زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

">

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

">

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

">

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

">

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

">

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.

"> روسیه بدون پوتین
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۹:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۴۴۳۶۹
زمینه‌های صف‌آرایی مخالفان در برابر رئیس‌جمهوری روسیه

زیر ذره‌بین

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد. اما از هم‌اکنون زنگ‌های خطر برای میراث‌خوار پوتین به گوش می‌رسد. تظاهرات بزرگ مخالفان در 25 و 26 فروردین جاری در مسکو و سن‌پترزبورک را باید زنگ خطر جدی برای حکومت پوتین و میراث سیاسی و فکری وی دانست. با این وجود اگر پوتین موفق شود ایوانف دبیر شورای عالی امنیت ملی را به جای خود بر قدرت بنشاند، حکومت او در سایه ادامه خواهد یافت. از همین رو به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد.


دکتر حسن بهشتی‌پور رئیس سابق شبکه العالم

1- روسیه را نمی‌توان با هیچ کشور دیگری مقایسه کرد چرا که این کشور از لحاظ جغرافیایی با بیش از 17 میلیون کیلومتر مربع وسعت و 143 میلیون نفر جمعیت با بیش از 50 قومیت و زبان مختلف، تقریبا قاره‌ای در میان دو قاره آسیا و اروپا محسوب می‌شود.

2- ماهیت دوگانه آسیایی و اروپایی این کشور رفتاری منحصر به فرد در سیاست خارجی این کشور به وجود آورده که نمونه آن را در مورد سایر کشورها کمتر سراغ داریم.

3- حکومت روسیه نیز مانند حکومت کشورهای دیگر نیست. این کشور در تاریخ پرفراز و نشیب خود حکومت‌هایی فردی را تجربه کرده و نه در دوران تزارها، نه در دوران بلشویک‌ها و نه حتی در دوران به اصطلاح لیبرال‌های غرب‌گرای طرفدار یلتسین، هیچ گاه نتوانسته است حکومت جمعی نخبگان یا سیاست پیشگان را تجربه کند. فردگرایی روسیه با دیکتاتوری‌های مشابه در سایر کشورها نیز تفاوت‌های اساسی شکلی و ماهیتی دارد. بر این اساس دوره حکومت پوتین هم جدا از این واقعیت تاریخی و فرهنگی روسیه نبوده که همه چیز به کرملین ختم می‌شود و همه کار کرملین در دستان کسی است که عنوان رئیس‌جمهوری را یدک می‌کشد. اما در همین حال حکومت این کشور را نمی‌توان مصداق حکومت‌های مطلقه دانست. اقتدارگرایی روسی، خاص این کشور است و باید در چهارچوب مدل‌های سیاسی این کشور بررسی شود.

4- بر این اساس آمریکا نمی‌تواند در روسیه مدل انقلاب رنگی خود را که براساس مبانی نظری «قدرت نرم» در مقابل «قدرت سخت» طراحی کرده است، به اجرا گذارد چرا که انقلاب در روسیه یا سرخ است یا سفید رنگی شدن انقلاب در این کشور همان قدر سخت است که آمریکا بخواهد ماهیت سرمایه‌داری خود را تغییر دهد.

بنابراین اگر مبانی تحلیل فوق را در مسائل روسیه قبول داشته باشیم باید ببینیم که تحولات بی‌سابقه اخیر روسیه را باید چگونه ارزیابی کنیم. این تحولات از دو جهت بی‌سابقه است.

1- از آن جهت که طی 7 سال گذشته هیچ گاه مخالفان پوتین از چپ‌ترین گروه‌ها تا راست‌های افراطی غرب‌گرا، اینچنین کنار هم جمع نشده بودند.

2- حضور نسبتا گسترده مردم در خیابان‌های مسکو و سن‌پترزبورگ با وجود بزرگ‌نمایی رسانه‌های غربی با در نظر گرفتن سوابق موجود، قابل توجه و تعمق بود.

ساعت شماطه‌دار روسی را کی کوک می‌کنند؟

به درستی باید تظاهرات روزهای شنبه و یکشنبه (25 و 26 فروردین ماه) در شهرهای مسکو و سن‌پترزبورگ را زنگ خطری جدی برای حکومت پوتین به شمار آورد. این درست است که موقعیت پوتین به صورت غیرقابل تردیدی مستحکم است اما معلوم نیست پس از انتخابات آینده ریاست جمهوری در اسفند ماه آینده که پوتین نمی‌تواند در آن شرکت کند، جانشینان او بتوانند اوضاع را به همین منوال ادامه دهند.

اما پشت صحنه مخالفین روسیه چه کسانی قرار دارند؟

برای پاسخ به این سؤال مهم باید ابتدا جریان‌های موجود در روسیه را که در قالب ائتلاف موسوم به «روسیه دیگر» گرد هم آمده‌اند، شناسایی کرد.

میخائیل کاسیانوف نخست‌وزیر سابق روسیه و گری گاسپاروف قهرمان سابق شطرنج جهان به همراه لوپونومارف رئیس شورای توسعه مراکز جامعه مدنی روسیه هسته اصلی این ائتلاف را تشکیل می‌دهند. این 3 نفر از سوی لیبرال‌های جوان و طرفداران حزب یا بلوکو به رهبری گریگوری یاولینسکی حمایت می‌شوند. اما جالب آنکه جریان کمونیست‌های دو آتشه موسوم به ناسیونال بلشویک‌ها و نیز گرایش استالینی‌ها به رهبری ویکتور آنپیلوف نیز در قالب حزب روسیه زحمتکش، به دور آنها گرد آمده‌اند. در این میان سازمان‌های غیردولتی بشردوستانه که به کنگره مدنی پان روس پیوسته‌اند نیز به جمع مخالفان پوتین اضافه می‌شوند. این گروه‌ها 25 آذرماه سال 85 هم با زحمت توانستند هزار نفری را برای تظاهرات جمع کنند اما این بار حضور آنها پرتعدادتر و با تبلیغات بیشتر همراه بود. ماهنامه لوموند دیپلماتیک در شماره فوریه 2007 خود درباره نحوه شکل‌گیری ائتلاف مخالفان پوتین نوشت: «در نیمه نوامبر 2006، بنیاد اتحاد نیروهای دست راستی، روسیه لیبرال، نشستی در یک بانک برگزار کردند. در آن جلسه گل‌های سرسبد روشنفکران دموکرات و جنبش‌های حقوق بشر یکدیگر را باز یافتند؛ خانم لیودمیلا الکسیوا (رهبر گروه هلسینکی)، آقای الکسی سیمونوف (تاریخ‌دان روسیه) از بنیاد گلاسنوست (فضای باز سیاسی)، یوری آفاناسیف (نظریه‌پرداز معروف مارکسیم و رهبر پیشین گروه طرفدار روسیه دموکرات) به همراه خانم جامعه‌شناس معروف روسی تاتیانا زاسلاوسکایا (کسی که گفته می‌شود دکترین موسوم به پرسترویکا (بازسازی) را او به گورباچف القاء کرده بود). علاوه بر آن، آقایان لوگودکوف و مارک اورنوف، ایگور کلیامکین و تاتیانا کوتکوتکس به همراه گیورگی ساتاروف (فیزیکدان و رئیس بنیاد ایندم وابسته به بنیادهای آمریکایی و قهرمان نبرد علیه فساد اقتصادی) و دوستان اقتصاددانی چون لاسین و آندره‌ئی ایلاریونوف در این جلسه حضور به هم رسانده بودند. بر روی میز کتاب، به جز کتاب‌هایی از نویسندگان محلی و دو نویسنده خارجی، آثار میلتون فریدمن (نظریه‌پرداز اقتصادی آمریکایی) و فردریک هایک نیز به چشم می‌خورد».

این گروه تصمیم می‌گیرند با هر جریانی که مخالف آقای پوتین باشند همکاری کنند؛ اعم از آنکه افرادی از قبیل میلیاردر ناراضی گوزنسکی باشد یا سرمایه‌داری فراری مانند برزوفسکی مقیم لندن. همه اینها به همراه شخصیت‌های شناخته شده‌ای مانند گری گاسپارف (رهبر جبهه متحد مدنی روسیه) به همراه کاسیانوف (نخست‌وزیر سابق و رهبر حزب اتحاد دموکراتیک روسیه) با همکاری و هماهنگی غرب دست به سازمان‌دهی جدیدی زده‌اند که تبلور آن تشکیل ائتلاف نامتجانس «روسیه دیگر» است.

اما چه اتفاقی رخ داد که رهبران این ائتلاف از مدت‌ها قبل اعلام کردند که در ماه آوریل تظاهرات مخالفت‌آمیزی را به صورت آرام برگزار می‌کنند؟ به نظر می‌رسد آنها با این اقدام در واقع به استقبال انتخابات پارلمانی روسیه که قرار است در دسامبر آینده برگزار شود رفته‌اند و از آن مهم‌تر خود را برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری مارس 2008 (اسفند 86) آماده می‌کنند.

اما انتشار گزارش سالانه وزارت امور خارجه آمریکا در 17 فروردین ماه 86 که در 260 صفحه به بررسی وضع حقوق بشر و دموکراسی در جهان پرداخته که بیش از 100 صفحه از آن را به روسیه اختصاص داده بود، زمینه خوبی را از لحاظ تبلیغاتی برای مخالفان پوتین آماده کرد. در گزارش مزبور ضمن اشاره به مشکلات مربوط به آزادی‌های سیاسی در روسیه از «اضمحلال تدریجی جامعه مدنی» در این کشور ابراز نگرانی شده بود. در این گزارش به صراحت تأکید شده بود که آمریکا به سازمان‌های غیردولتی روسیه از جمله برای شرکت در انتخابات دوما و ریاست جمهوری کمک خواهد کرد.

اگرچه این گزارش با اعتراض شدید روسیه روبه‌رو شد و دومای روسیه و شورای فدراسیون با صدور بیانیه‌هایی آن را مداخله غیرقابل قبول در امور داخلی روسیه خوانده و محکوم کردند اما در واقع از لحاظ سوژه تبلیغاتی کار خود را برای مخالفان پوتین کرد؛ به ویژه آنکه برزوفسکی اعلام کرد هر گونه کمک مالی را در اختیار مخالفان پوتین قرار می‌دهد.

بعدها که دستگیری و خشونت‌ها در تظاهرات از سوی آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا محکوم شد به روشنی مشخص شد که به اصطلاح سرنخ قضیه دست چه کسانی در داخل و خارج روسیه است. اما آیا به راستی فقط برنامه‌ریزی خارجی دلیل تظاهرات اخیر بود؟ برای پاسخ به این سؤال مهم باید پیش زمینه‌هایی که موجب افزایش نارضایتی ـ هرچند محدود ـ در روسیه شده است در نظر گرفته شود.

پیش‌زمینه‌های بحران اخیر

شاید بتوان 3 تحول عمده را جزو عوامل اصلی تحرکات در داخل و خارج روسیه امروز دانست.

اولین تحرک ورود پوتین به عرصه منابع انرژی روسیه بود که با مصادره بزرگترین شرکت نفتی این کشور یعنی یوکاس آغاز شد. پوتین با این حرکت در واقع برای تحت کنترل قرار دادن منبع اصلی درآمد کشور خیز برداشت و همین حرکت نابخشودنی از نظر غرب موجب شد تا در مورد همکاری با پوتین که تا آن زمان در اکثر موارد با غرب کنار آمده بود، تجدید نظر کنند.

دومین حرکت، تکمیل اقدام اول بود و آن قطع صدور گاز در زمستان 2005 به اوکراین و سپس در زمستان 2006 به روسیه سفید بود. این دو حرکت، اروپا و آمریکا را بیدار کرد که روسیه تا کجا می‌تواند شاهراه حیاتی انرژی را در غرب تحت تأثیر قرار دهد. پوتین با انتصاب مدمدیوف (معاون اول نخست‌وزیر) به ریاست گاز پروم (بزرگترین شرکت گازی در روسیه) موقعیت خود را بیش از پیش در اقتصاد انرژی روسیه تثبیت کرد؛ اقدامی که گفته می‌شود زمینه‌سازی برای رفتن پوتین بعد از پایان ریاست جمهوری‌اش به این شرکت است؛ شرکتی که نقش خون‌رسانی را به پیکر دولت روسیه برعهده دارد.

سومین حرکت پوتین دخالت در نتایج انتخابات اکراین بود. پوتین در عمل، انقلاب نارنجی در اکراین به رهبری یوشچنکو را به مثابه تهدید در قبال منافع روسیه ارزیابی کرد و این روند با سیاست‌های روسیه که مایل بود مانع گسترش حوزه نفوذ آمریکا در جمهوری‌های پیرامونی روسیه شود منافات داشت. بی‌علت نیست که خانم تیموشنکو از رهبران انقلاب نارنجی بعد از سفر اخیر خود به آمریکا مانیفستی را منتشر کرد که به شدت آنچه را که نقش مخرب روسیه خوانده بود، محکوم کرد و به افشاگری در این مورد دست زد. مجموعه اقدام‌های آشکار و پنهان پوتین در نهایت شرایطی را در اوکراین به وجود آورد که در اسفند سال 84 حزب «اوکراین ما» به رهبری یوشچنکو رئیس جمهوری اوکراین با تحمل شکست سختی از حزب طرفدار روسیه موسوم به «مناطق اوکراین» به رهبری یاناکویچ به رده سوم در پارلمان سقوط کرد.

به نظر می‌رسد این 3 تحول عمده را اگر در کنار سخنرانی مهم پوتین در اجلاس اخیر امنیت اروپا در مونیخ قرار دهیم به خوبی می‌توان دریافت که چرا غرب خود را برای کار کردن با روسیه بدون پوتین آماده کرده است. اما باید ببینیم آقای پوتین در 7 سال گذشته در روسیه چه کرده است؛ آیا او می‌تواند با تعیین جانشینی مناسب برای خود نقشه‌های غرب را خنثی کند؟

پوتین در ترازو

رئیس‌جمهوری روسیه در سال 2000 در شرایطی زمام امور را از یلتسین تحویل گرفت که توانسته بود با سرکوب جدایی‌طلبان چچن موقعیت خود را به عنوان یک عنصر کارآمد اطلاعاتی ـ امنیتی برای اکثریت روس‌ها به اثبات برساند. در همان زمان مشخص بود او حداقل 4 هدف اصلی را تعقیب می‌کند.

هدف اول که مهم‌ترین آن هم به شمار می‌رفت، به دست گرفتن کنترل سیاسی و انتقال قدرت به صورت آرام بود.

هدف دوم رشد قابل توجه اقتصادی و جبران کمبودهای شدید بود که در آن دوران قدرت مانور روسیه را در برابر غرب کاهش می‌داد.

هدف سوم اصلاحات قضایی و حقوقی و برخورد با فساد دستگاه اداری بود که در رأس آن حذف تدریجی الیگارشی مالی بود که افرادی چون خود روفسکی و گوزنسکی و برزوفسکی را از هیچ به همه چیز رسانده بود.

هدف چهارم یک سیاست عملی در جهت احیای منافع روسیه با تأکید بر زنده شدن دوباره ملی‌گرایی میانه‌رو در روسیه امروز بود. در این چهارچوب او کوشید ایدئولوژی ملی‌گرای نوع روسی را که متکی بر عمل‌گرایی است در روسیه امروز حاکم کند.

نینا ال خروشچف در مقاله‌ای که در شهریور ماه 1385 منتشر کرد، وضعیت روسیه را در دوران پوتین به خوبی شرح می‌دهد: «برای مدت‌ها روس‌ها لاف موفقیت بی‌شمار و بی‌مانند عظمت خود را می‌زدند. اول از همه روح مقدس روسی بود که نسبت به واقع‌بینی غرب برتری داشت. در قرن پانزدهم مسکو به عنوان یک «روم سوم» اعلام شد؛ یعنی به عنوان نجات‌دهنده مسیحیت مقدس. قرن هفدهم این مأموریت معنوی را با توسعه امپریالیستی پیوند زد؛ یعنی سرانجام سرزمینی را در بر گرفت که در آن 11 منطقه متفاوت زمانی وجود داشت. در اوایل قرن بیستم مأموریت امپریالیستی و مقدس به یک مأموریت واحد تبدیل شد؛ یعنی هنگامی که روسیه به دژ کمونیستی جهان تبدیل شد. پوتین در واقع میراث‌دار چنین حکومتی است».

او در ادامه می‌نویسد: «البته در روسیه پوتین از قتل عام مردم خبری نیست اما این سرزمین هنوز هم از شر عقده «خودبزرگ‌بینی» که داشت خلاص نشده است. برای نخبگان روسیه، صورت حساب سنگین سالن‌های غذاخوری هنوز هم چندان زیاد نیست و آنها هر چقدر هم که در بیرون از درها محافظان دست به سینه‌ای را که در انتظار ارباب‌ها ایستاده‌اند در اختیار داشته باشند باز هم کمشان است. در سطحی بالاتر روسیه پوتین به قدرتی بزرگ از جهت تولید انرژی تبدیل شده است؛ هر چند در حال حاضر چنین به نظر می‌رسد که این وضعیت موقتی باشد زیرا در نگهداری و بهبود حوزه‌های نفت و گاز تقریبا پولی سرمایه‌گذاری نمی‌شود. آنچه فعلا اهمیت دارد فروختن ذخیره‌ها و احساس پولدار بودن است و یافتن حوزه‌های جدید نفت و گار مسئله درجه دوم است.

به این ترتیب مشکل روسیه اکنون همچون همیشه این است که حکومت رشد می‌کند اما جامعه نه. خیر و صلاح مردم به خاطر خیر و صلاح کشور قربانی می‌شود. رویای روسیه بزرگ همچنان به عنوان «گولاگ» ذهن روسی باقی مانده است».

بنابراین نباید از یاد برد که بهبود شرایط اقتصادی روسیه امروز که به دلیل رشد قابل توجه قیمت نفت بوده وضعیت مناسبی را برای پوتین فراهم کرده است. اما این به معنای آن نیست که مشکلات موجود را بتوان نادیده گرفت.

روسیه با توجه به وجود منابع انرژی غنی، دارای پتانسیل بالقوه برای تقویت نقش خویش در جهان است ولی می‌بایست با بحران‌های ناشی از دوران انتقال جامعه به دموکراسی جدی، رشد روزافزون ایدز و بی‌ثباتی ناشی از بیکاری و تورم به مبارزه بپردازد.

ولادیمیر پوتین در همین شرایط می‌کوشد موقعیت ابرقدرتی را به روسیه باز گرداند و غرور ملی را از نو احیا کند اما سر بزنگاه‌های تاریخی چون قضیه کوزوو با گرفتن امتیاز از غرب ترجیح می‌دهد مانند قدرت درجه دوم عمل کند و این تناقضی است که در رفتار و عمل روسیه مشاهده می‌شود.

در قضیه صدور قطعنامه‌ها علیه ایران نیز روسیه خود را تا حد یک چانه‌زن سیاسی تنزل داد و حتی از دادن رأی ممتنع نیز، طفره رفت تا باز هم بیشتر از آنچه قصد نمایش آن را در صحنه بین‌المللی دارد فاصله بگیرد.

اما در داخل روسیه ـ به موجب نظرسنجی‌ها ـ دستاوردهای اقتصادی پوتین موجب شده است 60 تا 70 درصد مردم حمایت خود را از او اعلام کنند. این مسئله به ویژه در میان طبقه متوسط مرفه و کارگران متخصص بیشتر به چشم می‌خورد. اگر ارزیابی خانم لیلیا اوچارووا از مؤسسه تدابیر اجتماعی روسیه درست باشد، ارزش واقعی دستمزدها به 80 درصد میزان سال 1989 رسیده و میزان مصرف تا 167 درصد افزایش یافته است. البته صحبت از میانگین این اقلام در میان است که نابرابری‌های اجتماعی را در نظر نمی‌گیرد وگرنه فقر با همه پسروی‌هایش چون درد کهنه‌ای در جامعه روسیه وجود دارد و نابرابری‌ها عمق بیشتری یافته، بیشتر از آنرو که منطق سرمایه‌داری هنوز بخش زیادی از حمایت‌های اجتماعی دوران شوروی را به کنار زده است.

برای درک بهتر موقعیت روسیه در دوران پس از فروپاشی توجه به سخنان آقای پوتین خطاب به مجلس فدرال در آوریل 2005 ضرورت دارد. او در تحلیلی از گذار به دوران پس از اتحاد شوروی در آن سخنرانی خود گفت: «باید پذیرفت که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بود».

اگرچه در این مورد رسانه‌های غرب و دولتمردان آنها جنجال به راه انداختند اما استدلال پوتین و ترسیم وضعیت روسیه در آن روز بسیار قابل توجه است. پوتین در همان جلسه در ادامه سخنان خود گفت: «ده‌ها میلیون تن از شهروندان و هم‌میهنان ما بیرون از مرزهی سرزمین روسیه افتاده‌اند؛ بیماری واگیر از هم‌پاشیدگی به جان روسیه چنگ انداخته است؛ پس‌انداز شهروندان ارزش خود را از دست داده است؛ چندین و چند نهاد را سرسری پراکنده یا اصلاح کرده‌اند؛ عملیات تروریست‌ها و تسلیمی که در پی آتش‌بس سال 1996 که بر پیروزی استقلال‌طلبان چچن صحه نهاد به یکپارچگی کشور آسیب رسانده است؛ گروه‌های فرصت‌طلب الیگارشی مالی که به واسطه جریان اطلاعاتی‌شان به قدرت بی‌حد و مرزی دست یافته‌اند، همه به موقعیت‌هایی دست یافته‌اند که فقط به خدمت‌گزاری منافع خاص خود و همپالکی‌هایشان می‌پردازند؛ بینوایی خلق را در بستر سقوط اقتصاد، ناپایداری مالی و از کار افتادن قلمرو اجتماعی به انجام رساندند.

با در نظر گرفتن این سخنان می‌توان گفت امروز بدون شک پوتین در شرایطی خود را برای تحویل دادن زمام امور به دیگری آماده می‌کند که با وجود ضعف‌های سیاسی و اقتصادی موجود، وضعیت بهتری را نسبت به سال 2000 که حکومت را تحویل گرفت به وجود آورده است.

به همین دلیل شاید مردم روسیه بتوانند اتهاماتی را که روزنامه‌نگاران بسیاری در مورد زنجیره سوء قصدهای پاییز 2006 مطرح می‌کنند نادیده بگیرند. این روزنامه‌ها همچنان می‌نویسند که کرملین مخالفان خود را از میان برمی‌دارد. خبر قتل روزنامه‌نگار آنا پلیتیکووسکایا در 15 مهر ماه 1385 در سالگرد تولد آقای پوتین و درست هنگامی که وی در حین سفر مهمی برای مناسبات روسیه و اروپا در آلمان به سر می‌برد منتشر شد. این خبر جنجال وسیعی را در مطبوعات به راه انداخت که برای چهره پوتین نقش مخربی داشت. مطرح شدن اتهام نقش‌آفرینی مسکو در مسموم کردن الکساندر لیتویننکو ـ مأمور پیشین دستگاه امنیت فدرال روسیه ـ در لندن که اتفاقا همکاری نزدیکی با بوریس برزوفسکی داشت و در مورد قتل خانم آنا پلیتیکووسکایا تحقیق می‌کرد ضربه کاری دیگری بر وجهه پوتین در داخل و بیرون روسیه نواخت. خبر مسمومیت لیتویننکو هم از قضا در دوم آذر ماه 1385 زمانی منتشر شد که پوتین در کنفرانس سران روسیه و اروپا در هلسینکی شرکت داشت.

اما جالب است که مطبوعات غرب در مورد کشته شدن افرادی نظیر الکساندر کوزلف ـ معاون رئیس بانک مرکزی ـ و الکساندر پلوخین ـ مدیر بانک تجارت خارجی ـ در آبان ماه 85 که هر دو نقی حساس در استراتژی آقای پوتین برعهده داشتند، تنها به ذکر خبر آن اکتفا کردند و از پی‌گیری نقش مافیای طرفدار غرب که انگیزه خوبی برای حذف این دو داشتند خودداری کردند. کوزولف در نبرد علیه تبهکاری سازمان یافته در روسیه نقش کلیدی داشت و به عنوان «پدر اصلاحات روس» مشهور شده بود و بلوخین به سبب مشارکتش در بخش صنایع هوانوردی اروپا برای غربی‌ها یک مزاحم محسوب می‌شد.

دورنمای آینده روسیه

به احتمال زیاد در سال 2008 روسیه با پوتین در مسند ریاست جمهوری وداع خواهد کرد اما او اگر موفق شود ایگور ایوانف ـ دبیر شورای عالی امنیت ملی ـ را به جای خود به قدرت بنشاند حکومت او در سایه ادامه خواهد داشت. شانس غرب برای آنکه بتواند نیرویی از میان هواداران کنونی را در انتخابات اسفند ماه آینده به قدرت برساند بسیار اندک است. آمریکا برای آنکه فردی مناسب جایگزینی پوتین پیدا کند باید در انبار کاه به دنبال سوزن باشد. با این وجود به نظر می‌رسد در عین حال روسیه روابط خوبی با ایالات متحده خواهد داشت، هرچند که غالبا در مسائل جهانی، نظرات مسکو و واشنگتن مطابقت نخواهد داشت. از جمله چالش موجود بر سر طرح آمریکا برای استقرار موشک و رادار در لهستان و چک به چالش جدی 2 کشور تبدیل خواهد شد. به همین دلیل روسیه به تحقیقات گسترده نظامی خود ادامه می‌دهد تا سپر دفاعی آمریکا را در عمل خنثی کند. روسیه امروز برخلاف 10 سال پیش قادر به ساخت سلاح‌های جدید است، بنابراین امکان بیشتری برای رودررویی با یکجانبه‌گرایی آمریکا دارد.

با این تحلیل به نظر نمی‌رسد که تظاهرات اخیر در روسیه بتواند نقشی بیش از فعالیت‌های زودهنگام تبلیغاتی برای 2 انتخابات مهم پیش روی روسیه داشته باشد.