
دکتر ابراهیم کارخانهای
بعد از نهائی شدن برجام در تاریخ ۲۳ تیرماه ۱۳۹۴ و تایید توافق در شورای امنیت سازمان ملل، بر اساس دورههای پیشبینیشده در برجام، مجلس شورای اسلامی میبایست ظرف مدت ۳ ماه از تاریخ مذکور برجام را به تصویب برساند. در این فاصله از اعضای تیم مذاکرهکننده و شخصیتهای مؤثر در برجام دعوت به عمل میآمد تا با حضور در مجلس شورای اسلامی، ضمن تشریح اقدامات خود، به سؤالات نمایندگان پاسخ دهند. در آن جلسات یکی از اعضاء مدعو در سخنان خود سعی میکرد اینگونه القاء کند که ما چیز مهمی را از دست ندادهایم و صرفاً سانتریفیوژهای نسل قدیم IR-1 را در توافقنامه معامله کردیم که میخواستیم آنها را با سانتریفیوژهای نسل جدید تعویض کنیم. در ادامه تحلیلی ارائه دادند مبنی بر اینکه که ما در حقیقت «روغن ریخته را نذر امامزاده کردیم» این نحوۀ بیان ایشان به شدت مورد اعتراض نمایندگان منتقد قرار گرفت.
صحبتها در حالی بود که همین سانتریفیوژهای نسل یک باعث شگفتی و عصبانیت آمریکا شده بود! بهخاطر همین سانتریفیوژها بود که چندین قطعنامه در شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسیده بود و سختترین تحریمها علیه ملت ایران اعمال گردید! با همین سانتریفیوژهای IR-1 بود که بیش از ۱۰ تن اورانیوم غنیشده و قریب ۵۰۰ کیلو اورانیوم غنیشدۀ ۲۰ درصد تولید شد و دشمن به وحشت افتاد تا جایی که رئیسجمهور وقت آمریکا (اوباما) در نامۀ ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ به مقام معظم رهبری، با به رسمیت شناختن حق غنیسازی جمهوری اسلامی ایران، خواستار ادامۀ مذاکرات شد.
صحبتهای ایشان در حقیقت تحقیر دستاوردهای دانشمندان و نخبگان هستهای کشور بود. از طرفی موضوع فقط به برچیدن حدود ۱۳ هزار سانتریفیوژ نسل 1 ختم نمیشد، بلکه زنجیرۀ افتخارآمیز غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصد هم میبایست جمع میشد و چندین زنجیرۀ ۱۶۵عددی غنیسازی سانتریفیوژهای IR-2 m و IR-4 جمعاً بهتعداد ۱۱۶۵ دستگاه با قدرت جداسازی بیش از ۵ سو نیز باید برچیده میشد. رآکتور آب سنگین اراک حاصل دستاوردهای بومی مهندسان و پژوهشگران هستهای ایران اسلامی با بیش از ۸۵ درصد پیشرفت فنی مهندسی و ۹۵ درصد عملیات عمرانی، باید متوقف و از نو مطابق با نظر آمریکاییها بازطراحی میشد. برای غیرقابل استفاده نمودن محفظۀ قلب رآکتور (کالندریا) میبایست منافذ و کانالهای آن با بتنریزی پر میشد، که با این اقدام زمان بهرهبرداری از آن به سالهای نامعلوم موکول میشد.
دژ مستحکم و تسخیرناپذیر فردو که کینۀ دشمن را در عمق ۱۳۰ متری زیرزمین دفن کرده بود، باید تغییر کاربری میداد و عملیات غنیسازی در آنجا متوقف و به مدت ۱۵ سال حتی یک گرم اورانیوم در آنجا نباید وارد یا غنیسازی میشد.
فرآیند تحقیق و توسعه میبایست بهشدت محدود و ساخت سانتریفیوژهای جدید بهمدت ۱۰ سال متوقف و در طی این مدت نباید هیچ سانتریفیوژ جدیدی جایگزین سانتریفیوژهای نسل یک IR-1 میشد!
پروتکل الحاقی باید اجرا میشد؛ نظارت بر فعالیتهای هستهای که سابقاً محدود به آژانس بود به سطح تمامی کشورهای ۱+۵ گسترش مییافت و اگر در گذشته، پروندۀ هستهای جمهوری اسلامی ایران صرفاً از طریق آژانس و با تصمیم شورای حکام به شورای امنیت ارجاع میشد، ازاینپس علاوهبر آژانس، شخص دبیرکل آژانس، هریک از کشورهای ۱+۵، کمیسیون مشترک، کارگروه خرید و دبیرکل سازمان ملل هریک میتوانستند پروندۀ هستهای جمهوری اسلامی ایران را به شورای امنیت ارجاع دهند!
علاوه بر اینها، دهها مورد دیگر نیز وجود داشت که بخش قابلتوجهی از آنها در ابعاد علمی، فنی، نظارتی، سیاسی،امنیتی و نظامی در ۱۱۲ بند مستند به مفاد برجام سابقا تحت عنوان «برجام، آینۀ عبرت اعتماد به غرب» و اخیرا تحت عنوان «رد مذاکره با آمریکا، دلیل؟ داده: ۱۱۲، ستانده: صفر» در رسانه منتشر شده است. علیرغم دادن این همه امتیاز به طرف مقابل، تحمل این جمله بسیار سخت و دردناک بود که ما روغن ریخته را نذر امامزاده کردهایم!
بعد از اعتراض شدید نمایندگان، ایشان به توجیه صحبتهای خود پرداخت و بعدها رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات خود به این مضمون که «دادههای خود را که حاصل نبوغ دانشمندان بومی است دستکم نگیرید، شما کم چیزی را از دست ندادهاید»، تلویحاً به این موضوع اشاره فرمودند.
اینکه آمریکا در برابر این همه ستانده و داده صفر از برجام خارج شد، یادآور این واقعیت بود که مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای سابقا بارها نسبت به آن هشدار داده بودند که موضوع هستهای بهانه است مشکل آمریکا با جمهوری اسلامی ایران بر سر اصل نظام اسلامی است. تصور اینکه مشکل ایران و آمریکا با مذاکره حل شود ناشی از سادهاندیشی و سطحینگری در عرصه سیاست و عمق فاصله با رویکرد ژرفنگر مقام معظم رهبری در عرصه سیاسی کشور است که علی رغم مواجهه با طوفانها و فتنههای برنامهریزی شده خارجی و داخلی همواره کشتی نجات کشور را به ساحل امنیت، آرامش و اقتدار هدایت فرمودهاند که آخرین آن، حضور تمام قد و قهرمانانه ایشان در دفاع مقدس ۱۲ روزه بود که برنامه ۲۲ ساله آمریکا و رژیم صهیونیستی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران را نقش بر آب کرد.! بدون شک اگر درایت بالا، منظومه فکری قوی و منسجم، اوج هوشمندی سیاسی، سعهصدر الهی و قدرت مدیریت بینظیر ایشان در این تهاجم سهمگین و بیسابقه نبود، نه اینکه امروز اثری از نظام اسلامی نبود بلکه ایران عزیز، جولانگاه ارتش آمریکا و اسرائیل و مزدوران آنها شده بود! بدون شک، دشمنان جنایتکار، علیرغم تجربه طعم تلخ شکستها، دست از سر ملت ایران بر نخواهند داشت و سعی خواهند کرد با تغییر مؤلفههای جنگ و تمرکز بر جنگ روانی و فشار اقتصادی، کشور را در معرض جنگ روانی و فرسایشی قرار دهند! غافل از آنکه، نه تنها ملت بزرگ و قهرمان ایران بلکه همه ملتهای آزاده جهان، بهشت موعود آمریکا و غرب را بر ویرانههای کشورهایی چون افغانستان و لیبی و اخیرا در سوریه از نزدیک دیدهاند! و اکنون با سرآمدن دوران فریبکاری دشمن، دیگر هیچ انسان شرافتمند و با غیرتی دراقصی نقاط جهان، فریب باغ سوخته دموکراسی آمریکا و غرب را که ارمغان آن خیانت، جنایت، قتل، ویرانی، نابودی و از دست رفتن امنیت و استقلال و عزت و شرف ملتها بوده است، نخواهند خورد.
بر همین اساس در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه که دشمن تصور میکرد با ترور قلههای فرماندهی نظامی و به زعم خود ناتوانسازی قدرت دفاعی جمهوری اسلامی ایران، با همگامی مردم، سه روزه ایران را فتح خواهد کرد؛ با اتحاد مقدس ملت رشید و بیدار ایران حول فرماندهی ولایت فقیه و دفاع از دین و میهن و عزت و شرف مواجه شد که علیرغم تنگناهای اقتصادی و تفاوتهای اساسی در دیدگاههای سیاسی و فرهنگی و اعتقادی، تمامی نقشههای پیچیده و شوم دشمن را در یک جنگ تمام عیار ترکیبی، منطقهای و فرامنطقهای را که با پشتوانه حمایتی دهها کشور برنامهریزی شده بود نقش بر آب کردند و به فرموده رهبر حکیم انقلاب؛ آمریکا و رژیم صهیونیستی «شرارت کردند، کتک خوردند و دست خالی برگشتند» و در مقابل ملت قهرمان و نیروهای مسلح مقتدر ایران، پیروز و سربلند، قدرتمندتر از قبل، اکنون در هفته بسیج در قله عزت و اقتدار، به فرموده امام راحل بر منارههای بلند بام انقلاب اسلامی، اذان رشادت و شهادت سر میدهند و به نسل تشنه و بیدار جهان امروز، پیام میدهند که روزگار قلدرمآبی کشورهای زورگو و سلطهگر به پایان رسیده و ملتهای آزاده جهان در اقصی نقاط عالم همصدا با ملت بزرگ ایران، شعار بنیادین بدو پیروزی انقلاب اسلامی یعنی «نابودی اسرائیل» را سر میدهند که به حول قوه الهی تحقق وعده الهی آن نزدیک است و وارثان سلمان و مالک در اوج قله دانایی و توانایی در انتظار رؤیت خورشیدند.
انشاءالله.

مصطفی قربانی
علاوه بر نصرت الهی، رهبری مقتدرانه رهبر معظم انقلاب و انسجام و شجاعت تام نیروهای مسلح، اتحاد و انسجام ملی نیز یک رکن پیروزی ایران در برابر دشمن صهیونیستی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. اتفاقاً در تهاجم ترکیبی و چندلایه دشمن، مهمترین نقطه امید دشمن، دل بستن به زمینههای نارضایتی و اعتراض موجود در جامعه ایران بود، بدین ترتیب که دشمن تصور میکرد با تهاجم نظامی، ملت ایران با او همبسته شده و فضای کشور را درگیر آشوب خواهند کرد. حال در کنار سایر ارکان اقتدار و پیروزی در برابر دشمن، آنچه نقشه دشمن را با بنبست مواجه کرد، آن بود که با نصرت الهی، زمینههای اعتراضی موجود در جامعه ایران، همزمان با تهاجم دشمن، به جای بروز و ظهور در هیئت اعتراض و آشوب خیابانی، در هیئت اتحاد و انسجام ملی در حمایت از کشور و نظام و مقابله با دشمن صهیونیستی ظاهر شد. اتفاقاً سایر ارکان تهاجم دشمن مانند حمله نظامی، جنگ روانی - رسانهای و جنگ اطلاعاتی – امنیتی همزمان با هم و به صورت همافزا علیه ایران در جریان بود و تنها رکن یا بعد تهاجم دشمن که عقیم ماند و کل لایههای این تهاجم را با بنبست مواجه کرد، عدمهمراهی ملت ایران با دشمن صهیونیستی بود. مسلم است که اگر همزمان با تهاجم دشمن، آشوبی هم در همراهی با او در داخل کشور شکل میگرفت، مدیریت اوضاع برای نظام و نیروهای مسلح خیلی دشوار میشد.
در اهمیت تعیینکننده این متغیر باید گفت که ضعف انسجام ملی در برهه قبل از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه موجب تحریک دشمن شد و آنگاه که این ضعف ترمیم و تبدیل به اتحاد و انسجام ملی شد، در عقب راندن و عقیم گذاشتن تهاجم ترکیبی دشمن تأثیر جدی داشت. بنابراین، برای آینده رویارویی با رژیم صهیونیستی، همین متغیر عاملی حیاتی و تعیینکننده است، زیرا در صورت حفظ و تحکیم انسجام ملی، محاسبات دشمن در قبال ایران، تغییر میکند. ضمن اینکه اگر هم دشمن مجدد مرتکب خطایی در حمله به ایران شود، در کنار اتکا به نصرت الهی، فرماندهی مقتدرانه رهبر معظم انقلاب و نیروهای مسلح شجاعمان، در سایه همین اتحاد و انسجام ملی، هر نوع حملهای دفع و دفن خواهد شد.
نکته مهم در این میان آن است که با توجه به نقش حیاتی اتحاد و انسجام ملی در خنثیسازی و عقیم گذاشتن تهاجم چندلایه صهیونیستها علیه ایران، طبیعی است که همانند گذشته، دشمن بر هدف قرار دادن این اتحاد و انسجام متمرکز خواهد بود تا در لوای گسیختگی انسجام ملی ایرانیان، درصدد تحقق اهداف شوم خود در برابر ایران برآید. درواقع، اگر قرار باشد که مجدد جنگی میان صهونیستها با ایران آغاز شود، پیش از آن باید اتحاد و انسجام ملی و تابآوری ملی ایرانیان تبدیل به تفرقه، ضعف، فرسودگی و خستگی شود تا در لوای آن دشمن بتواند با کمترین هزینه به اهداف خود در قبال ایران جامه عمل بپوشاند. بنابراین، در کنار تقویت قابلیتهای دفاعی، حفظ و ارتقای اتحاد و انسجام ملی در برهه کنونی ضرورتی حیاتی است. مبتنی بر این مهم است که رهبر معظم انقلاب در پیام خود به مناسبت چهلم شهدای اقتدار، ضمن یاد کردن از «شکوه پایداری معجزهآسای ملت ایران که در اتحاد و استحکام روحی و عزم راسخ آنان بر ایستادگی یکپارچه در میدان به ظهور رسید» به عنوان یکی از نقاط درخشان در جنگ تحمیلی اخیر، حفظ اتحاد ملی را وظیفه یکایک ما دانستند و در بیانات اخیرشان در سخنرانی تلویزیونی مجدد بر این مهم تأکید کردند.

علی محمد نمازی
در تقویم مناسبات کشور، 12 آذر به عنوان روز گرامیداشت قانون اساسی در نظر گرفته شده است. به احتمال قوی، سریعترین قانون اساسی که پس از وقوع انقلابها تدوین و به همهپرسی گذاشته شده، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۲ مرداد ۵۸ برگزار شد و اعضای منتخب از ۲۸مرداد، کار تدوین را آغاز کردند. متن نهایی در ۲۴ آبان ۵۸ به پایان رسید و دو روز بعد (۲۶آبان) در روزنامه کیهان منتشر شد. همهپرسی قانون اساسی نیز در ۱۱ و ۱۲آذر همان سال برگزار گردید و با رأی بیش از ۹۹ درصد مردم به تصویب نهایی رسید. به عبارت دیگر، تنها شش ماه پس از پیروزی انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و پس از سه ماه، قانون اساسی تدوین و به تأیید مردم رسید. مزایای این سرعت عمل را میتوان در حفظ روحیه انقلابی جامعه جستوجو کرد؛ روحیهای که بر مبارزه با ظلم و فقر، عدالتخواهی، طلب آزادی، دموکراسی و معنویتگرایی استوار بود و در اکثریت مردم بهویژه انقلابیون زنده نگه داشته شد. اصول دوم و سوم، فصل سوم (حقوق ملت) و همچنین اصول مربوط به موقت بودن و چرخشی بودن دورههای قدرت، از جمله نقاط مثبت و مترقی این تدوین سریع بودند. اما معایب این سرعت استثنایی نیز قابل چشمپوشی نیست. کمبود فرصت برای مطالعه عمیق و بهرهگیری از تجربه حکمرانی، نگرشی سادهانگارانه به مناسبات پیچیده دولت و ملت، اعتماد بیش از حد بازیگران سیاسی به یکدیگر و نداشتن آگاهی کافی از سازوکارهای اجرایی و روابط حکومت و مردم، از جمله کاستیهای این روند بود. در نتیجه، ضمانت اجرایی محکمی برای حفظ پایدار ارزشهای انقلابی و حقوق شهروندی پیشبینی نشد و بسیاری از اصول، بیشتر در حد آرمان باقی ماندند. اکنون که بیش از چهار دهه از عمر نظام میگذرد، مهمترین اشکالاتی که به ذهن میرسد، اغلب ماهیتی ساختاری دارند: ترکیب ناهمگون پیشنویس اولیه با متن تصویبشده خبرگان، تناسب نداشتن اختیارات و مسئولیتهای نهادها، موازیکاریهای مکرر، تکمجلسی بودن قوه مقننه، برخی وابستگیهای ساختاری، تداخل قوا در کار یکدیگر و مهمتر از همه، فقدان ضمانت اجرایی قوی برای بسیاری از اصول که در نهایت به عدم اجرای کامل و لازم قانون اساسی انجامیده است. تدوین سریع این قانون همچنین این باور را تقویت کرد که متن مصوب، نیاز چندانی به بازنگری، تغییر و تکمیل ندارد. گرچه بازنگری با دستور امام خمینی آغاز و به رأی مردم گذاشته شد، اما اصل بسیار مهم بازنگری به شیوهای خاص تهیه و به انتهای قانون اساسی افزوده شد. با عنایت به شرایط کنونی حاکم بر کشور، از جمله تهاجم اخیر اسرائیل و آمریکا و برخی مشکلات داخلی، به نظر میرسد بهترین راهکار برای فعال کردن همه بخشهای قانون اساسی، دست زدن به اصلاح آن است.

فاطمه باقری
۱۶۶ روز پیش بود که چشمم روی خبری که در گروههای دانشگاه دستبهدست میشد، خشک شد؛ خبری که میگفت پدر و مادر همدانشگاهیمان، فهیمهسادات هاشمیتبار، در بمباران رژیم نحس صهیونیستی به شهادت رسیدهاند و گویا خود فهیمه در کماست. از همان لحظه مدام فکر میکردم اگر هوشیاریاش برگردد و با حقیقت فقدانِ پدر و مادر روبهرو شود، چگونه میتواند با این بار سنگین کنار بیاید؟ و هر بار که ذهنم به سمت فهیمه میرفت، موجی از ابهام و بیجوابی همراهش میآمد؛ تا اینکه چند وقت پیش، با پست خانم پیرانی، همسر شهید رضایینژاد، فهمیدیم که فهیمه به هوش آمده است. همان لحظه دوباره به او فکر کردم؛ به اینکه بعد از ۱۲۲ روز، چشم گشودن بر جهانی که در آن عزیزترین آدمهایش نیستند چه معنایی دارد؟ بچهها و استادان دانشگاه از طیفهای مختلفی راهی بیمارستان شدند؛ اما من هرچه فکر کردم دیدم توان تسلیدادن ندارم انگار که در ذهن من عمق ماجرا چیزی فراتر از کلمات بود و من حتی تصور روشنی از رویارویی فهیمه با این واقعیت نداشتم. بعد فهمیدیم وقتی فهیمه به هوش آمده فقط یک خواسته داشته: «تحقق آرزوی پدر و مادر شهیدش؛ دیدار با حضرت آقا.» همین خواسته برایم معنایی دیگر داشت و متوجه شدم فهیمه ابتلائاتش را معنابخش میبیند؛ آنقدر ظرفیتی در جانش هست که نهتنها زیر بار غم فرونریزد، بلکه از دل همان بحران قد بکشد و از رنج، نردبانی برای بالیدن بسازد. چند روز بعد، زمانی که نهاد رهبری مشغول بستن فهرست دیدار بود، موضوع یادآوری شد و الحمدلله شرایط حضور فهیمه مهیا شد. وقتی خبر دعوت به دیدار را شنید، ذوقی در چشمانش نشست که مرا نگران کرد؛ میترسیدم با وضع جسمی و روحیای که دارد اگر به مراسم برسد و حضرت آقا حضور نداشته باشند، چه خواهد شد. قرار شد من همراه فهیمه باشم تا در تمام مسیر کنار او بمانم. کارت ورودش عادی بود؛ اما برای من، فهیمه ویژهترین مهمان آن روز بود؛ چراکه تمام مسیر زندگیاش در آن چند ماه، به نقطهای رسیده بود که معنایش را فقط با حضور در حسینیه میتوانست کامل کند. قرار ما ساعت 7:30 جلوی در ورودی خیابان کشوردوست بود و فهیمه با همسرش که او هم دانشجوی ارشد شریف است و تمام این مدت با همدلی و مهربانی در کنار فهیمه بوده، خیلی زودتر رسیده بودند.
با مسئولین نهاد هماهنگ کردیم و قرار شد من او را تا داخل حسینیه همراهی کنم. هنوز داخل ماشین بودیم که پرسید: «آقا امروز میاد؟» جواب قطعی نداشتم و نمیخواستم دلش بلرزد. هر بار میپرسید، میگفتم: «دعا کن انشاءالله بیایند.» حفاظت بیت همکاری کرد و شرایط ورود فراهم و تسهیل شد. برای دخترهای همسن فهیمه عجیب بود که جانباز دهه هشتادی داریم، آن هم از جنگ 12 روزه. وقتی کمکش کردم چادرش را سر کند، گفت این چادر مادرش است؛ چادری که برای مادرش عزیز بوده و حالا خودش، مدام مراقبش بود و میگفت مادرش با این چادر سفرهای زیارتی میرفته و حالا فهیمه هم با همان چادر به زیارت آقا آمده بود. از گیتها گذشتیم و وارد حسینیه شدیم. با دیدن چینش صندلیها فکر کردم احتمال حضور آقا خیلی کم است. باز پرسید: «به نظرت آقا میآیند؟» گفتم: «انشاءالله به دعای تو میآیند.» حتی وقتی منتظر بودیم حفاظت ویلچر او را عوض کند، مدام میپرسید: «نکنه مراسم شروع بشه و ما بیرون بمونیم و آقا رو نبینیم؟» این عشقش برای دیدار ستودنی بود. یادم آمد روزهایی که افراد برای دیدار دعوت میشدند، اولین سؤال تعدادی این بود که آقا میآیند یا نه؛ اما فهیمه اصلاً این سؤال را قبل حضورش در حسینیه از ما نپرسید. از نظر او این مسئله باید به امر ولایت و نظر تیم حفاظت ایشان سپرده میشد. ایمان و اخلاصش برایم عجیب بود؛ انگار فهیمه به یقینی رسیده بود که رنج را رنج نمیدید. آنچه برای ما درد و زخم است، برای او معنا و رسالتی تازه بود؛ چیزی که نهتنها انسان را نمیشکند، بلکه به او قامت تازه میدهد. حسینیه پر شده بود و فهیمه گفت ایکاش برویم جلوتر، از اینجا چیزی دیده نمیشود. رفتم و با مسئول خدام خانمها صحبت کردم و شرایط را توضیح دادم. کمی طول کشید؛ اما وقتی فهمیدند موضوع چیست، همکاری کردند تا از ورودی دیگری وارد شویم و جلوتر بنشینیم. وقتی رسیدیم مسئولان نهاد ما را شناختند و منتظرمان بودند، گفتند در تلاشند فرصتی فراهم شود که فهیمه چنددقیقهای صحبت کند و فهیمه هم با اعتمادبهنفس پذیرفت. پرسیدم: «میخوای چی بگی؟» گفت: «میخوام بگم امروز با چادر مادرم و شعرهای پدرم به حسینیه اومدم.» گویا پدرش نهتنها دانشمند هستهای بوده؛ بلکه شعر هم میگفته. فهیمه پشت میکروفون رفت و چند دقیقه کوتاه اما پرمعنا صحبت کرد. عجیب بود که با وجود ازدستدادن پدر و مادرش انگیزه و امید برای ادامه زندگی از نگاهش میبارید او شروع به خواندن شعری از پدر کرد:
«فخر ایرانند فخریزاده و یاران او
کردهاند ایشان جهاد علم را با خون وضو»
حقیقت این بود که امروز فهیمه نیامده بود تا دردهایش را با آقا در میان بگذارد تا التیامی بر غمش باشد؛ او آمده بود تا ترجمان معنای «بأبی أنت و أمّی» باشد. آمده بود بگوید با تمام جانش تلاش میکند انتقام پدر و مادرش را از دشمنان این آبوخاک بگیرد و پایکار ایران میایستد، حتی وقتی میکروفون به دستش رسید، آخر صحبتهایش از دخترها خواست خوب درس بخوانند تا با همان درسخواندن، انتقام خون شهیدان را بگیریم او میگفت اسرائیل مقابل ما هیچ است و دشمن اصلی ما آمریکاست.
بعد از صحبت او، گروه تئاتر اجرا کردند و ناگهان پرده کنار رفت و صندلی آقا را داخل آوردند. خودم مشتاقترین بودم؛ اما همان لحظه فقط به چشمان فهیمه نگاه کردم؛ برق ذوق، اشک و نگاه جستوجوگرش برای پیداکردن آقا... قاب آن لحظه از آن قابهایی بود که قهرمان واقعی روایت در آن نمایان میشود. خادمهای بیت و مهمانان اطرافمان چادر فهیمه را میبوسیدند و میگفتند حضور آقا بهخاطر دعا و اخلاص توست. وقتی آقا وارد شدند، فهیمه مثل دختری که پدرش ازراهرسیده باشد، شروع کرد برایشان دست تکاندادن. در طول سخنرانی وقتی آقا درباره حقوق زنان و کرامتشان صحبت کردند چند باری به من نگاه کرد و گفت: «آقا چقدر خوب گفتن.» میان صحبت آقا از من پرسید: «آقا هم جانبازن؟ دستشون آسیب دیده، درسته؟» و مدتی درباره جانبازی آقا حرف زدیم. بعد آرام گفت: «نگاه کن چقدر خوشخط نوشتن…» و منظورش برگه سخنرانی حضرت آقا بود. ما تصور میکردیم آقا امروز در دیدار حضور ندارند، روز قبل دیدار به فهیمه گفته بودیم نامهای خطاب به ایشان بنویسد. باوجوداینکه از خرداد نتوانسته بود درست قلمبهدست بگیرد، با تلاش فراوان نامه را نوشت و من عصر روز قبل دیدار آن را به دست کسی سپردم که رساندنش را تضمین کند. او خط خود را با خط آقا مقایسه میکرد؛ انگار آقا برای او آینهای بود که میخواست هر لحظه خودش را در آن ببیند و بهتر بشناسد. وقتی مراسم تمام شد و بیرون آمدیم، مردم که داستانش را شنیده بودند مدام دورش جمع میشدند. از محوطه حسینیه تا جایی که وسایلم را تحویل بگیرم، چندین نفر آمدند، خودشان را معرفی کردند و گفتند همسرانشان در جنگ 12 روزه شهید شدهاند. یک خانم با نوزادش آمد و گفت کودک بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده و هیچوقت او را ندیده... فضای حسینیه امسال در دیدار بانوان آکنده از حماسه زنانی بود که آمده بودند با رهبرشان تجدید پیمان کنند و بگویند رهبرشان میتواند روی آنها حساب کند. نمیدانم چرا اما همانجا در حسینیه مدام یاد بچههای دانشگاه میافتادم؛ مخصوصاً آنهایی که از حیث ظاهر شاید هیچ شباهتی به طیف فکری نزدیک به حاکمیت ندارند، اما در روز حمله اسرائیل به ایران یکصدا میگفتند فارغ از همه اختلافنظرها، هرجا کاری از دستشان برای ایران برآید میایستند؛ تا هیچ متجاوزی خیال تجاوز به این سرزمین را در سر نپروراند، حتی اگر بهایش ایستادن پای لانچر موشکها یا بخشیدن جانشان باشد. نمیدانم؛ اما این روزها فکر میکنم جدای از قبولکردن اینکه لازم است اختلافات ظاهری را بیش از گذشته کنار بگذاریم و برای اعتلای ایرانِ قوی و هدفی مشترک، در کنار هم بایستیم باید بیشتر برای تحقق این امر تلاش کنیم. فهیمه امروز ترجمان تمام این نسل بود؛ نسلی که شاید در ظاهر متکثر باشد، اما در لحظه خطر، ریشهاش یکی است. او با اینکه در این مدت غمهای سنگینی را از سر گذرانده؛ اما خم به ابرو نیاورده و باصلابت از انتقامی سخن میگفت که انشاءالله به یاری خدا نزدیک است.

غلامرضا بنی اسدی

جعفر علیاننژادی
اگر جوهر فمینیسم - به عنوان منطق مسلط غرب در موضوع زن - را پر کردن فقدانهای برساختی زنان بدانیم، متوجه تمایز الگوی توجه اسلام به زن میشویم؛ الگویی که با صورتپردازی کارگشای رهبر معظم انقلاب، تبیین شده است. این الگو نوعی توجه هویتی به زن و اصالتهای زنانه است و برعکس نگاه غرب، زن را موجودیتی تاریخی یا برساختی نمیداند. همان جمله معروف سیمون دوبووار که گفته بود: «زن، زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود». شاید بتوان با همین مقدمه کوتاه و مجمل از جهتی به معنای این جمله مهم رهبر انقلاب در دیدار روز گذشته ایشان با بانوان پی برد: «جمهوری اسلامی منطق غلط غرب درباره زن را باطل کرد». شاید بتوان گفت از زمانی که در جامعه غربی، زن به سوژهای برای تعریف شدن تبدیل شد و وجه خودمعرف خود را از دست داد، یعنی به جای تعریف بر مبنای ذات زن و اصالتهای زنانه، ذیل مفاهیم سلطهجویانه سرمایهداری مذکر تعریف شد، کمکم موجودیتی برساختی و تاریخی یافت؛ زنی که حاصل تاریخ و ساخته فرهنگ سرمایهداری بود. چنین زنی که با استانداردهای مردانه تعریف میشد، از ریشه دچار حرمان هستیشناختی بود و همین محرومیت وجودی، به انحای مختلف حضور اجتماعی و میدانی او را نمایشی و غیراصالتی میکرد. به یک معنا، وقتی حضور زن نزد خودش یا ذاتش نادیده گرفته شد، حضور او نزد دیگران نیز بیشتر شبیه نوعی نقش بازی کردن بود تا رعایت آداب اصیل زنانگی. فرهنگ سرمایهداری، زن مطلوب خود را تعریف کرده بود و با همان زبان او را خطاب میکرد و زنان نیز با همان زبان خود را مییافتند. وقتی فمینیسم نیازهای هویتی زن را انکار میکرد، ناخودآگاه الگوی انسان استاندارد را همان مرد در نظر میگرفت. در نتیجه، زن برای اینکه کامل شود، شروع به پر کردن فقدانهایش با رفتارهای مردانه میکرد. در این فرهنگ ارزشهای اساسی انسانی نظیر آزادی، استقلال، عقلانیت، معنویت، عدالت، عزت و اخوت، مردواره تعیین میشد. با اینکه جامعه زنان غربی تا حدی صادقانه تن به چنین تعاریفی میدادند اما لزوما مردان غربی به زنان به چشم یک عنصر برابر نگاه نمیکردند و همین عدم صداقت منجر به نادیده گرفتن وجوه انسانی زن میشد و زمینههای شیءگشتگی زن یا تبدیل شدن او به کالا یا ابزار پیشبرد منطق سرمایهداری فراهم میشد. جنبشهای احقاق حقوق زنان در چنین بستری، برای جبران فقدانها و تبعیضهای برساختی پدید آمد. برساختی به این معنا که آنان چیزهایی را میخواستند که از قبل برایشان خواسته شده بود؛ برابری بیشتر به معنای برخورداری اندازه مردان و آزادی بیشتر یعنی برخورداری از آزادی مانند مردان. پر کردن چنین شکافهایی در حاق معنا، جامعه را تکجنسیتیتر میکرد، هر چند در ظاهر زنان حقوق بیشتری دریافت کرده بودند اما از هویت و ذات زنانه خود دورتر میشدند. این سیر کمکم معنای جنسیت و مفهوم زوجیت و توابع آن نظیر تعریف خانواده و امثالهم را نیز دگرگون کرد. سیاستهای سرمایهداری که بر بنیان کمیت و کیفت مردانه استوار بود، همراه و همگام با این وضعیتها، از تولید جمعیت به هر طریق ممکن حتی خارج از ساختار خانواده، حمایت میکرد.
در مقابل این وضعیت، جمهوری اسلامی از بدو پیدایش شکلی از مقاومت هویتی زنانه را نمایندگی میکند که بر بنیان ذات زن و اصالتهای زنانه او، شکل گرفته است. بر این منهج، الگوهایی از حضور زن نزد خویش و نزد دیگران و جامعه پدیدار شده است که هویتی بوده و اختلالی در مرزهای زن بودگی و مرد بودگی ایجاد نکرده است. رهبر معظم انقلاب هر ساله در سازه تبیینیشان، وجوهی از این تمایز و تفاوت و حرف اصیل را نمایان میکنند. تاکید ایشان بر حساسیت رسانهها در پرهیز از الگوهای غربی در حل مسائل زنان یا توجه به موضوعات مربوط به بانوان نظیر حجاب و خانواده و حضور اجتماعی زن، به دلیل درک چنین حساسیتهایی است که دامنگیر فرهنگ زنانه غرب شده است. این الگوی توجه، نشان میدهد چرا زنان ما در موضع مدعی وضعیت زنان در جهان قرار دارند.