گروه سیاسی: «اطلاعات سپاه با آمدن محسن رضایی قدرت گرفت و میتوان به جرات گفت هسته اصلی وزارت اطلاعات از سپاه جدا شد و بیش از 90 درصد کسانی که وزارت اطلاعات را تشکیل دادند سپاهی بودند.»
جملات فوق بخشی از سخنان «محسن رفیقدوست» اولین و تنها وزیر سپاه انقلاب اسلامی در خصوص اولین روزهای تشکیل سپاه پاسداران بود. رفیقدوست در گفتوگو با ایسنا به روایت چگونگی تشکیل این نیرو پرداخت. نحوه تاسیس سپاه پاسداران، اختلافات داخلی سپاه در آغاز فعالیت سپاه در ایام دفاع مقدس، خرید ادوات نظامی، چگونگی تاسیس بخش اطلاعات در سپاه، جزئیات انتصاب محسن رضایی به فرماندهی سپاه و فعالیت اقتصادی این نیرو جزء محورهایی بود که در این گفتوگو مطرح شد. رفیقدوست در این خصوص اظهار داشت: «پیش از پیروزی انقلاب در رابطه با تاسیس سپاه، پیشنهادات مختلفی مطرح و جلسات متعددی برگزار شد. این جلسات و بحثها پس از پیروزی هم ادامه داشت و البته جای ثابتی هم پیدا کرده بود. جلسات در منزل آقای اخوان در خیابان ایران برگزار میشد و من هم در آن جلسات شرکت میکردم. تا اینکه امام(ره) در مورد تشکیل سپاه حکمی به آقای لاهوتی دادند. دولت موقت هم برای سامان دادن این بحث حول محور خود پیشدستی کرد.
امام(ره) هم فرمودند که آقای لاهوتی! زیر نظر دولت موقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل دهید.» وی خاطر نشان کرد: «در همان روزهایی که من در مدرسه رفاه فعالیت میکردم، مرحوم شهیدان بهشتی و مطهری مرا فراخواندند و گفتند که امام(ره)، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کرده است، شما هم کارها را در مدرسه رها کن و به آن سپاه بپیوند. مشخص شد عدهیی از برادرانی که دستاندرکار بودند، به خصوص بیشتر افرادی که جزء انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکا بودند، در محل پادگان لجستیکی ارتش که تا چند روز قبل فرمانداری نظامی تهران بود، جمع شده بودند. من هم به آنجا رفتم، دیدم عدهیی از آقایان مثل مهندس صباغیان، تهرانچی، مرحوم علی فرزین، جعفری، محسن سازگارا، سنجقی و... آنجا جمع شدهاند. سلام کردم و نشستم. پرسیدم قرار است سپاه تشکیل شود؟ گفتند بله. بر روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: 1ـ محسن رفیقدوست و آن یادداشت را مقابل دیگران گذاشتم.»
رفیقدوست افزود: افرادی هم آمدند و به سپاه ملحق شدند. افرادی چون آقای مهندس غرضی و محمدرضا طالقانی پسر آقای طالقانی، اصغر صباغیان، آقای بشارتی، ناصر آلادپوش، محمودزاده و ... اولین وزیر سپاه جمهوری اسلامی در ادامه بیان خاطراتش از روزهای تاسیس این نهاد انقلابی گفت: «پس از مدتی احساس کردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مد نظر امام(ره) بوده است. از طرف دیگر در سه تشکل دیگر هم نیروها به صورت مسلح فعالیت میکردند که شامل گارد انقلاب تحت نظر ابوشریف، گارد دانشگاه (پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروههای مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین شکل داده بود، میشدند و در ساختمان کیا در خیابان دکتر شریعتی و ساختمانی در بهارستان فعالیت میکردند.» وی اضافه کرد: «سپاه تشکیل شده بود و کار ادامه داشت اما همخوانی مناسبی میان افرادی که در این سه تشکل فعالیت میکردند، نبود. بعضاً هم با افرادی که در جاهای مختلف بودند، درگیری پیدا میکردیم. مثلاً خبر میدادند جایی اسلحه جمع شده است. میرفتیم و میدیدیم قبل از ما گروه آقای منتظری با ابوشریف رسیده است؛ چند بار این اتفاقات به این شکل افتاد.» اولین وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد: «یک روز تصمیم گرفتم مراکز فعال دیگر را به هر نحو ممکن در سپاه ادغام کنم. پاییز 58 از ابوشریف و شهید منتظری و شهید محمد بروجردی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم. یک کلت کمری 45 داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر چهار گروه موجود میشناسم، همه یک هدف را تعقیب میکنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام(ره) است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است.
انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم در هر صورت این حکم امام(ره) است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجهیی برسیم، اول شما سه نفر را میکشم، بعد خودم را و همه را راحت میکنم. خوشبختانه در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که حرف منطقی است و بهتر است بنشینیم و با هم مذاکرهیی برای ادغام انجام دهیم. قرار شد از هر کدام از این مراکز سه نفر انتخاب شوند. این 12 نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند. از هر کدام از گروههای افرادی آمدند. قرار شد در محل پادگان جمشیدیه که دست ابوشریف بود مرتب جلساتی تشکیل شود. پس از تشکیل 2 یا 3 جلسه موضوع را با دوستانمان در شورای انقلاب مطرح کردم. آقای بهشتی، خامنهیی، هاشمی و .... جمع بودند. این کار بسیار مورد استقبال قرار گرفت. آقای هاشمی مامور شد بر فعالیتهای ما نظارت داشته باشد و بعضاً هم در جلسات ما شرکت میکرد و این جلسات شاید 3-2 ماه طول کشید.» رفیقدوست در ادامه با بیان اینکه در آن ایام مرتب با دولت موقت اختلاف پیش میآمد، اظهار داشت: «دولت موقت بودجه نمیداد و میخواست سپاه تحت کنترل خودشان باشد. وی همچنین از وقوع جنگ تحمیلی به عنوان عاملی که وضعیت سپاه را عوض کرد، نام برد و با بیان اینکه با شروع جنگ سپاه نقش جدیتری گرفت، یادآور شد: «سال 60 زمانی که بنیصدر رفت، پیشنهاد کردیم حضرت امام(ره) به عنوان فرمانده کل قوا؛ فرماندهی برای سپاه منصوب کنند تا سپاه منسجم شود و قوت بگیرد. ایشان هم فرمودند که شورای فرماندهی سپاه فردی را معرفی کند. در آن مقطع زمانی بود که آقای رضایی مسوول اطلاعات سپاه شده بود. آقای بشارتی نیز نمایندگی مجلس را برعهده داشت. لانه جاسوسی فتح شده بود و عدهیی از بچههای لانه جاسوسی نیز به سپاه آمده بودند. افرادی مثل رضا سیفاللهی که البته با آقای رضایی در اطلاعات کار میکرد.»
وی ادامه داد: «برای اجماع روی یک فرد همه ما به باغ شیان، باغ پذیرایی ساواک، رفتیم. آن باغ به طور کلی دست من بود. علاوه بر افراد عضو شورای فرماندهی؛ شهید محلاتی و آقای موسوی خوئینیها هم حضور داشتند. به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدیم که بهترین کسی را که برای فرماندهی سپاه میتوانیم خدمت امام(ره) معرفی کنیم، شهید کلاهدوز است. بنا شد این موضوع را فردای آن روز خدمت حاج احمدآقا اعلام کنیم. به خاطر دارم زمانی که پس از پایان جلسه به خانه رفتم صبح هنوز هوا تاریک بود، متوجه شدم کسی در میزند. در را باز کردم. دیدم شهید کلاهدوز در حالی که عبایی بر دوش انداخته، پشت در ایستاده است. از زیر عبایش قرآنی درآورد و مرا به قرآن قسم داد که او را فرمانده نکنیم. دلیلی هم برای اصرار بر خواسته خود مطرح کرد. پرسیدم که پس چه کار کنیم؟ گفت که محسن را انتخاب کنید.» رفیقدوست خاطر نشان کرد: «آقای رضایی در آن جلسه سه رای آورده بود در حالی که شهید کلاهدوز 7 رای داشت. بالاخره یک رای اضافه کردیم و رای آقای رضایی به 4 رسید. تا زمان رحلت امام(ره) آقای رضایی فرمانده سپاه باقی ماند.» وی همچنین به چگونگی تاسیس بخش اطلاعات سپاه اشاره کرد و با بیان اینکه تاسیس این بخش توسط جناب آقای بشارتی انجام شد، اظهار داشت: «این بخش سپاه با آمدن آقای محسن رضایی کاملاً قدرت گرفت. میتوان به جرات گفت وزارت اطلاعات تشکیل شده از 90 درصد از کادر و دستاوردهای اطلاعات سپاه و 10 درصد از اطلاعات نخستوزیری، کمیته انقلاب و نهادهای دیگر بود. به واقع هسته اصلی وزارت اطلاعات از سپاه جدا شد.
همه سپاهی بودند. بیش از 90درصد کسانی که وزارت اطلاعات را تشکیل دادند سپاهی بودند. اطلاعات سپاه، اطلاعات بسیار قوی بود. بچههای خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل کرده بودند. به یاد دارم که وقتی اطلاعات سپاه حزب توده را زد، خود آنها میگفتند حکومت شاه حتی 20 درصد این موفقیت را نتوانسته بود در دوران طاغوت پیدا کند. مجتبی طالقانی هم توسط سپاه دستگیر شد. مجتبی از کسانی بود که از سازمان مجاهدین انقلاب رفته بود و تغییر موضع داده بود و گزارشها نشان میداد که در یک تصفیه درون سازمانی دست به قتل یکی از خانمهای عضو سازمان زده بود. به طور کلی در سپاه اطلاعات مسائل داخلی و خارجی ایران را داشتیم، اما من در آن دخالتی نداشتم.» تنها وزیر سپاه جمهوری اسلامی همچنین در بیان کیفیت فعالیتهایش در سپاه، همزمان با ایام دفاع مقدس گفت: «پیش از انقلاب من با سازمان فتح ارتباط و با شخص مرحوم عرفات هم آشنایی داشتم. قلعهیی در جنوب لبنان بود که معتقدم اگر خالی نمیشد هیچگاه اسرائیل نمیتوانست جنوب لبنان را اشغال کند و آن قلعهیی بود که از آنجا میشد تا کیلومترها خاک اسرائیل را دید. من قبل از انقلاب در آن قلعه پاسداری داده و دوره نظامیگری را آنجا تمرین کرده بودم.» رئیس دولت اضافه کرد: «اولین اسلحه را برای سپاه از فلسطینیها خریدم. به خاطر دارم 500 قبضه آربیجیهفت که ساخت خودشان بود. به لبنان رفتم و زیر کوهی کارخانهشان را دیدم. تفنگ هم از آنها خریدم که آن را از بلغارستان خریده بودند. از ابتدای تشکیل سپاه تا پایان جنگ مسوول پشتیبانی سپاه بودم.