تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۴  ، 
شناسه خبر : ۳۸۵۰۹۱
دبیرخانه دومین جشنواره هادیان جهادگر فضای مجازی روایت حقیقت دریافت کرد
فریب لبخند‌های دیپلماتیک غرب را نباید خورد، فهم درست از مفهوم صلح تحمیلی، نیاز امروز نخبگان و مردم در برابر پروژه‌ی چندلایه مهار توان دفاعی، تضعیف عمق راهبردی و تسخیر ذهنی ملت ایران است. در این یادداشت تلاش می‌شود مؤلفه‌های کلیدی صلح تحمیلی مورد اشاره قرار بگیرد.
پایگاه بصیرت / دبیرخانه جشنواره روایت حقیقت

هم‌زمان با برگزاری دومین جشنواره هادیان جهادگر فضای مجازی (روایت حقیقت) و در پی انتشار فراخوان سراسری این رویداد، مجموعه‌ای ارزشمند از تولیدات تبیینی، تحلیلی و رسانه‌ای از سوی فعالان جبهه فرهنگی انقلاب، پژوهشگران، نویسندگان، مستندسازان، فعالان رسانه و هادیان جهادگر فضای مجازی به دبیرخانه جشنواره ارسال شده است.

در میان آثار رسیده، سیدفاضل شاهچراغ (هادی سیاسی، پژوهشگر و فعال رسانه‌ای) یادداشتی با عنوان «جنگ تحمیلی و صلح تحمیلی؛ دو روی سکه‌ی راهبرد دشمن علیه ایران» به دبیرخانه جشنواره ارسال کرده است. این اثر پس از طی مراحل ارزیابی اولیه، در بخش یادداشت نویسی پذیرش شده و جهت استفاده مخاطبان و پژوهشگران حوزه تبیین، در صفحه جشنواره منتشر می‌شود.

نام و نام خانوادگی شرکت کننده سیدفاضل شاهچراغ
محور شرکت در جشنواره منطقه و بین الملل
قالب شرکت در جشنواره یادداشت نویسی
عنوان اثر جنگ تحمیلی و صلح تحمیلی؛ دو روی سکه‌ی راهبرد دشمن علیه ایران
لینک اثر https://gaame2.ir/article/2135/details
وضعیت اثر پذیرش اولیه

مقدمه
در روزهای پایانی خردادماه سال ۱۴۰۴ و در بحبوحه‌ی یک جنگ ترکیبی، چندلایه و پیچیده علیه ایران، رهبر معظم انقلاب در پیام دوم تلویزیونی خود جمله‌ای فرمودند، که بیش از آنکه صرفاً یک واکنش سیاسی باشد، باید به عنوان یک هشدار عمیق و مهم، ابعاد مختلف آن درک و فهم شود: «حادثه تهاجم ابلهانه و خباثت‌آلود رژیم صهیونیستی به کشورمان در حالی رخ داد که مسئولین دولت ایران با طرف آمریکایی به‌صورت غیرمستقیم مشغول مذاکره بودند؛ هیچ نشانه‌ای از سوی ایران وجود نداشت که بخواهد حرکتی نظامی یا واکنشی سخت انجام دهد. از ابتدا هم حدس زده می‌شد که آمریکا در این حرکت رژیم صهیونیستی نقش دارد، و با توجه به اظهارات اخیر، این گمان تقویت شده است. ملت ایران در مقابل جنگ تحمیلی و همچنین صلح تحمیلی، ایستاده است.»
اشاره معظم‌له به جنگ تحمیلی در کنار صلح تحمیلی؛ پرده برداشتن از یک استراتژی خباثت آلود و چندوجهی دشمن برای مهار، تضعیف و در نهایت خنثی‌سازی ظرفیت‌های راهبردی ایران دارد. آنچه امروز به شکل جنگ و صلح علیه ایران تحمیل می‌شود، دو ابزار از یک نقشه راهبردی بزرگ‌تر است که هدفی جز تحمیل اراده دشمن به ملت ایران ندارد.


مهار ایران در میدان جنگ ترکیبی؛ بازخوانی چهره جدید جنگ تحمیلی
اگرچه شدت و روش‌های جنگ تحمیلی خردادماه 1404 با جنگ تحمیلی ۸ ساله تفاوت دارد، اما از حیث «تحمیلی بودن» شباهت‌های چشمگیری وجود دارد. جنگی که در دهه ۶۰ با دستور و حمایت صدام، نماینده آشکار غرب و ارتجاع منطقه علیه انقلاب اسلامی آغاز شد، امروز در قالبی پیچیده‌تر، با فناوری‌های نوین و بازیگران متعدد دنبال می‌شود.
این بار، علاوه بر عملیات نظامی، شاهد حملات سایبری، ترورهای هدفمند، خرابکاری‌های داخلی، و نبرد رسانه‌ای و دیپلماتیک گسترده‌ای هستیم که همه در خدمت پروژه مهار ایران است. دشمن برای تضعیف جمهوری اسلامی از هر اهرمی بهره می‌برد؛ از شبکه نفوذ، فناوری‌های پیشرفته، و ریزپرنده‌ها گرفته تا جنگ روانی و فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک.


صلح تحمیلی؛ صلحی برای خلع اراده‌ ملت ایران
مفهوم «صلح تحمیلی» که رهبر انقلاب به‌درستی بر آن تأکید دارند، برخلاف تصور رایج از صلح به‌عنوان پایان درگیری و آغاز آرامش، در حقیقت نوعی جنگ خاموش و پرهزینه است. این صلح، نه نتیجه توافقی عادلانه، بلکه حاصل فشار، فریب و فرسایش است که بدون شلیک گلوله‌ای، بنیان‌های استقلال یک ملت را نشانه می‌گیرد.
در صلح تحمیلی، کشورِ هدف، در ظاهر به توافقی دیپلماتیک دست می‌یابد، اما در واقع، اراده خود را واگذار می‌کند؛ حق دفاع مشروع‌اش محدود می‌شود، عمق راهبردی‌اش قطع می‌گردد و سیاست خارجی‌اش تحت نظارت و مهار قدرت‌های بزرگ قرار می‌گیرد. این نوع صلح، پایان دشمنی نیست؛ بلکه تغییر چهره آن است از تجاوز نظامی آشکار به نفوذ پنهان و مدیریت افکار عمومی. صلح تحمیلی، خطرناک‌تر از جنگی آشکار است؛ چراکه بدون مقاومت علنی، توان دفاعی، هویت ملی و روحیه استقلال‌طلبی ملت را به تدریج از بین می‌برد. چنین صلحی، اگرچه بی‌سروصداست، اما تبعات آن عمیق، فرساینده و گاه برگشت‌ناپذیر خواهد بود.


مؤلفه‌های صلح تحمیلی
۱. خلع سلاح دفاعی و موشکی
یکی از مؤثرترین مؤلفه‌های صلح تحمیلی، خلع سلاح کشوری است که در معرض انواع تهدیدها قرار دارد. دشمن در قالب مذاکرات به ظاهر صلح‌طلبانه، از ایران می‌خواهد برنامه‌های هسته‌ای، موشکی و دفاعی‌اش را کنار بگذارد؛ درست همان‌گونه که لیبی در دهه اول سال ۲۰۰۰ میلادی، با فشار امریکا و انگلیس و به امید امنیت و توسعه، برنامه‌های موشکی و هسته‌ای خود را کنار گذاشت. اما نتیجه، چیزی جز فروپاشی داخلی، دخالت خارجی و سقوط حکومت نبود. درواقع، خلع سلاح به بهانه صلح، مقدمه‌ای برای بی‌دفاع‌کردن یک ملت در برابر تهدیدات آینده است.

۲. محدودسازی محور مقاومت
در نگاه راهبردی جمهوری اسلامی ایران، حمایت از محور مقاومت نه صرفاً یک تعهد ارزشی، بلکه ابزاری حیاتی برای ایجاد عمق استراتژیک و بازدارندگی منطقه‌ای است. دشمن با شعار «آرام‌سازی منطقه»، تلاش می‌کند ایران را از هم‌پیمانان راهبردی‌اش جدا و منزوی کند. خروج ایران از معادلات لبنان، فلسطین، عراق و یمن، به معنای ایجاد خلأ ژئوپلیتیکی برای نفوذ اسرائیل و آمریکا است. صلحی که این محور را نادیده بگیرد، در واقع زمینه‌ساز ناامنی آینده است.

۳. نظارت و نفوذ بین‌المللی
یکی از ابزارهای پنهان در صلح تحمیلی، گسترش نفوذ و نظارت‌های یک‌جانبه از سوی نهادها و کشورهای غربی است. تجربه برجام نشان داد که وعده‌های اقتصادی غرب در قبال تعهدات هسته‌ای ایران، عمدتاً بدون ضمانت و بی‌نتیجه بود، اما در مقابل، نظارت‌ها و محدودیت‌ها دائمی و غیرقابل بازگشت باقی ماند. چنین روندی، می‌تواند به تدریج استقلال راهبردی و تصمیم‌سازی ملی را تضعیف کند و ایران را به یک کشور تحت کنترل سیاسی-امنیتی تبدیل نماید.

۴. مدیریت افکار عمومی و عملیات روانی
یکی از پیش‌نیازهای صلح تحمیلی، خسته‌کردن ملت‌ها از درون است. دشمن با استفاده از رسانه‌های بین‌المللی، شبکه‌های اجتماعی، سلبریتی‌ها و نخبگان داخلی همسو با خودش،  و حتی عوامل نفوذی داخلی در حاکمیت، سعی می‌کند مردم را به نقطه‌ای برساند که خود، خواهان تسلیم شوند. جملاتی مانند «مقاومت فایده ندارد»، «مردم خسته شده‌اند»، «هسته‌ای چه فایده‌ای دارد»، «مقاومت در برابر دیوانه فایده ندارد» یا «شکاف فناوری و امکانات داریم باید کوتاه بیاییم» به شکلی هدفمند بازتولید می‌شود تا روحیه ملی را تخریب کند. قطعا یکی از ابعاد این جنگ، جنگ شناختی است 

۵. بازگشت به مذاکره و دیپلماسی 
بازگشت به مذاکره، اگر بدون قدرت بازدارنده و ابتکار عمل صورت گیرد، می‌تواند به ابزاری برای تحمیل خواسته‌های دشمن بدل شود. صلح تحمیلی دقیقاً در همین نقطه آغاز می‌شود؛ جایی که طرف ایرانی، در شرایط فشار حداکثری و ضعف، به میز مذاکره کشانده می‌شود، بدون آن‌که ابزار لازم برای تأمین منافع خود را در اختیار داشته باشد. این نوع دیپلماسی، نه هنر گفت‌وگو، بلکه نشانه‌ای از عقب‌نشینی راهبردی است که می‌تواند زیربنای استقلال ملی را تهدید کند.


نمونه‌های تاریخی صلح تحمیلی در ایران و جهان
تاریخ، آینه عبرت ملت‌هاست؛ و در آن، صلح‌های تحمیلی بارها و بارها به بهای از دست رفتن استقلال، امنیت و عزت ملت‌ها تمام شده است. یکی از تلخ‌ترین این موارد، قرارداد ترکمانچای است؛ توافقی که پس از شکست ایران از روسیه در دوران قاجار تحمیل شد و منجر به واگذاری بخش‌های مهمی از خاک کشور، پرداخت غرامت، و ورود مستشاران روس به ساختار سیاسی و نظامی ایران گردید. این قرارداد اگرچه به ظاهر به جنگ پایان داد، اما در واقع آغاز دوره‌ای از وابستگی عمیق و تحقیر ملی بود.
در سده نخست اسلامی نیز، صلح تحمیلی بر امام حسن مجتبی (ع) از مصادیق روشن این مفهوم است. در شرایطی که خیانت یاران و فشارهای داخلی امکان ادامه مقاومت را سلب کرده بود، امام به صلحی تن داد که معاویه شروطش را زیر پا گذاشت. امام خمینی، این صلح را بارها به عنوان الگویی از صلح تحمیلی یاد کرده‌اند که در آن، شرایط به نفع طرف متجاوز رقم خورد.
در دوران معاصر، توافق کمپ‌دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی نمونه دیگری از صلح تحمیلی است. انورسادات با هدف بازگرداندن آرامش، تن به صلحی داد که عملاً مصر را از محور مقاومت خارج و امنیت اسرائیل را تقویت کرد. این توافق، موقعیت راهبردی مصر را تضعیف و شکاف‌های داخلی و منطقه‌ای را تشدید کرد؛ آثاری که هنوز هم در ژئوپلیتیک منطقه باقی مانده‌اند.
تجربه لیبی نیز نمونه‌ای هشداردهنده از صلح ظاهری و فروپاشی واقعی است. معمر قذافی با کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای و موشکی‌اش در قالب توافق با غرب، امید به گشایش سیاسی و اقتصادی داشت؛ اما دیری نپایید که کشورش به میدان نفوذ خارجی، جنگ داخلی و تجزیه عملی بدل شد. لیبی امروز، حاصل خلع سلاح در برابر لبخندهای دیپلماتیک غرب است.
در عصر حاضر، برخی از توافقات تحمیلی بر فلسطینیان مانند اسلو یا طرح‌های صلح آمریکایی، بدون در نظر گرفتن حقوق تاریخی و انسانی ملت فلسطین، درواقع راهی برای مشروعیت‌سازی اشغالگری اسرائیل بوده‌اند؛ صلح‌هایی که به جای بازگرداندن حق، به تثبیت ظلم منتهی شده‌اند.
حتی در جنگ ایران و عراق نیز، پس از هشت سال ایستادگی، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران با شرایطی صورت گرفت که امام خمینی آن را به «نوشیدن جام زهر» تعبیر کردند. در آن شرایط، فشارهای بین‌المللی، پافشاری برخی سیاسیون داخلی و تهدیدات نظامی و اقتصادی، ایران را به پذیرش آتش‌بس سوق داد؛ در حالی‌که بسیاری از اهداف جنگ از نگاه ایران محقق نشده بود.
در سطح جهانی، پیمان ورسای پس از جنگ جهانی اول نیز نماد بارز یک صلح تحمیلی است؛ آلمان با شرایط سختی مانند خلع سلاح، پرداخت غرامت‌های هنگفت و تحقیر ملی روبه‌رو شد. 

 

نتیجه گیری
«جنگ تحمیلی» و «صلح تحمیلی» دو تاکتیک متفاوت در چارچوب یک راهبرد کلان هستند: فرسایش تدریجی قدرت ملی و محاصره راهبردی جمهوری اسلامی ایران. دشمن هرگاه از پیش‌روی نظامی ناکام بماند، نقاب صلح و مذاکره بر چهره می‌زند تا از دروازه دیپلماسی، همان اهداف ناتمام در میدان جنگ را دنبال کند. در این مسیر، ابزارهایی چون خلع سلاح موشکی، مهار محور مقاومت، فشار رسانه‌ای بر افکار عمومی و نفوذ از طریق نهادهای بین‌المللی، به کار گرفته می‌شود تا جمهوری اسلامی را به یک موجودیت خنثی، آسیب‌پذیر و وابسته تبدیل کنند.
تجربه‌های تاریخی  از ترکمانچای تا لیبی، از کمپ‌دیوید تا ورسای آشکارا نشان می‌دهد که صلح بدون توازن و عزت، نه امنیت می‌آورد و نه پایداری. چنین صلحی صرفاً تغییر صحنه‌ی نبرد از میدان نظامی به میدان نرم‌افزاری و ذهنی است؛ نبردی که اگر درست دیده نشود، هزینه‌های آن از جنگ مستقیم نیز سنگین‌تر خواهد بود.
در برابر این راهبرد پیچیده، جمهوری اسلامی ایران ناگزیر از اتخاذ یک راهبرد «هوشمندی مقاومتی» است؛ راهبردی که در آن، شناخت دقیق دام صلح تحمیلی، حفظ انسجام ملی، تقویت بنیه دفاعی و آفندی، حمایت از عمق منطقه‌ای، و مقاومت فعال دیپلماتیک، به مثابه عناصر حیاتی بقا و پیشرفت تلقی می‌شوند.
صلح واقعی، نه در سایه تسلیم، بلکه بر پایه قدرت، عزت و بازدارندگی حاصل می‌شود. از این رو، حفظ روحیه مقاومت، بازسازی روایت تاریخی صلح تحمیلی برای نسل جدید، و تقویت گفتمان عزت‌محور، تنها مسیر باثبات برای حفظ منافع ملی، استقلال و امنیت کشور است. صلح مطلوب، آن است که دشمن را از تهاجم پشیمان و ملت را در موقعیت برتر نگه دارد نه آنکه ما را از درون تهی کند و بحران را در پوشش آرامش به خانه بیاورد.