* براساس تعاریف موجود درباره انواع جنبشهای اجتماعی، جنبش زنان ایران را میتوان در میان کدام یک از این تعاریف جای داد؟
** در میان نظریهپردازان علم اجتماعی، در مورد ویژگیهای دقیقی که جنبشهای اجتماعی را مشخص میکند، اتفاقنظر چندانی وجود ندارد.
جنبشهای اجتماعی را میتوان براساس گستردگی حمایت، پشتوانههای مادی و معنوی، اهداف، تعداد هواداران و فعالان، استراتژیها و تاکتیکهای اتخاذ شده برای ایجاد تغییر، جایگاهشان در ساختار اجتماعی، نحوه شکلگیری رشد و افول و نیز میزان موفقیت در دستیابی به اهداف با یکدیگر تفاوت دارند. در این میان میتوان از دو نوع جنبش اول و دوم نام برد که هر کدام براساس ویژگیهایی از نوع دیگر بازشناخته میشود، وجود حداقلی از امکانات عادی و انسانی، بسیج آگاهی هویتبخش و یک شبکه سازمان دهی کننده از جمله ویژگیهای شکلگیری جنبش اجتماعی از نوع اول است. در مقابل، در جنبشهای اجتماعی جدید شرایط میتواند به کلی متفاوت باشد.
اما جنبش زنان ایران یک اعتراض به وضعیت نابرابر است مانند دیگر جنبشهای اجتماعی، اعتراض به نابرابری فرهنگی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی موجود در جامعه.
جنبشهای اجتماعی چه از نوع اول و چه از نوع دوم از شرایط نابرابر اجتماعی حاکم بر جامعه تغذیه میکنند. جنبش از نوع اول در فضای به نسبت باز سیاسی که امکان شکلگیری کنش جمعی وجود دارد، رخ میدهد. شکل گیری اتحادیههای کارگری که در قالب آن کارگران میتوانند مطالباتشان را عنوان کنند، از جمله جنبشهای نوع اول است. اما در فضای بسته سیاسی و زمانی که امکان شکلگیری کنش اجتماعی و جمعی وجود ندارد، زمینه ظهور بخشهایی از نوع دوم به وجود میآید.
در این نوع جنبش افراد در شرایط نابرابری به سر میبرند و فاقد شبکهای سازماندهی کننده که بتواند اینها را به هم مرتبط کند، هستند.
در حقیقت میتوان گفت که دو شرط اساسی، نخست، بسته بودن نسبی فضای سیاسی و دوم ویژگی اتمیزه بودن جوامع به شکلگیری جنبش نوع دوم کمک میکند.
* اتمیزه بودن یک جامعه با چه ویژگیهای تعریف میشود؟ در جنبش زنان ایران چگونه میتوان براساس شرط اتمیزه بودن اجتماع به تحلیل این جنبش پرداخت؟
** در جامعهای که اتمیزه شده است، افراد اگر چه از شکل نابرابر فرصتها و شرایط رنج میبرند اما حاضر به تشکیل یک شبکه فعال برای پیگیری مطالبات و خواستههایشان نیستند که این موضوع نخست به دلیل باور نداشتن امکان شکلگیری این شبکه است که بعدی روانشناختی دارد و دیگر آن که هزینه کنش جمعی امکان شکلگیری این کنش را به حداقل ممکن کاهش میدهد. هراس از زندان، سانسور، شکنجه و مرگ از جمله دلایل ریسک نکردن افراد جامعه برای اقدام به یک کنش جمعی است.
در حقیقت در این نوع جنبش به دلیل هزینه بر بودن کنش جمعی به لحاظ سیاسی و روانی، افراد ترجیح میدهند، که به شکل منفردانه مطالباتشان را پیگیری کنند.
آمار نشان میدهد که 64 درصد از پذیرفته شدگان دانشگاه را دختران تشکیل میدهند. این آمار و اقدام منفردانه این گروه از دختران یکی از اشکال بروز جنبش نوع دوم در شرایط کنونی جامعه ماست. گزینهای که نوع دوم بودن جنبش زنان را آشکار میکند.
تغییر پرسش دختران، بالا رفتن آمار طلاق، خودکشی در میان زنان، قتلهای ناموسی، تجاوز و خیانت همگی نشان دهنده اعتراض افراد و گروههایی از جامعه است که به رغم نبود یک شبکه منسجم اجتماعی به طور ناآشکار برخی تغییرات اجتماعی را به دنبال میآورند.
* میتوان اتمیزه بودن جوامع را یکی از تبعات مدرن بودن جوامع دانست؟
** البته اتمیزه بودن در ذیل مدرن بودن بررسی میشود اگر هم اتمیزه شدن جوامع از فردگرایی در بین آدمها و ایجاد هویت فردی که امکان شکلگیری هویت جمعی را کاهش میدهد ناشی میشود اما نمیتوان این موضوع را به دلیل مدرن بودن جوامع توجیه کرد، چرا که اگر چه مدرنیته وجهی فردگرایانه را برای افراد قائل است اما ابعاد جمعگرایانه را نفی نمیکند.
اتمیزه شدن جوامع در حقیقت تحت تاثیر شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر اجتماع شکل میگیرد این موضوع در تمامی جنبشهای اجتماعی کنونی حاضر در جامعه ایران از جمله جنبش دانشجویی، زنان جنبشهای کارگری مشهود است به گونهای که تمایل به پرداخت هزینه برای کنش اجتماعی کاهش یافته و پیگیری مطالبات به شکل منفردانه تقویت شده است.
* آیا جنبشهای اجتماعی و از جمله جنبش زنان به دنبال تغییرات سیاسی- اجتماعی جوامع دستخوش تغییر و تحول میشوند؟ انتخابات اخیر در ایران و تغییر در حوزه مدیران سیاسی کشور چه تاثیری بر جنبش زنان ایران داشت؟
** انتخابات از جمله رخدادهای سیاسی در هر کشور است که بر همه جنبشهای اجتماعی اثرگذار است. جنبش زنان ایران که در دوران 8 ساله اصلاحات توانسته بود از انفعال درآمده و فعالیتهای عینی و عملی را بر اساس پشتوانههای قانونی انجام دهد. دوباره به خصلت اتمیزه شدن بازگشت انتخابات اخیر ایران تحول جدی در جنبش زنان به وجود آورد که میتوان آن را با عبارت (back lash) ضد حمله توصیف کرد.
در دو بعد ایدئولوژی و نهادها جنبش زنان ایران تحت تاثیر انتخابات اخیر قرار گرفت.
در حوزه نهادها احساس میشود که از مسائل زنان تعریفی فرهنگی ارائه میشود و گویا قرار است بار معنایی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودن این جنبش به جنبه صرفا فرهنگی آن تقلیل یابد.
فرض براین است که مسائل زنان تحت تاثیر تغییر در ارزش هر خانوادگی به وجود آمده است. باورها ضعیف شده و این موضوع نهاد خانواده را تحت تاثیر قرار داده است که در زیر مجموعه آن موضوعات زنان نیز دستخوش تغییر و تحول میشود.
* این برداشت از مسائل زنان قطعا فعالیت جنس زنان را دچار تغییر اساسی میکند، تاثیر این نوع برداشت از مسائل حوزه زنان در امور اجتماعی جامعه چگونه بروز پیدا میکند؟ ترویج چنین باوری در سطح جامعه به شکل عینی چه تبعاتی به دنبال دارد؟
** برای نمونه پدیده روسپیگری که خواستگاه سیاسی، اجتماعی اقتصادی دارد را نمیتوان صرفا به عنوان یک مساله اجتماعی که ریشه در تضعیف باورها داشته باشد، بررسی ریشهیابی کرد، چرا که پژوهشها نشان داد که روسپیگری ریشه در فقر داشته و با عناصر اقتصادی- اجتماعی و سیاسی قابل تحلیل است.
این نوع تفکر که تمامی مسائل زنان ریشه در تغییر ارزشها و باورها و ریشهای صرفا فرهنگی دارد در سطح قدرت با به وجود آمدن نهادهایی همراه خواهد بود تا بتوان این دیدگاه را نهادینه کرد.
وام ازدواج، چند همسری، ازدواج موقت و تاکید بر تسهیل تشکیل خانواده از مجرای قانونی و حقوقی از جمله راهحلهایی است که تابع این رویکرد جدید حاکم بر جامعه شکل میگیرد و توسعه مییابد در حالی که برای درمان ریشهای مسائل زنان در اجتماع نه به تفسیر صورت مساله آن بلکه به توجه عینی به این مساله و حل صحیح آن براساس توانمند کردن نیاز است.
ایجاد تسهیل در امر اشتغال زنان، توسعه بیمههای اجتماعی، ایجاد شرایط برابر اقتصادی و توانمندسازی زنان از جمله راهکارهایی است که میتواند در حل مشکل زنان به شکل صحیح و نه صرفا با تغییر صورت مساله کمک کند.
* به دنبال گسترش این رویکرد تا چه حد امکان نادیده گرفته شدن خواستههای اصیل زنان که نقش اساسی در تغییر فضای اجتماعی جامعه ایفا میکنند وجود دارد؟
** به وجود آمدن این رویکرد و تحلیل امور مربوط به زنان در حوزه مسائل فرهنگی و زیر مجموعه تغییر در باورها و ارزشها از آن جهت خطرناک است که در بلند مدت به حذف مسائل اصلی زنان از حوزه اجتماع میانجامد. به گونهای که برخی موضوعهای اصلی مطرح در جنبش زنان از جمله اشتغال و رفع نابرابریهای حقوقی و قانونی نادیده گرفته میشود.
برای نمونه طرح موضوع آزار جنسی در محیطهای کار، خانواده دیگر در زیر مجموعه برداشت صرفا فرهنگی مسائل زنان، دلیلی برای مطرح شدن ندارد.
* به این روایت اگر فعالیتهای حوزه زنان بخواهد با رویکردی صرفا فرهنگی تحلیل، ریشهیابی و بررسی شود در حقیقت این تغییر توسط نهادهای رسمی زنان در فضای کنونی اجتماع شکل میگیرد که مرکز امور مشارکت زنان، وزارت کار و مجلس شورای اسلامی از نهادهای تاثیرگذار در شکلگیری چنین رویکردی خواهند بود با توجه به اینکه در تمامی این نهادهای رسمی گروهی از زنان خود به تدوین مبانی قانونی که برخی محدودیتها اقدام میکنند، چگونه میتوان این اقدام این گروه از زنان را تحلیل کرد؟
** زنانی که توانستهاند در مجلس شورای اسلامی، مرکز امور مشارکت زنان و سایر نهادهای رسمی جامعه حضور یابند در حقیقت وامدار جنبش زنان ایراناند، چرا که بدون پیگیری مطالبات این جنبش امکان قرار گرفتن این گروه از زنان در پستهای اداری و اجتماعی بعید به نظر میرسد. نوعی فراموشی در چگونگی رسیدن زنان به این موقعیت میتواند توجیه مناسبی برای این موضوع باشد. صد سال پیش امکان حضور زن در پارلمان بعید به نظر میرسید. اما زنان حالا میتوانند به راحتی بر صندلی مجلس تکیه کنند. حالا عجیب است، همین زنان که تاریخ اجتماعی مبارزات زنان ایران فرصت فعالیت اجتماعی را برای آنان به وجود آورده به سیاستگذاریهایی برای به حاشیه راندن زنان در جامعهاند و در تلاشاند تا با تصویب طرحها و قوانین حمایتی با تاکید بر خانهنشینی زنان، دستیابی فرصتهای اجتماعی بیشتر را از این گروه دریغ کنند.
* اما برگردیم به همان موضوع ضد حمله (lash back) که در دو بعد ایدئولوژی و نهادها در سطح جامعه به دنبال تغییرات سیاسی به وجود آمده پیگیری میشود. بعد ایدئولوژیک چگونه برفرایند فعالیت جنبش زنان ایران تاثیر میگذارد؟
** برای بررسی تاثیر بعد ایدئولوژی در تغییرات سیاسی صورت گرفته در فضای اجتماعی جامعه باید به تحلیل در حوزه دانش و قدرت پرداخت. دانش همواره قدرت را به دنبال دارد و در حقیقت میتوان گفت که دانش قدرت میآفریند. جنبش زنان ایران در حوزه دستیابی به دانش در بعد ایدئولوژیک قضیه کمک کار بوده است و در حقیقت این یکی از نقدهای اساسی و ضعف جنبش زنان ایران به شمار میآید.
میزان حوزه فقه اسلامی براساس ساختار حکومتی جامعه ایران از جمله حوزههای دانشی است که قدرت میآفریند. حوزهای از دانش که خیلی از نابرابری و بویژه نابرابری در حوزه زنان از آن ناشی میشود. اما این حوزه به کسانی واگذار شده که نابرابریهای موجود را به گونهای مستدل میکنند. اینجا همان نقطه ضعف جنبش زنان است؛ چرا که هیچگونه فعالیت متمرکزی در این زمینه انجام نشده است.
در واقع این حوزه به تسخیر درآمده است، به تسخیر کسانی که نابرابری را به نحوی در برابر دانش توجیه میکنند. جالب آنکه حتی کرسیهای مطالعات زنان نیز که در بیشتر جوامع تریبونی برای تقویت جنبه آکادمیک جنبشهای زنانه به شمار میآید نیز در حال حاضر به تسخیر همین افراد درآمده است.
ضعف مطالعات و پژوهشهای آکادمیک در حوزه ایدئولوژیک موضوعی است که موجب شده تا جنبش زنان ایران از دستیابی به قدت باز بمانند. این در حالی است که عکس این قضیه صادق نیست؛ چرا که افراد متولی فقهی به ترجمه متون فمنیستی و مسائل زنان اقدام میکنند و توانستهاند که بر این بخش از حوزه دانش نیز مستولی شده قدرتشان را در این زمینه نیز توسعه دهند. آنان براساس ترجمه برخی متون، جنبش فمنیستی را به برخی خواستههای غیر منطقی تقلیل میدهند.
* چرا جنبش زنان ایران بیتوجه به مطالعه و سرمایهگذاری در این زمینه، یعنی سرمایهگذاری برای پژوهش در حوزه امور ایدئولوژیک و از جمله چنانچه گفتید، فقدان بررسی در حوزه امور فقهی بوده است؟
** این موضوع به یکی از آفتهای مسائل زنان در ایران باز میگردد و آن نیز تلقی از مفهوم قدرت است. این مفهوم را افراد بیشتر در حوزه عمومی و نه در حوزه باور جست و جو میکنند همین موضوع موجب میشود تا فعالیتهای زنان بیشتر در بعد عملی و اکتیویتی آن متمرکز شود. چرا که باورمان از قدرت؟؟؟ مرتبط با حوزه عمومی است و در همین حال است که از اهمیت حوزه دانش تاثیرگذاری مذهب و باورهای مذهبی ریشهدار بازماندهایم.
جنبش زنان ایران ر هر دو بخش اکتیویتی و آکادمیک به سرمایهگذاری در زمینه تولید دانش در حوزه ایدئولوژی نیازمند است.
* این موضوع را نمیتوان به نوعی به دلیل شکاف میان فعالیت اکتیویتها و آکادمیکهای حوزه زنان توصیه کرد؟
** این روایت توصیه مناسبی برای بررسی این موضوع نیست. در واقع بررسی خلا فعالیت در حوزه دانش دو بعد اکتیویتی و آکادمیکی را شامل میشود و نمیتوان ضعف ارتباط میان این دو بعد را دلیلی بر به وجود آمدن این خلا دانست. برای پرکردن این خلا لازم است در دو حوزه عملی و نظری فعالیتهای صورت گیرد تا جنبش زنان ایران به دانش معطوف به قدرت دست یابد. تصحیح تصور قدرت در حوزه صرفا عمومی و تمرکز بر فعالیتهای آکادمیک میتواند این خلا را پرکند. که البته نیازمند زمان و تقویت حوزه تئوریک جنبش است.
این موضوع یعنی ضعف تئوریک جنبش؟؟؟ در فقدان روشنفکری زنانه در ایران ریشه دارد.
روشنفکری حوزهای مردانه تعریف شده است زنان به واقع نتوانستهاند در حوزه نظری کار برجستهای ارائه دهند.
جامعه فکری زنان بسیار ضعیف عمل کرد. اگر چه طی سالها جنبش زنان در حوزه عمل و فعالیتهای اکتیویتی حضوری پررنگ داشته است.