مقدس شکل گرفته در کشور، تمرکز خود را بر افزایش قدرت خرید و معیشت مردم بگذارند. در این زمینه به نظر می‌رسد ارائه کالابرگ واقعی به نحوی که بتواند قدرت خرید مردم را در طول سال، فارغ از تلاطم‌های ارزی و تورم های معمول لااقل برای خرید کالاهای اساسی حفظ کند، یکی از نیازهای اصلی و ضروری است. به خصوص رهبر انقلاب نیز اخیرا بر اجرای طرح کالابرگ تاکید کرده اند و باید به سرعت در دستور کار قرار گیرد. 
۲. دستگاه دیپلماسی ایران باید تشکیل دو کارگروه را در دستور کار قرار دهد؛ نخست ایجاد یک کارگروه ویژه برای ارتباط موثر با کشورهای منطقه و ایجاد پیمان‌های جدید اقتصادی و امنیتی با تمرکز بر قدرت ایجاد شده پس از جنگ ۱۲ روزه و اتفاقات ۲ سال اخیر. این فرصت که با مدیریت حکیمانه رهبر انقلاب و مقاومت بی نظیر مردم ایران در جنگ اخیر ایجاد شد، نباید از دست برود. 
دومین کارگروه باید یک کارگروه عملیاتی برای پیگیری استفاده از ظرفیت‌های اجلاس‌های مهم نظیر شانگهای، بریکس، اوراسیا و امثالهم باشد.  به گونه ای که این کارگروه عملیاتی که حتما متشکل از بخش‌های دولتی و خصوصی خواهد بود، باید به صورت هفتگی گزارش‌های عینی و دقیق از آخرین وضعیت استفاده ظرفیت های اقتصادی و سیاسی و امنیتی این اجلاس‌ها تهیه کند و در اختیار دستگاه‌های متولی از جمله سران قوا بگذارد. اینکه ما به پیمان یا اجلاسی متعهد باشیم و از ظرفیت های آن استفاده نکنیم و فقط در نشست‌های سالانه آن حضوریابیم عملاً جز هدر دادن سرمایه های ملی و بیت المال نیست، بلکه در بخش‌های اقتصادی و سطح خرد، سفره مردم باید از این پیمان‌ها نفع عینی ببرد.
۳. نهادهای مسئول ازجمله شورای عالی امنیت ملی نیز باید یکی از ماموریت‌های جدی خود را بر اجماع سازی در نهادهای مختلف بین‌المللی قرار دهند. برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، در کنار تهدیدها، شرایط اسفبار رژیم و تضعیف هژمونی آمریکا، فرصت‌های بی‌نظیر یا کم‌نظیر برای ما ایجاد کرده که اگر در استفاده از آن‌ تعلل و کوتاهی نکنیم، در میان مدت حتما منافع عینی و مشخص نصیب کشور خواهد کرد. شرط این مهم، اعتقاد جدی به قدرت مردم و تلاش برای استفاده از همه ظرفیت‌های پیش رو ست؛ ان‌شاءا....

سیب

یک سال پس از سید، حزب‌الله چگونه زنده‌ و سرپا باقی مانده است؟

حامد پارسافر

یک سال از شهادت سید‌حسن نصرالله، رهبر کاریزماتیک حزب‌الله لبنان، گذشت. در روزهای پس از آن رویداد تکان‌دهنده، بسیاری از تحلیلگران غربی و منطقه‌ای با قاطعیت پیش‌بینی می‌کردند حزب‌الله، جنبشی که گویی با شخصیت رهبرش عجین شده بود، دچار خلأ رهبری، تزلزل ساختاری و در نهایت افول خواهد شد اما امروز، با گذشت یک سال، واقعیت میدانی و سیاسی لبنان روایتی کاملاً متفاوت را به تصویر می‌کشد: حزب‌الله نه‌تنها فرونریخته، بلکه با عبور موفقیت‌آمیز از این آزمون سخت، ثابت کرده قدرتش بیش از آنکه متکی به یک فرد باشد، در نهاد و ساختار ریشه دارد. راز این بقا و قدرت در یک واقعیت نهفته است که اغلب نادیده گرفته می‌شد؛ حزب‌الله طی 4 دهه، از یک گروه مقاومت نظامی فراتر رفته و به یک نهاد چندبعدی و پیچیده تبدیل شده است. این ساختار که عرصه‌های نظامی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی را به ‌طرزی هوشمندانه به هم پیوند داده، همانند یک موجود زنده عمل می‌کند. در چنین چارچوبی، شهادت رهبر، هرچند ضربه‌ای سنگین اما نه پایان مسیر، بلکه آغاز مرحله‌ای تازه از بلوغ و اثبات عمق نهادینگی آن بود. نشانه‌های این حیات پویا در یک سال گذشته در عرصه‌های مختلف آشکار شده است که در اینجا به برخی از مواد آن اشاره می‌شود. 
نخست؛ مقاومت سرسختانه در برابر خلع سلاح و حفظ نسبی معادله بازدارندگی
شاید اولین و مهم‌ترین آزمون برای رهبری جدید حزب‌الله، فشارهای سیاسی داخلی و بین‌المللی برای خلع سلاح مقاومت بود. مخالفان با این تصور که حزب‌الله پس از شهید نصرالله ضعیف شده، تلاش کردند از این فرصت برای تحمیل خواسته‌های خود استفاده کنند. اما پاسخ حزب‌الله قاطع و روشن بود: سلاح مقاومت ضامن حاکمیت لبنان و تنها عنصر بازدارنده در برابر تهدیدات اسرائیل است. رهبری جدید نه‌تنها از این موضع عقب‌نشینی نکرد، بلکه با برگزاری رزمایش‌های نمادین و نمایش بخشی از توانمندی‌های موشکی خود، به دشمنان این پیام را مخابره کرد: معادله بازدارندگی که سید‌حسن نصرالله آن را تثبیت کرد، همچنان پابرجاست. این اقدام، اعتماد به نفس را به بدنه مقاومت بازگرداند و به مخالفان فهماند ساختار نظامی و امنیتی جنبش، به بلوغ کامل رسیده است. 
دوم؛ مدیریت هوشمندانه بحران سیاسی داخلی
لبنان در یک سال گذشته همچنان با بحران‌های سیاسی مزمن خود، از جمله خلأ ریاست‌جمهوری و اختلافات طایفه‌ای، دست‌وپنجه نرم می‌کرد.
 در این میان، حزب‌الله بدون حضور چهره‌ای کاریزماتیک مانند نصرالله که می‌توانست با یک سخنرانی فضا را مدیریت کند، نشان داد از بلوغ سیاسی بالایی برخوردار است. این جنبش با پرهیز از تنش‌های فرقه‌ای، حفظ ائتلاف‌های استراتژیک خود و مدیریت مذاکرات پشت پرده، مانع کشیده شدن کشور به درگیری‌های داخلی شد. این رویکرد نشان داد تصمیم‌گیری در حزب‌الله یک فرآیند شورایی و نهادینه است و شهادت و غیاب رهبر، این فرآیند را مختل نکرده است.
سوم؛ تداوم و تقویت شبکه خدمات اجتماعی
یکی از ستون‌های اصلی قدرت حزب‌الله، شبکه گسترده خدمات اجتماعی، بهداشتی و آموزشی آن است. این شبکه که به‌مثابه یک دولت رفاه عمل می‌کند، پیوند عمیقی میان جنبش و بدنه اجتماعی آن ایجاد کرده است. ظرف یک سال گذشته، با وجود فشارهای اقتصادی شدید بر لبنان، این نهادها نه‌تنها تضعیف نشدند، بلکه فعالیت خود را برای حمایت از خانواده‌های نیازمند و آسیب‌دیده گسترش دادند. این امر ثابت کرد ماشین اجتماعی حزب‌الله به‌خوبی کار می‌کند و وفاداری بدنه مردمی آن، وفاداری به یک آرمان مقدس و یک ساختار خدماتی است، نه صرفاً شیفتگی به یک شخص.
این نشانه‌ها ما را به یک حقیقت بزرگ‌تر رهنمون می‌کند: مقاومت در لبنان دیگر یک تاکتیک نظامی صرف نیست، بلکه به یک فرهنگ اجتماعی ریشه‌دار تبدیل شده است. حضور حزب‌الله تنها در میدان نبرد جنوب خلاصه نمی‌شود؛ در مدارس، دانشگاه‌ها، رسانه‌ها، نهادهای خدماتی و حتی در عرصه‌های فرهنگی و هنری، ردپای این جنبش دیده می‌شود. همین «اجتماعی‌سازی مقاومت» سبب شده حزب‌الله در میان طیفی از اهل‌ سنت و مسیحیان نیز احترام و جایگاه داشته باشد. برای بسیاری از لبنانی‌ها، صرف‌نظر از تعلق مذهبی و سیاسی، حزب‌الله همان نیرویی است که در برابر تجاوز اسرائیل ایستاد و مانع تجزیه و فروپاشی کشور لبنان شد. این همان نقطه‌ای است که منافع ملی لبنان با آرمان مقاومت تلاقی پیدا می‌کند.
البته شخصیت سید‌حسن نصرالله در این مسیر نقشی انکارناپذیر داشت. او نمونه‌ای کم‌نظیر از یک روحانی شیعه بود که در عین پایبندی به سنت، سیاستمداری عملگرا، فرمانده‌ای میدانی و خطیبی مسلط بر رسانه به شمار می‌آمد. سخنرانی‌های او نه صرفاً بیان مواضع سیاسی، بلکه یک رخداد رسانه‌ای بود که در سراسر منطقه بازتاب می‌یافت.
اما بزرگ‌ترین میراث او، ساختن سیستمی بود که به شخص او قائم نباشد.
امروز، یک سال پس از شهادت او، حزب‌الله بیش از گذشته به‌ عنوان یک واقعیت پایدار در لبنان و معادلات منطقه مطرح است. اسرائیل و حامیان غربی‌اش ناچارند بپذیرند ترور رهبر حزب‌الله، به‌ جای تضعیف، به تقویت مشروعیت و محبوبیت این جریان در میان هوادارانش انجامید. شهادت، در فرهنگ سیاسی شیعه، نه نشانه شکست بلکه نماد حقانیت و الهام‌بخش تداوم راه است.
در پایان می‌توان با اطمینان گفت سید‌حسن نصرالله با زندگی و شهادتش، الگویی کم‌نظیر به ‌جا گذاشت؛ رهبری که یک گروه مقاومت را به یک نهاد ماندگار و تأثیرگذار تبدیل کرد. یک سال پس از شهادتش، این نهاد ثابت کرده زنده و پویاست. سید‌حسن رفت اما حزب‌الله زنده ماند و حتی فراتر از آن، در پایبندی به اصول و منطق مقاومت، «نصراللهی‌تر» شد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات