تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۷  ، 
کد خبر : ۱۰۷۶۱۱

امام خمینی و مدیریت تحولات سه دهه اخیر جهان

اشاره: امام خمینی قدس سره به عنوان رهبری فرهیخته و مدیری توانمند، شایستگی‌های منحصر به فرد خویش را در مدیریت و رهبری تحولات ایران، جهان و منطقه بارها به اثبات رساندند. در این نوشتار سعی خواهیم کرد، مبانی فکری ایشان را در چگونگی مدیریت این تحولات مورد ارزیابی قرار دهیم. ناگفته پیداست که نمی‌توان در این نوشتار کوتاه، تمام ابعاد شخصیتی آن امام را مورد بررسی قرار داد.

الف. جریانات فکری - علمی جهان اسلام
در یک نگاه کلی و کلان، می توان عمده ترین جریانات فکری - عملی جهان اسلام در سالهای اخیر که نقش عمده ای در تحولات جهان داشته‌اند را در سه گروه و جریان مورد ارزیابی اجمالی قرار داد :
1. جریان فکری اول که شامل نخبگان، بنیادگرایان و عامه مردم است و توسط استاد حسن البناء در دهه 1940 م پایه گذاری شد. مبانی اصلی این جریان، تفکرات افرادی از قبیل : سید جمال الدین اسد آبادی، محمد عبده و رشید رضا بود.
2. جریان فکری دوم، دارای ساختاری گزینشی و نخبه‌گرا بود و بر اساس افکاری آرمانگرا، مطرح شده و توسط سید قطب در دهه 1960 م به وجود آمد.
3. جریان سوم که می توان گفت، همان افکار امام خمینی قدس سره در مبارزه با انحرافات فکری و تهدیدات امریکا و صهیونیسم است، جریانی متشکل از علما و عامه مردم است که بر اساس اندیشه‌ها و راهکارهای انقلاب اسلامی به وجود آمده و افکار رهبر این انقلاب، یعنی امام مقدس سره در شکل گیری آن تأثیر بسزایی داشته است. این جریان فکری، مشارکت و حضور فعال مردم در فرایند تحولات و تغییرات را، لازم دانسته و معتقد است که علمای دین باید رهبری مردم را در روند تحولات و تغییرات اساسی بر عهده گیرند. در این جریان فکری، نقش عالمان دینی، محور قلمداد می شود، چرا که اینان با مراجعه به کتاب و سنت، در صدد اجرای احکام الهی و نهادینه شدن حکومت اسلامی‌اند. از این رو می توان در یک رویکرد کلی نتیجه گرفت که مبانی فکری این جریان - که امام خمینی قدس سره شاخص ترین، بلکه اصلی ترین نقش را در شکل گیری این جریان دارد - بر محور کتاب خدا و سنت و سیره معصومین علیهم السلام استوار گردیده است. در این جریان، نقش عالمان دینی و پس از آنان عامه مردم، در تحولات، اساسی تلقی می گردد.
ب - مبانی فکری امام در مدیریت تحولات
همان طوری که پیشتر اشاره شد، در اندیشه امام و جریان فکری شکل پذیرفته از آن، تحولات و مدیریت آن با حضور عالمان و عامه ی مردم امکان پذیر است و این یعنی آن که اصول مدیریت در تحولات جهان و ایران، باید منطبق بر همان آموزه‌هایی باشد که عالمان دینی آن را فراگرفتند و در صدد احیا و اجرای آن می باشند؛ یعنی کتاب و سنت. مبانی فکری امام خمینی قدس سره نیز با توجه به این دو اصل مهم شکل پذیرفت و در مدیریت تحولات سه دهه اخیر نیز همین دو اصل در شکل گیری اندیشه بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، در مدیریت تحولات و رهبری خردمندانه وقایع مختلف خارجی و داخلی، اثر گذار بود. با توجه به این موضوع، می توان مبانی فکری ایشان را در دو بعد نظری و عملی مورد ارزیابی قرار داد :
1. مبانی نظری
1 - 1 - هستی شناسی :
از منظر امام قدس سره مبدا هستی خداست : "... ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه ی عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه‌ی حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. " (1) در روایت هستی شناسانه‌ امام خمینی قدس سره همه‌ی موجودات در نظام آفرینش از نظر حدوث و بقا به منشا هستی، یعنی خداوند وابسته هستند و همه چیز تجلی الهی است. از دیدگاه امام قدس سره همه‌ی مفاهیم، نشانه‌ها و علوم، در همنشینی با "توحید " هویت می یابند و معنا پیدا می کنند. به عبارت دیگر، ایشان می کوشند از قله‌ی توحید، اندیشه‌ی سیاسی خویش را سازماندهی و فلسفه‌ی سیاسی گفتمان انقلاب اسلامی را نشان دهند. ایشان از منظر توحیدی به تعریف و باز تعریف از مفاهیم و الگوهای روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، انسانی، خارجی، نفی شخص پرستی، نفی شخصیت پرستی، نفی لذت پرستی، ظلم ستیزی، استبداد زدایی، حریت و آزادی، مساوات و برابرای، قانون و قانونگذاری و... پرداخته و معتقدند : "انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است که محتوای این اصل در همه‌ی شئون جامعه سایه می‌افکند. در اسلام تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه‌ی انسانها باید برای او "یعنی برای رضای او " عمل کنند... در جامعه‌ای که شخص پرستی‌ها و شخصیت پرستی‌ها، نفع پرستی‌ها و... محکوم می شود و فقط به پرستش خدا دعوت می شوند، در آن صورت همه روابط بین انسانها، چه اقتصادی و یا غیر اقتصادی، در داخل چنین جامعه ای و در رابطه این جامعه با خارج تغییر می کند... از همین اصل اعتقادی توحید الهام می‌گیریم که همه‌ی انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند. بنابر‌این با هر چیزی که "برابری " را در جامعه بر هم می زند و امتیازات پوچ و بی محتوایی را در جامعه حاکم می سازد، باید مبارزه کرد ". (2)
توجه به اصل "توحید " در شکل گیری مبانی فکری امام در مدیریت تحولات نقش اساسی دارد. این مسئله که در قالب مبحث "خدامحوری " بار معنایی پیدا می کند، در تصمیم گیری‌های حساس دوران رهبری ایشان، به وضوح احساس می‌شد. معظم له حتی در تغییر و تحولات خارجی و رابطه با سران قدرتهای بزرگ دنیا، اصل "توحید " را مبنا قرار داده و متذکر می‌شدند. به عنوان نمونه در نامه‌ی معروفشان به ابر‌قدرت شرق، گورباچف، مشکل اصلی دنیای شرق و دنیای غرب را در عصر حاضر، بی اعتقادی به خدا و جهت گیری‌های ضد خدایی می‌شمارند و می‌نویسند : "مشکل اصلی شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب راهم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است. " (3)
2 - 1 - انسان شناسی: امام خمینی قدس سره براساس نگاه توحیدی به تفسیر و تأویل انسان پرداخته اند؛ بنابر این، یک رابطه‌ی عموم خصوص مطلق میان هستی شناسی و انسان شناسی برقرار می‌کنند؛ به عباراتی، انسان شناسی را در طول هستی شناسی، مورد مطالعه قرار می‌دهند و در این زمینه، آزادی و اختیار را برای انسان اثبات و هر نوع جبر را نفی نموده و انسان را مستعد و تربیت پذیر معرفی کرده که خالق هستی و پروردگار آن از راه انبیا و کتب الهی شیوه تربیت را به وی نمایانده است. از دیدگاه ایشان، انسان موجودی چند ساحتی است که بالفطره رو به کمال مطلق در حرکت است و در این سیر، هم فرد بر جامعه تاثیر می‌گذارد و هم جامعه بر فرد. به عبارتی، تعاملی میان فرد و جامعه برقرار است. ایشان انسان را "عصاره‌ی همه‌ی خلقت " (4) دانسته و موضوع علم انبیا را نیز "انسان " قلمداد می‌کنند. (5)
3 - 1 - جامعه شناسی: امام خمینی قدس سره جامعه و نظام اجتماعی را با باز تولید مفاهیم، نهادها و نقش‌های جامعه شناسی با رویکرد دینی به جامعه و نگرش جامعه شناسانه به دین، در طول نظام هستی فرض کرده و معتقدند که خداوند با فرستادن پیامبران الهی، اهداف و مقاصد جامعه و زندگی اجتماعی را مشخص نموده و در اختیار بشر قرار داده است و آنان را صاحب حق در سیاست و هدایت جوامع و افراد می‌داند و اطلاعات از اوامر آنان را واجب شمرده است. ایشان در این زمینه خاطر نشان می‌کنند: "سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند، به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت است، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام. "(6)
در مسأله تقدم ارزشی جامعه بر فرد، مصالح جامعه را مقدم بر فرد دانسته و در برابر اندیشه‌ی ناسیونالیسم، تئوری امت اسلام را بازسازی می‌کنند. ایشان استکبار را عامل فساد و تهدید جامعه معرفی می‌کنند. از منظر ایشان؛ استکبار در دو مفهوم و بُعد "جامعه شناختی " و "روان شناختی " قابل ارزیابی است؛ در بُعد روان شناسی، فرد با حالت وروحیات استکبار منشانه‌ خود؛ دیگران را در معرض ظلم قرار می‌دهد و بنابر این بدون این که الزاماً به طبقه‌ی مستکبر وابسته باشد، به علت نوع رفتار و کردار استکبار منشانه‌اش در زمره مستکبران قرار می گیرد در بُعد جامعه شناختی، مستکبران، صاحبان قدرت و ثروتمند و در طبقه بالای جامعه قرار دارند : "مستکبرین منحصر نیستند به سلاطین... به دولتهای ستمگر. مستکبر یک معنای اعمی دارد. هر فرد می شود که مستکبر باشد... اگر شما کسانی که زیردستتان هست، ضعیف شمردید و به آنها خدای نخواسته تعدی کردید، تجاوز کردید، شما هم مستکبر می شوید. " (7)
2. مبانی عملی
1 - 2 - استراتژی نرم افزار فرهنگی - سیاسی:
امام خمینی قدس سره بر خلاف آنان که در پی اتخاذ استراتژی های مهم سخت افزار نظامی‌اند (مثل جنبش‌های مارکسیستی در زمان شاه) استراتژی نرم افزار فرهنگی - سیاسی را در مدیریت تحولات برمی‌گزیند. ایشان بر اساس راهبرد فرهنگی - سیاسی و یا تکیه بر باورهای دینی و مذهبی جامعه ایران، به تعریف و باز تعریف نهادها، مقولات، مراسم‌ها و موسسات فرهنگی پرداختند و کار ویژه‌های، تازه‌ای را برای آنها نشان دادند که آزادسازی قدرت و انرژی بالقوه و فعال شدن آنها را در عرصه پیکار سیاسی موجب شد. همچنین در عرصه‌ی کنش انقلابی، از هر هویت و نشانه‌ی نوشتاری، گفتاری، رفتاری و روان شناختی امام، شکلی از قدرت دیده میشد. عرفان، سکوت، قلم، هجرت، تصویر و نگاه، همگی نماد نمود چهره‌ی دیگری از قدرت نرم افزاری درونی و مستقل ایشان بودند؛ نه قدرت سخت افزاری، وابسته و بیرونی. امام خمینی در دوران رهبری نظام جمهوری اسلامی نیز استراتژی فرهنگی - سیاسی را در بعد داخلی و بین المللی ادامه دادند و آن را مبنای عمل و جهت گیری‌هایشان قرار دادند. بر همین اساس نیز در تبیین، تعلیم و تبلیغ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بر رسالت حوزویان و دانشگاهیان تأکید می‌کردند. (8) و از همه‌ی مخالفان فکری و سیاسی و حتی از دشمنان میخواستند در اسلام و نظام اسلامی تأمل کنند و به آغوش اسلام و نظام اسلامی باز گردند. (9)
2- 2- تکلیف گرایی : امام خمینی قدس سره با توجه به بنیادهای نظری شان، تکلیف گرایی را به منطق و سیره ی انبیا و معصومین علیهم السلام امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام معطوف دانسته‌اند و بر همین اساس در تمامی مراحل جنبش و جمهوری اسلامی، رفتارهای سیاسی خود و جامعه را بر مبنای تکلیف الهی، شرعی، وجدانی، اجتماعی، ملی و قانونی رهبری کرده‌اند. به عبارتی، ایشان به ادای تکلیف و انجام وظیفه می‌اندیشیدند؛ شکست، پیروزی، حیات و شهادت را در راه خدا، پیروزی می‌دانستند. بنابراین دیدگاه، به محاسبات مربوط به نتایج و عواقب ظاهری و دنیوی امر، کمتر می‌اندیشیدند و بر همین اساس فلسفه‌ی عمل ایشان، ادای تکلیف و وظیفه‌ی دینی و شرعی بود. امام خمینی قدس سره از یک سو به عنوان مجتهد، مرجع تقلید و رهبر سیاسی به تکلیف شان عمل می‌کردند و از سوی دیگر، از مردم و جامعه‌ی مومنین نیز می خواستند در هر کجا که هستند به تکلیف شان در قیام و پشتیبانی آن، حفظ و تقویت نظام اسلامی، گسترش فرهنگ اسلام ناب در جهان، مشارکت و حضور در صحنه‌های سیاسی، حمایت و حضور در صحنه ی جنگ و دیگر وظایف الهی و دینی عمل کنند.
ج - "خدامحوری " و "تکلیف گرایی " دو عنصر اساسی در مدیریت تحولات بنیان های فکری امام در مدیریت تحولات سه دهه‌ی اخیر، بر دو اصل "کتاب " و "سنت " استوار بود. از این رو ایشان در مدیریت تحولات جهان و ایران، با تاسی به این دو اصل مهم، بر مبنای "خدامحوری " و "تکلیف گرایی "، تحولات را مدیریت می‌نمود. این دو شاخصه که به نوعی به عنوان مولفه‌های استراتژی رهبری ایشان نیز به شمار می آیند، در جای جای عمل سیاسی و کلام سیاسی ایشان نمودار بود. بر همین اساس بود که اتکا بر منابع اقتصادی و نظامی در جهت مدیریت و رهبری تحولات جهان و ایران را مردود می‌دانستند. به تعبیر ایشان "اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم یا روی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت ". (10) بر همین اساس، معیار پیروزی یا شکست معادلات سیاسی را به کسب یا عدم کسب رضایت الهی، وابسته می‌دانستند و تاکید می کردند: "کسانی که برای خدا کار می کنند، هیچ وقت باخت در آن نیست. آنهایی که برای دنیا کار می‌کنند، باخت دارند. ". (11) بر این اساس با همین مبنای فکری، شاکله‌ی رهبری ایشان شکل گرفت؛ مبارزه با شاه، هجرت، سازش ناپذیری، مدیریت جنگ، مبارزه با بلوک بندیهای جهان، چگونگی مدیریت تحولات بین المللی، صدور حکم اعدام سلمان رشدی و همه‌ی سیاستها و مدیریت‌های کلان ایشان، در مواجهه با تحولات مهم و موثر، وابسته به کسب رضای خداوند بود. بر همین اساس، با توجه به کتاب و سنت، تحولات را مدیریت می‌نمودند. سازش ناپذیری ایشان با جرثومه‌های ظلم و جور جهان نیز بر همین مبنا شکل می‌پذیرفت؛ در برابر قدرت روز افزون آمریکا و شوروی (سابق) شعار "نه شرقی و نه غربی " سر داده و تاکید می کردند : "سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینه‌های داخلی و خارجی حفظ کنید. " (12) دفاع از ملل مظلوم دنیا، به ویژه فلسطین و مقابله جدی با رژیم غاصب قدس نیز بر همین مبنا شکل می‌پذیرفت. چرا که بر اساس فرامین دینی، حمایت از مظلوم در برابر ظالم یک فریضه است. ایشان تحولات خاورمیانه را با توجه به همین دستور اکید اسلامی مدیریت می‌کردند: "ایران... در کنار همه‌ی مسلمانان، بلکه در کنار همه‌ی مستضعفان جهان خواهد بود. " (13)
عنصر دیگر، تکلیف گرایی یا "ادای تکلیف " است. امام قدس سره در مدیریت و رهبری تحولات ایران و جهان، چه در دوران پیش از انقلاب و چه بعد از آن، بر اساس "ادای تکلیف " عمل می کردند: "برای ادای تکلیف، همه‌ی ما موظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه با درایت و دقت انجام دهیم. " (14) آغاز پیکار سیاسی با رژیم تا دندان مسلح، تصمیم به ادامه‌ی مبارزه و قیام بعد از شهریور 1357 به رغم فشارهای درونی و بیرونی، تصمیم گیری برای بازگشت به ایران و ورود به کشور در زمانی که قدرت نظامی و سیاسی در حاکمیت رژیم شاه بود، معرفی دولت موقت و صدور فرمان شکستن حکومت نظامی در بهمن 1357، تایید تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، رهبری جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پذیرش قطعنامه ی 598، همچنین صدور حکم قتل سلمان رشدی و اصرار بر تحقق آن با وجود فشارهای بین المللی و داخلی، نمونه‌های بارزی از رفتار سیاسی امام در تایید تکلیف گرایی‌شان می باشد. موارد بسیار زیادی در مراحل عمر امام قدس سره وجود دارد که موید تکلیف گرایی ایشان در تمام مراحل، چه در مدیریت تحولات و چه مسائل حاد سیاسی است. از جمله آن که در برابر دولت عراق که بر اساس تعهد خود به رژیم پهلوی، پایان فعالیت سیاسی امام را خواستار شده بود، گفتند: "من تکلیف شرعی دارم. عمل می کنم و به تعهد شما اعتنایی نمی کنم. هم در منابر خطابه می‌خوانم و هم اعلامیه صادر می کنم و هم نوار پر می کنم و می‌فرستم. این تکلیف من. شما هم هر تکلیفی دارید، عمل کنید. " (15)
ایشان در پاریس نیز در پاسخ به افراد خیراندیش که از ایشان تقاضای تعدیل مواضع و ملاحظات سیاسی را کرده بودند، گفتند: ما تکلیف شرعی داریم، عمل می کنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمی‌دانیم، قدرتش را هم الان نداریم‌؛ اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل می کنیم. من این طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کرده‌ایم، هم رسیده‌ایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعی مان عمل کردیم ". (16)
امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، حفظ نظام اسلامی را بر خود و آحاد مردم تکلیف دانسته و واجب عینی شمرده‌اند. به اعتقاد ایشان: "آحاد مردم... تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی؛ یک واجب عینی... است. این تکلیف برای همه ماست. " (17) ایشان پشتیبانی و رهبری دفاع مردم ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی عراق و سرانجام، پذیرش قطعنامه‌ی 598 سازمان ملل درباره‌ی پایان جنگ، را تکلیف دانسته و معتقد بودند: " ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ایم و نتیجه، فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه ی خود عمل نمود... آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز هم به وظیفه ی خود عمل کرده است... همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم؛ نه مامور به نتیجه " .(18)
ایشان در مدیریت داهیانه سایر مسایل و تحولات نیز بر اساس ادای تکلیف شرعی عمل نمودند؛ چه آنجا که دستور عزل قائم مقام رهبری را صادر کردند و چه آنجا که در مقابله با قدرت‌های بزرگ دنیا و تغییرات صورت گرفته در منطقه و جهان، فقط به انجام وظیفه و ادای تکلیف عمل کردند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات