سیدرضا علوی
تودههای سیاسی بیهویت از عوارض رقابتهای انتخاباتی در عصر میانهروی احزاب و جناحهای سیاسی است. هویت سیاسی وجه تمایز یک جریان و یا فردی است که به نمایندگی از آن جریان وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی میشود و موجد توزیع خاصی از رفتارها، هنجارها، ایستارها، موضعگیریها و... میگردد. هویت وجه تمایز بین "من و ما" با "غیر و دیگری" است. هویت به گسستها و پیوستهایی که در عالم سیاست رخ میدهد آهنگی منظم و هارمونیک میبخشد و نوتهای بعدی این کنسرت را قابل پیشبینی میکند. برخی معتقدند؛ تاریخ مشترک، منافع مشترک و سرنوشت سیاسی مشترک از جمله وجوهی است که به هویت سیاسی قواره میدهد.
در شرایط کنونی مهندس میرحسین موسوی به ظاهر اصلیترین نامزد جریان دوم خرداد است که البته برخلاف خاتمی از عقبه اجتماعی چندانی برخوردار نیست. یاران خاتمی حتی حاضر نشدند انصراف رئیس دولت اصلاحات را به پای موسوی بنویسند و تاکید کردند: "اینکه امروز خاتمی از انصراف سخن میگوید را نباید به حساب این گذاشت که خاتمی میخواهد مشخصا به نفع کاندیدایی خاص کنارهگیری کند، بلکه باید به این حساب گذاشت که... هدف اصلی اصلاحات است." آنها اگر در روز انتخابات هم بخواهند به موسوی رای دهند دستکش دست خواهند کرد!
طیف دیگری از دوم خردادیها بر این عقیدهاند که اساسا موسوی دوم خردادی نیست و انصراف خاتمی بازی برد ـ برد برای اصولگرایان است. مواضع و برنامههای موسوی برای اداره کشور کمتر رنگ و بوی دوم خرداد را میدهد و عمده تاکید آخرین نخستوزیر انقلاب بر احیا و ترمیم گفتمان انقلاب اسلامی است تا بازسازی گفتمان اصلاحات. به عنوان نمونه محمدرضا خاتمی ضمن تصریح مواضع حزب مشارکت معتقد است: "کاندیدای اصلاحطلبان باید دید روشنی در برابر اصلاحات داشته باشد، مواضع شفافی طی سالهای گذشته نسبت به تحولات از خود نشان داده باشد و تجربه وی نیز کارآمدی وی را اثبات کند. کاندیدای اصلاحطلبان باید توان بسیج اجتماعی آرای خاموش را داشته باشد، بخشهای اعظم نیروهای فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امکان کار حول وی را داشته باشند."
برخی از گروههای واقعبین دوم خردادی نیز بر این باورند که نسل جوان موسوی را نمیشناسد. وی متعلق به بیست سال پیش است که به دهه چهارم انقلاب پرتاب شده است. پرستو سرمدی یکی از نویسندگان دوم خردادی خطاب به موسوی عاجزانه مینویسد: "آقای موسوی عزیز! خیل عظیمی از مردم و گفتمانی بزرگ و معتبر به نام اصلاحات، بدون خاتمی در فضای موجود نسبتشان با انتخابات مبهم میشود. اینها هم مردماند. شما حق دارید که برای گفتمان خودتان کاندیدا شوید اما کمک کنید که به خاطر گفتمان سوم شما گفتمان دیگری نمیرد. این درخواست زیادی نیست."
بدیهی است با نامزدی موسوی مجال مانور گروههای تندرو نظیر حزب مشارکت و سازمان مجاهدین کمتر میشود. کسانی که گرداگرد موسوی را گرفتهاند اساسا از جنس افراطیگری نیستند. با انصراف خاتمی عملا حزب مشارکت و سازمان مجاهدین بازی مشترکشان را تمام نشده واگذار کردند و به حاشیه میروند. نامزد فعلی برخلاف نامزد قبلی برای عناصر افراطی تره هم خرد نمیکند.
به طور طبیعی برایند این نگرشها و منافع دوم خردادیها را به این سو هدایت میکند که تمام تخممرغهای خود را داخل یک سبد نگذارند. حضور پر رنگ کرباسچی، عبدی، قوچانی و سایرین در ستاد انتخاباتی مهدی کروبی حکایت از یک جهش استراتژیک توسط برخی از دوم خردادیهای باهوش دارد.
آنها که از مدتها پیش میدانستند تاریخ مصرف خاتمی گذشته است و موسوی نیز شترش را جای دیگری خوابانده است. آنها که ملتمسانه از خاتمی خواستند تا عجولانه نامزد انتخابات نشود و اجازه دهد که حداقل این انرژی صرف تمرکز بر روی گزینه رای آور دیگری گردد. اما امروز به ناچار لختی آسودن در سایبان کروبی امکان تامل و سازماندهی مجدد را به دست میدهد و از طرفی مجبورشان نمیکند علیرغم خواسته قلبی از موسوی حمایت کنند. در حقیقت میرحسین موسوی که این روزها در کنار کروبی، نامزد اصلی مورد حمایت جبهه اصلاحات است این روزها با زوال هویت سیاسی دست و پنجه نرم میکند. واقعیت این است که موسوی نه دوم خردادی است و نه اصولگرا، نه چپ دهه 60 و نه راست دهه80، نه محافظهکار و نه اصلاحطلب، و نه....
دوم خردادیها میگویند خاتمی آنقدر با دست پیش و با پا پس زد که موسوی در یک فرصت مناسب به یکباره همه چیز را از او قاپید. به قول یکی از اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت "قضیه خاتمی و میر حسین شده است مثل عسل و خربزه، تکتکشان شیرینند، اما ترکیبشان سنگ میشود سر جگر آدم و فعلا که آن عسل و این خربزه دست به دست هم دادهاند و روزگار را به ما زقوم کردهاند."
یکی از عوارض حاشیهنشینی در سیاست زوال بطئی هویت سیاسی است که با عملیاتهای ایذائی نیز نمیتوان آن را ترمیم کرد. نوعا اعتقاد بر این است میرحسین موسوی را در 20 سال گذشته باید در یک الگوی سیستمی بسته تحلیل کرد که پس خوراندی خنثی داشته است.
عمدهترین برونداد آخرین نخستوزیر انقلاب پس از اصلاح قانون اساسی در بیست سال گذشته تنها برگزاری یک نمایشگاه نقاشی بوده که نسبت خاصی را با هیچ یک از معادلات سیاسی کشور برقرار نمیکند. برخی با احتجاجات صحیح و سقیم سعی بر این دارند تا یک دلالت معنایی برای سکوت بیست ساله آقای موسوی پیدا کنند اما پرسش مهمی که امروز افکار عمومی پیش پای آقای موسوی گذاشته است این مهم است که وی از کجای اسلام استنباط کرده است. در 20 سال پیش که کشور مقاطع حساسی را پشت سر گذاشته باید سکوت کند و هیچ پس خوراند مثبت و یا منفی نداشته باشد. البته آسیبهای مزمن این حاشیهنشینی بیش از آنکه سوالبرانگیز باشد برای آقای موسوی در شرایط فعلی رهاوردی جز زوال هویت سیاسی به همراه نداشته است. در واقع آنچه از پاتولوژی و ریختشناسی مواضع اخیر موسوی به دست میآید چیزی جز تودههایی از مواضع سیاسی و اظهار نظرهای بیهویت نیست که نه جبهه دوم خرداد را راضی میکند و نه اصولگرایانه است. امروز به وضوح میتوان پیشبینی کرد در انتخابات آتی تمام آرای خاتمی به سبد موسوی ریخته نخواهد شد. موسوی قادر نیست متناسب با گفتمان حاکم بر کشور فرایندهای تصریح و تالیف منافع را هدایت کند.
آنچه که از بررسی رفتار انتخاباتی رایدهندگان ایرانی در چند انتخابات گذشته به دست میآید این دقیقه است که اساسا افکار عمومی در ایران اقبال چندانی به نسخههای کپی، کاریکاتور و... ندارد. ایرانیها رای خود را خرج هویتهای سیاسی مشخص میکنند. موسوی در جریان دوم خرداد بهسان پرچمدار بیپرچمی میماند که سربازان خاتمی او را گم کردهاند و یا او سربازانش را گم کرده است. سادهلوحانهتر اینکه عدهای موسوی را اسب تراوای خود میدانند به امید آنکه با پنهان شدن پشت آن در یک شب تاریک و در موقعیتی مناسب در خیابان پاستور پیاده شوند. البته این نگرانیها اتاق فکر جبهه دوم خرداد یعنی سازمان مجاهدین و حزب مشارکت را برآشفته است. به زعم آنها این گونه که موسوی توسن انتخاباتی خود را میتازد سربازان یا از او عقب میمانند و یا از وی جلو میزنند. واقعا آزمون دشواری پیش روی اتاق فرمان دوم خرداد است تا این سردار بیپرچم را مدیریت کنند. برای سازمان مجاهدین و مشارکت انتخابات دهم دو روی یک سکه است که در قمار خاتمی آن را باختهاند. از طرفی برخی دیگر از دوم خردادیها با علم به اینکه تمام آرای خاتمی به نفع موسوی به صندوق ریخته نمیشود تخممرغهایشان را داخل یک سبد نگذارند و با تشویق و تشجیع کروبی برای ماندن در عرصه انتخابات و همچنین نواختن بر طبل تَکثر و چندصدایی زمینه را برای این موضوع فراهم میکنند تا کروبی را به عنوان یک الگوی نابتر از جبهه اصلاحات نسبت به موسوی معرفی کنند. به هر حال وضعیت کنونی، دوران زوال هویت سیاسی دوم خرداد است که امروز در شمای یک توده نحیف و ناتوان ظاهر شده است. آهنگی است در ایران با زاد و ولد جریانات و احزاب سیاسی خوشایند است والا هیچ اهل دلی با تکنوازی صرف سر ذوق نمیآید. کشور نیازمند تفکرات و سلایق مختلف برای مدیریت امور است که با گذار از تعارضات بنیادی اختلافات خود را به سطح سیاستگذاریها فرو کاهیده باشند.