تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۳۸۹ - ۱۳:۲۱  ، 
شناسه خبر : ۴۷۰۵۵
دستاوردها و آسیب‌شناسی انقلاب در حوزه اندیشه
دکتر بیوک علیزاده، مدرس فلسفه و استاد دانشگاه امام صادق(ع) مقدمه: منظور از «اندیشه» در تعبیر «اندیشه انقلاب» اشاره به حوزه‌های گوناگون معرفتی است که ظهور انقلاب اسلامی ‌موجب «نظریه‌پردازی» در باب آنها شده است و نه آنچه در عرصه عمل اجتماعی به ظهور می‌رسد. از این حیث «اندیشه انقلاب» می‌تواند در قلمروهای سه‌گانه علوم انسانی، اقتصاد و سیاست مطرح شود. در این جا «علوم انسانی» حوزه‌ای است اخص از فرهنگ که می‌تواند فلسفه و علوم عقلی، تاریخ، جامعه‌شناسی و...را در بعد از انقلاب دربرگیرد. ذیل عنوان «اقتصاد» نیز ایده «اقتصاد اسلامی» قرار می‌گیرد. مفهوم «سیاست» نیز بحث مهم «نظریه‌های حکومت از دیدگاه اسلام» را پیش می‌کشد. با توجه به این مقدمه دو پرسش اساسی در پیش روی ماست: ۱ـ دستاوردهای اجتماعی انقلاب اسلامی ‌در این سه حوزه چیست؟ ۲ـ آسیب‌شناسی دیدگاه‌های به ظهور رسیده پس از انقلاب در این سه حوزه چگونه ارزیابی می‌شود؟ گروه اندیشه روزنامه همشهری دو پرسش فوق را با گروهی از صاحب‌نظران در سه حوزه علوم عقلی، اقتصاد و سیاست در میان نهاد. متن حاضر پاسخ شش تن از استادانی است که دعوت ما را اجابت کردند. گروه اندیشه سپاسگزار این استادان و نیز استادانی است که از قبول این دعوت سر باز زدند.

انقلاب رونق علوم عقلی
انقلاب اسلامی ‌شکوهمند ایران به رهبری امام خمینی(ره) دست‌آوردهای مطلوبی در سه حوزه مورد سئوال داشته است. در خصوص فلسفه و علوم مهمترین دست آورد انقلاب اسلامی ‌این بود که آموزش فلسفه را از انزوا و وضعیت پنهانی، و به تبع محدود و مطعون، بیرون آورد و وارد عرصۀ عمومی ‌تعلیم و تربیت و حوزۀ عمیق‌الفکرها و محافل علمی ‌آکادمیک کرد. به گونه‌ای که امروزه رشته فلسفه در دانشگاه‌های ما رشته‌ای محترم و محتشم و پرطرفدار است. همه ساله در مقاطع عالی اعم از کارشناسی ارشد و دکتری برگزار می‌شود و تعداد زیادی داوطلب در آن‌ها شرکت می‌کنند. به رغم توسعه رشته فلسفه و طراحی برنامه‌هایی برای شاخه‌های متعدد آن، که عمدتاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ‌صورت گرفته است، همچون فلسفه و کلام اسلامی، فلسفه محض، فلسفه دین، فلسفه هنر، فلسفه علم و اجرای این برنامه‌ها در مراکز دانشگاهی متعدد، همچنان تقاضا برای تحصیل فلسفه از سوی داوطلبان با استعداد و علاقه‌مند، بیش از عرضه آن است.
بی‌گمان این وضعیت برای فلسفه و علوم عقلی، از آثار و برکات و ویژگی‌های شخصیتی امام خمینی(ره) است. خوشبختانه رهبر فقید انقلاب اسلامی ‌و بنیانگذار نظام حاصل از آن، افزون بر فقاهت و عرفان، یک فیلسوف بود و سالیان متمادی قبل از انقلاب اسلامی ‌در حوزه علمیه قم به تدریس فلسفه و تربیت شاگردان پرداخته بود. طعن طاعنان را به جان خریده بود و طعم تلخ تکفیر را به جهت تعلیم فلسفه و حکمت از سوی قشریون چشیده بود. روشن است که چنین شخصیتی قدر فلسفه و فیلسوفان را می‌داند و اگر او بر صدر بنشیند و قدر ببیند، فلسفه هم ارج و منزلت مغفول افتاده و معزول مانده خود را باز خواهد یافت و این همه با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، اتفاق افتاد. نفوذ معنوی و کاریزمای بی‌بدیل امام خمینی(ره) پیش از آن که نهادهای اجتماعی شکل بگیرد و نظام جمهوری اسلامی ‌ایران استقرار پیدا کند، ابعاد شخصیتی او را در ساحات مختلف جامعه متبلور ساخت.
و اما در خصوص اقتصاد و سیاست، انقلاب اسلامی ‌با طرح شعار «نه شرقی، نه غربی» که ناظر به نفی دو نظام کمونیستی و سرمایه‌داری بوده به لحاظ نظری در دو حوزه یادشده، دغدغه‌های جدیدی پدید آورد. نفی دو نظام یاد شده جنبه‌های سلبی سیاست و اقتصاد مورد نظر انقلابیون مسلمان را به نمایش می‌گذاشت. البته همین جنبه هم، از سطوح شعاری آن که بگذریم، در مقام نظریه‌پردازی و حتی استخراج و تنظیم برنامه‌های عملی با صعوبت و دشواری دست به گریبان است. تأکید نظام‌های کمونیستی و ایدئولوژی‌های مارکسیستی بر قسط و عدالت و تأکید نظام‌های سرمایه‌داری و ایدئولوژی‌های لیبرال دموکراسی بر آزادی، هر دو، در جنبه ایجابی سیاست و اقتصاد مورد نظر انقلاب اسلامی، مطمح نظر بود. در واقع ایدئولوژی انقلاب، سنتزی از عدالت و آزادی را خواستار بود که همه نقاط قوت ایدئولوژی‌های پیش‌گفته را داشته باشد و از نقاط ضعف آن‌ها عاری باشد. این معنا به صورت آرمانی در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» متبلور شد. واژه «استقلال» در شعار یاد شده، ظلمی ‌را که قدرتمندان خودکامه، در قالب استعمار نو، نظم جهانی، جهانی سازی و... دنبال می‌کنند، نفی می‌کرد و «جمهوری اسلامی» به نظام عادلانه‌ای اشاره می‌کرد که در ساحت توزیع قدرت از دستاوردهای عقل بشر در دوره کمال و بلوغ آن بود. امام خمینی(ره) در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های متعدد خود بر این نکته تأکید داشت که مراد ما از «جمهوری» در «جمهوری اسلامی» شکل و قالب نظام و همان معنایی است که در بقیه جمهوری‌ها مدنظر است. واژه «آزادی» در شعار یاد شده هم به آرمانی اشاره می‌کرد که گفتیم از نقاط قوت ایدئولوژی‌های لیبرال دموکراسی است. البته از صحبت‌های امام خمینی(ره) و سایر اندیشمندان انقلاب پیداست که آزادی موردنظر، آزادی مطلق و بی‌قید نیست. این آزادی در درجه اول مقید به قید عدالت است. آزادی در همه زمینه‌ها اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، دینی و... تا آن جایی رواست که منجر به ظلم و سلب عدالت نشود. در خصوص قیود دیگر آزادی بین اندیشمندان و روشنفکران دینی اتفاق‌نظر وجود ندارد و این مسئله از چالش‌های فکری روزگار ماست؛ برخی در قید زدن بر آن چنان حداکثری عمل می‌کنند که معنای مقید در میان انبوه قیدها گم می‌شود و به سخن دیگر آزادی بی‌معنا می‌گردد. و برخی در مقابل، چنان خست می‌ورزند که میزان بودن عدالت زیر سئوال می‌رود.
چالش دیگر در دو حوزه یاد شده (سیاست و اقتصاد) تأمین سلامت نظام در همه محورهای پیشگفته و تفسیر و تأویل‌های مختلفی است که از آن به عمل می‌ آید. آن چه از مجموع سخنان امام خمینی(ره) و همین‌طور سیره عملی ایشان بر می‌آید این است که اسلام بر مدل اقتصادی و سیاسی معینی تأکید ویژه ندارد. مدل‌های سیاسی و اقتصادی مختلفی را که مسلمانان تحت تأثیر آموزه‌های دین اسلام از صدر اسلام تاکنون سامان داده‌اند، به رغم تفاوت‌هایی که میان آن‌ها وجود دارد، همگی اسلامی ‌بوده است. دین اسلام در خصوص نحوه معیشت فردی و اجتماعی انسان اصول و قواعد کلی ارائه کرده است و تعدی از آن‌ها را جایز نمی‌داند، اما این اصول و قواعد چنان نیست که عقل بشر را معطل نماید و استکمال تاریخی آن را نادیده بگیرد و یا مقتضیات زمان و مکان را در شکل‌دهی به مدل‌های یاد شده بی‌اثر بداند. از همین روست که بسیاری از آموزه‌های توصیه‌ای دین اسلام که ناظر به ارتباطات چهارگانه آدمی ‌است (ارتباط با خدا، ارتباط با خود، ارتباط با انسان‌های دیگر و ارتباط با طبیعت) امضایی است نه تأسیسی. در نظام مورد تأیید امام، که اصول اساسی حاکم و ساختار و مدل آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ‌ایران معین شده است، پاسداری از اصول و قواعد کلی یاد شده برعهده شورای نگهبان نهاده شده است. تنظیم و تصویب قوانین به مقتضای زمان و مکان حاجات متحول جامعه و شهروندان از وظایف مجلس شورای اسلامی ‌است. مجمع تشخیص مصلحت که در بادی امر (در قانون اساسی اول) پیش‌بینی نشده بود، بعد از چند سال اجرای قانون اساسی و تطبیق مدل یاد شده و ظهور پاره‌ای از مشکلات و موانع، به مثابه تبصره‌ای بر مدل مورد بحث اضافه شد؛ راهگشا بودن این تبصره در قریب به دو دهه گذشته، امر غیرقابل انکاری است. و این همه بدان معناست که اصول اسلامی ‌پیش‌گفته در عین ثبات، مقولات متغییر زمان‌ها و مکان‌های مختلف را بر می‌تابد.
حجت‌الاسلام عبدالحمید معادیخواه، تاریخ پژوه آفاق روشن تاریخ‌پژوهی
جمع‌بندی‌ام از تجربه‌های فزون بر یک ربع قرن این است: به هر روی اندیشه را چندان جدی نگرفته‌ایم!
اگر بخواهیم در این زمینه ـ فارغ از روزمرگی و هیاهوی سیاسی ـ به نتیجه‌گیری‌های قابل قبولی برسیم، باید گفت‌وگوهایی اساسی را پذیرا باشیم که گویی زمینه ندارد.
از همه چیز می‌گذرم و خود را به حوزه تاریخ محدود می‌کنم. در این حوزه پیش از هرچیز توسعه‌ای چشم‌گیر در رشته تاریخ در دانشگاه، واقعیتی انکارناپذیر است. پس از آن پیدایش نهادهایی است که به تاریخ معاصر با نگاهی معطوف به تاریخ انقلاب اسلامی، اهتمام دارند.
در کارنامه این نهادها ۳ اقدام قابل دفاع است:
۱ـ انتشار آثاری به عنوان خاطرات که تاریخ شفاهی را زبانزد کرده است.
۲ـ انتشار صدها اثر در زمینه اسناد.
۳ـکارهایی پراکنده در زمینه روزشمار و کرنولوژی.
اگر بخواهیم واقعیت را نادیده نگیریم، آنچه تقریباً هیچ کاری در زمینه آن نشده است، نظریه‌پردازی و نوآوری در عرصه اندیشه است. این در حالی است که بهره‌وری در تمام زمینه‌هایی که به آن اشاره شد در گرو همین کار اساسی است که نکرده‌ایم! بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ‌آخرین شماره از «یاد» (فصل نامه این بنیاد) را به این مهم اختصاص داده است؛ با عنوان «وضع موجود در تاریخ‌نگاری».
اگر در مطبوعات، نیم‌نگاهی به این مهم معطوف باشد، می‌توان به آغاز راهی امیدوار بود که سرآغاز حرکت از این شرایط به سوی وضع مطلوب است.
امیدوارم که در سال ۸۵ بتوانیم در مراسم جشن‌های پیروزی انقلاب اسلامی، در این زمینه خبرخوشی برای اهل تاریخ داشته باشیم.
دکتر سیدیحیی یثربی، استاد فلسفه و عرفان در دانشگاه علامه طباطبایی
تأکید بر عقلانیت
پیدایش و تعالی تمدن‌ها در گرو پیشرفت در دانش و معرفت است. در نقش بنیادین فلسفه در پیشرفت دانش و تمدن نیز جای تردید نیست. فلسفه از دو جهت در تحول علوم و تمدن‌ها اثر می‌گذارد؛ یکی طرح آرمان‌ها و اهداف جدید براساس نگرش فراگیر و عمیق به جهان هستی و دیگری با نشان دادن راه و روش درست. روزی که بیکن از ایجاد دنیای دیگر سخن می‌گفت، تحولات بعدی تمدن‌ها، در خیال کسی نمی‌گنجید!
آری در حالی که مردم عادی به آنچه دارند قانع و خرسندند، فیلسوفان و نظریه‌پردازان اندیشمند، به شرایط برتر و بهتر می‌اندیشند. با اینکه پیشوایان معصوم ما کسی را که دو روزش در شرایط برابر بگذرد، نکوهش کرده‌اند، متأسفانه ما به دلایل گوناگون چنانکه باید و شاید برای تحول و تجدد تلاش نمی‌کنیم. و اما پاسخ پرسش‌ها:
۱ـ دستاوردهای انقلاب اسلامی ‌در اقتصاد و سیاست و علوم انسانی چیست؟ انقلاب یک تحول است. تحول انقلابی، خودش محصول و نتیجه نابسامانی‌های جامعه است. انقلاب، تنها زمینه و امکانات جدید فراهم می‌آورد و باید دیگران در شرایط جدید کار بکنند و تحولات علمی‌ و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی پدید آورند. آیا در شرایط جدیدی که انقلاب پدید آورد، کار شایسته یک انقلاب بزرگ را انجام داده‌ایم؟
پاسخ این پرسش را به عنوان پاسخ پرسش دوم، توضیح خواهم داد.
پرسش دوم، نشان می‌دهد که شما بر این باورید که ما نظریه‌های گوناگونی در این سه زمینه داریم و اکنون باید به ارزیابی نظریه‌های بعد از انقلاب خود بپردازیم! اما صادقانه باید بگویم که نه! کاری نشده است! و باید دید که «چرا؟!»
من فلسفه را به عنوان یک معرفت بنیادی و کارساز انتخاب کرده، نمونه‌هایی از مشکلات گوناگون نظریه‌پردازی را، ذکر می‌کنم:
۱ـ بی‌توجهی به نقد: تا نقد نباشد، نظریه پردازی و نوآوری نخواهد بود زیرا تا انسان از کاستی‌های وضع موجود خود آگاه نگردد، به جبران آنها با نظریه‌های جدید نخواهد پرداخت. نبود نقد، خود علل و عواملی دارد از جمله:
الف ـ مشکلات معرفت شناختی و روشی؛ هنگامی ‌که ذهن حکمای پیشین خود را برابر با جهان خارج دانسته و خلاف یقین آنان را غیرممکن می‌دانیم، راه هرگونه تلاشی را برای تحول بسته‌ایم!
ب ـ گذشته گرایی؛ ما هر گذشته‌ای را از آیندگانش مهمتر می‌دانیم و هر شاگردی را از استادش کمتر می‌شماریم؛ بنابراین هیچ نسلی نباید به خود اجازه اظهار وجود بدهد که این کار، جسارت و گستاخی به بزرگان به شمار می‌رود!
ج ـ استناد به متن و مفاهیم؛ همین کار ما را از پرداختن به واقعیت بی‌نیاز کرده و باعث شده که علوم تجربی و عقلی را نیز به صورت نقلی فراگیریم.
۲ـ کم‌توجهی به عقلانیت: متأسفانه با آن همه تأکید اسلام بر عقلانیت و تفکر و تدبر در آفاق وانفس، ما به شدت با معارف غیرعقلانی درگیر شده‌ایم. در حوزه غیرعقلانی، نه نقد در کار است و نه نظریه!
۳ـ سرمشق‌های نامناسب: حوزه فلسفه در مراکز دانشگاهی ما و در قسمتی از حوزه علمیه قم از سرمشق‌های نامناسبی پیروی می‌کنند که آنان را از نقد و نظریه‌پردازی باز می‌دارند. از جمله:
الف ـ مستشرقان؛ ما به خطا آنان را از متفکران بزرگ غرب می‌شماریم؛ مانند کربن، ماسینیون، نیکلسون و....
بـ سرسپردگان کلیسا؛ با شکست در میدان خردورزی به این در و آن در می‌زنند و پلورالیزم و تجربه دینی و... را مطرح می‌کنند.
ج ـ سنت‌گرایان؛ دانسته و ندانسته ما را از تجدد منع کرده و به سفر به گذشته‌های دورمان دعوت می‌کنند و گذشته همگان را نیز مهم و معتبر و فوق‌العاده می‌شمارند! اگرچه ادیان شرک و افسانه‌های باستان باشد.
د ـ کاسب‌کاران؛ گروهی از استادان که همه جا حاضرند و هیچ جا را جدی نمی‌گیرند. با داشتن مسئولیت‌های بزرگ، باز هم از خیر تدریس و استخدام مجدد پیرانه سر در دانشگاه آزاد دست برنمی‌دارند. این سیره ناپسند را به دانشجویان و دست‌پروردگان خود نیز سرایت داده‌اند.
۴ـ مدیریت‌های نالایق: مثلاً کسی که حتی یک روز در دانشگاه یا در پژوهشگاهی نبوده، مدیر پژوهشگاه و مراکز آموزش عالی می‌شود و چه بگویم؟!
با این وصف شرایط بسیار مساعد است و باید کوشید، ولو در حد نقد!
دکتر علی‌اصغر مصلح: عضو هیأت علمی ‌گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
انقلاب اسلامی ‌و جهان جدید
انقلاب اسلامی ‌بدون تردید بزرگ‌ترین صورت ظهور وفاق جمعی ایرانیان در دوره جدید است. این حرکت هر چند در ابتدا به صورت واکنش نسبت به برنامه‌های مدرنیزاسیون و میل به احیاء سنن اسلامی ‌ظاهر شد، ولی چنین واکنش و خواستی نمی‌توانست به تنهایی پاسخگوی همه اقتضائات زندگی جمعی در مناسبات پیچیده معاصر باشد. به همین جهت هرچند وقوع انقلاب اسلامی ‌معنا و ضرورت خود را داشت اما انقلاب اسلامی، آغاز دوره‌ای از چالش‌های جدید برای جامعه ایرانی بود؛ کشورهایی مانند ایران از آغاز دوره جدید در مسیر تلاقی و چالش‌هایی قرار گرفته‌اند که با حرکت‌های واکنشی و یکجانبه، کارشان سامان نمی‌یابد. اگر نهضت مشروطیت مهمترین حرکت ایرانیان در جهت اخذ میراث فرهنگ مدرن بود، انقلاب اسلامی، بزرگ‌ترین واکنش در برابر اخذ فرهنگ مدرن بدون لحاظ گذشته و خویشتن تاریخی بود. با این نگاه، طبیعی می‌نماید که در اندیشه‌های انقلاب اسلامی ‌تمایل به احیاء فرهنگ اسلامی ‌غالب باشد. اگر با این وصف بخواهیم دستاوردهای انقلاب اسلامی ‌را برشماریم، مهمترین دستاورد، ظهور و فوران عناصر فرهنگ اسلامی ‌ایرانی و به تفصیل کشیده شدن قابلیت‌ها و توانایی‌های آن بود. در هیچ دوره دیگری از تاریخ ایران، این اندازه اهتمام برای احیاء اندیشه و فرهنگ شیعی با رهبری مستقیم روحانیت شیعه سراغ نداریم. از دیگر تبعات انقلاب اسلامی ‌مواجهه مستقیم مردم در مقیاسی وسیع با عناصر مقوم فرهنگ مدرن و تجربه مستقیم و ملموس بسیاری از اساسی‌ترین دستاوردهای فرهنگ جدید مانند عقلانیت مدرن، اومانیسم، حقوق بشر، مردم سالاری، تسامح و تساهل بود.
اما با همین نحوه نگاه تاریخی به انقلاب اسلامی، می‌توان از آسیب‌شناسی انقلاب هم سخن گفت. اگر حفظ انقلاب اسلامی ‌را منوط به التزام بدون چون و چرا به فهم غالب در سال‌های وقوع انقلاب اسلامی ‌تلقی کنیم، زمینه آسیب‌پذیری حتی همان خواست را فراهم نموده‌ایم. خواست حفظ مواریث و فرهنگ اسلامی ‌باید در شرایط عالم جدید و در ذیل دیگر تجارب بشری به اندیشه درآید؛ در غیر این صورت، اندیشه انقلاب اسلامی ‌که در زمان خود معنا و ضرورت خاص خود را داشت، زمینه آسیب‌پذیری را خود برای خود پدید می‌آورد. این نکته در مورد همه انقلاب‌ها صادق است. مهمترین آسیب برای هر انقلاب، افراط در جهت‌گیری‌هایی است که در شرایط حاکمیت احوال انقلابی شکل گرفته و بی‌توجهی به تجاربی است که در مسیر، قابل اخذ است. حیات هر ملتی فراز و نشیب‌های خاص خود را دارد. در این مسیر احوال متفاوتی بر مردم عارض شده و منشأ حرکت‌های مختلف می‌شود. انقلاب نیز پدیده ای معلول جمع شدن انرژی یک ملت در جهتی خاص است. نمی‌توان احوال عارض شده در دوره‌ای خاص را مرجع همیشگی برای آن ملت تعیین کرد. این روش، خود زمینه بیشترین آسیب را برای دستاوردهای انقلاب در تاریخ یک ملت فراهم می‌کند. اما در عرصه اندیشه‌ورزی، این آسیب و آفت به صورت تکرار کلیشه‌ها و اظهارات سطحی و مردم پسند ظاهر می‌شود.
دکتر منوچهر صانعی‌دره‌بیدی نویسنده، مترجم و استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
توجه به زندگی روزمره

۱ـ در پنجاه ساله اخیر، ما دچار رخوت مزمنی در زمینه مسائل فرهنگی و علمی‌ و بخصوص فلسفی بوده‌ایم. این رخوت عوامل متعددی داشته است. یکی از عوامل آن به بی‌ارتباطی ما با دنیای خارج برمی‌گردد. شاید از میانه دوره قاجار و عصر پهلوی به دلیل ارتباطاتی که با غرب پیدا کردیم، کم‌کم متوجه شدیم که در دنیا چه می‌گذرد. در همین راستا دست به اقداماتی هم زدیم که از جمله می‌توان به تأسیس دارالفنون توسط امیرکبیر و ترجمه برخی از متون فلسفی مغرب زمین اشاره داشت؛ اما از انقلاب اسلامی ‌به بعد به دلیل تکان فرهنگی که انقلاب پدید آورد، آشنایی با بنیانهای تفکر مدرن شدت گرفت. بی‌اغراق می‌توان گفت که پس از انقلاب ترجمه کتابهای فلسفی در همه شقوق فلسفه و نیز رفتن دانشجویان برای ادامه تحصیل در مقاطع بالای دانشگاهی در رشته‌های گوناگون فلسفه به نسبت دوره‌های قبل از آن چندین برابر افزایش داشته است. نیز همان‌گونه که پیشتر اشاره شد، در مقایسه با عصر پهلوی بخصوص دوره محمدرضا شاه، رخوت زیادی مجامع دانشگاهی و علمی‌ را فرا گرفته بود. اگر هم جنبش‌های فکری و علمی ‌وجود می‌داشتند، بیشتر رنگ سیاسی پیدا می‌کردند. در واقع کار فرهنگی خاصی صورت نمی‌گرفت. در واقع انقلاب اسلامی ‌از این جهت که امید تازه‌ای را در دل همه پدید آورده بود، قشر دانشگاهی را نیز بی‌نصیب نگذاشت. این بود که دانشگاهیان بخصوص اندیشمندان حوزه فلسفه دست به ترجمه وسیع آثار مهم فلسفی غرب زدند. کارهایی که ترجمه شد بر چند دسته است. دسته‌ای از این آثار جزو کتابهای اصلی متافیزیک مدرن است. از آن جمله می‌توان به برخی آثار ارسطو، افلاطون، دکارت، اسپینوزا، کانت، هگل، لایب نیتس و... اشاره کرد. مثلاً مرحوم لطفی از جمله پیشگامان این نهضت بود.
دسته‌ای دیگر آثار مرتبط با فلسفه سیاسی بوده است. این دسته آثار هم بر دوگونه قابل تقسیم‌بندی هستند: بخشی که مربوط به سیاست به معنای اخص کلمه می‌شود. تقریباً می‌توان گفت که وزارت امور خارجه برخی از افراد مستعد را با حمایت خود در این زمینه فعال نگه داشته است. مانند آثاری که دکتر سید علی محمودی از جمله در زمینه فلسفه سیاسی کانت نوشته است. بخش دوم مربوط به آثاری هستند که به صورت پراکنده اما نسبتاً به وفور توسط مترجمان زبردستی چون دکتر عزت‌الله فولادوند و دیگران به انجام رسیده است.
۲ـ نکته مهمی‌که در آسیب‌شناسی ترجمه‌ها و نگارش‌های انجام شده در حوزه فلسفه به چشم می‌خورد این است که هشتاد تا نود درصد این کارها صرفاً براساس علاقه و سلیقه شخصی و کمترین حمایت ملی و دولتی صورت گرفته است. در صورتی که امروزه در کشورهای پیشرفته بسیاری از این کارها هم از حمایت مردمی‌ و هم پشتیبانی دولتی برخوردار است.
نکته دیگر آنکه ما در برخی زمینه‌ها بسیار کم کار کرده‌ایم. از جمله این زمینه‌ها، مسائل مرتبط با زندگی روزمره مردم است. این مسائل از نوع فلسفی‌اند اما نه فلسفی به معنای متافیزیکی لفظ. فلسفی بدین معنا که باید و می‌توان در مورد آنها دست به نظریه‌پردازی فلسفی زد و آنگاه این نظریه‌ها را توسط نهادهای دولتی یا غیردولتی به مرحله اجرا درآورد. من در این باره فهرست وار به سه مورد اشاره می‌کنم:
الف) کار: ما ایرانیان اصولاً کم کار هستیم و در این زمینه آمارهای مستند زیادی موجود است. در واقع ما کار نمی‌کنیم. باید ریشه‌های فرهنگی و تربیتی این مسئله را جست‌وجو کرد. البته نسبت به پیش از انقلاب در این زمینه از تحرک بیشتری برخوردار بوده‌ایم.
ب) مصرف‌گرایی: مسئله دوم، مصرف بی‌رویه است. ما همان اندازه که به کار کم اهمیت می‌دهیم، بی‌حساب و کتاب مصرف می‌کنیم. در صورتی که باید فرهنگ مصرف را نهادینه کرد. باید بررسی کرد که چرا ما چنین رویه‌ای داریم؟ البته بی‌شک علم اقتصاد یا جامعه‌شناسی در این زمینه کارآمدند اما بررسی زیرساخت‌های فرهنگی و فکری آن کار پژوهش‌های فلسفی است.
ج) مدیریت علمی: متأسفانه در این زمینه وضع ما حتی پس از انقلاب هم تغییری نکرده است. بدین معنا که هیچ‌گاه کار علمی ‌را به دست متخصص آن نسپردیم. در واقع خیلی کم معیارهای علمی ‌را مبنای چینش نیروهای متخصص علمی ‌و فکری قرار داده‌ایم.
د) آزادی‌های اجتماعی: و این دست کم از نظر من دانشگاهی مهم‌ترین وجه انقلاب بوده است، همان‌گونه که آزادی را در شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» زمزمه می‌کردیم. امروزه مشخص شده است که تمدن محصول کار است و کار هم نتیجه فعلیت یافتن استعدادهاست. بی‌شک این استعدادها در یک فضای آزاد و باز رشد می‌کند. همان گونه که در سده‌های سوم و چهارم اسلامی ‌شاهد شکوفایی عظیم علمی‌و فکری بودیم. البته این مشکل تاریخی ما ایرانیان است. بعد از انقلاب هم خیلی کم در این زمینه پیشرفت کردیم؛ اما هنوز نیازمند ممارست بیشتری هستیم.
به هر روی، همان گونه که اشاره شد، این معضلاتی که به طور خلاصه آنها را ذکر کردم، غالباً ریشه فرهنگی و تربیتی دارد.
این را عرض کردم به این دلیل که ما عادت کردیم تا هر مشکلی را گردن حکومت یا دولت بیندازیم. از این رو این گرفتاری‌ها بسیار ژرف‌تر از آن است که می‌پنداریم.
باید کار فکری و فرهنگی کرد و ما در این زمینه‌ها تقریباً هیچ کاری نکرده‌ایم.
دکتر حکمت‌الله ملاصالحی، باستانشناس و استاد دانشگاه تهران
تحولی از منظر تاریخ

دو ـ سه دهه در مقایسه بایک یا چند سده و هزاره تحولات بنیادین تاریخی و تعیین کننده که در گذشته در تاریخ فرهنگها و جامعه‌ها آزموده و پشت سر نهاده‌ایم برای حیات یک حرکت، جنبش، خیزش و انقلاب در عصری توفان گرفته، ملتهب، آتشناک، زمان کوتاهی است. نقد، داوری و تحلیل درست از هستی و چیستی آن نیز در سیلاب و سیلان رویدادها و تحولات زنجیره‌ای، که خود زیستگاه و رستنگاه آن بوده، دشوار و پیچیده‌تر از آن است که اغلب تصور شده است. به ویژه برای تحلیل‌گری که در درون حوادث آن حضور داشته و در صحنه نقش آفریده و در خلق آن مشارکت جسته و در فضای تحولات آن زیسته و اندیشیده و از شرایط آن تأثیر پذیرفته است.
هر تحول اصیل و بنیادین تاریخی، فکری و معنوی در مرحله نخست یک رویداد کیفی و عبور از موقعیت و موضع امکان و ورود به ساحت تاریخی خلاق و فعلیت و تحقق شرایط جدید است. امکانات معنوی، فکری و روحانی که در حالت قوه و موضع امکان، محبوس بوده‌اند، با انقلاب به حرکت، جنبش، خیزش و فعلیت درآمده و به خلق شرایط جدید می‌انجامد؛شرایطی که انتظار این است که از موضع و موقعیت پیشین هم به مراتب خلاق‌تر و پویا‌تر و بالنده‌تر و هم آنکه تندرست‌تر بوده باشد. به همین دلیل نیز به عیار آمارها و ابزارهای کمی، چیزی را که سرشتی کیفی دارد نمی‌توان محک زد و تحلیل و تصویری درست از هستی و چیستی آن ارائه داد. دستاوردها و امکانات کمی‌ که در حوزه اقتصاد و معیشت و حیطه دانش و فناوری و موفقیت‌های چندضلعی که در میدان فراخ رقابت سرمایه‌ها و ثروتها طی دهه‌های اخیر به هر بهایی حاصل شده، علیرغم همه اهمیت‌شان چیزی از ماهیت انقلاب اسلامی ‌به عنوان یک حرکت، خیزش و تحول عمیقاً معنوی و جنبش روحانی (که سر از افق چندین هزاره سنت و میراث وحیانی مشرق میانه برکشیده و مدعی و منادی جامعه و جهانی الهی، معنوی، عادلانه و روحانی‌تر است) به ما نمی‌گویند. یک تحول و رویداد تاریخی را زمانی اصیل و بنیادین تجربه کرده و زیسته و پذیرفته‌ایم که هم توانسته گامی‌از شرایط موجود فراتر نهاده و افقها و مناظر جدیدی را از «واقعیت» به روی ما بگشاید، هم آنکه از موقعیت و موضع قوه و امکان عبور کرده و وارد حیطه زنجیره‌ای از خلاقیتها و تحولات خلاق جدید شده و زمینه را برای افتتاح موقعیت‌ها و شرایط تازه مستعد و مساعدتر کند. همه تحولات اصیل و بنیادین فرهنگی و فکری و تاریخی و معنوی چنین بوده‌اند. انقلاب هزاره‌های نوسنگی در انتهای پیش از تاریخ و تکوین جوامع شهری در غرب آسیا در پایان هزاره چهارم پیش از میلاد و همچنین تحولات عمیقاً فکری و معنوی «دوران محوری»،به تعبیر کارل یاسپرس،در اوایل و میانه هزاره اول پیش از میلاد و همچنین تحولات سده‌های سبز و مرطوب ارزشهای انسانی در دوره جدید در باختر زمین همه از چنین ویژگیهایی برخوردار بوده‌اند. همه تحولات اصیل و بنیادین فرهنگی، نیروهای بالقوه و محبوس انسانها، جامعه و فرهنگها را به حرکت درآورده و وارد حیطه خلاقیتهای چند سویه در ساحت ذوق و ذائقه و اخلاق و معنویت و کنشهای شناختاری کرده‌اند. یک انقلاب، یک تحول اصیل و بنیادین به هر میزان ژرف و موج‌خیزتر به وقوع پیوسته، چالش‌برانگیزتر نیز بوده است؛ چالش خیز برای کانون‌هایی که منافع و مطامع و مصالح و مقاصد خود را در حفظ شرایط موجود و تثبیت و تداوم آن می‌دیده اند. انقلاب، حرکت و عزیمت به سمت شرایط دیگر و عبور از شرایط موجود است. انقلاب اسلامی، اصالت، ماهیت و چهره واقعی خود را زمانی آشکار و عیان تر خواهد کرد که بتواند کانون‌های سلطه و سیادتی را به چالش فرابخواند و آنها رابا ارزشها و آرمانهای عمیقاً الهی و معنوی و روحانی خود به زیر افکند و راه را برای افتتاح و ورود به جامعه و جهانی معنوی، الهی، عادلانه و روحانی‌تر هموار و فراخ‌تر کرده و ذوق و ذائقه و امکانات عظیم معنوی و کنش‌های خلاق روح آدمی ‌را (که شتابناک و به طرز گسترده و فراگیر به سمت خلاقیتهای اهریمنی، آتشناک و ویرانگر در حرکت بوده و به استخدام و اسارت نیروهای شیطانی درآمده) به سوی خلاقیتهای اهورایی، روحانی و اصیل‌تر فرا خواند و سوق دهد.
وفور اقتصادی و رونق بازار و توسعه تجارت و دادوستد و گشودن و گشادن باغهای سبز سرمایه و ثروت و مکنت مادی به روی اقشار مختلف اجتماعی و زدودن فقر و بی‌عدالتی از چهره فرهنگ و زندگی آدمیان و عنایت و التفات جدی به آزادیهای فردی و اجتماعی همه مهم‌اند و ارجمند و گرامی؛ لیکن تحقق اینها همه برای آنکه از مسیر معنوی و ساحت تاریخی و فرهنگی روحانی خارج نشوند منوط به تحقق و حضور فعال انسانی الهی، روحانی و معنوی‌تر است نه بالعکس. جنبه‌های هستی شناختی و عمیقاً «روحانی»، آزادی، عدالت، خلاقیت و مسئولیت چیزی نیست که بتوان آنها را به اضلاع و ابعاد صرفاً اجتماعی و کمی ‌و مادی و ابزاری فروکاست و رسالت یک انقلاب عمیقاً الهی، معنوی و روحانی را به حیطه دستاوردهای مادی و خلاقیتهای کمی ‌محدود و محبوس کرد.
رسالت انقلاب اسلامی، جهانی، بنیادین و عمیقاً معنوی بوده و از تحقق خلاقیتهای کیفی پران از آشیانه‌های روح در نسبت و میثاق استوار با خداوند سر بر می‌کشند. تنها با تحقق چنین ارزشها و حضور فعال انسان الهی، روحانی و معنوی بر صحنه و عرصه تاریخ و فرهنگ جهانی است که می‌توان از جهنم آتشناک و دوزخ خلاقیت‌های اهریمنی عبور کرد و بشریت را به سمت خلاقیت‌های اهورایی سوق داد. شعار جهانی مارکسیستها، اتحاد جهانی اقشار کارگری و طبقات محرومی ‌که ابزارهای تولید نظام سرمایه‌داری را به وجود می‌آورند، بود. آنها در هر تجمعی پرولتاریای جهان را به اتحاد فرا می‌خواندند: «پرولتاریای جهان متحد شوید». این شعار جهانی آنها بود. شعار و حرکت جهانی انقلاب اسلامی ‌فراخواندن همه مؤمنان و آزادگان جهان به اتحاد است. «مؤمنان و آزادگان و موحدان جهان متحد شوید». البته جانهای مؤمن و آزاده هر جا که زیسته‌اند در اتحاد و وفاق بوده‌اند. تنها با صفی متحد و مرصوص از مؤمنان و آزادگان و موحدان جهان است که می‌توان امیدوار افتتاح جامعه و جهانی معنوی، آزاد، عدالتخواه و الهی‌تر بود. انقلاب اسلامی، انقلاب سود و سودا و دام و دانه و فریفتگان فرصت و شیفتگان ثروت و اندوختن و انباشتن سرمایه و فربهی تن نیست، انقلاب ایمان و معنویتی است ‌هابیلی در دولت عشق و ایثار و شهادت و فربهی جان. هر آن کس که برای نان و جان خود تلاش کرد در میراث مشترک طبیعی با حشرات و بقرات سهیم شد و هر آن کس که برای نان و جان و رستگاری دیگری کوشید در حیطه تاریخ و میراث مشترک انسانی قرار گرفت و با خداوند خود را همسو یافت.

برچسب اخبار