تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۸۸ - ۰۹:۲۰  ، 
کد خبر : ۱۰۱۱۳۳

دست ‌آهنی و دستکش مخملی (بخش دوم)

بهرام مهتدی مقدمه: در بخش نخست این مقاله ضمن بررسی پیام نوروزی اوباما، تضاد فاحش دیدگاه دکتر زیبا کلام نسبت به آمریکا با دیدگاههای متفکرین و تحلیلگران برجسته، مستقل و مترقی آمریکائی نظیر چامسکی، گورویدال و پال کریگ رابرتس (که تا حد زیادی با مواضع دولت جمهوری اسلامی و طیف اصولگرا همخوانی دارد) مطرح شد. همچنین نتیجه گیری شد که وقتی طیفی به غلط مقاومت در مقابل آمریکا را خصومت می نامند پس عمدا یا سهوا تسلیم و انفعال را توجیه می کنند.

می توان مفهوم انفعال در سیاست خارجی و ارتباط آن با منافع ملی را از طریق مصادیق عینی دنبال کرد. البته به یاد داشته باشیم همانگونه که از بخش نخست این مقاله و خصوصا مقایسه برداشت دکتر زیباکلام و پرفسور چامسکی از آمریکا بر می آید، امثال دکتر زیبا کلام برخلاف تمام شواهد تاریخی و عینی (که فقط به بخشی از آن بسنده شد) از آنچه اصولگرایان «استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا» می خوانند بتی ساخته اند و آن را می پرستند.
تعریف اینان از «منافع ملی» ایران نیز از همان رویکرد نشئت می گیرد. بعنوان مثال وی در ارتباط با نطق آقای احمدی نژاد در کنفرانس ژنو، ضمن تکرار اتهامات کذب رژیم اسرائیل و حامیان غربیش مبنی بر اینکه رئیس جمهور ایران قبلا از «یهودی کشی» صحبت کرده اند، می گوید: «اینکه سودان و اتیوپی یا حتی فلسطینیان برای ما کف بزنند. به سود منافع ملی ما نیست زیرا ضمن اینکه نمایندگان این کشورها برای ما کف می زدند، بسیاری از کشورهای قدرتمند جهان از جمله بسیاری از اروپایی ها سالن را ترک کردند.»
البته ظاهراً وی فراموش کرده است که در کنفرانس دوربان فقط حدود 30 کشور غربی کنفرانس را تحریم کردند یا هنگامی که رئیس جمهور ایران نژاد پرستی اسرائیل را محکوم کرد از سالن خارج شدند. این در حالی است که سازمان ملل متحد 192 عضو دارد و اکثریت باقیمانده در سالن کنفرانس آقای احمدی نژاد را تایید کردند. در این جریان نمادین، کشورهائی با سوابق دیرینه استعمارگری و نژادپرستی درکنار رژیم صهیونیستی در اقلیت و انزوا قرار گرفتند؛ جدائی حساب اینان از اکثریت کشورهای جهان جلوه گر شد (اکثریتی که قرنها است از اذیت و آزار این اقلیت نژادپرست و استعمارگر رنج می برد) و همچنین های و هوی کشورهای غربی درباره حقوق بشر و آزادی بیان بار دیگر زیر سؤال رفت. از اینرو بسیاری از تحلیلگران غربی از حرکت دولتهایشان انتقاد کردند. بعنوان مثال حتی جرمی پکسمن، مفسر و مجری معروف برنامه نیوزنایت تلویزیون بی بی سی، حرکت اروپائیان را «معرکه گیری» خواند و سفیر بریتانیا را متهم کرد که با دیگر همکارانش موفقیتی را به رئیس جمهور ایران پیشکش کرده‌اند.
