تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۸  ، 
کد خبر : ۱۲۴۰۱۳

بنی‌صدر و 30 سال خیانت (بخش سوم)


2- اقدام مشکوک بنی صدر در انهدام بقایای تجهیزات حمله نظامی آمریکا به طبس
پس از شکست امریکا در صحرای طبس بنی صدر به طور مشکوکی دستور انهدام بقایای تجهیزات نظامی امریکا را صادر می کند که این امر به شهادت یکی از مسئولین سپاه به نام شهید منتظر قائم که در محل واقعه حاضر شده بود می گردد.پس از این واقعه کمیته ای مأمور بررسی این اقدام بنی صدر می گردد.بنی صدر این بی تدبیری را این چنین توجیه می کند:
"موقعی که مسئله طبس پیش آمد [4 اردیبهشت 1359] در خوزستان بودم. رئیس‌ ستاد ارتش سرلشگر شادمهر به من تلفن کرد و گفت که هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی آمدند به طبس. من [در مسیر مراجعت از خوزستان به تهران] به خلبان گفتم که برود بالای آن منطقه. آنها گفتند، ممکن است آمریکایی‌ها هنوز آنجا باشند و هواپیمای ما را بزنند. گفتم: باید خطر را پذیرفت. یعنی چه آمریکایی ها آمدند به آنجا؟ مگر ارتش خواب بود؟ به هر حال، خلبان به سوی آن منطقه پرواز کرد و کمی هم ارتفاع را کم کرد. آن چه در آن وضعیت دیدم، چند هلیکوپتر و دو هواپیما روی زمین مانده بود... بعد که آمدم به تهران، رفتم در تلویزیون و قضیه را توضیح دادم. همان شب، سرلشگر شادمهر به من تلفن زد و گفت: "اگر آمریکایی‌ها شبانه بیایند و این هلیکوپتر‌ها و هواپیما‌ها را [که در فرودگاه طبس جا گذاشتند] ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمی‌مونه. اینجا که آمدند، ندیدیم. حالا، اگر بیایند و ببرند خواهند گفت، پس توی کشور هیچ کس به هیچ کس نیست ... بعد از این توضیحات، او گفت: "پس اجازه بدهید که ما هواپیما بفرستیم و از بالا ملخ‌های هواپیما و هلیکوپترهای آمریکایی را بزنیم تا آنها نتوانند ببرند. " خب، من که نظامی نبودم، قاعدتاً می‌باید سخن مسئول نظامی را می‌پذیرفتم و آن پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم، همین کار را بکنید. وقتی هواپیمایی را فرستاده بودند به طبس تا از آن بالا، ملخهای هلی کوپتر را بزنند، تعدادی از پاسدارها آنجا بودند و به یکی از آنها تیر خورده بود... (درس تجربه، ص293و292)
این اظهارات در حالی است که اولاً تجهیزات به جای مانده به نحوی منهدم شدند که به هیچ وجه امکان بهره برداری از اسناد به جای مانده در آنها به دلیل وقوع انفجار امکان پذیر نگردید و در واقع این اقدام نظامی بسیار فراتر از هدف قرار دادن ملخهای بالگرد های امریکایی بود.آیت ا... هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه در خصوص این واقعه می گوید:
" پس از شکست عملیات چند بالگرد زمین گیر شد و اسنادی بجا ماند. با زمین گیر شدن این بالگردها، بنی صدر که آن موقع رییس جمهوری و فرمانده کل قوا بود، دستور بمباران منطقه را صادر کرد. من مأمور شدم بررسی کنم که علت بمباران چه بوده است؟
امریکایی هاکه رفته بودند، چه ضرورتی برای بمباران منطقه وجود داشت؟ ...اتفاقی مهمی رخ داد و البته توجیه شد. شهید منتظر قائم که از یزد برای بررسی موضوع به منطقه اعزام شد در جریان این بمباران شهید و بسیاری از اسناد بجا مانده از میان رفت. برای پاسخ به این سئوال مهم تحقیقات زیادی صورت گرفت، اما به نتیجه‌ای منجر نشد. "(جمعه 8/2/1385)
3- کار شکنی در تعامل با قوای سه گانه:
در بعد اختلافات داخلی نوع تعامل ایشان با دو قوه دیگر یعنی قوه مقننه و قضائیه و حتی در ارتباط با زیر مجموعه قوه مجریه یعنی نخست‌وزیر و وزرا بسیار خصمانه است. روابط رئیس‌جمهور بعد از شکست تلاشهای گسترده‌اش برای تشکیل یک مجلس هماهنگ با خود، همواره با نمایندگان مجلس تیره بود، تا آنجا که حتی مصوبات مجلس را برای اجرا، امضاء و ابلاغ نمی‌کرد و قوه مقننه را مجبور ساخت با تصویب طرحی، مهلت پنج روزه‌ای را برای رئیس‌جمهور تعیین کند. در مورد قوه قضائیه حملات به شهید بهشتی و دیگر مسئولان قضایی آن دوران ما را بی‌نیاز از پرداختن به آن می‌کند.
اما در مورد زیرمجموعه قوه مجریه باید گفت با وجودی که شهید رجایی هم به لحاظ تحصیلات، هم به لحاظ سابقه سیاسی و مبارزاتی و در نهایت به دلیل تواضع و وارستگی در جایگاه بالاتری از آقای بنی‌صدر قرار داشت، اما علی رغم تأیید اولیه و معرفی وی به مجلس به عنوان نخست‌وزیر پیشنهادی رئیس‌جمهور همواره آماج حملات بسیار تند و تحقیرآمیز آقای بنی‌صدر قرار داشت. صبر و بردباری آقای رجایی در این مقطع که برای حفظ وحدت پاسخی به برخوردهای غیراصولی رئیس‌جمهور نمی‌داد زبان زد عام و خاص است. در مورد وزرا نیز کافی است به این واقعیت توجه کنیم که حتی مدتها بعد از حمله گسترده و همجانبه دشمن به خاک ایران و اشغال بخش های عظیمی از ایران بنی‌صدر چهار وزارتخانه کلیدی همچون وزارت امور خارجه را بی‌وزیر نگه داشته بود و وزرای پیشنهادی نخست‌وزیر را به مجلس معرفی نمی‌کرد.
او حتی در جریان انتخاب شهید رجایی به نخست‌وزیری با ارسال نامه‌ای خطاب به وی و در جهت القای این مسأله که این انتخاب به او تحمیل شده است در صدر نامه عبارت "با توجه به جریان گزینش شما " را آورده بود. (چگونگی انتخاب اولین رئیس جمهور، کیومرث صابری، نامه مورخه 29/5/59) و چند روز بعد هم برای این‌که از اعمال دولت اعلام برائت کند، در دیدار عمومی با مردم عنوان کرد: اگر دیدم که این دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من باید به مردم بگویم که این دولت دولت من نیست. بنابراین من ابزار کار ندارم که شما از من چیزی بخواهید. (انقلاب اسلامی، 3/6/59)
برای درک بهتر این موضوع مرور خاطرات دکتر احمد توکلی پیرامون اختلاف شهید رجایی و بنی‌صدر خالی از لطف نمی باشد:
"پس از پذیرفته شدن آقای رجایی، به عنوان نخست وزیر، دعوا بر سر تعیین وزرا آغاز شد. آقای رجایی قبل از این که نخست وزیر شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت میدان بهارستان مستقر بود. ایشان برای تعیین دولت خود عده‌ای را به آن دفتر دعوت کرد. اسماعیل داوودی شمسی، بهزاد نبوی و من، از جمله‌ی آن افراد بودیم. بهزاد نبوی برای برنامه ی تعیین دولت به‌آقای رجایی کمک می‌کرد. آن تیم بیشترشان برای وزارت کابینه ی رجایی معرفی شدند، مهندس موسوی برای وزارت خارجه؛ بهزاد نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی؛ محسن نوربخش، وزیر اقتصاد و دارایی یا رییس بانک مرکزی و بنده برای وزارت کار که بنی صدر با تعدادی از وزرای پیشنهادی موافقت نکرد (با 7 نفر از 21 نفر مخالفت کرد). قرار شد بین آقای رجایی و بنی‌صدر حکمیت شود. آیت‌الله انواری از جامعه‌ی روحانیت مبارز، آیت‌الله یزدی از جامعه‌ی مدرسین که آن ایام نائب رییس مجلس هم بود، در آن حکمیت بودند. در مجلس عده‌ای از اعضاء، همان نائبان رییس جلسه بودند، مثل من، یار محمدی، شاهچراغی، الویری و متکی. در نتیجه نقش ما از چند جهت افزایش می‌یافت. انواری و یزدی از روحانیون متشخص بودند؛ بنی‌صدر هم، با اینکه با روحانیت خوب نبود؛ در ظاهر نشان می‌داد که حکمیت آن‌ها را قبول دارد.
در روز موعود قرار شد که ما چهار نفر و این دو نفر و آقای رجایی، در مجموع هفت نفر، به دفتر بنی صدر برویم. بنی‌صدر در ساختمان سفیدی مستقر بود که قبل از انقلاب دفتر کار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقای هاشمی رفسنجانی شد. بنی‌صدر در سرسرا روی کاناپه با شلوار کردی نشسته بود. وقتی وارد شدیم حاضر نشد از جایش بلند شود. هرکسی روی یک مبلی نشست و برای من جا نشد،‌ من هم رفتم پیش بنی‌صدر و عمدا به حالت کاملا یله نشستم و معذرت خواستم که ببخشید کمرم درد می‌کند. این کار را کردم تا به تکبرش پاسخی گرفته باشم. آقای مهندس موسوی شروع کرد به سخن گفتن. بسیار متین و مؤدب استدلال کرد، سوابقش را گفت و درباره‌ی برنامه ی آینده‌اش حرف زد. نقطه نظارت خارجی‌اش را نیز شرح داد. در این میان بنی‌صدر به او فشار آورده بود که "شما فلان موقع، علیه من در سر مقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی مقاله‌ای نوشته‌ای، آقای موسوی هم خیلی خونسرد جواب می‌داد که آن مقاله به این دلیل نوشته شد؛ انتقاد بود، اهانتی هم نکردیم، استدلال کردیم و غیره ". ولی بنی‌صدر در هر بار حرف خودش را تکرار می‌کرد. آقای رجایی خسته شد و گفت: "این طوری نمی‌شود. من هم بلند شدم و گفتم: " آقای بنی‌صدر، این راه حکمیت نیست، اگر دلیلی دارید مطرح کنید، نه این که مدام ادعایتان را تکرار کنید "، اما بحث همین طور دور می‌زد. آقای رجایی هم گفت: "اگر حکمیت این گونه باشد، من در آن شرکت نمی‌کنم ". بلند شد برود که آقای انواری رجایی را سر جایش نشاند و بحث ادامه پیدا کرد و درباره‌ی بهزاد نبوی و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامه‌ی این جلسه که موقع ناهار شده بود، درباره‌ی بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضیح دادم. از مبحث قانون‌گذاری خیلی دفاع کردم و خواستم که موضع خودم را روشن کنم. قصه تصرف باغ کاووس را که طرفدار بنی‌صدر بود، شرح دادم و گفتم: "به استناد شعار قانون‌گرایی شما ... دوستان را قانع کردم که از آن باغ بیرون بیایند و قانون حاکم شود ". بنی‌صدر با تعجب زیادی گفت: "خیلی جالب است ". آقای انواری گفت: "مثل این که این فرد در خط شماست ". بنی‌صدر گفت: "آره، خیلی عجیب است، من اصلا فکر نمی‌کردم ایشان این گونه باشد ". بنی‌صدر سپس ادامه داد: "خوب تعریف کن ببینم چه خبر؟ من از بهشهر داستان‌های زیادی شنیده‌ام ".
آن موقع بهشهر خیلی معروف بود، زیرا اجرای دقیق حکم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاری شدن حد زنا، بهشهر را معروف کرده بود؛ جای بسیار امنی شده بود، هم چنین با مواد مخدر و رباخواری و غارت جنگل‌ها، مبارزه شده بود.لحظاتی بعد بنی‌صدر گفت: "بحث بهشهر نیست. تو اولین کسی بود که در مجلس علیه من نطق کردی. نوع نگاه بنی‌صدر به من همانند نگاه او به موسوی بود ". به بنی‌صدر جواب دادم: "بله، شما که ایران نبودید، فرانسه بودید؛ ما انقلاب کردیم، زندان رفتیم تا حکومت عوض شود و شاه نداشته باشیم، رییس جمهوری داشته باشیم که اگر اشتباهی مرتکب شد، در انتقاد از وی آزاد باشیم و اگر صحیح کار کرد از او حمایت کنیم؛ شما هم هی نگویید یازده میلیون رأی، یازده میلیون رأی، مردم به شما احترام کردند. ولی اگر امام حکم شما را تنفیذ نمی‌کرد، ما از شما تبعیت نمی‌کردیم. من اگر نماینده باشم و خطایی از شما ببینم، انتقاد می‌کنم، حالا گاهی به شوخی گاهی به صورت جدی ".
جلسه با خوشی تمام شد. هر چهار نفر حرف‌هایمان را زدیم. بنی‌صدر باید تصمیم می‌گرفت و به حکمین اعلام می‌کرد و آن‌ها هم دفاع می‌کردند. رأی حکمین به وزیر شدن هر چهار نفر بود. بنی‌صدر گفت: من برای اعلام نظر احتیاج به تحقیق دارم.
چند روز گذشت. به دفتر بنی‌صدر زنگ زدم و گفتم: "به رجایی بگویید بیاید پای تلفن، کار مهمی دارم ". سپس با آقای رجایی صحبت کردم و ایشان در پایان مکالمه به من گفت: آقای بنی‌صدر با شما کار دارد. به دفتر آقای بنی‌صدر رفتم. مدتی گذشت تا این که افضلی، از اعضای هماهنگی دفتر بنی صدر،‌ پیش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آیا شما در بهشهر چهار باب خانه دارید؟ گفتم: سؤال دو و سه چیه؟ گفت: ما از کارگرهای چیت‌سازی بهشهر تحقیق کردیم، بیشترشان با شما مخالفند. گفتم: "چگونه تحقیق کردید؟ " گفت: "سر چهارراه امام سه نفر از کارگرها ایستاده بودند ما از آن‌ها پرسیدیم ". گفتم: "سؤال سوم؟ " گفت: "نظرتان درباره‌ی حزب آقای بهشتی چیست؟ "
او تمام حرف‌های مرا یادداشت کرد و پس از پایان بحث با او خداحافظی کردم. الویری ماجرا را پرسید و من برایش شرح دادم. او گفت: "تمام است، وزیر نیستی "، گفتم: "قرار نیست من وزیر بشوم، اما این‌ها باید بفهمند که بچه‌های انقلاب به خاطر خوش آمدن یا خوش نیامدن او پست نمی‌گیرند، بنی‌صدر زیر بار حکمیت نرفت و من و موسوی را نپذیرفت. ولی آن دو نفر دیگر پذیرفته شدند.
این حادثه، روحیه‌ی متکبرانه‌ی بنی‌صدر را نشان می‌دهد که به رغم ادعای آزادی‌خواهی و احترام به مردم و آرای مخالفان، چگونه با مخالفان خود رفتار می‌کرد. از ملاک‌های انتخاب بنی‌صدر یکی هم این بود که می‌گفت: "این فرد علیه من حرف زده یا نزده است، نسبت به رقیب سیاسی من نظرش مثبت است یا منفی ". (خاطرات سیاسی احمد توکلی ، فصل پنجم، پیروزی انقلاب اسلامی)
ویژه نامه فارس برای هفته دفاع مقدس            ادامه دارد ...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات