تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۰:۱۳  ، 
کد خبر : ۱۲۶۹۲۹
به مناسبت بیستم فروردین، بیست و ششمین سالگرد شهادت متفکر آیت‌الله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی

نگاهى به تلاشهاى احیاگرانه شهید صدر

عباس مخلصى مقدمه: مقاله حاضر تلاشی است در جهت بازشناسی گوشه‌هایی از فعالیت‌های احیاگرانه متفکر شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر(ره) در زمینه زنده کردن تعالیم و حقایق دینی و مبارزه با باورهای مهاجم بیرونی و تحجر و واپس‌گرایی درونی و اندیشه‌های التقاطی روشنفکرنمایان. بی‌تردید وجه مشخصه آیت‌الله صدر احیاگری با دو معیار عقل‌گرایی و جامعه‌نگری بود و او براساس این دو ویژگی توانست اندیشه‌های نو و برداشت‌های نوین از حقایق و آموزه‌های دین به نسل جوان و تشنگان معارف دینی ارائه دهد.

بسیارند عالمان دین‌مدارى که همواره نگران خلوص و کارآمدیِ دین بوده‌اند. سیماى این فرزانگانِ دغدغه‌دار و تلاش دردمندانه ایشان براى احیا و اصلاحِ باورها، قالبها، ارزشها و نمودهاى دینى، در تاریخ دانش و دینداریِ اسلامی ‌ترسیم شده است.
در حقیقت اینان، فرآیند نظر و عمل دینى دینداران را درآمیخته به پاره‌اى نادرستی‌ها و آسیب‌ها و یا همراه با برخى غفلت‌ها و کاستی‌ها می‌دیده‌اند و این امر، براى آنان نگران‌کننده بوده است و ایشان را وا می‌داشته که دست به نقد و اصلاح و یا احیاى فراموش‌شده‌هاى دین بزنند.
احیاگران مسلمانِ عصر جدید، از سیدجمال‌الدین اسدآبادى تا امروز، همه اجتهادگرا و خردگرا بوده‌اند، البته با مراتب گوناگون این شیوه که نزد ظاهرگرایان ناپسند و بدعت شمرده می‌شد، احیاگران جدید آن را پسندیده و بلکه ضرورى و ناگزیر می‌دانستند.
اینان، اعتقاد داشتند بدون این رویکرد، نمایاندنِ کارآمدیها و جلوه‌ها و جذابیت‌هاى فطریِ دین که از راه برابرسازى حقایق دین با نیازها و شرایط زمان صورت می‌گیرد، جز با به کار گرفتن ابزار عقل و اندیشه و استفاده از تجربه‌هاى عقلى میسر نمی‌شود.
شاخص دیگر احیاگریِ عصر جدید این است که برخلاف گذشته، وجهه نظر اجتماعى دارد.
تمامی احیاگران این عصر، جامعه‌نگر بوده‌اند نابسامانی‌ها و عقب‌ماندگی‌هاى اجتماعى بسان نادرستی‌ها و کژی‌هاى فکرى در ذهن و باور مسلمانان، ایشان را می‌آزرده است. تلاش می‌کردند امور اجتماعى را سامان بخشند، جامعه را از تاریکى جهل و ظلم و آتش استعمار و استبداد برهانند و زمینه صلاح و ترقى و پیشرفت را فراهم سازند و از این رهگذر کیان اجتماعى مسلمانان و عزت دینى آنان را احیا کنند.
استاد شهید، سیدمحمدباقر صدر، از متفکران بزرگ اسلامی، ‌نمونه برجسته این احیاگران است. وى هم اجتهادگرا و خردگراست و هم اصلاح‌طلب و جامعه‌نگر.
خردورزیهاى دین‌شناسانه و استخراج نظام‌هاى فکریِ مورد نیاز از نصوص دینى، خردگرایى و سوز و خروش و چاره‌جویى براى به اصلاح آوردن جامعه و سلامت حاکمیت آن، اصلاح‌طلبى و جامعه‌نگرى ایشان را می‌نمایاند. در ادامه نوشتار این دو سیر دگردیسى را در حرکت احیاگرانه ایشان خواهیم نگریست.
احیا و اجتهاد
بى‌گمان، اسلام استعداد برابر شدن با شرایط زمان را داراست و از دید شهید صدر این استعداد در متن دین نهفته است:
«بدیهى است که عوامل تحریک و دینامیسم در متن دین به ودیعت نهاده شده است و دین خود قادر است که با امتداد زمان پیش برود و تحول و تحرک خود را براى همیشه حفظ کند.
روى این بیان، پیروى از نصوص دینى پیروى از احکامی ‌است که عوامل تحول و تجدد را در بردارد و دینامیسم و تحرکش را خود تضمین می‌کند.» (1)
دگردیسى‌پذیرى و نوشوندگى و توانایى برابرى با واقعیتهاى نو و دگرگون شونده انسان از برجسته‌ترین ویژگیهاى این شریعت است.
نو شدن و همخوانى با زمان و شرایط، لازمه هر موجود زنده است و اسلام به عنوان دینى همیشه زنده در حقیقتِ خود نمی‌تواند از این ویژگى بى‌بهره باشد. اگر هر عاملى این استعداد را از آن بازستاند و در پیداییِ اندیشه دینى بى‌نقش ماند، بى‌گمان در صورت رویاروى شدن با دگرگونیهاى تازه، توان حفظ خود را از دست می‌دهد و کم کم از صحنه حیات و زندگى حذف می‌شود. این که می‌بینیم با گذشت زمانها و رویارویى با دگرسانیهاى انسانى و اجتماعى، توانسته است رهبرى و نفوذ خود را در اندیشه و عمل مردمان حفظ کند، بدین سبب است که در تاریخِ خود شاهدِ احیاگرانى بوده است.
اینان، در تولدِ پى در پى خود از اجتهاد براى نوسازى و پیوند دادنِ اسلام با نیازهاى زمان به خوبى بهره بردند و تعالیم وحى را در جارى زمان وارد ساختند، شهید صدر تولدى مبارک و مرحله‌اى برجسته از همین استمرار است. در اندیشه او، اجتهاد به اوج می‌رسد و کارآمدیِ خود را باز می‌یابد. در پرتو اجتهاد، استعداد درونیِ دین، به کمال، می‌شکفد و خط احیا پاس داشته می‌شود.
گستره اجتهاد  در احیا
ایشان اجتهاد را تنها در مسائل فقهى نمی‌خواهد. معتقد است اجتهاد و تلاش قانونمندِ فهمِ دین، براى نوفهمی ‌و بازفهمی‌ نظام عقیدتیِ اسلام نیز باید به کار گرفته شود. این را به خوبى می‌دانست که تحول و رفرم در جهان اسلام همان‌گونه که به بازسازى در فقه و اجتهادهاى فقهى بستگى دارد، به نوسازى و اجتهاد در مبانى فلسفى و کلامی ‌اسلام و فهمیدن آنها از نو هم نیاز دارد؛ زیرا می‌دید که نظام اعتقادىِ رایج در جامعه چه بسا بیش از نظام فقهى درآمیخته به نادرستیها و کاستیهاست. پس در این زمینه نیز، لازم است سره از ناسره بازشناخته شود و باورهاى روشن و جذاب دین از آلایه‌ها و تیرگیها و دیگر آسیبها پاک گردد.
مهم‌تر آن که ترکیبى هماهنگ و همه‌سونگر ندارد به گونه‌اى که یک وحدت و یک نظام اعتقادیِ منسجم را تشکیل دهد و از یک فلسفه فکریِ سیستم‌دار حکایت کند. لذا نمی‌تواند پاسخ‌گوى خلأهاى فکرى موجود و قانع‌کننده براى انسان این عصر باشد.
دیگر آن که ایشان احیا و بازسازى در فقه را در پیوندى کامل با احیا و سلامت بخشیدن به باورهاى دینى می‌دانست و این دو عنصر اندیشه‌سازِ دینى را دو عنصر کامل‌کننده که به گونه مستقیم و ژرف با یکدیگر داد و ستد دارند، می‌نگریست در نگاه ایشان پیوند متقابل تنها در دایره نظر و اندیشه محدود نیست، بلکه در نمود عینى خود به یکدیگر وابسته‌اند؛ زیرا بى‌گمان، در پى فرو ریختن باورها و با پدید آمدنِ رخنه در آنها رفتار و کنشِ فقهى مردمان نیز بى‌رنگ و یا کم رنگ می‌شود و به عکس اگر پاسخى از فقه براى شناخت موضع دینیِ آنان، در برابر پدیدارهاى زندگى ارائه نشود باور دینى آنان نیز رنگ خواهد باخت.
آن عالم شهید این پیوند را به خوبى دریافت و همزمان در هر دو زمینه به تلاش احیاگرانه دست یازید.
برخورد با نادرستیها در اندیشه اسلامى
در آن روزگار، دیانت اسلام از سه سوى هدف آسیبهاى بیرونى و درونى قرار داشت و روز به روز این آسیبها شدت می‌یافت و عرصه را بر اسلام اصیل تنگ‌تر می‌کرد. آنها عبارتند از:
*تهاجم از بیرون.
*تحجر از درون.
*التقاط از سوى روشنفکرنمایان.
1ـ تهاجم از بیرون: باور اسلامی‌ با دو جبهه به پهناى الحاد شرق تا استعمار فرهنگى غرب رویاروى بود. از یک سو مادیت فلسفى و اخلاقى به سرعت در جوامع اسلامی‌ نفوذ و گسترش می‌یافت، پیکر اسلام را زخم می‌زد و از آن شاخ و بن می‌برید و از سوى دیگر استعمار در سیماى مکتبها و فلسفه‌هاى دروغین پیش می‌تاخت و هویت اسلامی‌ جامعه را از میان می‌برد.
در این زمان که اسلام‌باوران سخت در رنج و بیم قرار داشتند و همه تلاش و همت خود را براى رویارویى با این هجومها به کار می‌گرفتند، شهید صدر به تلاشهایى در عمق دست زد که هم آتش کمونیسم را خاموش سازد هم دین‌ستیزیهاى مزورانه استعمار را بى‌اثر کند. با نگارش دو کتاب ارزشمند: «فلسفتنا» و «اقتصادنا» هر دو جبهه تهاجم را هدف گرفت.
در این دو کتاب، در حقیقت، خط بطلان بر جهان‌بینى و افکار مادى و ماتریالیستى شرق و غرب کشید، ناتوانى تفکر و آراى آنان را در تبیین خط و مشى درست زندگى با دلیلهاى استوار نمایاند و نیز چهره ضدبشرى و ضدانسانى آنها را آشکار کرد.
به مکتبها و آراى مهاجم، تنها از جهت نقد و رد ننگریست، بلکه در یک بررسى مقایسه‌اى تئوریهاى اسلام را نیز ارائه کرد، تا جوان مسلمان هم در خلا فکرى و ایدئولوژیک قرار نگیرد و هم به برترى اندیشه‌هاى اسلامی ‌واقف شود.
در کتاب فلسفتنا افزون بر پاسخ‌گویى به دیدگاه‌هاى معرفت‌شناسانه مارکسیسم تازه‌ترین جلوه اندیشه ماتریالیستى، یعنى پوزیتیویسم، به بوته نقد گذاشته می‌شود. پوزیتیویسم که شاید اوج ماتریالیسم علمی ‌در قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم بود، در واقع شورشى بود علیه فلسفه و متافیزیک و علیه گرایش دینى و احکام اخلاقى و مذهبى؛ چرا که جز به روش‌شناسى تجربى بها و اصالت نمی‌داد و تنها معرفتى را حقیقى و یقینى می‌دانست که با روش‌هاى تجربى به دست آید و مدعى بود گزاره‌هاى دینى چون با این روش به دست نمی‌آیند خالى از معنى و طرح آنها بیهوده است.
این تفکر، با تشکیک در معنى‌دارى گزاره‌هاى دینى، در حقیقت بنیادى‌ترین و شدیدترین حمله را به اندیشه و معرفت دینى وارد می‌ساخت. شهید صدر از اندک متفکران اسلامی ‌بود که در اثر فلسفى و منطقى خود به پاسخ‌گویى به شبهه‌هاى معرفت‌شناسى این نحله پرداخت. نگارشهاى آن عالم شهید، در مجهز کردن نسل جوان و درگیر، براى ایستادگى در برابر هجوم مکتبها، نقش موثرى داشت و توان برخوردِ آنان را به میزان درخورى بالا برد.
2. تحجر از درون: پدیده تحجر یک آفت درون دینى است که از دیرباز عاملى براى رکودِ اندیشه اسلامی‌ بوده است. این پدیده در دهه‌هاى پیشین (پیش از آن که انقلاب اسلامی ‌در ایران صولت این تفکر را بشکند) در دو حوزه ایران و عراق، به جد ظهور و بروز داشت، باورهاى اسلامی ‌را به مردگى و سکون کشانده بود و چهره دین را تیره و دگرگون ساخته بود.
دینى که پیروان خود را چنان به حرکت و خروش واداشت که توانستند دو قدرت بزرگ روزگار را تسلیم اراده و حرکت خویش سازند و در پرتو تعالیم آن تمدنى بزرگ پدید آورند، متحجران از سر جهل این روح و باطن و حرکت را از اسلام فرو گذاشته و بر قشر و ظاهرى خشک و بى‌روح جمود می‌ورزیدند.
مهم آن که هرگاه مصلحى دلسوز می‌خواست در جهت احیاى اسلام و مسلمانان گام بردارد و یا مفاهیمی ‌نو در تفسیر زنده و سازنده از اسلام عرضه کند و متدینان را به حرکت و حیات بخواند، این اندیشه واپس‌گرا به صورت مزدورِ بى‌مزد دشمن به کار می‌افتاد. اگر نمی‌توانست جلوى بروز و شکل‌گیرى چنین حرکتى را بگیرد، براى به شکست کشاندن آن تلاش می‌ورزید.
آن عالم دلسوز و بیدار، او که درد و شعله دین‌خواهى سراسر وجودش را فراگرفته و در مکتب دین صلابتِ ایمان و استوارى اندیشه یافته بود، حیات خود را در پرتو حیات عقیده‌اش می‌خواست، چون از رهگذر حیات دین، براى خویش و باورهایى که با آنها وجودش یگانه شده بود، روحِ حیات می‌جست. او نمی‌توانست سخنان یأس‌آور و عذرتراشیهاى سست ایمانهاى راحت‌طلب را باور کند.
او بى‌هیچ عذر و بهانه‌اى، همه رنجها را می‌پذیرد، در برابر همه بازدارنده‌هاى کوچک و بزرگ می‌ایستد و با درونمایه‌اى سراسر خلوص و شور و شعور نوید می‌دهد:
«شک نیست سر راه پر از خار و خس است. هیچ کس نمی‌گوید راه هموار است. این راه راه بازسازى است و راه بازگشت اما به قرآن، راه بازگشت به مرکزى که از آن منحرف گشته است…. در این راه خارها دستهایى را که می‌خواهد آنها را از سر راه برکند خون می‌اندازد، ولى سرانجام خارِ ضعیف در برابر اراده آهنین و عزم استوار انسان‌ها، تسلیم می‌گردد.» (2)
این امید از اراده و ایمانى بر می‌خیزد که بى‌زحمت و بى‌ریاضت به دست نیاورده است. با همین پشتوانه با همه بازدارنده‌هایى که جموداندیشان و مقدس‌مآبان بر سر راه به وجود آوردند، مبارزه کرد و با احیاى اندیشه اسلامی‌ ضربه‌اى کوبنده بر کالبدِ تهیِ این تفکر وارد ساخت.
3. التقاط: موج دیگرى که در آن روزگار به تفکر اصیل اسلام آسیب می‌رساند، رواج تفسیرها و تاویل‌هاى التقاطى از دین و از مفاهیم دینى بود. گروه‌هایى در چهره نوگرا، جهان‌بینى و اندیشه‌هاى وارداتى شرق و غرب و فلسفه‌ها و مکتب‌هاى آنها را اصل گرفته، باورها و مفاهیم دینى را در قالب‌هاى فکرى و ابزار معرفتى آنها تاویل و تفسیر می‌کردند و این خودباختگى فکرى و اعتقادى را به گمان خود نوفهمی ‌و انقلاب در تفکر دینى می‌نامیدند!
اینان با این‌گونه چرخش‌هاى تفسیرى و به ظاهر انقلابى می‌خواستند فرهنگ و محتواى اسلام را با افکار و ایده‌هاى جدید بشر، هماهنگ و همسو کنند، ولى در حقیقت چیزى جز موضعِ انفعالى در برابر الحادِ علمی ‌و فلسفى عصر جدید و عقب‌نشینیِ منزل به منزل اندیشه دینى و پایین آوردن مقدسات و تجربى کردن همه حقایق و مفاهیم آسمانى و تاویل مکتب الهى به مکتب بشرى، نتیجه دیگرى به دنبال نداشت.
تفسیرهایى که در آنها تمامی ‌قداستها و رمز و رازهاى دین چون بر‌ هاضمه فهمِ آنان سنگین می‌آمد و با تحلیل‌هاى علمی ‌روشن نمی‌شد، به عنوان خرافه و اسطوره دور انداخته می‌شد و یا در دستگاه عقلى و تفسیرى آنان از پاکى و بالایى و والایى فرو می‌افتاد و جایگاه خود را از دست می‌داد. در این تفسیرها بر کارآمدى اجتماعى و دنیایى دین، چنان زیاده‌روى می‌شد که دین تنها ابزارى براى بهبود بخشیدن به زندگى دنیایى افراد جلوه می‌کرد. این‌گونه دریافت دنیامدارانه و ابزارانگارانه از دین، راه را براى پیدایش این تفکر می‌گشود که می‌شود در مواقع لازم، ابزارها و شیوه‌هاى دینى جاى خود را به ابزارها و شیوه‌هاى کارآمدترى براى زندگى دنیایى مسلمانان بدهد. بدین‌سان، جوانان مسلمان که بیشتر با احساس دینى به این گروه‌ها می‌پیوستند، کم کم، باور دینى خود را از دست می‌دادند و به مکتب‌هایى روى می‌آوردند که به ظاهر شور و احساس آنان را بهتر پاسخ می‌گفت.
تلاش این گروه‌ها در آن روزگار، به ویژه در ایران و عراق، در اوج و گسترش بود و اساس تفکر دینى و عنصر دین را در جامعه‌هاى اسلامی ‌به جد تهدید می‌کرد.
شهید صدر، هرگز چنین اثرپذیری‌ها و تفسیرهای مبتنی بر پیش‌فرض‌ها و روش‌ها و معیارهای فکری و فلسفی مکتب‌های رایج عصر، مانند: مارکسیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم را نمی‌پذیرفت، بلکه این نوگرایی‌ها را تحریف دین و این حرکت‌ها را در نهایت محکوم به شکست می‌دانست.
«جنبش نوگرایى که بر پایه‌اى غیردینى بایستد و با ایدئولوژى غیرمربوط به اسلام در پیوند باشد، عملى نیست؛ زیرا جنبشى از این‌گونه، نه می‌تواند اسلام را درست تفسیر کند و نه بیش‌تر مردم را به پذیرفتن دیدگاه خود در تفسیر اسلام وادار سازد.» (3)
ایشان بر این باور بود که برانگیختن روح حرکت و جنبش میان مسلمانان وقتى پذیرفته و موفق است که نوگرایى در چهارچوب تفکر اصیل اسلام و از راه گسترش تفسیر درست و زنده آن در سطح جامعه صورت گیرد:
اگر یک جنبش ‌نوگرایى بر پایه اسلام بایستد و پیوند استوارى با سرچشمه‌هاى اسلام در میان توده داشته باشد و دین اسلام را در حکومتى متبلور سازد که مردم را به کار نیکو وا می‌دارد و از کار زشت منع می‌کند، چنین جنبشى می‌تواند بیش‌تر محافظه‌کاران و سنت‌پرستان را نیز به راه سازندگى و نوگرایى بکشاند.» (4)
روشن است که بیرون آوردن اسلام از چنگ خرافه‌ها در تفسیرهاى نادرست و جموداندیشانه و رهاندن مسلمانان از یوغ ستم‌ها و واپس‌ماندگیهاى اجتماعى، به این نیست که مفاهیم اسلامی ‌بر پایه ایده‌آل‌هاى محدود و ناقص بشر تأویل و تفسیر شود. براى این منظور، باید اسلام راستین را از آمیختگى با اندیشه‌ها و دیدگاه‌هاى نامربوط به آن جدا کنیم. به عنوان نمونه، براى مبارزه با اندیشه‌هاى نادرستى که بر سرنوشت زن مسلمان و روابط او با جامعه، حکومت می‌کند و زن مسلمان را از پیشرفت باز می‌دارد، به جاى روى آورى به بى‌حجابى و رهاندن زن از هر قید و بند درست و سازنده و الگوگیرى از تمدن غرب در روابط زن و مرد، بیابیم مبارزه‌اى را با پشتوانه خود دین آغاز کنیم و مسلمانان را آگاه سازیم و بر آن داریم که عادت‌ها و نهادهاى اجتماعى را که سبب عقب‌ماندگى زنان شده است، از اسلام که هیچ پیوندى با این عادت‌ها ندارد جدا کنیم.
اعتقاد به نوگرایى بر پایه اسلام، از باور ایشان به کمال‌پذیر بودن اندیشه دینى و قدرت برابرى دین با نیازهاى زندگى نشات می‌گیرد که با پیروى از اسلام و نواندیشى بر معیارهاى اسلامی‌، می‌توان تمامی ‌خواسته‌هاى زندگى دینى را پاسخ گفت:
«پیروى از نصوص به معناى جمود در نصوص نیست که مانع تحول و نوگرایى در شئون مختلف زندگى باشد، زیرا پیروى از نص به معناى پیروى کامل از دین و به کار بستن احکام دینى، بدون هیچ تغییر و تحریفى می‌باشد.» (5)
آن عالم شهید با دعوت و اجتهاد و از پایگاه احیاى دین، راه را بر روى این آسیب‌ها و رخنه‌ها بست و کوشید آفات شومی ‌که از این آسیب‌ها در دین و اندیشه دینى وارد شده است، از آن بزداید.
غرق شدن در معارف دین او را با جهان امروز و فرهنگ و دانش روز بیگانه نساخت، علم و تمدن و اندیشه و مکتب‌ها و آراى جدید را عمیق شناخت؛ اما شیفته و تسلیم آنها نشد و بلکه با قدرت انتقاد و انتخاب به آنها نگریست و به حق مکتب و راى اسلام را برتر دید.
در برابر متحجران ایستاد. دیدگاه‌هاى مشهور، مسلم و جزمی ‌را به بوته نقد و تحلیل گذاشت. البته میراث علمی‌ عالمان پیشین را ارج می‌نهاد و با احترام بدانها می‌نگریست، اما این سیره حسنه، ایشان را از نواندیشى باز نداشت. از تلاش تحقیقى آنان سود جست، ولى در آنها نماند. کوشش وى گذر از تفسیر سنتى به رهیافتى نو و تازه از دین بود. هر آنچه نگاشت و در هر زمینه که سخن گفت، سیماى زنده و پویاى دین را ترسیم کرد. در پرتو استدلال‌هاى روشن و کاوش‌هاى تحسین‌برانگیز عقلى، انکارها و ناباوریهاى جموداندیشان را کنار زد و محتواى اسلام را به گونه‌اى بر روح‌ها و ذهن‌ها عرضه کرد که به آسانى پذیرا شدند.
اندیشه التقاط را تحریف از روى نادانى و یا عمد دین دانست که بى‌هیچ مزدى تعالیم حنیف اسلام را به تاراج فرهنگ ماده باور شرق و طبیعت‌گراى غرب می‌داد. شیوه احیاى او روشن ساخت که انقلاب در اندیشه دین و کامل نشان دادنِ آن هیچ نیازى به وام گرفتن از دیگر اندیشه‌ها و مکتب‌هاى به ظاهر انقلابى و نو ندارد، بلکه باید حقیقت اسلام را به درستى دریافت. این مهم را خود، انجام داد زمان را و انسان را و واقعیت‌هاى حاکم بر آن دو را بازشناخت و آراى اسلامی ‌را براى راهبریِ نسل حاضر تدوین کرد، تا انسان مسلمان در عصر فرهنگ و تمدن نوین، ایمان و اعتقاد زنده خویش را از یاد نبرد و انسان این عصر نیز ببیند و دریابد و برگزیند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات