
محمد ایمانی
1) اواخر فروردین امسال، رئیس و یک عضو شورای اطلاعرسانی دولت، به همراه دبیرکل حزب کارگزاران، با گمراه کردن افکار عمومی، وانمود میکردند توافقی قریبالوقوع با ترامپ در راه است که موجب سرازیر شدن 1000 تا 2500 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی به کشور خواهد شد. دو ماه بعد، حمله هماهنگ اسرائیل و آمریکا به ایران، نشان داد که آن فضاسازی، چیزی جز نقشآفرینی در عملیات فریب دشمن نبوده است. هشت ماه بعد، روزنامه وابسته به رئیس شورای اطلاعرسانی دولت، بیآنکه از مردم و دولت عذرخواهی کند، سرگرم ارائه روایت وارونه دیگری، با مضمون شکست در جنگ(!) و لزوم پذیرش آن است!
2) این روزنامه تا چند هفته قبل از خیانت آمریکا به مذاکرات، مشغول بازار گرمی درباره سراب توافق و «سرمایهگذاری 2000 میلیارد دلاری» بود. اما دیروز، به قلم محکوم پرونده فروش اطلاعات، ایران را طرف شکست خورده جنگ وانمود کرده و نوشت: «پایان برخی از بازیها فقط با شکست یک طرف و پیروزی طرف مقابل تعریف میشود. نتیجه برخی دیگر از بازیها، با یک پیروزی و یا یک شکست معلوم نمیشود... در بازی سیاست خارجی ایران، اگر این بازی را وجودی کنیم، به طور طبیعی انتظار میرود بازنده نهائی باشیم. در بازی وجودی میان ایران و طرف های مقابل، هیچ چشمانداز روشنی وجود ندارد. روندها و دادهها خیلی روشن هستند که کدام طرف، بازنده بازی وجودی است. به نظر میرسد برخی نیروها علاقه دارند بازی کنونی سیاست خارجی را وجودی تعریف کنند، لذا شکست را به منزله پایان بازی میدانند، در نتیجه میخواهند تا حصول نتیجه نهائی که معلوم است چیست، ادامه دهند. در حالی که شطرنج بازان خوب میدانند که در چه زمانی و پیش از مات شدن، بازی را واگذار کنند و دنبال بازی بعدی بروند.... بیایید از این منظر به ماجرای هستهای و روابط خارجی نگاه کنیم، قطعاً راه خروج موفقیتآمیز پیدا میشود».
3) شبکه تحریف، هم اصرار دارد از حافظه عمومی، تجربهزدایی (عبرتزدایی) کند و هم روایت وارونه از تحولات ارائه دهد. مگر نه اینکه مذاکره را بدل از تهدید و تحریم وانمود میکردند و این هر دو را با مذاکره به ارمغان آوردند؟ بازی با کلمات و رؤیا اندیشی، چگونه میتواند در برابر واقعیت دوام بیاورد؟ مگر زمانی که خاتمی شعار گفتوگوی تمدنها داد و سال گفتوگوی تمدنها تصویب شد، دولت یاغی آمریکا به افغانستان و سپس عراق حمله نکرد، و با وجود همکاری دولت خاتمی در اشغال افغانستان، ایران را محور شرارت نخواند و تهدید به حمله اتمی نکرد؟!
4) نتیجه تعامل تیم روحانی و ظریف با آمریکا، توافق معیوبی شد که حریف میتوانست گروکشی کند، باج مضاعف بخواهد و به سادگی آب خوردن، زیرش بزند. افتضاح چنان بزرگ بود که سعید لیلاز، عضو مرکزیت حزب کارگزاران گفت: «ما با غرب، قرارداد امضا کردیم. گرچه مکانیسم ماشه را آن موقع بلد نبودم. من به وزیر خارجه اعتماد میکنم. حتما ۲۰ تا کارشناس مالی، امنیتی هستند، میگن آقا اینجاش اینه. کاری که من هر بامداد در شرکت خود میکنم؛ وقتی قراردادی میخواهم امضا بکنم، از ۵۰۰ جنبه به آن نگاه میکنم. [آقای ظریف!] در چهلمین سال فعالیت اجازه نداری بگویی اینجایش را ندیده بودم! مکانیسم ماشه، یعنی زیر قرارداد ۳۰- ۴۰ برگی بنویسی: هر کی خواست بزند زیر پاتیل قرارداد، میتواند، هر وقت دلش خواست؛ با بهانه یا بیبهانه! در واقع تو قرارداد امضا نکردی!».
5) اما روایت جنگ! چه شد که نتانیاهو و ترامپ، دست به دامن واسطهها برای توقف جنگ و آتشبس شدند؟ مگر نه اینکه نتانیاهو، در روزهای اول جنگ دعوت به آشوب کرد و گفت کار جمهوری اسلامی تمام است؟! جنگ به اعتراف محافل عبری و غربی، ملت ایران را همدلتر، و جمهوری اسلامی را قدرتمندتر کرد، به ویژه اینکه ایران، ضربات راهبردی بیسابقهای را وارد کرد و پایگاههای نظامی، مقر موساد و اطلاعات نظامی ارتش، ساختمان بورس، پالایشگاه و نیروگاه حیفا، نیروگاه برق اشدود، صدها بلوک ساختمانی، و مرکز تحقیقاتی وایزمن را درهم کوبید. ضربات چنان دقیق و عمیق بود که ترامپ گفت: «اسرائیل واقعاً ضربه خیلی سختی خورد؛ خصوصاً در روزهای آخر. وای پسر! اون موشکهای بالستیک خیلی از ساختمانها رو نابود کردند».
6) اما روایت جنگ از زبان محافل غربی و عبری:
- یوسی میلمن تحلیلگر صهیونیست: سرخوشی ما زیاد دوام نیاورد. آیا اصلاً لازم بود وارد جنگ شویم، آن هم در برابر ایرانیها؟ آنها در ۸ سال جنگ فرسایشی با صدام، فداکاری نشان دادند.
-معاریو: لایههای پدافندی اسرائیل، آشکارا فرو پاشید و اوضاع، وخیمتر هم میشود.
- یدیعوت آحارونوت: مکانهایی که موشکهای ایران اصابت کرده، شبیه میدان جنگ شده. ویرانیهای تل آویو، دیوانه کننده است.
- گزارشگر BBC: در تل آویو با هر کس حرف میزنم، آثار ناامیدی و استیصال را میبینم. شگفتیهای ایران در راه است. اسرائیل، انتظار نداشت حملات ایران، این قدر گسترده باشد و پدافندش، خسته و مستهلک شد.
- خبرنگار سیانان: ترس و هرج ومرج، خیابانهای تل آویو را پر کرده؛ همه جا مملو از آوار است. موشک های ایران، بسیار دقیق عمل کردند و قادر به مانور پیچیده هستند.
- واشنگتن پست: اسرائیلیها از رگبار موشکها فلج شده و در حال از دست دادن حس امنیت همیشگی هستند.
- انبیسی به نقل از مقام اسرائیلی: ایران میتواند حجم شلیک موشکها را تا ۵ ماه ادامه دهد.
7) همچنین این روایتها را بخوانید:
-هاآرتص: همه چیز فلج شده. به این شکل نمیتوان زندگی کرد. جامعه اسرائیل نمیتواند برای مدت طولانی تحمل کند.
- اوری گلدبرگ، تحلیلگر صهیونیست: فکر نمیکنم اسرائیل در جنگ فرسایشی دوام بیاورد. تعداد زیادی از موشکهای ایران به هدف خوردند و خسارات مرگباری وارد کردند. ما توان جنگیدن با ایران را نداریم.
-گزارشگر شبکه العربی در تل آویو: پیروز میدان، موشک های ایرانی هستند که توانستند پیشرفتهترین سامانهها را شکست دهند و همه را شگفت زده کنند. این حجم گسترده از دقت و ویرانگری موشکها، پروپاگاندای اسرائیل را حتی نزد خود اسرائیلیها زیر سؤال برده و سکانس پایانی جنگ است.
- سرلشکر گیورا آیلند، رئیس سابق شورای امنیت اسرائیل: منافع ما در پایان دادن به جنگ و آتش بس بود.
- پروفسور ایال فروختر: پس از جنگ با ایران،۷۰ درصد اسرائیلیها دچار اختلالات روانی و آسیبهای روحی شدهاند.
- کانال ۱۲ اسرائیل: ما نتوانستیم ایران را شکست دهیم. اکنون جهان عرب از موفقیت ایران، حس پیروزی دارند.
- اسکات ریتر، افسر سابق پنتاگون: پدافند اسرائیل و تاد آمریکا، در مقابل موشکهای ایران به زانو درآمدند.
- روزنامه انگلیسی دیلی میل: موشکهای ایران، صحنههایی آخرالزمانی در اسرائیل آفرید.
8) یک ماه قبل، ژنرال تامیر هایمن، رئیس مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل (رئیس سابق اداره اطلاعات نظامی ارتش) در میزگرد بررسی فعالیتهای ایران در آفریقا گفت: «ایران، خود را بازیگر جهانی مشروع میداند؛ کشوری با تاریخ طولانی و وارثِ یک امپراتوری که باید شکوهش را پس بگیرد؛ شکوهی که بر اثر مداخلات غرب ربوده شده و دولتی دست نشانده به جایش گذاشته شده بود. اکنون، دوره احیای نقش جهانی است. تا آنجا که اطلاع دارم، ایرانیها هرگز تسلیم نمیشوند و در برابر فشار خارجی سر فرود نمیآورند. من ندیدهام کنار بکشند و رها کنند. مدام خود را بازآفرینی میکنند و ستونهای پیشین امنیت ملی را باز تعریف میکنند. اگر یکی از ستونها، یعنی ظرفیت هستهای تضعیف شود، راهی برای ظرفیتسازی جایگزین پیدا خواهند کرد. اگر شبکه نیابتی و حضور جهانیشان دچار چالش شود، آنجا هم خود را بازآفرینی خواهند کرد».
9) در همان میزگرد، رَز زیمت کارشناس امور ایران گفت: «میخواهم درباره برداشت اشتباهی حرف بزنم که متأسفانه زیاد تکرار میشود؛ اینکه ایران و محور شیعی تضعیف شدهاند. این، اشتباه است. ایران و محور مقاومت، از پا نیفتادهاند. در کنار فشارها و محدودیتها، ایران همچنان فرصتهای فراوانی دارد. کسی گفته بود تفاوت میان ایران و اسرائیل این است که ایران، هر تهدیدی را به فرصت تبدیل میکند، و اسرائیل، بر عکس. موضوع دیگر، قدرت نرم ایران است. امروز رسانه ملی ایران به زبان سواحیلی فعالیت میکند، جهاد سازندگی ایران در پروژههای توسعه کشاورزی در آفریقا فعال است، و فعالیت گسترده تبلیغاتی ایران هم در شبکههای اجتماعی جریان دارد. قدرت نرم ایران امروز به دیپلماسی فرهنگی، آموزشی و تکنولوژیک گسترش یافته است».
10) آمریکا میخواست افغانستان را «ویتنام شوروی» کند، اما خودش هم در باتلاق افتاد. هفت هزار میلیارد دلار را در جنگهای نافرجام منطقه نابود کرد و از رقبا عقب افتاد. در حالی که دولت آمریکا با 38 هزار میلیارد دلار بدهی و به خاطر بحران کسری بودجه و اختلاف با کنگره، به 42 روز تعطیلی اجباری (خانه نشین کردن بدون حقوق چند میلیون کارمند) تن میداد، تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی آمریکا اذعان کرد: «برای دههها، سیاست خارجی ما در چرخه بیپایان تغییر رژیم و ملتسازی گرفتار بود و نتیجه آن، هزینههای تریلیون دلاری، و در بسیاری موارد، ایجاد تهدیدات امنیتی بزرگتر بوده است».
11) آمریکا به اذعان خیلیها در ایالات متحده (رابرت کندی، جان مرشایمر، نیویورک تایمز و...)، بانی جنگ اوکراین، برای «از پا درآوردن روسیه» بود. این، علاوه بر خیانت دیگر، در واداشتن اوکراین به خلع سلاح اتمی بود. حالا هم زلنسکی (قهرمان پوشالی غربگرایان) میگوید: «این یکی از سختترین لحظات تاریخ است. اوکراین باید میان عزت و شرافت، یا خطر از دست دادن شریک و متحد کلیدی (آمریکا) یکی را انتخاب کند». او البته اختیاری از خود ندارد و بنابراین، عزت و شرافت و تمامیت ارضی را باز هم خواهد فروخت؛ و حال آن که چند ماه قبل هم، نیمی از معادن اوکراین را به ترامپ واگذار کرد!
12) اکنون با وجود این عبرت، و عبرتهای برجام و پنج دور مذاکره با ترامپ، چرا کسانی در ایران همچنان نسخه مذاکره و معامله با وی میپیچند؟ از آن بدتر، چرا دروغ ارسال پیغام از سوی آقای پزشکیان به ولیعهد سعودی و ترامپ را منتشر کردند؟! آقای پزشکیان حتما دستور بررسی بدهد که با وجود تکذیب شایعه مذکور از سوی چهار منبع رسمی (سخنگوی دولت، رئیس سازمان حج، سخنگوی وزارت خارجه، و سفیر ایران در عربستان)، چرا روزنامه وابسته به رئیس شورای اطلاعرسانی دولت، به همراه روزنامههای زنجیرهای دیگر مثل سازندگی و شرق و هممیهن، دو روز متوالی سعی کردند به شایعه مذکور ضریب بدهند و موضع اقتدار ایران را در مقابل آمریکا تضعیف کنند؟
13) مراجع امنیتی و قضائی باید بررسی کنند که این تیترهای دروغین، هفته گذشته از سوی کدام شبکه آلوده، تولید و توزیع شد: «بمب خبری پیام به ریاض/ حامل پیام ایران؟ منابع خبری[؟!] اعلام کردند پزشکیان پیش از دیدار بن سلمان با ترامپ، پیامی برای او ارسال کرده است/ پیام به پای پرواز: نامه پزشکیان در آستانه سفر بن سلمان به آمریکا/ میانجیگری بن سلمان؟/ پیمان و پیغام: بررسی دیدار بن سلمان و ترامپ و آنچه درباره ضرورت دستیابی به توافق با ایران گفتند». آیا ما دو جریان در دولت داریم که یکی دروغ را به درستی تکذیب میکند و دیگری (از طریق روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت) به همان دروغ ضریب میدهد؛ آن هم روزنامهای که ایران مقتدر را مطابق آرزوی ناکام ترامپ و نتانیاهو، شکست خورده میداند؟!
14) آقای پزشکیان دیر یا زود ناچار است با این جریان دوزیست منافق و ناهمدل، تعیین تکلیف کند و دولت را از سنگینی بار و هزینههای هنگفت آنها رها کند تا بتواند به خدمتگزاری تراز بپردازد. در عین حال، باید از شورای عالی امنیت ملی، وزارتخانههای اطلاعات و ارشاد و ارتباطات، و دستگاه قضائی سؤال کرد که با وجود سیاست قطعی نظام پس از جنایت و خیانت آمریکا، چرا اجازه تحریف، نشر اکاذیب و فضاسازی به نفع آمریکا را به شبکه نفوذ میدهند؟
15) چهار قرن پیش از میلاد، هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، دو عنصر با نفوذ به نامهای «جانوسیار» و «ماهیار»، به ایران و داریوش سوم (دارا) خیانت کردند و البته پس از پیروزی اسکندر، به دار کشیده شدند. حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت، سروده است: «رسم عاشق نیست با یک دل، دو دلبر داشتن- یا ز جانان، یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سِکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش، یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن».

فاطمه بصیری
ایران بر اساس راهبرد اصولی خود در گسترش همکاریها و مراودات با همسایگان، روابطش با پاکستان را به سطح راهبردی رسانده است. این موضوع که در سالهای گذشته با حملات امنیتی مشترک ایران و پاکستان به مواضع تروریستها و تجزیهطلبان قوت گرفت، بعد از جنگ ۱۲ روزه شتاب بیشتری پیدا کرده است.
بعد از سفر مسعود پزشکیان و محمدباقر قالیباف به پاکستان، اکنون سفر علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، نشان از این دارد که همکاریها به مرحله جدید و عمیقتری وارد شده است. پاکستان در روزهای جنگ، حسن همجواری را به جا آورد و مردم و مقامات دولتی حمایتهایی چشمگیر را بلافاصله بعد از حمله رژیم صهیونیستی، از ایران به عمل آوردند. به طور دقیقتر، همپوشانی موضع ایران و پاکستان در مخالفت با رژیم صهیونیستی و همچنین تاریخچه نزدیک و قرابتهای مذهبی و قومی دو کشور، زمینهساز توسعه مناسبات در سطوح دولتی و مردمی است.
موضع کشور پاکستان از ابتدای تأسیس رژیم صهیونیستی، حمایت از فلسطین بوده و دولتمردان پاکستانی در سطوح مختلف هرگونه گمانهزنی برای به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی را بیاساس خواندهاند. استقبال کم نظیر مردم پاکستان از مقامات ایرانی پس از جنگ ۱۲ روزه نیز گواه همدلی و قرابت ذهنی مردم پاکستان با ایرانیان در مواجهه با رژیم صهیونیستی است. بنابراین، این نقطه مشترک که هم در سیاست و هم در جامعه وجود دارد، میتواند منبعی برای تصمیمات جدیتر در مقابله با سیاستهای تنشزای اسرائیل و امریکا باشد. همانطور که رئیس مجلس پیشتر گفته بود، بدون شک ایران و پاکستان به دلیل منافع مشترک متعدد میتوانند با همکاری یکدیگر در مقابل زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی و حامیانش بایستند. تحلیلگران پاکستانی معتقدند که همکاری نزدیکتر پاکستان و ایران برای تأمین منافع مشترک در یک محیط ژئوپلیتیکی در حال تغییر که هر دو کشور با تهدیدات مشترک، از جمله از سوی اسرائیل، روبهرو هستند، حیاتی است. آنها تأکید دارند که همبستگی پاکستان با ایران صرفاً نمادین نیست، بلکه ریشه در روابط دیرینه و نگرانیهای راهبردی متقابل دارد.
با توجه به سیاستهای تنشزا و بیثباتکننده امریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه، ایران به طور هوشمندانه، نه تنها در صدد توسعه و تحکیم روابط خود با کشورهای منطقه است، بلکه در سطحی کلانتر در تکاپوی بازسازی روابط تمامی کشورهای منطقه بر اساس صلح و آرامش است. ایران همواره برای برقراری ثبات در منطقه و مهار دستهای بازیگران مداخلهگر، از همه ظرفیتهای موجود استفاده کرده و حتی به تنهایی برای آن هزینه داده است. جنگ در سوریه و مهار تروریستهایی که کل جهان را تهدید میکردند، نمونهای از اقداماتی است که ایران با صرف هزینههای نظامی و جانی، در جهت احیای آرامش، نه تنها در منطقه که در جهان متقبل شد.
بر همین اساس، ایران در مناقشه اخیر پاکستان و افغانستان برای ایفای نقش میانجی در ژئوپلیتیک منطقه میانی آسیا وارد میدان شد، چراکه امریکا در تلاش است با بیثبات کردن مناطق کلیدی مانند جنوب آسیا، غرب آسیا و دریای چین جنوبی، روند انتقال قدرت جهانی از غرب به شرق را مختل کنند.
برهمین اساس، ایران در حال آمادهسازی زمینههای برگزاری نشستی مهم برای کاهش و حلو فصل تنشهای اخیر میان افغانستان و پاکستان در اواسط ماه آینده میلادی است. سفر لاریجانی نیز در بحبوحههای تنشهای بین این دو کشور نیز نشان از تلاش چندوجهی ایران برای حل و فصل موضوع دارد. از آنجا که ایران تلاش دارد سازوکارهایی را با مشارکت فعال دیگر بازیگران برای حل بحرانهای موجود برقرار کند، از همه کشورهای همسایه افغانستان و روسیه برای حضور در تهران دعوت کرده است.
علاوه بر موضوع فوق، ایران همچنین میتواند با توجه به دغدغههایی که در پاکستان در مورد مسائل دیگری، چون حل و فصل اختلافات فلسطین و کشمیر وجود دارد، ابتکاراتی را به طور مشترک به کار گیرد. مثلاً سناتور حسین، وزیر سابق اطلاعات و رئیس کمیتههای امور خارجه و دفاع سنای پاکستان، با توجه به ضرورت رسیدگی به مسائل مرتبط با فلسطین و کشمیر، از هر دو طرف خواست به طور مشترک روی بحرانهای منطقهای حلنشده کار کنند. این موضوعات، نشاندهنده پویایی و مقبولیت دیپلماسی ایران در میان کشورهای منطقه است که به توسعه نقشآفرینی ایران به عنوان یک قدرت میانجی در مسائل منطقهای منجر شده است.
ایران با توجه به تجربههای بدخیم روابط با غرب به ویژه با کشورهای اروپایی، محوریت سیاست خارجه خود را توسعه همکاری با کشورهای همسایه و منطقه قرار داد. با وجود تحریمهای متوالی و تلاش امریکا برای انزوای منطقهای، این سیاست تهاجمی و کارآمد محسوب میشود. در همین راستا، گسترش همکاری با پاکستان در زمینههای اقتصادی، امنیتی، توسعه کریدورها، اجتماعی و ... میتواند در زمینه دور زدن تحریمها و بیاثر کردن تهدیدات غرب مؤثر واقع شود. به گفته کارشناسان پاکستانی، چالشهای دوجانبه حل نشده، به ویژه در مدیریت مرزها، بخشی از موانع اصلی جریان تجارت بین دو کشور هستند که باید تدابیری برای رفع آنها اندیشیده شود.
علاوه بر آن، فقدان کانالهای بانکی رسمی مؤثر نیز موجب توقف همکاریهای اقتصادی شده است. اما اهمیت روابط با کشورهای منطقه تنها به دلایلی، چون دور زدن تحریمها و کم اثر کردن تهدیدات دشمن ختم نمیشود و روند گذار نظم بینالمللی به سمت چند قطبی شدن، این امر را ضرورت میبخشد. شاخصهای نظم جدید نشان میدهد که قدرتهای بزرگ در این نظم جدید تعیین کننده نیستند و یکجانبهگرایی جای خود را به همگرایی و همکاریهای منطقهای و بینالمللی میدهد. از این رو، به جای ارتباط با قدرتهای بزرگ، ارتباط با کشورهای کوچک و منطقهای که نقش تعیین کنندهای خواهند داشت، اولویت مییابد. از این رو، میتوان گفت که سیاست ایران مبتنی بر توسعه مناسبات و تحکیم روابط با کشورهای منطقه، به ویژه همسایگان، به طور خردمندانهای در حال پیشبینی آینده و تعیین نقش سازنده خود در نظم جدید بینالمللی است.

حمید روشنائی
در تاریخ شخصیت های بزرگی وجود داشته اند که در رفتار و گفتارشان بدنبال صلح بوده اند اما مدل ترامپ با همگان متفاوت است. او صلح را نه جهت آرامش و ثبات برای کشورها می خواهد بلکه از آن دستاویزی برای نمایش خود و پوپولیسم می سازد.
توماس فریدمن روزنامه نگار آمریکایی در نیویورک تایمز با اشاره به اقدامات ترامپ در خصوص صلح اوکراین، آن را با مماشات چمبرلین نخست وزیر سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۰ میلادی انگلیس مقایسه می کند که در آن بخش سودتنلند (Sudetenland) چکسلواکی را به هیتلر، رهبر آلمان نازی پیش کش کرده است. او صلح کنونی در اوکراین را نوعی سازش تحقیر آمیز در برابر پوتین می داند که بدون مشورت با اوکراین و متحدان اروپایی اش انجام شده است.
ترامپ پس از گذشت چندماه از ریاست جمهوری دور دومش، مدعی برقراری ۸ مورد صلح و آتش بس بین کشورها گردید که مهمترین آنها آتش بس در غزه، آذربایجان و ارمنستان، هند و پاکستان و تایلند و کامبوج بوده است. او همچنین حمله به صنایع هستهای ایران و حوثی های یمن را موجب آرام شدن منطقه دانسته و نوعی صلح می انگارد..
نوع برخورد ترامپ با مسئله صلح، در نوع خود قابل تامل است.
۱- از نظر ترامپ، صلح نوعی سازش است که به دستور او انجام می گردد مانند صلح ابراهیم که کشورهای خاورمیانه به فرمان او با رژیم اسرائیل سازش می کنند.
۲- ترامپ در منازعات در سمت قدرتمند می ایستد و تمام فشار خود را به کشور یا جناح ضعیف تر وارد می کند. در موضوع غزه، طرف قربانی فلسطین بوده که مجبور به پذیرش خواسته های صهیونیست ها شده و یا در خصوص اوکراین، آنکه می بایست سرزمینش را از دست بدهد، زلنسکی است.
۳- غالبا توافقات صلح در جهان پس از انجام مذاکرات گسترده و زمان گیر صورت می پذیرد تا از عمق و همه جانبه بودن برخوردار گردد.. اما صلح آقای ترامپ سطحی و دستوری می باشد و از سرعت بالایی برخوردار است.
۴- ترامپ موارد صلح را خودش و همکارانش بدون در نظر گرفتن جوانب کار و نقطه نظرات طرفین، تهیه می کنند و تلاش می نمایند با قدرت سیاسی و نظامی و تحقیر دیگران ، آن را جا بیندازد. دستورالعمل ۲۸ ماده ای برای صلح اوکراین یا طرح آتش بس در غزه از این نمونه هاست.
۵- برای ترامپ بیش از هرچیز نمایش صلح و ژست خودش مهم است و جایزه نوبلی که شاید روزی به او بدهند. قرارداد صلح بین آذربایجان و ارمنستان و ثبت کریدوری بنام ترامپ در نوع خود مثال زدنی است.
۶- ترامپ علاقه وافری به رسانه ها و نمایش دارد. او ثبت یک اقدام به نام خودش و رسانهای شدن موضوع را از عملیاتی شدن آن، مهمتر می داند. در ادعای رئیس جمهور آمریکا در ایجاد صلح بین هند و پاکستان، در حالی که خود آنها هرگونه آشتی را قبول نداشتند و تنش در مرزهای آنها همچنان وجود داشت، یک اقدام صرفا رسانهای بود.
اگرچه صلح در همه سرزمین های و فرهنگ ها مقدس و با ارزش است اما اگر بنا باشد بین کرامت یک کشور و مردمش قرار گیرد آنگونه که زلنسکی گفته است، دیگر ارزشی ندارد و صلح کثیف است.

از مظاهر برجسته دنیای جدید، ترویج مصرفگرایی و تجملطلبی است. تبلیغات گسترده برای برندهای روز با شیوههای جذاب و گاه فریبنده، احساس نیاز کاذب به کالاهای جدید را در افراد ایجاد میکند. جامعه مدرن با این تبلیغات بیوقفه، افراد را به خرید بیش از نیاز واقعی خود سوق میدهد. حتی در نظامهای سرمایهداری، مصرفگرایی بهعنوان موتور رشد تقاضا و رونق اقتصادی معرفی شده است. تورستن وبلن در آغاز قرن بیستم به یکی دیگر از مظاهر دنیای جدید، یعنی شکلگیری طبقه مرفه نوظهور پرداخت و اثرات آن را بر پدیده همچشمی و مصرف نمایشی توضیح داد.
از منظر او، افراد نه براساس ارزشهای درونی، بلکه براساس داشتههای بیرونی ارزشگذاری میشوند. خانه لوکستر، منطقه سکونت، اتومبیل مدل بالاتر، لباس و ساعت برند، معیارهای ارزشگذاری انسانها، دوستیها و حتی ازدواجها میشوند. در نتیجه، ارزشهای درونی مانند علم، معنویت و اخلاق جای خود را به ثروت و موقعیت اجتماعی و سیاسی میدهند. دو پدیده مصرفگرایی و چشم و همچشمی موجب میشوند انسانها تمام تلاش خود را صرف دستیابی به کالاها یا حسرت نداشتن آنها کنند. این مسابقه بیپایان، رضایت از زندگی را کاهش داده، فشارهای روحی و استرس را افزایش میدهد و تمرکز افراد را از ارزشهای واقعی به ظواهر زندگی منحرف میکند. اگر جامعه دچار نابرابریهای ناموجه مانند رانت، اختلاس و فساد سیستماتیک شود، دسترسی محدود به منابع برقرار میشود و گروه اقلیت ممتاز شکل میگیرد. چنین اقتصاد رانتی و رفاقتی، طبقهای ممتاز و بسته ایجاد میکند که نتیجه آن تشدید مصرفگرایی و چشم و همچشمی خواهد بود. این جریان مادیگرا مانند سیلی بنیانکن عمل کرده، حرص و طمع را افزایش میدهد و فشارهای روحی ناشی از نداشتنها را تشدید میکند.
در نهایت رضایت از زندگی بهشدت کاهش مییابد. در برابر این روند مخرب، پژوهشهای متعددی تحت عنوان مینیمالیسم نشان دادهاند که زندگی مینیمالیستی با حذف اشیای اضافی و تمرکز بر روابط انسانی، آرامش ذهنی و کاهش اضطراب را به همراه دارد. این پژوهشها تأکید میکنند «کمتر داشتن» به معنای زیست بهتر و دستیابی به شادیهای بزرگ از چیزهای کوچک است. مینیمالیسم به افراد کمک میکند تا اولویتهای واقعی زندگی را بازشناسند، بر کیفیت به جای کمیت تمرکز کنند و فرصت بیشتری برای رشد معنوی بیابند. برخی مطالعات نیز نشان میدهند که زندگی ساده و مینیمالیستی بیشترین تأثیر را بر افزایش حس رفاه و شادی اجتماعی دارد. از این منظر، سادهزیستی یک انتخاب اخلاقی است. یکی از درسهای آموزنده زندگی حضرت زهرا(س)، سبک زندگی معیشتی، سادهزیستی و قناعت ایشان است. قناعت یک روح اخلاقی است؛ بسندهکردن به مادیات برای رفع نیازهای واقعی زندگی و رهاکردن مسابقه در داشتن کالاها. نتیجه قناعت، رشد معنوی انسان، کاهش استرسهای زندگی و افزایش رضایت اجتماعی است. قناعت، محرومیت اجباری ناشی از محیط بیرونی نیست.
گاه انسانها به دلیل ساختار رانتی، بیثباتی اقتصادی، ناکارآمدی سیاستها یا فساد سیستماتیک در دام فقر میافتند؛ این نداشتنها قناعت نامیده نمیشود، بلکه محرومیتهای اجباری ناشی از ساختارهای ناکارآمد سیاسی و اقتصادی است که حداقل نیازهای اساسی برای یک زندگی آبرومند را سلب میکند. قناعت انتخابی آگاهانه است برای کسانی که میتوانند در مسابقه «بیشتر داشتن» شرکت کنند، اما آگاهانه از آن کناره میگیرند و به زیباییهای معنوی زندگی و روابط انسانی اولویت میدهند.
در زیارتنامه حضرت زهرا(س) آمده است: «یا خلیفة الورع و الزهد»؛ یعنی ای همپیمان با پارسایی و زهد. این تعبیر نشان میدهد که سادهزیستی و وابستگینداشتن به مادیات، هویت اجتماعی و دینی ایشان بوده است. این سبک زندگی الگویی عملی برای مقابله با مصرفگرایی و تجملگرایی در عصر حاضر است. زندگی با امکانات محدود که نیازهای عادی را برطرف میکند، موجب شکلگیری زیست ساده و بیتکلف میشود و آرامش روحی را به همراه دارد. جوانان دارای درآمد میتوانند با سادهزیستی، منابع مالی محدود خود را بهتر مدیریت کنند و از فشار اقتصادی بکاهند. به جای خرید لباسهای متعدد و مارکدار، چند لباس ساده و باکیفیت داشته باشند؛ غذاهای خانگی ساده را جایگزین فستفود و رستوران کنند؛ مراسم و دیدوبازدیدها را سادهسازی کرده و از تجملات سنگین پرهیز کنند. این رویکرد به بهبود روابط انسانی و افزایش رضایت اجتماعی کمک میکند. رسانهها نیز میتوانند با تولید محتوا در نقد مصرفگرایی و تبلیغ سبک زندگی ساده، ایجاد کمپینهای «زندگی بدون تکلف» و معرفی الگوهای سادهزیستی دینی و جنبش مینیمالیسم، فرهنگ عمومی را به سمت استقلال اقتصادی و عزت اجتماعی سوق دهند.


میراحمدرضا مشرف
ملاقاتها و دیدوبازدیدهای مکرر مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی ایران و پاکستان طی چند ماه اخیر و بهخصوص پس از جنگ 12 روزه ایران با اسرائیل، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. حضور محسن نقوی، وزیر کشور پاکستان در تهران حدود کمتر از یکماه قبل و به دنبال آن سفر چند روزه آقای قالیباف، رئیسمجلس به پاکستان و اکنون سفر آقای لاریجانی، دبیر شورایعالی امنیت ملی به اسلامآباد؛ همگی حکایت از آن دارد که روابط دو کشور در آستانه تحولاتی عمیق قرار گرفته است. این تحولات میتواند حوزههای گستردهای را شامل شود، چنان که تأکید آقای لاریجانی در اسلامآباد بر لزوم گسترش مبادلات اقتصادی دو جانبه به آستانه 10 میلیارد دلار، نشان از عزم دو طرف در ارتقای هر چه بیشتر همکاریهای اقتصادی دارد. با این حال به نظر میرسد وجه اصلی این سفر را باید در مذاکره برای گسترش روابط و همکاری امنیتی و راهبردی میان دو کشور جستوجو کرد، موردی که سفیر ایران در پاکستان نیز به آن اشاره دارد: «نیاز به تدوین استراتژی و ارتقای روابط دو جانبه تهران و اسلامآباد بیش از هر زمان دیگری ضروری شده است و این هدف از طریق سفر مهم دبیر شورایعالی امنیت عالی به پاکستان به طور معناداری پیش خواهد رفت.» اما این روابط و مشارکت راهبردی درحالحاضر میتواند در دو محور مهم متمرکز شود؛
1- تشکیل ائتلاف راهبردی دوجانبه و یا حتی چندجانبه با مشارکت تهران و اسلامآباد؛ با توجه به موقعیت همسایگی و نیازهای امنیتی مشترک ایران و پاکستان، ظرفیت بالای هر دو کشور در تأثیرگذاری بر تحولات منطقهای و اشتراک نظرهای عمیق آنها در برخی مسائل و بحرانهای مهم منطقهای همچون فلسطین؛ مدتهاست که نیاز به بسترسازی هر چه بیشتر برای ارتقای همکاریهای راهبردی میان دو طرف را ایجاد کرده است. در همین راستا آقای لاریجانی در ملاقات با محسن نقوی در تهران تأکید میکند که روابط تهران و اسلامآباد ظرفیت آن را دارد که از سطح همکاریهای جاری فراتر رفته و به سطح یک مشارکت راهبردی پایدار ارتقا یابد. اکنون حضور آقای لاریجانی در پاکستان میتواند در راستای تکمیل این ظرفیتها و زمینهسازی تحقق عملی این مشارکت راهبردی انجام گرفته باشد؛ مشارکتی که بدون شک کمک مؤثری برای تحقق آرامش و ثبات در منطقه خواهد بود.
البته در این بین نکته دیگری که بسیار جلب توجه کرده است، احتمال گسترش این مشارکت راهبردی دو جانبه به سوی توافقات راهبردی سه یا حتی چندجانبه است. سرمنشأ این احتمال نیز به امضای توافق راهبردی میان پاکستان و عربستان در شهریورماه امسال و استقبال گرم ایران از آن باز میگردد. آقای لاریجانی در زمان امضای این توافق، ضمن اعلام استقبال و ابراز خوشحالی ایران از امضای آن، تأکید کرد که جهان اسلام امروز به این برادری نیاز دارد. این مواضع تهران گمانهزنیهایی را در رابطه با احتمال توافق راهبردی سهجانبه مطرح کرده است. بر همین اساس رسانه المیادین در تحلیل خود از سفر آقای لاریجانی، هدف آن را زمینهسازی برای تشکیل یک ائتلاف راهبردی میان ایران و پاکستان و در ادامه گسترش آن به سوی عربستان ارزیابی کرده است. مقارن شدن سفر دبیر شورایعالی امنیت ملی به اسلامآباد با حضور فیاض بن حمید، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح عربستان در راولپندی هم نکتهای است که شاید نتوان بهسادگی از آن چشمپوشی کرد.
2- تلاش تهران برای میانجیگری اسلامآباد و کابل؛ سفر آقای لاریجانی به پاکستان در زمانی انجام گرفته است که یکبار دیگر تنش در روابط اسلامآباد و کابل به نقطه جوش خود نزدیک شده است. انفجار تروریستی در مقر فرماندهی ارتش پاکستان در پیشاور و بمباران مجدد مناطقی از خاک افغانستان توسط پاکستان، حکایت از آن دارد که ظرفیت افزایش تنشها در منطقه همچنان بسیار بالاست. در این بین پس از چند دور ناکامی مذاکرات طالبان و پاکستان در استانبول، جمهوری اسلامی از آمادگی خود برای میانجیگری بین دو طرف خبر داده است. به نظر میرسد این امر با استقبال نسبی هر دو طرف مواجه شده است و نیاز به برنامهریزی و ارائه راهکاری دقیقتر و مؤثرتر دارد. برخی اخبار منتشر شده به نقل از معاونت وزارت خارجه، نشان میدهد چنین برنامهریزیای در قالب تلاش برای تأسیس یک «گروه تماس ویژه» درباره افغانستان با مشارکت کشورهای همسایه و روسیه، انجام گرفته است. تشکیل یک جریان متکی بر کشورهای منطقه برای حل بحران، بهترین راهکار ممکن به نظر میرسد؛ چراکه میتواند مانع مداخلات فرامنطقهای شود. علاوه بر این جمهوری اسلامی باید بیش از پیش به این میانجیگری توجه نشان دهد آن هم به دو دلیل؛ اول آنکه دود هرگونه تنش و جنگ میان پاکستان و طالبان به چشم تمام منطقه خواهد رفت. دوم آنکه این میانجیگری میتواند در خنثیسازی برخی تفرقهافکنیها و شیطنتهای فرامنطقهای علیه جمهوری اسلامی مؤثر واقع شود؛ کما اینکه چندی پیش خبرگزاری دویچوله آلمان، تیتر گزارش خود را به دستهای پنهان ایران و هند در افزایش تنش میان اسلامآباد و کابل اختصاص داد، آن هم درحالیکه در متن گزارش هیچگونه شواهد و یا حتی استنادی در این زمینه مطرح نشده بود. با توجه به چنین مسائلی است که میانجیگری ایران میتواند در ایجاد ذهنیت همراهی و تلاش تهران برای رفع تنش و جلب اعتماد اسلامآباد و همچنین کابل، نقش اساسی ایفا کند.

سفر لاریجانی به پاکستان نشان دهنده اراده ۲ کشور برای تقویت امنیت پایدار و پیوندزدن توافقات گذشته با نظم نوین منطقه ای است
سفر علی لاریجانی به اسلامآباد در یکی از پرشتابترین مقاطع تحولات منطقهای، فراتر از یک دیدار دیپلماتیک ارزیابی میشود و نشاندهنده عزم تهران و اسلامآباد برای بازتعریف همکاریهای خود بر پایه امنیت پایدار و همگرایی چندلایه است. در شرایطی که غرب و جنوب آسیا شاهد تغییراتی ژرف در ساختارهای امنیتی و سیاسی است، این سفر میتواند حلقه اتصال توافقات گذشته با نظمی نوین باشد. در همین مسیر، شبکه المیادین گزارش داده که مأموریت لاریجانی صرفاً تشریفاتی نیست، بلکه با هدف زمینهسازی برای شکلگیری یک ائتلاف راهبردی میان ایران و پاکستان و سپس گسترش آن به سوی عربستان دنبال میشود؛ تحولی که وزن ژئوپلیتیکی این سفر را ارتقا میدهد.
پیوندهای تاریخی و ضرورت امنیت پایدار
روابط ایران و پاکستان برخاسته از پیوندهای عمیق فرهنگی، زبانی و مذهبی است؛ پیوندهایی که در بزنگاههای مهم تاریخی به شکل حمایتهای مردمی و دولتی بروز یافتهاند. نمونه برجسته این همبستگی، پشتیبانی پررنگ مردم پاکستان از ایران در جنگ دوازدهروزه بود؛ رخدادی که سطح روابط دو کشور را از دیپلماسی رسمی فراتر برد و به نوعی «اخوت راهبردی» تبدیل کرد. مرز طولانی میان دو کشور و اشتراکات اجتماعی نیز این همکاری را به ضرورتی امنیتی و اقتصادی بدل کرده است.در سالهای اخیر، روابط تهران و اسلامآباد وارد مرحلهای تازه شده است؛ از سفرهای متوالی مقامات عالیرتبه تا هماهنگیهای امنیتی گسترده برای مدیریت مراسم اربعین. در چنین شرایطی، سفر لاریجانی ـ بهعنوان عالیترین مقام امنیتی ایران ـ حامل پیام ساختاری است. تأکید بر افزایش تراز تجاری دو کشور از سه به ده میلیارد دلار، امضای ۱۲ سند همکاری شامل تجارت آزاد، مبادله پایاپای، و توسعه زیرساختهای بانکی و لجستیکی، و همچنین تلاش برای فعالسازی طرحهایی چون خط لوله صلح، نشان میدهد امنیت به موتور محرک توسعه همکاریها تبدیل شده است.
ائتلاف نوظهور و بازآرایی موازنههای منطقهای
آنچه این سفر را در سطح منطقهای برجستهتر میکند، محور تازهای است که المیادین به آن اشاره کرده است: تلاش برای شکلدهی یک ائتلاف راهبردی میان ایران و پاکستان و سپس پیوند آن با عربستان. چنین ائتلافی میتواند الگوی بومی تازهای برای امنیت منطقهای ایجاد کرده و موازنههای موجود را دگرگون سازد؛ بهویژه در شرایطی که برخی قدرتهای فرامنطقهای با بهرهگیری از گروههای تروریستی، در تلاش برای بازگشت به جغرافیای افغانستان و تضعیف استقلال منطقه هستند.همکاری امنیتی ساختاری میان این سه بازیگر میتواند به شکلگیری نوعی «چتر بازدارندگی» منجر شود؛ چتری که نهتنها ثبات مرزهای شرقی ایران و پاکستان را افزایش میدهد، بلکه زمینه را برای پیشبرد پروژههای اقتصادی مشترک نیز فراهم میکند. تجربه موفق همکاریهای امنیتی میان ایران و عراق نشان داده است که هماهنگی اطلاعاتی و امنیت عملیاتی، بستر استحکام روابط سیاسی و اقتصادی را فراهم میآورد.در شرایطی که پاکستان با تنشهای امنیتی در مرزهای افغانستان و مناقشه با هند روبهروست، و عربستان نیز در مسیر تازهای از دیپلماسی منطقهای حرکت میکند، این مسیر سهجانبه میتواند نقشی تعیینکننده در نظم جدید آسیایی داشته باشد. از همین رو، سفر لاریجانی نهتنها یک دیدار دوجانبه، بلکه «لحظهای محوری» در بازآرایی معماری امنیتی و اقتصادی منطقه تلقی میشود؛ لحظهای که میتواند مسیر حرکت بهسوی بلوکهای بومی و پایدار را هموار کند.

علی کاکادزفولی
در جغرافیای جان ایرانی، زندگی هرگز تنها تپش نبض و گردش خون نبوده است. ایران، سرزمینی است که در آن، نان را همواره با نمک «معنا» خوردهاند و آب را به «یاد» نوشیدهاند. در بسیاری از جوامع مدرن، هویت فردی و جمعی بیشتر در افق مصرف، شغل، تفریح و حقوق فردی تعریف میشود اما در اینجا حتی وقتی این عناصر حضور دارند، کافی به نظر نمیرسند و نوعی طلب معنا در سطحی عمیقتر همچنان فعال است. این وضعیت برآمده از تاریخ طولانی تمدنی «معنابنیاد» است که از یک سو بر میراث فلسفی و عرفانی و از سوی دیگر بر تجربه تاریخی تشیع و مناسک دینی استوار مانده و میراث ادبی و شعری نیز به آن استمرار بخشیده است. فرهنگ ایرانی از نخستین صورتبندیهای خود تا امروز، زندگی را تنها مجموعهای از اعمال و قراردادها ندیده، بلکه لایهای نمادین و رمزآلود بر آن افزوده است.
* از قاف سیمرغ تا دشت بلا؛ دیرینگی معنا در زیستبوم اندیشه ایرانی
درخت تناور معنا ریشههایی دارد که تا اعماق تاریخ نفوذ کرده است. ایران، پیش از آنکه نماینده مرزهای سیاسی باشد، قلمرو معنا بوده و هست. از گاهی که نیاکانمان سیمرغ را در قاف حقیقت میجستند، تا روزگاری که در باغهای پرطراوت عرفان و فلسفه قدم زدند، همواره جهان را «آیینهزار» دیدهاند. در نگاه ایرانی، هر برگ درخت دفتری است از معرفت و جهان مادی، پوستهای است که مغز شیرین معنا را در خود پنهان کرده است.
با ورود اسلام و در امتداد آن تشیع، با تأکید بر رنج، شهادت، عدالت و انتظار، بر غنای دستگاه معنایی ایرانی افزود. مناسک محرم، زیارت، دعاها و رثاها، تجربه جمعی رنج را به یک ساختار معنایی تبدیل کرد که در آن خون شهید، صبر مادر، وفاداری یاران و ظلم حاکم، هر کدام جهانی از باورها، ارزشها و نگرشها را در خود دارد.
در نتیجه، جامعهای شکل گرفته که رنج را تنها یک حادثه تلخ نمیبیند و خود را هم به بندش گرفتار نمیکند، بلکه آن را در افقی وسیعتر تفسیر میکند.
شعر و ادب فارسی هم نوعی تمرین جمعی در معنابخشی است. بخش بزرگی از حافظه ایرانیان از شعرهایی برآمده که تجربه عشق، مرگ، فقر، قدرت و خدا را در لایههایی عمیق بیان میکنند. همین عادت به سخن گفتن چندلایه، بتدریج ذهن معنامحوری را برای جامعه ایران ساخته که زورش بسیار بر ذهن فایدهمحور میچربد.
* پوستههای مدرن بر جانهای بیقرار؛ تجدد ایرانی و تشدید پرسش از معنا
تاثیرپذیری ایران از روندهای مدرنیته از قرن نوزدهم به این سو، با چالشی بزرگ همراه بود؛ از یک سو نیاز به نظم جدید سیاسی و اقتصادی و علمی گریزناپذیر بود و از سوی دیگر، انسان ایرانی همچنان نمیتوانست جهان معنایی خود را کنار بگذارد و جهان جدید معنایی را که برای او هنوز بیمعنا بود، بپذیرد. مدرنیزاسیون پهلوی هم از آن جهت ناکام ماند که بیشتر بر نوسازی صوری و نهادهای اداری و ارتش و شهرسازی متمرکز بود و نتوانسته بود متناظر با پروژهها، برای ایرانیان معنا بسازد؛ نتیجه این شد که شکافی میان زبان رسمی قدرت و زبان عمیق فرهنگی جامعه پدید آمد.
در این موج سهمگین، دین به مهمترین پناهگاه برای حفظ معنا تبدیل شد؛ برای بسیارى از خانوادهها، حتی در فرآیند شهرنشینی و آموزش مدرن، دین تنها مجموعهای از احکام فقهی نبوده، بلکه به عنوان منبع معنا و هویت کارکرد داشته و دارد. این واقعیت، از همان ابتدا زمینهای فراهم کرد که تا بعدها نیز هر گونه تلاش برای تغییر سیاسی در ایران صرفا با شعارهای تقلیدی جذاب، حقوقی و لیبرال پیش نرود، بلکه نیازمند افق معنایی گستردهتری باشد.
* رستاخیز واژگان؛ چگونه انقلاب «زندگی» را بازتعریف کرد؟
با همین نگاه، انقلاب اسلامی هم تنها انقلابی صرفا سیاسی نبود؛ رخدادی بود که میدان معنای ایرانی را به شکل فشرده و پرقدرت در سطحی وسیع بازآرایی کرد. واژگان انقلاب اسلامی مانند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، مستضعفان، امت، شهادت، امامت و... همگی عناصر یک دستگاه معنایی جدید بودند که توانستند بخشهای مختلف جامعه را حول خود بسیج کنند. مطالعه شعارهای انقلاب نشان میدهد بخش بزرگی از این شعارها ترکیبی از واژگان دینی، ملی و عدالتخواهانه بود که توانست میان تجربه زیسته مردم و افق آرمانی آنان پیوند برقرار کند و حضرت امام خمینی در مرکز این فرآیند قرار داشتند. به تعبیر برخی پژوهشگران، امام توانستند به زندگی معنای تازهای ببخشند و میان ایمان فردی و کنش جمعی پیوندی مستقیم برقرار کنند.
به همین دلیل، انقلاب اسلامی در ایران تنها تغییر رژیم سیاسی نبود، بلکه تجربهای بود که در آن میلیونها نفر احساس کردند معنای تازهای برای رنج تاریخی، تحقیر استعمار، فقر، زندگی و حتی مرگ خود پیدا کردهاند. در این نگاه، «شهید» انسان تلفشده نیست؛ انسان «زنده» است و با مرگ خود زندگی میآفریند. معناست که اینچنین محدودیتها را از بین میبرد و رهایی میبخشد و هیچ حد توقفی را در نظر نمیگیرد. این میزان از انباشت معنا، به انقلاب بُعدی عاطفی و وجودی بخشید که در بسیاری از انقلابهای مدرن دیده نمیشود.
بر پایه چنین زمینهای بود که جمهوری اسلامی از آغاز خود را تنها به عنوان دستگاه جدید حاکمیت سیاسی تعریف نکرد، بلکه مدعی بود حامل ارزشها و معناهای خاصی است. قانون اساسی، نهادهایی مانند ولایت فقیه، نقش مردم در تعیین سرنوشتشان و تقریبا تمام کنشهای سیاسی همه در افقی معنایی، رنگ دیگری به خود گرفت. در تجربه دفاع مقدس، این بعد معنایی، به اوج رسید. جنگ ۸ ساله هم صرفا جنگ برای خط و مرز جغرافیایی نبود، بلکه میدانی معنایی بود که نبردهای بزرگ تاریخی را در عرصه امروز مجسم میکرد. مردم با وجود تمام مشکلات، میجنگیدند و مجروح میشدند و جان میدادند، زیرا همه آن مشکلات را در این افق معنایی بزرگتر میدیدند و تحمل میکردند.
این نوع از جنگیدن بود که توانست سرمایه عظیمی هم برای جامعه و هم برای نظام سیاسی ایجاد کند که تا امروز نیز بر ما تاثیر میگذارد و برمیانگیزاند.
* حضرت آیتالله خامنهای؛ دیدهبان قلعه «معنا» و معمار گرانیگاه قدرت
رهبری حضرت آیتالله خامنهای را میتوان تلاشی نظاممند برای حفظ و بازآفرینی میدان معنا دانست. در بیانات ایشان از همان سالهای نخست رهبری تا امروز تعابیر و واژگان برجستهاند. در این بیانات، تلاش دشمن برای تغییر ذهن و باور جامعه، هشدار همیشگی بوده و تولید و توضیح روایتهای درست از انقلاب، نظام، تاریخ و آینده نیز به عنوان مهمترین وظایف شناخته شده است. واژگان و استعارههایی که در گفتمان رهبری به کار میرود هم از همین نگاه سرچشمه میگیرد؛ نگاهی که در آن کلمات کهنه نمیشوند، بلکه معناهایی زندهاند که باید برای نسلهای جدید بازتعریف شوند. گزافه نیست اگر بگوییم رهبری ایشان در واقع امر، رهبری میدان معنا بوده است.
پرسش مهم این است: چرا تا امروز، جمهوری اسلامی ایران با وجود تمام فشارهای اقتصادی و سیاسی و رسانهای توانسته استمرار یابد؟ بخشی مهم از پاسخ به این بازمیگردد که نظام سیاسی در ایران هنوز به ذخایر عظیم معنایی متصل است که به لایههای مختلف جامعه نفوذ کرده. جمهوری اسلامی در عین حال که نظامی معناساز است، از جهان معنای جامعه نیز تاثیر میپذیرد و بر غنای خود میافزاید. مناسک مذهبی، حضور در آیینهای جمعی، علاقه به اسطورههای دینی و ملی و معنا دادن به رنجها در افقی وسیعتر، همه نشانههایی است از اینکه میدان معنا هنوز فعال است. حافظه جمعی ایرانیان تا همین امروز نشان داده جامعه ایران هنوز آماده است رنج و هزینه را در افق معنایی خاصی بفهمد، به شرط آنکه احساس کند این معنا حقیقی و صادقانه است و میتواند زندگیاش را پیش ببرد.
در این کارزار، چرا اپوزیسیون و مخالفان رنگارنگ، با وجود تمام حمایتهای زرین و رسانهای، هنوز نتوانستهاند قلب مردم را فتح کنند؟ پاسخ در «فقر معنا» نهفته است. بخش قابل توجهی از گفتمان اپوزیسیون بر نفی و سلب بنا شده است. شعارها عمدتا علیه وضع موجود است اما تهی از معنا. تصویری معنادار هم از آینده ارائه نمیشود که بتواند در دل زندگی ایرانی بنشیند.
در بسیاری موارد، این گفتمانها اتصال خود را با ریشههای فرهنگی و دینی جامعه از دست دادهاند. تصویری که از ایران مطلوب ارائه میشود، موهوم و مضحک است و کپی الگوهای نااینجایی، بدون آنکه ترجمهای معنایی برای آن در زمینه تاریخی و فرهنگی ایران انجام شود؛ پس حتی وقتی بخشهایی از جامعه از وضع موجود ناراضی هستند، باز هم نمیتوانند خود را در افق معنایی که از بیرون برای آنها ترسیم میشود، بازیابند.
* ژئوپلیتیک روح؛ نبرد نهایی بر سر تعریف «انسان»
برای جمهوری اسلامی ایران، میدان اصلی نبرد، میدان معناست. این نبرد پیش از آنکه نظامی، اقتصادی یا دیپلماتیک باشد، بر سر این است که چه کسی میتواند به زندگی ایرانی، به تاریخ، انقلاب، آینده و ایران و مفاهیم بنیادین مانند آزادی، عدالت و استقلال معنای موثر و کارآمد ببخشد. این میدان چند سطح دارد؛ در سطح روایت تاریخی، نزاع بر سر این است که «ایران» چیست و «انسان ایرانی» کیست. در امتداد آن، رخدادهای ایرانی چگونه باید فهم شود؛ آیا این رخدادها تجربههایی رهاییبخش و عزتآفرین بوده یا شکستهایی پرهزینه و بیثمر؟ در سطحی دیگر و در امتداد همین روایت، سبک «بودن» مطرح میشود؛ بحث بر سر اینکه الگوی مطلوب زندگی ایرانی چیست. در سطح آیندهنگاری، نزاع بر سر تصویر ایران آینده است: ایران به عنوان کشوری مستقل و مقاوم با هویتی دینی و ملی یا ایرانی هضمشده در هاضمه نظم جهانی با هویتی عمدتا مصرفی و فردگرا. اینجا «معنا» خود جنس قدرت است و دعوا بر سر این است که آیا ما ملتی تاریخسازیم یا قربانیان منفعل تاریخ؟ هر فرد یا جریانی که بتواند برای تجربه زیسته مردم و افق پیش روی آنان معنایی پذیرفتنیتر و الهامبخشتر خلق کند، بزرگترین سرمایه نمادین را برای راهبری جامعه در اختیار خواهد گرفت.