شاید بسیاری از ارتباطات پشت پرده سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و صنایع نظامی و امنیتی مانند بلک واتر آگاهی نداشته باشند و ندانند که سازمان سیا در عمل بسیاری از عملیاتهای پیچیده خود را از طریق چنین شرکتها و نهادهایی به سرانجام میرساند بویژه در اوضاع کنونی در کشورهایی چون عراق و افغانستان که حضور مستقیم نیروهای نظامی و دیپلماتیک آمریکایی در برابر انظار مردم میتواند تا حدود زیادی دردسرساز باشد. این شرکتها میتوانند در پوششی امنیتی بسیاری از اهداف جاسوسی این سازمان را برآورده کنند.
در آوریل سال 2002 برای مثال این سازمان بودجهای بالغ بر 5 میلیون دلار به شرکت بلک واتر اختصاص داد تا مقدمات حضور خود را در افغانستان فراهم کرده و زمینه لازم را برای پیشبرد اهداف این سازمان به وجود بیاورد. همه میدانند که بلک واتر در اصل شرکتی طرف قرارداد با وزارت خارجه آمریکاست و در تمام سالهای گذشته توانسته در قالب طرحهای متعدد حفاظت فیزیکی از دیپلماتها و شخصیتهای سیاسی آمریکایی در عراق پول هنگفتی را نصیب خود کند به طوری که قریب به یک میلیارد دلار از بودجه این وزارتخانه در سالهای گذشته به فعالیتهای بلکواتر در عراق اختصاص داشته است که البته رسواییهای مکرر سران این شرکت و کشتار غیرقانونی شهروندان عراقی عملا کارنامهای غیرقابل قبول را برای بلک واتر برجای گذاشته است.
در آوریل همان سالی که سیا همکاریهای خود را با بلک واتر در افغانستان آغاز کرد اریک پرینس، مالک جنجالی و اصالتا یهودی این شرکت در سفری به افغانستان در ازای دریافت این مبلغ تقریبا قابل توجه یک تیم حفاظت فیزیکی 20 نفره را در کابل مستقر کرد. البته این تیم 20 نفره موظف بود در جریان سفرهای مقامات آمریکایی به مرز افغانستان و پاکستان این گروه را همراهی کرده و محافظت فیزیکی از آنها را برعهده داشته باشد. به این ترتیب همکاری سازمان سیا با آقای پرینس یهودیالاصل و شرکت بلک واتر در افغانستان آغاز شد اما به نظر میرسد دامنه این همکاری بدون اینکه احدی از رسانههای عمومی ایالات متحده از آن آگاهی داشته باشد بعد از آن تاریخ به سرعت در افغانستان افزایش پیدا کرده و به طراحی و اجرای بسیاری از عملیاتهای مخفی سیا علیه القاعده انجامیده است. روزنامه نیویورکتایمز 5 سال پیش در گزارشی جنجالی از این ارتباط مخفیانه پرده برداشت و با اشاره به این همکاری دامنهدار اذعان کرد که سازمان سیا از بلک واتر در جهت خلاف اهداف و برنامههای آن و در قالب و پوشش برنامههای حفاظت فیزیکی برای ردیابی و بازداشت عناصر القاعده و طالبان در مرز افغانستان و پاکستان استفاده میکرده است. البته روزنامه تایمز انگلستان نیز در همان روزها با پرداختن به این مساله این سوال را مطرح کرد که براستی ماهیت توافقهای صورت گرفته میان بلک واتر و سیا در این بازه زمانی در افغانستان چیست؟ تایمز این نکته را نیز اضافه کرد که سیا هیچ قرارداد مشخصی با بلک واتر در زمینه فعالیتهای خود منعقد نکرده و همه چیز اساسا طبق توافق شفاهی میان سران سیا و شخص اریک پرینس پیش رفته است. البته بعد از داستان کشتار 16 نفر از عراقیهای بیگناه به دست پیمانکاران بلک واتر در بغداد سابقه و کارنامه شخصی اریک پرینس بیش از گذشته نمایان شد. این یهودی سرمایهدار سابقه بلندی در ترورهای سازمانیافته داشته و البته دایره گسترده روابط شخصی او با دولتهای متوالی آمریکایی باعث شده این سابقه سیاه تا حدود زیادی پنهان بماند. پرینس خود یک مامور اطلاعاتی بازنشسته است که بهخوبی با بسیاری از برنامههای ترور آشنایی دارد و به همین دلیل توانسته تضمینهای لازم و کافی را درباره قتل عناصر کلیدی القاعده و طالبان به مقامات سیا ارائه کند. علاوه بر این گفته میشود در این توافق شفاهی مقامات سیا اختیارات عملیاتی کافی را به ماموران و پیمانکاران بلک واتر برای اقدام نظامی در برابر عناصر القاعده دادهاند و دقیقا میتوان گفت این افراد که هیچ لباس و نشان نظامی خاصی بر تن ندارند، میتوانند در هر نقطهای و در صورت اراده دست به اسلحه برده و یک شهروند عادی را به بهانه مظنون بودن از بین ببرند؛ اتفاقی که البته تا به حال نمونههایی از آن مشاهده شده اما از آنجایی که بیشتر این قتلها پراکنده بوده و کسی در انظار عموم هم شاهد و ناظر بر آن نبوده، نتوانسته نگاه رسانههای مخالف جنگ را به خود جلب کند.
جک رایس، یکی از کارمندان باسابقه سیا که دیگر ارتباطی با آن سازمان ندارد و به کارشناسی در زمینه مسائل اطلاعاتی و جاسوسی تبدیل شده در این باره معتقد است، واگذار کردن اختیارات عملیاتی و نظامی به شرکتی چون بلک واتر آن هم در منطقهای چون افغانستان چیزی نیست مگر یک خودکشی اطلاعاتی که سران سیا با بیاطلاعی محض به آن دست زدهاند چرا که در این صورت عملا نهادی چون سیا نمیتواند بهخوبی روی عناصر و تشکیلات خود در افغانستان کنترل داشته باشد و احتمالا کارمندان شرکتهایی چون بلک واتر میتوانند به صورت سرخود بسیاری را زیر آتش گلوله گرفته و برای آن بهانههای مختلفی دست و پا کنند بویژه اینکه در افغانستان بسیاری از مردم عادی از اعضای سابق طالبان بودهاند یا تمایلاتی به این گروه دارند و همین بهانه کافی است تا هر شخصی از کارمندان بلک واتر به سوی این شهروندان تیراندازی کرده و به بهانه تروریست بودن آنها را از پای دربیاورد.
به اعتقاد جک رایس هیچ وقت نباید فراموش کرد که شرکتهایی چون بلکواتر اساسا سازمانهایی خصوصی هستند و همیشه میتوانند در بسیاری از مسائل خود را کنار کشیده و اصل بسیاری از ماجراها را انکار کنند و از آنجایی که هیچ نام و نشان خاصی از این افراد در پروندههای سیا وجود ندارد و قرارداد خاصی نیز میان سیا و بلکواتر به امضا نرسیده این امکان همواره بالقوه وجود دارد که در هر حادثهای سران بلکواتر اساسا منکر حضور عناصر خود در آن شوند و ماجرا را کاملا انکار کنند در حالی که به هدف خود رسیدهاند و توانستهاند برنامههای خود را پیش ببرند. دقیقا مانند داستانی که سیا و عواملش در شکنجههای اخیر پیش گرفتند و بعد از اینکه همه چیز برای بسیاری روشن شد در مقابل عموم گفتند شکنجهای در کار نبوده و کار صرفا به روشهای جدید از بازجویی ختم میشده است.
موضوع وقتی جذابتر میشود که بدانیم کنگره آمریکا نیز دقیقا مانند موضوع شکنجهها اطلاعات واضحی از میزان و نحوه همکاری سیا و بلکواتر نداشته است و اگر هم چند سناتور به دلایل ارتباطات شخصی مختصری از این روابط مطلع بودهاند به هر دلیلی نمیخواستهاند آن را فاش کرده و عموم را از کم و کیف آن مطلع کنند. آنچه امروز تقریبا در تمام محافل سیاسی و نظامی آمریکا مورد توافق بسیاری قرار دارد این است که با افشاگریهای صورت گرفته مشخص شده بلکواتر یکی از مهمترین عناصر تصمیمگیری و تصمیمسازی در عالیترین سطح دولت بوش بوده است و کسانی مانند اریک پرینس نقش بسیار مهمی در جهتدهی فکری به امثال بوش در پیشبرد جنگ در افغانستان و عراق داشتهاند. به عبارت دیگر پرینس برای کسانی چون بوش و دیکچنی بسیار قابل اعتمادتر بوده و چه بسا بسیاری از مسائلی که نمایندگان کنگره آمریکا حتی از آن آگاهی نداشتهاند به دستور اریک پرینس در عراق و افغانستان مورد اجرا قرار میگرفته است.
همانطور که اخیرا نیز در بسیاری از محافل خبری بحث شده بلکواتر باوجود محدودیتهای به وجود آمده همچنان شریکی ثابت در فعالیتهای وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا در عراق و افغانستان محسوب میشود و قراردادهای اخیر با این شرکت همواره روندی صعودی را دنبال کرده و به نظر میرسد امثال اریک پرینس در آرمانیترین روزهای تجارت سیاه خود بسر میبرند.
فراموش نکنیم که کسانی چون اریک پرینس تا قبل از حملات 11 سپتامبر افرادی عادی بودند که تقریبا کسی از حلقه بالای مدیران آمریکایی آنها را نمیشناخت و اساسا هیچ نیازی به تاسیس شرکتهایی چون بلکواتر را احساس نمیکرد اما این جنگ گسترده عراق و افغانستان بود که صنعت جنگی ایالات متحده را متحول کرد و افقهایی جدید را برای کسانی چون پرینس باز کرد تا بتوانند با کشتن عدهای به بهانه محافظت از جان دیپلماتها و شخصیتهای آمریکایی صدها میلیون دلار از بودجه وزارت خارجه و دفاع آمریکا به جیب بزنند و تجارتی بزرگ و پرسود برای خود دست و پا کنند.