هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
">هادی اعلمی فریمان
زیرذرهبین:
ونزوئلا از زمان بهقدرت رسیدن چاوز به دو بخش حامیان قدرت و ثروت حکومتهای پیشین و فقیران حامی اصلاحات نوین تقسیم شدهاست. در این میان طبقه سنتی محافظهکار ثروتمند از نفوذ گستردهای در این کشور برخوردار است. البته چاوز سعی کردهاست با اعمال سیاستهایی نظیر تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و به دست گرفتن رسانهها، اپوزیسیون و طبقه سنتی را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. ولی واقعیت این است که تلاش چاوز برای اصلاح قانون اساسی و دائمی کردن حضورش در قدرت مخالفت و چالشهای بزرگی را برای رئیسجمهور بهوجود آوردهاست.
از سال 1998 همزمان با بهقدرت رسیدن هوگو چاوز، کشور ونزوئلا شاهد حضور 2 طبقه حامیان قدرت و ثروچت حکومتهای پیشین و طرفداران چاوز بهعنوان حامی اصلاحات نوین بودهاست. طبقه سنتی و محافظهکاری که سالیان طولانی قدرت را در دست داشته و به انباشت سرمایه مشغول بوده، از نفوذ بیشماری در کشور برخوردار است. هوگو چاوز با اعمال سیاستهای گام به گام از اعلام تئوریهای حکومتی تا تغییر قانون اساسی یا وارد کردن نظامیان بهعرصه اجرایی و بهدست گرفتن رسانهها سعی داشتهاست اپوزیسیون را کنترل و امنیت داخلی را مدیریت کند. او در طول دوره اول ریاست جمهوری توانست بهطور نسبی در راهبردهای خویش موفق شود؛ گرچه منتقدان بهگونهای فضای اطلاع رسانی را در ونزوئلا غیرشفاف و کدر ساختهاند که حتی پژوهشگران مستقل و بیطرف بهسختی میتوانند درست را از نادرست تشخیص دهند. در این فضای آلوده رسانهای، 2 طیف مخالف و موافق چاوز هر یک با استدلالهای خاص خود وجود دارد؛ حمایتکننده اصلی مخالفان چاوز ایالات متحده آمریکاست و حامی اصلی چاوز نیز در حالحاضر طبقه محروم و تهیدستانی هستند که چشم به چاوز دوختهاند. در این نوشته تلاش شدهاست تا با موشکافی شکلگیری اپوزیسیون به چالشهای جدید چاوز در دوره دوم ریاست جمهوری پرداخته شود. برای آگاهی از شکلگیری اقدامات اپوزیسیون لازم است نقبی به گذشته داشتهباشیم تا فضای فعلی کشور به درستی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
اپوزیسیون و چاوز
بررسی هر کودتایی نیازمند بررسی متن سیاسی و امنیتی عرصه آن است. ونزوئلا نیز از شرایط خاصی برخوردار بود. در واقع اپوزیسیون از 1998 میلادی با قدرت یابی هوگو چاوز همواره احساس خطر کرده و هدف اولیه را براندازی دولت چاوز قرار دادهاند. سقوط قیمت نفت در سال 2001 میلادی موجب رکود شدید وضعیت اقتصادی شد که فقدان برنامه قابل اعتماد داخلی نیز به این رکود دامن زد. سپس جورج بوش نارضایتی خود را از وضعیت موجود ونزوئلا ابراز کرده و اپوزیسیون نیز تهاجم را به اشکال مختلف افزایش داد. مسائلی مانند دوستی چاوز و فیدل کاسترو، روابط او با اوپک، همکاری با شورشیان فارک در کلمبیا و اجازه ندادن به بخش مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده برای استفاده از فضای کشور و بهطور کلی سیاست خارجی فعالانه ونزوئلا موجب شد تا ایالات متحده در همین سال، سفیر خود در ونزوئلا به نام دونا هریناک را برای مشاوره به واشنگتن فراخواند. وی در بازگشت به کاراکاس نارضایتی زیاد خود را از چاوز نشان داد و خواهان تغییرات دموکراتیک در کشور شد.
اپوزیسیون، این پیام را پیامی مساعد از همکاری ایالات متحده تلقی کرد و در دهم دسامبر 2001 میلادی کنفدراسیون کارگری کشور (CTV) یک روز اعتصاب عمومی اعلام کرد که متعاقبا با فراخوانی عمومی چند افسر نظامی برای سقوط هوگو چاوز، تنش گسترش یافت. در پنجم فوریه کالین پاول ـ وزیر خارجه وقت ایالات متحده ـ در شهادت کمیته روابط خارجی سنا اظهار داشت: «با وجود برخی اقدامات رئیسجمهور ونزوئلا و تصور او از سیستم دموکراسی، ما از برخی عبارات او ـ با توجه به جنگ علیه تروریسم خشنود نیستیم. او از حامیان این حرکت ـ آنگونه که باید ـ نبوده و با برخی از کشورهای بیگانه ارتباط برقرار کردهاست».
اشاره پاول به سفر چاوز به عراق، لیبی و کوبا بود. در همین زمان، اشاراتی مشابه توسط جورج تنت ـ رئیس CIA ـ نیز انجام شد. تذکرات پاول، تنت و هریناک دیدگاه رسمیای تلقی شد و مخالفان و رهبران کودتا آن را بهعنوان چراغ سبزی برای کودتا تلقی کردند.
بعدا مقامات وزارت دفاع به روزنامه نیویورک تایمز گفتند که پنتاگون هیچگاه اقدامی در جهت تشویق براندازی نکردهاست؛ «ما تنها علائم اطلاعاتی را فرستادیم که این فرد را دوست نداریم».
به هر حال قبل از کودتا اقدامات زیر از سوی مقامات ایالات متحده صورت پذیرفت:
- دیدار اتوریچ ـ هماهنگکننده دستیار وزارت خارجه ایالات متحده ـ بهعنوان یک کارمند سفارت در کاراکاس با رهبران کودتا. از اتوریچ بهعنوان شخصیتی ضد فیدل کاسترو و ایدئولوگ راستگرا یاد میشود که در دولت ریگان در ونزوئلا سفیر بود.
- یک مقام پیشین به نام مادسون؛ که افسر اطلاعاتی نیروی دریایی ایالات متحده بود به گاردین ـ چاپ لندن ـ گفت که تجهیزات دریایی در سواحل کارائیب وسایل ارتباطی را برای مخالفان در دوره کودتا فراهم کردهبود.
- افسران حامی چاوز هم ادعا میکردند یک شبکه زیر زمینی مرکب از کوباییهای مقیم میامی همراه قاچاقچیان موادمخدر کلمبیایی با رئیسجمهور کارلوس آندرسپرز ـ رئیسجمهور قبلی ونزوئلا ـ از میامی ایالات متحده سعی در سرنگونی داشتهاند که البته هیچگاه اسنادی از این دخالت ارائه نشد.
به هر حال، دولت جورج بوش در جریان کودتا حمایت خود را از پدروکارمونا ـ رهبر کودتا ـ که یک بازرگان ونزوئلایی بود، اعلام کرد. اما این کودتا پس از 48 ساعت شکست خورد. در واقع 3 مرحله متمایز از عملکرد اپوزیسیون در قضیه کودتا قابل ذکر است:
- مرحله اول، دیدار اپوزیسیون با مقامات ایالات متحده؛
- مرحله دوم، هماهنگسازی پایگاه مرکزی عملیات حمایتکننده از کودتاگران (در فورت تیونا)؛
- مرحله سوم، بازگشت چاوز بهقدرت که ایالات متحده مشارکت خود در کودتا را انکار کرد. بهعنوان مثال سخنگوی CIA دخالت این کشور را در کودتا رد کرد و اظهار داشت که سازماناش تنها اطلاعات را برای مقامات گردآوری کردهاست.
درباره کودتا «گارسیا پوسن» ـ تئوریسین چاوز ـ اعلام کرد که که ژنرالهای ناراضی، مطبوعات محلی و گروههای ضدچاوز در آمریکا، توطئه سرنگونی رئیسجمهور را طرحریزی کرده و محافل ارتجاعی در آمریکا در این توطئه دست داشتهاند.
به هر حال، این اولین شکست اپوزیسیون در داخل ونزوئلا تلقی میشود زیرا پس از کودتا قریب چند میلیون نفر از جمعیت کشور به خیابانها ریخته و همراه بدنه اصلی نیروهای مسلح حمایت خود را از چاوز اعلام کردند. بعدها نظام قضایی کشور (دیوان عالی کشور) در بررسیهای قضائی خود مجموعا به این نتیجه رسید که هیچ کودتایی در کار نبودهاست.
اپوزیسیون ونزوئلا پس از شکست در کودتا، گام بعدی را بر اعتصاب شرکت نفت و برگزاری تظاهرات برای ایجاد درگیری وسیع قرار داد. 80 درصد درآمد کشور از صادرات نفت خام است و پیشبینی ذخایر، حکایت از دارا بودن 77 میلیارد بشکه نفت میکند؛ بر همین اساس، ونزوئلا چهارمین قدرت نفتی جهان است. شرکت نفت ونزوئلا از بزرگترین شرکتهای نفتی دنیاست. ادامه رکود در بازار نفت در 1999 میلادی و اجرای برخی سیاستهای اقتصادی موجب فرار سرمایههای داخلی و سلب اعتماد سرمایهگذاران خارجی شد. هوگو چاوز ارز خروجی از کشور را بالغ بر 32 میلیارد دلار اعلام کرد. منازعات سیاسی از سال 1999 میلادی 2002 میلادی بیش از 4 هزار شرکت کوچک و بزرگ را تعطیل کرد.
در این روند بود که بدنه اپوزیسیون تصمیم انجام پروژه خرابکاری اقتصادی را اتخاذ کرد. مخالفان با هدف عمقبخشی به اعتصاب، صنعتنفت کشور را نشانه گرفتند. اپوزیسیون مرکب از افرادی مانند هومبر توبرتی و سزار پرزویواس از حزب COPEI همراه کارلوس اورتگا ـ رئیس کنفدارسیون کارگران ـ طی پیمانی دموکراتیک استدلال کردند که جامعه بهسمت و سوی طبقاتی شدن پیش میرود و هیأت حاکم وقت را بیلیاقت دانستند. اقدام به اعتصاب در صنعتنفت کشور همزمان با اقدام تبلیغاتی و روانی رسانههای داخل و خارج آغاز شد. این رسانهها از ادبیات جنگروانی سود جسته و ونزوئلا را کشوری بحرانزده، سرکوبگر و خودکامه معرفی کردند. از دسامبر سال 2003 میلادی اعتصاب آغاز شد و بهتدریج از شرکت نفت تمام کشور را فرا گرفت.
اعتصاب، 90 درصد صادرات نفت کشور را متوقف ساخت. دولت هوگو چاوز برای پیروزی بر بحران، 17 هزار نفر از مدیران شرکت نفت را بهدلیل ترکپست مأموریت و یا تعطیلات بدون اجازه اخراج کردند. علی رودریگرز ـ رئیس شرکت نفت ونزوئلا ـ برای مقابله با بحران تلاش کرد با استخدام کارگران غیر اعتصابی و بازنشستگان وضعیت را بازسازی کند. در واقع هدفنهایی اپوزیسیون از اعتصاب، بهوجود آوردن شورش و عصیان از سوی مردمی بود که از چاوز حمایت میکردند. در طول سال 2003 میلادی کشور با افت اقتصادی بالغ بر 5/9 درصد روبهرو شد که ونزوئلا را به ورشکستگی کشاند و مانع تحقق برنامههای اجتماعی شد. اپوزیسیون میلیونها دلار هزینه کرد و هزاران ساعت برنامه تلوزیونی برای متزلزل کردن چاوز پخش کرد. اما حامیان چاوز که عمدتا از سطوح متوسط و محروم جامعه بودند، با حمایتهای گسترده و برپایی تظاهرات در پاسخ به تظاهرات اپوزیسیون، سرانجام آرامش را به کشور بازگرداندند. در این زمینه حمایتهای خارجی نیز از دولت چاوز چشمگیر بودهاست.
پس از فروکش کردن اعتصاب، تاکتیک بعدی اپوزیسیون، بحث همهپرسی بود. اپوزیسیون مشروعیت اقدام برای همهپرسی را از قانون اساسی جدید اخذ کرد. قانون اساسی جدید در 19 نوامبر 1999 میلادی به امضای مجلس مؤسسان رسید و در 15 دسامبر 1999 میلادی با 21/71 درصد همهپرسی به تصویب رسید. مخالفان به اصل 72 قانون اساسی استناد کردند. طبق این اصل؛ در صورتی که نیمی (3 سال) از دوران ریاست جمهوری یک رئیسجمهور سپری شدهباشد، مخالفان میتوانند راجع به تداوم زمامداری وی خواهان همهپرسی شوند؛ بهشرط آنکه بتوانند امضای یکپنجم دارندگان حقرأی را به این منظور جمع کنند. در کشور مجموعا نزدیک به 12 میلیون نفر دارای حقرأی هستند و اپوزیسیون در دسامبر 2003 میلادی فهرستی شامل 3 میلیون امضا به شورای ملی انتخابات (نهاد ناظر بر انتخابات) ارائه کرد. اما این نهاد که اکثر اعضای آن از هواداران اپوزیسیون تشکیل شدهبود، تنها 1900 هزار مورد از امضاها را تأیید کرد و شمار زیادی از آرا را جعلی خواند. تشکیلات اجرایی تهیه امضا را سازمانی با هویت نامشخص به نام سومات (به ما ملحق شو) به انجام رساند. سرانجام پس از کشمکشهای اداری و حتی برخی از منازعات مسلحانه بین سازمان سومات، هواداران اپوزیسیون با دولت، سازمان دول آمریکایی، مرکز کارتر، مجلس شورای ملی، دیوان عالی کشور و شورای ملی انتخابات جدید (NE) تعداد 2708510 امضا تأیید شد. اپوزیسیون ابتدا مدعی بود 4 میلیون امضا جمع آوری کرده و 70 درصد جمعیت کشور مخالف چاوز هستند. پس از گذشت از مراحل دشوار و برگزاری همهپرسی، رئیس شورای انتخابات ونزوئلا اعلام کرد که از 94 درصد آرای شمارش شده، 58 درصد به هوگو چاوز تعلق گرفتهاست. این تاکتیک اپوزیسیون نیز با شکست مواجه شد اما نکات کلیدی درباره اپوزیسیون ـ پس از برگزاری انتخابات ـ موارد زیر بودهاست:
ـ اپوزیسیون تحت نام و الگوی «هماهنگی دموکراتیک» برنامههای خود را به اجرا گذاشت. سابقه این حرکت سازماندهی شده به واشنگتن باز میگردد. در واشنگتن سازمانهایی تحتعنوان «سازمانهای همیار دموکراسی» تشکیل شد که هدف آن ارتقای پیسبرد دموکراسی و اقتصاد نئولیبرال در کشورهای هدف بودهاست. این سازمان در اوایل دهه 1980 میلادی و در پی اوجگیری موج افشاگریهای رسواکننده درباره عملکرد سازمان سیا تأسیس شد. «آلن وینشتاین» که در جریان تصویب قانون این سازمان نقش فعالی ایفا کرد، در سال 1991 میلادی اظهار داشت: «بخش عمدهای از کارهایی را که ما امروزه انجام میدهیم 25 سال پیش بهطور کاملا مخفیانه توسط سیا انجام میشد».
انجام وظایف و مسئولیتهای انتخاباتی در ونزوئلا از سوی همین سازمان به انجام رسید. گفته شدهاست سازمان سومات در سال 2003 میلادی برای تهیه برنامه آموزش انتخاباتی 53400 دلار از 800 هزار دلاری را که این سازمان به احزاب اپوزیسیون اختصاص دادهبود، دریافت کرد.
- رهبران اپوزیسیون ابتدا تصور میکردند هوگو چاوز هرگز همهپرسی را نخواهد پذیرفت و بر همین اساس، پس از بیرون راندن چاوز برنامه خاصی نیز نداشتند. دعوت به گفتوگو و آشتی ملی از سوی چاوز نیز رد شد. اپوزیسیون فراخوان چاوز گفتوگو را نشانه ضعف چاوز تلقی کرده و گفتند: «ما چاوز را زدیم و او مثل یک مشت زن به خاک افتاده؛ کافی است تا 9 شمرد و بار دیگر وقتی روی زمین است، بر سرش کوفت».
بنابراین اپوزیسیون ارزیابی دقیقی از توان و امکانات خود نداشتند و استراتژی آنها بیشتر ایجاد هرج ومرج در کشور بود.
- از جمله استراتژیهای اپوزیسیون در ایجاد هرجومرج و آشوب میتوان به انجام راهپیماییها، استفاده از تکتیراندازها برای ترور و استفاده از نیروهای شبهنظامی کلمبیایی نام برد. یکی از استراتژیهای معروف اپوزیسیون در کشور گوریمباس نام دارد که طی آن نیروهای شبهنظامی اپوزیسیون برای ایجاد آشوب به انسداد خیابانها بهوسیله آتشسوزی با لاستیک یا سایر وسایل میپردازند. مبدع این استراتژی، گاستار کونیترو ماچادو ـ یک کوبایی ـ و روبرتو آلنسو بودند که هر دو تحت تعقیب سیستم قضائی ونزوئلا هستند.
از سایر اقدامات اپوزیسیون میتوان بهسرقت مسلحانه و حمله به کاخ ریاست جمهوری نام برد.
به هر حال، اپوزیسیون پس از شکست در همهپرسی وارد فاز جدیدی از ترور، ایجاد خشونت و خرابکاری شدهاست. آخرین مرحله این نوع اقدامات، ترور قاضی مأمور رسیدگی به پرونده کودتا بود سپس برخی از عوامل کودتا، اعتصاب و رفراندوم نیز از کشور گریختند. کارلوس اورتگا در میامی ایالات متحده مستقر شده و تئوری جنگمسلحانه را پیش گرفتهاست. پدرو کارمونا از کلمبیا پناهندگی گرفت و 160 افسر به دلیل مشارکت در کودتا برکنار شدند اپوزیسیون استدلال میکند که نمیتواند وارد گفتوگو شود، در حالی که با سلاح آنها را نشانه رفتهاند. در حالحاضر رسیدن به نوعی آشتی ملی ـ بهدلیل قطبی شدن شدید جامعه ـ تقریبا غیرممکن یا دشوار شدهاست زیرا 2 قطب حاکم و اپوزیسیون به حدی به یکدیگر آسیب رساندهاند که تقریبا هر نوع گفتوگوی دو طرفهای را دشوار ساخته و بهعلاوه اپوزیسیون به دلیل پایان حیات اقتصادی رانتی خود قادر به تطبیق با شرایط جدید کشور نیستند.
استمرار فعالیت اپوزیسیون
همزمان با فعالیت اپوزیسیون، اقدامات چاوز علیه آنها نیز روندی دیگر را طی میکند. اپوزیسیون در گامهای بعدی همواره در تلاش بوده تا حکومت چاوز را ناتوان و شکستخورده جلوه دهد و در این مسیر، از استراتژی رسانهای استفاده فراوان بردهاست. در آخرین اقدام، چاوز نیز از تمدید قرار داد فعالیت شبکههای خصوصی خودداری ورزید و بدینسان پایگاه مهمی از تبلیغات رسانهای را خنثی کرد.
شاید بتوان تحلیل کرد که مهمترین هدف ایالات متحده آمریکا از هدفگیری ونزوئلا پیشگیری از احیای چپ است. برخی تحلیلگران معتقدند سوسیالدموکراسی در اروپا با بحران هویت روبهروست و بهنظر میرسد شرایط تاریخی مسئولیت بازآفرینی چپ در مقیاس بینالمللی را به هوگو چاوز واگذار کردهباشد. بهعبارتی، چون اروپا دیگر آلترناتیو مناسبی برای نئولیبرالیسم نیست، برزیل، آرژانتین، اکوادور و بولیوی تجربهای مناسب برای این مدل هستند. به هر صورت استمرار اقدامات اپوزیسیون، چاوز را ناچار کردهاست به اقداماتی کلان در سطوح مختلف دست بزند که مهمترین آنها توضیح داده میشود.
عرصه اقتصاد؛ شکست یا پیروزی
فارغ از بررسی نظر منتقدان و موافقان گسترش روابط تجاری و اقتصادی با ونزوئلا، نگاهی به وضعیت اقتصادی و ونزوئلا داشتهباشیم که تلاش میکند اقتصاد بیمار و کمتحرک خود را در مسیر توسعه پرشتاب قرار دهد.
این کشور پنجمین صادرکننده بزرگ نفت در جهان است و از نظر حجم ذخایر نفتی در شمار 10 کشور اول قرار دارد.
بهطور متوسط در هر سال 80 درصد از درآمد صادراتی ونزوئلا از نفت تأمین میشود و نیمی از درآمد دولت مرکزی کشور ونزوئلا از صنعتنفت بهدست میآید. آمارها نشان میدهد در سالهای اخیر نفت یکسوم ارزش کل تولید ناخالص داخلی کشور ونزوئلا را تشکیل میداد و این سهم کلان، نمادی از اهمیت صنعتنفت در اقتصاد و صنعت این کشور است.
به گزارش آزانس اطلاعات انرژی آمریکا در سال 2000 میلادی، ونزوئلا روزانه 1 و 3 میلیون بشکه نفت خام تولید می کرد اما بعد از سال 2002 میلادی در اثر اعتصابات صنعت نفت این سرزمین، میزان تولید نفت خام در ونزوئلا به 3 و 2 میلیون بشکه در روز رسید. در سال 2004 میلادی تولید نفت در این کشور قاره آمریکا به 6/2 میلیون بشکه در روز رسید و یک سال بعد ـ یعنی در سال 2006 میلادی تولید روزانه نفت به مرز 3 میلیون بشکه رسید.
چاوز این رشد تولید نفت در کشور را که در اثر سیاستگذاریهای دولت وقت کشور است موفقیتی بزرگ برای اقتصاد و دولت این کشور میداند.
کنسول آمریکا در کاراکاس میگوید روی کارآمدن هوگو چاوز تحولات بزرگی را در ساختار اقتصادی این کشور ایجاد کردهاست. اولین و بزرگترین تحول تغییر مناسبات تجاری و نفتی این کشور با ایالات متحده آمریکا بود.
البته این پیشبینیها زمانی بالا گرفت که چاوز رئیسجمهور وقت این کشور برای نشان دادن مخالفت خود با بوش و سیاستهای وی، تهدید کرد که صادرات نفت ونزوئلا به این کشور را قطع خواهد کرد. این مسئله زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم آمریکا بزرگترین شریک تجاری ونزوئلا در صنعتنفت است و سالانه بیشترین سهم از تولیدات این کشور را مصرف میکند.
به گزارش مرکز اطلاعات انرژی آمریکا، روزانه پیش از 5/1 میلیون بشکه نفت خام و فرآوردههای نفتی تولیدی ونزوئلا وارد بازار آمریکا میشود. شرکتهای نفتی ونزوئلا در هر سال 11 درصد از نفت وارداتی آمریکا را تأمین میکنند که 60 درصد از صادرات نفت ونزوئلا را تشکیل میدهد.
ویسنت فرپس سیبلیی ـ اقتصاددان ارشد امور ونزوئلا در بانک جهانی ـ در گزارش اخیر حل شده است: «در حال حاضر نقش ونزوئلا در بازار نفت آمریکا بسیار زیاد است و ادامه روند کنونی سبب میشود تا نقش این کشور در آمریکا هر روز بیشتر و پررنگ میشود».
برای کاهش وابستگی به ایالات متحده، چاوز در افزایش روابط اقتصادی و تجاری خود با دیگر کشورهای جهان و تلاش برای جایگزین کردن آنها با آمریکا با مناسبات نفتی و تجاری اقدام به ارتقای سطح روابط خود با کشورهای چین، ایران و هند کرد. ونزوئلا در سال 2006 میلادی روزانه 150 هزار بشکه نفت به چین صادر کرد، در حالی که در سال 2004 میلادی این کشورها تنها 12 هزار و 300 بشکه نفت به این کشور صادر کردهبود. دولت ونزوئلا در نظر دارد تا 5 سال آینده میزان صادرات نفت به کشور چین را به 500 هزار بشکه برساند.
در مقابل، چین 2 میلیارد دلار در بخش اکتشاف و استخراج نفت ونزوئلا سرمایهگذاری کرد و 9 میلیارد دلار در زیر ساختهای حملونقل، زیر ساختهای مخابراتی، معدن و کشاورزی ونزوئلا سرمایهگذاری کردهاست.
در بخش ارتقای سطح روابط تجاری و اقتصادی ونزوئلا با ایران این 2 کشور در اوت سال 2006 میلادی توافقنامهای برای احداث یک پالایشگاه نفتی مشترک در کشور اندونزی، روسیه و ونزوئلا امضا کردند.
علاوهبر آن شرکت نفتی دولت ایران ـ یعنی پتروپارس ـ در نظر دارد در بخش اکتشاف و استخراج نفت اورینکوبلت سرمایهگذاری کند.
ونزوئلا در قرارداد دیگری متعهد شد از آوریل سال 2006 روزانه 2 میلیون بشکه نفت به کشور هند صادر کند. این 2 کشور سرمایهگذاری تازهای در بخش اکتشاف و استخراج نفت کشور هند انجام خواهند داد.
حتی به گزارش مرکز تحقیقات سیاسی و اقتصادی آمریکا روی کار آمدن هوگو چاوز باعث تسریع نرخ رشد اقتصادی این سرزمین و حل شدن سهم زیادی از معظلات اقتصادی آنها شد.
سیاست حمایت از فقرا و اصلاح زیرساختهای اقتصادی برای تعدیل ساختارها سبب شد تا نرخ بیکاری در این سرزمین کاهش یافته و اوضاع اقتصادی بهبود یابد. البته این رشد در اثر سیاستگذاری دولت پس از اعتصابات و شورشهای صنعتنفت این کشور در سال 2002 میلادی بود.
در این سال، شورشها سبب شد تا اوضاع اقتصادی این کشور نابسامان شود و نرخ رشد اقتصادی این کشور تنزل یابد اما پس از اتمام شورشها، اصلاح اقتصاد این کشور آغاز و سیر افزایش نرخ رشد اقتصاد شروع شد. در سالهای 2003 و 2004 میلادی اقتصاد ونزوئلا جانی تازه گرفت و سیاستهای دولت سبب شد تا نرخ رشد اقتصاد افزایش یابد.
این وضع ادامه داشت تا اینکه در سال 2005 میلادی تولید ناخالص داخلی ونزوئلا 3/9 درصد رشد کرد و برای اولینبار در تاریخ کشور ونزوئلا نرخ بیکاری به کمتر از 10 درصد رسید.
سایت شاخص آزادی اقتصادی، میزان آزادی اقتصاد ونزوئلا را 7/47 درصد اعلام کردهاست که رتبه 144 را در جهان دارد.
از سایر اقدامات در عرصه اقتصاد میتوان به شناسایی 5 میلیون حاشیهنشین شهری بدون مدارک شناسایی (بومیان سرخپوست)، رهایی شرکت مخابرات و کمپانی برق از بخش خصوصی، ملی کردن میادین نفتخیز اوروگوئه، هزینه کردن بخشی از درآمد نفت برای سرمایهگذاری در برنامههای اجتماعی، توزیع بیش از 3 میلیون هکتار زمین کشاورزی بین روستائیان، با سوادی میلیونها بزرگسال و کودک، احداث درمانگاههای بیشمار در محلههای مردمی، کاهش کار از 44 ساعت به 36 ساعت در هفته و افزایش دستمزد به 204 یورو در ماه اشاره کرد که نتیجه اقدامات موصوف موجب شده بین سالهای 1999 و 2005 فقر از 8/42 درصد به 9/37 درصد (به اعتراف مرکز پژوهش اقتصادی ـ سیاسی واشنگتن، در مه 2006) کاهش یابد. درصد بخش اقتصاد غیررسمی از 54 به 40 درصد کاهش یافتهاست و در 3 سال اخیر میانگین رشد اقتصادی به 12 درصد در سال رسیده که جزء نرخهای رشد بالا در دنیاست. البته اقدامات اقتصادی چاوز منتقدانی نیز دارد که وی را متهم میکنند در حالی که اقتصاد جهان به سمت خصوصیسازی پیش میرود، این روند معکوس نتیجهای جز شکست ندارد. بهرغم این نظر، مهم این است که بخش خصوصی ونزوئلا تنها با ارائه خدمات مطلوب نمیپردازد بلکه بدنه اصلی اپوزیسیون وابسته به ثروت را تشکیل میدهد که همواره چاوز را یه چالش طلبیده است. بنابراین شاید یکی از دلایل حرکت به سمت ملیسازی، خنثیسازی فعالیتهای اپوزیسیون نیز میباشد.
عرصه سیاسی
چاوز در 24 مارس 2007 در گردهمایی حزب سوسیالیست نوین شرایط کشور را مهم و دشوار ـ مانند کودتای آوریل 2002 ـ خواند که به گفته وی، مارها اکنون سعی دارند با سر بر آوردن انقلاب را دچار تخریب سازند و با احزاب سوسیالیست به مقابله برخیزند. در همین جهت، چاوز برای مقابله با اپوزیسیون و تغییر شرایط به نفع حزب سوسیالیست نوین ـ بهعنوان پیش قراول انقلاب بولیواری ـ طرح اصلاحات در قانون اساسی را ارائه داد و هدف از اصلاحات در قانون اساسی را بازسازی دموکراسی بولیوار جدید نامید. وی مبادرت به طراحی هندسه جدید قدرت کردهاست. در همهپرسی برگزار شده، جناح مخالف شکست خورد و مجمع ونزوئلا (31 مرداد جاری) که در اختیار حامیان چاوز است اجرای اصلاحات در قانون اساسی را تأیید کرد. چاوز حتی به مخالفت و انتقاد اروپا از طرح اصلاح قانون اساسی شدیدا واکنش نشان داد. تمایل چاوز به ایجاد الگوی اقتصاد سوسیالیستی است و او در دوره دوم بهشدت این امر را پیگیری میکند. مخالفان او با انتقاد شدید، وی را به پیروی از الگوی کاسترو متهم میکنند. وی در اینباره میگوید: «اگر رأیدهندگان با برگزاری انتخابات مجدد محدودیتهای حضور مداوم وی در قدرت را لغو کنند، وی میتواند تا 2027 در قدرت بماند. برای پیشبرد ونزوئلا بهسمت سوسیالیسم و کمک به فقرای کشور به یک قانون اساسی جدید نیاز است».
اصلاحات قانون اساسی بیشتر حول 2 محور تصدی ریاست جمهوری از 6 سال به 7 سال و تقویت شورای همگانی است. در همین جهت است که مخالفان، وی را متهم به دیکتاتوری در سایه سوسیالیسم میکنند. بهرغم این موارد، هندسه جدید قدرت ـ بهزعم چاوز ـ همان ایجاد سوسیالیسم جدید است. هدف ایجاد اجتماعات، کمونها و شهرها بر پایه یکپارچگی سرزمین ملی فراتر از نظام فدرالیسم است. طبق این ایده جوامع سازماندهیشده بهصورت هسته مرکزی اولیه حکومت مطرح هستند. هر اجتماع از شورای کمون (Communal) تشکیل میشود و از مجموع چندین شورای مشترک یک کمون (Commune) تشکیل خواهد شد که نشاندهنده سلول اجتماعی سرزمینی است. این کمونها (نواحی مشترک) در همسایگی یکدیگر قرار دارند که واحد سرزمینی اصلی یعنی شهر را تشکیل میدهند. اپوزیسیون بهشدت با این طرح مخالفت کرده اما چاوز مصمم به اجرای هندسه جدید قدرت در کشور است.
عرصه سیاست خارجی
هوگو چاوز در عرصه سیاست خارجی، فعالگرایی (activism) را با هدف کاهش وابستگی اقتصادی با ایالات متحده آمریکا دنبال میکند و در چند هدف، به شدت منطقهگرایی و روابط با کشورهای خارج از حوزه منافع ایالات متحده را پیگیری میکند. ارتباط با سایر کشورهای آمریکای لاتین در بخش منطقهگرایی بسیار جدی (در قالب پیمانهای منطقهای یامر کوسور) و روابط با روسیه، چین، ایران، سوریه، اوکراین و سایر کشورها در این حوزهها قابل ارزیابی است.
از آخرین تحولات در حوزه منطقهگرایی میتوان به گردهمایی 6 سپتامبر 2007 اعضای آلبا (ALBA)، کوبا، ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوا اشاره کرد که برای بحث درباره شکلگیری بانک آلبا بود. همه اعضا بهطور مساوی در سرمایه بانک مشارکت دارند و هدف بانک ایجاد توسعه اقتصادی ـ اجتماعی است. اعضا بهدنبال کاهش یا قطع وابستگی به بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول هستند. حتی فراتر از این، اعضا بهدنبال ادغام شرکتها نیز هستند. جمهوری اسلامی ایران نیز علاقهمندی خود را در پیوستن به آلبا ـ بهعنوان کشور ناظر ـ اعلام کردهاست. این درخواست در جنبش غیر متعهدها از سوی وزیر خارجه ایران مطرح شدهاست. گسترش منطقهگرایی جنوب ـ جنوب اکنون بهعنوان استراتژی اصلی سیاست خارجی چاوز مطرح است. از جمله سایر بحثهای جدید که قدمتی دیرینه در روابط کلمبیا ـ ونزوئلا دارد، بحث شورشیان کلمبیا (ELN- Farc) است.
در سطح دوجانبه و خردهمنطقهای، حکومت ونزوئلا از 1998 میلادی با وخیم شدن اوضاع سیاسی با کلمبیا نیز تنشهای فراوان داشتهاست. سابقه اختلاف با کلمبیا به دهههای پیش باز میگردد. مرز طولانی با کشور کلمبیا (2219 کیلومتر) عامل اصلی این اختلافات است و سابقه آن به سال 1830 میلادی باز میگردد و از 1930 میلادی بود که مذاکراتی برای حل آنها آغاز شد. اختلاف ارضی بهطور اساسی در مورد مزرهای آبی و فلاتقاره بود که نمونه بارز آن اختلاف بر سر خلیج کوکیباکوا است. اختلاف بر سر این خلیج در دوره ریاست جمهوری یراس استرپو در پی تلاش کمبیا برای عقد قرارداد با شرکتهای نفتی خارجی جهت انجام عملیات حفاری و اکتشافی در منطقه فلاتقاره ونزوئلا شروع شد. این اقدام، اعتراض ونزوئلا را برانگیخت؛ با این استدلال که خلیج موصوف در محدوده آبراه ونزوئلا قرار داشته و متعلق به این کشور است. درباره مالکیت این خلیج، ونزوئلا همواره از موضع قدرت برخورد کردهاست.
یکی از مشکلاتی که ونزوئلا بهگونهای مستمر با آن مواجه است، شورشیان ضددولت کلمبیا ـ موسوم به فارک ـ هستند. در واقع کلمبیا اکنون دارای 2 دولت است؛ دولت رسمی سنتا فدبوگوتا و دولت دیگر که از ناحیه سانویسنت دلکاگوان است. مشکلات ناشی از مرزها موجب شد تا ونزوئلا در قبال شورشهای داخلی این کشور موضع رسمی بیطرفانهای اتخاذ کند و با شورشیان کلمبیایی ـ که به آدم ربایی و حمله به سرزمین ونزوئلا میپرداختند ـ پیمان عدم تجاوز امضا کند. این اقدام ونزوئلا بدون تأیید حکومت رسمی کلمبیا صورت گرفت. توجیه اولیه ونزوئلا از مذاکره مستقیم با گروههای شورشی کلمبیا در طول زمان و بدون رضایت و تأکید واقعی حکومت کلمبیا ـ در قالب منافع دفاعی و امنیت ملی کشور ـ صورت گرفت، بهویژه اینکه سازمان ELN بهعنوان یک گروه شورشی اغلب در مرزهای ونزوئلا اقدام به عملیات میکردند. یکی از مشکلات تنشزا همین ارتباط حکومت با فارک بودهاست.
در امور مرزی بهدلیل مرز گسترده، فعالیتهای جنایی عادی (با ماهیت خشونت غیرسازمانی) نیز از نیمه دهه 1990 میلادی موجب نگرانی عمیق شدهاست. در مسائل دوجانبه با کلمبیا ترکیبی از مشکلات سیاسی و اقتصادی ونزوئلا مانند شیوه مشارکت عمیق نظامیان در کارکرد حکومت، درگیر شدن نظامیان در فعالیتهای مربوط بهتوسعه ملی و کاهش توجه به دفاع ملی سنتی و مسائل مربوط به امنیت مرزها جریان بهبود روابط را تعویق انداختهاست. به واقع دیدگاهها و برنامههای حاکمان در ونزوئلا از منظر تصورات ادراکی مقامات کلمبیایی تهدید تلقی میشود، در حالی که این نوع شیوه حکومت کردن از سوی خود مقامات ونزوئلا، شیوهای بدیع در آمریکای لاتین ارزیابی میشود.
مشخص است که 2 کشور تنها در قالب همگرایی ناشی از کارکردگرایی تخصصی قادر به حل مشکلات خواهند بود اما این تنشها در نتیجه عوامل ترکیبی از ناسیونالیسم بولیواری، شخصیتگرایی چهگوارایی و قهرمانپرستی کادیلیستی به همراه عملکرد احزاب متفاوت و مختلف بحرانی فراگیر بهوجود آوردهاست زیرا اتخاذ این سیستم از منظر کلمبیا شدیدا واگرایانه است. البته لازم به توضیح است که 2 کشور در دوره تصدی کالدار (1998 ـ1997میلادی) اقداماتی را برای کاهش تنش و همکاری در روابط ـ که از دهه 1990 میلادی سابقه داشت ـ با هدف توسعه رژیم امنیت دو جانبه برای دفاع امنیت و توسعه مرزها آغاز کردند اما این همکاریها به وسیله هوگو چاوز متوقف شد. واقعیت این است که حتی در صورتی که حکومت مصمم به فعال کردن اصلاحات در مرزهای دوجانبه تحتعناوین کمیسیونهای حل مشکل باشد ـ که از اواخر دهه 1980 میلادی روند آنها آغاز شدهاست ـ دچار مشکل خواهد شد زیرا کارکرد مؤثر این کمیسیونها کاملا محدود شده و با حل حوادث مرزی و معضلات آنها بیارتباط است.
حتی گسترش تسلیحات نظامی کلمبیا بر این تنش دامنزده و برنامه کلمبیا نیز ممکن است ابزاری برای مداخله و منازعه محسوب شود. ونزوئلا برنامه کلمبیا و پاناما را اموری تلقی میکند که موجب کنترل استخراج و انتقال منابع انرژی میشود و این برنامهها ابزار سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه محسوب میشود. ونزوئلا اخیرا نسبت به تهیه تانکهای جنگی 30 ـ AMX از سوی کلمبیا ـ که از اسپانیا خریداری کرده ـ نگران شدهاست زیرا تانکهای لئوپارد آلمانی و وسایل نقلیه شناور ـ که تیپ زرهی چهارم کلمبیا از آن استفاده میکند ـ کاربرد جنگی دارند و نمی توان توجیه استفاده آنها در جنگ با قاچاقچیان را پذیرفت.
کلمبیا در سطح منطقهای و خردهمنطقهای احساس وظیفه انقلابی ونزوئلا را وضعیتی تجدیدنظرطلبانه و عدول از منافع امنیت ملی منطقهای تلقی میکند زیرا این حرکت با سیاستهای وحدت اقتصادی منطقهای در تضاد است. بهطور مشخص روابط قوی دوجانبه اقتصادی با کلمبیا از اواخر دهه 1980 میلادی تقویت شد اما در حال حاضر ـ بهدلیل شکافها و اختلالات سیاسی و امنیتی ـ حتی به جریان عادی تجاری مرزها و ترانزیت کالاها نیز آسیب رساندهاست. البته جریان اقتصادی دوجانبه از نیمه 1999 میلادی بهوسیله ونزوئلا بهطور یکجانبه قطع شد. کابینۀ ونزوئلا نسبت به آرا و داوری سازمان آند در مسائل دوجانبه انگیزهای ندارد و به تعهدات خود پایبند نبودهاست. البته از اوت 2000 میلادی ونزوئلا عضویت در اتحادیه کشورهای آند (CAN) را حفظ کرد اما در این اتحادیه نیز فعالیت سیاسی از هر فرصتی برای متهم کردن و ناکارآمد جلوه دادن رژیمهای اتحاد و ائتلاف منطقهای مانند اتحادیه دولتهای کارائیب و 3 گروه ائتلاف منطقهای داخلی استفاده کردهاست.
علاوهبر مسائل اقتصادی و بحث شورشیان، مشکل خلیج ونزوئلا همچنان باقی است. از سایر عوامل تنشزا میتوان به مهاجرت غیرقانونی از کلمبیا، تاراج گلههای دامپروری و قاچاق گازوئیل نام برد. البته در این میان، نقاط همکاریای نیز وجو داشته که در مقابل تنشها ناچیز بودهاست؛ بهعنوان مثال در زمان اعتصاب در ونزوئلا، کلمبیا به ونزوئلا اجازه استفاده از بنادر سانتامارتا و کارتانا را داد. در سال 2005 میلادی این تنش به اوج خود رسید. دولت کلمبیا یکی از رهبران فارک به نام رودریگو گراندر را در خاک ونزوئلا دستگیر کرد و هوگو چاوز در سخنرانی سالانه خود در مجلس ملی، این اقدام را به شدت محکوم کرده و توقف روابط اقتصادی و قطع معاملات بازرگانی را رسما اعلام کرد؛ که این اقدام سبب 5/2 میلیارد خسارت و بیکاری نیم میلیون کلمبیایی شدهاست. چاوز اعلام کردهاست تا زمانی که کلمبیا توضیح کافیای برای تجاوز به تمامیت ارضی کشورش نداشته باشد، این روابط همچنان معلق خواهد بود. البته در حال حاضر با انتخاب مجدد اوریبه و چاوز در دوره دوم و دیدار اخیر چاوز از کلمبیا (2007) این روابط به حالت عادی بازگشته اما مشکلات مرزی همچنان باقی است.
از منزر حکومت فعلی ونزوئلا شمار زیادی از مؤلفههای مؤثر بر مرزهای دوجانبه وجود دارد که بهعنوان تهدیدهای بالقوه امنیت و دفاع دولت ونزوئلا محسوب میشود. این مؤلفهها عبارتند از:
اول. حوزه امنیتی:
ـ حضور قانونی و غیرقانونی اتباع کلمبیا در مناطق مرزی و شهرهای ونزوئلا؛
- ناامنی بهشکل آدم ربایی، اخاذی، هواپیما و ماشینربایی، قتل، قاچاق کالا و موادمخدر، داروهای روانگردان، پولشویی، قاچاق انسان، فحشا و نفوذ گروههای فعال در براندازی؛
ـ حضور شبهنظامیان و توزیعکنندگان موادمخدر، جنایات عادی و سازمانیافته، نیروهای مسلح غیرقانونی؛
ـ تعرض از قبیل نورافکنی از جانب کلمبیا.
دوم. حوزه اقتصادی:
ـ سطح پایین وضعیت اقتصادی و اجتماعی و توسعه زیر بنایی در مناطق مرزی؛
ـ تخریب سیستماتیک حوضچههای آب بینالمللی که با بیرغبتی کلمبیا در مذاکرات مواجه شدهاست؛
ـ فروپاشی زیر ساختهای فیزیکی موجود بهعلت افزایش جریان تجاری دوجانبه در دهه اخیر و فشار کلمبیا برای بهبود پلها، جادههای ارتباطی و راهآهن (ونزوئلا فشارهای کلمبیا را بهعنوان تاکتیکی برای نفوذ بر سیستم دریاچه ماراکایبو در خلیج خود تفسیر میکند)؛
ـ ظهور مشکلات بهداشتی در مرزها بهدلیل فقدان کنترل از سوی کلمبیا و وجود توافقات منقضیشده که اکنون مورد توجه نیست.
ـ ناهمخوانی معیارهای سرزمینی در تشکیل 2 کشور؛
ـ ناهمخوانی در تقسیم رودخانه و محدودیت مزر دریایی و تعیین حدود مرزی با پسنگ و پیچیدگی ناشی از آن و ادعای حاکمیت کلمبیا بر خلیج کوکیباکوا.
از موارد بالا این گونه استنباط میشود که دیدگاه نیروهای نظامی و امنیتی ونزوئلا همه مؤلفهها را در نظر دارد و درک مقامات رسمی ونزوئلا نسبت به کلمبیا نیز ترکیبی از مجموعه این موارد است، بنابراین کلمبیا بهعنوان مجموعه تهدیدی فراملی تصور میشود؛ ضمن اینکه دولت کلمبیا از توان و قدرت کاملی برای کنترل بر حاکمیت خود برخوردار نیست.
این عوامل و مؤلفهها ادراکی است که حکومت ونزوئلا را توجیه میکند تا در سیاستهای دفاعی خود نسبت به کلمبیا تجدیدنظر کند و از همین منظر است که دولت ونزوئلا اقدام به ارتباط مستقیم با شورشیان کلمبیایی میکند تا این آسیبها و تهدیدها را به حداقل برساند. ونزوئلا همواره با سیاست صبورانه، استراتژی انبساط و جستوجوی فرصتها در مذاکره حفظ کرده و سعی در کاهش سطوح جرایم و حوادث خشونتبار مرزی دارد. زمانی که دولت رسمی کلمبیا کنترلی بر مرزهایش ندارد، ونزوئلا به ناچار به سمت مذاکره شورشیان کشیده میشود. این استراتژی نزد کلمبیا، ایالات متحده و حتی انجمن مالکان دامپرور ونزوئلایی ناکارآمد و نامطلوب عنوان شدهاست اما در این حال تنها راه هوگو چاوز برای ثباتبخشی نسبی مرزهاست.
هوگو چاوز در جهت حل مشکلات امنیتی در آخرین دیدار خود با آکوارو اوریبه ـ رئیسجمهور کلمبیا ـ (31 اوت جاری) پذیرفت تا نقش میانجی بین دولت کلمبیا و شورشیان فارک ایفا کند.
البته از قبل ونزوئلا میانجیگری را منوط به موافقت و اعلام دولت آکوارو اوریبه کردهبود و علت این اقدام را اهداف بشردوستانه و آزادسازی 46 گروگان ( شامل پلیس، افسران نظامی و سیاستمداران) در مبادله با 5 هزار شورشی در اختیار دولت کلمبیا اعلام کرد. دولت کلمبیا ماهیت فارک و ELN را تروریستی میدانند، بنابراین بهشدت مخالف مذاکره با آنان است هوگو چاوز برای ممانعت از تسری بحران امنیتی بهداخل مرزهای خود این پیشنهاد را مطرح ساختهاست اما دولت کلمبیا در 12 سپتامبر این پیشنهاد را نپذیرفت زیرا از منظر دولت کلمبیا آغاز مذاکره با فارک با میانجی یک دولت ثالث بهمعنای بهرسمیت شناختن گروه مذکور است که گروهی تروریستی است.
نکته پایانی
هوگو چاوز بهدلیل اقدامات جدید خود درباره تغییر و اصلاح قانون اساسی، تقویت و نوسازی ارتش و تلاش برای ایجاد سوسالیسم نوین بهشدت از سوی کشورها (در حوزه اروپا و خود آمریکای لاتین) و اپوزیسون مورد انتقاد قرار گرفتهاست.
تمایل وی به ماندن در قدرت، نوعی بدبینی در کشورهای منطقه بهوجود آوردهاست و او را متهم به پیروی از الگوی کاسترو میکنند. حتی لولا ـ رئیسجمهور برزیل ـ در واکنش به این اقدام، خود را موظف به پذیرش قانون اساسی و برکناری از قدرت پس از پایان دوره ریاست جمهوری کرد. تاکنون چاوز با استفاده از درآمد نفتی و اصلاحات مختلف در تمام حوزهها از سیاسی ـ اقتصادی تا اجتماعی ـ فرهنگی توانسته است جایگاه خود را تثبیت کند و از حمایت اکثریت مردم فقیر کشور برخوردار شود و اپوزیسیون نیز در اقدامات مختلف خود از اعتصاب تا براندازی به موفقیتی نرسیدهاست. اپوزیسیون همواره امیدوار بهحمایت ایالات متحده در موقعیتی مناسب است تا ضربهنهایی را بر چاوز وارد کند. بنابراین فضای آینده ونزوئلا درگیری بین 2 قطب ثروتمندان و محرومان است و هرگونه ارزیابی از فضای آینده دشوار خواهد بود.