تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۸۸ - ۰۹:۳۳  ، 
کد خبر : ۱۰۹۶۳۹

تاملی در باب فلسفه فوکو (بخش اول)


محمد میلانی
سخن از فلسفه پست مدرن، بنیان ها و همچنین شالوده این گونه از تفکر است. مقوله یی که همپای شاکله سایر نحله های فلسفی که امروزه مطمح نظر خود را، انسان و مفاهیم پیرامون آن قرار داده اند، رخ می نمایاند. انسان در تفکر پست مدرن، سیاست، پست مدرنیته، هنر پست مدرن، ادبیات پست مدرن، جهان ارتباطات و دنیای پست مدرن و... .
در نتیجه اگر خواستار آن باشیم که تعریف خاصی از این مقوله ارائه دهیم شاید به تعریفی روشن و مطمئن آن طور که از دوره و فلسفه کلاسیک یا مدرن ارائه می دهیم، نرسیم. چرا که پست مدرنیسم در قالب خود سنت و نحله فکری تحریک کننده و در عین حال بیراه کننده یی است. (هم در معنای سلبی و هم در معنای ایجابی کلمه) و به تعبیری می توان گفت پست مدرن ها، در یک فرآیند تغییر تمام عیار، نسبت به دوران مدرن قرار دارند.
پس با این وجود تعریف پست مدرنیسم یعنی آن چیزی که در فلسفه معاصر قرن بیستم در ادامه رویکرد به دوره مدرن- دوره یی که به انسان و هستی به نوع دیگری نگریسته می شود- پست مدرن نام گرفت.
پس نمی تواند بیجا باشد که در این مقاله انسان و جایگاهش را در این گستره مورد تعمق قرار دهیم تا ببینیم انسانی که در هر دوره از تاریخ اندیشه بشر برداشتی خاص از آن می شد در این دوره که نهایت پروسه و فرآیند چند هزار ساله تاریخ بشر است چگونه انسانی است و کیست. پس از مقدمه به بحث انسان از منظر میشل فوکو می پردازیم؛ فیلسوفی ساختار شکن در حوزه پست مدرنیسم. فوکو خواسته یا ناخواسته یکی از سخنگویان جریان پست مدرنیسم است و تحقیقاتش با اذن به مفاهیم تبار شناسی و دیرینه شناسی بیان تحلیل و تفسیر یک فیلسوف پست مدرن نسبت به جریان تفکر انسان، خود انسان و «اجتماع و انسان» است.
ایهاب حسین در 1971 مقاله یی با عنوان «پلورالیسم در چشم انداز پست مدرن» را خلق کرد که در آن تعاریف یازده گانه یی از پست مدرن ارائه می دهد. در تاملی پیرامون این تعاریف به راستی درمی یابیم همین ها سازنده دنیای ما هستند. دنیایی که براساس این تعاریف و همچنین جامعه، تاریخ، و حتی خدا بر این پایه معنا می شوند. دنیایی که در آن سوژه شناسانده (subject) به مثابه یک افسانه تلقی می شود چرا که افراد گرچه به ظاهر خود را در تعامل با عالم می بینند اما در حقیقت چون خود را هیچ می یابند می خواهند در جمع معنی یابند پس از این روی از فردیت خویش می گریزند.
فضایی که در آن شک موج می زند، تمایزات چشم و ذهن آدمی را در سیطره خود دارند.
از مرگ پدر در آن هست تا مرگ خدا، احیا، و تخریب و درهم امتزاج یافته اند. گاه سکوت است و گاه هیاهو حاکم است.
براساس تمثیل لیوتار «پست مدرن چیزی خواهد بود که در عرصه مدرن امر غیرقابل عرضه یا شیء غیرقابل عرضه و ارائه را در خود امر قابل عرضه مطرح و آشکار خواهد ساخت.»
از این روی در این گیر و دار بین مدرن و پست مدرن جذب و دفعی دائم صورت می گیرد که اولین پله آن شالوده شکنی است چرا که ما در آغاز یک اصل اساسی نداریم و تنها رسیدن به چیزی مهم است که آغازگران دوره مدرن در تحقق آن در تلاش بوده اند، یعنی وضوح؛ چیزی که به همراه اصل تمایز، ساختار و قالب تفکر رنه دکارت را پی ریزی می کرد. چه بسا رسیدن به معرفت یقینی در نتیجه این دگرگونی ها است که پروسه نزدیک شدن حوزه ها را دربر می گیرد. و در گیر و دار این مطالب و تعریف زدایی ها است که عناوین فرا... گذار از... و... به وجود می آید.
در مقوله الهیات دوره مدرن با خدای رخنه پوشی روبه رو هستیم که کارکردش پوشش و رفو کردن منفذهایی است که بشر از حل آنها عاجز و ناتوان بوده است. فریدریش نیچه که بسیاری از پست مدرن ها، چه در حیطه ادبیات و نقد و چه در حیطه فلسفه و هنر از او سخن به میان می آورند، معتقد است چیزی که بتوان در مورد آن اندیشه کرد قطعاً باید افسانه و تخیل باشد. و از این روی در پست مدرنیسم واقعیت در افسانه ها، تخیلات پساکانتی و در اصل پسانیچه یی بازسازی می شود. و سختی بحث آنجا است که دام مدرنیسم همچنان پابرجاست و در دامنه چند و چون با پست مدرنیسم دامنه بحث را گسترده تر و مشکل تر می کند. حال هر یک ویژگی های خاص خود را دارند، گاه با هم پیش می روند و در جاهایی خط اشتراک می یابند و گاه از هم فاصله می گیرند و با مشخصه های خاص خود اصحاب یکدیگر را به عرصه نقد می کشانند، و جالب آنکه نوآوری جدید توسط انسان برای انسان به ارمغان می آید. چرا که همه و همه ناشی از نگاه بنیادین انسان است به هستی و همین نوآوری ها، جمعی را جذب عالم و جمعی را فراری از آن و برخی دیگر را بلاتکلیف در عالم می گذارد، پس چه باید کرد.
رویکرد به این سوال کوتاه است که مهم است. در مقاله حاضر بحث همین انسان را از دیدگاه یکی از فیلسوفان فرانسوی قرن بیستم میشل فوکو از نظر می گذرانیم.
میشل فوکو
در پانزدهم اکتبر 1926 در پوآتیه به دنیا آمد. لیسانس را در مدرسه وابسته به فرقه کاتولیک دریافت کرد. به دانشگاه سوربن رفت، در آنجا شاگرد ژان هیپولیت یکی از بزرگان عرصه هگل شناسی و ایده آلیست آلمانی و لویی آلتوسر از فیلسوفان چپ و مارکس شناسان نامی بود. فوکو همچنین تاثیر بسزایی از متفکران و فلاسفه سîلف خود گرفته است.
فوکو متاثر از مارتین هایدگر، کارل مارکس، فریدریش نیچه، ادموند هوسرل، زیگموند فروید، ژرژ باتای و مرلوپونتی بود و همچنین از دو جریان و اتفاق مهم قرن که روی بسیاری از متفکران تاثیر گذاشت نباید غافل باشیم چه بسا فوکو هم از این قاعده مستثنی نبود.
الف- جنبش دانشجویان فرانسه و حوادث آن دوره از تاریخ فرانسه به سال 1968 رویکرد جدیدی را در پیامدها و خود اجتماع فرانسه و حتی غرب گشود و باعث ایجاد بینشی جدید در مناسبات فکری نخبگان و روشنفکران فرانسه شد. «این فضا و فضای فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم و همچنین مطالعات فوکو در باب عقاید پدیدار شناسانه مرلوپونتی و میراث اگزیستانسیالیست که به سارتر رسیده و همچنین عقاید مارکسیستی جوامع اروپایی و نئومارکسیستی بستر جدیدی را در تفکر فوکو ایجاد کرد.» 1
ب- تاثیر و پیامدهای جنگ جهانی دوم و فجایع به وجود آمده از آن.
1- فوکو و تعهد انسان روشنفکر در برابر خویش و جامعه
فوکو که قصد نداشت خود را فیلسوف بداند دیرینه شناسی فرهنگ و پژوهش پیرامون نظام ها و اندام های متشکل نظام های اجتماعی را سرلوحه کار خود قرار داد و هنگامی که به عنوان استاد در کلژ دوفرانس مشغول به کار شد به پژوهش پیرامون تاریخ نظام های فکری پرداخت. فضای روشنفکری بعد از انقلاب فرانسه فضایی بسیار پرتنش هم در فرانسه و هم در میان سایر جریان های کشورهای اروپایی بود. و چه بسا این تنش نه تنها مارکسیسم غالب در جامعه اروپایی آن زمان را با سوال هایی جدی مواجه کرده بود، بلکه رسالت روشنفکری و نزاع ها بر سر این رسالت در جامعه و نزد انسان هم با سوال هایی جدی مواجه شده بود. جامعه روشنفکری اروپا واقعاً این بحران را درک می کرد که تعریف و کارکرد سنتی از این واژه نقش خود را از دست داده است. مثلاً مناظره ژان پل سارتر از نحله اگزیستانسیالیسم و هربرت مارکوزه از نحله فرانکفورتی ها بر سر صورت بندی وظیفه روشنفکر و رسالت اجتماعی آنها در برابر جامعه و انسان گواهی جدی بر این موج به راه افتاده است. 2
فوکو به رغم آنکه با این جریان های مختلف برخورد داشت در مطالعاتش به این اصل رسیده بود که مفهوم روشنفکر به راستی دیگر در معنای سنتی خود فاقد کارایی لازم است. چرا؟ چون فوکو تاویل و تفسیرش از انسان رنگ و بوی دیگری داشت. انسان در قالب دیرینه شناسی و تحقیق پیرامون اصالت نظام های اجتماعی و همچنین تاثیر پذیری از اندیشه های گذشتگان پنداشتی را برای فوکو به وجود آورده بود که تا آن زمان اینچنین به مقوله انسان نگریسته نشده بود. تعیین مفهوم روشنفکر نزد فوکو مفهومی بسیار خالص و ویژه است چرا که فکر او، تحلیل او و همچنین رسالت او رسالتی خاص است.
به تعبیر او روشنفکر خاص (به تفکیک از روشنفکر عام) مدعی کلیدداری خزانه حقیقت و خواهان مرید جمع کردن نیست. بلکه می خواهد ببیند حقیقت مشخص قدرتمداری و سرشت امتیازهای ویژه در جامعه چیست و پژوهش های خویش را بر حوزه مشخص شغل و تخصص خود بنیاد می کند و کارش کاوش در مکانیسم های قدرت و اندوختن دانش استراتژیک است.3
2- فوکو و شاکله قدرت در تقابل با انسان
پرپیداست که مفهوم کهن قدرت چقدر برای فوکو اهمیت می یابد وقتی که این مولفه با عنصر دانش امتزاج می یابد و در تسلسل نهادهای اجتماعی شکل ظاهری اش رخ می نمایاند و قابل وضوح می شود چرا که انسان در این گستره به Object یا شیء بدل می شود.
فوکو ثابت می کند وقتی علم و قدرت در گردونه نهادی افتاد، ماهیتی عینی و برون ذات می یابد چطور انسان ها در این راستا به شیء بدل می شوند. 4
فوکو در مطالعاتش درباره انسان، نظام های اجتماعی و جنون یا دیوانگی به مفهوم برون ذاتی قدرت بسیار عمیق می نگرد؛ قدرتی که بستری از تمایل و نیروی جنسی تا مناسبات و ماهیت درونی نظام های اجتماعی را دربر می گیرد. چه بسا که در تحلیل های اجتماعی، سیاسی، و حتی منظر روانشناسانه همین عامل قدرت در انسان و اجتماع به عنوان یک عامل اساسی و بازدارنده تلقی می شود. ولی وی از قبول چنین تعریفی ساده از قدرت سر باز می زند. وی در بخش هایی از کتاب مراقبت و تنبیه، تولد زندان، آنجایی که شرایط حاکم بر محیط های اجتماعی را تحلیل می کند، مراقبه و توجه را عاملی بسیار کارآمد در خدمت قدرت می داند چرا که از دید فوکو و بسیاری از متفکران سیاسی و اجتماعی غرب مفهوم قدرت فدای آن چیزی است که از سوی یک طیف یا گروهی که ابزارها و نهادهای حاکمیت را در یک جامعه انسانی در دست دارند، اعمال می شود پس قدرت از منظر فوکو اگرچه بخشی از بدیهیات گفته شده را دربرمی گیرد ولی وی مفهوم این واژه را آنچنان گسترده می داند که آن را به درون ناخودآگاه شخصیت هر انسانی گسترش می دهد. و اینجا همان نقطه آغازینی است که وی وجهه بارز قدرت را در نهاد انسان و جنسیت او می کشاند. در بحث دانش و قدرت این مبحث را بسط می دهیم.
3- روش‌شناسی در سیستم تفکر و اندیشه فوکو
در سطور پیشین از دو مفهوم تبارشناسی و دیرینه شناسی یاد شد؛ دو مفهومی که فوکو پایه مطالعات و تحقیقاتش را در این زمینه متمرکز کرده بود. هنگامی که سخن از روش شناسی و بیان متدهای تفکر فوکو به میان می آید، نباید از این دو مفهوم غافل شد چراکه سراسر حوزه تفکر فوکو یعنی از تاریخ، فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، تا سیاست با این دو مفهوم گره خورده است.
الف؛ تبار‌شناسی در روش‌شناسی فوکو
اگر بخواهیم در آثار فوکو به دنبال مفهوم تبارشناسی باشیم شاید مولفه های بارز تبارشناسی را بتوانیم در نظم گفتار و مقاله نیچه تبارشناسی و تاریخ بیابیم که به فاصله یک سال از هم منتشر شد. (1971-1970) تاثیر عمیق نیچه با این نظریه که قدرت همچون رابطه بین نیروها است، در آثار از این دست فوکو به خوبی مشهود است. فوکو قدرت را در تمامی زوایای زندگی در جریان می دید؛ قدرتی که در تعادل و تعامل بین نیروها در روند و تکامل زندگی و سطوح آن جریان داشت.
تبارشناسی فوکو نوعی تحلیل تاریخ است؛ تاریخی که نه می توان برای آن جهت معینی تعیین کرد و نه حرکت آن را می توان یکنواخت فرض کرد. در تبارشناسی فوکو آنچه به آن جدی پرداخته می شود، «بدن» است و در بیانی دقیق تر؛ «آثار فوکو نشان دهنده و بازگو کننده این جمله موجزند؛ آثاری که در آنها با اتکا به شیوه تبارشناسانه گفتمان ها را در طول شکل گرفتن شان و در ارتباط شان با قدرت بررسی می کنند و نشان می دهند چگونه گفتمان ها به اشیا و مفاهیم شکل می دهند.
ب؛ روش‌شناسی و دیرینه‌شناسی
این مفهوم تلاشی است در جهت تبیین فضایی خاص که در قلمرو آن آگاهی انسان از اریکه به زیر می آید. وی در دیرینه شناسی تحلیل مفهوم گفتمان را پیش رو دارد و بحث را به درون گفتمان کشانده است و چه بسا برای درک فوکو نکته کلیدی آن است که معتقد شویم؛ ارتباط میان واژه ها و چیزها در عصر جدید به ظهور پدیده معرفت شناسانه جدیدی موسوم به انسان انجامیده است.5
چرا که از منظر وی؛
«انسان چیزی نیست جز محصول گفتمان در عصر حاضر»6
پس ضروری است برای ورود به بحث انسان در اندیشه فوکو ابتدا مدخلی هرچند کوتاه به مقوله گفتمان در اندیشه فوکو را پیش رو داشته باشیم.
4- گفتمان در تفکر فوکو
فوکو در کتاب دیرینه شناسی دانش و نظم گفتار همچنین سعی بر آن دارد تصویری کامل از مفهوم گفتمان ارائه دهد. (1969) از دید فوکو گفتمان مجموعه یی از گفتارها یا بیان هایی است که انسان را قادر می سازد درباره یک مقوله در زمانی معین از تاریخ به گفت وگو بپردازد. فوکو در ابتدای کتاب نظم گفتار می گوید؛ دلم می خواست می توانستم کاری کنم که حضور من در گفتار امروز و گفتارهایی که شاید سالیان سال باید در اینجا ایراد کنم آنچنان ناپیدا بماند که به چشم نخورد. و به جای آنکه من رشته سخن را به دست بگیرم دلم می خواست سخن مرا دربرمی گرفت و به آن سوی هرگونه سرآغاز ممکن می برد. 7
فوکو در این گفتار و گفتار های بعدی به شرایطی در میان انسان ها اشاره دارد که به نوعی باعث و به جود آورنده گفتمان است. از این روی و در واقع مفهوم دیسکورس آنجایی است که می توان مفاهیم دانش و قدرت را به هم رساند. وی معتقد است گفتمان در هر دوره تاریخی از حیات خود می تواند به مفهوم و موضوع خود عینیت بخشد چرا که این گفتمان است که می تواند به مولف خود رنگ و ساختار یک مولف را بدهد. از این روی می توان با این گفته هم عقیده شد که؛ «پس (سخن) گفتمان را نمی توان بیان تحقیق و اندیشه ها و حاصل آگاهی سوژه دانست بلکه درست برعکس سخن، تمامیتی است که در آن پراکندگی و پاشیدگی سوژه آشکار می شود. این کاربست های سخن است که به واقعیت شکل می دهد و از این راه است که دانش در خدمت قدرت قرار می گیرد و به عکس هر دانشی از این راه پیش فرض مناسبات قدرت را مطرح می کند و به آن سامان می دهد.» 8
5- مفهوم انسان و فوکو
فوکو در کتاب واژه ها و چیزها یا دیرینه شناسی علوم انسانی می گوید؛ «انسان به عنوان موجودی که در این عصر موضوع معرفت شناسی قرار می گیرد در واقع موجودی است دوبعدی که وجه او در سوژه یعنی فاعلیت شناسا و وجه دیگر او در ابژه یا موضوعیت معرفت تبلور می یابد.» 9
6- انسان و اصل جنسیت در تفکر فوکو
غریزه به عنوان نیروی بنیادی در انسان نیرویی است که هیچ گاه از انسان جدا نشده و نخواهد شد چرا که ذاتی انسان است. مفهوم غریزه در وجود آدمی دارای حوزه بسیار بزرگی است و چه بسا مفاهیمی که در این حوزه قرار می گیرند در بعضی از وجوهات با هم متفاوت هستند. از این روی بسیاری از واکنش هایی که از سوی انسان سر می زند به این حیطه بزرگ تعلق دارد. طلب غریزی و مکانیسمی انسان هنگام گرسنگی و هنگام تشنگی، مهر مادر به کودک و داشتن علاقه یا عشق نسبت به جنس مخالف همه و همه از مفاهیم غریزی وجود انسان هستند. تحلیل و بررسی نمودهای رفتاری این گونه بر عهده زیست شناسی یا روانشناسی و در قالبی برتر بر عهده علم انسان شناسی است. عنصر و غریزه جنسی هم از این قاعده مستثنی نیست. فوکو به راحتی از کنار این میل غریزی نمی گذرد. در ابتدای امر فوکو بر این باور است که به غریزه جنسی سوای همه رویکردهای غریزی، بیولوژیکی و زیست شناختی باید نگریست. این گونه می شود که جایی برای تامل از منظر قدرت بر این غریزه باز می شود. و به قول وی این غریزه سیطره یی انکار ناپذیر بر تمامی زوایای جسمی و روحی ما دارد. «سکسوالیته فراهم کننده کلیدی برای فهم هستی ما است نه به دلیل آنچه ما هستیم، بلکه به دلیل محوریت آن در طیفی از استراتژی هایی که دانشی از سوژه و مجموعه یی از هنجارهایی را به وجود می آورند. دانش و هنجارهایی که به وسیله آنها رفتار سوژه قاعده مند می شود.» 10
رگه های پرداخت به این موضوع را می توان از مراقبت و تنبیه دنبال کرد. وی همان طور که از مساله جنسیت ساده نمی گذرد به همان میزان هم در آثارش در این باب بر آن است که به این مساله فراتر از یک لذت نگاه کند. و این مفهوم را در قالب لذت فردی مورد پژوهش قرار ندهد. «جنسیت به نظر فوکو بیشتر مجموعه یی تصادفی و مشروط از سخن ها، درونمایه ها یا اعمال است که از سرآغاز روزگار مدرن با سفسطه گری روزافزونی، افراد را درون مناسبات قدرتی اجتماعی و سخن باقی نگاه داشته است. جنسیت یعنی روش اداره کردن، تولید کردن و نظارت ما بر بدن مان، کنش هایمان و مناسبات اجتماعی مان در جامعه مدرن.»11
7- نگاهی گذرا به تاریخ جنسیت12
کتاب تاریخ جنسیت را می توانیم به تعبیری مطالعه عمیق فوکو در تاریخ بدانیم. فوکو در این کتاب و سایر آثارش از این دست (مثلاً مراقبه و تنبیه) بر آن است به شیوه مستدل و مبسوط به روند تکامل و حرکت مقوله جنسیت در تاریخ غرب بپردازد.
جلد اول تاریخ جنسیت؛ جنسیت در جلد نخست این اثر به مثابه یک شاکله یا ساختاری معین و مشخص در بستر تاریخ معرفی می شود.
«بعضی از منتقدان آموزه فوکو در این کتاب را با انقلاب کپرنیکی قیاس کرده اند و مدعی اند او انگاره های متداول جنسیت را واژگون ساخته و رویکردی تازه در پژوهش مناسبت میان قدرت، حقیقت و ذهنیت عرضه کرده است.13 فوکو در این کتاب همچنین سعی بر آن دارد نوعی رابطه و ارتباط میان مساله جنسیت و مفهوم قدرت ارائه کند. از دید وی در قرن هفدهم اروپا جامعه غرب هنوز با عوامل بازدارنده نسبت به مقوله جنسیت مواجه نبود. یعنی نه فرهنگ و نه اجتماع غربی و نه حاکمیت های در راس کار نمی توانستند نسبت و برای این مساله محدودیت ایجاد کنند. در قرن هجدهم با شیوع فرهنگ بورژوازی در غرب مفهوم جنسیت و «سکس» در زیر پرده یی که عرف و فرهنگ اجتماعی خواستار آن بود، قرار گرفت. در واقع رابطه گسترده جنسی از آن نوعی که در قرن هفدهم شایع بود به رابطه زناشویی (دونفره) خلاصه شد. چون جامعه و عرف اجتماعی این گونه رفتار را مطلوب و مورد تایید قرار می دادند. فوکو معتقد است چون فضای جامعه غرب به این گونه شد خواه ناخواه نوعی سرکوب از سوی عرف و جامعه بر جنسیت فردی حاکم شد. در آن دوره از تاریخ غرب؛ «اگر کسی در مورد امیال و اعمال جنسی دیگران چیزی می شنید باید آن را نشنیده قلمداد می کرد و اگر شاهد صحنه یی بود باید از آن چشم فرو می بست.» 14 یا آنکه به عنوان رفتار صحیح و مطلوب به انسان ها توصیه می شد؛ «رفتار صحیح از تماس با بدن های دیگر امتناع می ورزید و گفتار مناسب صحبت را پاک نگاه می داشت. رفتار عقیم، مهر غیرعادی بودن را داشت و اگر بر نشان دادن زیاد خود اصرار می ورزید به همان اندازه مشخص می شد و مجبور به پرداخت جریمه می شد. هیچ چیز که بر حسب تولید مثل نظم یا تعبیر شکل داده نشده بود و نمی توانست تجویز یا حفظ شود و حتی صلاحیت شنیده شدن را هم نداشت و چه بسا طرد، انکار و سرکوب می شد (و چه بسا) نه تنها وجود نداشت بلکه حتی حق وجود هم نداشت. به محض کمترین نمود مجبور به ناپدید شدن می شد، چه در عمل و چه در حرف.» 15 البته فوکو معتقد است جریانی این گونه نتوانست به صورت درست پیش برود و چه بسا گفتمان پیرامون مفهوم جنسیت میان افراد و در تقابل با جامعه و بالعکس به انواع و شیوه های دیگری جلوه گر شد. جلد دوم و سوم؛ فضای گسترده تاریخی فوکو به همراه شواهد و تحلیل های وی هنگامی که از جلد اول به مجلدات بعدی رسید با نوعی تغییر نسبی در شیوه کارکرد مواجه شد چرا که فوکو به لحاظ تاریخی به دوره یی بسیار قدیمی تر از دوره جدید رجوع می کند؛ دوره یی که تقریباً از تولد مسیح آغاز می شود و تا قرون وسطی را دربر می گیرد. طبق سنت فوکو یکی از خواسته ها و ادعاهای فوکو نشان دادن تبارشناسی جنسیت است. علاوه بر موارد فوق وی سعی دارد در هر دوره خصوصاً قرن هجدهم به بعد، به مفهوم سرکوب و سانسور بپردازد و واکنش های فردی و اجتماعی را با این مساله تطبیق دهد تا واکنش های سپس تر را به نظاره بنشیند.
همان گونه که انسان پدیده یی نوظهور است، جنسیت نیز دیری نیست در گفتمان فرهنگی غرب پدیدار شده است. تا قبل از سده هجدهم روابط میان زن و مرد تابع قواعد و مقررات حاکم بر نظام خویشی و عشیره یی بود. برای نمونه کسی که با یکی از اعضای قبیله یی ازدواج می کرد نوعی ائتلاف و وحدت منافع میان دو قبیله یا خانواده به وجود می آورد که به نوبه خود به بسط و گسترش قدرت و مالکیت آنها می انجامید. از این رو مجموعه یی از هنجارها و قواعد به روابط افراد خانواده سامان می بخشید و کنش های مجاز و غیرمجاز میان آنها را معلوم می داشت. روابط جنسی بین افراد خارج از چارچوب روابط زناشویی ممنوع بود زیرا چنین مناسباتی اساس اتحاد ناشی از روابط خویشی را مخدوش می ساخت. حال آنکه روابط جنسی در کانون زناشویی نه تنها مجاز بود، بلکه به علت تحکیم روابط خانوادگی و بقا و دوام نسل تشویق می شد. 16
این گونه سیستماتیک برخورد کردن با مفهوم جنسیت توسط فوکو به نظریه تبارشناسی، به راستی مفهوم و مقوله یی تازه در تفکر فلسفی تاریخی و روانکاوی غرب بود. پرداختن به مفهوم جنسیت تا آن روز آن طور که هم مفاهیم اجتماعی، روانکاوانه، فلسفی، بیولوژیکی و تاریخی را دربر بگیرد در اندیشه های متاخرین فوکو تا آن روز دیده نشده بود. فوکو با طرح این مساله و ارتباط آن با مقوله دانش و قدرت راهی را فرا روی متفکران قرار داد که خیلی عمیق تر از مساله بیولوژیکی و کسب لذت به این مقوله بنگرند به تعبیری تاریخ جنسیت، تاریخ و شرح مفهوم جنسیت در تاریخ غرب نیست بلکه تبارشناسی و درک رفتارها و هنجارهای فردی و اجتماعی با اذن به فرضیه سرکوب است.
8- سخنی از بودریار
فوکو حساسیت زیادی به مقوله جنسیت داشت تا آنجا که در تاریخ جنسیت و مراقبت و تنبیه به این مفهوم پرداخته است چرا که در معرفت و تعریف از انسان در دوره مدرن، پرداختن به این بخش از وجود انسان بسیار حیاتی است. به راستی فوکو اگر امروز زنده بود چه پاسخی در برابر نقد بودریار داشت، آیا فوکو خود به این مفهوم رسیده بود، یا آنکه در تحقیقاتش به این مرحله و چنین نقدی می رسید؟ اینها همه سوالاتی است که فوکو باید پاسخگوی آنها باشد (البته اگر زنده بود). ژان بودریار به عنوان یکی از متفکران بنام پست مدرن معتقد است؛ «در عصر جدید پست مدرن، سکس مرده است زیرا تمام چیزها به صورت سکس درآمده اند. صور خیالی، وانموده ها و تشبیهات تصنعی در همه جا به چشم می خورند. در آگهی های تبلیغاتی، در مد و در تلویزیون، ویدئو و سینما، سکسوالیته دیگر رفتار یا عملی شخصی، خصوصی، و محرمانه نیست بلکه رفتاری است آزاد، باز، همه جایی، نامحدود، بی قید و بند، مورد تشویق و ترغیب و با حالتی تحکم آمیز و امریه یی فرمان یا دستوری برای رها ساختن تنش ها و امیال جنسی (که از طریق نمایش همه جایی سکسوالیته ایجاد می شوند) به کمک کدهای جنسی. به این ترتیب بودریار چنین نتیجه گیری می کند که همه چیز سکسوالیته است. 17

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات