عصامالامین / ترجمه: محمدرضا داقلیپور
تنها چند هفته پس از حملات یازده سپتامبر 2001، «چارلز کروتهامر» تحلیلگر واشنگتن پست که تریبون تبلیغاتی نومحافظهکاران به شمار میرود اهداف دولت بوش پس از این حملات را شامل کشورهای افغانستان، عراق، ایران، سوریه، لیبی و تشکیلات خودگردان فلسطین معرفی کرد. در حالی که اولویت اصلی افغانستان بود و عراق هنوز سرنوشت نامعلومی داشت به اسرائیل چراغ سبز و اختیار تام داده شد که با تشکیلات خودگردان مقابله کند. جورج بوش کاملاً خودنمایی میکرد و به انزوای یاسرعرفات اهمیت زیادی میداد تا او در نوامبر 2004 در محاصره، جان خود را در رامالله از دست داد. به آریل شارون نخستوزیر پیشین اسرائیل اجازه داده شد تا انتفاضه مسجدالاقصی را سرکوب کند و بخش قابل توجهی از ساحل غربی را دوباره اشغال کند. در ژانویه 2002، مبارزه علیه افغانستان به زعم بوش پایان یافته بود و آمادگی برای اشغال عراق به حداکثر خود رسیده بود. تاکنون دهها کتاب درباره طراحی برنامههای مختلف و فریبکاری نومحافظهکاران جهت توجیه تغییر رژیم در عراق منتشر شده است. «باب وودوارد» معاون سردبیر واشنگتنپست وقایع رخ داده و نقش مقامات ارشد امریکایی را در برنامه اشغال عراق در چند کتاب شرح داده است.
رهبر لیبی، معمر قذافی هنگامی که سرنوشت صدام را در عراق در بهار 2003 مشاهده کرد با لندن و سپس واشنگتن تماس گرفت و سعی کرد تا از سرنوشت مشابه صدام دوری گزیند. در ژانویه 2004، لیبی تمام شرایط غرب را پذیرفت و با پذیرش مسئولیت بمبگذاری در هواپیمای بوئینگ بر فراز «لاکربی» اسکاتلند، بیش از 3میلیارد دلار غرامت پرداخت و معاهده منع پیگیری تولید سلاحهای شیمیایی را امضا کرد و از همه مهمتر برنامه هستهای خود را تمام و کمال تعطیل و تجهیزات خریداری شده در طول 2 دهه را راهی امریکا کرد.
از سوی دیگر سوریه با فشارهای شدید دیپلماتیک و انزوای سیاسی – اقتصادی مواجه شد و با تهدیدات پیدا و پنهان دست و پنجه نرم کرد.
در آوریل 2005، سوریه نیروهای خود را پس از 29 سال حضور نظامی از لبنان خارج کرد. اگرچه فشارهای امریکا در اجبار دمشق برای عقبنشینی از لبنان بسیار مؤثر واقع شد اما سوریه همچنان به عنوان هدفی برای تغییر رژیم در دستگاههای اطلاعاتی و نظامی ایالات متحده باقی ماند. آنچه که نقش سوریه در حمایت از مقاومت عراقیها در برابر امریکا و پذیرایی از نیروهای مقاومت فلسطینی نامیده میشد به عنوان گناه نابخشودنی دمشق معرفی شد.
اما سختترین پوسته برای شکافتن وشکستن، همواره ایران بوده است. موقعیت استراتژیک ایران برخلاف میل واشنگتن پس از سقوط رژیمهای طالبان و صدام ارتقای قابل ملاحظهای یافت و در سال 2004 شیعیان همپیمان با ایران در عراق کنترل دولت را در دست گرفتند اگرچه عراق هنوز تحت اشغال ایالات متحده بود. همچنین ایران نفوذ بسیاری بر گروه مقتدا صدر یعنی اصلیترین سازمان شیعی مخالف حضور امریکا در عراق کسب کرد.
پس از آغاز دور دوم ریاست جمهوری بوش در ژانویه 2005، بحث جدی در باب ایران در شورای امنیت ملی امریکا درگرفت. بحث اصلی آن نبود که در ایران تغییر رژیم رخ دهد یا نه بلکه آن بود که برای چنین تغییری باید از قدرت نرم بهره گرفت یا سخت؟ «دیک چنی» معاون پیشین رئیس جمهوری امریکا و «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع پیشین انجام سلسله حملات نظامی را پیشنهاد کردند در حالی که «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه پیشین امریکا و «تونی بلر» نخست وزیر پیشین انگلیس خواهان بهرهگیری از قدرت نرم بودند. سرانجام مشاوران نظامی رئیس جمهوری امریکا به وی گوشزد کردند که با تشدید شرایط ضدامنیتی در عراق، درگیری نظامی با ایران برای امریکا بسیار خطرناک و موجب تخلیه قوای نظامی ایالات متحده خواهد شد.
در بین سالهای 2005 الی 2009 کنگره امریکا بیش از 400 میلیون دلار جهت اجرای برنامههای وزارت خارجه با عنوان «پیشبرد دموکراسی» تصویب کرد اعلاوه بر این تصمیم سایر ابزارها برای اعمال قدرت نرم در ایران بود. این برنامهها شامل تزریق پول به گروههای ناراضی ایرانی نیز میشد. در سال2008 کنگره به طور مشخص مبلغی را برای مقابله با برنامههای فیلتر اینترنتی در ایران اختصاص داد که عنوان پیشبرد ابزارهای ضدسانسور و خدمات گسترش آزادی در جوامع بسته را به آن داد.
در سال 2007، «برایان راس» خبرنگار ارشد ای.بی.سی نیوز پرده از عناصر قدرت نرم که از سوی «سیا» به کارگیری و از سوی دولت بوش تأیید میشود برداشت. در این گزارش آمده بود که مقامات فعلی و پیشین اطلاعاتی به ABC گفتهاند که CIA تأیید محرمانه کاخ سفید را برای عملیات تاریک یا پنهان جهت بیثبات کردن دولت ایران دریافت کرده و این عملیات در حال پیگیری است. این مقامات تأکید کردند که عملیات «سیا» در ایران مرگبار نخواهد بود و شامل تبلیغات رسانهای پرحجم و همراستا، انتشار مقالات منفی مطبوعاتی، کاستن از ارزش ریال ایران و محدود کردن مبادلات بانکی این کشور خواهد شد. در این گزارش آمده است که تبلیغات منفی یکی از مهم ترین ابزارهای مورد استفاده «سیا» برای پیشبرد این هدف است.
سه روز بعد از انتشار این گزارش روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف از طرحهای «سیا» برای تبلیغات منفی و اطلاعرسانی انحرافی با هدف بیثبات کردن و فروپاشی رژیم در ایران پرده برداشت. این گزارش حاکی از آن بود کاخ سفید برای نخستین بار به «سیا» حق جمعآوری اطلاعات از داخل ایالات متحده که حوزه اختصاصی اف.بی.آی محسوب میشود را داده است تا این سازمان از مهاجران ایرانی که در امریکا زندگی میکنند اطلاعات کسب کند. در ادامه این گزارش آمده است که ایرانیان حاضر در امریکا با خانوادههای خود در ایران پیوندهایی دارند و منابع مناسبی برای کسب اطلاعات به شمار میروند.
اخبار «ABC» حاکی است که بخشی از برنامه «سیا» تأمین پول و سلاح برای گروه مسلح «(تروریستی) موسوم به «جندالله» است که از خاک پاکستان علیه مواضعی در ایران به عملیات نظامی دست زده است. از سال2007 به این سو مقامات امنیتی در ایران دهها تن از اعضای گروههای شورشی را که با «سیا» پیوندهایی داشتهاند بازداشت کردهاند که این گروهها دست به کار بمبگذاری و عملیات خشونتبار بودهاند که آخرین آنها مربوط به 2هفته قبل از انتخابات بوده است که یک مورد بمبگذاری منجر به مرگ 20 نفر شد. یک روز بعد از این تاریخ یعنی 31مه 2009 یک مورد بمبگذاری در برنامه مبارزات انتخاباتی محمود احمدینژاد انجام شد.
علاوه بر این فعالیتها حدود 2هزار عضو گروه مسلح شورشی مجاهدین خلق (منافقین) که به دنبال براندازی مسلحانه رژیم در ایران است از سوی نیروهای امریکایی در عراق پناه داده شدهاند اگرچه این گروه از سال1997 در لیست گروههای تروریست وزارت خارجه امریکا جای گرفته است. گزارش دیلی تلگراف همچنین حاکی است که «مارک فیتز پاتریک» مقام ارشد سابق وزارت خارجه امریکا که اکنون با مؤسسه مطالعات استراتژیک لندن همکاری میکند گفته است که خرابکاری صنعتی، استراتژی امریکا برای مانعتراشی در برابر برنامههای هستهای ایران بوده است که بدون عملیات نظامی یا به جای گذاشتن رد پا باید انجام شود.
دیلی تلگراف مینویسد: «سیا» اجازه یافته است تا ابزارهای ارتباطی لازم را برای گروههای اپوزیسیون در ایران جهت همکاری با یکدیگر و عبور از سانسورهای اینترنتی در ایران فراهم کند. استفاده از این ابزارها و تجهیزات کمک فراوانی به تشدید رویاروییهای اخیر در ایران کرد. لازم به ذکر است که فعالیتهای سیا در ایران با بودجه این سازمان پشتیبانی میشود و ربطی به 400میلیون دلار تصویبی در کنگره برای فعالیت های آشکار وزارت خارجه ندارد. بنابراین به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که کل بودجه بیثباتسازی ایران از سال 2006 به این سو بالغ بر 1 میلیارد دلار شده است.
در طول دهه 80 دولت امریکا و خصوصاً «سیا» در ایجاد درگیری و شورش و ناآرامیهای گسترده و حرکات اعتراضی در اروپای شرقی بسیار فعال بود. این برنامهها در چندین کتاب و مقاله آشکار شده است. دکتر «زبیگینو برژینسکی» مشاور پیشین امنیت ملی امریکا در دوره کارتر در مصاحبه با سیانان در 21 ژوئن 2009 این برنامهها را تأیید کرد.وی در اظهارنظری درباره تأمین بودجه جنبش همبستگی لهستان در سال 1980 و در طول حاکمیت کمونیستها در این کشور خاطرنشان ساخت که من خود کاملاً درگیر این برنامه بوده ام و سعی در تشدید مخالفتها و استفاده از آنها کردهام. وی در پاسخ به سؤالی درباره تغییر رژیم در ایران آن را مطلوب امریکا دانست و موجب ایجاد تسهیلات برای امریکا در سطح جهان عنوان کرد اما لازمه آن را «به کارگیری و جمعآوری دقیق اطلاعات» دانست. در 28 ژوئن گذشته «فرید زکریا» مجری سیانان میزبان «باب بائر» کارشناس بازنشسته «سیا» بود که 21 سال سابقه خدمت در پست خود را داشته است و سالها در سمت افسر ارشد در خاورمیانه فعال است. وی پرسید: آیا حقیقت دارد که ما در جهت تغییر رژیم فعال هستیم؟ آیا درست است که ما گروههای اپوزیسیون داخل و خارج از ایران را برای بیثباتی داخلی تحریک میکنیم و از آنها پشتیبانی مالی مینماییم؟
بائر پاسخ داد: قطعاٌ چنین است و افزود: عملیات سری و محرمانه علیه ایران از خاک افغانستان و عراق پیگیری میشود.
عملیات محرمانه بنیاد ملی دموکراسی (NED) و سایر سازمانهای تحت پشتیبانی دولت امریکا برای حمایت از گروهها و جنبشهای پیگیر انقلابهای «رنگین» نیز همچنان ادامه دارد. انقلاب نارنجی اوکراین، انقلاب گل رز گرجستان، انقلاب گل لاله قرقیزستان، انقلاب سدر لبنان و انقلاب زعفران برمه و اکنون انقلاب سبز در ایران همگی از سوی گروههای تحت حمایت غرب یا اشخاص متمایل به غرب علیه حکومتها پیگیری و اجرا شدهاند.
«گاردین» در گزارشی خاطرنشان کرده است که مؤسسات «USAID» بنیاد ملی دموکراسی، مؤسسه بینالمللی جمهوریخواهی، انستیتو بینالمللی دموکراتیک ملی و بنیاد آزادی (فریدوم هاوس) امریکا مستقیماً درگیر حمایت از این انقلابها بودهاند. روزنامههای واشنگتنپست و نیویورک تایمز حمایتهای گسترده غرب از چنین تحولاتی را افشا کردهاند.
«سعید بهبهانی» منتقد جدی رژیم ایران در تحولات اخیر و مؤسس تلویزیون «میهن تی وی» در خارج، از واشنگتن دیسی میگوید دستگاه حاکمه ایالات متحده در اوایل ژوئن (اواخر اردیبهشت) با فعالان مبارزات انتخاباتی میرحسین موسوی تماس گرفت. وی مدعی است که در آن زمان یک تاجر ناشناس ایرانی ـ امریکایی که به هیلاری کلینتون وزیر خارجه امریکا نزدیک است با «مهدی خزعلی» مدیر برنامههای انتخاباتی موسوی در دبی دیدار و گفتوگو داشته است.روز بعد، خزعلی از سوی بخش فارسی صدای امریکا چهرهای قابل ستایش دانسته و با او به تفصیل مصاحبه شد.
VOAمدعی است که در ایران 15 میلیون مخاطب دارد. سایر گروههای اپوزیسیون ایرانی شکایت کردهاند که VOA سیاست حمایت از کاندیدای اصلاح طلبان را در پیش گرفته و به بایکوت کسانی پرداخته است که از نرفتن به پای صندوقها و به چالش کشیدن مشروعیت رژیم در ایران حمایت کردهاند.
نقش رسانههای غربی چند هفته پیش و در جریان تحولات پس از انتخابات در ایران درخشان بوده است. این ابزارها همواره به عنوان سلاح سرد امریکا برای پیشبرد برنامههایش که در جنگ عراق نیز کاربرد گسترده داشته به کار گرفته شدند.
در نوامبر 2005 انتخابات پارلمانی در مصر برگزار شد. این انتخابات در 3 مرحله انجام شد تا کنترل آن برای رژیم آسانتر باشد. هنگامی که مخالفان به رهبری گروه «الکفاید» و «اخوان المسلمین» در دور اول به پیروزی گسترده دست یافتند، دولت کاندیداهای مخالف و سازمان دهندگان را به شدت ضرب و شتم و آنها را بازداشت کرد. هزاران مصری به خاطر اعمال تاکتیکهای سرکوبگرانه رژیم به خیابانها ریخته و به تظاهرات پرداختند. رسانههای غربی از این وقایع به ندرت اخبار یا گزارشهایی را منتشر کردند و هیچگاه صحنههای سرکوب تظاهرکنندگان بیشمار را از سوی نیروهای دولتی به تصویر نکشیدند. علاوه بر آن در طول جنگ 22 روزه اسرائیل علیه غزه میلیونها تن در سراسر جهان شامل دهها هزار تن در ایالات متحده روزانه علیه خشونت دستگاه نظامی اسرائیل علیه شهروندان بیدفاع تظاهرات برگزار کردند.
علی رغم کشته شدن 1400 نفر در غزه و مجروح شدن بیش از 5 هزار تن که یک سوم آنها را کودکان تشکیل میدادند پوشش خبری و تصویری این واقعه همپای پوشش خبری وقایع اخیر در ایران نبود. عملکرد این رسانهها در گزارش انتخابات ایران را میتوان پوشش «فرا رأیگیری» نام نهاد. بلافاصله پس از رأیگیری گزارش دادند که تعداد شرکتکنندگان در برخی حوزههای رأیگیری بیش از 100 درصد بوده و تقلبات گستردهای صورت گرفته است. آنها گزارش میکردند که مقامات مسئول آنچنان در تقلب تعجیل داشتند که خود صندوقهای رأی را انباشتهاند.
چنانچه این رسانهها با یک کارشناس انتخابات ایران گفتوگو میکردند به راحتی پی به حقیقت میبردند. در ایران اجباری برای رأیگیری در نقطه خاصی وجود ندارد. شهروندان با خود کارت رأیگیری همانند شهروندان امریکایی حمل نمیکنند. هر شهروند اختیار دارد با شناسنامهاش در هر جای ایران که خواست رأی بدهد. پس از رأیگیری شناسنامه ممهور و اثر انگشت گرفته میشود تا نتوان از یک نفر 2 بار رأی گرفت.
این مسئله فقط به این انتخابات منحصر نمیشد. در انتخابات پیشین نیز در بسیاری از حوزهها تعداد آرا بیشتر از جمعیت واجدشرایط آن منطقه بوده است. زیرا مسافران یا افراد ورودی به آن حوزه آرای خود را در آنجا به صندوق انداختهاند. این مثال و اصرار پوشش رسانهای قوی به آن نه تنها حاکی از غفلت است بلکه نشانگر و مبین فریبکاری آشکار است.
در 22 ژوئن (اول تیر) عباس کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان یعنی نهاد نظارتی رسمی بر انتخابات با شرکت در یک کنفرانس خبری اعلام کرد که 646 مورد شکایت از سوی کاندیداهای شکست خورده رسیده و این شورا در حال بررسی آنها است.
کدخدایی گفت: شکایات اصلی از سوی میرحسین موسوی دایر بر وجود آرای بیش از افراد واجدشرایط در بیش از 170 شهر بوده است که بر تعداد آرای اخذ شده از سوی وی نسبت به کاندیدای برنده تأثیرگذار بوده است.
کدخدایی سپس توضیح داد که چنین پدیدهای البته همانند انتخاباتهای پیشین وجود داشته اما منحصر به 50 شهر بوده است که حداکثر میتوانسته 3 میلیون رأی را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارت دیگر فقط 3 میلیون نفر در سراسر ایران خارج از حوزه انتخابیه محل سکونت خویش رأی دادهاند.
وی تأکید کرد که با توجه به 11 میلیون تفاوت آرا بین نفر اول و نفر دوم حتی اگر تمامی این 3 میلیون رأی را غیرقانونی فرض کنیم (که چنین نیست) باز هم تفاوت آرا تعیین کننده نخواهد بود و اثری در نتیجه کلی نخواهد داشت.
اما دقایقی پس از این توضیحات خبرگزاری آلمان و به دنبال آن رویترز گزارش دادند که شورای نگهبان وجود آرای بیش از حد واجدشرایط در بیش از 50 شهر را تأیید کرده است و خواننده یا شنونده را با این ابهام که این آرا ساختگی بودهاند روبهرو کردند. حال آن که سخنگوی شورای نگهبان توضیحات قانع کنندهای در این باب داشت. این گزارش از سوی رویترز و DW تیتر اصلی بسیاری از رسانههای غربی در روز بعد را به خود اختصاص داد.
گروههای اپوزیسیون با استفاده از ابزارهای الکترونیک نظیر پیامکهای موبایل و سایتهای اینترنتی فیس بوک، توئیتر، یوتیوب و وبلاگهای سیاسی به طور گسترده نظارت خود را ابراز میکردند.
هیلاری کلینتون وزیرخارجه امریکا به طور کاملاً استثنایی و غیرعادی از «توئیتر» خواست برنامههای پشتیبانی خود را به گونهای تنظیم کند که به اپوزیسیون ایرانی امکان حداکثر بهرهبرداری داده شود. آنچه جالب توجه و حیرتانگیز مینمود آن بود که اکثر این پیام ها به زبان انگلیسی بود نه فارسی. به راستی مخاطب این پیامها چه کسانی بودند؟ چرا تظاهرکنندگان پلاکاردهایی در دست داشتند که برروی آنها سؤال ?Where is my vote (رأی من کجاست) به زبان انگلیسی درج شده بود در حالی که زبان رسمی در ایران فارسی است؟
براساس پژوهشی که سایت charting stocks انجام داده در طول 3 روز پس از انتخابات، اکثریت پیامهای ارسالی از «توئیتر» (بیش از 30 هزار پیام) مبادله شد. حال آن که تمامی این پیامها فقط در روز نخست پس از انتخابات تولید شده بودند و جالبتر آن که فقط 6/0 درصد از این میزان از سوی ایرانیان مورداستفاده قرار گرفت و 34 درصد از فضای توئیتر به امریکاییها اختصاص دارد.
هنری کیسینجر وزیرخارجه اسبق امریکا و تحلیلگر ارشد مسائل راهبردی در روز 19 ژوئن در مصاحبهای با BBC خبر از مداخلات گسترده واشنگتن در مسائل ایران داد.
وی گفت: چنانچه ما با اعمال قدرت نرم نتوانیم رژیم موردنظر خود را در ایران روی کار آوریم در این صورت باید به بکارگیری قدرت سخت از سوی واشنگتن یا تلآویو برای براندازی بیندیشیم.وی تأکید کرد که برداشتش از سیاست «باراک اوباما» در شرایط کنونی آن است که وی میخواهد دست دخالت واشنگتن مخفی باقی بماند و رو نشود.