تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۹  ، 
کد خبر : ۱۳۳۷۹۸

اوباما در برابر 4 چالش

سبحان محقق اشاره: ایالات متحده آمریکا هم اکنون با چهار چالش بزرگ در سطح بین الملل مواجه است؛ چالش اقتصادی با چین، چالش سیاسی و توسعه حوزه نفوذ با روسیه، چالش ایدئولوژیک و سیاسی با ایران و بالاخره، چالش نظامی و تروریستی با شبکه القاعده و طالبان. مطلب ذیل اولویت های کاخ سفید درنحوه مواجهه با این چالش ها را مورد بررسی قرار می دهد. سرویس خارجی

«باراک اوباما»، رئیس جمهور جدید آمریکا، که این بحران ها را از دولت های قبلی به ارث برده است، بالاخره پس از 11 ماه حضور درکاخ سفید و با توجه به امکانات و توانایی های دولتش، اولویت ها را در دیپلماسی و سیاست خارجی مشخص کرد.
قبل از هرچیز باید گفت که این اولویت ها و اصولاً رویه تازه ای که رئیس جمهور جدید آمریکا می خواهد نقشه راه او باشد، هرچند با دیپلماسی «جرج بوش» تفاوت هایی دارد، ولی تغییر محسوب نمی شود؛ فاصله گرفتن از سیاست های میلیتاریستی و امپریالیستی، جزو برنامه های اوباما نیست و نمی تواند باشد. اگر او به حمایت ها از اسرائیل پایان دهد و نیروها را از خاورمیانه فرابخواند، این واقعاً یک تغییر بزرگ در سیاست خارجی آمریکا است و برای دستگاه دیپلماسی آمریکا، تحول استراتژیک محسوب می شود. ولی همانطور که خواهیم دید، این چیزی نیست که رئیس جمهور آمریکا در سردارد.
از جمله تغییرات محسوسی که می توان میان سیاست فعلی و قبلی کاخ سفید مشاهده کرد، این است که اوباما فعلاً می خواهد براساس نیازها و توانایی هایی که آمریکا دارد، میان جبهه مقابل و همبستگی نسبی و نانوشته بین ایران، روسیه و چین شکاف بیندازد و خود را به روسیه و چین نزدیک کند.
احتمالاً، طبق ارزیابی اوباما و راهکارهایی که مشاورانش به او ارائه کرده اند، اگر آمریکا بخواهد سیاست مقابله گرایی فراگیر بوش را همچنان ادامه دهد و در برابر هیچکدام از رقبا کوتاه نیاید و امتیازی ندهد، زیاد طول نمی کشد که این نبود انعطاف در سیاست خارجی، کمر آمریکا را در زیر فشار خطرات مضاعف و هزینه های سنگین بشکند. به همین خاطر، اوباما تصمیم گرفت سیاست مرحله ای را به اجرا گذارد. این سیاست دو وجه مکانی و زمانی دارد؛ وجه مکانی آن، «جغرافیای سیاسی خاورمیانه» است و در اولویت نخست قرار گرفتن این منطقه در مواجهات کاخ سفید نیز وجه زمانی آن را تشکیل می دهد. عناصر این سیاست نیز شامل جنگ در افغانستان مهار برنامه های هسته ای ایران وحمایت از اسرائیل می شود.
آمریکا و چین
واهمه آمریکا از چین، به جاه طلبی های اقتصادی پکن برمی گردد و کشور چین سال هاست که از سیاست های مائوتیستی و دامن زدن به انقلاب های روستایی درآمریکای لاتین، آفریقا و دیگر مناطق جهان فاصله گرفته است. پس از فروپاشی شوروی درسال 1991، چینی ها به قدری از ایدئولوژی کمونیستی فاصله گرفتند و وارد فاز تکنوکراسی و توسعه اقتصادی شدند که به تعبیر غربی ها، از آن پس «ناسیونالیسم برچین حکومت می کند، نه کمونیسم»!
اکنون اگر آمریکا و غرب از چین واهمه دارند، به خاطر این است که می ترسند به تعبیر «ناپلئون بنا پارت» فرانسوی، «این اژدها از خواب بیدار شود»! و با ابزار اقتصاد، جهان را تسخیر کند.
چین هرچند دارای اقتصاد پیشرفته ای نیست و درجمع هشت کشور صنعتی قرار ندارد، ولی به تعبیر اقتصاددانان، دارای یک «اقتصاد بزرگ» است. اقتصادی که سرزمینی وسیع و بیش از یک میلیارد و 300میلیون نفر را پوشش می دهد.
اقتصاد چین، به همین دلیل، هم برای سرمایه گذاران و هم برای فروشندگان بزرگ که به دنبال بازار می گردند، جاذبه ایجاد می کند. این اقتصاد اگر در مسیر توسعه قرارگیرد هم، تبدیل به یک رقیب بلامنازع درجهان می شود؛ موردی که به نظر می رسد اتفاق افتاده و وحشت آمریکا هم از همین توسعه اقتصادی چینی هاست.
«توماس فریدمن» روزنامه نگار آمریکایی، طی یک کتاب جدید چند صد صفحه ای خود، به آمریکایی ها هشدار می دهد که قرن 21، سیطره چین برجهان را تجربه خواهد کرد و ابزار این سلطه نیز اقتصاد و صنعت است.
این روزها اگر می بینیم اوباما امتیازاتی به پکن می دهد که برای ناظران سرگیجه آور است و پس از 60سال، جزیره تایوان و منطقه تبت را بخشی از سرزمین مادر، یعنی چین، می داند، این عقب نشینی را جز با درنظرگرفتن توسعه اقتصادی چین و افزایش بدهی ها و کسری بودجه آمریکا، نمی توان تحلیل و هضم کرد.
رئیس جمهور آمریکا با اعطای چنین امتیازات بزرگی به چین و نزدیک شدن و تقویت مناسبات با این کشور، دو هدف مهم و استراتژیک را دنبال می کند؛ هدف نخست، جنبه اقتصادی دارد؛ مسلماً این نزدیکی می تواند به نفع اقتصاد بحران زده داخلی آمریکا تمام شود. اما، آیاعملاً مکانیسم هایی برای رفع اختلافات درحوزه تجارت و روابط اقتصادی دو کشور وجود دارد؟ آیا واشنگتن می تواند خواسته پکن را در مورد برداشتن تعرفه بر کالاهای صادراتی چین به ایالات متحده (به ویژه فولاد و لاستیک) بردارد و یا این تعرفه ها را کاهش دهد؟ در مقابل نیز این سؤال مطرح هست که چینی ها آیا می پذیرند که درهای بازار خود را بر روی کالاها و شرکت های سرمایه گذار آمریکایی بگشایند؟
وقتی این سؤالات مطرح می شوند و زمانی که مرحله عمل فرا می رسد، تازه مشکلات خود را نشان می دهند. لذا، بسیار مشکل است که رؤیای اوباما در ترمیم اقتصاد بحران زده آمریکا از طریق نزدیکی با چین تحقق یابد.
اما هدف دوم رئیس جمهوری آمریکا از نزدیک شدن به چین، جنبه سیاسی دارد. اوباما می خواهد با امتیازات کلانی که به چینی ها می دهد، آنها را برای مقابله با برنامه های هسته ای ایران و کره شمالی و تحریم های شدیدتر علیه این دو کشور با خود متحد سازد. اوباما که با این نیت، اواسط آبان به چین سفر کرده بود و با اعطای امتیازات باور نکردنی در مورد تایوان و تبت، خیال می کرد موافقت صددرصد چینی ها را در این مورد جلب می کند، ظاهراً با شکست مواجه شد. مقامات پکن در مورد کره شمالی ظاهراً وعده دادند که میانجی گری های خود را برای بازگرداندن پیونگ یانگ به پای میز مذاکرات شش جانبه بیشتر کنند. در مورد ایران نیز «هوجین تائو» رئیس جمهور چین، درست پس از گفت و گو با اوباما و در یک کنفرانس خبری مشترک باوی، به خبرنگاران گفت پکن به دیپلماسی و ادامه گفت و گو با ایران تاکید دارد. وی اصلاً در مورد برنامه های جدی تر علیه ایران، مثل تحریم و همسویی بیشتر با آمریکا، چیزی نگفت. این موضع رئیس جمهوری چین، نشان می دهد که اوباما لااقل تاکنون موفق نشده است چین را وارد اردوگاه خود برای اقدامات جدی تر علیه ایران بکند.
همسویی روسیه با آمریکا
برخلاف چین که یک چالش اقتصادی برای آمریکا محسوب می شود، روسیه صرفاً و حداقل تا آینده نزدیک، یک چالش سیاسی است. البته این از جمله تحولات طنزآمیز عرصه بین المللی است، زیرا رژیم کمونیستی شوروی که برای غرب سرمایه داری یک تهدید جدی محسوب می شد، بیش از 19 سال است که دیگر وجود خارجی نداردو روسیه نیز خود را یک کشور دموکراتیک و لیبرال می داند اما ایدئولوژی کمونیستی همچنان برچین حاکم است و این کشور باید یک تهدید سیاسی محسوب شود و البته، همانطور که اشاره شد، واقعیت ها چیز دیگری را بیان می کنند.
اما اینکه چرا روسیه برای آمریکا یک چالش سیاسی است و این چالش خصوصاً پس از دوران جنگ سرد و فروپاشی شوروی، چه معنا و تعریفی دارد، سخن بسیار گفته شده است و در یک جمع بندی می توان گفت که روسیه فعلی به دلیل وسعت سرزمین، داشتن بیشترین سلاح های استراتژیک (پس از آمریکا)، اصطکاک در دو حوزه قفقاز و آسیای مرکزی و مخالفت مسکو با ورود به یک نظم اروپایی مورد دلخواه واشنگتن و ناتو، ذهنیت جمهوریخواهان و خصوصاً نو محافظه کاران آمریکا را طی دو دهه اخیر به خود مشغول کرده است و آنها روسیه را یک رقیب بالقوه برای ایالات متحده می دانند.
کاخ سفید امتیازاتی را طی یکی دو ماه اخیر به روسیه داده است که در جای خود با اهمیت هستند. اوباما اعلام کرده است که طرح سپر دفاع ضد موشکی در اروپا (کشورهای لهستان و چک) را بر می چیند، از طرح توسعه سازمان ناتو به شرق و جذب اوکراین وگرجستان به این سازمان کوتاه می آید و حاضر است به جای پیمان «استارت»، پیمان جدیدی را با روسیه امضا کند که براساس آن، طرفین متعهد شوند طی هفت سال آینده از زرادخانه های هسته ای خود تا یک سوم (بین 1500 تا 1675کلاهک هسته ای) بکاهند. این پیمان اواخر ماه جاری، یعنی زمانی که اوباما برای گرفتن جایزه صلح نوبل به اروپا سفر می کند، بین طرفین امضا خواهد شد. پیمان استارت توسط «جرج بوش» رئیس جمهوری اسبق آمریکا و «میخائیل گورباچف» آخرین رهبر شوروی سابق در سال 1991 امضا شده بود و تا پنج دسامبر (14 آذرماه جاری) اعتبار دارد.
هر چند روس ها هنوز هم می گویند که در مورد سپر ضدموشکی آمریکا در اروپا نگران هستند و یا اینکه ترجیح می دهند جمهوریخواهان آمریکا طرف گفت وگوی آنها باشند چون توافقات آنها پایدارتر از دموکرات ها است و ممکن است که دموکرات ها تحت فشار کنگره آمریکا، رویه خود را در مقابل روسیه تغییر دهند، ولی چیزی که عیان است، تمایل مسکو به واشنگتن را نشان می دهد.
روسیه در حال حاضر برای آمریکا مشکل فوری محسوب نمی شود و اوباما برای حل مشکلات حاد ایالات متحده مثل کمک های نظامی و لجستیکی به نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان و مهار برنامه های هسته ای ایران و کره شمالی، به روسیه نیاز دارد. به زعم مقامات آمریکایی، مسکو در ایران و کره شمالی نفوذ دارد و باتکیه بر این نفوذ می تواند این دو کشور را متقاعد کند از برنامه های هسته ای دست بردارند.
درمورد تحولات افغانستان نیز هرچند گرفتاری آمریکا، روس ها را قلباً خوشحال می کند، ولی مسکو به اندازه واشنگتن از تجدید قوای طالبان و سلطه دوباره شبه نظامیان این گروه بر کابل واهمه دارد. زیرا در صورت این سلطه دوباره، توسعه نفوذ طالبان در قفقاز و آسیای مرکزی قطعی است، به ویژه اینکه از هم اکنون نشانه هایی از این نفوذ را در چچن، داغستان، ازبکستان و تاجیکستان می توان مشاهده کرد.
اظهارات «دیمیتری مدودف» رئیس جمهور روسیه، طی دیدار و کنفرانس مشترکی که با اوباما در سنگاپور و در حاشیه نشست سران «جی-20» داشت، نشان می دهد که مدودف برخلاف همتای چینی اش، مواضع خود را در قبال ایران، به آمریکا نزدیک کرده است؛ مدودف در این اظهارات خود که 24 آبان صورت گرفته است، مدعی شد رفتار ایران در مذاکرات بین المللی درمورد برنامه هسته ای اش، به طور فزاینده ای ناراحت کننده است! این موضع گیری بی سابقه با اظهارات سایر مقامات روسی و محافل رسانه ای این کشور در تعارض است.
روسیه که مدت ها با آمریکا درمورد نحوه رفتار با ایران اختلاف داشت، یکباره ادبیات دیپلماتیک خود را عوض و آن را با یک سری تصمیمات در عرصه عمل همراه کرد؛
روس ها پس از شش ماه تأخیر درمورد تحویل سیستم دفاع هوایی پیشرفته «اس-300) به ایران، بالاخره اعلام کردند که آن را تحویل نمی دهند. موشک های اس-300 قادر هستند اهداف متحرک را در هوا تا 160کیلومتر (100مایل) هدف قرار دهند. مقامات مسکو در توجیه نقض قرارداد دو سال پیش خود در این زمینه، حرف های عجیب و غریبی زده اند. مثلاً گفته اند که اگر ایران به این موشک ها به همراه موشک های کوتاه برد «تور-ام یک» [Tor.M1] مجهز شود، می تواند مراکز هسته ای خود را از حملات هوایی مصون نگه دارد! و همین مسئله باعث می شود که مقامات تهران در مقابل فشارهای بین المللی بر سر مسایل هسته ای خود، استوارتر شوند. لذا به زعم آنها، روسیه با خودداری از تحویل سلاح، در این مورد به ایران علامت شفاف می دهد.
- دولت مسکو از تکمیل نیروگاه اتمی غیر نظامی بوشهر به یکباره خود را کنار کشید. این در حالی است که «سرگئی کرینکو» مقام ارشد هسته ای روسیه، بهمن سال گذشته متعهد شده بود که نیروگاه بوشهر را تا پایان سال 2009 افتتاح کند. طراحی اولیه نیروگاه بوشهر در دهه 1970 توسط شرکت آلمانی «زیمنس» انجام شده بود. سپس، وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357، عملیات را متوقف کرد. در سال 1995 شرکت دولتی «اتمسترویکس پورت» روسیه شروع به تکمیل این نیروگاه کرد. اما به نظر می رسد روس ها اراده سیاسی کافی برای تکمیل آن ندارند.
 انعطاف روس ها برای همکاری با آمریکا درمورد افغانستان نیز هرچند به خاطر منافع مشترک در سرکوب طالبان صورت می گیرد، ولی نشانه دیگری از نزدیکی کرملین به کاخ سفید نیز هست. واشنگتن که در انتقال تدارکات از مسیر خطرناک پاکستان با مشکل جدی مواجه شده بود، اوایل آبان گذشته موفق شد اجازه عبور بیش از 4500 هواپیمای آمریکا را طی یک سال از آسمان روسیه به افغانستان به دست آورد. محموله های این هواپیماها نیز الزاماً تدارکاتی نیستند، بلکه می توانند بمب و موشک و هرگونه سلاح مرگبار هم باشند.
عاقبت همگرایی
واقعیت این است که همگرایی فعلی میان آمریکا و روسیه، یک همگرایی واقعی و یا طبیعی (مثل آنچه که میان واشنگتن و لندن و یا اعضای ناتو وجود دارد) نیست، بلکه این همگرایی، کاملاً مصلحتی است و هرگاه عوامل مؤثر در این همگرایی که همگی موقتی هستند، از بین بروند، این همگرایی فورا به همان روال دشمنی دیرینه برمی گردد. مسلماً حضور آمریکا در افغانستان دائمی نخواهد بود و مسئله هسته ای ایران نیز به صورت کنونی باقی نخواهد ماند. آمریکا اکنون به روسیه درمورد افغانستان، ایران و کره شمالی نیاز دارد و این نیاز همیشگی نیست.
بنابراین، واقعیت حکم می کند که بگوئیم روسیه اولویت بعدی آمریکاست. همین الآن هم دو طرف شدیداً نسبت به هم بدبین هستند و خصوصاً مسکو به وعده های کاخ سفید اطمینان ندارد. آمریکا دیگر به هر ترتیبی که شده است نمی گذارد یک نظام دو قطبی که یک سر آن روسیه باشد شکل بگیرد و مسکو نیز به یک نظام سلسله مراتبی که آمریکا در رأس آن قرار داشته باشد تن نمی دهد و لذا، هنوز برای روسیه خیلی زود است که از زاویه نشینی خارج شود.
در یک جمع بندی، می توان رویکردهای اصلی دستگاه دیپلماسی آمریکا طی هشت سال آینده را اینگونه حدس زد: ایجاد یک نظم دلخواه در خاورمیانه، اصل موردتوجه آمریکاست. این نظم منطقه ای سه مرکز ثقل دارد؛ مهار برنامه های هسته ای ایران و اتخاذ یک دیپلماسی الزام آورتر علیه کشورمان، شکست دادن شبه نظامیان طالبان افغانستان از طریق مسلح کردن گروه های قبیله ای به صورت سازماندهی شده و البته، جدا از هم که در رأس آنها، آمریکا و دولت کابل قرار داشته باشد (درمورد سرکوب کردن طالبان پاکستان هم از ارتش این کشور استفاده خواهد کرد) و بالاخره مرکز ثقل بعدی، مسئله سازش میان اعراب (فلسطین) و اسرائیل است که دولت اوباما در این مورد، طرح جدیدی ندارد و همان طرح شکست خورده «نقشه راه» زمان بوش را با اندکی تغییرات به اجرا در خواهد آورد. این طرح، ایجاد دو دولت فلسطینی- اسرائیلی را مدنظر دارد و خواسته های فلسطینی ها درمورد بازگشت آوارگان به فلسطین و تشکیل یک کشور فلسطینی به پایتختی قدس را نادیده می گیرد. لذا، طی هشت سال آتی، هیچ افق مثبتی را در مورد فلسطینی ها نمی توان مشاهده کرد.
سیاست خارجی آمریکا در هشت سال آینده (البته درصورت پیروزی بار دوم اوباما در انتخابات ریاست جمهوری) در کنار توجه ویژه به خاورمیانه، نزدیکی هرچه بیشتر به روسیه و چین خواهد بود. اوباما سیاستش این است که هرچه بیشتر به این دو کشور امتیاز بدهد، اما از آنها نیز توقع همراهی با خود را دارد. از این پس، مذاکرات اقتصادی میان واشنگتن و پکن ابعاد گسترده تری می گیرد وسران آمریکا روسیه به پایتخت های یکدیگر هم آمد و شدهای زیادی خواهند داشت.
جمهوری اسلامی ایران نیز می تواند با دقت بیشتر به چنین مکانیسمی در سطح بین الملل، منافع ملی کشورمان را تا عالی ترین درجات، تأمین کند. در این میان، چیزی که در خلال رویدادها و تحولات سال های اخیر ثابت شده این است که روسیه یک شریک قابل اتکا در جامعه جهانی نمی تواند باشد، و البته آمریکا هم از سیاست های امپریالیستی خود دست برنمی دارد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات