تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۸۸ - ۱۰:۵۱  ، 
کد خبر : ۱۱۵۴۶۶

اصلاحات و رشد اقتصادی چین

مهدی متین جاوید: کارشناس ارشد مطالعات منطقه ای ابوذر رفیعی قهساره: دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی اشاره: این نوشتار بر آن است تا ریشه های رشد اقتصادی چین را بررسی نماید. مدعای این پژوهش این است که رشد اقتصادی سریع چین و تبدیل شدن این کشور به یک کشور توسعه یافته به لحاظ اقتصادی را بایستی در اصلاحات و تغییرات بنیادینی که از اواخر دهه ی 1970 در جنبه های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در این کشور رخ داده است، جستجو کرد. در این پژوهش ابتدا به اختصار به بررسی اوضاع اقتصادی چین در دوره پیش از اصلاحات پرداخته می شود، پس از آن ریشه های اصلاحات در چین مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به ابعاد مختلف اصلاحات در چین که منجر به رشد اقتصادی در این کشور شد، اشاره می شود و در نهایت وضعیت اقتصادی چین در سال های پس از اصلاحات مورد بررسی قرار می گیرد. در مجموع می توان گفت در نتیجه ی اصلاحات صورت گرفته از اواخر دهه 1970 تاکنون وضعیت اقتصادی چین کاملاً دگرگون شده و این کشور از وضعیت یک کشور عقب مانده و حاشیه ای تبدیل به یک کشور پیشرفته و توسعه یافته به لحاظ اقتصادی شده است و طی سالهای پس از اصلاحات دارای یکی از سریع ترین رشدهای اقتصادی در جهان بوده است. ناپلئون بناپارت زمانی گفته بود چین یک اژدهای خفته است، بگذارید این اژدها بخوابد، چون اگر بیدار شود جهان را متحیر خواهد کرد. به نظر می رسد پیش بینی ناپلئون به واقعیت تبدیل شده است و چین از خواب سنگین چند هزار ساله بیدار شده و جهان را با رشد سریع اقتصادی خود متحیر ساخته است. چین که زمانی یکی از کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته جهان محسوب می شد و در زمره ی کشورهای جهان سوم به حساب می آمد، به واسطه اقدامات اصلاحی که از اواخر دهه 1970آغاز شد، توانسته خود را از زمره کشورهای در حال توسعه خارج ساخته و تبدیل به یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان به لحاظ توسعه ی اقتصادی شود. سرعت پیشرفت و توسعه اقتصادی در چین به حدی بود که این کشور توانست بسیاری از کشورهای توسعه یافته را پشت سر بگذارد و اقتصادهای بزرگ و پیشرفته ی آمریکا و اروپا را به چالش فرا بخواند. اما چگونه این اژدهای خفته ناگهان بیدار شد و توانست اینگونه رشد و توسعه یابد؟ به عبارت دیگر ریشه های رشد اقتصادی چین را بایستی در کجا جستجو کرد؟ صاحب نظران مختلف پاسخ های متفاوتی به این سؤال داده اند. برخی معتقدند که ریشه های این رشد سریع را باید در سرمایه- گذاری های مستقیم داخلی که در این کشور صورت گرفته است، جستجو کرد. برخی دیگر معتقدند ریشه این رشد را باید در سیاست های اقتصادی اتخاذ شده از سوی مقامات این کشور جستجو کرد. هر چند هر دو دیدگاه بالا تا حدودی نشان دهنده ریشه های توسعه اقتصادی سریع چین هستند، اما به نظر می رسد ریشه های این رشد و توسعه را بایستی در عوامل بنیادی تری جستجو کرد. مدعای این پژوهش این است که ریشه های رشد اقتصادی سریع چین و تبدیل شدن این کشور به یک کشور توسعه یافته به لحاظ اقتصادی را بایستی در اصلاحات و تغییرات بنیادینی که از اواخر دهه ی 1970 در جنبه های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در این کشور رخ داده است، جستجو کرد. در این پژوهش ابتدا به اختصار به بررسی اوضاع اقتصادی چین در دوره پیش از اصلاحات پرداخته می شود. پس از آن ریشه های اصلاحات در چین مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به ابعاد مختلف اصلاحات در چین که منجر به رشد اقتصادی در این کشور شد، اشاره می شود و در نهایت وضعیت اقتصادی چین در سال های پس از اصلاحات مورد بررسی قرار می گیرد.

الف- وضعیت اقتصادی چین پیش از اصلاحات ( 1949 تا 1979)
چینی ها از ابتدای قرن بیستم پی در پی با تهدید و تجاوز ژاپنی ها روبه رو بودند. رژیم ملی گرای کومین تانگ برای رویایی با حملات ژاپنی ها و جلوگیری از تجزیه این کشور تلاش زیادی کرد، لیکن نتوانست جلوی تجاوز آنها را بگیرد؛ اما کمونیست ها به رهبری مائو تسه تونگ توانستند ضربه های اساسی به ارتش ژاپن وارد ساخته و در نهایت آنها را از چین بیرون کنند. به این ترتیب کمونیست ها در جریان مقابله با دشمن خارجی و ملی گرایان فاسد داخلی، توانستند حمایت مردمی و مشروعیت لازم را کسب کنند و در سال 1949 دولت کمونیستی جمهوری خلق چین را پایه گذاری کنند. آنها با ایجاد یک اقتصاد متمرکز و برنامه ریزی شده ی دولتی،‌ تلاش زیادی برای زنده کردن اقتصاد ملی و بهبود وضع اقتصادی ده ها میلیون نفر از مردم که از کمترین ملزومات زندگی محروم بودند، کردند. حتی مائو با برنامه صنعتی کردن چین شالوده استواری برای اقتصاد این کشور پی ریزی کرد؛ لیکن مردم پس از دو دهه حاکمیت مطلق اندیشه های سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی، فقیرتر شده و اقتصاد این کشور نیز در آستانه ی بحران و ورشکستگی قرار گرفته بود.
پیش از سال 1979 چین دارای یک اقتصاد برنامه ریزی شده و دستوری بود. بخش عمده اقتصاد کشور در اختیار دولت قرار داشت و توسط دولت کنترل می شد. در دهه ی 1950 تمامی زمین های کشاورزی خصوصی به اموال عمومی تبدیل شد؛ همچنین برای تسریع صنعتی شدن، حکومت مرکزی طی دهه های 1960 و 1970 اقدام به سرمایه گذاری های کلان در بخش سرمایه های فیزیکی و انسانی کرد. نتیجه این سیاست ها این شد که تا سال 1978 تقریباً سه چهارم تولیدات صنعتی توسط کارخانه های وابسته و تحت کنترل دولت تولید می شد. یکی از مهمترین اهداف حکومت چین در این دوره تبدیل اقتصاد چین به اقتصادی خودکفا بود. به همین جهت در این دوره تجارت خارجی با کشورهای جهان بسیار محدود بود.
سیاست های دولتی باعث شده بود که اقتصاد چین از توسعه باز بماند و دچار ناکارآمدی شود. علت این امر آن بود که کشاورزان و کارگران صنایع انگیزه اندکی برای کار داشتند، رقابت تقریباً وجود نداشت و کنترل قیمت ها و تولیدات اقتصادی کشور را دچار اخلال و انحراف کرده بود. سطح زندگی چینی ها در این دوره بسیار پایین تر از سطح زندگی سایر کشورهای در حال توسعه داشت.
به طور کلی می توان ریشه های عقب ماندگی اقتصادی چین پس از انقلاب کمونیستی در 1949 تا زمان اصلاحات یعنی سال 1979 را در عوامل مختلفی جستجو کرد که به آنها اشاره می شود.
شاید مهمترین عامل توسعه نیافتگی اقتصاد چین در این دوره را اولویت تداوم انقلاب و مبارزه ی عقیدتی نسبت به کسب ثروت و رشد اقتصادی دانست. در واقع مائو و طرفدارانش، ایدئولوژی، مبارزه ی طبقاتی و کشاورزی اشتراکی را به ترتیب مهمتر از رشد و توسعه اقتصادی می- دانستند. بر اساس این اصل، مائو دست به اتخاذ تصمیماتی در عرصه های اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی زد که نه تنها باعث تقویت رشد و توسعه ی اقتصادی این کشور نشد، بلکه باعث سقوط این کشور شد. به عنوان مثال مائو بر اساس اصول اعتقادی خود در عرصه اقتصادی، اقدام به ملی کردن زمین های کشاورزی و صنایع نمود و بخش عمده ی اقتصاد کشور را تحت کنترل دولت قرار داد. این امر همانطور که در بالا اشاره شد، باعث از بین رفتن انگیزه و رقابت و اختلال در سیستم اقتصادی شد و در نهایت باعث عقب ماندگی اقتصاد این کشور گشت. همچنین مائو بر اساس اصول اعتقادی خود معتقد بود که چین بایستی خود را از وابستگی نجات دهد و از این رو درصدد قطع ارتباط با جهان خارج برآمد. به گونه ای که در زمان مائو حتی صحبت از جذب سرمایه های خارجی، عمل ناپسند و ضد مردمی تلقی می شد و سطح مبادلات تجاری با سایر کشورها بسیار محدود شد. به علاوه مائو سیاست هایی را در عرصه ی اقتصادی به مرحله اجرا گذاشت که نتیجه ای جز تخریب اقتصاد چین نداشت. از جمله ی این سیاست ها، طرح جهش بزرگ به پیش بود که برای تقویت کنترل طرفداران مائو بر حزب کمونیست صورت گرفت و در نهایت نتیجه ای جز افزایش فقر و عقب ماندگی اقتصادی چین نداشت.
به علاوه مائو و طرفدارانش در عرصه فرهنگی دست به اقداماتی زدند که عقب ماندگی اقتصاد چین را تسریع کرد. از جمله مهمترین این اقدامات در عرصه فرهنگی، اجرای انقلاب فرهنگی در چین بود. ضربه ای که طی دوران انقلاب فرهنگی بر پیکر اقتصاد چین وارد گشت، به قدری شدید بود که مردم چین همیشه از آن به تلخی یاد می کنند. این انقلاب که از سال 1966 آغاز شد و تا 1976 تداوم یافت در واقع نبرد قدرت میان مائو ومخالفانش بود. مائو این انقلاب فرهنگی را با هدف راندن نیروهای اصلاح طلب یا به تعبیر خودش پویندگان ناپشیمان سیستم سرمایه داری آغاز کرد. در حقیقت این برنامه برای تحکیم حاکمیت عقیدتی، مبارزه طبقاتی و نهادینه کردن اندیشه های مائوئیسم انجام شد. طی سالهای انقلاب فرهنگی بخش اقتصاد ضربه های شدیدی را تحمل کرد و توسعه اقتصادی این کشور عملاً متوقف و پروژه های صنعتی و کشاورزی راکد شد و تولید در کشور به صفر رسید. طی این دوران مؤسسه های آموزشی و تحقیقاتی چین وضع بسیار آشفته ای داشتند. دانشگاه های چین چهار سال تعطیل شده و دانشجویان و استادان روانه ی کار در مزارع و روستاها شدند تا تعهد خود را به اندیشه های مائو نشان دهند. در واقع در این دوران تعهد بر تخصص اولویت یافت. نتیجه ی انقلاب فرهنگی چین تنها ماندن و عقب ماندگی علمی و تکنولوژیک نسبت به کشورهای پیشرفته بود.
همچنین در عرصه داخلی اندیشه های مائو در تداوم انقلاب و بسیج عمومی و همچنین برخورد های سیاسی و جناحی باعث تأخیر و ایجاد مانع بر سر راه توسعه اقتصادی چین شد. همچنین در عرصه سیاست خارجی مائو با اتخاذ سیاست انزواگرایی و خود بسندگی ملی، چین را از جهان خارج جدا ساخت. حمایت رژیم مائوئیستی از برخی از نهضت های آزادیبخش یا حرکت های کمونیستی در جهان، زمینه ی دشمنی بسیاری از کشورهای دور و نزدیک را فراهم کرده بود. کشورهای همسایه چین این کشور را قدرتی مداخله گر و تهدید کننده ی جدی برای خود تلقی می کردند.
به طور کلی می توان گفت اقداماتی که در این دوره توسط مائو و پیروانش بر اساس اصول مائوئیستی در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و همچنین در عرصه سیاست خارجی به مرحله اجرا در آمد، نه تنها باعث رشد و توسعه این کشور نشد، بلکه باعث شد تا اقتصاد این کشور دچار سقوط و عقب ماندگی شود، به گونه ای که وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم چین در آستانه آغاز اصلاحات (1979) بسیار بدتر از زمان شروع انقلاب کمونیستی در چین در سال 1949 بود.
به دنبال شکست سیاست های مائوئیستی، مائو و طرفدارانش در حزب کمونیست و همچنین در میان مردم چین اعتبار و جایگاه خود را از دست دادند. این امر به خصوص پس از مرگ مائو زمینه را برای به قدرت رسیدن و روی کار آمدن اصلاح طلبان در حزب کمونیست هموار کرد. اصلاح طلبان با توجه به سرخوردگی مردم چین از سیاست های مائو و طرفدارانش و همچنین وضعیت اقتصادی نامناسب چین اقدام به انجام اصلاحاتی در عرصه و ابعاد مختلف نمودند که نتیجه آن رشد و توسعه سریع اقتصاد چین بود. حال ریشه- های اصلاحات و همچنین زمینه هایی که اصلاحات در آنها صورت گرفت، مورد بررسی قرار می گیرد.
ب- اصلاحات در چین (1979 تاکنون)
همانطور که اشاره شد شکست برنامه های مائو در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باعث تضعیف مائو و طرفدارانش در حزب کمونیست و همچنین نارضایتی مردم از مائو و اندیشه های مائوئیستی شد. این امر و به ویژه مرگ مائو، زمینه را برای به قدرت رسیدن اصلاح طلبان فراهم کرد.
اصلاح طلبان که به خوبی از تأثیر عملکرد اقتصادی خود بر مشروعیت سیاسی شان آگاهی داشتند، بهبود اقتصاد کشور را هدف قرار دادند. رهبری اصلاح طلبان در اختیار دنگ شیائو پینگ قرار داشت. پینگ رهبری هوشیار و توانمند بود. او مبارزه طبقاتی را در جهت تأمین منافع مردم چین و نظام کمونیستی کنار نهاد و توسعه ی اقتصادی را درصدر اولویت- های کشور قرار داد. وی بر اساس یک نگرش واقع بینانه از تحولات داخلی و خارجی، توسعه ی همه جانبه کشور را در دستور کار خود قرار داد. وی برای رهایی از قید و بندهای عقیدتی، مبارزه ای آرام و عمیق را آغاز کرد. او حزب کمونیست را وادار کرد تا به جای مبارزه ی طبقاتی، توسعه اقتصادی را درصدر اولویت های خود قرار دهد و در تعامل با جهان خارج نیز سیاست درهای باز را در پیش بگیرد، زیرا او معتقد بود تنها با یک نظام کارآمد می- توان به رشد اقتصادی متعادل دست یافت و وضع زندگی مردم را بهبود بخشید. دنگ شیائو پینگ و سایر رهبران اصلاح طلب چین به این نتیجه رسیده بودند که تنها یک راه برای حفظ منافع و امنیت ملی و حاکمیت حزب کمونیست وجود دارد و آن اجرای اصلاحات در ابعاد مختلف و افزایش توانایی علمی و تکنولوژیکی چین برای خارج شدن از شمار کشورهای جهان سوم و پیوستن به کشورهای پیشرفته است. استدلال پینگ این بود که اگر آنها نتوانند توانایی اقتصادی، صنعتی و تکنولوژیکی خود را بالا ببرند، نه تنها قادر به رقابت در صحنه ی سیاست جهانی نخواهند بود، بلکه فرصت تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی برتر را نیز از دست خواهند داد.
اما پیش از پرداختن به اصلاحات صورت گرفته از سوی دنگ شیائو پینگ، ابتدا لازم است ریشه ها و علل اصلاحات به صورت مختصر مورد بررسی قرار گیرد. این علل را می توان به سه دسته علل اقتصادی، علل سیاسی- فرهنگی و علل خارجی تقسیم نمود.
1- علل اقتصادی
همانطور که در بخش های پیشین اشاره شد پس از سه دهه اجرای سیاست های توسعه اقتصادی دولتی و برنامه ریزی شده از سوی مائو و تلاش هایی که از سوی دولت کمونیستی برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور صورت گرفت، اقتصاد این کشور آشفته شد و بی کفایتی این سیاست ها را برای رهبران و مردم چین روشن ساخت. بنابراین بی اعتمادی و نارضایتی مردم از سیاست های اقتصادی، که در دوران 30 ساله رهبری مائو به مرحله اجرا درآمد، انجام اصلاحات در عرضه اقتصادی را تبدیل به مسأله ای ضروری و حیاتی کرده بود. از این رو پس از روی کار آمدن اصلاح طلبان به رهبری دنگ شیائو پینگ اصلاحات عمیق و گسترده ای در عرصه سیاست ها و برنامه های اقتصادی صورت گرفت که در بخش بعدی به آن اشاره می شود.
2- علل فرهنگی و سیاسی
همانگونه که اشاره شد در دوران ریاست مائو بر حزب کمونیست چین، وی در جهت تحکیم جایگاه خود و اندیشه هایش دست به یک سری اقدامات فرهنگی زد که نتایجی فاجعه بار برای اقتصاد و فرهنگ چین داشت. مهمترین این برنامه ها همانطور که پیشتر اشاره شد، برنامه انقلاب فرهنگی بود که در یک دوره ده ساله به اجرا در آمد و نتایجی ویرانگر برای اقتصاد و وضعیت علمی و فرهنگی چین داشت. به این ترتیب انقلاب فرهنگی باعث ایجاد فاصله بین مردم و حاکمیت شده بود، بدون آنکه دستاوردی برای زندگی توده های مردم داشته باشد. در واقع سالهای پرتنش انقلاب فرهنگی توده های مردم را برای دوری از گرایش های عقیدتی مائوئیسم و همچنین استقبال از اصلاحات اقتصادی و ایدئولوژی زدایی آماده کرده بود. همچنین مردم چین از بسیج عمومی و برخورد های سیاسی و جناحی داخلی خسته و فرسوده شده بودند. سطح زندگی آنها تنزل یافته و نسبت به رهبری حزب و دیدگاه های آن اعتمادی نداشتند و بیش از هر چیز به آرامش، ثبات و یک زندگی بهتر علاقه داشتند. این شرایط زمینه های گرایش به سوی اصلاح طلبان و حمایت از آنها را فراهم کرد.
3- علل خارجی
اصلاحات چین ریشه ی عمیقی در داخل کشور داشت و بدون اثرپذیری از نیروهای خارجی شروع شده بود؛ اما رهبران اصلاح طلب چین دریافتند که بدون انجام اصلاحات در عرصه سیاست خارجی و کنار گذاشتن سیاست انزواگرایی دوران مائو و اتخاذ یک رویکرد مثبت به جهان خارج و گشودن درهای کشور به روی سرمایه های خارجی، امکان رشد و توسعه اقتصادی وجود ندارد. از این رو پس از روی کارآمدن اصلاح طلبان، سیاست انزواگرایانه مائو کنار گذاشته شد و به جای آن سیاست درهای باز که از سوی دنگ شیائو پینگ مطرح شده بود، به مرحله اجرا در آمد.
ج- ابعاد مختلف اصلاحات
اصلاحاتی که توسط اصلاح طلبان چینی به رهبری پینگ صورت گرفت بخش های مختلفی را شامل می شد. این بخش ها را می توان به طور کلی به پنج بخش اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و سیاست خارجی تقسیم کرد. در این بخش به طور مختصر اصلاحات صورت گرفته در هرکدام از این بخش ها مورد بررسی قرار می گیرند.
1- اصلاحات اقتصادی
پینگ اصلاحات خود در حوزه اقتصادی را از بخش کشاورزی آغاز کرد. او که شاهد کاهش محصولات کشاورزی در دوران مائو به خاطر دولتی شدن زمین های کشاورزی بود درصدد برآمد با اصلاح این امر زمینه توسعه بخش کشاورزی را فراهم کند. در واقع پینگ می خواست کشاورزی را با استفاده از ابتکارات فردی دهقانان و افزایش تولید پویا کند. از این مرحله به تدریج از نقش دولت در عرصه اقتصادی کاست و بر نقش کشاورزان تأکید کرد. همین امر زمینه افزایش انگیزه دهقانان و تلاش آنان برای افزایش تولید را فراهم کرد. پینگ همچنین برای بهبود اوضاع بخش صنعت کوشید تا همچون بخش کشاورزی از دخالت های دولت در بخش صنعت هم بکاهد. او برای تحقق این هدف دست به اقداماتی زد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- کاهش دخالت های دیوان سالارانه ی دستگاه های مرکزی و تفویض اختیارات به مدیران کارخانه ها
2- ایجاد نیروی کار ماهر و مدیریت بر اساس تخصص و نه تعهد
3- تقویت انگیزه های مادی و برقراری نظام قیمت گذاری مبتنی بر قانون بازار.
همچنین پینگ و همکارانش در مقابل سیاست انزاواگرایی مائو در بخش اقتصاد، سیاست درهای باز را در پیش گرفتند. در نتیجه این سیاست، درهای چین به روی جهان باز شد و این کشور به عادی سازی روابط خود با اروپا و آمریکا پرداخت. به دنبال این، شرایطی برای جذب سرمایه- های خارجی فراهم شد. این سیاست بسیار موفق بود و توانست سرمایه های خارجی بسیاری را جذب کند. به گونه ای که چین تبدیل به یکی از بزگترین کشورهای جذب کننده سرمایه های خارجی در جهان تبدیل شد و همچنین اقداماتی برای تمرکز زدایی در بخش تجارت صورت گرفت و کنترل مؤسسات اقتصادی به بخش های محلی واگذار شد؛ همچنین کنترل دولت بر قیمت ها در مورد بخش عمده ای از کالاها و تولیدات به تدریج حذف شد؛ چندین منطقه آزاد تجاری و همچنین چندین منطقه ساحلی با امکانات ویژه برای سرمایه گذاران خارجی در نظر گرفته شد که بسیار موفق بودند و نقش به سزایی در جذب سرمایه های خارجی داشتند.
همچنین در بخش های علمی و تکنولوژیکی، سرمایه گذاری های کلانی صورت گرفت و چندین طرح علمی و تکنولوژیکی به مرحله اجرا در آمد که در نتیجه ی آن چین در حوزه های تکنولوژیکی، علوم کشاورزی، فیزیک اتمی، فناوری یارانه- ای، ساخت موشک، ارتباطات ماهواره ای و مواد آلی به مراحل بالایی از پیشرفت نایل شده و جز کشورهای پیشرفته جهان محسوب می شود.
به طور خلاصه می توان شاخص های مدل اقتصادی پینگ را چنین بیان کرد:
1- تأکید بر بازارهای جهانی
2- استفاده از علوم و فنون غرب
3- توسعه روابط آشتی جویانه با غرب
4- عقلانیت اقتصادی.

2- اصلاحات فرهنگی– اجتماعی
هدف اولیه و اصلی اصلاح طلبان ایجاد نظام توانمندی بود که بتواند رشد اقتصادی را به صورت مداوم و متعادل تضمین کند. اما اصلاح طلبان چینی دریافتند که دستیابی به توسعه اقتصادی بدون انجام اصلاحاتی هرچند محدود در حوزه های فرهنگی و اجتماعی امکان پذیر نیست. از این رو اصلاح طلبان در کنار بخش اقتصادی در عرصه های فرهنگی و اجتماعی هم دست به اصلاحاتی زدند. البته این اصلاحات نسبت به اصلاحات صورت گرفته در بخش اقتصادی بسیار محدود بود و تنها تا جایی مجاز بود که لطمه ای به حاکمیت حزب کمونیست نزند. از جمله این اصلاحات در عرصه فرهنگی و اجتماعی می توان به ایجاد آزادی های محدود در عرصه فرهنگی، تمرکززدایی در برنامه ریزی شهری و روستایی، تغییر در ساختار قضایی کشور و اجرای برنامه های جمعیتی اشاره کرد.
3- اصلاحات سیاسی
اصلاح طلبان در کنار اصلاحات اقتصادی، اصلاحات سیاسی محدود را هم به مرحله اجرا در آوردند. از جمله ی این اصلاحات می توان به مواردی مثل کاهش نقش ایدئولوژی مائوئیستی، تثبیت تقدم رهبران غیرنظامی بر نظامیان و جلوگیری از مداخله ی رهبران نظامی، تلاش برای بهبودی نهادها و سیستم تصمیم گیری اشاره کرد. البته همانگونه که گفته شد اصلاحات صورت گرفته در حوزه سیاسی بسیار محدود بود. در واقع اصلاحات سیاسی محدود پینگ در جهت تقویت اصلاحات اقتصادی صورت گرفته بود و بنابراین آنچه اهمیت داشت اصلاحات اقتصادی بود و نه اصلاحات سیاسی.
4- اصلاحات نظامی
پینگ همچنین اصلاحاتی در حوزه امور نظامی و دفاعی برای سر و سامان دادن به اوضاع نامناسب بخش نظامی چین صورت داد. بر این اساس طی دوران رهبری پینگ برای افزایش توانایی دفاعی کشور تدابیر زیر اندیشیده شد:
الف: تغییر در سازمان دهی ارتش و صنایع دفاعی
ب: دگرگونی نقش اقتصادی ارتش و صنایع دفاع
ج: تأکید بر کسب تکنولوژی پیشرفته خارجی
د: بهبود نظام علمی، فنی و پژوهشی در بخش دفاعی.
5- اصلاحات در سیاست خارجی
همانطور که اشاره شد در دوره ی پینگ سیاست های انزواگرایانه مائو کنار گذاشته شد و سیاست درهای باز جای آن را گرفت. براساس این سیاست ، چین روابط خود با کشورهای غربی و همسایه را به حالت عادی در آورد و مسائل عقیدتی را که مانعی برای پیشرفت در عرصه ی سیاست خارجی بود، کنار گذاشت. چین در دوران پینگ ویژگی جنگ- طلبی دوران مائو را نداشت زیرا سیاست پینگ برای تحقق برنامه نوسازی به فضایی آرام و صلح آمیز نیاز داشت. چین در این دوره کوشید تا تعامل مثبتی با سازمان های بین- المللی داشته باشد. به طور کلی تأثیر دیدگاه های اصلاح- طلبانه پینگ در سیاست خارجی عبارت بودند از:
الف: توجه دوباره به منافع ملی چین
ب: ورود اخلاق ملی گرایانه به سیاست خارجی و در نتیجه کم رنگ شدن نظریه ی سه جهان مائو
ج : درک تازه ای از جریان های قدرتمند در نظام بین المللی
د: شفاف کردن سیاست خارجی چین
ه: استقلال سیاست خارجی چین.

د- نتایج اصلاحات اقتصادی در چین
در نتیجه ی اصلاحات اقتصادی، چین که یک کشور حاشیه ای و کم تأثیر در اقتصاد جهانی بود، امروزه تبدیل به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان با قدرت تأثیر گذاری بسیار بر اقتصاد جهانی شده است. به گونه ای که امروزه طبق تمامی شاخص های رشد اقتصادی، چین یکی از بزگترین کشورها به لحاظ رشد و توسعه اقتصادی محسوب می شود. درآمد هر فرد چینی طی 25 سال گذشته بیش از 6 برابر شده است و از 151 دلار به 940 دلار رسیده است. چین طی دهه ی گذشته از رتبه یازدهم بزرگترین اقتصاد جهان به رتبه چهارم صعود کرده است. چین یکی از بزرگترین صادر کنندگان و وارد کنندگان کالاهای اقتصادی است و در زمینه تولید برخی از کالاها حتی از آمریکا و اروپا هم پیشی گرفته است. همچنین جزء اولین کشورها به لحاظ سرمایه گذاری مستقیم خارجی است. در نتیجه این پیشرفت ها، چین موفق به اصلاح و کارآمد کردن زیرساخت های اقتصادی نظیر صنایع، جاده ها، پل ها، سدها و غیره شده است.
در مجموع می توان گفت در نتیجه ی اصلاحات صورت گرفته از اواخر دهه 1970 تاکنون وضعیت اقتصادی چین کاملاً دگرگون شده و این کشور از وضعیت یک کشور عقب مانده و حاشیه ای تبدیل به یک کشور پیشرفته و توسعه یافته به لحاظ اقتصادی شده است و طی سالهای پس از اصلاحات دارای یکی از سریع ترین رشدهای اقتصادی در جهان بوده است. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات