حسن رشوند
در تقویم فرهنگی جمهوری اسلامی، برخی همزمانیها تصادفی نیستند؛ بلکه گویی زمان، خود به مثابه رسانهای الهی، مفاهیم را در کنار هم مینشاند تا معناهای تازهای از ایمان و مسئولیت رقم بخورد. یکی از این تلاقیهای معناگرایانه، تقارن «هفته بسیج» با «ایام شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها» است که امسال رقم خورده است. تقارنی که اگر صرفاً از منظر تاریخ به آن نگریسته شود، شاید امری طبیعی بنماید، اما در خوانش اجتماعی و معنایی خود، حامل مفهومی ژرف از تداوم خط ولایت، جهاد و مسئولیت ایمانی در دو مقطع زمانی؛ یکی در دوران غربت امیرالمؤمنین علی(ع) و دفاع عصمت کبری زهرای مرضیه سلام الله علیها از ولایت تا پای جان بود و دیگری دفاع جانانه فرزندان امیرالمؤمنین و زهرای اطهر در 14 قرن پس از آن حادثه غمبار بود که توسط بسیج این راستقامتان تاریخ، در دفاع از حقانیت دین و ولایتی بود که میراث ماندگار و ذیقیمت صدیقه طاهره است و بسیج بدرستی درک کرد که اگر نمیخواهد حوادث پس از رحلت نبی مکرم اسلام تکرار شود باید به ریسمان ولایت چنگ زده و خامنهای عزیز را همچون خمینی کبیر عزیز داشته و لحظهای از حمایت خط او غفلت نورزد و این بزرگترین درسی بود که بسیج از فلسفه دفاع از ولایت حضرت زهرا سلام الله علیه آموخت.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها نخستین سرمایهگذار بزرگ در مسیر «دفاع از حقیقت» ؛ سرمایهای از ایمان، آگاهی و ایثار که مسیر تاریخ را تا همیشه روشن ساخت. او با تمام وجود ایستاد تا حق در میانه غوغای قدرتطلبی گم نشود. بسیج نیز در امتداد و با الگو گرفتن از همان ایستادگی، در دوران معاصر این رسالت را بر دوش گرفت تا دفاع از حق بار دیگر در قامت جمعی از مؤمنان مجاهد تداوم یابد.این همراهی دو حقیقت، از سویی فاطمه سلام الله علیها را از گذشته به اکنون کشاند و از سوی دیگر، بسیج را از اکنون تا آینده بسیار دور معنا میبخشد. در روزگاری که نبرد ایمان و تحریفها، دیگر فقط در میدان سلاحها تعریف نمیشوند، بلکه این ذهنها و رسانهها هستند که حقیقتها را تعریف و بعضا وارونه جلوه میدهند و جریانسازی میکنند، تقارن ایام فاطمیه با هفته بسیج،یادآور آن است که جهاد در هر عصر وجود داشته و چنین جهادی از«عقلانیت و عمل فاطمی» ریشه گرفته و «حرکت بسیجی» را جهت داده و قوت میبخشد.
با این نگاه، سخن از دو مناسبت متفاوت نیست؛ بلکه سخن از یک حقیقت در دو تجلّی است: فاطمه(س) بهعنوان «آگاهی مؤمنانه» در تاریخ و بسیج بهعنوان «حرکت مؤمنانه» در اجتماع است و هر دو بر محور ولایت میچرخند، هر دو در شرایط تهدید زاده شدهاند و هر دو نشان دادهاند که چگونه میتوان از درون مظلومیت، قدرتی فرهنگی، تمدنی و الهامبخش را خلق کرد.
ما معتقدیم شناخت وجود مبارک حضرت زهرا(س) بدون شناخت وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) ممکن نیست و حضرت زهرا هم معرفت یافتن به حضرت باریتعالی را بدون شناخت ولی خدا که در وجود علی(ع) تجلی یافته بود، ممکن نمیدانست. با همین نگاه است که رهبرحکیم انقلاب در دیدار با بسیجیان همواره بسیج را از نگاه پیر روشن ضمیر جماران تعریف میکنند. این از برکات این انقلاب و سابقه و پشتوانه محکم و درخشان آن است که رهبری انقلاب با گذشت 36 سال سکان اداره کشور بعد از امام (ره)، برای تبیین و توصیف یک پدیده به خالق آن پدیده رجوع میکنند. رهبر انقلاب وقتی میخواهند انقلاب و حرکت رو به جلوی آن را بازشناسی کنند هیچ شخصیتی را سزاوارتر از امام برای اینکه ثابت شود انقلاب چه بود و چه کرد، نمیشناسند.از همین رو است که در مراسم و نشستهای مختلف سالانه هفته بسیج، بارها و بارها دیدهایم که رهبری بسیج را با پیام 5 آذر 1367 حضرت امام(ره) به جامعه معرفی میکنند.
خیلیها به غلط تصور میکنند که شاه بیت سخنان امام راحل مربوط به سالهای اولیه انقلاب بوده و با گذشت زمان و دیدن برخی اشتباهات که طبیعت هر نظام تازه شکل گرفتهای است امام در بیان تعریفها و آمال و آرزوهای خود تعدیل مواضع دادهاند. با توجه به همین برداشت اشتباه است که میبینیم امروز بعضی از افراد مشهور که 10 سال در کنار امام بودند و مواضع آن پیر خوشضمیر و یگانه دوران را دیده و شنیده بودند وقتی بحث تسخیر لانه جاسوسی مطرح میشود، به گونهای رفتار میکنند که گوئی مواضع امام درخصوص حوادث انقلاب مربوط به سالهای اولیه انقلاب بوده و در سالهای بعدی انقلاب امام از مواضع خود عدول کردهاند. این در حالی است که یکی دو سال پایانی عمر بابرکت امام و تاکید ایشان روی برخی موارد و اصول لاینقطع و بلا شک انقلاب نشان میدهد امام سفر کرده ما نه تنها در این موارد کوچکترین تغییری در مواضعشان در مقایسه با سالهای اولیه انقلاب نداشتهاند بلکه پافشاری بر حقانیت این موضوعات نشان از اهمیت و درستی مسیری است که در طول حیات مبارکشان و پس از آن، طی میشده است. از جمله آنها میتوان به چهار پیام تاریخی امام راحل اشاره کرد. پیام به گورباچف و دادن این هشدار که صدای شکستن استخوانهای مارکسیست و نظام الحادی به گوش میرسد و نسبت به شکستن و فروپاشی نظامهای سرمایهداری و مستکبر جهان غرب نیز هشدار دادند.پیام حج خونین سال 66 که امام راحل حکومتهای ارتجاعی و وابسته عربی منطقه را دست نشاندگان آمریکا معرفی کردند و فرمودند: «اگر میخواستیم پرده از چهرۀ کریه دست نشاندگان آمریکا برداریم و ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضاخان و صدام آمریکایی و سران حکومت مرتجع ... در اسلام زدایی و مخالفتشان با قرآن نیست و همه نوکر آمریکا هستند... باز به این زیبایی میسر نمیگردید». سومین پیام، «منشور روحانیت» بود که امام در سوم اسفند 67 یعنی سه ماه قبل از ارتحالشان صادر کردند.امام در این پیام مهم تاریخی با تاکید بر کارکرد این نهاد مهم دین و خصوصیاتی از قبیل شجاعت، صبر، زهد، عدم وابستگی روحانیت به قدرتها و از همه مهمتر احساس مسئولیت در برابر مردم از ویژگی بارز این طبقه جامعه یاد کردند و پس از بیان این خصوصیات، به خطر تحجرگرایان و مقدس نماها در این قشر پرداختند و 36 سال پیش امروز را میدیدند که میفرمایند: «طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دین فروشی عوض شده است. شکستخوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند.آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدهاند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفتهاند.» اشاره آن روز امام به افراد امروزی است که در کسوت لباس روحانیت و به دروغ وفادار به امام، نامه به رهبری مینویسند و از فتنهگران حمایت میکنند یا نسخه ذلت مذاکره مستقیم با آمریکا و دست تسلیم بالا بردن در مقابل دشمنی را میدهند که وقیحانه به خاک کشور حمله کرده است.
در کنار این سه پیام بینظیر، قطعا یکی از مهمترین پیامها در سال پایانی عمر بابرکت امام راحل آخرین پیام آن حضرت به بسیج در سالروز تشکیل این نهاد مردمی بود. در این پیام که در واقع منشور بسیج است، رضایت از یک مجموعه موج میزند و امام از واژگانی در وصف بسیج استفاده کردهاند که به جرات میتوان گفت برای هیچ مجموعهای از انقلاب چنین نبوده است.ذرهای در این پیام ناامیدی و نگرانی و یا دلخوری از عملکرد 10 ساله این نهاد ارزشمند دیده نمیشود و سراسر پیام امیدواری به آینده به پشتوانه وجود چنین نهادی است که اگر چنین نبود امام که خود یک عارف الهی بود به خلوص و صفای بسیجیان غبطه نمیخوردند و از خدا نمیخواستند که ایشان را با بسیجیانش محشور گرداند.دست بسیجیان را بوسیدن که به تعبیر حکیم فرزانه انقلاب این بوسیدن دست بسیجیان که امام بر آن افتخار میکنند مربوط به دوره 10 ساله حیات حضرت نبود و شامل همه اعصاری که آمده و رفته است و در آینده نیز خواهد آمد، میشود. پیام امام به بسیج در سال پایانی عمر سراسر برکتشان، تنها پیامی است که کوچکترین انذاری از روی نگرانی از آینده با داشتن چنین نیرویی در آن دیده نمیشود. گویا امام عزیز سفر کرده ما میخواست با بیان «بسیج شجره طیبه» و آن جملات سراسر تمجید و امیدوارانه به حاضرین و آیندگان بگویند بسیج نه در آن عصر، بلکه در همه اعصار طیبه بوده و خواهد بود. در طول این 36 سال پس از امام، با اقدامات و رفتارهایی که در بسیج دیده شده، ثابت گردید تشخیص امام در این تمجیدها بیحساب نبوده است. در آن مقطع زمانی اصلیترین عمل بسیج در دوران جنگ و فعالیت سالهای اولیه این مجموعه بود و هنوز بسیج را در هزاران فعالیت دیگر از ریشهکنی فلج اطفال گرفته تا دفع خطر داعش و گروههای تکفیری تا برقراری امنیت در کشور و حضور در کف جامعه برای کمک به بیماران کرونا تا ایجاد امنیت و آرامش در مردم در حالی که رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ 12 روزه به خاک کشورمان تجاوز کرده بود تا تلاش دانشمندان بسیجی برای رساندن کشور به فناوری هستهای، سلولهای بنیادی و هزاران اقدام دیگر بسیج اتفاق نیفتاده بود که امام راحل (ره) چنین قضاوتی را درباره حال و آینده بسیج داشتند. امام روشن ضمیر ما میدانستند آنچه خلق کرده از چه ظرفیت بزرگی برخوردار است که همه امید و آرزوهای خود را در این مجموعه با برکت تعریف میکردند. امام آن روز که چنین پیامی را در واپسین ماههای حیات خود برای بسیج دادند، سد پولادین بسیج را در مقابل دشمن مستکبر و عنود، نگاه مهربانانه بسیج در مواجهه با مردم گرفتار سیل، زلزله، کرونا و جنگ 12 روزه را دهها سال بعد با چشم معنوی خویش میدیدند که فرمودند «اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنینانداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الّا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند.»
سیدعبدالله متولیان
هفت سال از بیانیه گام دوم انقلاب گذشت و ایران به قله نزدیک شده و ائتلاف غربی- صهیونی در نبرد مرگ و زندگی دقیقاً همانجایی ایستاده که رهبر معظم انقلاب پیشبینی کرده بودند: در باتلاقی از شکستهای زنجیرهای. از غزه تا لبنان، از دریای سرخ تا قلب اروپا، صدای شکستن استخوانهای رژیم صهیونی و حامیانش به گوش میرسد. حالا نوبت ماست که ضربه نهایی را بزنیم، نه با فریاد، بلکه با یک تحول خاموش و مرگبار در دل بزرگترین نیروی مردمی تاریخ معاصر: بسیج.
این روزها دیگر کسی نمیپرسد «بسیج چه کار کند؟»، همه میدانند بسیج قلب تپنده محور مقاومت است که اگر از حرکت باز بماند کل جبهه مقاومت از نفس میافتد. دشمن هم این را خوب فهمیده. برای همین از موشک هراس ندارد، از پهپاد نمیترسد، ائتلاف غربی- صهیونی از «بسیجی تمدنساز» وحشت دارند، همان که هم میتواند پهپاد بزند، هم استارتاپ بسازد، هم روایت جهانی را تولید و مدیریت کند.
بسیج در خط مقدم تحول بر مبنای بیانیه گام دوم انقلاب است. این تحول نیاز به بخشنامههای ۱۰۰ صفحهای ندارد، نیاز به یک تصمیم ساده و قاطع دارد: هر پایگاه، یک هسته جهاد علمی، هر مسجد، یک شرکت دانشبنیان حلال، هر دانشگاه، یک یگان جنگ شناختی، هر دانشآموز بسیجی، یک سرباز تمدنساز. همین. وقتی ۲۵ میلیون عضو بالقوه بسیج فقط ۱۰ درصدشان به این چرخه وارد شوند، ایران در کمتر از یک دهه به قدرت اول فناوری منطقه و یکی از پنج قدرت سایبری جهان تبدیل میشود. تحول واقعی از همین امروز آغاز شده است، نه در کاغذ و بخشنامه، بلکه در عمل. وقتی یک پایگاه بسیج در جنوب تهران همزمان هم یگان سایبری دارد و هم شرکت دانشبنیان، وقتی یک دانشجوی بسیجی شیرازی همزمان کد مینویسد و در جبهه مقاومت برنامهریزی عملیات میکند، وقتی یک بانوی بسیجی در کردستان هم هیئت امنای مسجد است و هم مدیر یک تعاونی صادراتی به عراق، این یعنی بسیج دیگر فقط «دفاع» نمیکند، دارد تمدن میسازد.
دشمن فکر میکرد با تحریم، مردم را از انقلاب جدا میکند. اما دقیقاً همین تحریم، بزرگترین فرصت تاریخی را برای بسیج فراهم ساخته است: فرصتی که حالا شبکههای تجاری مقاومت را از بندرعباس تا بغداد و بیروت کشانده، فرصتی که شرکتهای دانشبنیان بسیجی را به جای واردات، به میدان صادرکننده فناوری کشانده و جوانان با غیرت و فکور ایران را از صفحات اینستاگرام و سایر سکوهای فضای مجازی به میدان جهاد علمی کشانده است. در جنگ روایتها هم بازی به کلی عوض شده است. دیگر قرار نیست منتظر بیبیسی و سیانان بمانیم. وقتی یک کلیپ ۳۰ ثانیهای از عملیات وعده صادق توسط یک بسیجی ۱۹ ساله در تیکتاک صد میلیون بازدید میگیرد، وقتی هشتگهای مقاومت در کمتر از یک ساعت ترند اول جهانی میشوند، این یعنی بسیج روایت را از دست دشمن ربوده و دیگر پس نمیدهد.
تحقق بیانیه گام دوم انقلاب بیش از تحول ساختاری، به تحول «وجودی» که همان جوهره ستودنی بسیج است نیاز دارد. همان که امام راحل (ره) فرمود «بسیج مدرسه عشق است». حالا این مدرسه باید فارغ التحصیلانی تربیت کند که هم حاج قاسم باشند، هم طهرانی مقدم، هم چمران و هم بیل گیتس حلال. نه با بخشنامه، بلکه با یک تصمیم ساده: هر پایگاه، یک هسته جهاد علمی، هر مسجد، یک شرکت دانشبنیان، هر دانشگاه، یک یگان جنگ شناختی. تا چشمانداز ۱۴۱۴ فرصت زیادی نیست. همین امروز، همین لحظه، میتوانیم تصمیم بگیریم که بسیج دیگر فقط «نگهبان» انقلاب نباشد، «معمار» تمدن نوین اسلامی باشد. وقتی این اتفاق بیفتد، استکبار نفسهای آخرش را خواهد کشید، نه در تخیل، بلکه در واقعیت. بر خلاف دشمن، بسیج تحولساز آماده و وسط میدان است و این تمام داستان است.
هوشمند سفیدی
این روزها ، زمزمه های زیادی درباره اصلاح قیمت حامل های انرژی به گوش می رسد و تا حدودی می توان پیش بینی کرد که در سال آینده ، قیمت حامل های انرژی افزایش خواهد یافت و طبیعی است که آثار خاص خود را در جامعه بر جای خواهد گذاشت .
این واقعیت از یکسو و اینکه آقای دکتر پزشکیان از زمان ورود به صحنه انتخابات ریاست جمهوری و حتی پس از آن ، همواره این سخن را بر زبان آورده است که بدون رضایت جامعه ، قیمت انرژی هایی مثل بنزین ، برق و… ،افزایش نخواهد یافت.
با این دو واقعیت گریز ناپذیر،آنچه ضروری می رسد طراحی و اجرای کارزار ارتباطی یکپارچه برای آماده سازی افکار عمومی و حرکت به سمت کسب رضایت آنان برای این اقدام ضروری ، فراگیر ، حیاتی و تاثیرگذار است.
حال این پرسش قابل طرح است که آیا چنین کارزاری شکل گرفته،طراحی شده و به اجرا درآمده است؟بی تردید، چنین کارزاری حداقل یکسال وقت می خواهد تا تدریجا وارد فاز اجرایی شده و با اخذ بازخورد از ذی نفعان، مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد.
ناگفته پیداست گرچه طرح مسئله توسط رئیس جمهور و برخی دیگر از مسئولان در حال انجام شدن است ، اما این بخشی کوچک از پازل بزرگ عملیات ارتباطی کسب رضایت از ذی نفعان محسوب می شود.
با این پیش فرض ها ، اگر به هر دلیل ، اصلاح قیمت بنزین و سایر حامل های انرژی با حوصله و قبل از کسب رضایت اکثریت مردم اتفاق نیفتد ، خسارات زیان بار اجتماعی و سیاسی در پی خواهد داشت .
همچنین، باید توجه کرد که یک کارزار هدفمند باید دارای ساختار و برنامه عملیاتی علمی ، تخصصی و اثر بخش باشد و لذا ، نمی توان عنوان هر عمل ارتباطی را “کارزار »یا «کمپین ” گذاشت.
نکته آخر آنکه اگر این فرایند طی نشود، باید به جای گفت و گو ، از عصنر “زور” استفاده کرد؛ در این صورت، این به معنای پایان سیاست و گفت و گو، شکست آن و تحمیل یک وضعیت مورد نظر به ذی نفعان خواهد بود و می تواند تصویر دولت را تحت الشعاع قرار دهد .
بنابراین ، دولت باید هر چه سریع تراتخاذ تصمیم کند و کارزار خاص این عملیات را طراحی کند .
وفاق یا وحدت و همبستگی در وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی امروز ایران ضرورت است نه دستور سیاسی یا اندرز اخلاقی. نیاز جامعه خسته و فرسوده امروز از ستیزهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. این ستیزها در ایران پیشینه تاریخی دارد و جریانهای سیاسی، فکری و فرهنگی در درازای تاریخ و بهویژه از مشروطیت تاکنون، پیدرپی کوشیدهاند با دمیدن بر آتش نزاع و ستیز فرهنگی و سیاسی هم هویت خود را بازنمایی کنند و هم ایدئولوژی خود را در مصاف با دیگری سامان بخشند. این راه، راه هموار و آسانی بوده که پیموده شده است؛ ستیز عرب و عجم، ستیز شعوبیان و امویان، ستیز حکام عباسی و سلجوقی با اسماعیلیه، ستیز اهل روایت و اخباری با فلسفه و عرفان، ستیز متجددان و سنتیان، ستیز لیبرالها و سوسیالیستها، ستیز مصدقیها و کاشانیها، ستیز روحانیون و روحانیت، ستیز اصولگرایان و اصلاحطلبان و... در تاریخ ایران، گوهر تاریخ ایرانی را به تاریخ ستیزها در هم آمیخته است. شاید در نگاهی کلی، ثنویتی که در اواخر دوره ساسانی با استیلای مغان زرتشتی درباری پروبال گرفت، سرشت تاریخ ایران را به سرنوشت «مکتب تفکیک» در فرهنگ و سیاست و دین پیوند زده است. البته در حاشیه این تاریخ، از فارابی، ابنسینا، سهروردی، مولوی تا ملاصدرا و... جریانی ریشهدار و اصیل هم کوشیدهاند که بر خود این ستیز فائق آیند و پنجرههای وحدت، همدلی و همزبانی را بگشایند و به قول مولانا، دکان وحدت را در بازار ستیز فرهنگ و اندیشه باز کنند:
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هرچه بینی آن بُت است
وفاق و وحدت در این بازار ستیز فرهنگ و اندیشه، کالای کمیابی است که فروشنده و خریدار آن یکی است یا باید یکی باشد. این کالا در کارخانه همدلی و همزبانی و به سخن امروزی و اینجایی در کارخانه مصالح و منافع ملی تولید میشود و تفکیک میان خریدار و فروشنده خلاف نفی دوئیت و ثنویت است، همچنان که برای مولوی، وحدت تجربه زیسته است و در این راه مشق کرده و خودش شاگرد استادی خودش بوده است و وحدت طریقت و راه بود، نه موضوع انشای سیاست و نگارش سیاستنامه و اندرزنامه.
راه وفاق بیانیه و شعار نیست، عمل است. اما باور به وفاق، وحدت و همبستگی، امری درونی و فضیلتی فردی است که هر کنشگر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را در گفتار و کردار اجتماعی خود، ناخودآگاه یا خودآگاه، بیان و به آن عمل میکند، یا باید بکند یا نمیکند.
اما هزار نکته باریکتر ز موی اینجاست؛ آیا وفاق، منش فکری و درک و فهمی از جهان هستی و ضرورت جامعه و شناخت انسان است، آنگونه که مولوی و ملاصدرا میفهمیدند یا نظریه حکمرانی؟ وقتی مولوی از دکان وحدت خود سخن میگوید، در پندار خود جهان را آنگونه میفهمید و این پندار با گفتار و کردارش همسان و همساز بود. اما این پندار و گفتار وحدتی فضیلت انسانی و اجتماعی است، نه نظریه سیاسی که دولتی بخواهد آن را سرمشق و دکترین برنامههای راهبردی و برنامهریزی اجرائی و گزینش منابع انسانی خود قرار دهد. به تعبیر حافظ، هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. یا به ضربالمثل رایج، هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. هر سخن و نکتهای، زمان، مقام و مکان خود را دارد. هر سخنی و نکتهای، زمینه و زمانه خود را دارد. وفاق زمینه و زمانه خود را دارد، اما اگر از زمانه و مقام خود برون رود، سخنی و نکتهای خردمندانه و فضیلتآور نیست. همچنان که اخلاق با همه فضیلت و ارجمندی و شایستگی آن که پیامبر اسلام برای تحقق آن مبعوث شد، برنامه دولت و حکمرانی نیست، اما فضیلت دولتمردان دیندار است یا باید باشد. دولتمردان و سیاستورزانی که دروغ میگویند، پیوسته به نزاع با دیگری میاندیشند و به حذف آن عمل میکنند، یا خود را چنان مینمایانند که نیستند و بهگونهای سخن میگویند و در خلوت کار دیگر میکنند، متخلق به اخلاق نبوی و علوی نیستند.
هر سخن و نکتهای که از مقام و مکان و زمینه خود برون رود و متعدی شود، به فساد مفهومی و معنایی مبدل میشود و بر ضد خودش دگرگون میشود و ثمر میدهد. مفهوم وفاق اگر از زمینه و مقام خود بیرون رود و به برنامه راهبردی دولتی مبدل شود، فضیلت نیست، عین بیعدالتی است که عدالت وضع شیء در جایگاه و مقام خودش است. دولت در جمهوری اسلامی، فضیلت راستین و حقیقی دیگر دارد که آن عدالت است و بس. بهعنوان نمونه، آزادی هم عین عدالت است، از آن حیث که حق خدادادی و فطری هر شهروندی را رعایت و اعمال میکند و حقی را در وضع خودش به جا میآورد.
وقتی وفاق از مکان و مقام و از توان و قابلیت معنایی آن به دلیل بدفهمی فراتر میرود، عملا در چنبره زمینه و زمانه دیگری یعنی هنجارها و ارزشهای وضع موجود به نتایج ناخواسته و ارادهنشدهای گرفتار میشود که جز تثبیت و تداوم وضع ابربحرانی کنونی و افتادن در دام استمرار دانش مدیریت کنونی ثمری ندارد.
شعار وفاق در عمل به کجا انجامیده است؟ یکی از دستاوردهای این وفاق بیمکان و بیمقام و نااندیشیدهشده، فقدان درک میان حسن فاعلی با حسن فعلی و عدم فهم تمایز میان خویشکاری دولت با خویشکاری جامعه و فرهنگ است. به اسم این فضیلت فردی، دستور کاری عملا اجرائی شده است که مدیران عالی و میانی به گزینش وفاقی دست یازیده و به نام وفاقِ از جای دررفته، مدیران خود را بر حسب گرایش حزبی و سیاسی، جوانگرایی، قومیت مدیران سرانهسازی و سهمیهبندی میکنند؛ البته اگر این تصور بدبینانه را نپذیریم که همه این توجیه و تفسیرها به گزینش از میان گروههای دوستی و خویشاوندی انجامیده است. وقتی وفاق در جای خودش به کار نمیرود، چیزی جز بازتعریف و بازسازی خالصسازی این بار به نام وفاق نیست؛ خالصسازی وفاقی.
پرسش مهم بر مبنای ادبیات دکتر پزشکیان این است: اگر بیماری در وضعیت بحرانی و در آستانه مرگ باشد و شورای پزشکان شور کنند که با این بیمار با وضع بیماری بدخیم چه باید کرد، آیا وفاق در این شورای علمی معنایی دارد؟ و اگر پزشکی بر مبنای فضیلت اخلاقی حکم کند که باید جراحِ وفاقی از میان گروه جراحان و با رعایت سهمیه دانشگاههای تهران و استانها و زن و مرد و جوان و پیر انتخاب کرد، چه میزان این انتخاب علمی است یا کمدی؟
وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه امروز که دامنه فقر و نداری تمامیت زندگی معمولی مردم را در بر گرفته و نشانههای عقبماندگی به طور روزمره در هوا، برق، آب، کسبوکار و حملونقل مشهود است و بارز و همگان بر آن اقرار دارند ازجمله شخص صادق دکتر پزشکیان، آیا واقعا بر طبل بیموقع و بیمکان و زمان وفاق در گزینش مدیران کوبیدن، همان حکم انتخاب پزشک بر حسب گرایش حزبی، جنسیت، نسلی، قومی، زبانی و... نیست؟ آیا نباید این نکته ساده را مطرح کرد که در انتخاب پزشک برای درمان این بیمار با بیماری بحرانی و بدخیم حسن فاعلی مهم است یا حسن فعلی؟ یعنی جراحی با نتایج علاجبخش و کارساز مهم است، مهم این است که متخصصترین، حاذقترین و عالمترین جراح را انتخاب کرد که بیمار را از مرگ تدریجی نجات دهد. حسن فعلی در حکمرانی مقدم بر حسن فاعلی است. انتخاب آدم متدین و نمازشبخوانی یا استاد تمام و روحانی باسواد و درسخواندهای که به قولی یک مدرسه را نمیتواند اداره کند، فضیلت و عدالت نیست. دولت به کاردان عاقل و کاربلد نیاز دارد، نه مدیرانی وفاقی. گزینش وفاقی به گزینش مدیرانی انجامیده است که اگر اهل خرد و درک مدیریتی هم باشند، اما وفاق به آنها فهمانده و دیکته کرده است که تصمیمات سخت، بنیادی و دردسرساز نگیرند. خالصسازی وفاق در گزینش مدیران، جرئت و شهامت تصمیمات راهبردی و تحولساز را از مدیران سلب کرده و آنها را واداشته است به مشی میانهروی و محافظهکارانه روی آورند؛ زیرا وفاق مدیریتی، فهمی جز مدیریت بر حسب میانهروی و کنشگری مرزی که نه سیخ بسوزد و نه کباب در اتخاذ تصمیمات و در یک کلام نادادگرانه و نابخردانه نتیجهای نداشته و عملا میانهروی به میانمایگی در مدیریت کلان و خرد دولت منجر شده است. وفاق هیئت وزیران دولت را به هیئت مدیران رنگینکمانی و پیرو آن، شورای معاونان وزارتخانهها را به معاونان رنگینکمانی سامان داده و وزرا در میدان وفاق در گزینش مدیران میانرو و بعضا میانمایه گوی سبقت از هم میربایند.
وفاق یک کلمه و نکته با بار معنایی محدود و مقید است؛ اگر با بار معنایی افزونتری از توانایی و قابلیت آن تفسیر شود، به بار سنگینی بر دوش دولت مبدل میشود که آن را زمینگیر و بیتحرک میکند و بیماری بیمار را شدت میدهد. دکتر پزشکیان باید به پندار و گفتار و کردار امام علی بازگردد و عدالت را دستور عمل و حسن فعلی دولت قرار دهد. داد، رسم و شیوه زیست و اندیشه و عمل ایرانیان بوده است. داد، آیین و مناسک ایرانی نیست؛ هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و رسم حکمرانی بوده و اندیشه ایرانی برون از اندیشه دادورزی نبوده است و پیش از اسلام، ایرانیان با همه کجروی برخی شاهان و درباریان و مغان، این راه را پیمودهاند و به همین دلیل ایرانیان عدالت تشیع را با داد ایرانی موافق یافتند و در این راه با شیعیان همراه، همدل و همزبان شدند. امام علی اگر در حکمرانیاش اهل وفاق بود، نه اهل عدالت و بازستاندن حق محرومان و فقرزدایی و حتی پرداخت حق دشمنانش یعنی خوارج از بیتالمال، حکومتش سالها دوام میآورد، اما دیگر امام علی نبود.
سیدعلی موسوی
این روزها دیگر نمیشود کنفرانس امنیتی، میزگرد تلویزیونی یا حتی گروه خانوادگی واتساپی را نگاه کرد و کلمه «جنگشناختی» را نشنید. همه از «عملیات روانی»، «دستکاری ذهن»، «مهندسی ادراک» و «تسخیر مغزها» حرف میزنند. سخنرانان با اطمینان کامل میگویند دشمن با «سوگیریهای شناختی» و «مغالطه» ما را هدف قرار داده است. اما کافی است پنج دقیقه پای صحبت همین کارشناسان بنشینید تا ببینید خودشان هم دقیقاً نمیدانند «خطای شناختی» با «مغالطه منطقی» چه فرقی دارد. نتیجه؟ یک تهدید واقعی و جدی به یک عبارت شعاری و توخالی تبدیل شده که بیشتر برای توجیه هر نوع انتقاد داخلی به کار میرود تا دفاع واقعی در برابر دشمن خارجی.
ذهن فریبکار، زبان فریبکار
ذهن ما از اول فریبکار طراحی شده است. نه بهخاطر توطئه سیا یا موساد، بلکه بهخاطر تکامل. مغز برای بقا ساخته شده، نه برای حل معادلات ریاضی یا قضاوت بیطرفانه در توییتر. به همین دلیل پر از میانبرهای خطرناک است که روانشناسان به آنها «خطاهای شناختی» (Cognitive Biases)میگویند.
مثلاً:
وقتی فقط اخباری را میخوانیم که باورهای قبلیمان را تأیید میکند → خطای تأیید (Confirmation Bias)
وقتی فکر میکنیم؛ چون تا حالا اتفاق بدی نیفتاده، دیگر نمیافتد → خطای عادیسازی (Normalcy Bias)
وقتی به حرف یک ژنرال یا روحانی یا سلبریتی بدون بررسی شواهد گوش میکنیم → خطای اقتدار (Authority Bias)
وقتی یک نفر را چون «مال خودیهاست» درستکار میپنداریم → خطای تعلق گروهی (In-group Bias)
این خطاها مثل فیلترهای اینستاگرام روی ذهنمان هستند؛ دائمی، ناخودآگاه و فوقالعاده مقاوم در برابر حذف.
اما مغالطه چیز دیگری است. مغالطه در زبان و استدلال رخ میدهد، نه در عمق ذهن. وقتی کسی میگوید:
«تو چون لیبرالی، حرفت غلط است» → مغالطه حمله به شخص (Ad Hominem)
«9 نفر از 10 دندانپزشک این خمیردندان را تأیید کردهاند» → مغالطه استناد به اکثریت (Argumentum ad Populum)
«اگر مذاکره کنیم (نکنیم)، مثل لیبی میشویم (نمیشویم)» (بدون هیچ شباهت ساختاری) → مغالطه مقایسه نادرست (False Analogy)
«این سیاستمدار گفته مذاکره خیانت است (نیست)، پس خیانت است (نیست)» → مغالطه استناد به اقتدار نامربوط
اینها خطای ذهن نیستند؛ ترفندهای زبانیاند که با کمی منطق قابلشناسایی و خنثیسازی هستند.
تفاوت را ساده بگوییم:
خطای شناختی → چرا باور کردیم؟ (درون ذهن، ناخودآگاه، عمیق)
مغالطه → چطور توجیهش کردیم؟ (در استدلال، روی زبان، قابلشناسایی)
جنگشناختی واقعی چطور کار میکند؟
دشمن حرفهای هیچوقت فقط یکی از این دو را به کار نمیبرد؛ هر دو را با هم ترکیب میکند:
1- ابتدا با تکرار مداوم یک روایت (مثلاً «همه دنیا علیه ماست»، «تحریم یعنی مرگ»، «غرب در حال فروپاشی است») خطاهای شناختی را فعال میکند: ترس، تعلق گروهی، سیاهوسفید دیدن.
2- بعد با مغالطههای زبانی، همین احساسات را به استدلال بهظاهر منطقی تبدیل میکند: «چون همه دشمن هستند، هر انتقادی از داخل خیانت است»، «چون تحریم یعنی مرگ، هر نوع مذاکره خودکشی است».
نتیجه؟ جامعهای که هم باور غلط دارد، هم با افتخار از آن دفاع میکند. اما فاجعه وقتی است که خودمان این ابزارها را علیه خودمان به کار ببریم. متأسفانه در ایران، عبارت «جنگشناختی» اغلب تبدیل به یک چماق شده است:
هر انتقاد اقتصادی → «این عملیات روانی دشمن است»
هر اعتراض به گشت ارشاد → «دشمن میخواهد حجاب را بردارد»
هر پیشنهاد مذاکره → «این نفوذی است، سوگیری شناختی دارد»
در این حالت، ما دقیقاً همان کاری را میکنیم که دشمن میخواهد؛ بهجای پاسخدادن به استدلال، انگیزه طرف را زیر سؤال میبریم مغالطه (Ad Hominem) و با برچسب «جنگشناختی» بحث را میبندیم. یعنی خودمان داریم در زمین دشمن بازی میکنیم.
راهحل واقعی چیست؟
اگر واقعاً میخواهیم در برابر جنگشناختی مقاومت کنیم، باید سه کار ساده اما سخت انجام دهیم:
1- تفاوت خطای شناختی و مغالطه را یاد بگیریم (همین چیزی که در این یادداشت خواندید).
2- اول ذهن خودمان را از خطاها پاکسازی کنیم، بعد دنبال دشمن بگردیم.
3- بهجای برچسبزدن به هر انتقاد، یاد بگیریم استدلال کنیم و استدلال بشنویم.
تا وقتی خودمان نمیدانیم ذهنمان چطور فریب میخورد و زبانمان چطور دیگران را فریب میدهد، هر چقدر هم فریاد بزنیم «جنگشناختی! جنگشناختی!»، فقط داریم در زمینی که دشمن طراحی کرده، با قوانین خودش بازی میکنیم و گل به خودی میزنیم. در نهایت، بزرگترین پیروزی دشمن این نیست که ما را فریب دهد؛ این است که ما حتی نفهمیم فریب خوردهایم و با افتخار فریبمان را تبلیغ کنیم.
علیرضا حیدری
علیرضا حقیقت
طرح صلح ترامپ برای خاتمه جنگ اوکراین، اروپا را در شوک و وحشت فروبرده است. در لحظاتی که اوکراین در ضعیفترین وضعیت نبرد ۴ ساله قرار دارد، رئیسجمهور آمریکا طرحی را روی میز گذاشته است که مقامات اروپا آن را شرمآور خواندهاند. موضوع حتی تا جایی پیش رفته که غربیها سراغ «تئوری توطئه» رفته و مدعی شدهاند این طرح را کرملین نوشته و آنچه دونالد ترامپ ارائه کرده، ترجمهای از متن روسی است؛ موضوعی که باعث شده این طرح را «کیک صلح با خامه روسی» بنامند.
بر اساس طرح آمریکا، اوکراین حاکمیت خود را حفظ خواهد کرد اما نباید به ناتو ملحق شود و ارتش این کشور به ۶۰۰ هزار نفر محدود میشود. همچنین کریمه و بخشهای زیادی از دونتسک و لوهانسک به عنوان مناطق تحت کنترل روسیه به رسمیت شناخته خواهد شد و خطوط نبرد در خرسون و زاپوریژیا نیز در وضعیت فعلی حفظ میشود. در مقابل، اوکراین تضمینهای امنیتی از ایالات متحده دریافت خواهد کرد، امکان عضویت در اتحادیه اروپایی برای این کشور فراهم میشود و بودجهای برای بازسازی با کمک کشورهای غرب و ۱۰۰ میلیارد دلار از داراییهای مسدودشده روسیه اختصاص مییابد. در مقابل روسیه با کاهش تدریجی تحریمها، امکان معاملات اقتصادی با ایالات متحده و بازگشت به گروه ۸ مواجه خواهد شد.
پیش رفتن این طرح، ضربه آشکار بزرگ آمریکای ترامپ به منافع امنیتی اروپاست. در واقع مدلی که ترامپ برای پایان جنگ اوکراین ارائه داده (جنگی که از نگاه او غیرضروری بوده و منابع آمریکا را هدر داده) تحقق همه گزارههایی است که طی یک سال گذشته درباره گسست اتحاد فراآتلانتیک توسط ترامپ مطرح شد. اقدام رئیسجمهور آمریکا، سومین تحقیر آشکار اروپا طی ماههای گذشته است؛ برخورد بیسابقه و توهینآمیز با زلنسکی در کاخ سفید و بعد از آن، چیدمان تحقیرآمیز صندلیهای رهبران اروپا در کاخ سفید مقابل میز کار رئیسجمهور و حالا این طرح صلح که کار اوکراین و اروپا را در جنگ 4 ساله یکسره میکند؛ به عنوان نبردی که غرب آن را یک جنگ وجودی در 80 سال گذشته میداند. هر قدر در قاره سبز، سر و صداها بلند است، در مسکو، مقامات روس واکنشی محتاطانه به این طرح داشتهاند و با خونسردی گفتهاند مفاد آن را بررسی و برای مذاکره اعلام آمادگی کردهاند.
با این تفاسیر، یکی از موضوعاتی که باید مد نظر قرار داد، شرایط میدانی نبرد است. وضعیت نظامی اوکراین به طور فاجعهآمیزی خراب است. ۲ هفته قبل از ارائه طرح صلح ترامپ، فارن افرز در تحلیلی با عنوان «سختترین زمستان اوکراین تاکنون» نوشت: اگر کمکهای مالی و نظامی کاهش و فشار انرژی و جنگ ادامه یابد، ممکن است اوکراین در موضع ضعف به سمت مذاکرات اجباری سوق داده شود. در واقع حتی یکی از احتمالاتی که مطرح شده این است که ابتکار ترامپ شاید برای وخیمتر نشدن شرایط اوکراین طراحی شده است. اروپاییها باید بدانند سرنوشت پایان هر جنگی را میدان است که تعیین میکند و طرفی که در موقعیت فتح قرار دارد، دارای شرایط یکسانی با طرف بازنده نیست.
ترامپ رسما میگوید اوکراین در حال از دست دادن زمین است و پوتین به دنبال جنگ بیشتر نیست. او جمعه شب، زمانی که زهران ممدانی را در کنار خود میدید، درباره زلنسکی دوباره به خبرنگاران گفت: «یادتان هست در دفتر بیضی به او گفتم «تو کارتی در اختیار نداری؟» فایننشالتایمز چند روز قبل گزارش داد آمریکا به اوکراین فشار میآورد تا روز پنجشنبه 5 آذر طرح صلح را بپذیرد. نمایندگان آمریکایی در کییف به دیپلماتهای اروپایی گفتهاند فضای کمی برای مذاکره وجود دارد و زلنسکی باید بزودی تن به توافق بدهد. در جلسهای پرتنش در کییف، مقامات آمریکایی گفتهاند اوکراین از نظر نظامی در «وضعیت بسیار بدی» قرار دارد و اکنون «بهترین زمان صلح» است. لحن آمریکاییها، سفیران اروپایی را شوکه کرد؛ کسانی که نگرانند این طرح به معنای تسلیم اروپا برابر مسکو باشد. به گزارش پلیتیکو، دیپلماتهای اروپایی که از طرح ترامپ - ویتکاف عصبانی هستند، آن را «رسوا» خوانده و حتی گفتند «ویتکاف به روانپزشک نیاز دارد». ایالات متحده به ناتو گفته است ظرف چند روز به زلنسکی فشار خواهد آورد توافق صلح را امضا کند و هشدار داده اگر او امتناع کند، اوکراین با توافق بسیار بدتری در آینده مواجه خواهد شد. مقامات اروپا در حالی از آمریکا خشمگینند و ویتکاف را نیازمند روانپزشک میدانند که وقتی پای مذاکرات هستهای با ایران به میان میآید، از الگوی مذاکراتی مبتنی بر تسلیم بیقید و شرط استقبال کرده و حامی استیو ویتکاف میشوند! به هر حال برای غربیها که برای ایران طرفدار چکاندن ماشه هستند، شاید «کارما» در همین نزدیکیها قرار دارد!
فارن پالیسی روز شنبه در گزارشی به قلم فرید زکریا نوشت: سیاست تکراری ترامپ درباره اوکراین و اروپا در لحظهای به کار گرفته میشود که کییف در آسیبپذیرترین وضعیت خود قرار دارد. گزارشهای میدانی نشان میدهد نبرد شدت یافته، شاخصها در حال بدتر شدن است و اگر اقدامی انجام نشود، اوکراین ممکن است بزودی شکست نظامیای متحمل شود که برای روسیه یک پیروزی مهم و شاید فراتر از آن به همراه خواهد داشت. در حال حاضر، پوکروفسک، مرکز صنعتی و ریلی در شرق اوکراین در آستانه سقوط است. طبق گزارش کییف ایندیپندنت، نیروهای روس نزدیک به محاصره این منطقه هستند و تنها یک دالان ۱۰ کیلومتری برای اوکراین باقی مانده تا بتواند دفاع خود را تأمین کند. ولودیمیر زلنسکی اخیراً گفته است نیروهای روس در این بخش از جبهه ۸ به یک از نیروهای اوکراینی بیشتر هستند. پوکروفسک بزرگترین منطقه شهریای خواهد بود که در ۲ سال گذشته سقوط کرده است و این فقط درباره یک شهر نیست. در بخش زیادی از جنگ، پوکروفسک یک گره مرکزی برای لجستیک اوکراین در نزدیکی دژهای شهری به هم پیوسته بوده است و سقوط آن میتواند کل خط دفاعی در دونتسک را به خطر بیندازد. به نوشته واشنگتنپست، اوکراین نمیتواند استراتژی شبهنظامیگری را تکرار کند. بیش از ۱۱۰ هزار مورد فرار از خدمت در ۷ ماه اول سال جاری ثبت شده است. در برخی گردانها، فرماندهان میگویند کمتر از ۱۰ نیروی پیاده جنگی مؤثر دارند. اوکراین ماهانه حدود ۳۰ هزار نفر را بسیج میکند اما تنها یکسوم آنها توانایی جنگیدن دارند. یک تحلیلگر نظامی اوکراینی میگوید برای تعویض واحدهای خسته، زلنسکی باید ۳ برابر این تعداد نیرو داشته باشد. فرسودگی اکنون به یک تهدید راهبردی تبدیل شده است. طبق گزارش لوموند، بسیاری از سربازان ۱۰۰ تا ۲۰۰ روز را بدون تقریباً هیچ چرخشی در خط مقدم میگذرانند، زیرا آسمان مملو از پهپادها هرگونه جابهجایی یا امدادرسانی را تقریباً ناممکن کرده است. آنچه این بحران را ایجاد یا دستکم تشدید کرده، سقوط حمایت خارجی است. ایالات متحده عملاً کمکهای نظامی مستقیم و گسترده را متوقف کرده است. برخی ارسالها از سر گرفته شده اما عمدتاً زمانی که توسط اروپا یا شرکای دیگر تأمین مالی شدهاند و سامانههای کلیدی - موشکهای برد بلند، پاتریوت و راکتهای هدایتشونده دقیق- اغلب در گلوگاههای خرید گیر کرده یا به دلیل نگرانی از ذخایر متوقف ماندهاند. اروپا قول داده بود این خلأ را پر کند اما ناکام مانده است. اتحادیه اروپایی که سال ۲۰۲۳ متعهد شد ظرف یک سال یک میلیون گلوله توپخانه ارسال کند، این مهلت را از دست داده و تأمین مهمات از نیازهای میدان نبرد عقب مانده است. اوکراین همچنان بشدت با کمبود سامانههای برد بلند لازم برای حمله عمیق به خاک روسیه - بویژه زیرساختهای نفتی به عنوان شریان حیاتی اقتصاد جنگی روسیه- مواجه است. واشنگتن تنها اجازه استفاده از برخی سلاحهایی را داده که انجام چنین حملاتی را واقعاً اثرگذار میکند. منابع مالی کییف نیز در حال تمام شدن است. صندوق بینالمللی پول میگوید اوکراین تا سال ۲۰۲۷ حداقل به ۶۵ میلیارد دلار تأمین مالی خارجی نیاز خواهد داشت، با فرض اینکه درگیریهای اصلی تا اواخر ۲۰۲۶ پایان یابد؛ سناریویی که هر روز غیرمحتملتر میشود. به گزارش اکونومیست، بار جنگ در سال جاری حدود ۱۰۰ میلیارد دلار یا تقریباً نیمی از تولید ناخالص داخلی اوکراین است. با این حال، اتحادیه اروپایی همچنان درباره اینکه چگونه حمایت لازم را فراهم کند، دچار شکاف است. بلژیک استفاده اتحادیه اروپایی از داراییهای حاکمیتی روسیه را مسدود کرده، زیرا نگران ریسکهای حقوقی و احتمال تلافیجویی مسکو است. تهدیدهای روسیه باعث نرمش اروپا شده است. گزارشها اکنون نشان میدهد تیم ترامپ در حال بررسی دستور به اوکراین برای دادن امتیازات ارضی بیشتر است؛ امتیازاتی که پوتین خواستار آن است. «دیوید ایگناسیوس» تحلیلگر روزنامه واشنگتنپست در گزارش اخیر این روزنامه آمریکایی نوشت: برخی مقامهای آمریکایی که با «رستم اومروف» وزیر دفاع اوکراین دیدار کردند، میگویند احتمالا «ولودیمیر زلنسکی» حاضر شود برای برقراری توافق صلح در قبال برخی مسائل کلیدی به روسیه امتیاز دهد. طبق این گزارش، اوکراین حالا در حال بررسی واگذاری بخشهایی از منطقه دونتسک به روسیه در ازای انعقاد توافق صلح است. مقامهای آمریکایی به واشنگتنپست گفتهاند طرح صلح جدید ارائهشده توسط دولت ترامپ به اوکراین انعطافپذیر بوده اما ماهیتا به نحوی است که پذیرش آن توسط اوکراین یک «تصمیم دردناک» خواهد بود.