سالها دل طلب جامجم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
با توجه به حضور اساتید محترم و دیپلماتهای برجسته، بنده لازم میدانم دیدگاههای خود نسبت به مسائل هستهای جمهوری اسلامی ایران را ابتدا با یک چارچوب نظری آغاز کنم. شناخت دقیقتری از ساختار نظام بینالمللی اولین سطح تحلیلی در این چارچوب نظری است. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظام موازنه قوا در سطح بینالمللی فرو پاشید. کشورهای در حال توسعه در دوران جنگ سرد از این فرصت برخوردار بودند که فضای مانور سیاسی و امنیتی داشته باشند و تقابل آمریکا و شوروی در سطح استراتژیک این امکان را ایجاد میکرد که حاکمیت ملی و اولویتهای امنیتی کشورها از نگاه بومیتری تأثیرپذیری داشته باشد.
به قدرت رسیدن دموکراتها و دولت کلینتون تقریباً همزمان با فروپاشی شوروی و بلوک شرق بود. دولت کلینتون طی ۸ سال مدیریت بر سکان سیاست خارجی آمریکا با متدلوژی چندجانبهگرایی سعی کرد ضمن ارتقاء موقعیت اقتصادی آمریکا در سطح جهان، از مبانی قدرت نرمافزاری در خلأ به وجود آمده در سطح بینالمللی بهرهبرداری کند.
در عین حال، در این دوره، مناظرههای تئوریک در آمریکا در باره جایگاه این کشور در سطح جهانی، شاهد تنوع بسیاری بود. در نهایت در دوره دولت بوش و پس از وقایع ۱۱ سپتامبر، سیاست خارجی آمریکا بر مبنای باز تولید قدرت نظامی با هدف برتری فناوری به بهانه مبارزه با تروریسم و اشاعه حقوق بشر و دموکراسی شکل گرفت. آمریکا در طی ۵ سال گذشته در پی این بوده است تا با ایجاد زمینههای سیاسی و نظامی لازم، «امنیت مطلق» را برای خود فراهم کند.
ما حتی شاهد بودیم که مخالفت کشوری مانند فرانسه که در اتحاد آتلانتیکی جایگاه ویژهای دارد، باعث شد تا روابط پاریس ـ واشنگتن برای مدتها مشکل پیدا کند تا جایی که به دستگاه دولتی و خصوصی آمریکا دستور داده شد تا همکاریهای فناوری در عرصه نظامی با فرانسه را برای مدتی تعطیل کنند تا پاریس متوجه معنای «امنیت مطلق» برای آمریکا شود.
از این رو، در جهان بدون رقابت سیاسی و حاکمیت یکجانبهگرایی، کشورها را مجبور میکنند تا مبانی کشورداری خود را با اولویتهای امنیتی و سیاسی آمریکا منطبق کنند. به این دلیل با مقدمهای که مطرح شد فضای تنفسی و طراحی اولویتهای امنیتی بومی برای کشورها به شدت محدود شده است و مسائل سیاسی، امنیتی و اقتصادی در روابط بینالملل با یکدیگر متصل شده و در واقع نظریه Linkage جیمز روزنا با دلالت و کاربرد وسیعتری وارد صحنه روابط بینالمللی و بینالدولی شده است.
در متون استراتژیک، «امنیت مطلق» در برابر «امنیت نسبی» قرار دارد. در «امنیت مطلق» تضمین بقای مطلق یک طرف در امحاء مطلق طرف مقابل جست و جو میشود. در «امنیت نسبی» از بین بردن تهدید رقیب یا حریف مد نظر است، لیکن در امنیت مطلق ریشهکن ساختن حریف دنبال میگردد. از نظر استراتژیستهای محافظهکاران جدید، ریشه تهدید به منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه، جایگزینی الگوی رقیب است.
آمریکا از آنجا که خود را در موقعیت هژمون میبیند سعی میکند نظم مورد نظر خود را به دیگران دیکته کند و با کمترین تأثیرپذیری از محیط، بیشترین نفوذ را بر شکلدهی، ساختار و مبادلات قدرت داشته باشد. رفتار سیاست خارجی آمریکا پس از ۱۹۹۱ حاکی از این مسئله است که این کشور به طور یک جانبه در حل و فصل مسئله عراق، بوسنی، کوزوو، افغانستان و فلسطین همت گماشته است. متأسفانه تئوری یکجانبهگرایی آمریکا در حوزه مشروعیت حقوقی افعال و موجودیت کشورها نیز مدخلیت پیدا کرده است، به نحوی که وزیر امور خارجه آمریکا میگوید ایران بر طبق NPT حق فنآوری اتمی دارد، اما مشروعیت اعمال آن را ندارد! و این افراطیترین سلطهگرایی مدرن است.
از آنجا که در نظام مبتنی بر ثبات هژمونیک، امکان حضور هژمونهای منطقهای که قدرت هژمون جهانی را به چالش بکشند، وجود ندارد، آمریکا همواره سعی کرده است مانع از تبدیل شدن ایران به یک قدرت ملی از یک طرف و کشوری قدرتمند در خاورمیانه از طرف دیگر شود. اگر هر یک از کشورهای خاورمیانه به قدرت نامتقارن دست یابند، موازنه منطقهای و حتی بینالمللی دگرگون میشود.
براساس این نگرش، هرگونه تلاش ایران برای قدرتسازی میتواند نتایج منفی برای موازنه قدرت آمریکایی فراهم آورد. این مسئله نشانگر این است که ایران دارای جایگاه و همچنین ابزارهای بالقوه لازم برای تغییر در معادلات سیاست منطقهای است. در این راستا، آمریکا در منطقه خاورمیانه در پی جلوگیری از بازسازی قدرت و گریز از مرکز است و بدین صورت سیاست آمریکا نسبت به ایران عمدتاً براساس نظریه بازدارندگی شکل گرفته است. به نظر میرسد که هدف غایی آمریکا جلوگیری از تقویت قدرت ایران است؛ زیرا افزایش قدرت ملی ایران، هزینههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی آمریکا برای حفظ توازن منطقهای به نفع خود و اسرائیل را افزایش میدهد و در عین حال امکان ایجاد تغییر جمهوری اسلامی ایران را تقلیل میبخشد.
ماهیت اصلی سیاسی برنامه هستهای ایران زمانی شفافتر میشود که به تشویق دولتمردان آمریکایی در اوایل دهه ۱۹۷۰ برگردیم که طبق مطالعات آنها، نیاز ایران به انرژی الکتریسیته حاصل از نیروگاههای هستهای، ۲۷ هزار مگاوات اعلام شد. به عبارت دیگر دولت آمریکا اجازه میداد که با یک سوم جمعیت فعلی، ایران تا سقف ۲۷ هزار مگاوات برق اتمی تولید کند. این در شرایطی بود که نیروگاه اتمی بوشهر که توسط شرکت آلمانی زیمنس ساخته میشد تنها قادر به تولید یک هزار مگاوات برق هستهای بود.
از طرفی دیگر، اروپاییها تا دو سال پیش مطرح کردند که اگر ایران فقط پروتکل الحاقی را امضا کند مانعی بر سر راه فعالیتهای صلحآمیز هستهای وجود نخواهد داشت. اما عملاً در توافقنامه پاریس تلاش کردند با تعلیق تمامی فعالیتهای اتمی ایران، حتی فعالیتهای تحقیقاتی، حق ملت ایران را در داشتن فناوری هستهای نادیده انگارند. هر چند در ابتدا بحث تعلیق سوخت مطرح بود اما همه تحرکات سیاسی و وقت گذرانی مذاکرات دال بر ایجاد شرایط نسیان ملی مردم ایران در فناوری اتمی بومی آنان بود.
در واقع مراحل تعلیق در سعدآباد، بروکسل و پاریس در مجموع حاکی از اجرای تدریجی دکترین برچیدن و یا Rollback Doctrine دارد. پشتوانههای سیاسی این درخواستها ریشه در این اصل دارد که ایران امروز مانعی در راه نظم آمریکای نوظهور در خاورمیانه بوده و همچنین قدرت ملی ایران در حال افزایش است. استراتژی غرب در برابر برنامه هستهای ایران، محدودسازی قدرت و شکستن اقتدار خارجی ملت ایران را دنبال میکند.
این سیاست مهار ایران نه با سوابق ایران و ایرانیان سنخیت دارد و نه با قواعد حقوقی بهرهبرداری از برنامه هستهای و نه با نقش ایران در تحولات منطقهای. قریب به سه قرن است که کشور کهن ایران، آغازگر جنگ با هیچ کشوری نبوده است و نقش فعلی افغانستان و خلیج فارس، نقشی توازنگر و ثباتبخش ایفا کرده است.
نظام جمهوری اسلامی ایران براساس خواسته آمریکاییها و به تعبیر «هایدگر» آمریکاییمآبی مدیریت نمیشود، بلکه به دنبال منطق جدیدی در روش زندگی اجتماعی است و انتظار میرفت حداقل یکجانبهگرایی آمریکا صرفاً در عمل باشد و نه در دریافت حقیقت. اما ظاهراً یکجانبهگرایی مبنای ایدئولوژیک برای «نئوکانها» پیدا کرده است.
اینجاست که سخن هایدگر فیلسوف شهیر آلمان چهره خود را نشان میدهد: هایدگر سه شکل سیاسی زندگی را در مرحله فرجامین مدرنیته به تصویر میکشد: آمریکا مآبی، مارکسیسم و نازیسم. به نظر هایدگر هیچ یک از این سه، چیزی جز صورتی دیگر از فاعلیت و نیهلیسم نیست؛ یعنی از جنبه متافیزیکی همه عین یکدیگرند. ویژگی هر سه، سلطه دیکتاتورمآبانه امر همگانی بر امر خصوصی و غلبه علوم طبیعی و اقتصاد و تکنولوژی بر ساحت مادی و معنوی آدمیاست. به نظر هایدگر، آمریکاییمآبی، لیبرالیسم و دموکراسی نیست، بلکه صورت خاصی از پوزیتویسم منطقی است که اقتصاد و صنعت عملاً سلطه قهری خود را بر عالم و آدم مستولی میکند و همین امر باعث «بیخانمانی» آدمی شده است.
هایدگر میگوید تکنولوژی جدید بیهدفی و بیخانمانی را به همراه آورده است. «دور ماندن از اصل خویش» و بیخانمانی مربوط به بیریشگی تکنولوژی غربی است. هر چند به نظر هایدگر گشتل (Gestell) تقدیر تکنولوژی است و تکنولوژی نیز تقدیر تاریخی بشر، اما بر این نظر است که جوامع شرقی نسبتشان با تکنولوژی غربی وارستگی است. Gelassenheit یعنی باید در مقام وارستگی، رو به تکنولوژی غربی بیاورند. به تعبیری آری گفتن به تکنولوژی باید مسبوق به یک «نه» باشد.
ابتدا تأثیر و جاذبه تکنولوژی را از دل و جان خود بزدایند و بر عز شرقی خود استوار شوند و بعد رو به تکنولوژی آورند. راه جمهوری اسلامی چنین مسیری است یعنی در تلاش است در عز اسلامی خود تمکن پیدا کند و در پرتو آن تمکن رو به غرب و وجهه غربیه بیاورد.
لذا، قدرت پیدا کردن ایران ناظر به تضعیف و یا تهدید کشورهای همسایه نیست، بلکه نتیجه معقول لیاقت و توانمندیهای مردم ایران در مسیر نوین بوده و به روش زندگی اسلامی و اصول ثابت ژئوپلتیک ایران مربوط میشود. از این منظر منطق ما، ممکن است ادبیات ما با ادبیات هژمون جهانی سازگار نباشد ولی نیت و اراده و برنامه ما، خدمت به ملت ایران و استقلال و حاکمیت ملی این مرزوبوم است.
ما در پی ماجراجویی نیستیم و اجازه نخواهیم داد همانند دوره پهلوی، ایران و ایرانیان تحقیر شوند. منابع هویتی ملی و اسلامی ما اجازه نمیدهد سرنوشت خود را به خواستهها و اولویتهای یک جانبه گرایی آمریکا گره بزنیم. یک ایران مرفه و باثبات بهتر میتواند نقش سازندهای در صلح و امنیت منطقهای ایفا کند. از این رو، قدرت ایران بر ضد هیچ کس نیست، بلکه طرحی دیگر در زیست اجتماعی و فردی است که باید آن را شناخت:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
براساس مفهوم «سبد بهرهبرداری از منابع متنوع انرژی» و یا Mertis of Energy Mix، ما وظیفه داریم به فکر آینده میلیونها شهروند ایرانی باشیم. با توجه به رشد فزاینده اقتصادی، ایران دیر یا زود از صدور نفت محروم خواهد شد. از این رو نیاز ایران به منابع متنوع انرژی مانند هند و چین قابل پیش بینی است. سوخت هستهای در حال حاضر بالغ بر ۷۰ درصد برق فرانسه را تولید میکند و آمریکا و روسیه هم که دارای ذخایر نفت و گاز هستند از برق هستهای استفاده میکنند.
آمریکا ۱۰۴ نیروگاه هستهای دارد و میزان بهرهوری یک نیروگاه هستهای ۹۰ درصد است. به عبارت دیگر، یک نیروگاه هستهای ۹۰ درصد ایام سال بدون نوسان، تولید برق میکند. در حال حاضر، ۴۰ کشور جهان از توان تولید سوخت هستهای برخوردار هستند. براساس آخرین آمار ارائه شده در سال،۲۰۰۵ حدود ۴۴۷ نیروگاه هستهای با ۳۸۳۷۵۸ مگا وات در حال بهرهبرداری است. همچنین ۲۸ نیروگاه جدید با ۲۵۰۸۷ مگا وات در حال ساخت است.
در بند چهارم پیمان منع تکثیر سلاحهای هستهای، حق همه کشورها در برخورداری از دانش فناوری هستهای در جهت اهداف صلحآمیز به رسمیت شناخته شده و سازوکارهایی را برای کمک به کشورهای فاقد این دانشها و فنون به منظور ارتقاء توانایی آنها در این مسیر پیشبینی شده است. در عین حال، یکی از وظایف اصلی آژانس بینالمللی انرژی اتمی تسهیل دسترسی کشورها به دانش و فناوری هستهای و کمک آنها به ایجاد بنیانهای مناسب برای بهرهمندی از این امکان است.
پاک بودن ایران در باب انحراف به سمت سلاح هستهای برای غربیها کاملاً محرز است و به نوعی هم در گزارش آژانس به این نکته اذعان شده است. در برنامه هستهای ایران چه در گذشته و چه در حال حاضر، به طوری که دو سال بازرسان آژانس، شبانهروزی در تأسیسات ما حضور داشتهاند، هیچگاه، هیچ برنامه و نقشهای برای دستیابی به سلاح هستهای وجود نداشته است.
بدیهی است که با طرح سیاسی توقف برنامه چرخه سوخت، هدف اصلی مهار قدرت بالقوه ایران است. گاه گفته میشود ما در بازرسیهای فعلی، انحرافی مشاهده نکردهایم، لکن به نیت ایران شک داریم! این «ترم» [اصطلاح] جدیدی در حقوق بینالمللی است که مراجع بینالمللی کاشف نیتها میشوند و به افعال کار ندارند! ظاهراً برای ایجاد نظم بینالمللی، ضوابط یکسانی وضع شده است.
اگر به خاطر نیت خوانی برای هر کشوری قوانینی خاص وضع شود عملاً با نوعی آنارشیسم حقوق بینالمللی مواجه خواهیم شد. مخصوصاً وقتی با رفتار دوگانه آمریکا مواجه میشویم. مقصود از تئوری نیّتخوانی بخصوص با کشورهایی که مسلماً تسلیحات اتمی مثل اسراییل و هند دارند، بهتر روشن میشود. اما به نظر میرسد نه تنها روابط اتمی گسترده با آنها مشکلی ندارد، بلکه همکاریهای گسترده در همه جنبهها در منطق آمریکایی وجاهت پیدا میکند، اما به محض نیت خوانی آمریکا که ممکن است در سالهای آینده موردی به سمت تسلیحات منحرف شود باید با اقدام پیشدستانه مواجه شود! این منطق دوگانه آمریکا به گسترش تسلیحات اتمی در دنیا کمک میکند.
یکی از عقل میلافد، یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
مؤسسه واشنگتن در مطالعه خاورمیانه، سه هدف و مرحلهبندی را برای مهار ایران پیشنهاد میکند:
الف) ایجاد تأخیر با استفاده از تلاش دیپلماتیک و شاید توسل به عملیات پنهان؛
ب) ایجاد بازدارندگی و مهار با استفاده از تحریک همسایگان جمهوری ایران و وارد کردن منطقه به یک مسابقه تسلیحاتی و توسعه سیستمهای ضد موشکی؛
ج) تشویق به تسلیم داوطلبانه و عقبنشینی با استفاده از ایجاد شرایط مناسب از طریق مدلهایی از قبیل لیبی.
خارجی تکیه کند. چنین وابستگی، سرمایهگذاری چند میلیارد دلاری ایران را در برابر برنامههای سیاسی تأمینکنندگان سوخت آسیبپذیر میکند.
ب) ایران نیازی به سلاح هستهای برای امنیت خود ندارد
دومین فرضیه نادرستی که مطرح می شود این است که چون ایران میان قدرتهای هستهای از همه جهت محاصره شده است (آمریکا، روسیه، پاکستان و اسرائیل) استراتژیپردازان ایران قطعاً به دنبال دستیابی به توان بازدارنده هستهای برای خود هستند.
درست است که ایران همسایگانی با تسلیحات هستهای دارد اما این به آن معنی نیست که ایران هم باید همین مسیر را دنبال کند. در حقیقت غالب در میان تصمیمگیران ایرانی این است که توسعه، دستیابی یا داشتن سلاح هستهای فقط امنیت ایران را به خطر میاندازد. امنیت ایران فقط از طریق مشارکت منطقهای و جهانی تأمین میشود. تاریخچه ایران بهترین شاهد برای اثبات درونمای ژئواستراتژیک آن است. در 250 سال گذشته ایران حتی یک تهاجم به همسایگانش نداشته و آغازگر هیچ خصومتی نبوده تقسیم کنیم.
اروپاییها از ما میخواهند که ما از حق طبیعی و قانونی خود چشمپوشی کنیم تا شاید در آیِنده بتوانیم از برخی امتیازات بهرهبرداری کنیم. روح و فلسفه مذاکرات که ما نیز حامیآن هستیم نباید بر این اصل استوار باشد که ایران چه کارهایی را نباید انجام دهد. ما به شدت طرفدار NPT و احیای NPT هستیم و آن را در چارچوب حقوق ملتها تفسیر میکنیم. غرب با نظم بحرانی و تداوم بحران در پی محدود کردن ماست. اما شرقشناسان به غرور ملی ایرانیان فهم یافته اند بهتر میدانند که امروز فناوری هستهای در ایران به دلیل نقش مؤثر آن در توسعه آتی ایرانیان به یک آرمان ملی تبدیل شده است و غرب نباید خود را در تقابل با آرمان ملی ایرانیان قرار دهد.
ایران لیبی نیست که راه تسلیم پیشدستانه را اتخاذ کند و اصولاً چنین کاری امکان عقلی ندارد؛ چرا که دانشمندان ایرانی به این توانمندی دست یافتهاند. ایران خواهان حق قانونی خود براساس مفاد پیمانهای بینالمللی است و برای دستیابی به آن هرگونه اعتمادسازی معقول مبادرت خواهد ورزید. البته مرز اعتمادسازی معقول و بهانه تراشی را باید فهم کرد.
وجود معادن غنی اورانیوم، توانمندیهای علمی، دانش بومی و نیاز به تنوع منابع انرژی، تولید انرژی هستهای و سوخت مورد نیاز نیروگاههای هستهای را به یک ضرورت ملی غیرقابل کتمان در ایران تبدیل کرده است. با این منطق مسالمتجویانه نباید ایران را به سمتی سوق داد که از اتلاف وقت و بهانهگیریهای مختلف خسته شود و نظیر کره شمالی خود را از برخوردهای ابزاری NPT رها کند.
از این رو، افزایش فشارهای سیاسی غرب و تهدید به ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، میتواند از منظر داخلی ایران پروژه هستهای را از دست تئوریسینها و سیاستگذاران بینالمللگرا و علاقهمند به تعامل بگیرد و در دستان دیگری قرار دهد. در ماتریس پیچیده سیاست ایران، پرونده هستهای امری فردی نیست و مدتهاست اجماع بر اصول کلی آن روشن و بدیهی است.
ما امیدواریم در مسیر آینده یا در دور جدید مذاکرات، با فهم دقیق تری از شرایط امروز ایران، راههای نوینی در ثبات منطقهای، فرآیندهای اعتمادسازی، تحقق حقوق ملت ایران، پاسخگویی به موارد مورد منازعه در قالب قواعد و نظارتهای حقوق سازمان بینالمللی انرژی هستهای، اقدامات خود را آغاز کنیم و از بحرانیتر شدن فضای سیاسی و امنیتی منطقه خاورمیانه بپرهیزیم. کانون استراتژیک سیاستهای جمهوری اسلامی ایران، رشد و توسعه اقتصادی، ثبات اجتماعی و حفظ حاکمیت ملی است.
از این رو، در فضای توسعه کشور، ما علاقهمند نیستیم، جهتگیریهای سیاست خارجی را امنیتی کنیم. به همین دلیل بار دیگر از مذاکرات با اروپا استقبال کردیم، اما نباید چنین تلقی ایجاد شود که سیاست اعلامی اروپا درباره مذاکرات با سیاست اعمالی آنان تفاوت دارد که در چنین صورتی باید حق داد که ایران برای جلوگیری از اتلاف وقت غنیسازی نطنز را آغاز کند.
ما علاقهمندیم اختلاف امنیتی خود را به اختلافات سیاسی تقلیل دهیم. امیدواریم طرفهای مقابل ما نیز با سخنان و اقدامات مسالمتآمیز، به یاری اهداف صلحآمیز داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران بپیوندد و مطمئن باشید ملت رشید ایران، عز شرقی و اسلامی خویش در فناوری اتمی را در مسیر صلحآمیز طلب میکند.
غلام همت آن رند عاقبت سوزم
که در گدا صفتی کیمیاگری آموخت