تاریخ انتشار : ۱۸ فروردين ۱۳۸۸ - ۰۹:۵۰  ، 
شناسه خبر : ۸۸۸۶۴
طنز، روانشناسی و سلیقه مخاطب در گفت‌وگو با تهمینه میلانی
اشاره: چند سال پیش، فیلم «دیگه چه خبر» در سینمای ایران یک اتفاق شد، اتفاقی که کارگردانش را به عنوان فیلمسازی که سابقه عامه را خوب می‌شناسد، معرفی کرد و باعث شد تا فیلم‌هایی را که دوست داشت، با آزادی عمل بهتر بسازد. تهمینه میلانی حالا چه بخواهد و چه نخواهد فمینیست‌ترین فیلمساز فعال کنونی شناخته می‌شود. آخرین فیلم او «آتش بس» بازگشت به «دیگه چه خبر است» بازگشت به طنز، و این بار حس فمینیستی سرشار (وافراطی) در فیلم به چشم نمی‌خورد، هر چند که رگه‌هایی از آن هنوز در داستان فیلم تنیده است. میلانی این بار جذب یک تئوری روانشناختی (کودک درون) شده است که بر ویژگی‌های جامعه شناختی فیلم‌های اخیرش سایه افکنده است، هر چند خودش تاکید می‌کنند که فیلم بعدی‌اش «ضد مرد» ترین فیلم او خواهد بود.

*شما فمینیست هستید؟
**فمینیسم هم مثل تمام ایسم‌ها تعاریف گوناگون دارد و قابل تفسیر است. وقتی می‌گویید کمونیسم بلافاصله می‌پرسیم کمونیسم کدام کشور. فمینیسم هم قرائت‌های مختلفی دارد. من به فمینیستی اعتقاد دارم که می‌کوشد جامعه را به تعادل برساند، یعنی فکر کردن، حرف‌زدن، فیلم ساختن و هم اندیشیدن در مورد هویت نادیده گرفته شده نیمی از جامعه. من به این تعریف اعتقاد دارم.
*به هر حال شما به عنوان فمینیست‌ترین فیلمساز سینمای ایران شناخته شده‌اید، یعنی تماشاگر با این پیش ذهنیت به تماشای فیلم‌های شما می‌رود که یک فیلم فمینیستی ببیند. فکر می‌کنید که «آتش بس» این تماشاگر را متعجب نمی‌کند؟
**«آتش بس» موضوع مشترک مرد- زن دارد، یعنی تئوری «کودک درون» که اساس فیلم است در مورد دو جنس یکسان است. چون محور موضوع فیلم ربط مستقیمی به جنسیت ندارد قطعا با فیلم‌های قبلی من متفاوت است، اما اگر خوب به فیلم دقت کنید می‌بینید که مسائلی مطرح می‌شود که در واقع نگاه مردمسالارانه ات به یک رابطه انسانی، که دکتر روانشناس را وامی‌دارد که بگوید این رابطه باید دوطرفه باشد نه یک طرفه. در یک جمله بگویم ذهنیت من فرق نکرده است. فقط موضوع فیلم من عوض شده است… در ضمن این را بگویم که من به این مساله اهمیت نمی‌دهم که توقع دارند من چه فیلمی بسازم، من می‌توانم فیلمی در مورد کودکان یا برای آن‌ها بسازم، یا فیلمی که فقط در مورد مردان است...
*جدا از این تغییر، مساله دیگر این است که شما پس از چند فیلم جدی به سراغ ساختن یک فیلم طنز رفته‌اید…
**من از آن گروه فیلمسازان نیستم که امروز تصمیم می‌گیرند فیلم طنز بسازند یا فیلم جدی و بروند این کار را بکنند، من اول عاشق مضمون و سوژه می‌شوم و بعد فرم آن را انتخاب می‌کنم. فیلم «زن زیادی» در مورد خیانت است، موضوعی که نمی‌شود آن را به شکل طنز ساخت اما در این فیلم محور فیلم لج و لجبازی است که ریشه آن حالت کودکانه است، باید این را مفرح و شاد نشان داد. این قالب را خود داستان و سوژه به من نشان داد.
*فیلم شما به هر حال یک فیلم طنز است، اما خیلی متکی به طنز کلامی و شوخی‌های پیاپی به نظر می‌رسد.
**در روابط زناشویی وضع دقیقا همین طور است، یک زن و شوهر با کلام با هم روبرو می‌شوند و بخش عمده‌ای از ارتباط آن‌ها به واسطه کلام است، البته شوخی‌های موقعیت و رفتاری هم در فیلم زیاد هست، مثل فصل انداختن دختر روی فرغون، یا فصلی که دختر دوستانش را می‌برد داخل کارخانه پسر، اما این را بگویم که خود داستان به من نشان می‌دهد که هر فصل را چطور بنویسم، یعنی این روند آن قدر آگاهانه نیست که تصمیم بگیرم به ازای هرشوخی کلامی یک شوخی موقعیت قرار دهم و این تا آخر فیلم ادامه پیدا کند. در واقع می‌توانم بگویم که قصه خودش به من می‌گوید این بخش را این طوری بنویس و آن یکی را آن طوری.
*طنزنویس‌ها یک قانون دارند که می‌گویند اگر چند شوخی را در داستان یا فیلم پشت سر هم قرار بدهی هیچ کدام به تنهایی خودشان را نشان نمی‌دهند، اما در «آتش بس» گاهی به نظر می‌رسد که شوخی‌ها پشت سرهم هستند و شاید حتی تا حدودی همدیگر را خنثی می‌کنند.
**من آگاهانه در نوشتن هر فصل سعی کردم که ابتدا مقدمه چینی کنم بعد شوخی را خلق کنم، نتیجه بگیرم، بعد صحنه را آرام کنم و مقدمه شوخی، بعد از فراهم کنم و بعدهم آن شوخی را… اما خب فصل‌هایی هم هست که باید شوخی‌ها پشت سرهم باشد، مثل صحنه بیمارستان که در این فصل یک پینگ‌پنگ بین دو شخصیت است و اگر این پینگ‌پنگ افت کند صحنه افت می‌کند و کسل کننده می‌شود.
*چقدر از شوخی‌ها سر صحنه خلق شد؟
**یک فصل در فیلم هست که زن و شوهر مجادله می‌کنند و بعد هردو تا خیز بر می‌دارند تا کلید خانه را بردارند. در زمان فیلمبرداری این صحنه آقای گلزار در لحظه‌ای که خیز بر می‌داشت واقعا زمین خورد، آن هم با شدت. من همانجا خواستم که ادامه ندهند و رفتم که راش‌های آن صحنه را ببینیم و بعد از آن کل دکوپاژ را عوض کردم، چرا که از این اتفاق در داستان استفاده کردم و فکر می‌کنم که این مساله تاثیر آن صحنه را بیشتر هم کرد.
*بازیگران چی؟ آن‌ها نقشی در خلق شوخی‌ها داشتند، مثلا با اضافه کردن رفتاری یا کلمه‌ای؟
**بسیاری از لحظات طنز توسط بازیگر خلق می‌شود، مثلا میمیک صورت آقای گلزار. آن میمیک متعلق به خود اوست و من نقشی در خلق آن نداشتم. یعنی می‌توانستم به او بگویم که دوست دارم چه کاری انجام دهد اما خلق حس و حالت آن لحظه او صرفا به خودش ربط دارد و مال خودش است. کارگردان نمی‌تواند به بازیگر بگوید دقیقا این میمیک را نشان بده. این نشان می‌دهد که بازیگر به خوبی نقشش را درک کرده و می‌تواند که در آن لحظه باید حس را انتقال دهد و این فقط مختص به گلزار نبود، آقای پسیانی، خانم افشار و حتی آقای فرهادفر بازیگر نقش دلارام – داراب.
*چطور این دو بازیگر (محمدرضا گلزار و مهناز افشار) را برای نقش‌های اصلی انتخاب کردید؟
**آن‌ها کاملا مناسب نقش هستند. دو بازیگر زیبا، حرفه‌ای، شناخته شده و توانا هستند...
*این دو بازیگر به سمبل‌های سینمای پرفروش (اگر نگوییم تجاری) بدل شده‌اند. نمی‌ترسیدید که با حضور این دو بازیگر انگ چشم داشتن به گیشه به شما و فیلم شما زده شود؟
**این حرف را خیلی شنیده‌ام، اما این را بگویم که من دوست دارم فیلمم پرفروش شود، یعنی تعداد بیشتری فیلم من را ببینند… یادم نمی‌آید که کسی گفته باشد یا نوشته باشد که آن بازیگر یا این بازیگر در فیلمی از تهمینه میلانی بد بازی کرده باشد، اما من از بازیگرها بازی نمی‌گیرم، من فقط شخصیت‌ها را خوب برای بازیگرها آنالیز می‌کنم و به آن‌ها تفهیم می‌کنم، خود این بازیگرها هستند که نقش را بازی می‌کنند فقط بازی آن‌ها تا حدودی رتوش می‌شود. چون این اعتماد به نفس را دارم می‌توانم با هر بازیگری بازی کنم. من همیشه از بازیگرهای معروف استفاده کرده‌ام چون دوست دارم پیام فیلمم را تعداد بیشتری بگیرند. درصدی از این تماشاگران هم به خاطر این بازیگران به سالن‌های سینمایی می‌آیند که این اصلا بد نیست.
*یعنی از همان موقع که فیلمنامه را می‌نوشتید به این دو بازیگر برای این دو نقش فکر می‌کردید؟
**نه، اولین بار که فیلمنامه را نوشتم. شخصیت‌ها خیلی مسن‌تر بودند، اما بعد که بیشتر مطالعه کردم دیدم این مشکل در این گروه سنی بیشتر است، این گروه سنی است که اصلا شکیبابی ندارد حوصله ندارد و می‌خواهد تمام خواسته‌هایش را با هم داشته باشد.
*وقتی که کاراکترها جوانتر شدند همین دو بازیگر گزینه‌های اول شدند؟
**خانم افشار گزینه اول ما بود، اما آقای گلزار نه، ایشان پیشنهاد همسر من بود که آن موقع در سفر بود، بعد که از سفر آمد و تست شد مطمئن شدم که کاملا مناسب نقش هستند.
*برگردیم به بحث مضمونی چرا در فیلم‌های شما همیشه این حس القا می‌شود که زن‌ها راحت‌تر از مردها با تغییر و تحولات کنار می‌آیند و در واقع زودتر مدرن می‌شوند؟
**زن‌ها خاطرات و گذشته جالبی ندارند. به دلیل محدودیت‌ها و محرومیت‌ها آن‌ها گذشته درخشان و فوق‌العاده‌ای ندارند که به آن بچسبند، اما مردها برعکس آن‌ها به گذشته خود چسبیده‌اند، چرا که قدرت آن‌ها درگذشته است، در زمانی که آن‌ها رئیس خانواده بوده‌اند و حرف، حرف آن‌ها بوده است. مشخص است که مردها با نوشدن و مدرن شدن مشکل دارند. زن‌ها آماده تغییر هستند اما مردها نه چرا باید به تغییر رضایت دهند؟ جامعه‌شناسان حتی در اروپا آمریکا هم به این مساله اشاره کرده‌اند که زن‌ها زودتر از مردها مدرن می‌شوند.
*در مورد طنز بودن فیلم، می‌شود این طور نتیجه‌گیری کرد که شما از گفتن حرف‌ها و پیام خودتان به صورت جدی خسته شده‌اید و حالا خواسته‌اید که آن حرف‌ها و پیام‌ها را با فرم طنز ارائه بدهید؟
**نه اصلا این طور نیست، قالب این داستان این فرم را می‌خواست.
*شاید ما عادت کرده‌ایم فیلم‌هایی را اجتماعی بدانیم که تلخ باشند، مثلا فیلم‌های قبلی شما تلخ بودند و اجتماعی.
**نگویید تلخ، من نمی‌توانم فیلم تلخ بسازم، بهتر است بگویید جدی، هیچ کدام از فیلم‌های من به سیاهی نمی‌رسند، اما بالاخره این قالب باید شکل بگیرد. مثلا «دو زن» را نمی‌شود در فرم طنز ساخت داستان زنی که بی‌گناه در آستانه اعدام است یک تراژدی است نه طنز.
*یک سوال دیگر: در فیلم‌های اخیرتان مردها مطلقا مقصر هستند اما در این فیلم مساله تعدیل می‌شود گرچه مرد بازهم مقصر است اما زن هم بی‌اشتباه مطلق نیست، یعنی می‌شود امیدوار بود که در فیلم بعدی زن و مرد یک اندازه مقصر باشند؟
**بگذارید خیالتان را راحت کنم، بستگی دارد در مورد چه موضوعی بخواهم فیلم بسازم. اگر بخواهم در مورد تجاوز فیلم بسازم طبعا مردها و نگاه آن‌ها مقصر هستند، اما در مورد سوژه دیگری ممکن است که فیلمی بسازم که در آن حتی زن‌ها مقصرتر هستند… اما چون می‌دانم فیلم بعدی من چی است این را می‌گویم که فیلم بعدی من به شدت ضد مرد است! خیالتان هم راحت، نگاه و ذهنیت من فرقی نکرده و هیچ آتش بسی هم به هیچ کسی نداده‌ام!…
*در مورد این که در این فیلم تعدیلی در گناهکاری (یا اشتباه) جنس‌ها است، و این مساله و این تعادل تا حدودی با حضور دوست مرد بر هم می خورد، یک مرد کاملا مقصر بی‌فرهنگ، شبیه همان مردهای فیلم‌های قبلی‌تان که مشابه‌زنی ندارد…
**چرا، کاراکتر دوست زن هست که او هم اشتباهات زیادی دارد. زن را به دروغ گفتن تحریک می‌کند و به او می‌گوید: جیب‌های همسرت را بگرد، یا موبایلش را چک کن. من سعی می‌کنم که کاراکترها هر یک علت وجودی داشته باشند. این کاراکترها تصادفی در فیلم نیستند بلکه حساب شده هستند. یعنی می‌خواستم یک نکته را نشان بدهم آن هم این است که در حال حاضر جوان‌ها مسائل شخصی و مشکلات خودشان را فقط با دوستانشان مطرح می‌کنند و این دوست‌ها چه کسانی هستند؟ افرادی مثل خود آنها، با کودکانی در درونشان، اما آنها باید مسائل را با افراد بالغ مطرح کنند نه با بچه‌هایی مثل خودشان. فرم بالغ این دوست‌ها و سنگ صبورها و یاری‌دهنده‌ها در روزگار ما می‌شود مشاور، کسی که می‌تواند به این آدم‌ها کمک کند.
*چرا فیلم‌ را در این مقطع اکران کردید که براساس ذهنیت‌ها فصل مناسبی برای فروش نیست؟
**یکی از دلایل اکران در این زمان این بود که فیلم شوخی‌های بدیعی داشت که توسط عوامل ما که به سرکارهای دیگر رفتند اجرا شد و ایده آنها لو رفت. دلیل دیگرش این است که من تا زمانی که فیلمم اکران نشده نمی‌توانم از آن جدا شوم و سراغ پروژه بعد بروم. و دلیل مهمتر هم اینکه اعتقاد من این است که یک فیلم خوب در هر مقطعی می‌تواند راه خودش را باز کند و مورد توجه قرار بگیرد و فروش خوبی داشته باشد.
*چرا فیلم شما در جشنواره فجر به نمایش درنیامد؟
**فیلم من آماده بود اما فیلم را در بخش مسابقه نخواستند. این همان نگاه مردسالارانه‌ای است که تحمل یک کارگردان زن موفق مثل من را ندارد. فیلم‌های قبلی من در جشنواره فجر مورد توجه قرار گرفته بود اما آنها می‌خواستند با این کار خودشان نشان دهند که مرا قبول ندارند و در عین حال با بردن فیلم به بخش میهمان، بازار جشنواره را هم داغ نگه دارند.
*فیلم‌های شما عموما فیلم‌های پرفروشی هستند…
**اما این به آن معنا نیست که من از این راه ثروتمند شده‌ام.
*به هر حال متوسط فروش فیلم‌های شما در معیارهای سینمای ایران بالا است…
**من برای پولدار شدن به سینما نیامده‌ام، آمده‌ام حرف‌هایم را بزنم. اگر ببینم کس دیگری هم می‌خواهد حرف‌هایی را که من قبول دارم بزند اگر بتوانم کمک می‌کنم که او فیلمش را بسازد، مثل اتفاقی که در مورد «بمانی» آقای مهرجویی افتاد.
*و اگر برای مثال شما ورشکست شدید، تا چه حد برای باقی ماندن در سینما به تماشاگر و سلیقه عام و تهیه‌کننده‌ها تسلیم خواهید شد؟
**فکر می‌کنم اصلا، یعنی دیگر فیلم نمی‌سازم. من عشق سینمای مطلق نیستم. آن موقع شاید بنشینم و رمان بنویسم یا شعر بگویم.
*فیلم‌های شما در خارج از ایران هم با استقال عمومی روبرو می‌شود. فکر می‌کنید «آتش بس» با توجه به مضمون آن و بخصوص شوخی‌هایی که از فرهنگ ایرانی می‌آیند و بخصوص باوابستگی آن به زبان فارسی، می‌تواند این توجهات را جلب کند؟
**این فیلم خیلی خوب ترجمه می‌شود، در ضمن محور اصلی فیلم «کودک درون» است که همه انسان‌های جهان آن را خوب می‌فهمند. در مورد شوخی‌ها هم می‌توان معادل‌هایی مناسب پیدا کرد که باعث شود تماشاگر متوجه آنها شود. من مطمئن هستم که کشورهای شرقی مثل هند و کره و چین و ژاپن و ترکیه این فیلم مورد استقبال قرار می‌گیرد. در مورد آمریکا هم می‌خواهم این مساله را تست کنم، یعنی اکران فیلم را در سه سینما در لس آنجلس آغاز کنم و بعد اگر استقبال شد تعداد سالن‌ها را بیشتر کنم.
*و بازهم برگردیم به این نقطه که واقعا نمی‌ترسیدید با ساختن فیلم طنز جایگاه‌تان را از دست بدهید؟
**نه، من به کلیشه‌ها کاری ندارم. مطمئن بودم موفق می‌شوم من می‌خواهم تجربه کنم، در هر فیلمی می‌خواهم تجربه کنم، فوقش این است که شکست می‌خورم، اشکالی ندارد. اما اگر موفق شوم به آن می‌ارزد.
*و این مرفه بودن کاراکترها، و شاخص بودن رفاه زندگی آنها تماشاگران را از حس کردن آنها و پذیرفتن آنها دور نمی‌کند؟
**تماشاگر شخصیت‌ها را باور می‌کند. وقتی یک فیلم آمریکایی می‌بینید با کاراکتر اصلی این فیلم همذات پنداری می‌کنید، چرا که او را باور کرده‌اید. این اتفاق را در مورد کاراکترهای این فیلم هم می بینید. این آدم مرفه است و در هیچ جای فیلم رفتاری نمی‌کند که تماشاگر به عنوان یک انسان مرفه او را باور می‌کند. به هر حال این انسان‌ها نظایری در جامعه ایران دارند و می‌توان آنها را باور کرد، و بعد هم به موضوع فیلم رسید که ربطی به جایگاه اجتماعی آنها ندارد.
*طراحی صحنه، اولین تجربه همسرتان در این زمینه بود.
**در فیلم‌های قبلی من هم آقای نیک بین ایده می‌داد و طراحی می‌کرد اما این اولین باری بود که به صورت مستقیم و مستقل این کار را انجام داد. ما این ساختمان را کاملا ساختیم، یعنی یک خانه مدرن بزرگ با همه این امکانات و مدل و اثاثیه. اگر می‌خواستم اجاره کنم که هزینه آن فوق‌العاده می‌شد. برای همین یک خانه قدیمی را اجاره کردیم و تمام دیوارها را ساختیم تا آن خانه قدیمی، مدرن به نظر برسد و بر اساس سلیقه و نظراتمان آن را به شکل مدرن چیدیم و آن را شکل دادیم.
*و تیتراژ فیلم هم که کار دخترتان است.
**خب، وقتی در مورد «کودک درون» فکر می‌کردم گفتم که بد نیست تیتراژ فیلم نقاشی‌های یک کودک باشد یعنی هم دیدم که نقاشی‌های دخترم را از چهار سالگی تا امروز جمع کرده‌ام، آنها را جلویم گذاشتم و برای هر نفر یک نقاشی را انتخاب کردم…
*چرا زمانی که نام همسرتان درج می‌شود یک نقاشی هست که روی آن نوشته شده I love you
**خب این طرح و نقشی است که دخترم برای پدرش کشیده است.
*یعنی این I love you از طرف شما نیست؟
**نه، از طرف دخترم به پدرش است.