تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۳۸۸ - ۱۱:۱۵  ، 
کد خبر : ۱۲۶۳۶۱

گفته‌های حجاریان چه چیزی را ثابت کرد؟

نویسنده: محمد حجت الاسلامی

گرچه امکان شروع نهضت علمی از هم اکنون و بر تمام مقاطع وجود دارد و نباید آنرا به آینده و مشروط به پیش نیازها کرد. اما در این مجال کوتاه این موضوع را بررسی می کنیم که نگاه عمیق و ژرف رهبران و بزرگان این انقلاب از سالها پیش به نکته درستی دوخته شده بود و ظاهرا دغدغه اجراکنندگان چیز دیگری بوده است. اما اکنون که به نظر زمینه برای یک بسیج و همگرایی عمومی در سطح مدیران میانی و احساس نیازی جدی در سطح جامعه برای یافتن راهی از رهایی علمی و فکری از جامعه متفاوت غرب پدید آمده دیگر نباید مقطعی، سطحی و ناقص تصمیم گرفت و برنامه ریزی کرد. بلکه در آستانه طراحی جدید آموزش ملی با نگاهی به آینده و مقتضیاتش باید برای تامین نیازهای جامعه بسترسازی و پرورش نیروی انسانی کارآمد برای تولید علم را از مقاطع پایین و اولیه آموزش عمومی شروع کرد و در دانشگاه ها به نتیجه رساند.
مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید دانشگاه اخیرا بیاناتی فرمودند که بارها در سخنان گذشته نیز به این نکات اشاره کرده بودند. لزوم تولید علم و شروع نهضت علمی نکته ای اساسی در گفته های گذشته ایشان بود. ایشان در مراسم مذکور بخشی از نگرانی های عمیق خود را چنین عنوان فرمودند که «ما در زمینه علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه های علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهان بینی اسلامی باشد و بخواهد جامعه شناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر نیاز داریم، که این همه دانشجو برای این رشته ها می گیریم؟ این نگران کننده است.» (بیانات در دیدار اساتید دانشگاه ها 8/6/88)
در دادگاه های اخیر متهمان اغتشاشات بعد از انتخابات، حجاریان که از تئوریسین های برجسته جریان اصلاحات است در دفاعیه خود با اشاره به مقالاتی که از او به چاپ رسیده، آنها را حاوی برخی نظریات نامربوط به شرایط کشورمان دانست و به تشریح علت انحراف در مواضع خود پرداخت.
در این دفاعیه نتیجه گیری کرده است که «احساس رعب در نزد اندیشمندان غربی موجب ذلت نفس و پذیرش بی قید و شرط نظریات آنان می شود در حالیکه حضرت امام(ره) به ما آموختند که روی پای خود بایستیم و مقهور شرق و غرب نشویم چرا که رمز توفیق ما تاکنون همین بوده است.
البته ما در علوم تجربی این نکته را خوب دریافته ایم. دانشمندان جوان مان، از زمان جنگ به این سو دستاوردهای چشمگیری در عرصه علم داشته اند اما در زمینه علوم انسانی آنچنان که باید و شاید فعالیتی نکرده ایم و یکی از روزنه های ضربه پذیر و رخنه های فرهنگ وارداتی در کشور ما از این ناحیه بوده است. اگر این موضوع تنها یک نقیصه علمی بود قابل تحمل می نمود اما خطر آنجاست که نظریات علوم انسانی حاوی حربه های ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی و تاکتیک تبدیل شوند. این نظریات می توانند در مقابل ایدئولوژی رسمی کشور صف آرایی کنند و آن را به چالش بکشند. زمانی مارکسیسم به عنوان آخرین دستاورد علمی مبارزه در مقابل اسلام صف کشیده بود و امروز نئولیبرالیسم ندای پایان تاریخ را سر می دهد و خود را به عنوان برترین دستاورد در تاریخ بشریت، به جهانیان قالب می کند. اگر بناست ما در مقابل این مدعیان سر خم کنیم چه احتیاجی به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثی بود؟
اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماکس وبر یا هابرماس اثرات خطرآفرین از خود بجا بگذارد و از طرفی در ارکان توسعه اقتصادی تزلزل ایجاد کند که در حوادث اخیر شاهد آن بودیم، قطعا در راه طی شده تجدیدنظر کنیم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسایی کنیم.
اگر این کارها صورت نگیرد با گردنه های صعب العبورتری روبه رو و خدای ناکرده به فتنه های دیگری دچار خواهیم شد که گرد و غبار آن اهل بصیرت را آزار خواهد داد. فتنه هایی که به تعبیر قرآن «و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه و اعلموا ان الله شدید العقاب» (سوره انفال آیه 25) یا به تعبیر دیگر «الفتنه اشد من القتل»(سوره بقره آیه 191). (از متن اعترافات حجاریان در دادگاه)
با توجه به این گفته ها، می توان به چند نکته ای برای چندمین بار اشاره کرد و پرداخت. سال هاست که بخشی از مردم ایران با تاسیس دانشگاه های داخلی یا حضور در دانشگاه های خارجی به مطالعه علوم انسانی می پردازند. علومی که با رویکرد و نگاهی مثبت در مغرب زمین بسیار پویا و زایا است و با جدیت پیگیری می شود. در بسیاری از موارد نظریات جدید ارائه شده در این علوم نقاط عطفی در جریان کلی فرهنگی و تمدن آن دیار و حتی سایر بلاد ایجاد می کند. انواع ایسم ها و تئوری ها، نگرش هایی است که در پی خود سبک زندگی جدید و جهانبینی متفاوتی را به همراه می آورد.
سالهاست که روشنفکران کشورهای جهان سومی و به ویژه اسلامی با دو روش متضاد به این علوم می نگرند. برخی آنها را اساس رشد و ترقی می دانند و با از بر کردن نظریاتی که معلوم نیست با چه دقتی ترجمه یا فهمیده شده، اقدام به شرح، ترویج و دفاع از آنها می کنند و عده ای نیز با بدبینی تمام آنها را مایه گمراهی و حتی نجس دانسته و به کلی طرد می کنند. به عنوان مثال در مورد آگست کنت که پس از پایه گذاری جامعه شناسی با توهم پیامبری و ارائه دین منجی بشریت روبرو شد؛ سالها بعد پس از برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران و مدتی پس از انقلاب فرهنگی، افرادی این رشته را رشته ای التقاطی خوانده و برپائیش در دانشگاه ها با تردید روبرو بود.
اما آنچه که از روش و رویه نظام جمهوری اسلامی فهمیده می شود این است که بنیانگذاران این نظام نه تنها خود از مطالعه این علوم و نظریات بادرایت بهره برده اند؛ بلکه مطالعه آنها را مورد نیازجامعه دانسته اند و به همین منظور دانشکده های مختلف جهت تعلیم و تربیت فارغ التحصیلان این رشته ها بنیان گذاشته شده است. در این خصوص می توان به این بیانات مقام عظمای ولایت اشاره کرد که «خیلی باید به مسئله نهضت علمی در کشور اهمیت داد؛ باید آن را جدی گرفت. من عرض بکنم: هیچ کشوری- ازجمله کشور ما نخواهد توانست به آرزوهای ملی و بزرگ خود دست پیدا کند، مگر آن وقتی که در مسابقه علمی بتواند یک جایگاه و رتبه ای پیدا کند. عقب ماندگی علمی، حتماً عقب ماندگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را به دنبال خود دارد.»
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت به مناسبت هفته دولت و در آستانه نیمه شعبان 16/6/1386)
ایشان ضمن توجه به این رویه، همواره به این نکته نیز تأکید داشته اند که تمامی این نظریات با توجه به خاستگاه ماتریالیستی شان باید با دیده تردید نگریسته شود. باید این نظریات را با محک دین و فرهنگ غنی ایرانی اسلامی مان به بوته نقد بگذاریم و درنهایت، با اشراف بر علوم متعدد، به تولید علم در راستای منافع و متناسب با جامعه خود بپردازیم. بازهم می توان به بخش دیگری از فرمایشات رهبر عزیزمان در جلسه اخیر ایشان با دانشگاهیان اشاره کرد که فرمودند: بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه هایی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربی ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، درواقع شکاکیت و تردید و بی اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی ارزش های خودمان را در قالب های درسی به جوان ها منتقل کنیم؛ این چیز مطلوبی نیست. این ازجمله چیزهایی است که بایستی موردتوجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعه های دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیم گیری که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه ها و بیرون دانشگاه ها. به هرحال نکته بسیار مهمی است.»
(بیانات در دیدار اساتید دانشگاه ها 8/6/88)
این نکته، به معنی آن است که رشته های علوم انسانی دانشگاه های ما باید از انفعال، مسخ شدگی و دنباله روی صرف از جوامع غربی خارج شوند. این مهم نیازمند حاکمیت فضای نقادی در دانشگاه ها و ارتباط هرچه بیشتر با حوزه است.
این مسئله نیز باید نظر قرار گیرد که هم اکنون اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان رشته های مهم و جدی علوم انسانی تنها برای اخذ مدرکی تزئینی در کلاس های درس گذران وقت می کنند واگر تعداد علاقمند هم در میان آنان حضور داشته باشند پس از آشنایی با اساتیدی که کمتر با دیدی منتقدانه به نظریات غربی نگریسته اند، به کتابخانه ای سیار و مبلغی تازه نفس برای ترویج افکار وارداتی و بعضاً مخرب تبدیل می شوند.رهبر عزیزمان در این ارتباط هم راهنمایی فرموده اند که: «این حرف بسیار درستی است که فرمودید ما باید از محصول تفحص و تحقیق دیگران استفاده کنیم. مثلاً فرض کنید در جغرافیا و یا تاریخ، یک مورخ و محقق اروپایی مطلبی نوشته است که ما استفاده می کنیم و همان را می آوریم. در این جا هیچ ابایی نیست، ولی باید سعی شود که در کنار آن، حرف ما هم زده بشود.»
(بیانات در دیدار با اعضای بنیاد دایره المعارف اسلامی 03/7/1368)
با این توصیفات، با نگاهی آسیب شناسانه به این مسائل، می توان به چند موضوع اشاره کرد:
1-آموزش مدرسه ای: در دوران تحصیلات مقدماتی و پایه ای ما که از مدارس شروع می شوند نظام آموزش دچار کاستی های بسیاری است که حاصلش همان می شود که می بینیم. حاکمیت جزوه ها و معیارهایی که تنها محفوظات دانش آموزان را می سنجد، عدم حضور هر گونه تمرین و کلاسی که در آن دانش آموزان به مشاهده اطراف خود بپردازند و سپس توصیف کنند. در این راستا کلاس های انشاء، هنر یا دروسی مانند علوم و زیست شناسی مصادیق بارزی هستند. تأکید و اصرار بر آموزش دروسی همچون ریاضیات و جذب مستعدترین افراد (البته با معیارهای ناکارآمد فعلی) به رشته های تجربی و ریاضی که ماحصل آن تنها تکنسین هایی فرهیخته است و عدم توجه به علایق و استعدادهای فردی دانش آموزان و در نتیجه عدم تربیت و پرورش آنها همگی از جمله این ناکارآمدی ها محسوب می شوند.
2- آموزش عالی و دانشگاهی: این مقطع نیز دچار کاستی های فراوانی است که همانطور که پیشتر گفته شد از پذیرش دانشجویان شروع می شود. به نظر می رسد هرگز رشته های علوم انسانی علی رغم حساسیت بالایی که دارند جدی گرفته نشده اند. چرا که براساس روند موجود، برترینها وارد رشته های پزشکی و مهندسی می شوند و سایر افراد در رشته های دیگر نظیر رشته های علوم انسانی مشغول به فعالیت می شوند. این آسیب به قدری جدی است که به نظر می رسد به صورت یک هنجار فرهنگی پذیرفته شده است. بنابراین به کرات شاهدیم که جوانان علاقمند به مباحث فلسفی، هنری، اجتماعی و دینی، بالاجبار و از ترس فشار اجتماعی و غصه نان آینده در رشته های فنی و تجربی وارد می شوند و علایق خود را به صورت غیر رسمی پیگیری می کنند. این در حالی است که دانشجویان رشته های علوم انسانی عموما با بی تفاوتی و بی علاقگی به ادامه تحصیل می پردازند.
حساسیت موضوع زمانی مشخص می شود که یکبار دیگر به مرور نام رشته های این گروه بپردازیم: فلسفه، جامعه شناسی، ارتباطات، اقتصاد، الهیات، ادبیات و...
مدیران، فلاسفه، ادبا، اقتصاددانان و غیره، ظاهرا باید از بین افرادی با علاقه و استعداد کمتر انتخاب شوند و مهندسین و پزشکان از گروه مستعد و باهوش تا جایی که حتی توجه به آمار مهاجرت و فرار مغزها هم موید این نکته است.
از طرفی اگر به اساتید رشته های علوم انسانی و هنری دانشگاه های کشور توجه کنیم با انبوهی از افرادی که دارای مدرک دکتری هستند مواجه می شویم که علی رغم تئوری بودن رشته های تحصیلی شان دارای هیچ گونه نظریه بومی و خودی نیستند. به دیگر سخن اگر ما مدرک دکترا را همچون اجتهاد در رشته ای فرض کنیم بنابراین باید نظریاتی شخصی، محکم و جدی که متناسب با وضعیت کنونی جامعه و جهان اما برگرفته از فرهنگ و نگاه اسلامی و ایرانی ما باشد را شاهد باشیم که البته هرگز با چنین چیزی روبرو نیستیم. در نتیجه تا زمانی که اساتید ما پرچمدار نقد و نظریه پردازی نباشند نباید انتظار داشت که شاگردانی منتقد تربیت کنند. این وضعیت تبعات خاص خود را نیز در پی دارد که سیستم آموزش ناکارآمد جزوه ای، یکی از آنها است و تثبیت کننده این وضعیت هم به حساب می آید.
3- نبود ادبیات کافی و غنی: مسئله سوم که خود ناشی از دو مشکل قبلی است نداشتن ادبیات کافی در حوزه های علوم انسانی است. بدین معنی که جامعه دنباله رو ما تنها از طریق منابع وارداتی شامل متون زبان اصلی یا شرح و ترجمه های کهنه و غیردقیق تغذیه می شود. نبود تولید علم و نقد؛ خلا کتب و مقالات برای مطالعه و تحصیل بومی را سبب می شود در نتیجه منابع غربی را به گفتمان غالب جامعه تبدیل می سازد.
بنابراین دانشجویان و فارغ التحصیلان ما در رشته های علوم انسانی، در تنظیم پایان نامه ها، اجرای پروژه های تحقیقی، ارائه تحلیل ها، برنامه ریزی های کلان و روش مدیریت دچار سوءتفاهم خواهند شد و از الگوها و نظریات ناکارآمد بهره خواهند گرفت.
در این زمینه نه تنها دانشگاهیان بلکه اهالی حوزه نیز مسیر طولانی در پیش دارند. می بایست در جهت غنی سازی و تولید علوم بومی، با زبان علمی و نه کلامی به تهیه متون خلاق بسیار بپردازند. جوانی که هم اکنون تنها از آبشخور منابعی محدود و خاص فرهنگی متفاوت ذهن پاکش را سیراب می کند، مصداق این مثل خواهد شد که از کوزه همان برون تراود که در اوست. بنابراین با توجه به آنچه گفته شد، باید به علوم انسانی و دانشکده های مربوطه توجه بیشتری کرد و البته روحیه ای نقاد و مولد را در بین جوانان و اساتید این رشته پدیدآورد تا از سوءتفاهم ها و کج روی های ناشی از بی توجهی و کم کاری بدور مانیم.
در انتها نیز به عنوان حسن ختام به توصیه و راهنمایی دیگری از زبان رهبر معظم انقلاب اشاره می شود که فرمودند: «میدان افکار مردم و مؤمنین، عرصه کارزار تفکرات گوناگون است. امروز ما در یک میدان جنگ و کارزار حقیقی فکری قرار داریم. این کارزار فکری به هیچ وجه به زیان ما نیست؛ به سود ماست. اگر وارد این میدان بشویم و آنچه را که نیاز ماست- از مهمات تفکر اسلامی و انبارهای معارف الهی و اسلامی- بیروت بکشیم و صرف کنیم، قطعا برد با ماست؛ لیکن مسئله این است که ما باید این کار را بکنیم»
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار علما و روحانیون کرمان 11/2/1384) 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات