صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۲  ، 
شناسه خبر : ۳۸۵۱۵۰
مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۲ آذرماه ۱۴۰۴
در سایه صورت‌بندی جدیدی که در بیانات رهبر انقلاب درباره ماهیت چندلایه و پیچیده دشمنی در جهان امروز ترسیم می‌شود، مفهوم مقاومت نیز ناگزیر باید دگرگون شود. مقاومت دیگر صرفاً پاسخی احساسی یا واکنشی مقطعی به تهدیدهای آشکار نیست.

از جنگ نظامی تا لزوم مقابله با جنگ تبلیغاتی دشمن

حسن رشوند

رهبر معظم انقلاب در سالروز میلاد فرخنده حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، در دیدار با هزاران نفر از مداحان اهل بیت(ع) ضمن تمجید از چنین مراسم‌هایی که در مناقب اهل بیت‌(ع) به ویژه مراسم پرشور مدیحه‌سرایی، شعرخوانی و منقبت بانوی نور و آینه برگزار می‌شود‌، سخنان خویش را بر لزوم تغییر آرایش تبلیغاتی و رسانه‌ای در برابر تلاش دشمن برای تسخیر دل‌ها و مغزها تمرکز کردند و فرمودند: مردم ایران با مقاومت ملی، تلاش‌های مستمر دشمن برای تغییر «هویتِ دینی، تاریخی و فرهنگی» این ملت را ناکام گذاشته‌اند و امروز نیز ضمن ضرورت آرایش‌یافتن صحیح دفاعی و هجومی در مقابل فعالیت تبلیغاتی و رسانه‌ای دشمن برای حمله به «مغزها، دل‌ها و باورها»، ایران عزیز با وجود مشکلات و کمبودهای موجود در سراسر کشور، به حرکت رو به جلوی خود ادامه می‌دهد. اینکه ملت ایران در طول 47 سال ایستادگی‌، نه با کمک ابرقدرت‌ها، نه با تکیه بر سازوکارهای رسمی جهانی، بلکه با نیروی ایمان، آگاهی و تحمل‌پذیری کم‌نظیر خود توانسته است در برابر شدیدترین فشارهای خارجی بایستد و «از دل سخت‌ترین طوفان‌ها، قله‌های جدیدی از قدرت» را فتح کند، موضوع مهمی است که نمی‌توان از کنار آن به راحتی گذشت. ایشان «مقاومت ملی» را «تاب‌آوری و ایستادگی در مقابل انواع فشارهای سلطه‌گران» تعریف کردند و فرمودند: گاهی فشار، نظامی است- مانند آنچه ملت در دفاع مقدس دید و در ماه‌های گذشته نوجوانان و جوانان هم مشاهده کردند- و گاهی هم فشار اقتصادی یا رسانه‌ای و فرهنگی و سیاسی است. در واقع معظم‌له با مرور تجربه نیم‌قرن گذشته، برای ملت ایران که در شرایط امروز قرار گرفته‌اند، یادآور شدند که دشمنان انقلاب از آغاز، برای خاموش‌کردن این شعله متحد شدند؛ اما ملت ایران در همه این سال‌ها نشان داد مقاومت نه یک شعار احساسی، نه یک رفتار واکنشی، بلکه دقیق‌ترین منطق سیاسی برای کشوری است که می‌خواهد مستقل بماند و در سرنوشت خود تصمیم بگیرد. سخنان ایشان در حقیقت نقشه راهی است برای فهم ارزش تاریخی مقاومت؛ همان راهبردی که ایران را از یک کشور به ظاهرتنها، به محور یک جبهه وسیع و اثرگذار تبدیل کرده است.
1- وقتی به 47 سال گذشته نگاه می‌کنیم، به‌روشنی می‌بینیم ایران از نخستین روزهای انقلاب با مجموعه‌ای از فشارها روبه‌رو بوده است که در هر استاندارد بین‌المللی می‌توانست ساختار یک کشور را در هم بشکند. جنگ تحمیلی هشت‌ساله، کودتاهای نظامی ناکام، ترورهای کور، تحریم‌های فلج‌کننده، انزوای دیپلماتیک برنامه‌ریزی‌شده و در سال‌های اخیر جنگ ترکیبی و شناختی‌، راهبردهای خصمانه‌ای بود که ملت ایران همه آنها را در کمتر از نیم قرن تجربه کرد. اما آنچه رخ داد، خلاف همه پیش‌بینی‌ها بود. ایران نه‌تنها فرو نپاشید، بلکه به تدریج «توان مقاومت» را در خود نهادینه کرد. از دل فشارها، نوعی هماهنگی ملی شکل گرفت؛ گویی جامعه ایرانی آموخت که فشار خارجی، اگر با آگاهی و اعتماد عمومی همراه شود، می‌تواند به عاملی برای زایش قدرت تبدیل گردد. رهبر حکیم انقلاب که بیش از هر کسی در بطن این حوادث و دشمنی‌ها قرار داشته‌اند با درک این شرایط در تاریخ انقلاب است که این همین نکته را برجسته کردند که مقاومت، پیش از آنکه یک تصمیم حکومتی باشد، یک تجربه زیستی ملت ایران بوده است؛ تجربه‌ای که در آن یک ملت آموخته چگونه با تکیه بر توان درونی‌، مسیر خود را ادامه دهد. این همان تجربه‌ای است که می‌توان گفت ملت ایران در این 47 سال تصمیم گرفت بایستد تا فرو نریزد.
2- یکی از مهم‌ترین ابعاد مقاومت ملت ایران، تأثیری است که حتی در نگاه مخالفان انقلاب گذاشته است. در سال‌های اخیر بخش قابل توجهی از تحلیلگران غربی به‌صراحت گفته‌اند که سیاست فشار حداکثری شکست خورده است. «مایک پمپئو» وزیر خارجه دولت اول ترامپ که معمار اصلی سیاست فشار حداکثری به ایران بود، در مصاحبه‌ای به صراحت اذعان کرد «ایران در مقابل فشارها عقب ننشست.» مرکز کارنگی هم نوشت «ایران توانست شبکه نفوذ منطقه‌ای خود را تثبیت کند.» بلومبرگ گزارش داد «تحریم‌ها معادله را تغییر داد، نه ایران را.» این اعتراف‌ها در واقع گزارش رسمی ناکامی پروژه‌ای است که قرار بود ایران را به امتیازدهی وادار کند. سخنان روز پنجشنبه رهبر انقلاب در جمع مداحان نیز در همین چارچوب قابل فهم است؛اینکه ایران در مرکز تحولات منطقه‌ای قرار گرفته نه یک ادعای شعاری، بلکه یک واقعیت سیاسی تأیید‌شده توسط رقبای سرسخت است. این همان نکته کلیدی است که رهبر انقلاب با اشاره به قدمت بیش از صد ساله تلاش‌های زورگویان جهانی برای تغییر هویت «دینی، تاریخی و فرهنگی» ملت ایران، فرمودند: انقلاب اسلامی همه آن کارها را بی‌نتیجه گذاشت و در دهه‌های اخیر نیز، ملت با تسلیم‌ناپذیری و ایستادگی و پایداری در مقابلِ ادامه فشارهای گسترده دشمنانش، آنها را ناکام کرده است. اینکه مرکز کارنگی می‌نویسد: «ایران توانسته شبکه نفوذ منطقه‌ای خود را تثبیت کند.» به روایت دیگر، ترجمان «گسترش مفهوم و ادبیات مقاومت از ایران به کشورهای منطقه و برخی کشورهای دیگر است» که رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با مداحان به آن اشاره کردند.
رهبر انقلاب بارها فرموده‌اند «روزی فقط ایران بود، اما امروز یک جبهه گسترده است.» این جمله امروز معنایی بسیار روشن‌ دارد. آنچه روزی مقاومت ایران در برابر یک قدرت مهاجم بود، به‌تدریج در سراسر منطقه به الگویی برای ملت‌های تحت فشار تبدیل شده است. غزه در دو سال‌ اخیر نشان داد چگونه یک گروه مقاومت می‌تواند معماری امنیتی اسرائیل را زیر سؤال ببرد؛ یمن با وجود محاصره و جنگ تمام‌عیار توانست ابتکار عمل را در راهبردهای منطقه‌ای به‌دست بگیرد. لبنان اکنون با خویشتنداری و ملاحظات داخلی هر چند از ظرفیت خود برای مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی صبر پیشه کرده است ولی روشن است که ادامه رفتارهای جنون‌آمیز اسرائیل در جنوب لبنان‌، موجب پشیمانی این رژیم همانند جنگ 12 روزه خواهد شد.صهیونیست‌ها هنوز تجربه جنگ 33 روزه سید مقاومت را از ذهن خود دور نکرده‌اند. امروز حتی بسیاری از تحلیل‌های جهانی تأکید دارند که «بدون فهم نقش مقاومت، فهم تحولات منطقه ناممکن است.» این هندسه جدید قدرت، از دل همان ایستادگی ملت ایران زاده شده است؛ مقاومتی که روایت آن از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و الهام‌بخش ملت‌های دیگر شده است.
3- یکی از ابعاد کمتر گفته‌شده مقاومت، توانایی ایران در حفظ و حتی تقویت ساختارهای ملی در شرایط فشار بی‌سابقه اقتصادی است. بانک جهانی در گزارش‌های متعددی اعلام کرده «ایران توانسته رشد پایدار خود را حفظ کند.» صندوق بین‌المللی پول تصریح کرده «ایران بخش مهمی از سازوکار تحریم را بی‌اثر کرده است.» صادرات غیرنفتی رکوردهای جدیدی را برای ایران ثبت کرده و در حوزه‌های راهبردی مانند صنعت فضائی، پهپادی و موشکی ایران به جمع بازیگران مهم جهان پیوسته است. این آمارها معنایی روشن دارند. مقاومت هرگز یک راهبرد صرفاً تدافعی نبوده است؛ بلکه بستری برای جهش‌های فناورانه و خودکفایی در حوزه‌های حساس فراهم کرده است. بنا بر تاکید رهبر انقلاب، امروز ایران برخلاف خواست دشمن، قوی‌تر و اثرگذارتر شده است. چنین قدرتی جز با مقاومت و تکیه بر ظرفیت‌های داخلی به دست نیامده است. رهبر انقلاب در سخنان روز پنجشنبه‌، «مقاومت ملی» را «تاب‌آوری و ایستادگی در مقابل انواع فشارهای سلطه‌گران» تعریف کردند و افزودند: «گاهی فشار، نظامی است؛ -مانند آنچه ملت در دفاع مقدس دید و در ماه‌های گذشته نوجوانان و جوانان هم مشاهده کردند- و گاهی هم فشار اقتصادی یا رسانه‌ای و فرهنگی و سیاسی است. هدف فشارهای مختلف نظام سلطه بر ملت‌ها و در رأس آنها ملت ایران، گاهی توسعه‌طلبی سرزمینی است؛ مانند آنچه امروز دولت آمریکا در آمریکای لاتین انجام می‌دهد.گاهی نیز تسلط بر منابع زیرزمینی هدف است و برخی مواقع هم تغییر سبکِ زندگی و مهم‌تر از همه، «تغییر هویتی»، هدف اصلی فشارهای سلطه‌گران است.» آنچه در سخنان رهبری از اهمیت دو چندان برخوردار است اینکه ملت ایران همان‌گونه که در مقابل فشارهای نظامی‌، سیاسی و اقتصادی دشمن ایستادگی کرده است باید در مقابل فشار برای تغییر در«سبک زندگی» که با هدف «تغییر هویتی» ملت ایران دنبال می‌شود، مقاومت کند که مخاطبان این مقاومت هم ملت ایران است تا در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه که هویت آنها را نشانه گرفته است، ایستادگی کنند و مهم‌تر از آن‌،کارگزاران نظام هستند که وظیفه مقابله با مصنوعات و محصولات مسموم فرهنگ بیگانه را برعهده ‌دارند.
4- شاید یکی از مهم‌ترین بخش‌های سخنان رهبر انقلاب در جمع مداحان‌، هشدار درباره جنگی است که اکنون آغاز شده و با گذشته متفاوت است. جنگی که در آن نه توپ و ‌تانک، نه تحریم و عملیات روانی مقطعی، بلکه «تصویرسازی‌های مداوم، روایت‌های تحریف‌شده و عملیات رسانه‌ای هدفمند» محور اصلی حمله دشمن است. ایشان تأکید کردند که هدف دشمن «زدودن آثار مفاهیم انقلابی از ذهن جوان ایرانی» است. به بیان دیگر، امروز میدان نبرد اصلی ذهن و حافظه تاریخی نسل جدید است. دشمن تلاش می‌کند مقاومت را بی‌ثمر نشان دهد، انقلاب را بی‌ریشه جلوه دهد و احساس قدرت ملی را از مسیر تحریف روایت‌ها تضعیف کند. این همان جنگی است که رهبر حکیم انقلاب بارها آن را «جنگ ادراکات» نامیدند؛ جنگی که اگر با غفلت از کنار آن عبور کنیم، ممکن است دستاوردهای بزرگ مقاومت به تدریج در حافظه نسل‌ها کمرنگ شود. ایشان در همین سخنرانی بار دیگر بر خط دشمن در حمله به ذهن نسل جوان کشور هشدار دادند و فرمودند: «در کانون یک درگیری تبلیغاتی و رسانه‌ای هستیم؛ با چه کسی؟ با یک جبهه‌ وسیع. ما در جنگ تبلیغاتی قرار داریم، در جنگ معنوی قرار داریم. دشمن فهمید که تصرّف این مُلک و این خاک و این سرزمین الهی و معنوی با ابزار فشار و ابزار نظامی امکان ندارد. فهمید که اگر بخواهد تصرّفی بکند، دخالتی بکند، موفّقیّتی پیدا کند باید دلها را تغییر بدهد، باید مغزها و فکرها را عوض کند؛ رفتند در این خط. البتّه ما در مقابلشان محکم ایستاده‌ایم، امّا امروز خطر این است، خط این است، هدف دشمن این است. هدف دشمن در کشور ما محو کردن آثار مشعشع مفاهیم انقلابی است». در چنین شرایطی‌، علاوه‌بر کارگزاران نظام که وظیفه سنگینی برای خنثی کردن این خط دشمن دارند‌، وظیفه رسانه‌ها، نویسندگان، هنرمندان و فعالان فرهنگی معنایی تازه پیدا می‌کند. رهبر انقلاب تصریح کردند که «آرایش تبلیغاتی باید متناسب با هدف دشمن باشد.» این یک جمله کلیدی است برای فهم وظیفه تاریخی امروز ما. اگر دشمن با روایت حمله می‌کند، پاسخ ما نیز باید با روایت باشد. یعنی لازم است حقیقت مقاومت را برای نسل جدید با زبان امروز، با ادبیات جذاب، با تصویرسازی هنرمندانه و با استناد به واقعیت‌های ملموس بیان کنیم. تجربه‌های تاریخی را در قالب آثار خلاق بازآفرینی کنیم و امید ملی را بر ستون‌های محکمی چون پیشرفت علمی، تجربه زیست سالم ملت و موفقیت‌های منطقه‌ای تکیه دهیم. مقاومت امروز تنها «پایداری» نیست و مهم‌تر از پایداری «خلق معنا» است. معنایی که اگر درست روایت شود، می‌تواند نسل جدید را نه با شعار، بلکه با درک و باور واقعی به آینده امیدوار کند. بنابراین؛ سخنان رهبر انقلاب در حقیقت یادآوری یک مسیر تاریخی است؛ مسیری که از بهمن ۵۷ آغاز شد و امروز به نقطه‌ای رسیده که صدای ملت ایران در معادلات منطقه و جهان شنیده می‌شود. پیام این سخنان روشن است؛ مقاومت توانست ایران را از سقوط‌هایی قطعی نجات دهد، ساختارهای ملی را از فروپاشی حفاظت کند، جبهه‌ای بزرگ و اثرگذار در منطقه پدید آورد و به ملت ایران جایگاهی بدهد که بسیاری آن را دست‌نیافتنی می‌دانستند. اما این دستاوردها زمانی پایدار خواهد ماند که در حافظه نسل‌های آینده زنده بماند و زنده نگهداشتن این وظیفه امروز بس خطیر است.

موانع صهیونیست‌ها از جنگ با ایران

مصطفی قربانی

از فردای توقف جنگ میان رژیم صهیونیستی و ایران، عمده گمانه‌ها مبنی بر این بود که به‌زودی دور جدیدی از جنگ میان طرفین آغاز خواهد شد. با این حال، با گذشت حدود شش ماه از آن روزها، اگرچه جنگ جدیدی آغاز نشده است، طرف مقابل پیوسته در تلاش است با فضاسازی رسانه‌ای، سایه جنگ را بر سر ایران حفظ کند و تحولات ایران را در حالتی تعلیق‌وار قرار دهد. درواقع، برخلاف عملیات روانی و فضاسازی رسانه‌ای دشمن، واقعیت‌های موجود گویای آن است که احتمال وقوع جنگ مجدد میان رژیم صهیونیستی و ایران اندک است. مهم‌ترین دلایل این موضوع عبارت‌اند از:
۱. در عمده (قریب به اتفاق) جنگ‌ها، جبهه داخلی رژیم صهیونیستی مصون از تخریب بوده است. درواقع، رژیم صهیونیستی همواره با راهبردهایی، چون «کشاندن جنگ به داخل سرزمین رقیب» امنیت ساکنان سرزمین‌های اشغالی به‌عنوان مهم‌ترین مأموریت دولت و ارتش صهیونیستی را حفظ کرده بود، اما در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ایران با حملات موفق خود توانست تزلزل امنیت و بقای رژیم را به‌خوبی برای ساکنان سرزمین‌های اشغالی ترسیم کند. بنابراین، رژیم صهیونیستی در صورتی وارد جنگ مجدد با ایران خواهد شد که قبل از آن امکان دفاع مؤثر در برابر حملات ایران را پیدا کرده باشد؛ امری که با توجه به قدرت، سرعت و دقت موشک‌های ایران دور از ذهن است و امکان چندانی ندارد. 
۲. در مقایسه با برهه قبل از وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه هم قابلیت‌های دفاعی ایران رشد قابل‌توجهی داشته و هم آمادگی ایران برای جنگ مجدد با رژیم صهیونیستی بسیار بالاتر از برهه مذکور است. بنابراین، در این شرایط، ضریب آسیب‌پذیری صهیونیست‌ها در برابر ایران تقویت شده است. 
۳. صهیونیست‌ها در همه جنگ‌ها متکی بر برتری هوایی خود عمل کرده‌اند. این در حالی است که هم اکنون هم با توجه به تقویت قابلیت‌های پدافندی و آفندی ایران، این امکان مانند شرایط جنگ ۱۲ روزه برای صهیونیست‌ها فراهم نیست و هم برخلاف سایر مناطقی که رژیم با آنها می‌جنگد، موشک‌های ایران قادر به برقراری موازنه در برابر حملات هوایی رژیم هستند؛ واقعیتی که در جنگ ۱۲ روزه نیز موجب تسلیم صهیونیست‌ها شد، به‌گونه‌ای که بنا به اعتراف یک تحلیل‌گر صهیونیستی، اگر جنگ دو هفته دیگر ادامه پیدا می‌کرد، اسرائیل دچار فروپاشی می‌شد. 
۴. در جنگ ۱۲ روزه، صهیونیست‌ها می‌دانستند که امکان تفوق نظامی بر ایران برای آنها امکان‌پذیر نیست. بنابراین، در نقشه چندلایه و ترکیبی خود در جنگ، نقطه اتکا و امید خود را نه در حوزه نظامی، بلکه در حوزه اجتماعی تعریف کرده بودند؛ بدین ترتیب که درصدد بودند با به میدان آوردن ظرفیت‌های نارضایتی در ایران و به آشوب کشاندن ایران، امکان عملیات مؤثر را از ساز و کار دفاعی ایران سلب کنند. به همین دلیل، در روز اول جنگ، نخست‌وزیر این رژیم در توئیتی خطاب به ملت ایران، آنها را به آشوب برای خاتمه دادن به کار جمهوری اسلامی دعوت کرد. با این حال، همزمان با تهاجم صهیونیست‌ها نه‌تنها در همراهی با آنها آشوبی در ایران شکل نگرفت، بلکه همبستگی و انسجام ملی در ایران احیا و تقویت شد. بنابراین، تهاجم چندلایه دشمن نقش بر آب شد. در برهه کنونی نیز صهیونیست‌ها شرط هرگونه موفقیت در یک جنگ یکسره‌ساز علیه ایران را همراهی ملت ایران با خود می‌دانند که با توجه به اصالت ملت ایران، ذخایر معرفتی آنها و نقش تعیین‌کننده عنصر بصیرت و آگاهی سیاسی ملت، این مهم برای صهیونیست‌ها در حد رؤیا باقی خواهد ماند. 
۵. صهیونیست‌ها تا سایر پرونده‌های منطقه‌ای را به نتیجه موردنظر خود نرسانند، قادر به حمله به ایران نیستند. نقطه کانونی در این زمینه، لبنان است که در ماه‌های اخیر حزب‌الله به شدت برای خلع سلاح تحت فشار قرار گرفته است که اخیراً فرستاده ویژه ترامپ در منطقه اعلام کرد که خلع سلاح حزب الله با اقدامات نظامی امکانپذیر نیست. ضمن اینکه بنا به اعتراف صهیونیست‌ها، روند بازسازی قدرت حزب الله نیز تا حدود زیادی انجام شده است. در عین حال، در عراق نیز با توجه به موفقیت احزاب و گروه‌های حامی مقاومت در کسب اکثریت کرسی‌های پارلمانی، به نظر می‌رسد که نقشه دشمن در عراق نیز به نتیجه نخواهد رسید و در غزه نیز با وجود اعلام آتش بس، اما حماس همچنان به مقاومت خود در این باریکه ادامه می‌دهد. بنابراین، می‌توان گفت که برخلاف تمایل صهیونیست‌ها، تضعیف بازوان منطقه‌ای مقاومت محقق نشده است. 
علاوه بر آنچه گفته شد، باید به توسعه همکاری‌های بین‌المللی با ایران در برهه بعد از توقف جنگ با صهیونیست‌ها هم به‌عنوان یک متغیر کنترل‌کننده امکان وقوع جنگ مجدد میان صهیونیست‌ها و ایران هم اشاره کرد. با توجه به آنچه گفته شد، به‌لحاظ واقعیت‌های موجود و با فرض کنش‌گری عقلانی بازیگران مؤثر در این زمینه، امکان وقوع جنگ مجدد میان رژیم صهیونیستی و ایران اندک است. با این حال، با توجه به موجودیتی بودن ماهیت منازعه میان طرفین و این واقعیت که صهیونیست‌ها در رویارویی با دشمنان همواره غافل‌گیرانه عمل می‌کنند، باید ضمن توسعه قابلیت‌های همه‌جانبه ایران به‌ویژه در بعد دفاعی، سطح آمادگی‌ها به‌گونه‌ای حفظ شود که امکان غافل‌گیری را از صهیونیست‌ها سلب کند.

ماهیت تحرک آمریکا در همسایگی ایران

سیدمحمد حسینی

امریکا تاکنون در عراق بازی دوگانه‌ای در قبال دولت مرکزی و کردها ایفاء کرده است. کردهای عراق از سال ۱۹۹۱ به یک متحد قابل اعتنا برای آمریکا بدل شده‌اند. ایران و آمریکا از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ یعنی زمان سقوط صدام درباره حمایت از کردهای عراق در مقابل حکومت مرکزی بغداد اشتراک نظر داشتند و هر دو کشور با حمایت‌های خود سبب تقویت هویت کردی به عنوان بازیگر متمایز شدند. اختلاف ایران و آمریکا درباره کردهای عراق بعد از سقوط صدام نمودار گشت زیرا ایران اولویت نخست را به دولت بغداد داد و آمریکا به خاطر مواجه شدن با ناکامی‌های گسترده در بغداد، به سمت افزایش حمایت از کردها گرایش پیدا کرد. اولویت دولت شیعی عراق برای ایران و اقلیم برای آمریکا به معنای نبود اشتراک منافع در اقلیم نبود بلکه در موضوعاتی خاص این اشتراک نظر به صورت طبیعی وجود داشت، به طوری که آمریکا و ایران در خصوص تهدید مشترک داعش، حفظ یکپارچگی عراق و مخالفت با همه پرسی استقلال، اتفاق نظر داشتند. اختلافات میان دولت مرکزی عراق و اقلیم کردستان نیز یکی از مولفه‌های تنش‌آفرین در حوزه مسئله کردی منطقه بوده است. استقلال خواهی کُردها به عنوان مهم‌ترین معضل دولت مرکزی عراق در دوره‌های گوناگون شناخته می‌شود. این در حالی است که کردستان به دلایل چندی همچون وجود ذخایر عظیم هیدروکربنی، آبی و معدنی برای بغداد از اهمیت بالایی برخوردار است.
اسرائیل نیز با جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیک به مسئله کردی در منطقه نظر دارد. تصور اسرائیل این بوده و هست که کردها خود را نسبت به عرب‌ها «دگر هویتی» تعریف می‌کنند و به دنبال پررنگ کردن مرزهای هویتی با عرب‌ها هستند، به خصوص که کردستان عراق هم‌مرز ایران هم است و به این ترتیب اسرائیل می‌تواند با نفوذ در کردستان عراق و پیشبرد پیمان ابراهیم، مرزهای امنیتی خود را در اطراف ایران بنا کند. از سوی دیگر گرایش‌ها و فرهنگ تقریبا سکولار کردهای عراق به گونه‌ای که تلاش می‌کنند خود را خارج از تقسیم‌بندی‌های شیعه و سنی در عراق معرفی کنند و نیز اجتناب آنها از هرگونه موضع شدید در قبال فلسطین، موجب شده است تا اسرائیلی‌ها هوشمندانه، مواضع همذات پندارانه را در اظهارات خود نسبت به استقلال کردستان عراق به کار برند. اتخاذ این مواضع نه تنها بر حق موجودیت و مشروعیت اسرائیل در فضای منطقه‌ای و بین‌المللی صحه می‌گذارد بلکه امید آنها را برای برقراری روابطی دوستانه و نزدیک با کردستان عراق به گونه‌ای که نسبت به مواضع سیاسی همدلانه با تل آویو و اقدامات اقتصادی همچون انتقال نفت، اطمینان داشته باشند، را افزایش خواهد داد. راهبرد اسرائیل در این زمینه «دکترین ایمن‌سازی اسرائیل از طریق اتحاد با محیط پیرامونی» است که از دهه‌ها قبل دنبال می‌شود و به معنای اتحاد با کشورهای غیر‌عرب پیرامون جهان عرب است. شرایط اقلیم کردستان عراق به ویژه اشتراکاتی همچون نگرش و سابقه منفی نسبت به اعراب، تسهیل‌گر این دکترین خواهد بود.
تحولات منطقه‌ای در سال‌های اخیر باعث شده است تا اول مشروعیت حمایت از کردها توسط قدرت‌های بزرگ و کشورهای همسایه را نزد افکار عمومی افزایش یابد، دوم استقلال‌طلبی کردهای سوریه و عراق تقویت شود، سوم موازنه‌گرایی ژئوپلتیک از سوی اکراد عراق و سوریه یعنی جلب حمایت قدرت‌های بزرگ به منظور تقویت قدرت اکراد در برابر دولت مرکزی عراق و سوریه افزایش یابد، چهارم جذابیت منطقه کردی برای حضور قدرت‌های بزرگ و تغییر نگاه آنها از رویکرد تاکتیکی به رویکردی استراتژیک تغییر یابد.

ایران امروز؛ پرسشی ناتمام

افشین حبیب‌زاده
47 سال از انقلاب گذشته است؛ انقلابی که با آرمان‌های بزرگ و امیدهای گسترده اجتماعی آغاز شد و در سال‌های نخستین خود، بخش عظیمی از جامعه را حول رؤیای یک تحول گسترده بسیج کرد. اما اکنون بسیاری از شهروندان در گفت‌وگوهای روزمره، شبکه‌های اجتماعی و حتی در مواجهه با زندگی فردی خود، از نوعی «انباشت احساس نابسندگی» سخن می‌گویند؛ احساسی که نه لزوما به معنای نارضایتی مطلق و نه نشانه رضایت کامل است، بلکه بیانگر طیفی پیچیده از ارزیابی‌های شخصی و تجربی است که طی چهارونیم دهه شکل گرفته است. این یادداشت در پی آن نیست که داوری ارزشی یا سیاسی کند؛‌ هدف آن بازخوانی یک تجربه تاریخی از منظر اجتماعی-سیاسی است و اینکه چگونه آرمان‌ها، واقعیت‌ها، انتظارات و شرایط زیسته، طی سال‌ها شکلی تازه به ذهنیت جمعی مردم داده است.

‌هر انقلابی حامل وعده‌هایی است؛ وعده‌های عدالت، آزادی، رفاه، مشارکت عمومی و ساختن آینده‌ای بهتر برای نسل‌های بعد. انقلاب ایران نیز چنین بود. نسل اول انقلاب با انگیزه و امید بسیار وارد این مسیر شد. اما تجربه زیسته پس از چهار دهه نشان می‌دهد که شکاف میان آرمان‌ها و واقعیت، یکی از اصلی‌ترین منابع احساس نابسندگی امروز است.

این شکاف الزاما محصول یک عامل واحد نیست؛ مجموعه‌ای از مسائل ساختاری، چالش‌های اقتصادی، تنش‌های خارجی، محدودیت‌های نهادی، تغییرات جمعیتی و تحولات فرهنگی در کنار یکدیگر زمینه‌ای ساخته‌اند که در آن تحقق همه آرمان‌ها به‌سادگی امکان‌پذیر نبود. با گذر زمان، بخشی از جامعه که انتظار داشت تغییرات سریع و ملموس رخ دهد، با واقعیت پیچیده‌تری مواجه شد. در کنار این، نسل‌های بعدی که در سال‌های جنگ، دهه ۷۰، دهه ۸۰ و سپس دهه ۹۰ رشد کردند، آرمان‌های انقلاب را نه از مسیر تجربه شخصی، بلکه از طریق روایت‌ها شنیدند. همین امر، فاصله میان انتظارات و تجربه واقعی آنها را بیشتر کرد. نسل جدید، به‌ویژه پس از دهه ۹۰، با معیارهای جهانی‌تری زندگی را می‌سنجد؛ با مقایسه‌های لحظه‌ای و گسترده‌ای که شبکه‌های اجتماعی ممکن کرده‌اند.

 در علوم اجتماعی مفهومی کلیدی وجود دارد‌ به نام «محرومیت نسبی»؛ یعنی احساس ناکامی نه به دلیل وضعیت عینی، بلکه به ‌این ‌دلیل که فرد خود را از آنچه انتظار دارد، محروم می‌بیند. این احساس می‌تواند حتی در شرایطی رشد کند که شاخص‌های توسعه دچار سقوط بنیادی نشده باشند.

در ایران امروز، این مفهوم به‌طور گسترده مشاهده می‌شود. بسیاری از مردم مقایسه‌هایی دائمی میان خود و جوامع دیگر انجام می‌دهند. بخش‌هایی از جامعه می‌پرسند چرا آنچه در تصور داشتند، با واقعیت امروز زندگی‌شان فاصله دارد؟ احساس «نسل ازدست‌رفته» در برخی دهه‌ها تکرار می‌شود؛ چه در میان متولدان دهه ۶۰ که سختی‌های اقتصادی و شغلی گسترده را تجربه کردند و چه در میان دهه‌های ۷۰ و ۸۰ که با محدودیت‌های جدیدی روبه‌رو شدند. این نوع احساس، نه ریشه‌ای صرفا اقتصادی دارد و نه سیاسی؛ ترکیب پیچیده‌ای از تغییرات فرهنگی، انتظارات مدرن، فشارهای اجتماعی و نبود چشم‌انداز روشن است.

‌ تحلیلگران حوزه سیاست عمومی از اصطلاحی استفاده می‌کنند‌ تحت عنوان «فرسایش امید اجتماعی». این اصطلاح به شرایطی اشاره دارد که در آن جامعه به ‌تدریج اعتماد خود را به بهبود آینده از دست می‌دهد. این پدیده در کشورهای مختلف و در دوره‌های متفاوت مشاهده شده است؛ در اروپای پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸، در برخی کشورهای آمریکای لاتین پس از دوره‌های بی‌ثباتی سیاسی‌ و حتی در جوامعی که رشد اقتصادی بالایی داشته‌اند اما نابرابری‌ها افزایش یافته است. در ایران، شدت‌گیری این پدیده در سال‌های اخیر مشاهده می‌شود. بسیاری از خانواده‌ها از آینده شغلی، اقتصادی و اجتماعی فرزندان خود نگران هستند. وقتی آینده مبهم می‌شود، سرمایه اجتماعی نیز تضعیف می‌شود. این مسئله می‌تواند حس نارضایتی یا ناکامی را تشدید کند.

اما این فرسایش یک‌سویه نیست. جامعه ایران بارها در بزنگاه‌های تاریخی، نشان داده که ظرفیت بالایی برای تطبیق، اصلاح و بازسازی خود دارد. درواقع بخشی از امید اجتماعی همواره در سطح جامعه باقی می‌ماند، حتی اگر صدای بلند آن کمتر شنیده شود.

‌ یکی دیگر از دلایل احساس نارضایتی، کاهش تحرک اجتماعی است. تحرک اجتماعی یعنی امکان اینکه فرد با تلاش، مهارت یا تحصیلات، بتواند در مقایسه با نسل قبل یا در مقایسه با موقعیت اولیه خود پیشرفت کند.

در سال‌های نخست پس از انقلاب و حتی دهه ۷۰، تحرک اجتماعی در ایران مشاهده می‌شد. اما در دو دهه اخیر، این تحرک کند شده است. هزینه‌های بالا، محدودیت‌های ساختاری و نوسانات اقتصادی باعث شده بسیاری از مردم چنین حس کنند که تلاش‌هایشان به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. این احساس مهم‌تر از واقعیت‌های عددی است؛ چون ذهنیت اجتماعی را شکل می‌دهد.

‌ یکی از مضمون‌هایی که در گفت‌وگوی مردم بسیار دیده می‌شود، این جمله است: «عمرمان گذشت و آنچه باید، نشد». این نگاه در جامعه ایران تنها یک قضاوت سیاسی نیست؛ نوعی سوگواری جمعی برای زمان ازدست‌رفته است. در روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده در جوامعی مشاهده می‌شود که نوسانات و بحران‌های مکرری را تجربه کرده‌اند.

افراد حس می‌کنند بخش بزرگی از انرژی و فرصت‌شان صرف سازگاری با شرایط شده، نه پیشرفت. این ادراک به‌ویژه در میان نسل‌هایی که اکنون میانسال شده‌اند -کسانی که متولد دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ هستند- شدت بیشتری دارد. آنها احساس می‌کنند مسیر زندگی‌شان همواره تحت تأثیر عوامل بیرونی بوده است. اما باید توجه داشت که این احساس، کاملا فردی و سوبژکتیو است؛ یعنی لزوما واقعیت عینی را بازتاب نمی‌دهد، بلکه تفسیر فرد از تجربه خود است. همین تفسیر است که ذهنیت جمعی را می‌سازد و بر رفتار اجتماعی اثر می‌گذارد.

 در دهه اخیر، نگرش نسل‌های جوان‌تر به آینده با نسل‌های پیشین متفاوت شده است. نسل کنونی با جهان شبکه‌ای رشد کرده؛ با تصویرهای موازی از زندگی در کشورهای مختلف، با تنوع سبک‌های زندگی و با سطحی از انتظارات که پیش ‌از این در ایران وجود نداشت. جوان امروز زندگی را با استانداردهای جهانی می‌سنجد. به گزینه‌ها و فرصت‌هایی که ممکن است در داخل موجود نباشد، فکر می‌کند. سرعت تغییر را معیار پیشرفت می‌داند، درحالی‌که ساختارهای سنتی و نهادی معمولا کندتر حرکت می‌کنند. این تفاوت در انتظارات، یکی از منابع چالش میان نسل‌هاست؛ هم نسل قدیم‌ انتظارات نسل جدید را «زیادی بلندپروازانه» می‌بیند و هم نسل جدید نمی‌تواند با منطق نسل قدیم درباره صبر، تحمل و تطبیق کنار بیاید.

‌ شبکه‌های اجتماعی نقش مهمی در شکل‌گیری ذهنیت امروز جامعه ایران دارند. در این فضا موفقیت افراد در کشورهای دیگر برجسته می‌شود، مشکلات داخلی با شدت بیشتری دیده می‌شود، مقایسه‌پذیری زندگی‌ها افزایش می‌یابد و صداهای منفی در مقایسه با مثبت قدرت بیشتری پیدا می‌کنند. این شرایط باعث می‌شود حس ناکامی، فراتر از تجربه واقعی، در ذهنیت عمومی تثبیت شود. درواقع، رسانه اکنون نه‌فقط منعکس‌کننده واقعیت، بلکه سازنده بخشی از آن است.

‌وقتی از مردم درباره امید به آینده پرسیده می‌شود، پاسخ‌ها اغلب با واژه «ابهام» همراه است. این ابهام از کجا می‌آید؟ ۱. متغیرهای اقتصادی: نوسانات قیمت‌ها، بازار کار و کاهش قدرت خرید. 2. مسائل ساختاری: سختی پیش‌بینی مسیرهای سیاست‌گذاری. 3. تحولات جمعیتی: افزایش مهاجرت، تغییر آرزوها و سبک زندگی. 4. شدت‌گیری مقایسه‌ها با جهان بیرون.

اما در تحلیل‌های آینده‌پژوهی، حتی جوامعی که دوره‌های طولانی بحران را تجربه کرده‌اند، در مقاطع خاص دچار بازآرایی می‌شوند. به بیان دیگر، جامعه همیشه به سمت تعادل جدید حرکت می‌کند، حتی اگر مسیر آن کند و نامنظم باشد.

‌این یادداشت نمی‌تواند نسخه‌ای سیاسی یا کنش‌محور ارائه کند، اما می‌تواند طرح پرسشی کلی را مطرح کند؛ پرسشی که در بسیاری از گزارش‌های بین‌المللی نیز به آن اشاره می‌شود: یک جامعه چگونه می‌تواند امید را بازسازی کند؟

در علوم اجتماعی، این کار معمولا از مسیرهایی عمومی و غیرسیاسی انجام می‌شود، مانند‌ افزایش شفافیت در تصمیم‌گیری عمومی، تقویت گفت‌وگوی اجتماعی، ارتقای کیفیت حکمرانی، مشارکت‌پذیری بیشتر در مسائل محلی، سازوکارهای کاهش نابرابری، افزایش فرصت‌های برابر برای نسل‌های مختلف و بهبود پیوند میان نظام تصمیم‌گیری و زندگی روزمره مردم. اینها نسخه نیستند، بلکه اصل‌های شناخته‌شده‌ای هستند که تجربه جهانی نشان داده می‌تواند امید اجتماعی را احیا کند، بدون اینکه ناظر به یک سیاست مشخص یا کنش خاص باشد.

‌و اما سخن پایانی: یک پرسش برای آینده؛ امروز، 47 سال پس از انقلاب، جامعه ایران در نقطه‌ای ایستاده که نیازمند بازاندیشی در تجربه گذشته و چشم‌انداز آینده است. احساس نارضایتی یا فرسایش امید، پدیده‌ای تک‌بعدی نیست و تنها به حوزه سیاست محدود نمی‌شود؛ ترکیبی است از تغییرات فرهنگی، تحولات اقتصادی، تفاوت نسل‌ها و انتظاراتی که به‌طور مداوم دگرگون شده‌اند. مسئله اصلی شاید این نباشد که مردم از گذشته راضی‌اند یا نه؛ این است که چگونه می‌توان آینده‌ای ساخت که در آن امید اجتماعی، امکان گفت‌وگو و احساس پیشرفت دوباره تقویت شود. این پرسشی باز است؛ پرسشی که جامعه ایران، با همه ظرفیت‌ها و پیچیدگی‌هایش، دیر یا زود باید به آن پاسخ دهد.

حکمرانیِ ناتمام فضای مجازی

مجتبی توانگر
سخن محمدباقر قالیباف درباره اینکه «تا زمانی که حکمرانی کارآمدی بر فضای مجازی شکل نگیرد، بحث از لغو فیلترینگ بی‌معناست» در ظاهر جمله‌ای ساده است، اما در پس‌زمینه خود تصویری از شکاف میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب فضای دیجیتال کشور را نشان می‌دهد. او در واقع می‌خواهد بگوید که رفع فیلتر نه یک تصمیم لحظه‌ای، بلکه نتیجه طبیعی شکل‌گیری یک نظام مدیریتی منسجم، پاسخ‌گو و توانمند است. چنین خوانشی از فضای مجازی، نگاه تکنیکی‌تری را وارد عرصه سیاست‌گذاری می‌کند؛ نگاهی که می‌خواهد آزادی و مدیریت را در کنار هم بنشاند و نه در برابر هم.
بااین‌حال همین جمله، ظنّ تکرار چرخه‌ای را نیز ایجاد می‌کند که در آن «حکمرانی کارآمد» تبدیل به یک واژه‌ کلی و بدون شاخص می‌شود؛ عبارتی که همیشه گفته می‌شود اما هیچ‌گاه به نقطه قابل ارزیابی نمی‌رسد. جامعه بارها شنیده که باید اول ساختارها اصلاح شود تا بعد محدودیت‌ها کاهش یابد، اما آن «اول» هیچ‌گاه به پایان نرسیده است. بنابراین، بخشی از واکنش منفی افکار عمومی دقیقاً به همین ابهام بازمی‌گردد: چه زمانی و با چه معیارهایی حکمرانی را «کارآمد» تلقی می‌کنیم؟
از زاویه‌ای دیگر عبارت «حکمرانی کارآمد» به‌جای آن‌که دروازه‌ای برای اصلاحات دیجیتال باشد، به یک قید دائمی و بی‌پایان تبدیل شود؛ قیدی که عملاً رفع فیلترینگ را به آینده‌ای نامعلوم حواله می‌دهد. جامعه نیز، به‌ویژه نسل جوان و فعالان کسب‌وکارهای آنلاین، نسبت به چنین شرط‌هایی حساسیت دارد؛ زیرا سال‌هاست که وعدهٔ «اصلاح» شنیده‌اند اما نتیجهٔ ملموسی ندیده‌اند.
از سوی دیگر، نگاه قالیباف این پیام را در خود دارد که رفع فیلتر نه تنها یک مطالبهٔ اجتماعی، بلکه یک هدف قابل بررسی در حاکمیت است؛ اما تنها زمانی که بتوان اطمینان داشت زیرساخت‌های نظارتی، قانونی و فنی از پس مدیریت آن برمی‌آیند. چنین دیدگاهی در صورت تحقق، می‌تواند زمینه را برای رشد اقتصاد دیجیتال، توسعه زیرساخت‌های داده و افزایش شفافیت سیاست‌گذاری فراهم کند. زیرا مدیریت هوشمند به‌جای کنترل سخت‌گیرانه، به پایداری و کیفیت دسترسی کاربران کمک می‌کند.
تهدیدی نیز در بطن این رویکرد نهفته است؛ اگر فرآیند تعریف و پیاده‌سازی حکمرانی دیجیتال طولانی، مبهم یا سیاسی شود، اعتماد عمومی بیش از پیش آسیب می‌بیند. در چنین فضایی، کاربران بیش از گذشته به سمت ابزارهای دور زدن فیلتر، سوق پیدا می‌کنند و شکاف میان مردم و نظام تصمیم‌گیری عمیق‌تر می‌شود. نتیجهٔ این روند، نه حکمرانی کارآمد که حکمرانی پیچیده‌تر و هزینه‌برتر خواهد بود که نتیجه آن تزریق افزایش بیشتر عصبانیت به اجتماع است.
در حوزه اقتصاد دیجیتال نیز ما با واقعیتی دوگانه مواجهیم. از یک‌سو، براساس آمار رسمی، سهم اقتصاد دیجیتال در سال ۱۴۰۲ حدود ۴ درصد از کل اقتصاد کشور بوده و ارزش افزوده آن نزدیک به ۶ هزار میلیارد تومان گزارش شده است؛ رقمی که اگرچه رو به رشد است، اما در مقایسه با ظرفیت کشور، فاصله‌ای بزرگ تا اهداف اعلام‌شده مثل رسیدن به سهم حدود
 ۱۰ درصد دارد. این اعداد نشان می‌دهد که حضور پلتفرم‌ها، کسب‌وکارهای داده‌محور، اقتصاد پویای محتوا و خدمات آنلاین نه فقط یک بحث فرهنگی، بلکه یک مسئلهٔ کاملاً اقتصادی است. هر میزان محدودیت غیرضروری یا نبودِ چارچوب‌های روشن حکمرانی، مستقیماً به کاهش سرعت رشد این بخش و عقب‌ماندن ایران در رقابت منطقه‌ای و جهانی منجر می‌شود.
در کنار این، مسئله حکمرانی داده به‌عنوان یکی از ریشه‌های اصلی سامان‌بخشی فضای مجازی مطرح است. داده امروز نه یک محصول فرعی، بلکه سرمایه‌ای هم‌سنگ نفت و زیرساخت‌های بزرگ اقتصادی تلقی می‌شود؛ و کشوری که نتواند داده‌هایش را بر اساس قواعد شفاف، مسئولانه و مبتنی‌بر حقوق شهروندان مدیریت کند، عملاً امکان حکمرانی مؤثر بر فضای مجازی را از دست می‌دهد. حکمرانی داده یعنی تعیین تکلیف درباره اینکه چه داده‌ای چگونه جمع‌آوری شود، در اختیار چه نهادی باشد، تحت چه معیاری استفاده شود و چه کسی پاسخ‌گوی سوءاستفاده‌ها باشد. بدون این لایه بنیادین، سخن گفتن از رفع فیلترینگ یا توسعه اقتصاد دیجیتال بیشتر شبیه یک تصویر ایده‌آل است تا یک برنامه واقعی.
به‌این‌ترتیب، سخن رئیس‌مجلس اگرچه لحن هشداردهنده‌ای دارد، اما در دل خود حامل این پیام است که برای عبور از وضع موجود، باید دو مسیر را به موازات هم پیمود: ساختن یک سازوکار روشن، قابل ارزیابی و مبتنی بر حقوق عمومی برای حکمرانی داده و فضای مجازی، و در کنار آن، آزادسازی ظرفیت‌های اقتصادی این فضا که امروز بخش قابل توجهی از آینده اشتغال، سرمایه‌گذاری و نوآوری کشور را تعیین می‌کند. تنها در این صورت است که مفهوم «لغو فیلترینگ» از سطح یک مطالبه اجتماعی به تصمیمی ساختاری و پایدار تبدیل می‌شود.

آرایش جدید برای هستهٔ سخت ۹۰ میلیونی

کبری آسوپار

همه عمر، غربی‌ها تصویری از رسانه برای غیرغربی‌ها و به طور اخص برای - به قول خودشان - جهان‌سومی‌ها و البته برای مردم خودشان ترسیم می‌کردند که با واقعیت به‌کارگیری رسانه در غرب متفاوت بود. آن‌ها رسانه را ابزاری برای جریان آزاد اطلاعات معرفی کردند و چنان با قدرت و پرصدا بر طبل آزادی رسانه‌ها کوفتند که گویی همین آزادی همه کار را درمی‌آورد! در دنیای غرب اما رسانه همان دیالوگ بیان شده از زبان کاراکتر گوبلز، وزیر اطلاع‌رسانی هیتلر در فیلم سینمایی «گوبلز و پیشوا» است؛ جایی که تأکید می‌کند: «رسانه در زمان جنگ، ابزار پیشبرد جنگ است، نه وسیله‌ اطلاع‌رسانی.» شاید بگویید غربی‌ها مخالف هیتلر و گوبلز هستند؛ بله، اما کدام کار او را انجام نمی‌دهند؟ آیا نسل‌کشی نمی‌کنند یا دنبال سیطره قدرت خود نیستند یا با دیکتاتوری سیاست‌هایشان را تحمیل نمی‌کنند؟ که می‌کنند وگرنه آن دیالوگ که حرف خاصی نیست که من‌قال آن در ماقال مؤثر باشد. اشاره کنیم به یک تکنیک رسانه‌ای هیتلر، جایی که معتقد بود: «دروغ باید چنان عظیم باشد که هیچ‌کس باور نکند که کسی آن‌قدر گستاخ باشد که چنین بی‌شرمانه حقیقت را تحریف کند.»

 آیا غربی‌ها با همین شیوه‌ها افکار عمومی جهان را به بردگی رسانه‌های خود نگرفتند و جای جلاد و شهید را حتی در موضوع روشنی مثل جنایات صهیونیست‌ها در غزه عوض نکردند؟ غربی‌ها البته با هیتلر مخالف بودند؛ اما خود روی دیگری از آن دیکتاتوری وحشی را در عمل اجرا می‌کنند. لذا بی‌راه نیست که همان سیاست رسانه‌ای را در عمل پیاده کنند. با این تفاوت که درظاهر آن را بیان نمی‌کنند و مخاطب را فریب می‌دهند. در حرف از آزادی رسانه‌ها و بی‌طرفی آن‌ها می‌گویند؛ اما در عمل رسانه باید برای ایستادن در طرف غربی‌ها آزاد باشد، همین! برای رسانه‌های ایران هم عبارت «رسانه برای صرفاً اطلاع‌رسانی» را تبلیغ کردند تا ابزار جنگ بودن رسانه پنهان شود؛ اما در واقعیت از همان آغاز شکل‌گیری قیام مردم ایران در دهه 40، رسانه‌های غربی علیه انقلابی که می‌خواست شکل بگیرد و بعدتر به وقوع پیوست، صف‌آرایی کردند و ابزار پیشبرد سیاست‌های دولت‌های متبوعشان علیه ایران شدند. روزی که نتانیاهو پس از تجاوز نظامی به ایران، از مردم ایران خواست برخیزند و از فرصت! حمله اسرائیل استفاده کنند، امیدواری‌اش نه به مردم ایران که در واقع، به نتیجه‌بخش بودن سال‌ها کار رسانه‌ای برای وطن‌زدایی از هویت ایرانیان، برای فاصله‌اندازی بین ملت و نظام و برای خنثی‌سازی غیرت ایرانیان نسبت به تجاوز به میهن و کشتن هم‌وطنانشان بود. ایرانیان البته هسته سختی یک‌دست و 90 میلیونی را به نمایش گذاشتند و با پا گذاشتن بر دوقطبی‌های جعلی دست‌ساز و فراموشی نکته‌های اختلافی که یقیناً هیچ‌یک به اندازه ایران، بزرگ و مبنایی نبودند، امیدواری نتانیاهو را به یأس کشاندند؛ اما آن سخنرانی نتانیاهو نشان داد هدف‌گذاری رسانه‌ای غرب برای مردم ایران برهم زدن انسجام ملی بوده است. آرایش رسانه‌ای لازم برای ایستادن مقابل این هدف‌گذاری، پرهیز از ایجاد و اصالت‌بخشی به دوقطبی‌ها و اختلافات داخلی است. وقتی رهبرانقلاب همه ملت ایران را بر محور مشترک «تلاش برای ایران» در چهارچوب بسیجی غیررسمی و غیرعضو معرفی می‌کنند، یعنی مهر هسته سخت نظام بر شناسنامه همه ماست و آرایش رسانه‌ای ما نیز باید بر محور همین وحدت 90 میلیونی باشد. اگر لزوم آرایش رسانه‌ای در برابر تلاش دشمن برای برهم‌زدن امر ملی فهم شود، دیگر نباید حواشی دوقطبی‌ساز، رسانه و فضای مجازی ما را درگیر خود کند و با غفلت نسبت به دشمن، تیربار رسانه‌ها و اکانت‌هایمان همدیگر را نشانه روند و در کشاکش جدال‌های خالی، انسجام ملی را به مسلخ ببریم. از سویی دیگر، می‌بینیم هدف‌گذاری تبلیغی دشمن در مقابل ایرانیان «معارف اسلامی، معارف شیعی و معارف انقلابی» است و باید آرایش رسانه‌ای ما در همین مسیر شکل بگیرد و گرچه تأکید رهبری بر این مورد در دیدار با مبلغان و مداحان - به فراخور حوزه کاری آنان - بیان شد؛ اما برای همه اهل رسانه این آرایش رسانه‌ای برای دفاع از هویت دینی و معارف انقلابی لازم است. دل‌بستن به آموزه‌های غرب و دوری از آنچه خود داریم، طبعاً مسیری است که دشمنان می‌پسندند و رؤیاهایی را می‌سازد که هیچ‌وقت نقد نخواهند شد. اگر فهم شود که دین با هویت ملی ایرانیان گره‌خورده و نمی‌شود ایرانیت و اسلامیت را جدا از یکدیگر به تصویر کشید و فهم شود که قدرت ایرانیان از قوت هویت دینی و انقلابی نشئت‌گرفته، آنگاه تمام‌قد برابر هدف قرارگرفتن معارف دین و انقلاب می‌ایستیم.  مشکل آن است که برخی حمله دشمن به انسجام ملی را درنمی‌یابند و برخی هم حمله دشمن به دین ملت را؛ وقتی اصل جنگ را درک نکنیم، فهم آرایش رسانه‌ای درست هم نخواهیم داشت.  شاید خیلی زمان ازدست‌رفته باشد؛ اما می‌شود از ضرر در آینده جلوگیری کرد و ما اهل رسانه و مجازی به جای نقد‌های ناشی از ناآگاهی نسبت به نوع آرایش نظامی، نگاهی به خود و حوزه تخصصی خود یعنی کار تبلیغی و رسانه‌ای برای ایران کنیم و از خود بپرسیم آیا آرایش رسانه‌ای ما در مقابل هدف‌گذاری دشمن برای حمله به هویت دینی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان درست بوده است؟ آیا آن‌قدری که موشک‌های نظامی در حمله به حیفا و تل‌آویو توانستند جهت جنگ 12 روزه را تغییر دهند، قلم‌های ما توانسته در امر تبلیغ برای مفاهیم هویتی و معارف دینی و انقلابی موفق باشد و رسانه‌مان را نه فقط محمل اطلاع‌رسانی که ابزاری برای دفاع و پیش‌برد جنگ کرده باشد؟ 

حمله به مبانی و قواعد طرف مقابل

حامد شیخ پور 

رهبر اندیشمند انقلاب اسلامی، در مراسم جشن ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌ا... علیها در جمع مداحان اهل بیت علیهم‌السلام فرمودند: «تبلیغ صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست؛ این‌جور نیست که ما خیال کنیم بنشینیم ببینیم چه شبهه‌ای وجود دارد پیشگیری کنیم از آن شبهه، یا پاسخ بدهیم به آن شبهه؛ خب، بله، این کار که واجب است، لازم است، امّا فقط این نیست؛ طرفِ مقابل، مبانی فکری دارد، باید به آن حمله کرد؛ طرفِ مقابل، حرف دارد، فکر دارد، منطق دارد؛ مبانیِ این منطق، مبانیِ غلطی است؛ ما باید این‎ها را بشناسیم. در تبلیغ، موضع تهاجم لازم است.» سال‌هاست که ایشان در مناسبت‌های مختلف، از ضرورت حمله و هجمه به مبانی غرب، سخن می‌گویند و از موضع فرمانده کل قوا، فرمان حمله صادر می‌کنند؛ اما چون این عملیات، عملیات فرهنگی است به‌مانند عملیات نظامی که مسئولانی در سطح شورای عالی امنیت ملی و ستاد کل نیروهای مسلح دارد، جدی گرفته نمی‌شود.
 در موضوع حقوق زن نیز ایشان فرموده بودند: «یک نفر از من پرسید که شما در قضیه زن، در مقابل غرب چه دفاعی دارید؟ من گفتم: "من دفاع ندارم، من حمله دارم."» سالیانی قبل‌تر هم ایشان از ضرورت اتخاذ دیپلماسی تهاجمی و کنشگر از سوی دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور سخن گفته بودند اما جز در دوره کوتاهی از دولت نهم و نیز دولت مستعجل شهید آیت‌ا... سید ابراهیم رئیسی، دیگر خبری از این سیاست تهاجمی نشد و سیاست‌های خارجی کشورمان، صرفاً به واکنش به تک‌های دشمنان معطوف شد. اما نکته‌ حائز اهمیتی که رهبر حکیم انقلاب اسلامی در بیانات‌شان مورد اشاره قرار دادند، موضوع «حمله به مبانی غلط فکری طرف مقابل» بود.
 این حمله، با «حمله به طرف مقابل» که وظیفه‌ نیروهای مسلح است، فرق بسیار دارد و تار و پودی از جنس اندیشه و فرهنگ دارد. اجرای این دستور، نیازمند حضور تمام‌قد همه‌ نیروهای فکری، فرهنگی، هنری، تبلیغاتی و رسانه‌ای است. دانشمندان، اندیشمندان، نخبگان، فرهیختگان،‌ حوزویان،‌ دانشگاهیان، هنرمندان، ذاکران و مادحان و قاریان، همه‌وهمه باید به این میدان جنگ وارد شوند و رزم‌جامه بپوشند و مبانی و قواعد غلط فکری دشمن را مورد اصابت قرار دهند. قطعاً این عملیات تهاجمی که با فرمان و به‌فرماندهی نایب برحق امام عصر عجل‌ا... فرجه‌الشریف انجام می‌شود، برکاتی خواهد داشت که فقط یکی از آن‌ها، تضعیف قواعد بنیان‌های مستکبران است.

بازخوانی دشمنی؛ بازتعریف مقاومت

حمید ملک‌زاده

بیانات رهبر انقلاب اسلامی در مراسم جشن ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در جمع مداحان اهل‌بیت(ع)، از جمله سخنانی بود که فراتر از چارچوب یک مناسبت مذهبی، باید به منزله دریچه‌ای برای فهم تحولات بنیادین عرصه سیاست جهانی در نظر گرفته شود. مفاهیمی که ایشان در بیانات خود مورد استفاده قرار دادند - فشار، هویت، مقاومت، توسعه‌طلبی - تنها اصطلاحاتی سیاسی برای توصیف وضعیت نیست، بلکه گره‌گاه‌هایی است که لایه‌های یک روایت تاریخی - سیاسی را به هم پیوند می‌زند؛ روایتی که در آن، جایگاه ملت ایران  را در ساختار قدرت جهان تحلیل و به شکل معناداری برجسته می‌کند.
در عین ‌حال بیان این نکات در جمع مداحان اهل‌بیت، خود حامل معناست. این گروه در سنت ایرانی، نه‌تنها پاسدار آیین‌ها و حافظان روایت‌های دینی و تاریخی‌ هستند، بلکه به نحو مؤثری در شکل‌ بخشیدن به وجدان جمعی جامعه حضوری فعال دارند. از این ‌جهت ضرورت برقراری شکلی از پیوند سیاسی میان هویت ملی و عناصری از فرهنگ دینی در کاری که مداحان اهل‌بیت انجام می‌دهند، در کنه بیانات رهبر معظم انقلاب نهفته است؛ تنها در حضور چنین رابطه‌ای است که بحث درباره مسائل مربوط به سیاست در جمع مداحان اهل‌بیت(ع) معنادار می‌شود. 
* دشمن؛ وسوسه‌ای روان‌شناختی یا واقعیتی سیاسی
وقتی در سپهر عمومی از «دشمن» سخن می‌گوییم، عموماً در ذهن بسیاری از افراد به طور طبیعی دشمن در مقام یک دولت، قدرت شناخته‌شده یا حتی یک فرد مشخص حاضر می‌شود؛ انگار دشمن، الزاماً یک موجودیت واحد با اراده‌ای یکپارچه است. این در حالی است که در منطق سیاست، دشمن پیش از آنکه یک شخص یا یک دولت خاص باشد، یک‌جور موقعیت است. این موقعیت در نتیجه برآیند برخورد منافع و تعارض راهبردها به وجود می‌آید. از این ‌جهت دشمن گاه چهره و پرچم دارد اما در بسیاری موارد شبکه‌ای از تصمیمات، سیاست‌ها، نهادها و کنشگران پراکنده است. این شبکه پیچیده از بازیگران، مناسبت‌ها، تصمیمات و سیاست‌ها لزوماً واحد و یکپارچه نیستند، بلکه اغلب هر کدام در مسیر خاص و ویژه‌ای حرکت می‌کنند. در حقیقت برآیند همه آنها یک‌جور جهت‌گیری واحد را شکل می‌دهد؛ جهت‌گیری واحدی که نه‌تنها علیه منافع ما، بلکه علیه هویت سیاسی ما در مقام یک مردم عمل می‌کند.
بر اساس این روایت در جهان معاصر، صورت‌بندی دشمنی دیگر در موضوع جنگ مستقیم و لشکرکشی خلاصه نمی‌شود. امروز چونان که می‌‌بینیم، میدان تقابل‌ها تغییر و از مرزهای سنتی خود عبور کرده است. امروز دشمنی می‌تواند در ساختار بازارهای مالی متجلی شود، در جریان‌سازی رسانه‌ای شکل بگیرد، در میزهای مذاکره مدیریت شود یا در شبکه‌های اجتماعی، در قالب الگوهای فرهنگی و سبک زندگی، آرام و بدون اعلان رسمی بروز یابد. آنچه این نوع دشمنی را خطرناک‌تر می‌کند، سیالیت و چندلایگی خاصی است که به طور طبیعی از خود نشان می‌دهد؛ خصومتی که نه صرفاً از بیرون که گاهی از درون سازوکارهای جهانی، به ‌صورت تدریجی و بی‌صدا عمل می‌کند. ملت‌هایی با پیشینه تاریخی عمیق و ظرفیت استقلال سیاسی بالا، معمولاً هدف اصلی این نوع دشمنی هستند، زیرا هویت تاریخی و استقلال در خاطره جمعی اعضای آن به‌ عنوان عنصری بادوام وجود داشته و علیه فراخوان‌های دشمنانه برای تسلیم ‌شدن عمل می‌کند. از این ‌رو دشمنی علیه چنین ملت‌هایی به سمت ابزارهای غیرنظامی و چندبعدی سوق پیدا می‌کند. درباره ملت‌هایی مثل ایران، دشمنی صرفاً مساله‌ای ساده نیست که بتوانیم آن را به برخی رفتارها و منافع خاص تقلیل دهیم. درباره ما هدف از وضعیت‌های خصمانه‌ای که از آنها صحبت می‌کنیم، عناصر اساسی هویت جمعی و خاطره مشترک ما به‌ عنوان یک ملت است. در اینجا بحث درباره دشمنی با عناصر بنیادین تشکیل‌دهنده هویت سیاسی ایرانیان است.
با عنایت به همین فهم از موضوع است که رهبر انقلاب در سخنان اخیرشان، این لایه‌های متنوع از تقابل و عرصه‌های متکثر از نزاع خصمانه با ایران را ترسیم کرده‌اند: از توسعه‌طلبی سرزمینی و فشار برای تصرف منابع طبیعی تا عملیات پیچیده در حوزه سبک زندگی و تلاش برای تغییر هویت جمعی ایرانیان. اگر این عرصه‌های پیچیده از منازعه سیاسی را در کنار فهمی که از مفهوم دشمنی در مقام یک وضعیت ارائه کردیم قرار دهید، تأیید خواهید کرد دشمنی امروز تنها به دنبال تغییر رفتار سیاسی یک کشور نیست، بلکه می‌کوشد بنیان هویتی و فرهنگی یک ملت را دگرگون کند. یعنی درست همان‌ جایی را نشانه می‌گیرد که شخصیت تاریخی یک جامعه شکل ‌گرفته و منبع مقاومت آن قرار دارد. در این چارچوب، سخنان رهبر انقلاب را باید نه‌تنها به‌ عنوان توصیفی از تهدیدها، بلکه در مقام صورت‌بندی سیاسی و روشنی از یک نقشه طرح عمومی درباره واقعیت‌های قدرت در جهان کنونی در نظر گرفت؛ واقعیتی که در آن، دشمنی بیشتر از آنکه پر سروصدا و آشکار باشد، آرام، پیوسته و هدفمند پیش می‌رود. در این روایت موشک‌ها تنها در پایان یک دوره طولانی از دشمنی برای نابودکردن امکان مقاومت در میان یک مردم و بعد از هر مرحله از هویت‌زدایی سیاسی از آن مردم به پرواز درمی‌آیند. 
* مقاومت؛ ضرورت بازاندیشی در الگوهای جدید
در سایه صورت‌بندی جدیدی که در بیانات رهبر انقلاب درباره ماهیت چندلایه و پیچیده دشمنی در جهان امروز ترسیم می‌شود، مفهوم مقاومت نیز ناگزیر باید دگرگون شود. مقاومت دیگر صرفاً پاسخی احساسی یا واکنشی مقطعی به تهدیدهای آشکار نیست. از این منظر مقاومت راهبردی است مبتنی بر فهم عمیق از میدان‌هایی که دشمنی در آنها رخ می‌دهد و اهدافی که در پس این فشارها نهفته است. در روایت جدیدی که از دشمنی ارائه کردیم فشارهای خصمانه از سطح سیاست رسمی فراتر رفته و به قلب هویت، سبک زندگی، حافظه تاریخی و نظام معنایی یک ملت نفوذ می‌کند. از این ‌جهت مقاومت باید از سطحی صرفاً نظامی به سطحی اجتماعی، فرهنگی و روزمره ارتقا یابد. در چنین وضعیتی، مقاومت نه با بسیج صرف ابزار نظامی، بلکه با فعال‌سازی ظرفیت‌های مردمی معنا پیدا می‌کند. از این‌ قرار امروز میدان اصلی مقاومت حوزه زندگی روزمره است: رسانه‌ها، روایت‌ها، زبان، روابط اجتماعی، الگوهای فرهنگی و شبکه‌های ارتباطی. اگر درگذشته مقاومت بیشتر به معنای حضور در سنگر یا میدان رزم بود، امروز بیش از هر زمان دیگری، به معنای حضور فعال در میدان فرهنگ است؛ میدانی که در آن محتوا تولید، ارزش‌ها بازآفرینی و خودآگاهی ملی تقویت می‌شود.
بنابراین باید این مساله را در نظر داشت که در روایت جدید، مقاومت باید با گسترش فعالیت‌های فرهنگی هدفمند همراه شود؛ فعالیت‌هایی که نه‌تنها برای مخاطب ایرانی و در داخل کشور، بلکه برای حوزه‌های پیرامونی و حتی فرامنطقه‌ای طراحی شده باشد. به همین دلیل است که می‌توانیم ادعا کنیم سرمایه‌گذاری در حوزه تولید روایت، توسعه زبان فرهنگی، تبیین عقلانی تاریخ سیاسی ایران و ایجاد گشودگی فرهنگی نسبت به جهان، بخش‌هایی از این مبارزه دائمی‌ است. در جهان جدید، مقاومت به معنای فراهم ‌آوردن شرایطی است که بر اساس آن جامعه‌ می‌تواند روایت خود را از زندگی، تاریخ و آینده تولید کرده و این روایت را در برابر روایت‌های تحمیلی محافظت و عرضه کند. در همین چارچوب است که تأکید رهبر انقلاب بر انقلاب اسلامی به‌ عنوان نقطه عطفی در مقاومت ملی، معنای دقیق‌تری می‌یابد. از این منظر انقلاب اسلامی صرفاً یک تحول سیاسی نیست، بلکه آغاز روندی برای بازپس‌گیری میدان هویتی است که در طول دهه‌ها، برای اینکه به شکل بنیادینی تغییر کرده و از ریخت بیفتد، تحت‌فشار قرار گرفته بود. به همین خاطر است که می‌توانیم ادعا کنیم خود انقلاب نمونه‌ای از مقاومت مردمی است: حرکتی که با مشارکت توده‌های مردم، هویت ملی را از دست نیروهای مداخله‌گر بیرونی خارج کرده و آن را به منبع قدرت سیاسی و فرهنگی تبدیل کرد. مردمی‌بودن مقاومت، در دل همین تجربه تاریخی نهفته است؛ تجربه‌ای که نشان داد پایداری یک ملت هنگامی مؤثر است که در فرهنگ عمومی، رفتار روزمره و خودآگاهی جمعی جریان داشته باشد. در نهایت باید این نکته را در نظر داشت که در چنین روایتی، مقاومت به معنای جنگیدن دائمی نیست، بلکه به معنای ایستادگی پایدار بر حق ملت برای تعیین مسیر خویش است. به بیان بهتر امروز باید مقاومت را به‌ عنوان فرآیندی در نظر گرفت که در نتیجه آن یک جامعه خاص اجازه ندهد دیگران کیستی او را تعیین کرده و درباره زندگی آن تصمیم‌گیری کنند. این درک از مقاومت نه شعاری، بلکه عقلانی، پایدار، فرهنگی و عمیقاً مردمی است.