* جامعترین تعریف هنر را چگونه تفسیر میکنید؟
** برای هنر تعاریف متعددی در کتب و دائره المعارفها طرح شده که طیف وسیعی از قلمرو الهی تا قلمرو مادی را در بر میگیرد. وقتی خیلی رمانتیک بودم در سالهای دبیرستان و اوایل دانشگاه، تعریفم از هنر خیلی عاطفی بود. "مضراب سه تار دل" بعدها که سواد و اطلاعات و تحلیل عمیقتری پیداکردم، متوجه شدم با تعاریف وسیعی از بزرگان روبرو هستیم. مثلاً ارسطو هنر را تقلید میداند. تقلید یا محاکات؛ اما تقلید او، کورکورانه نیست، همراه با کارتارسیس است. بقول خودش میمسیس همراه با کارتارسیس؛ یعنی تقلیدی که محصول آن پالایش است. بدین ترتیب او هنر جهتداری را طرح میکند که رو به سوی خیر و سعادت بشری دارد. افلاطون اصولاً به هنر اعتقادی نداشت چرا که آن را تقلید تقلید میدانست. کپی مضاعفی از عالم مثال؛ تنها در صورتی حاضر شد که هنر را به مدینه فاضلهاش راه دهد که به عنوان عاشقی مبتلا شده باشد. عشقی والا؛ عشقی همنشین علوی، همان عالم مثل. عشقی پر فرو بها. هر دوی این متفکران به هنر دستوری و جهتدار نزدیک شدند. به گمان تولستوی هنر تسری احساس است، او هم به هنر جهتدار و خیراندیش اعتقاد داشت. دو متفکر بزرگ ولفگانگ و ریگل هنر ار به مثابه تکنیک تلقی مینمودند. هنر به مثابه بازی هم یک نظریه دیگر هنر است.
لوکاچ، متفکر مارکسیست هنر را بازتاب اجتماعی تعریف میکرد و زیگموند فروید هنر را محصول روان نژندی هنرمندی میدانست و متفکران واقعگرای اجتماعی، هنر را محصول واقعیتهای جامعه و بازتاب خواستهای متخاصمانه طبقات فرودست و توانگر در چارچوب اقتصادی تعریف میکردند که زیربنای اقتصادی به هر شکلی که باشد هنر به عنوان "روبنا "متناسب با همان شکل است. یعنی متفکران لیبرالیست یا مارکسیست یا مسیحی هر یک تعاریفی برای هنر داشتهاند.
* تعریف شما چیست؟
** من هنر را ملهم از دو ساحت میدانم؛ ساحت خیال و ساحت واقعیت. تعریف خود را بر همان ریشهها سامان دادهام. "هنر بیان تصویری نمایشی و موسیقیایی است در تعامل ساختهای خیال و واقعیت."
* شما در چه حوزههای هنری فعایت دارید؟
**بهتر میدانید سه حوزه هنری مورد علاقه من است. اولین حوزه قلمرو نظریهپردازی و تدوین و تحلیل هنر است که فکر میکنم به عنوان محقق دست اندرکار انجام کار هنری این وظیفه را دارم که علیرغم سختیهای قلمرو ذهنی و عقلی و تئوریک در این زمنیه کار و مطالعه و نگارش داشته باشم. اما حوزههای نقاشی و مجسمه سازی نیز زمینههای کار عملی من هستند که به صورت حرفهای به آن میپردازم. به لحاظ موضوعی، مباحث قرآنی، مباحث عاشورایی و مباحث ادبیات و شعر و تم اصلی رازها و رمزهای فرهنگی و ادبیات موضوع آثار مرا تشکیل میدهد. روند سنت و نوگرایی نیز شیوههای سبک شناختی آثار من است.
* دیدگاه اسلام پیرامون هنر چیست؟
** خداوند خود در قرآن کریم میفرماید: الله اسماء الحسنی، اسمهای زیبا از آن خداوند است. یا هوالخالق الباری المصور، له اسماء الحسنی، او خالق، ایجادکننده و تصویرکننده است و نامهای زیبا از آن اوست. لذا خداوند نخستین هنرمند است و کل هستی هنر خداوندند. به قول این عربی در فتوحات: "بالصنعه ظهر الحق فی الوجود" ابن عربی واژه معادل هنر را صنعت مینامد و میفرماید: حق بوسیله هنر در هستی ظهور پیدا کرده است. این همه زیباییهای غیر قابل شمارش یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتد، این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود، یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد. در نگرش عرفان اسلامی هنر و زیبایی، مربوط به ساحتی است که عشق و عاشق و معشوق و زیبایی یکی بودند و آن یگانه به زیبایی خود عاشق شد و آن زیبایی را در هستی تسری داد و حب ساری و عشق موجب این همه جلوات شد. جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت. عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد. در هر حال در نگرش از زاویه دیدگاه اسلامی در قرآن کریم، به واژههای "حسن" و "جمال" اشاره شده است. واژه "جمال" نگرش طبیعت پردازانهتر از "حسن "دارد. مثل آیه معروف "لکم جمال حسین تریحون و حین تسبحون ..." .این آیه مربوط به صحنه زیبای حرکت رمه به آغل است. برای شما صحنه زیبایی است به هنگام صبح و نزدیک غروب به گوسفندان به چرا میروند و باز میگردند. اما در آنجا که قرآن کریم میفرماید: "الذی احسن کل شیی خلقه" او کیست که آفرینش همه چیز را قرین حسن نمود، این نگاهی فراتر است، زیبایی، وجود و عملکرد را در هر شکل و صورتی زیبا میداند. ممکن است از یک حشره کوچک تا یک گل حسن یوسف مطرح باشد که هرکس معنا و نقش و رمزی در نظام هستی دارند، هر چه آفریده خداوندگاریست زیباست. اما در نگرش عرفانی همه چیز به یک حدیث قدسی بر میگردد، به رمزگشایی از ساحت "غیب الغیوب" و تجلی حق تعالی از آن ساحت.
نظریه کنز "مخفی" و "تجلی"، گنج مخفی بودم خواستم شناخته شوم و خلق را آفریدم تا شناخته گردم و این "حب ساری" است که به تجلی و آفرینش خلقت میانجامد و من آن را انفجار بزرگ در عرفان نام نهادم. به قول مولانا: گنج مخفی بود، زپری چاک کرد. خاک را روشنتر از افلاک کرد. در این تابش، همه هستی به آینده تبدیل میشود. آینه زیبانمای روی دوست یا: در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد. عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد. این مبحث خود بسیار مفصل و طولانی است و من در کتاب هنر، عشق و زیبایی و همچنین در مقالات متعدد به آنها اشاره کردم. در هر صورت، دیدگاه اسلام عرفان و در مورد هنر، متعلق به ساحتی والاست و آن هنگام که نخستین خلاق و هنرمند حضرت خداوندگاریست شاهد وجد و شوری هستیم که زبان و بیان از گفتن آن قاصر است و طبقی از واژگان چون حبّ، عشق، گنج مخفی، تجلی، آینه، حسن و جمال میتواند زیبایی از دیدگاه اسلام و عرفان اسلامی را بیان نماید.
* تکنیک شما در هنر معاصر برگرفته از چه منبعی است؟
** تکنیکهای هنری حقیر متنوع است. از شیوههای قدیمی و امروزی و موادی استفاده میکنم مثل گل، آهن، شیشه، مس، رنگ و روغن. اکنون تمرکز موضوعی کار من روی مباحث عاشورایی است.
*خاستگاه اجتماعی هنر در نزد امام خمینی (ره) چگونه بود؟
**هنر دمیدن روح تعهد به کالبد مرده جامعه است. این جمله جاودان از امام خمینی (ره) است. یا میفرماید: ما به آن هنری هنر میگوییم که بتواند انسانهای مظلوم و در بند و معصومین زمین را نجات دهد. این هم نقل و مضمون از امام خمینی (ره) است. اما کل سؤال بر میگردد به دو نظریه مهم در مورد هنر. یعنی آیا "هنر برای هنر" است؟ این یک نگرش است. یا آیا "هنر در خدمت و برای مردم است"، یعنی هنر متعهد. من فکر میکنم خاستگاه هنر، روح هنرمند است در تعامل با جامعه، تاریخ و نیازهای بشری. میتوان هنر را جهت داد و در خدمت سعادت انسان ساماندهی کرد و این نکته همان است که منظور نظر امام خمینی (ره) بوده است. البته هنر را جهانخواران و مستکبرین نیز در خدمت سرمایهداری و زر و زور و تزویر بکار بردهاند و چه استفاده از آن در جهت ذلت و خواری و پایمال کردن حقوق انسانها نکردهاند.
* آیا با ادله عقلی میتوان مفاهیم و معانی آثار و خلاقیتهای هنری را تفسیر و معنا کرد؟
** میتوان با ادله عقلی به بررسی هنر پرداخت. تئوریهای هنر عمدتاً تحلیل های تئوریک و عقلانی است. در اوج عاطفه و خیال هم نمیتوان از عقل بینیاز بود. اما کلاً هنر مقولهای است متعلق به ساحت خیال و تصویر. امروز تئوریهای نقد مثل: تئوری کنز مخفی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، فرمالیسم، نقد نو و ساختارشکنی و نظریههای دیگر برای نقد هنری به کار میروند.
*نسبت انقلاب اسلامی و تاثیرات آن بر هنر و تاثیرات هنر بر مفاهیم انقلاب اسلامی تا کجاست؟
** انقلاب اسلامی خودش یک هنر بود. هنری که توسط امام خمینی (ره) و مردم آفریده شد. امام در یک جمله ناب فرمودند: "ای مردم، من شما را میشناسم، شما هم مرا میشناسید." این سخن در سال 1368 بیان شد. در حقیقت این هنر زیبا یعنی انقلاب، محصول نهایی عشق و شور و شیدایی و وجدی بود که امام (ره) در کالبد ملت دمید. این انقلاب به تمامی شعر بود و موسیقی و حرکات موزون و زیباگویی. اصطلاح قدیمی شمع و پروانه را در آن میدیدی. سماعی عاشقانه بود با دست افشانی و پایکوبی شهیدان و امام شهیدان و مردم خوب، مؤمن و معترض در ساحتهای قدسی که در زمین نیز تجلی یافت بدون اینکه زمینی شود. در عین حال، این انقلاب کبیر اسلامی بر هنرمندان و آثار هنری تاثیر گذاشت و هنری بوجود آمد بنام "هنر انقلاب اسلامی" و در عین حال هم هنر انقلاب اسلامی، مفاهیم انقلاب را والایی و ارتقاء بخشید. من این نکات را در کتاب "حکمت هنر اسلامی" در بخش هنر انقلاب هم شرح دادم.
* عرفان و هنر با هم چه نسبت و مشابهی دارند؟
** عرفان و هنر رابطه مستقیمی دارند که اشاره کردم. البته آن اشارات در مورد نظریههای هنر در اسلام است. همان مقوله گنج مخفی، مالامال بودن هستی از زیباییالهی، در قالب رمزها و اشارات و نکات دیگر.
* در حوزه عرفان و هنر تاثیر شخصیت امام خمینی (ره) تا کجاست؟
** امام خمینی (ره) در زنده نمودن تئوریهای عرفانی و تاثیر آن بر هنر، مستقیم و یا غیرمستقیم تاثیر داشتهاند. و آنرا در اشعار خود منعکس کردند و همینطور در اعلام نظرهای خودشان، هیچ شخصیت و متفکری مثل امام خمینی (ره) نتوانست عرفان و جامعهگرایی و سیاست و اقتصاد را به هم پیوند دهد. پیش از ایشان عرفا و متفکران عرفان و صوفیه و شعرا به انحاء گوناگون اندیشهورزی و حتی هنرنمایی والایی داشته مثل رابعه، ابوسعید ابوالخیر، غزالی، ابن عربی، مولوی، حافظ، شیخ محمد و شبستری و دیگران. اما هرگز مسائل روزمره زندگی مردم و شیوههای اجتماعی سعادت و رستگاری را بصورت مبارزه خیر و شر، ظلم و عدل و نابودی ظالم و مستکبر مطرح نکرده بودند. این امام خمینی (ره) بود که ساحت آسمانی و زمینی را در یک کلیت و وحدت نگریست و به اندیشه و نظر و نظریهپردازی تبدیل کرد و در صحنه عمل نیز آن را بعنوان یک رهبر عارف سیاسی و اجتماعی تحقق بخشید و من در مقاله نقش ایدئولوژی در هنر، به نظر امام خمینی (ره) اشاره کردم. امیدوارم همه ما بتوانیم قدر این گوهر گرانبهای را که توسط امام خمینی (ره) برای ملت و جهان اسلام به ودیعه نهاده شده یعنی: "در اوج حکمت، اما در خدمت عینی و واقعی زندگی و سعادت و رستگاری بشری" را قدر بدانیم و ارج نهیم. ...
شرح: مطلب فوق مربوط به ضمیمه روزنامه اطلاعات، ویژهنامه هفدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) میباشد.