محمد مقصود علی
تعلیم و تربیت، یکی از موثرترین عوامل در شکلگیری شخصیت انسان است و چنانچه مبنای نظری آن را از صحت کامل برخوردار باشد، فرد و جامعه میتوانند از آثار و پیامدهای مطلوب و مثبت آن، بهرههایی فراوان ببرند.(1) پیرامون این مهم، دیدگاههای متنوعی مطرح است که بسیاری از این نظرات، فاقد مبنای مستدل و منطقی مطابق با حقیقت وجودی انسان میباشند. در این رابطه، نویسنده محترم مقاله پارادوکس میان "مشارکت عمومی" و "نظام تابعیتی" (2)، مطالبی را بیان کردهاند که خالی از اشکال نیست و شایسته است به بررسی و نقد آن پرداخته شود.
ایشان با ابراز تاسف از وجود خط تاریخی فرهنگ تابعیتی و آمرانه میان حکومت و ملت در سده اخیر ایران، به بیان پارهای از ویژگیهای نظام سیاسی تابعیتی پرداخته است و سپس چنین بیان میکند: "در چنین نظامی سیاسی، رقابت و مشارکت از سوی ساخت حکومت مطلقه قابل تحمل نبوده و به سازمانها و تشکلهای مستقل اجازه تکوین داده نمیشود... در این فضا پیش از دعوت جامعه به مشارکت، میباید درس اعتماد سیاسی به ملت آموخت و شرط اصلی اعتمادپذیری، حذف قیدوبندهای ساخت قدرت مطلقه است". ایشان سپس اشاره به الزامات مشارکت عمومی میکند که عبارتاند از دموکراسی، احزاب مستقل، آموزش پایه، آموزش عالی مستقل،... میکند. نکته در خور توجه که لازم است در آن تدقیق ویژهای صورت پذیرد آن است که ایشان در بخش مربوط به آموزش پایه چنین بیان میکنند: "نظام آموزش و پرورش، اصلیترین نهاد و پایه هرگونه تحول اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است و باید اساس آن بر اصول فراگیری، پرورش انسانهای نو و اجتماعی کردن انسانها باشد. باید به دانشآموز تفهیم کرد دوران تازهای در تحولات زندگی بشر آغاز شده که اساس آن بر "علم" و "آزادی" است...".
باید توجه نمود که اشاره این نویسنده محترم به مدرنیسم که اساس آن بر علم و آزادی و نه چیزی دیگر است، حاکی از نوع تفکر سکولار میباشد که ماحصل آن، فقدان دین، معنویت و اخلاق در "دوران تازه" مورد اشاره ایشان است. اگر مقصود از "دوران تازه"، پست مدرنیته باشد باید گفت انسان در تصور پست مدرنیسم، بیشتر از جنبه فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است تا از جنبه روانشناختی. به عبارت دیگر، انسان پست مدرن، بیشتر رنگ و روی فرهنگی به خود گرفته است تا رنگ و روی روانشناختی. این به مفهوم کمتوجهی به ابعاد و زوایای روانی انسان است که غفلت از آن، انسانشناسی پست مدرن را آسیبپذیر و مخدوش ساخته است.(3)
اگر علم توام با دین و اخلاق نباشد و اگر به ابعاد انسان در حوزه تعلیم و تربیت، نگاهی همهجانبه نشود، نه تنها پیشرفتی از علم و تعلیم و تربیت حاصل نمیشود، که حرکتی قهقرایی رخ خواهد داد و نوعی توحش و بربریت در قالب مدرن بازسازی میشود. نمونه بارز چنین امری، سلطهجوییهایی است که آمریکا و همپیمانانش انجام میدهند.
بیحساب نیست که سیر قهقرایی و نشانههای فروپاشی درونی، در برخی قدرتهای اول جهان، چهره عریان کرده است.
قطعا "هدم اخلاق" یکی از مهمترین عناصر موثر در فروپاشی جامعه آمریکایی است.
آمارهایی از قبیل اینکه "30% از دانشآموزان آمریکایی، مسلح به مدرسه میروند یا علاقهمند به استفاده از سلاح گرماند، بیش از 30% از زنان کارمند آمریکایی یا در برابر مزاحمتهای همکاران مرد خود قرار دارند و یا مورد تجاوز قرار میگیرند. از هر 100 سرباز زن آمریکایی، 17 زن مورد تجاوز همکاران خود قرار میگیرند،... "(4)، همه نشان از نقیصهای کشنده در نظام تعلیم و تربیت و نهادهای دیگر اجتماعی دارند. برخی اپیدمیهای جامعه آمریکایی مانند فرزندکشی، تجاوز به محارم، انحراف جنسی کشیشان که آمار دقیقی درباره عاملان آن وجود ندارد، تصویر هولناکی از وضعیت اخلاق در آمریکا به نمایش میگذارد(5) که تماما ثمره فقدان دین و معنویت است.
گسترش تفکر سکولار در حوزه آموزش و پرورش، به جهت اهمیت زیربنایی این نهاد، منجر به آن میشود که تمامی نهادهای حیاتی جامعه متاثر شوند و به سوی سکولار شدن گام بردارند، سکولاریسمی که روند تحولگرای آن در غرب، سبب شد مذهب به تدریج در برابر فشار امواج ضد دینی عقبنشینی کند و یکی پس از دیگری از شئون و موقعیتهای آن در سطح سیاست و اجتماع کاسته شود.
هر چند سکولار کردن دین، غایت آمال و آرزوی برخی روشنفکران و سیاسیون افراطی است، ولی باید فراموش نکرد که آزموده را آزمون خطاست. جهان در شرایط فعلی، شاهد "نوعی سکولاریسمزدایی در غرب" میباشد. بنابر اظهارات جان کین رییس گروه علوم سیاسی دانشگاه وست مینستر (Westminster) لندن، این امر از آنجا ناشی میشود که سکولاریسم محدودیتهای خاص خود را داشته و اجرای آن برخلاف امیدها و انتظارات اولیه، موجب بروز نوعی تناقض و تضاد در جامعه و نهادهای مدنی میگردد.(6) سزاوار است اصحاب فکر و اندیشه، همت خود را صرف تبیین و تحکیم مبانی اندیشه اسلامی نمایند و تعلیم و تربیت اسلامی را بجویند، نه آنکه تجربهای را که غرب آزموده و شکست و اضمحلال آن را شاهد است بار دیگر طی نمایند.