از همان روزهای نخست جنگ روسیه و اوکراین، سوالی بنیادی ذهنها را به خود مشغول کرد که آیا میتوان به غرب و بهویژه آمریکا اعتماد کرد و آیا کشوری میتواند بر اساس وعدههای آنان، مردم و خاک خود را در معرض خطر واقعی قرار دهد؟ رهبران اوکراین، بهویژه زلنسکی، بر این باور بودند که عضویت احتمالی در ناتو و حمایت مداوم آمریکا، سپری مطمئن برای حفاظت از کشورشان در برابر قدرت نظامی روسیه خواهد بود. با این حال، طی سه سال گذشته، واقعیت سیاست بینالملل نشان داد که این انتظار اوکراین بیش از حد خوشبینانه بود و زلنسکی به همراه کشورش، با ناکامی گسترده در حمایت غرب مواجه شدند و امروز به نقطهای غیر قابل بازگشت رسیدهاند. در ادامه به طور دقیقتر به عقبنشینی اوکراین از موضع اولیه خود پرداخته میشود.
آرزوهای اوکراین و توهم حمایت آمریکا
اوکراین پیش از زمان شروع بحران خود با روسیه، بهشدت به ناتو چشم دوخته بود. طبق گزارشها، کییف بارها تلاش کرد تا روند پیوستن به ائتلاف نظامی غرب را سرعت بخشد، اما همواره با موانع جدی مواجه شد به گونهای که حتی پس از حمله تمامعیار روسیه، حمایت عملی از سوی ناتو محدود و عمدتاً نمادین بود. به گفته بسیاری از منابع خبری و تحلیلگران حوزه سیاست، آمریکا و کشورهای اروپایی در ارسال تجهیزات نظامی محدودیت داشتند و هیچگونه تضمین امنیتی مستقیم به اوکراین ندادند، اما با این حال اوکراین تنها به دلیل اعتماد به آمریکاییها زمینههای بروز جنگ با روسیه را فراهم آورد. آمارها نشان میدهد که تا پایان ۲۰۲۴، کمکهای نظامی مستقیم به اوکراین بیش از ۵۰ میلیارد دلار بود، اما این مقدار در برابر توان نظامی روسیه که دارای دهها هزار نیرو و تجهیزات پیشرفته بود، ناچیز به نظر میرسید. این شکاف آشکار بین انتظار اوکراین و عملکرد واقعی غرب، اولین نشانههای شکست راهبردی زلنسکی بود.
گزارشها حاکی از آن است که اروپا نیز به دلیل وابستگیهای اقتصادی و ترس از تشدید تنشها، از مداخله مستقیم در میدان جنگ اجتناب کرد و این وضعیت باعث شد که اوکراین، علیرغم اتکا به ناتو و آمریکا، به تدریج احساس کند که تنها مانده است؛ و اکنون امید به عضویت در ناتو که زمانی به عنوان یک راهبرد امنیتی مطرح میشد، به یک توهم و یک نقشه کاملا شکست خورده بدل شده است.
مذاکرات صلح و عقبنشینی
با ادامه جنگ و افزایش فشارها، زلنسکی در نهایت اعلام کرد که اوکراین دیگر به دنبال پیوستن سریع به ناتو نیست و تمرکز خود را بر دستیابی به یک صلح شرافتمندانه معطوف کرده است. در واقع این عقبنشینی نشاندهنده شکست سیاست خارجی کییف بود و تصویر آشکاری از انزوای اوکراین در عرصه بینالملل ارائه داد.
منابع خبری مانند AP و NBC گزارش دادند که در مذاکرات صلح برلین، اوکراین بهطور عملی مجبور شد که برخی از خواستههای امنیتی خود را کاهش دهد و با واقعیتهای میدانی و محدودیت حمایت غرب مواجه شود. حتی مقامهای آمریکایی و اروپایی نیز اعلام کردند که نمیتوانند تضمینهای نظامی گستردهای ارائه دهند و تنها توانستند از طریق دیپلماسی و فشار سیاسی، نقش محدود خود را ایفا کنند. مجموع این شرایط باعث شد که زلنسکی، با وجود تلاشهای فراوان و امیدواری اولیه، عملاً به بازنده اصلی جنگ بدل شود.
از دست رفتن امید به عضویت در ناتو و کمبود حمایت عملی از سوی غرب، نه تنها یک چالش نظامی برای اوکراین بود، بلکه ضربهای عمیق به اعتماد و معنای سیاسی این کشور وارد کرد. وقتی کشوری بر پایه وعدههای امنیتی بزرگترین بلوک نظامی جهان برنامهریزی میکند، انتظار دارد که این حمایت در میدان نبرد ملموس باشد. اما تجربه سه سال جنگ نشان داد که ناتو در عرصه عملیاتی فعلی توانایی لازم برای اجرای تضمینهای خود را ندارد؛ چرا که کمکها اغلب با تاخیر، مشروط یا ناقص بودند، به حدی که نیروهای اوکراینی در بسیاری از جبههها توانایی مقابله با نیروهای روسیه را نداشتند و پیش روی زمینی روسیه در خاک اوکراین نیز گواه بر این موضوع است. این محدودیتها و ناکارآمدی عملیاتی، به روسیه اجازه داد تا برتری میدانی خود را حفظ کند و فشارهای نظامی و دیپلماتیک را کنترل کند.
البته پیامد این ناکارآمدی فراتر از میدان نبرد نظامی نیز بود و به عمق سیاست داخلی و اعتماد مردم اوکراین نفوذ کرد. ناتوانی ناتو در ارائه حمایت عملی، شکاف بین دولت و مردم را پررنگتر کرد و موجب شد که اعتماد به رهبری و توانایی تصمیمگیری برای امنیت ملی به چالش کشیده شود. بسیاری از شهروندان اوکراینی که روزی امیدوار به تضمینهای غرب بودند، اکنون با واقعیتی تلخ مواجه شدهاند که بقای کشورشان بیشتر به مقاومت داخلی و منابع محدود خودشان وابسته است تا وعدههای خارجی که چیزی بیشتر از یک شعار تو خالی نبودند. این تجربه تاریخی نشان میدهد که دوره پیمانهای نظامی مبتنی بر بلوک بندی کلاسیک دیگر گذشته است و به گونهای که بزرگترین پیمان نظامی جهان نشان داد که صرفا جایگاه تشریفاتی در نظم کنونی به خود گرفته است.
بهره سخن
باید چنین بیان کرد که این تجربه تاریخی هم برای اوکراین و هم برای کل ساختار سیاست بینالملل اهمیت دارد؛ زیرا که در بحرانهای امنیتی، اتکا صرف به قدرتهای بزرگ بدون وجود استراتژیهای پشتیبان داخلی، از جمله توان دفاع ملی تقویتشده، شبکههای دیپلماتیک فعال و برنامههای پایداری اقتصادی، میتواند کشورها را به بازیگران بازنده تبدیل کند. پژوهشهای حوزه امنیت بینالملل نشان میدهد که جنگ اوکراین تا سال ۲۰۲۵ نه تنها نظم امنیتی اروپا و نقش بازدارندگی ناتو را به چالش کشیده، بلکه بحران اعتماد و خلأ امنیتی را برای کشورهای غیرمتعهد به ائتلافهای قدرتمند برجسته کرده است. شرایط کنونی این مسئله را اثبات کرده که ساختارهای امنیت جمعی غربی مانند ناتو، علیرغم تلاشهای دیپلماتیک، در ارائه تضمینهای عملی و قابل اتکا در میدان جنگ ناکافی بودهاند، زیرا کمکهای نظامی و مالی با تأخیر و مشروط ارائه شده و حتی در برخی مواقع به اندازهای محدود بودهاند که نتوانند بر برتری نظامی طرف مقابل تأثیر تعیینکننده بگذارند. در چنین شرایطی، فقدان امنیت پایدار و تضمینهای روشن سبب شده تا رهبران و جوامع داخلی کشورهای تحت تهدید، مجبور شوند بیش از پیش به ظرفیتهای خود تکیه کنند، که این مسئله در مورد اوکراین با هزینههای سنگین انسانی، اقتصادی و اجتماعی همراه بود و باعث شد زلنسکی به عنوان رهبر اوکراین، به یکی از برجستهترین بازندگان این بحران محسوب شود. تجربه اوکراین نمونهای روشن از محدودیت حمایت عملی غرب و ناتوانی ائتلافهای امنیتی در حفاظت موثر و جامع از متحدانشان در لحظات حساس است، وضعیتی که بازتعریف انتظارات از نظم امنیت جهانی و بازنگری در سیاستهای جمعی را ضروری میسازد.