نویسنده: ابراهیم فیاض
1 . علوم انسانی دانشی است که بنیان و بنیادهای هر جامعه انسانی را به طور عام و خاص، مورد بررسی قرار میدهد و آگاهی هر جامعه نسبتبه خود، به جایگاه علوم انسانی در آن جامعه وابسته است; پس علوم انسانی مظهر خودآگاهی هر جامعه است .
2 . به همین دلیل متفکران بنیانگذار در هر جامعه، به دنبال بنیان علوم انسانی برای جامعه خود بودند و تقسیم بعدی علوم، در ابتدای هر تمدن، شاهدی بر نکته فوق است که این نکته، هم در تمدن اسلامی و هم در تمدن غرب رخ داده و تقسیمبندی دانشهای بشری در اندیشه فارابی در جهان اسلام و آگوست کنت در غرب، راه را بر تمدنهای فوق گشوده است .
3 . اینکه فارابی بنیاد دانشها را بر حکمت و آگوست کنتبر جامعهشناسی گذاشت، نشان از هویت دو تمدن دارد; پس علوم انسانی به عنوان بنیانگذار در تمدن سر بر میآورد و بنیان کمی و کیفی آن تمدن میشود .
4 . انقلابها، بحرانها و ثباتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در ابتدا و انتهای هر تمدن، آن چیزی است که در علوم انسانی رخ میدهد; پس سیاستگذاری علوم انسانی، سختبر مسائل یک جامعه و آینده و گذشته آن تاثیر میگذارد .
5 . اگر در ایران طی قرن گذشته، بیش از سه انقلاب رخ داده است، باید به علوم انسانی ایرانی رجوع کرد، چرا که علوم انسانی ایرانی از کشور چپگرای سوسیالیستی فرانسه اخذ شده بود که بیش از آن که به دنبال بازسازی باشد، به دنبال انقلاب بود; به همین دلیل علوم انسانی در ایران، با مفهوم بحران و انقلاب مراد شده بود که در قالب روشنفکران چپگرای مسلمان یا لائیک تجلی مییافت .
6 . سنتگرایان ایران که نقطه مقابل علوم انسانی وارداتی بودند و به سنتهای ایرانی اعتقاد داشتند، در انقلابهای اول و دوم، همراهی و رهبری انقلاب را به عهده داشته، ولی در نهایت در زمان بازسازی، چون علوم انسانی منسجمی برخاسته از سنت نداشته، نقشه بازسازی براساس سنت را نیز نداشتند و علوم انسانی وارداتی از فرانسه که فقط علوم انسانی انقلاب گرا بود و نیز بازسازی گرا، فقط برای انقلاب به کار میآمد; پس نتیجه انقلاب به دست آنگلوساکسونهای عملگرا میافتاد که این نکته، هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب و نهضت ملی کردن صنعت نفت اتفاق افتاد .
7 . انقلاب اسلامی یا انقلاب سوم ایران نیز از روشنفکران مسلمان فرانسوی مسلک بینصیب نبود، ولی رهبری اصلی به عهده سنتگرایان دینی افتاد و آنها با تجربه از دو انقلاب قبلی، مستقیم به طرف مردمگرایی و سنتهای مردمی رفته و دشمن را آنگلوساکسونها، با عنوان شیطان بزرگ قرار دادند، پس تقابل سنتگرایی با تز آنگلوساکسونها، یعنی جهانی شدن رخ داد .
8 . آنگلوساکسونها که پس از انقلاب اسلامی متحدتر شده بودند و با چهارچوبهای تئوریک خود در قالب جهانی شدن، منظمتر وارد جنگ نرمافزاری با سنت گرایان ایران شدند و در قالب تجزیه و تحلیل فلسفه تحلیلی، روشنفکران ایرانی حوزه فرهنگی آنگلوساکسونها و تکنوکراتها، وارد این مبارزه شدند . تز عام آنها، جهانی شدن بر معنای آنگلوساکسونی آن، و فلسفه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن لیبرالیسم و فلسفهشناختی آن فلسفه تحلیلی است .
9 . بر اساس تحولات بینالمللی، یک نوع انقلاب روشنفکری در ایران رخ داد و روشنفکری از نوع فرانسوی آن به روشنفکری آنگلوساکسونی تحویل شد که مقدمهای بر تبدیل روشنفکری به تکنوکراسی است و در جهت ثبات بخشیدن به ایران در جهت پیوستن به سرمایهداری جهانی و فرآیند جهانی شدن آنگلوساکسونی مبتنی بر آن، عمل میکنند .
10 . علوم انسانی در ایران نیز به طرف علوم انسانی انگلوساکسونی حرکت میکند که تز جهانی شدن، به عنوان یک پارادایم مسلط بر آن عمل میکند . پس سنتگرایان دینی بدنبال پارادایمی بوده و هستند که بتوانند علوم انسانی خود را بر آن بنا کنند و بدین گونه در مقابل تکنوکراتها، در پارادایم مسلط آنها، یعنی جهانی شدن، مقاومت کنند .
11 . سنت گرایان برای به دست آوردن پارادایم خود، مجبور به ارتباط معرفتی با اروپا و بطور خاص اروپای متصل (آلمان و فرانسه) و بطور اخص آلمان هستند، چون ارتباط فلسفه آلمانی با عرفان ایرانی در تاریخ بسیار واضح است; به عبارتی فلسفه آلمانی همان عرفان ایرانی فلسفی شده است و شاهد بزرگ آن ارتباط ایدهآلیسم هگل با عرفان مولوی است که در دائرهالمعارف فلسفی او به طور صریح آمده است .
12 . برای به دست آوردن این پارادایم، ایدهآلیسم هگلی یا ایدهآلیسم آلمانی که بنمایه فلسفه آلمانی است، باید با فلسفه فروکاسته به عرفان ملاصدرا ترکیب شوند و سنتزی تشکیل دهند تا اروسیای معرفتی رخ دهد و جهان قرن بیستویکم رقم بخورد و جهانی شدن آنگلوساکسونی، به عنوان یک تز انحصاری، بر ایران مسلط نشود .
13 . پس اگر فلسفه ایدهآلیستی آلمان، صورت فلسفی عرفان مولوی یا صورت تاریخی عرفان یا عرفان تاریخی شده باشد، میتوان با صیرورت یا شدن جوهری ملاصدرا جور در آید، چون فلسفه ملاصدرا الهام یافته از عرفان مولوی است; اگر صیرورت جوهری تاریخی شود، نظریه انسان کامل تاریخی به وجود میآید که آینده نظری و عملی جهان را تشکیل خواهد داد; چرا که این انسان کامل، هم بشر کامل و هم انسان آرمانی کامل (آدم) است و در عین حال انسان کامل مردمگرا است (با مبنای شعور عمومی و فطرت) .
14 . بر همین اساس، وحدت حوزه و دانشگاه به وجود میآید; چرا که اروپا به قم میآید و قم به اروپا میرود . پس علوم انسانی ایرانی به وجود میآید و انقلاب اسلامی به ثمر میرسد و دچار سرنوشت انقلابهای قبلی نمیشود و این وحدت یک وحدت حقیقی است، نه اعتباری، و نه به معنای اتحاد حوزه و دانشگاه; و این است که علوم انسانی تمدنساز ایرانی به وجود میآید، مثل حرکت ژاپنی در اول قرن بیستم، برای شناخت پدیدارشناسی آلمان، به عنوان اولین ملت غیر آلمانی و نتیجه رشد و توسعه ژاپنی امروز .