یکی دیگر از علائم ناخشنودی پروپا گاندیست های زبده غرب از واقعه ژنو دستکاری در نحوه گزارش کردن آن است. رسانه های غربی در آغاز کار اعلام می کردند که اروپائیان پس از اینکه رئیس جمهور ایران، اسرائیل را «نژاد پرست» خواند سالن را ترک کردند، لیکن در حال حاضر رسانه هائی مانند یورونیوز مجبور شده اند به دروغ گوئی علنی پناه ببرند و ادعا کنند که «انکار هولوکاست» باعث خروج هیئت های اروپائی شده بود. ریاست محترم جمهور در هیچ کجای نطق خود هولوکاست را انکار نکرد و فقط یک بار با کلماتی سنجیده به «سوء استفاده از هولوکاست» اشاره کرد (حتی در ترجمه بی بی سی که بلافاصله پس از نطق وی منتشر شد از عبارت صحیح exploiting the holocaust استفاده شده بود). این نقطه نظری است که مستندات متعدد آن به دقت از سوی محققین مهمی نظیر فینکدستین (که خود کلیمی است و خانواده اش از بازماندگان اردوگاه آوشویتز آلمان نازی هستند) مکتوب شده است.
با وجود این از نظر جناب زیبا کلام (و جناب موسوی که فرموده اند: «در ژنو حاضر می شوند، حیثیت ملت را می برند و افتخار هم می کنند») به نفع و مایه افتخار ما نیست که احترام و تحسین بیش از 160 کشور جهان که با ما منافع مشترک دارند و اکثرا در مجامع بین المللی از ما حمایت می کنند جلب کنیم و با بسیج این کشورها بر علیه چند کشور زورگو و زیاده خواه شرایط اسفناکی که بر دنیا حاکم است را تغییر دهیم و بتدریج از آن تغییرات بهره جدی ببریم. این دقیقا تحولی است که در آمریکای لاتین پیشرفت قابل توجهی داشته است و مستعد گسترش است. آیا امثال آقای دکتر و جناب موسوی در نظر گرفته اند که اگر غربیان از چنین عاقبتی بیمناک نیستند چرا ما را به حال خود نمی گذارند؟
از آن مهمتر، چگونه فردی که داعیه ریاست بر دولت را دارد عملا به کشورهائی که چشم طمع به کشورش دوخته و سخنانش را زیرنظر دارند می گوید که حیثیت و آبروی ما در گرو تایید شما است و بدون تایید شما ما آبرو و حیثیت نداریم؟ آیا این قبیل اظهارات قدرت چانه زنی جمهوری اسلامی را تضعیف نمی کند؟ خصوصا اگر رئیس دولت ایشان باشند؟ انصافا آیا اینگونه افراد صلاحیت تشخیص و حضانت منافع ملی را دارند؟ جناب دکتر و همقطارانشان در راستای همان تفکر نخ نمای ناشی از استعمارزدگی که جهان یعنی چند کشور قلدر و بس، مقاومت در موضوع هسته ای را نیز بنفع ایران نمی دانند.
افاضات جناب دکتر در این خصوص یادآور بر افراشتن عجولانه پرچم تسلیم از سوی دیگر همفکرانشان نظیر خانم عبادی است که چندی پیش در مصاحبه با روزنامه فرانسوی لوفیگارو اظهار داشته است: «کل جهان از ما می خواهد که برنامه غنی سازی هسته ای خود را تعلیق کنیم. معقول نیست که اینکار را نکنیم». این خانم وقتی از «کل جهان» (!) صحبت می کنند و ایران را منزوی می پندارند، حمایت اکثریت کشورهای جهان، از جمله 115 کشور تشکل غیر متعهد از مواضع هسته ای ایران به نظر مبارکشان نمی آید. ظاهرا اعطای جایزه صلح نوبل بجای افزودن بر اعتماد بنفس عرق ملی ایشان، چنین احساس حقارتی که نسبت به آمریکا و چند کشور اروپائی بروز می دهند را تقویت کرده است. حقا که اروپائیان هم خوب می دانند به چه کسی جایزه بدهند!
حداقل امثال جناب زیبا کلام و سرکارخانم عبادی این مقدار از نظرهایشان را صریحا بیان کرده اند. تکلیف اصولگرایان نیز روشن است. لیکن آنان که همفکر زیبا کلام و عبادی هستند ولی نمی گویند را باید دریافت. آنانی که در عین حال داعیه صاحبنظری و سیاستمداری را یدک می کشند بیشتر نگران کننده اند، چون آنان نیز همانند اینان در برابر یک پرسش حیاتی پاسخی ندارند: پس از اتمام ذخائر نفتی طی چند دهه آینده، بدون امکانات هسته ای مستقل، بدون دست نیاز دراز کردن بسوی همان چند کشور سلطه طلب، سوخت خود را از کجا باید تأمین کنیم؟
البته اگر می خواهیم دشمنان ما را تایید کنند و نقل ونبات و نوبل بدهند باید بدانیم که طرح اینگونه سؤالات به نفع ما نیست.
آری. در حالیکه علائم روزافزون گرایش بالاجبار به سوی قبول ایران هسته ای در اروپا آمریکا و حتی اسرائیل مشاهده می شود به نفع ما نیست که در این عزم ملی پایدار و استوار باشیم! (بعنوان مثال روزنامه با نفوذ وال استریت جورنال گزارش می دهد که دولت آمریکا مشغول بررسی طرحی از سوی آلمان و انگلیس است مبنی بر اینکه مخالفت با برنامه هسته ای ایران به شرط وجود نظارت متوقف شده و تحریمها برداشته شوند. جدیدترین مثال اسرائیلی این روند نیز مقاله یکی از تحلیلگران نظامی برجسته این رژیم در روزنامه هاآرتص است که حتی توصیه کرده تل آویو خود را برای قبول ایرانی با سلاح هسته ای آماده کند.)
در چنین شرایط سرنوشت ساز، در حالیکه این زورگویان در گرداب افول اقتصادی وسیاسی چرخ می زنند، از آقای زیباکلام گرفته تا آقای موسوی موعظه می کنند که شکست پذیر شمردن این زیاده خواهان صرفاً «خیالبافی» است. آیا پیروزی انقلاب، بیرون راندن صدام از ایران (در حالیکه تمام قدرتهای بزرگ و کوچک حامی وی بودند) و ده ها موفقیت دیگر با چنین طرز تفکری میسر شد؟ هزاران بار شکر که در آن سالهای سرنوشت ساز حرف آخر با مرحوم امام(ره) بود و طی سالهای بعد جناب موسوی سکوت اختیار کرده بودند.
لابد از نظر این «واقع بینان» به نفع ما نیست که به کمک حماس و حزب الله، رژیم اسرائیل را نیز عقب برانیم و اجازه ندهیم که این بذر فاسدی که اروپائیان و آمریکائیان برای نیل به اهداف استعماری خود در این منطقه حساس کاشته و پرورش داده اند بارور شود؟ آنان که در مورد لزوم مقابله با «آقا بالا سرمنطقه» دچار تردید هستند آیا اطمینان دارند اسرائیلی که 61سال است عمداً از تعریف رسمی مرزهای قانونی خود استنکاف می کند12 (و بارها به کشورهای دیگر حمله نظامی کرده است) حتی به «نیل تا فرات» نیز قانع خواهد بود؟ آیا از فعالیتهای این رژیم در کشور همسایه مان عراق آگاه هستند؟ (وین مدسن، روزنامه نگار آمریکائی، درباره همکاری دولت خود مختار کردستان با تل آویو در راستای طرح «اسرائیل بزرگ» و تصرف بخشهائی از خاک عراق تحقیقات شایان توجهی ارائه داده است) آیا مراجعه به نوشته های بزرگان صهیونیزم که اخلاق و تفکر صهیونیزم را تشریح می کند مایه آسودگی خیال این هموطنان می شود؟ ولادیمیر جابوتینسکی که بنیان فکری حزب حاکم و افراطی لیکود از او است به صراحت می نویسد:
«صهیونیزم یک ماجراجوئی استعماری است وهستی و نیستی آن در توسل به زور از نوع مسلحانه خلاصه می شود.»
آیا هوشیاری و دوراندیشی درباره چنین معضلی به نفع ما نیست؟
در حالیکه در جبهه هائی بیش از 1000 کیلومتر دورتر از مرزهای ایران ریشه های مقاومت مشترک مردم منطقه با خون فلسطینیان و لبنانی ها آبیاری می شود، جفا است که امثال آقای زیبا کلام دست زدن فلسطینیان برای ایرانیان را به مسخره بگیرند و آن را بر خلاف منافع ایران قلمداد نمایند. اینگونه تحقیر کور کورانه ملت ستم دیده ولی سربلند فلسطین یادآور اعلامیه ننگین دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) است، که در اوج حملات اسرائیل علیه مردم غزه، ضمن تایید و تکرار شنیع ترین تبلیغات جنایتکاران جنگی، ایران را متهم کرد که با حمایت از حماس مردم فلسطین را بی اختیار کرده است! از این سیاستمداران تازه کار باید پرسید: مگر مردم فلسطین در انتخابات سال 2006، که ناظران بین المللی به ریاست جیمی کارتر صحت آزادی و دموکراتیک بودن آن را تایید کردند، حماس را به رهبری خود انتخاب نکردند؟ آیا دولت ایران آنان را مجبور به اینکار کرد؟
ظاهرا کسی از موسوی ها و زیبا کلام ها نپرسیده است که آیا مقاومت فعال دولت ایران در مقابل غرب و رژیم اسرائیل با هدف شکستن تابوهای معمول در روابط با زورمندان و زورمداران «خیالبافی» است و برخلاف منافع ملی کشور را به «قهقرا» می برد، یا این باور عجیب جناب موسوی که اگر ما مثلا از گل بالاتر به اسرائیل نگوئیم و حداقل نژادپرست بودن دولت اسرائیل را علنا در جهان مطرح نکنیم، دول غربی از سرزنشهای ملایم و نمایشی اسرائیل فراتر خواهند رفت و در مقابل این قلدر قلچماقی که خود برای سرکوب کشورهای منطقه به اینجا آورده اند «موضعگیری» مؤثر خواهند کرد؟ پس چطور طی شصت سال گذشته چنین کاری نکرده اند؟ آیا این به نفع ما نیست که بجای تمکین از عرف وعادتها و خط قرمزهائی که دیگران بنفع خود برقرار کرده اند ابتکار عمل را در دست بگیریم؟ دقیقا همین رویکرد در ژنو و عرصه های دیگر رویاروئی «کشورهای قدرتمند» غرب و جمهوری اسلامی (نظیر مسئله هسته ای) حریف را وادار به اشتباه و سپس بازنگری در تاکتیکهای خود کرده است که به برخی از مصادیق آنها (نظیر پیام نمایشی نوروزی اوباما و گرایش به قبول ایران هسته ای) اشاره شد.
اینان که از حمایت اکثر کشورهای جهان عار دارند و فقط تشنه آنند که «کشورهای قدرتمند»، آن هم فقط از نوع اروپا و آمریکا، دست تاییدی به سرشان بکشند (همانند محمود عباس که پرفسور ادوارد سعید فقید معتقد بود «می خواهد مردم سفید پوست از وی راضی باشد.»)19 وجود ابرقدرت آینده جهان یعنی چین و قدرت بزرگی مانند روسیه و همچنین تشکل بسیار قدرتمندی مانند پیمان شانگهای را در صف طولانی حامیان ایران به نظر نمی آورند. موضع مضحک دبیرکل جبهه مشارکت نیز که از «تنزل منزلت بین المللی کشور» در اثر «رادیکالیزم» و «تنگ نظری» در عرصه بین الملل» افسوس می خورد و فغان برمی آورد که چرا «کمونیسم... محور جدیدی از توجهات جدید کشور ما می شود و معدود دولتهای کمونیستی برای انعقاد عقد اخوت محوریت می یابند»20 بدون شک از نظر این بزرگواران خنده آور نیست.
سوای تحلیل ناقص از واقعیتهای جهان امروز و عدم توجه به نکات ظریف سیاست خارجی جمهوری اسلامی، آنچه بیشترین نقش را در تقویت آن عقده انفعال که در سطور گذشته ترسیم شد دارا است رویکرد این بزرگواران به مباحث اقتصادی است، که در بخشهای آتی مقاله حاضر مورد بررسی قرارخواهد گرفت.         ادامه دارد...
پی‌نوشت‌ها در دفتر روزنامه موجود است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات