تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۹  ، 
کد خبر : ۱۳۲۲۸۹
ویژه سی‌سالگی تصرف لانه جاسوسی آمریکا در خبرگزاری فارس

نگاهی به تاریخچه روابط ایران و آمریکا

مقدمه: هنگامی که دو قدرت استعمارگر روزگاران قاجار یعنی روس و انگلیس، هرکدام به نحوی درصدد تضعیف ایران بودند و تا مرز محو تدریجی و تقسیم آن بین خود نیز پیش رفتند، ایرانیان با قدرت سومی آشنا شدند که به اندازه دو قدرت قبلی ظالم بود- حداقل در حق ایران و نه بدنام. میرزا ابوالحسن خان ایلچی سفیر کبیر ایران در بریتانیا ناخواسته از این کشور یک سفر دریایی را آغاز کرد که حاصل آن سفر، آشنایی اولیه وی با سرزمین ینگی دنیا، (در ترکی به معنای سرزمین نو می‌باشد)، شد. در همین دوران بود که یک امریکایی که به قصد تجارت با ممالک آسیایی سفر دریایی می‌کرد، برای اولین بار پا به سواحل خلیج فارس نهاد. البته در همین زمان بود (نیمه اول قرن نوزدهم 1850-1800)‌که گروهی از مبلغین و مبشرین مذهبی آمریکایی پیش از آغاز روابط رسمی دو کشور به ایران وارد شدند و فعالیت خود را‌ آغاز نمودند. این مسیونرهای مذهبی فعالیت‌های خود را در مناطق شمال غرب ایران ادامه دادند. گفته می‌شود که فعالیت‌های این مبلغین مسیحی در راستای سیاست‌های دولت آمریکا نبوده است، چرا که در آن زمان (1823) دولت این کشور همچنان سیاست خارجی خود را بر پایه اصل انزواطلبی بنا نهاده بود. در این هنگام امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار اولین مسئول رسمی ایرانی بود که چرخ روابط سیاسی دو کشور را به چرخش درآورد، ایرانیان از روابط با همسایه شمالی و جنوبی گریزان بودند لذا بدنبال تکیه‌گاهی در سیاست خارجی خود بودند. امیرکبیر به دنبال ایجاد یک نیروی دریایی قوی در خلیج فارس بود. امیر نه به روسها اطمینان داشت نه به انگلیسی‌ها اعتماد و لذا به میرزا محمدخان کارگزار ایران در استانبول نامه نوشت تا با نماینده سیاسی امریکا در آن شهر وارد گفتگو شده و قراردادی را منعقد نماید. حاصل این مذاکرات که در اکتبر 1851 برابر ذی‌‌الحجه 1267 به امضاء رسید پیمان دوستی و کشتی‌رانی ایران و امریکا بود. این معاهده به آمریکا اجازه می‌داد تا حضور رسمی خود در خلیج فارس را تثبیت و کنسولگری خود را در بوشهر تاسیس نماید. امتیازی که پیش از این فقط انگلیسی‌ها از آن بهره‌مند بودند. اما با مرگ امیرکبیر که یک ماه پس از امضای این معاهده اتفاق افتاد، این قرارداد نیز به مرحله اجرا در نیامد. پس از مرگ امیرکبیر و در زمان صدارت آقاخان نوری، انگلیسی‌ها بار دیگر با تحمیل معاهده پاریس بخش دیگری از خاک ایران یعنی افغانستان را جدا کردند به همین منظور ناصرالدین شاه به دیپلمات‌های ایران مقیم اروپا، میرزا قاسم خان والی در پترزبورگ، میرزا احمدخان خویی در استانبول، و جان داوودخان در وین، دستور داد تا زمینه‌های برقرار مجدد روابط با امریکا را بررسی کرده و با ماموران سیاسی این کشور تماس حاصل نمایند. نتیجه این ملاقاتها این شد که دولت آمریکا درخواست دولت ایران را پذیرفته و معاهده‌ای را جهت همکاری مشترک به امضاء رساندند اما نه در وین یا استانبول بلکه در پیترزبورگ تا از چشمان انگلیس و فرانسه بدور بوده و خللی در مذاکرات ایجاد نشود. پس از امضای همین معاهده بود که دولت ایران از دولت امریکا خواست تا سفارت خود را در ایران افتتاح کند (1856). هدف ایران حضور نمادین دولت امریکا در ایران بود تا مثلا سدی در برابر مطامع روسی انگلیسی باشد. کنگره آمریکا نیز استقبال کرده مجوز افتتاح را صادر نمود. مورخان آغاز روابط رسمی دو کشور را به سال غریص می‌دانند. غریص در ابجد یعنی سال 1300 هجری قمری و این‌ همان سالی است که اولین سفیر آمریکایی پس از افتتاح سفارت این کشور در تهران وارد ایران شد. وی ساموئل بنجامین نام داشت و در بدو ورود خود به ناصرالدین شاه چنین گفت: ... نزدیک‌ترین و صلح‌جویانه‌ترین روابط متقابل سودمند برای هر دو کشور... برای همیشه[را خواستاریم]. و شاه قجر نیز در پاسخش گفت: "با مؤکدترین طرزی... به دولت متبوعه خود گزارش دهید که دولت ایران علاقه‌مند است همیشه سفارت آمریکا در ایران باقی بماند. " ساموئل پنجامین دو سال در ایران ماند و سپس جای خود را به فردریک وینستون داد تا تنها دو ماه در این مسند باقی بماند. پس از گذشت شش سال از ورود اولین سفیر آمریکا به ایران، در سال 1306 ق، حاجی حسین قلی‌خان معتمدالوزرا به عنوان سفیر ایران به آمریکا رفت. وی که به تازگی از سفر حج برگشت بود، به حاجی واشنگتن ملقب شد.

روابط دو کشور از انقلاب مشروطه تا جنگ دوم جهانی:
پیرامون رابطه آمریکا با مشروطه‌خواهان باید گفت که این کشور در قبال این حرکت ملی ایرانیان سکوت پیشه کرد و سیاست برطرفی را اعمال نمود. اما برخی اتباع این کشور که در قالب فعالیت‌های فرهنگی مذهبی در ایران حضور داشتند به پشتیبانی از مشروطیت با مبارزان مشروطه ‌طلب همکاری کردند و این پشتیبانی اثری مثبت در ذهن ایرانیان بوجود آورد. در جریان مبارزات مشروطه خواهی در تبریز هوارد با سکرویل یکی از فعالان سیاسی - فرهنگی امریکایی در ایران کشته شد.
در تهران اما جکسون سفیر امریکا از قبول هرنوع پناهنده‌ای خودداری کرد و بدین صورت روی خوشی به مشروطه خواهان نشان نداد. و این درحالی بود که حوادث مشروطه مورد استقبال روزنامه‌های آمریکایی قرار گرفته بود.
در دوره مشروطه نیز بدلیل اینکه امریکائیان سابقه استعمارگری در منطقه نداشتند، مورد توجه مجلس مشروطه خواه قرار گرفتند. بدنبال تقاضای دولت ایران از دولت امریکا مبنی بر سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی، دولت امریکا یک هیات اقتصادی را به سرپرستی مورگان منتو مستو به ایران اعزام داشت که البته به دلیل کارشکنی روس و انگلیس وی موفقیتی بدست نیاورده از ایران اخراج شد.
هنگامی که محمدعلی شاه تصمیم به انحلال مجلس مشروطه گرفت، جکسون سفیر امریکا در مکاتبه‌ای با وزیرخارجه کشور متبوع خود نوشت که در ایران هرج و مرج بوجود آمده است و از وزیر پیرامون موضع‌گیری خود کسب تکلیف کرد. وزیر خارجه امریکا نیز این جنبش ملی ایرانیان را مخرب و هرج و مرج‌طلبانه قلمداد کرد و اینگونه پاسخ داد: دولت آمریکا نمی‌توان جنبش‌های مخرب و هرج و مرج طلبانه را مورد بررسی و شناسایی قرار دهد، مگر اینکه رهبران این حکومت‌ها عملا حکومت را بدست بگیرند، بنابراین به شما توصیه می‌شود که شما نه با توصیه و نه به هیچ وسیله دیگری در این امر مداخله نکنید. "
جنگ جهانی اول آغاز شده بود و دولت ایران نیز اعلام برطرفی کرد. اما این بی‌طرفی نقض شد و این کشور از تبعات خانمان سوز جنگ در امان نبود. همزمان کالدول سفیر جدید آمریکا وارد تهران شد. وی سعی کرد تا دولت ایران را تشویق به حضور در جنگ به نفع متفقین بکند. هدف وی از این کار نیز ضربه زدن به منافع روسیه و انگلیس بود. کالدول با انتشار اعلامیه مخالفت خود را با انعقاد قرارداد 1919 وثوق‌الدوله و تحت‌الحمایگی ایران ابراز داشت.
همزمان در تهران کمیته‌ای به ریاست کالدول تشکیل شد. این کمیته متشکل از مبلغان مذهبی بود و فعالیت خود را در میان مردم که از گرفتاری‌ها و شدائد جنگ، قحطی و بیماری مسری رنج می‌بردند آغاز کرد. در سال 1918 نیز انجمنی در نیویورک تحت عنوان کمیته کمک ایران و آمریکا تشکیل شد که به جمع‌آوری اعانه برای مردم ایران می‌پرداخت.
با پایان یافتن جنگ جهانی اول و با اهمیت یافتن ژئوپلتیک ایران در منطقه و نیز با کشف نفت در مناطقی از ایران، تمایل امریکا به حضور جدی‌تر در عرصه سیاسی ایران افزایش یافت و نیز شرکت‌های نفتی این کشور میل خود را جهت کسب امتیاز نفت پنهان نکردند. از طرف مقابل نیز دولتمردان ایرانی میل به عقد قراردادی در زمینه نفت با آمریکائیان داشتند. که در نهایت با اجازه مجلس شورای ملی در سال 1921 قرارداد نفت بین دولت ایران و چند شرکت آمریکائی جهت استخراج نفت در شمال بسته شد ولی عملا هیچ گونه اقدامی صورت نپذیرفت.
در همین ایام و در آغاز حکومت رضاخان هیات‌های مذهبی مسائلی را برای دولت ایران بوجود آوردند. آنها تلاش فراوان به خرج می‌دادند تا مسلمانان را جذب آئین مسیحیت کنند. اسناد کارگزاری خارجه ایران از ارومیه حاکی از آن است که دکتر پاکارد، از اعضای مسیونرهای مذهبی، رفتارهای نامعقولی در اختلاف افکنی بین مسلمانان و اقلیت مسیحی در اروپا داشته است. در زمان نخست‌وزیری رضاخان نیز، یعنی فاصله سال‌های 1303 - 1301 هیات مستشاری اقتصادی دیگری به رهبری آرتور میلسپو به ایران آمد تا پس از شوستر اقتصاد ایران را سامان بخشد. اما وی نیز موقعیتی چندان در خور توجه به دست نیاورد. چرا که هیات حاکمه تغییر یافته بود و اختلافات بین او و رضاخان منجر به فسخ قرارداد این هیات شد.
رضاخان نیز بدلیل وابستگی شدید به انگلیس چندان توجهی به آمریکا نشان نمی‌داد. به همین خاطر بود که بدنبال بازداشت سفیر ایران در امریکا و تذکر وزیر خارجه امریکا به وی (عبدالغفارخان) و انتشار مطالب توهین‌آمیز به رضاخان روابط دو کشور رو به تیرگی نهاد و از سال 1317-1315 روابط به تعلیق درآمده و تنها یک کادر آمریکایی در ایران باقی ماند تا اینکه در اواخر سال 1317 والاس مری از مسئولان وزارت خارجه امریکا به ایران آمده و از جانب رئیس جمهور کشورش یعنی روزولت از دولت ایران عذرخواهی کرد و مجددا روابط برقرار گردید.
از دیگر فعالیت امریکایی در این دوره در ایران می‌توان به اقدامات هیات‌های باستان‌شناسی آمریکایی برای حفاری و کشف آثار باستانی در برخی نقاط ایران مثل دامغان اشاره کرد.
روابط ایران و آمریکا از 1320 تا 1357:
جنگ جهانی دوم در شهریور سال 1318 آغاز شد و دولت ایران مانند جنگ اول اعلام بی‌طر فی کرد، اما باز هم علی‌رغم بی‌طرفی ایران، کشور مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت. این‌بار ولی بیش از جنگ اول قوای شوروی، انگلیس و امریکا مستقیما ایران بی‌طرف را اشغال نمودند. در این میان رضاشاه متهم به همراهی با دولت آلمان نازی شد، او باید می‌رفت و همین اتفاق نیز افتاد. شاهی که دیگرانش بر سر کار آورده بودند از خود اختیاری نداشت. به شهادت تاریخ و به گواه اسناد رضاخان به جزیره موریس رفت تا مابقی عمر را همان جا بگذراند. این اتفاق در سال دوم جنگ یعنی شهریور 1320 افتاد و فرزندش باز هم به خواست انگلیسی‌ها بر جای پدر تکیه زد. از این زمان دوستی محمدرضای جوان با دولتمردان آمریکایی قوت بیشتری به خود گرفت. محمدرضا مورد اطمینان و گوش به فرمان سیاستمداران آمریکایی بود. او حزب جمهوری‌خواه را بیشتر دوست می‌داشت چون از این طریق بهتر می‌توانست آرزوهای نظامی خود را تامین کند. آمریکائیان نیز دست وی را بگرمی می‌فشردند و از کمک به وی دریغ نمی‌ورزیدند. اکنون به مرور تفصیلی وقایع مهم این سال‌ها در رابطه آمریکا و ایران می‌پردازیم.
جنگ جهانی دوم:
به مجرد اشغال ایران توسط ارتش شوروی، انگلیس و آمریکا در فاصله سال‌های 23-1322 ش، دولت آمریکا طرحی را تحت عنوان "سیاست امریکا بر ایران " تدوین کرد که به گفته محققین زیربنای سیاست جدید آمریکا در ایران بود. بنابراین پایه دخالت رسمی آمریکا در ایران بنا نهاده شد. در ششم آذرماه سال 1323 کنفرانس تاریخی سران اشغالگر در تهران برگزار شد که حضور روزلت رئیس جمهور آمریکا به همراه نخست‌وزیر انگلیس چرچیل و رئیس حزب کمونیست شوروی استالین، خود نشانه مهمی بود. روزولت اولین مقام بلند پایه امریکایی بود که پس از سال‌ها به ایران می‌آمد. بعلاوه دولت آمریکا در سال‌های جنگ مبلغ 40 میلیون دلار کمک را در قالب اسلحه، مهمات و خواربار به ایران ارسال کرد. بار دیگر دکتر میلسپو به ایران آمد تا به خواست دولت آمریکا وضعیت مالی در ایران را سامان بخشد. اما مهمترین جنبه حضور آمریکا در ایران در این زمان،‌بحث اشغال آذربایجان و حکومت خودمختار کردستان بود که هر دو توسط دولت شوروی حمایت می‌شد. سران متفقین در کنفرانس تهران موافقت کرده بودند که تا 6 ماه پس از پایان کامل جنگ قوای نظامی خود را از ایران خاج کنند. دولت‌های انگلیس و آمریکا به تعهد خود عمل کردند اما دولت شوروی به بهانه اینکه ژاپن هنوز کاملا تسلیم نشده است، همچنان سربازان خود را در ایران باقی گذاشت. دولت شوروی به هرگونه تقاضای ایران جهت پایان دادن به اشغال پاسخ منفی می‌داد. در این زمان سیاست امریکا مبنی بر عدم دخالت در امور ایران به گونه‌ای دیگر تغییر یافت. آمریکا در یونان، اروپای مرکزی و ایران با شوروی دچار اصطکاک منافع شده بود. به همین دلیل ترومن رئیس جمهور جدید امریکا در اواخر تابستان 1946 (1325) فشارهای خود را به شوروی جهت تخلیه ایران آغاز کرد. وی ایران را ترغیب نمود تا از دولت شوروی به دلیل خودداری از تخلیه آذربایجان به شورای امنیت شکایت کند. بنابراین ایران اولین کشوری بود که شکایت خود را به این نهاد تازه تاسیس برد. اما این اقدام نیز سودی نبخشید و تنها وزرای خارجه امریکا و شوروی در سازمان ملل بر سر مسأله ایران دچار درگیری لفظی شدند. بحران تا آنجا پیش رفت که ترومن شوروی را به صورت غیر مستقیم تهدید به حمله اتمی نمود و سرانجام نیروهای شوروی پس از فشارهای همه جانبه و البته با زیرکی نخست‌وزیر ایران احمد قوام‌السلطنه آذربایجان را تخلیه کرد.
ارتش ایران در زمستان سال 1325 (1946) وارد آذربایجان شد و حکومت خودمختار کردستان نیز تاب مقاومت نیاورد و درهم شکست.
اصل چهار ترومن در ایران:
این پیروزی امریکائیان در برابر شوروی برای ایرانیان اما نقطه پایان همکاری‌ها نبود. پس از جنگ جهانی دوم میزان خرابی‌ها در اروپا و آسیا بسیار افزایش یافته بود. دولت آمریکا برای جلوگیری از نفود کمونیزم و نیز تقویت حضور خود و یارگیری در میان کشورهای متضرر از جنگ، در اروپا طرح مارشال (وزیر خارجه) و در آسیا و سایر مناطق اصل چهار ترومن را اجرا کرد. به موجب این هر دو طرح کشورهای هدف کمک‌های مالی، فنی، صنعتی و نظامی فراوانی دریافت می‌کردند تا کشور خود را بسازند. ایران نیز اولین کشور خاورمیانه‌ای بود که مستحق دریافت چنین کمک‌هایی بود. اصل چهار ترومن در ایران بخشی از "اداره همکاری بین‌المللی " یا "آژانس امریکایی برای توسعه بین‌المللی " بود و همچنین تحت عنوان اداره همکاری فنی و هیات فعالیت‌های امریکا در ایران اداره می‌شد. این سازمان امریکایی پیچیده که در نوع خود بزرگترین سازمان در جهان بود، فعالیت خود را بر کمک فنی در زمینه کشاورزی، برداشت و آموزش متمرکز کرده بود. براساس این اصل مقدار زیادی وام در بخش‌های مختلف صنعتی، راه‌سازی، فرودگاه، کشاورزی و کمک‌های بلاعوض و یا در قالب وام برای خرید سلاح به ایران اعطاء شد.
جالب اینکه دولت آمریکا در ابتدا قصد کمک‌های مالی گسترده به ایران را نداشت و تنها به اعطای کمک‌های فنی و صنعتی بسنده کرده بود و نیز اعتقاد داشت پول‌هایی را که به دولت ایران می‌دهد، حیف و میل شده و در جهت برنامه‌ریزی شده مصرف نمی‌‌گردد، اما با اصرار دولتمردان ایران و خود شاه مبنی بر اینکه ایران در همسایگی با مرکز کمونیزم یعنی شوروی قرار دارد و در صورت بروز جنگ باید هم از خود و هم از منافع غرب دفاع کند، دولتمردان امریکایی را بر آن داشت تا کمک‌های خود را به ایران ارسال کنند. این کمک‌ها، بویژه پس از سقوط دولت دکتر مصدق ابعاد و گستره بیشتری به خود گرفت. همزمان با اجرای این طرح تعداد بسیار زیادی از مستشاران آمریکایی در زمینه‌های فرهنگی، مالی، نظامی و صنعتی نیز وارد ایران شدند. که خود اثرات سوئی بر فرهنگ جامعه ایران داشت.
کودتای 28 مرداد 1332:
آگاهان ایرانی از ابتدای اعطای امتیاز نفت به شرکت نفت ایران و انگلیس در زمان قاجار، روی خوشی به این امتیاز نشان نمی‌دادند. هرچند که در زمان کسب امتیاز توسط ویلیام ناکس دارسی نفت هنوز جایگاه و اهمیت خود را نیافته بود اما با کشف این ماده مهم در سال 1907 در ایران بر اهمیت تجاری و اقتصادی هم نفت و هم ایران افزوده شد. ذکر این نکته لازم است که ایران اولین کشور آسیایی بود که در آن نفت کشف شد. با روی کار آمدن رضاخان تامین بودجه کشور بیش از پیش به نفت وابسته شد. ساخت راه‌آهن، راه، کارخانه و در زمینه فرهنگی ساخت مدارس و دانشگاه‌ها آغاز شد. رضاخان برای برآوردن رویاهای خود در زمینه صنعتی کردن ایران احتیاج به پول نفت داشت، نفت ایران نیز در همه زمینه‌ها اعم از کشف، استخراج و بهره‌برداری در انحصار شرکت نفت ایران و انگلیس بود. به این معنا که حکومت ایران هیچ گونه مالکیتی بر نفت خود نداشت و تنها سالانه شرکت مبلغ ششصد هزار لیره به دولت ایران پرداخت می‌کرد. شاه چکمه پوش را این مقدار پول بسنده نیامد و قرارداد را خوش نداشت، پس قرارداد را پاره کرده و در بخاری کاخ خود سوزاند. رضاخان مجددا بنا به دلایلی که هنوز بر مورخان و محققان روشن نشده است به همان قرارداد با اندکی تغییرات در میزان پرداخت حق ایران در سال 1313 (1933م) تن در داد تا اینکه زمان حکومتش به سر آمد و رهسپار دیار غربت گشت. از سوی دیگر آیت‌الله کاشانی از عراق وارد ایران شده بود و فضایی نسبتا آزادتر از گذشته در زمان شاه جوان بوجود آمده بود. مجلس پانزدهم این قرارداد را زیر سوال برد، اما عمرش برای بررسی بیشتر این قرارداد کفاف نکرد.
 مجلس شانزدهم این قرارداد را ننگین خوانده و بیشتر مورد مداقه قرار داد در همین دوره یک لایحه و یک طرح به مجلس ارائه شد. لایحه ای دولت رزم‌آرا که مخالف جدی ملی شدن صنعت نفت بود، لایحه الحاقی به قرارداد 1933 بود که از طرف گلشائیان از جانب دولت ایران و گس نماینده شرکت نفت ایران و انگلیس و برای تثبیت موقعیت قبلی شرکت به مجلس رفت و طرحی از جانب نمایندگان اقلیت یعنی مصدق، حائری، بقائی، مکی و ... که متضمن ملی کردن صنعت ایران بود. اما هیچ کدام رای نیاورد. تا اینکه در اسفندماه 1329 رزم‌آرا به قتل رسید و سرانجام در 29 اسفند همان سال و در واپسین روزهای جلسات مجلس شانزدهم، صنعت نفت ایران توسط مجلسین، ملی اعلام شد. با تشکیل مجلس هفدهم آیت‌الله کاشانی رهبر روحانی نهضت به عنوان نماینده تهران بر کرسی ریاست مجلس تکیه زد و دکتر مصدق دیگر نماینده تهران به عنوان نخست‌وزیر برگزیده شد. اما رویه دولت آمریکا در برابر ملی شدن صنعت نفت ایران تامل برانگیز است. آمریکائیان که خود را مدافعان آزادی می‌دانستند باید از این نهضت ملی ایرانیان دفاع می‌کردند اما اینگونه نشد. دولت امریکا سه موضع کاملا متفاوت داشت. در ابتدای کار از دولت ملی ایران حمایت نمود و انگلیس را تحت فشار قرار داد. اما در ادامه در نقش یک میانجیگر ظاهر شد و طرفین را به مصالحه فرا خواند. در نهایت نیز انگلستان دولت آمریکا را قانع کرد که این اقدام دولت ایران به ضرر هر دو کشور انگلیس و آمریکا است. پس با پول انگلیسی‌ها و با عملیات آمریکائی‌ها دولت حقوقی و ملی ایران ساقط شد. از این زمان به بعد آمریکا با روی کار آمدن دولت کودتای زاهدی پا جای پای انگلیسی‌ها گذاشتند و تا سال 1357 در ایران فعال مایشاء شدند. دولت آمریکا که به دولت مصدق هیچ‌گونه کمک مالی نکرد، به دولت کودتا فورا مبلغ دویست میلیون دلار کمک اعطا کرد.
ساواک:
آمریکا برای تحکیم پایه‌های خود در ایران و تقویت منابع اطلاعاتی - امنیتی خود اقدام به پشتیبانی جدی و موثر از سازمان امنیتی ایران نمود که پایه های آن توسط انگلستان گذاشته شده بود.این سازمان که موظف بود تا شرایط داخل و خارج ایران را کنترل کرده و مانع از بروز هرگونه آشوب در داخل کشور شود، ساواک نام داشت و با کمک مستقیم مستشاران آمریکایی در سال 1335 تشکیل شد.
16آذر1336
با ورود نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران، دانشجویان خشمگین تهران دست به تظاهرات زدند و در نتیجه سه نفر از دانشجویان کشته شدند. این روز در تاریخ ملت ایران به روز دانشجو نام‌گذاری شده است.
ایران و آمریکا در دهه 1340:
در سال 1960 (1339) جان اف کندی از حزب دموکرات به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب شد. دموکرات‌ها برخلاف جمهوری‌خواهان چندان تمایلی به اعطای کمک‌های پرشمار نظامی و مالی به دولت‌های دیگر خصوصا دولت ایران نداشتند. به همین خاطر اصلاحات ساختاری را برای برخی کشورهای آمریکای لاتین و ایران مدنظر داشتند. اصلاحات ارضی مورد نظر کندی اصلاح ساختار کشاورزی در میان مردم و مالکان بزرگ بود. دولت آمریکا بدین منظور دکتر علی امینی را که سفیر ایران در واشنگتن برای نخست‌وزیری ایران به شاه تحمیل کرد. در فروردین سال 1340 امینی دولت را عهده‌دار شد، اما پس از مدتی محمدرضا که چندان تمایلی به امینی نداشت به آمریکائیان وعده همکاری داده و با جلب نظر آنها امینی را کنار گذاشت و خود انجام اصلاحات را برعهده گرفت. شاه پس از کناره‌گیری امینی، اسدالله علم را به نخست‌وزیری منصوب کرد. شاه یک طرح شش ماده ای را جهت انجام برخی اصلاحات سیاسی - اقتصادی تهیه کرد و در ششم بهمن سال 1341 آن را به رفراندوم گذاشت و نام این رفراندوم را نیز انقلاب سفید یعنی انقلاب بدون خون‌ریزی نهاد.
امام خمینی نسبت به این رفراندوم واکنش نشان داده و آنرا تحریم کرد. شاه در اسفند همان سال در پایگاه هوایی دزفول، روحانیت را به نشان دادن ضربت شصت دولت حواله داد. در فروردین سال 1342 به هنگام بزرگداشت مجلس شهادت امام صادق(ع) و با حضور آیت‌الله گلپایگانی، کماندوهای دولتی به مدرسه فیضیه حمله کردند و تعدادی از طلاب را به شهادت رساندند. خردادماه سال 1342 و همزمان با بعدازظهر روز عاشورا امام خمینی‌(ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی کردند و انتقادات تندی علیه دولت مطرح کردند. دولت نیز سحرگاه 11 محرم یعنی یک روز پس از سخنرانی امام، ایشان را دستگیر کرده و به زندان و سپس در منزل تحت محاصره منتقل کردند. اما با اصرار علما و قیام‌های مردمی، رژیم نهایتا امام خمینی (ره) را در فروردین 1343 آزاد کرده و مجددا به قم برگرداند.
کاپیتالاسیون:
جان اف کندی در سال 1963 (1342) ترور شد و لیندن جانسون جانشین وی گردید. سیاست خارجی جانسون برخلاف سلف خود، گسترش نیروی نظامی آمریکا در مناطق مختلف جهان و تقویت پایگاه حضور آنان در کشورهای مختلف بود. در این دوره محمدرضا از فرصت استفاده کرده و ضمن خرید‌های کلان نظامی، مستشاران نظامی بیشتری را نیز وارد ایران کرده بود. دولت آمریکا نیز همزمان در پی کسب امتیازات ویژه‌ای برای نظامیان خود در ایران برآمد. بنابراین دولت اسدالله علم در 26 آبان 1342 لایحه اعطای مصونیت قضایی به نظامیان امریکایی یعنی همان کاپیتالاسیون را به مجلس سنا تقدیم کرد. اما پیش از اینکه این لایحه - که به نحو کاملا مخفیانه‌ای به مجلس سنا تقدم شده بود، به تصویب برسد، علم جای خود را به حسنعلی منصور داد. منصور نیز بر تصویب این لایحه پافشاری نموده، آنرا به ضمیمه یک ماده واحده در شب سوم مرداد 1343 از تصویب سنا گذراند. این لایحه به حاکمیت ملی ایران خدشه وارد می‌ساخت و تضعیف اقتدار قلمرو قضائی کشور را در برداشت. در پی تصویب سنا، در 21 مهر 1343 نیز این لایحه با 74 رای موافق در برابر 61 رای مخالف به تصویب مجلس شورای ملی رسید. دولت نتوانست از انتشار خبر این تصویب جلوگیری کند و لذا به زودی جامعه ایران متوجه شده و عکس‌العمل نشان داد. مهمترین پاسخی که به این لایحه داده شد، سخنرانی و افشاگری امام خمینی در آبان ماه 1343 بود. امام‌(ره) در صبح چهارم آبان، در میان انبوه جمعیتی که در منزل ایشان گرد مده بودند سخنرانی کرده و استقلال ایران را به موجب این لایحه فروخته شده خواندند. بواسطه همین آگاهی بخشی امام خمینی (ره) دولت در انفعال کامل قرار گرفته بود، بنابراین در شب 13 آبان 1343 ایشان دستگیر و سپس به ترکیه تبعید شدند. با این اقدام دولت اینگونه می‌اندیشید که صدای مخالفان خاموش شده است.
خریدهای تسلیحاتی:
از ابتدای روی کار آمدن محمد رضا پهلوی، وی بدنبال تجهیز بیش از پیش ارتش بود. او در ابتدا با کمکهای دولت آمریکا از محل اصل چهار ترومن سعی کرد این تجهیزات را فراهم کند. هر وقت که در آمریکا روسای جمهور دموکراتی مثل کندی و یا کارتر بر سر کار می‌آمدند، شاه ناراحت می‌شد چرا که نمی‌توانست جاه طلبی های نظامی خود را تامین کند. اما همین که روسای جمهور جمهور خواه بر مسند قدرت تکیه می‌زدند شادمان می‌شد. خریدهای نظامی ایران از سال 1343 و با آغاز نخست وزیری هویدا رشد بیشتری پیدا کرد و خصوصا در دهه 1350 با افزایش قیمت نفت به اوج خود رسید. در این دو دهه برنامه فروش تسلیحاتی جایگزین برنامه کمکهای نظامی شد. بدین منظور سر لشکر حسن طوفانیان به عنوان مامور خرید سلاحهای جنگی تعیین شد. بدیهی بود که در این میان هر شرکت اسلحه سازی که می‌توانست بیشتر توجه مسئولین نظامی و دلالان اسلحه در ایران را به خود جلب کند، می‌توانست کالای نظامی بیشتری به دولت ایران بفروشد و لذا در این میان مسئولان ایرانی رشوه های کلان می‌گرفتند. دولت ایران همچنین در پیمان بغداد که یکی پیمان نظامی - امنیتی و با حضور آمریکا بود نیز عضو شد. در این دوره و خصوصا در دهه 1350 ایران یکی از مهمترین متحدین نظامی آمریکا، خارج از قاره اروپا و اصلی ترین متحد وی در منطقه خلیج فارس به شمار می‌رفت. ارتشبد طوفانیان بین سالهای 57-1343 در تمام فروشهای تسلیحاتی آمریکا به ایران عمیقا در گیر بود.
وی به اقتضای موقعیت خود نه تنها با مقامات ارتش آمریکا تماس دائم داشت بلکه با بالاترین مقامات اجرایی معاملات دفاعی و اسلحه نظیر تام جونز، نورثروب و ویلیام میلی در تماس بود. فردوست در زمینه خرید تجهیزات نظامی اینگونه می‌گوید: در یک فاصله زمانی بیست ساله از 1971 -1950 تمام خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا به یک میلیارد دلار هم نمی‌رسید. ولی بین سالهای 78-1971 یعنی فقط در عرض هشت سال آخر سلطنت محمد رضا میزان خرید سلاح از آمریکا به رقم نجومی نوزده میلیارد دلار بالغ شد. این خریدها شامل انواع هواپیما‌های جنگنده، تانکها، نفر برها، سلاحهای سبک و خودکار، ناوچه و زیر دریایی می‌شد. آخرین سفارش نظامی شاه به آمریکا خرید چند فروند هواپیمای آواکس به مبلغ 2 میلیارد دلار بود که با پیروزی انقلاب اسلامی، دولت آمریکا از تحویل آنها به ایران خودداری کرد.
شعله ور شدن انقلاب اسلامی:
سالهای 56و 57 را باید سالهای ظهور همگانی و ملی انقلاب اسلامی ایران خواند مردم ایران قیام سراسری خود را در سال 1356 و به دنبال انشتار مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعاتی آغاز کردند.چهلم شهدای شهرهای مختلف که در سراسر ایران برگزار می‌شد دامنه قیام روز به روز گسترده تر می‌شد. در این ایام جیمی کارتر از حزب دمکرات رئیس جمهور آمریکا بود. اقدامات و گفتارهای وی پیرامون اوضاع ایران نشان از عدم درک حقیقی مسائل ایران داشت. کارتر شعار خود را برای کشورهای جهان سوم ایجاد فضای بازسیاسی در نظر گرفته بود به همین دلیل به اجبار وی و اکراه محمد رضا پهلوی تعداد زیادی از انقلابیون زندانی آزاد شدند و به جمع سایر انقلابیون پیوستند.
از طرف دیگر ایران که خود در تب و تاب یک انقلاب بزرگ بود از طرف کارتر جزیره ثبات نام گرفت که خود نشان از بی اطلاعی او از اوضاع ایران داشت اما دولتمردان آمریکایی که نمی‌خواستند حکومت پهلوی را از دست بدهند حفظ رژیم پهلوی و سرکوب اغتشاشات را در دستور کار خود قرار دادند. استمپل وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران که خود ناظر انقلاب اسلامی ایران بوده است در این باره می‌گوید: روز نهم نوامبر 1978 (8 آبان 1357) ایالات متحده اعلام کرد با تومهای پلیس، 25 هزار کپسول اشک آور و سایر وسائل ضد شورش را به شاه خواهد فروخت علاوه بر این هدایت و کنترل اغتشاشات غیر نظامی در نبردهای خیابانی بین پلیس و تظاهر کنندگان نیز بر عهده مستشاران آمریکایی بود. امااین حمایت آمریکا سودی به حال شاه نبخشید و در نهایت آمریکا به شاه اعلام کرد که باید از ایران برود. سال 57، تاب و تب انقلاب شدت یافته بود و در شهرهای مختلف، مردم راهپیمایی های گسترده راه انداخته بودند. نخستین واقعه ای که در سال 57 رخ داد فاجعه سینما رکس آبادان بود که در مراد ماه سال 57 اتفاق افتاد.
هدف رژیم از این کار بی اعتبار کردن چهره انقلابیون مذهبی بود تا بدین وسیله نشان دهد که انقلابیون با سینما مخالف هستند. اما چندی نگذشت که مشخص شد خود رژیم عامل این اتفاق بوده است. مدتی بعد در هفدهم شهریور سال 57 اتفاق ناگواری تمام ایران را به لرزه در آورد. تعدادی بسیاری از تظاهرکنندگان در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شدند. پس از حادثه،این روز، روز جمعه خونین و در زبان انقلابیون یوم الله هفده شهریور نام گرفت. بیست روز پس از هفده شهریور کارتر نامه ای به شاه نوشت و اعلام کرد که ما از شما حمایت می‌کنیم. در مهر ماه سال 57 برژینسکی با شاه تماس می‌گیرد و می‌گوید: ما به طور کامل از هر گونه اقدام سرکوبگرانه ای حمایت می‌کنیم. کارتر خود نیز در مورد ایران دچار تزلزل فروان شده بود و قدرت تصمیمی گیری خود را از دست داده بود. وزارت خارجه آمریکا نظرش در مورد امام خمینی (ره) این بود که در نهایت ایشان مانند رهبران جبهه ملی است. پس اگر اوضاع را به نحوی ادامه بدهند که کشور بدست جبهه ملی بیفتد نظرات امام خمینی نیز تامین می‌شود. بنابراین مدتی بعد شاپور بختیار از نهضت آزادی به نخست وزیری برگزیده شد.
نهضت آزادی از دل جبهه ملی بیرون آمده بود. 13 آبان سال 57 از راه رسیده بود تعداد زیادی از دانش آموزان و دانشجویان در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران تظاهرت می‌کردند که با حضور نیروهای رژیم شاهنشاهی دانش آموزان به دانشگاه تهران پناه آوردند. ولی مامورین حمله کرده و بسیاری را به شهادت رساندند.این روز نیز در تاریخ ملت ایران به عنوان حماسه ای فراموش ناشدنی به یادگار بماند. اما چند واقع دیگر نیز در همین زمان رخ داد، درچند جای تهران آتش سوزی به راه انداختند تا انقلابیون را خشونت طلب قلمداد کنند. و نیز از صبح همین روز تمام مجلات و روزنامه ها را تعطیل کردند. در این زمان سرلشکر ازهاری به جای شریف امامی نخست وزیر شده بود. همزمان آمریکا به این نتیجه رسیده بود که شاه باید برود. هنگامی که ژنرال هایزر برای کنترل اوضاع به ایران آمد اینگونه نوشت: اوضاع عادی است و اگر شاه از ایران برود، اوضاع کاملا به کنترل در می‌آید بختیار هم می‌تواند کشور را کنترل کند، ایرانی ها با سلطنت مخالف نیستند، این آیت الله خمینی است که با سلطنت مخالفت می‌کند. سرانجام شاه در 26 دی ماه 1357 ایران را برای همیشه ترک کرد تا دولتمردان آمریکا پاسخ مناسبی به این همه خوش خدمتی وی داده باشند. چند روز بعد و در دوازدهم بهمن 1357 امام خمینی شکوهمندانه وارد ایران شد و مدتی بعد نیز انقلاب به پیروزی رسید. به این وسیله حاکمیت 37 ساله آمریکا به ایران پایان یافت. اما پس از انقلاب اسلامی نیز همواره آمریکایی‌ها خصومت خود را نسبت به انقلاب اسلامی در پیش روی گرفتند. در ادامه به بررسی روابط ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی ایران خواهیم پرداخت.
انقلاب اسلامی:
پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه باعث شد تا سیاست خارجی ایران از یک نوع رابطه وابسته به سیاستی مستقل در برابر شرق و غرب تبدیل شود. اما آمریکائی ها همچنان حاضر نبودند تا در سیاستهای مداخله جویانه خود پیرامون ایران تجدید نظر بکنند. دولتمردان آمریکایی که به هنگام وقوع انقلاب در ایران آن را باور نکرده و ایران را جزیره ثبات می‌خوانند پس از انقلاب نیز سعی داشتند که همچنان انقلاب را باور نکنند و یا آنرا پدیده ای که بزوی با شکست مواجه خواهد شد بدانند.
ایران و آمریکا از 22 بهمن 1357 تا 31 شهریور 1359
دولت کارتر برای مبارزه با انقلاب اسلامی در زمستان سال 57 دو راه را پیش روی شاه گذاشت. یکی از پیشنهادات متعلق به برژنیسکی بود که همان سیاست مشت آهنین و سرکوبی شدید انقلابیون بود. راه حل دوم که جیمی کارتر آنرا پذیرفت یک طرح 5 مرحله‌ای بود که ابتدای با روی کار آمدن یک دولت ملی، شاه از ایران خارج شده و پس از مدتی مجددا برخواهد گشت. شاه راه دوم را پذیرفت و با انتصاب بختیار به نخست وزیری اولین مرحله را اجرا کرده و از ایران خارج شد. این دولت ملی کاملا مورد حمایت ارتش خواهد بود و نیز از حمایت بین المللی نیز برخوردار خواهد بود.
آمریکا نیز مسئولیت پشتیبانی لجستیک دولت را بر عهده خواهد گرفت. اما نیروی نظامی آمریکا به صورت مستقیم در این کار دخالت نمی‌کند و نیز اینکه از ورود آیت الله خمینی به ایران جلوگیری شود. اما بین هیات حاکمه آمریکا آنقدر اختلاف بود که این طرح هیچ گاه به انجام نرسید. اولین دخالت رئیس جمهور آمریکا که خطایی به نفع انقلابیون بود، این بود که امام خمینی (ره) که هنوز در پاریس بسر می‌بردند. در رفتن به ایران عجله نکنند و در انتظار زمانی باشند که اوضاع مقداری آرام شده باشد. در صورتی که آیت الله با بختیار مخالفت کند در ایران کود تا می شودو حمام خون بر پا خواهد شد بدین ترتیب اولین تهدید دولتمردان آمریکایی بر علیه ایرانیان صادر شد. امام نیز در پاسخی قاطعانه به کارتر گفتند. که شاه را ببرد و از دول بخیتار حمایتی نکند، و از خواست مشروع ملت ایران جلوگیری ننماید. آمریکایی ها همچنین در نزدیکی محل اقامت ایران در پاریس اعمال مشکوکی که حتی قصد از بین بردن امام را نیز داشتند، انجام دادند.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی کارتر و همراهانش تمام نقشه های خود را نقش بر آب دیدند. روز 22 بهمن 1357 برژینسکی در تماسی تلفنی از سولیوان سفیر آمریکادر تهران می‌خواهد تا طرح یک کودتا را بریزد، اما سولیون پاسخ منفی می‌دهد.
گروهای مختلفی در جریان انقلاب دخالت داشتند. اما همین گروه ها به محض پیروزی انقلاب در پی کسب منافع بر آمده علیه یکدیگر موضع گرفتند. آمریکا از این فرصت استفاده کرده و ضمن اختلاف افکنی شدید میان انقلابیون نیروی آنها را تضعیف می‌کرد. آنها از شایعه سازی و دروغ پراکنی استفاده کرده و علیه شخصیتهای مختلف بکار می بردند. آنها همچنین از ترور شخصیت و گاهی ترور شخصی نیر بهره برداری می‌کردند.
در چنین اوضاعی دولت موقت زمامدار امور ایران بود. نوع و کیفیت رابطه دولت موقت و آمریکا در زمره اولین اختلاف نظر انقلابیون مذهبی و نهضت آزادی که اکنون دولت را در اختیار داشت بود و بازرگان اعتقاد داشت که رابطه با آمریکا و غرب جدا از حمایت آمریکا از شاه است در صورتی که آمریکا از شاه حمایت نکند و در امور داخلی ما نیز دخالتی ننماید روابط دو کشور دوستانه خواهد بود. اما طیف مقابل آمریکا را شریک جرم محمد رضا پهلوی می‌دانستند و آن را ابرقدرتی متجاوز به حساب می‌آوردند انقلابیون چندان تمایلی به برقراری رابطه و ایجاد گروه مذاکراتی با آمریکا نداشتند و این در حالی بود که بازرگان و همراهانش از هر فرصتی برای برقرار روابط و عادی سازی آن استفاده می‌کردند. دولت آمریکا برای جبران کسری اطلاعاتی خود در تماسهایی با اعضای دولت موقت و حتی مردم عادی از انقلابی گرفته تا ضد انقلاب سعی می‌کرد تا این کسری را جبران کند. دولت موقت در نهایت با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان استعفا داد.
تسخیر سفارت آمریکا؛ 13 آبان با 1358 :
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا 2 بار اشغال شد.
بار اول در 25 بهمن سال 57 بود که 75 نفر از چریکهای فدایی خلق ضمن درگیری مسلحانه کوتاهی سفارت آمریکا را به اشغال در آورد که البته پس از مدت کوتاهی از اشغال در آمد. اما یکشنبه 13 آبان 58 یک روز فراموش نشدنی برای ملت ایران و یک روز تلخ برای دولت آمریکا بود. در این روز گروهی از دانشجویان که در حال راهپیمایی و شعار دادن در خیابان آیت الله طالقانی بودند به سفارت آمریکا رسیده قفل درها را باز کرده و به محوطه آن وارد شدند و سپس کارکنان آنجا را به گروگان گرفتند این حادثه برای کارتر و سایر دولتمردان آمریکایی بسیار تلخ و شکننده بود. این کار دانشجویان کاملا برنامه ریزی شده و با اندیشه ای از پیش طراحی شده بود، اما انگیزه های متفاوتی برای این کار ذکر شده است. مهمترین دلیل این کار یک اقدام سیاسی در واکنش نسبت به پذیرش شاه بوسله دولت آمریکا اعلام شده است از دیگر عوامل آن اعتراض به عملکرد دولت موقت در جهت کشاندن پای آمریکائیان در ایران، شناسایی جاسوسان و عوامل ایرانی کودتایی که نافرجام ماند، پایان دادن به سلطه جویی آمریکا و نیز نشان دادن ضرب شصتی به ایالت متحده اعلام شده است. با این اقدام موقعیت سیاسی، اقتصادی و استراتژیک آمریکا در منطقه به شدت تضعیف شد. این حرکت جلوه ای از تحرک استعمار ستیزی ملت‌های در بند و مظلوم بود. امام نیز در چهاردهم آبان یعنی یک روز پس از اشغال سفارت، اقدام دانشجویان را تائید و آمریکا را شیطان بزرگ خواند و این اقدام را انقلاب دوم نامید. دانشجویان ضمن دسترسی به اسناد سفارت آمریکا اساس سیاستهای این کشور در ایران قبل و بعد از انقلاب را بررسی کردند.
اسناد منتشره حاکی از روابط و چانه زنی ها برخی از اعضای دولت موقت برای همواره کردن راه آمریکائیان برای ورود مجدد به صحنه ایران بود. در ابتدای آمریکا دست به اقدامات دیپلماتیک زد. از جمله نشستهای شورای امنیت و محکوم کردن ایران، نامه نگاری به سران کشورها برای میانجیگری و ... که هیچ یک سودی نبخشید. دیگر اقدام آنها ارجاع این پرونده به دیوان دادگستری بین المللی لاهه بود. قضات دادگاه ایران را محکوم کرده و رای به آزادی گروگانها دادند. با بی ثمر بودن این اقدامات، دولت آمریکا انتخاب بعدی خود را اقدام نظامی در نظر گرفت. دولت کار تر طرح یک عملیات نظامی را جهت آزادی گروگانها در خاک ایران پذیرفت. و برژنیسکی مستقمیا هدایت عملیات را بر عهده گرفت. اما هنگامی که در سحرگاه سوم اردیبهشت 59 این عملیات بوسیله سربازان شن با شکست مواجه شد کارتر بیش از پیش ناامید شد. در تیر ماه 59 کارتر دست به یک اقدام دیگر زد. طراحی کودتا با همکاری بختیار، انگلیسو عراق. این کودتا که به نوژه معروف است قرار بود بوسیله سران سابق ارتش انجام شود که آنهم ناکام ماند. در پی عدم آزادی گروگانها، کارتر نتوانست نظر مردم آمریکا را برای بار دوم به خود جلب کند. بنابراین چند ماه بعد جای خود را به رونالد ریگان داد. اما ریگان نیز دست از سیاست خصمانه علیه ایران برنداشت مرحله بعد روابط دو کشور با شروع جنگ تحمیلی، آغاز می‌شود.
جنگ تحمیلی تا پذیرش قطعنامه:
سیاست آمریکا در قبال ایران در این دوره متشکل از سیاست تضعیف نظام و بر اندازی آن از طریق جنگهای داخلی و خارجی بود آنها معتقد بودندکه جنگ پایه های نظامی، اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه تضعیف می‌کند. و در نهایت با گذشت زمان و رحلت رهبری انقلاب نظام جمهوری اسلامی ساقط می‌شود آمریکا در جریان جنگ اقدامات متفاوتی انجام داد، از جمله تحریک عراق برای حمله به ایران، اعلام بر طرفی در جریان جنگ در عین حال اعطای کمک های نظامی و تسلیحاتی فراوان به این کشور و در نهایت حضور مستقیم در جریان جنگ.
ادموند ماسکی وزیر خارجه آمریکا در تابستان سال 59 اعلام کرد که سیاستهای خارجی آمریکا در قبال ایران عبادت است از:
1) اضمحلال و از هم پاشیدگی ایران
2)از هم پاشیدگی اقتصاد ایران
3) تهاجم به مرزهای ایران.
قبل از آن نیز کارتر ضمن اعلام دکترین جدید خود از تاسیس یک نیروی نظامی 200 هزار نفری تحت عنوان نیروهای واکنش سریع خبر داد که در کشورهای منطقه مستقر می‌شدند تا ایران را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد. استراتژی نوین دولت آمریکا با سیاستهای ارضی و ناراحتی صدام از بروز یک انقلاب شیعی در ایران همخوانی داشت. در نهایت هر دو کشور دست به دست هم داده جنگی را آغاز کردند که هشت سال به طول انجامید. مسافرت متعدد مقامات آمریکایی از جمله برژینسکی به بغداد در همین راستا بود. هنگامی که جنگ آغاز شد هیات حاکمه آمریکا اعلام بی طرفی کرد اما بلافاصله سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که بی طرفی این کشور دلیل انفعال نیست و این کشور فقط برای تضمین تداوم جریان نفت در مقابل تهدیدات خارجی از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد. برژینسکی و براون (وزیر دفاع) 2 آذر ماه سال 1359 به ایران چنین گفتند: برای تسریع در حل این بحران (گروگان گیری)... به ایرانی ها هشدار می‌دهیم که اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقویت خواهیم کرد اما دولت آمریکا از اعمال این سیاست بی طرفی که همراه با تطمیع ایران از جمله مخالفت با اشتغال نظامی ایران بود، می کوشید تا از جهتی مانع قدرتمند شدن صدام در منطقه بوسیله اشغال ایران بشود و از طرف دیگر می‌خواست که ایران را به پای میز مذاکره بکشاند. اما به نظر می‌رسید که آمریکا از این بی طرفی هدفی دیگر داشت وارد کردن دو کشور در جنگی فرسایشی که توان نظامی هر دو را از بین ببرد. چرا که آمریکا دوست نمی‌داشت صدام مخالف اسرائیل قدرت اول منطقه شود. اما همزمان با ادامه جنگ و پیروزی ایران در آزاد سازی خرمشهر مرحله جدیدی از سیاست آمریکا در قبال ایران و عراق به ظهور رسید. در این زمان در هیات حاکمه آمریکا دو دیدگاه وجود داشت :
1) برخی معتقد بودند که با دادن امتیاز به ایران هر چه زودتر آتش بس برقرار شود و با این کار زمینه روی کار آمدن نیروهای سازش کار در ایران فراهم شود و در نتیجه از سرایت انقلاب اسلامی به منطقه جلوگیری کند.
2) تعدادی ولی معتقد بودند که با توجه به شرایط حاکم بر ارتش عراق و پیروزی های بدست آمده توسط ایران برقراری آتش بس می‌تواند منجر به تشدید بی ثباتی در عراق و در نتیجه گسترش انقلاب اسلامی شود.
پس از تسخیر فاو و در سال 64 فصل جدیدی در جنگ گشوده شد آمریکا که تا پیش از این از سیاست جنگ بدون پیروزی حمایت می‌کرد از این زمان به بعد برای تغییر موازنه قدرت به نفع عراق و افزایش فاحش کمکهای این کشور به عراق وارد عمل شد. آمریکا از طریق حذف عراق از لیست دولت های حامی تروریسم ، انتقال اطلاعات محرمانه درون ایران به عراق، تامین نیازهای تسلیحاتی عراق، اعطای کمکهای غذایی و قطعات یدکی، انتقال فن آوری های نظامی، حضور گسترده نظامی در خلیج فارس و حمایت روانی از عراق به این کشور کمک کرد.
در گرما گرم جنگ در سال 1365 مک فارلین مشاور امنیت ملی آمریکا به صورت کاملا مخفیانه برای مذاکره به ایران آمد. دولت آمریکا در این زمان سعی می‌کرد که روابط خود را با ایران بهبود ببخشد. بهمین دلیل پیشنهاد فروش تسلیحات نظامی را به ایران ارائه داد. به محض انتشار این خبر در رسانه ها، که به ایران، کنترا معروف شد یک رسوایی جدید برای دولتمردان آمریکایی رقم خود به نحوی که چندی بعد مک فارلین و رئیس سازمان سیا خود کشی کردند.
آمریکا از این بهبود روابط قصد آزادی گروگانهای خود در لبنان را داشت این عده همچنین قصد فروش سلاح به ایران را خارج از قوانین ایالات متحده چون ایران تحریم تسلیحاتی بود و با قیمتی بیش تر از معمول داشتند. که پول حاصل از آن به کنتراهای راستگرای مبارز در نیکاراگوئه داده می‌شد.
با انتشار این خبر آمریکا از جانب دول خلیج فارس تحت فشار بیشتری قرار گرفت پس بر خصومت خود نسبت به ایران افزود بدین ترتیب زیر چتر حمایت استراتژیک آمریکا، هواپیماهای عراق فرصت را برای حمله به پایانه های نفتی ایران غنیمت شمردند. ایالات متحده دربین المللی شدن جنگ توسط عراق که با حمله به نفتکشها شروع شده بود، نیروهای واکنش سریع خود را به خلیچ فارس اعزام کرد. در تیر ماه 65 ایالات متحده طرحی را در شورای امنیت به تصویب رساند که به قطعنامه 598 مشهور شد.
ایران که در جلسه غائب بود سعی کرد تا از طریق برخی کشورها نظرات خود را برای شورا تبیین کند. در نهایت با اصلاح بندهای 6 ، 7 و 8 آمریکا سعی کرد به نحوی رضایت ایران را جلب کند. در سال 66 جنگ دریایی بین ایران و آمریکا شدت گرفت حمله آمریکا به پایانه نفتی رشادت و رسالت، کشتی تجاری ایران ارج و در نهایت انهدام هواپیماهای مسافری ایران در تیر ماه 67، ایران را در وضعیت دشواری قرار داده بود. از طرفی دیگر عراق با توجه به درگیری ایران و آمریکا، در فروردین 67 فاو و در خرداد همان سال شلمچه را باز پس گرفت. با توجه به این شرایط دولت ایران شرایط جدیدی را برگزید و به راه های دیپلماتیک روی آورد. در این زمان حمایت از عراق به اوج خود رسیده بود . صدام به عنوان صلح طلب و ایران به عنوان جنگ طلب معرفی شده بود و ایران در تیر ماه 1367 قطعنامه 598 را با تغییراتی در بندهای آن پذیرفت.
پایان جنگ تا 1376 دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی:
با پذیرش قطعنامه توسط دولت ایران، عراق نیز پس از عملیات مرصاد که حامی اصلی منافقین بود آتش بس را پذیرفت و رسما شعله های جنگ فروکش کرد. از این زمان به بعد در ایران دوره جدیدی شروع شد که به دوران سازندگی معروف شده است.
آنچه که از قبل از انقلاب باید ساخته می‌شد و نیز مقدار زیادی از خرابی های متعلق به دوران جنگ اکنون باید بازسازی می‌شد. در سال 1368 بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (ره) رحلت کرد. دولت آمریکا امیدوار بود با ایجاد بحران جانشینی، پس از امام در کشور اختلاف ایجاد شد و در نهایت کشور فرو بپاشد.
در این دوره سیاست خارجی ایران پیرامون حفظ وضع موجود متمرکز شد بود. این محور از طریق گسترش روابط با دولتها و از جمله دول خلیج فارس و مخالفت با هر گونه تغییرات ارضی در منطقه و مشخصا الحاق کویت به عراق بود. ایران در قبال جنگ اول خلیج فارس موضع بی طرفی اتخاذ کرد که خوشایند کشورهای خلیج فارس بود.
ایالات متحده اما ابتدا در برابر سیاست بازسازی اقتصادی ایران موضع نرمی اتخاذ کرد که موجب کاهش تحریمها علیه ایران شد. در اوائل دوره ریاست جمهوری بوش پدر در سال 1368 حدود 600 میلیون دلار از داریی‌های ایران رفع توقیف شد. با این وجود باز هم در نگاه دولتمردان آمریکایی تغییر چندانی بوجود نیامده بود. آمریکا معتقد بود که ایران همچنان این کشور را به عنوان استکبار جهانی می‌شناسد و خواستار رفع نفوذ آمریکا در خاورمیانه است. از نگاه آمریکا ایران در این دوره حمایتهای خود را از جنبش‌های بنیادگرای اسلامی گسترش داده است. از دیگر عوامل مهم چالش در روابط دو کشور ضدیت شدید ایران با اسرائیل بود. ایران توانسته بود در میان گروهها و جبهه های عرب مخالف روند صلح اعراب و اسرائیل هماهنگی ایجاد کند. موضوع بازسازی نظامی ایران از موضوعات مورد اختلاف ایران و آمریکا بود. نیروهای نظامی ایران در طول جنگ 60 درصد توان خود را از دست داده بود. به همین دلیل دولت ایران با تاسیس وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح سعی کرد که سازمان نظامی خود را تجدید کند. آمریکا معقتد بود که با این توانمندی نظامی، ایران می‌تواند از انزوای منطقه ای و بین المللی بیرون آید. همچنین آمریکا معتقد بود که ایران بدنبال ساخت جنگ افزارهای کشتار جمعی است. به همین دلیل در سال 71 قانون منع تکثیر و تولید سلاح برای ایران و عراق در آمریکا تصویب و قوانین محدود کننده بیشتری برای صادرات سلاح به ایران بوجود آمد. آمریکا در سال 72 سیاست مهار دو جانبه ایران و عراق را در پیش گرفت. این دو کشور در نگاه آمریکا منبع بحران بودند. پس باید تحریم می‌شدند و هر دولتی که به آنها کمک می‌کرد مورد تحریم آمریکا قرار می‌گرفت. بر این اساس ایالات متحده در صدد بود تا در کنار انزوای سیاسی عراق از جامعه بین المللی روند رشد اقتصادی ایران را نیز کنترل کند. اما این قانون در سال 1374 از بین رفت.
آنها همچنین در پی بروز نا آرامی در چند شهر ایران مشهد اراک اسلامشهر بدنبال تغییر اوضاع سیاسی در ایران و در نتیجه تغییر نظام بودند.
دولت کلینتون در سال 1372 روی کار آمد، ولی هیچ گونه تغییری در سیاست آمریکا نسبت به ایران بوجود نیامد. در این دوره دولت ایران احتیاج به وامهایی از موسسات مالی جهانی داشت تا اهداف اقتصادی خود را پی گیری کند. اما دولت کلینتون با اعطای وام بانک جهانی به ایران مخالفت کرده در نتیجه این وامها به تعویق افتادند. آمریکا می‌دید که سیاست مهار دو جانبه در عمل سودی برای این کشور نداشته است. بهمین دلیل دولت کلینتون سیاست تحریم همه جانبه را در اسفند سال 1373 بر علیه ایران وضع کرد. در اردیبهشت سال 74 کلینتون در ادامه دستور قبلی خود، فرمان ممنوعیت صادرات کالا، تکنولوژی و خدمات به ایران را صادر کرد.
اما این تحریمها نیز کار ساز نشد و برخی از شرکتهای نفتی از جمله توتال فرانسه وپترو ناس مالزی در ایران سرمایه گذاری کردند. به همین خاطر یکی از سناریوهای آمریکا از حزب جمهوری خواه به نام آلفونس داماتو قانونی را در کنگره تصویب کرد که طی آن هر شرکتی که در ایران سرمایه گذاری می‌کرد از امتیازات بانکهای آمریکایی و بهره مندی از سرمایه گذاری در بازار مالی ایالات متحده منع می‌شدند. داما تو همچنین از کشورهای متحد آمریکا خواسته بود تا این کشور را در اعمال تحریمها علیه ایران یاری کنند. دولت آمریکا تنها به تحریمهای اقتصادی بسنده نکرد بلکه سیاستهای بر اندازی جمهوری اسلامی را نیز دنبال می‌کرد. آمریکائیان حمایتهای مالی و سیاسی از گروه های تروریستی ضد جمهوری اسلامی را نیز بعمل می‌آوردند. در تیر ماه سال 1371 ، 219 نفر از نمایندگان آمریکایی از جرج بوش خواستند تا از اقدامات سازمان مجاهدین خلق حمایت کند. سازمان درفش کاویانی که در سال 1371 به سازمان حقوق بشر و آزادی برای ایران تغییر نام داده بود، نمونه ای دیگر از این سازمانهای مورد حمایت آمریکا بود. این سازمان توسط وزیر آموزش و پرورش دولت پهلوی اداره می‌شد. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا در سال 1373 گفت: در 20 سال آینده ایران خطرناکترین کشور دنیا خواهد بود و پیسشنهاد کرد که هدف دولت آمریکا باید این باشد که به مردم ایران در جهت سرنگون کردن رژیم استبدادی روحانیون کمک کند بهمین دلیل یک بودجه 18 میلیون دلاری از طرف مجلس و یک بودجه 28میلیون دلاری از سوی سازمان سیا برای بر اندازی جمهوری اسلامی در نظر گرفته شد.
دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی:
پس از هشت سال دوران ریاست جمهوری حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به پایان رسید تا اولین دوره پس از جنگ کارها را به دولت موسوم به اصلاحات تحویل دهد. نزدیک به 30 میلیون نفر شرکت کننده در انتخابات حاضر شدند و رئیس جمهور جدید با پشتوانه رای بالا انتخاب شد. این پیروزی وعده تغییراتی را در صحنه داخلی و خارجی کشور می‌داد. ایالات متحده پس از گذشت مدتی کوتاهی از این تغییرات اظهار ناخرسندی کرد. سیاست خارجی دولت جدید بر پایه تنش زدایی با حفظ اصول و محورها شروع بکار کرد. آقای خاتمی در این زمینه معتقد بودند در تغییر نگاه و محور برخورد دیپلماسی کشور با مسائل بین المللی ضرورت بازسازی وجه جمهوری اسلامی ایران و ارتقای موقعیت آن در دستور کار است. در همین زمینه رهبر معظم انقلاب و تشریح سیاست تنش زدایی آن را از مسائل مهم دانسته اما پیرامون روابط با ایالات متحده و اسرائیل فرمودند: در تنش زدایی یکی از سیاستهای اعلام شده جمهوری اسلامی ایران است، اما نه با رژیم صهیونیستی که ما اساسا وجود آنرا قبول نداریم... مسئله ما با آمریکا مسئله تنش زدایی نیست، پیشرفت اقتصادی در ایران به ضرر آمریکاست و اگر الگویی اسلامی در ایران موفق شود، کشورهای دیگر نیز تشویق خواهند شد. بنابراین این سیاست استکباری آمریکا متکی به ایجاد مزاحمت برای جمهوری اسلامی است.
از سوی دیگر طرح گفت و گوی تمدنها از سوی رئیس جمهور در برابر جنگ تمدنها که سرلوحه سیاست خارجی آمریکا بود قرار گرفت این عوامل باعث شد تا ایالات متحده از شخص رئیس جمهور خاتمی ناامید شود. کلاوسن یکی از طراحان سیاست خارجی آمریکا ضمن نگارش مقاله ای اظهار داشت: برنامه کاری خاتمی ایران را به جهان مدرن باز نمی‌گرداند. در عوض هدف او تقویت جمهوری اسلامی از طریق اصلاحاتی است که مقبولیت جمهوری اسلامی را بر می‌گرداند. البته در همین دوران ایالات متحده از احزاب گروهها و افراد متفاوتی از اصلاح طلبان رسما حمایت می‌کردند. آمریکا در جریان آشوبهای 18 تیر بیش از هر کشور دیگر خوشحال شد. که البته هیچ کدام نتیجه رضایت بخش آنها را در پی نداشت. برخی گروههای افراطی اصلاح طلب نیز با انجام برخی کار ها سعی در جلب رضایت آمریکا داشتند. ایران همچنان در لیست کشورهای حامی تروریزم بود. وزارت خارجه آمریکا در فروردین سال 1380 ایران را فعالترین حامی تروریزم نام برد. نگرانی آمریکا در این دره درباره ایران همچنین از تلاشهای ایران برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی نیز سرچشمه می‌گرفت که البته اتهامات واهی بود.
ایالات متحده همچنین به تحریک کشورهای آسیای میانه و قفقاز در جهت جلوگیری از عبور خطوط لوله نفت و گاز از خاک ایران ادامه داد. این کشور به امارات متحده نیز در جهت تکرار ادعای واهی خود مبنی بر حاکمیت جزایر سه گانه خلیج فارس فشار می‌آورد. آمریکا امیدور بود که با روی کار آمدن اصلاح طلبان تغییرات مهمی از جمله فرو ریختن پایه های این نظام سرکش و مهار نشدنی صورت گیرد همانند آنچه که در سالهای پایانی حکومت شوروی رخ داد، انقلابی نرم نیز در ایران بوقوع بپیوند. جرج تنت رئیس سیا معتقد بودکه در چنین شرایطی باید اوضاع ایران را با ثبات نگه داشت.
همزمان با آغاز دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی در آمریکا نیز جرج بوش پسر بر سر کار آمد.
بوش به بهانه از بین رفتن برج‌های دوقلو، و مبارزه با تروریزم فصل نوینی را در سیاست خارجی این کشور گشود. بوش نه تنها انعطافی در مواضع کشورش در قبال ایران بوجود نیاورد بلکه این کشور را به همراه عراق و کره شمالی در محور شرارت قرار داد.
رئیس جمهور آمریکا به بهانه نبرد با تروریزم به افغانستان و عراق دو همسایه ایران حمله کرد. بر کسی پوشیده نیست که یکی از عمده ترین اهداف این کشور در حمله به افغانستان و عراق کنترل و تسلط بر اوضاع منطقه و خصوصا ایران بود. سیاست خارجی ایران در این زمان با یک مسئله بسیار مهم مواجه بود. آمریکا در سال 77 از دستیابی ایران به سلاحهای کشتار جمعی اظهار نگرانی کرد این دولت رفتار خود را تا آنجا ادامه داد که سرانجام پرونده هسته ایران را به شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی برد. آژانس نیز در سال 1382 در شهریور ماه برای اولین بار از ایران خواست تا فعالیت خود را شفاف سازد. در این میان وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان به همراه مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و البته با حمایتهای آمریکا با ایران وارد گفت و گو شدند. تقاضای آنها عبارت بود از تعلیق نامحدود تمام فعالیتهای هسته ایران و اجبار ایران به امضای قرار داد NPT هر چند که ایران پیش از این عضو این پیمان بوده است.
دولت آقای خاتمی البته تعلیق نامحدود را نپذیرفت اما برای نشان دادن حس نیت تعلیق را پذیرفت و ضمنا با بازرسی نمایندگان آژانس از تاسیسات هسته ایران موافقت کرد. این تعلیق و زیاده خواهی دولتهای غربی ادامه داشت تا اینکه دولت جدید در سال 1384 زمام امور را به دست گرفت.
اساس سیاست خارجی دولت آقای دکتر احمدی نژاد بر پایه عدالت بنیان نهاده شده بود. از آنجا که احمدی نژاد مشروعیت اسرائیل را زیر سوال برده بود و نظام سلطه آمریکا را وعده به از بین رفتن داد. بهمین دلیل یکی از سخترین مواضع دولتمردان آمریکا علیه ایران در این دوره اتخاذ شد. احمدی نژاد با تلاش فراوان توانست حقوق هسته ای ملت ایران را استیفا کند. اما آمریکا پرونده ایران را از آژانس به شورای امنیت برد و در همین زمان سه قطعنامه علیه ایران صادر شد. رئیس جمهور البته این قطعنامه ها را کاغذ پاره خواند. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات