به علت حجم زیاد بولتن و لزوم مناسب نمودن آن برای مطالعه در فضای مجازی، این متن در پایگاه بصیرت در دو بخش منتشر میشود. (بخش دوم)
فصل چهارم
طراحی بعد نظامی عملیات
در اوایل تابستان سال 1953 آقای کارول به عنوان مسئول طراحی بعد نظامی عملیات آژاکس منصوب شد. در طراحی این بخش از عملیات چند اصل باید در نظر گرفته میشد:
الف: عملیات به صورت مشترک با اینتلیجنس سرویس انجام خواهد شد.
ب: عملیات بر این اساس طراحی خواهد شد که نیروهای نظامی، آمادهی نبرد به نفع شاه هستند.
ج: نیروهای مسلح ایران تحت فرماندهی افسران طرفدار مصدق قرار دارند.
د: جنگافزارهای نظامی متعلق به نیروهای مسلح که سیا و اینتلیجنس سرویس به آنها دسترسی دارند، برای دستیابی به اهداف عملیات در وضعیت مناسبی قرار ندارند.(ص117)
اولین مشکل در طراحی نیروی انسانی عملیات این بود که پایگاه تهران و سیا در مورد شخصیتهای نظامی در ایران اطلاعات دقیقی در اختیار نداشتند سیا هیچگاه بر چنین گزارشهای عملیاتی تأکید نکرده بود و ما به مرور زمان دریافتیم که چنین گزارشهایی تا چه حد مهم و در حقیقت حیاتی هستند... در اوایل ماه جولای، گروه کاری توانست نقشهی ناتوان کردن پادگان تهران و دور نگهداشتن دیگر تیپهای ایران را طراحی کند. در آن زمان مشخص شد که سیا تنها میتواند به همکاری یک نیروی کوچک، یعنی تیپ سوم سواره نظام تهران امید داشته باشد.(صص119-118)
از آنجا که سیا در آن زمان هیچ امکان نظامی که بتواند به اجرای طرح عملیات کمک کند در اختیار نداشت، پیشنهاد شد سرهنگ... که جزو عوامل پایگاه تهران بود آموزشهای ویژهای ببینند... در یک خانهی امن در واشنگتن با کمک مربیانی از بخش آموزش، تحت تعلیم قرار گرفت... اول ژوئیه به ... دستور داده شد که به تهران برود و تمام ارتباطات قدیمی خود در ارتش ایران را تجدید کند.(ص120)
از نقطه نظر نظامی، مباحثات در قبرس کاملاً ناامیدکننده بود زیرا مشخص ساخت که ما به امکانات زیادی برای تکمیل طرح احتیاج داریم در صورتی که برای این منظور امکانات کمی در اختیار داریم. همچنین مشخص شد که کارول و ... باید در اسرع وقت وارد تهران شوند و طرح نظامی باید لزوماً در آنجا کامل شود... در لندن کارول به همراه سرگرد کین و دو تن از افسران ارتش انگلیس که در خدمت اینتلیجنس سرویس بودند، دو طرح را که توسط گروه کاری طراحی شده بود مورد بررسی قرار داد. در هر دو طرح نظامی فهرستی از افراد نظامی و غیرنظامی که قرار بود در تهران دستگیر و بازداشت شوند وجود داشت.(ص121)
کارول عنوان کرده بود که معتقد است تا زمانی که زاهدی شاه را متقاعد نسازد که چگونه تسلط ریاحی، رئیس ستاد را بر پادگانهای تهران از بین میبرد، شاه فرمانی برای برکناری مصدق امضا نخواهد کرد.(ص123)
معلوم شد که از بُعد نظامی، پیروزی ما بستگی به این مسئله داشت که آیا سرهنگ ریاحی میتواند موفق شود قبل از اینکه دوستانش را دستگیر کنیم، دوستان ما را دستگیر کند یا خیر... همچنین واضح بود که ما باید نقشهای بکشیم تا در صورت دستگیری اولین دسته از افسران جوانمان بتوانیم عملیات را ادامه دهیم.(ص126)
شاه از سرهنگ... پرسید آیا ارتش از صدور فرمان سرنگونی مصدق حمایت خواهد کرد یا خیر؟ سرهنگ... به شاه گفت او با کارول قبلاً ملاقات کرده است و نقشهی خوبی تهیه شده است... در طول شبهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم اوت، طراحی عملیات بر اساس این فرض که چهل نفر از فرماندهان پادگانهای تهران با کودتا همکاری خواهند کرد ادامه یافت.(ص127)
قسمت عمدهی بحثها دربارهی این نکته بود که چقدر طول خواهد کشید سرهنگ... با چهل فرمانده (ای که قرار است با ما همکاری کنند) ارتباط برقرار کند. پس از مذاکرات طولانی، همگی توافق کردند که عملیات باید ظرف چهل و هشت ساعت پس از صدور فرمانها شروع شود. همچنین توافق شد که سرهنگ... پس از آنکه به وسیلهی بیسیم به مرکز فرماندهی پیام ارسال کرد، فرمان را به مصدق ارائه کند.(ص128)
فصل پنجم
ارزیابی نظامی عملیات آژاکس
سنجش افراد:
تجربه نشان داده است زمانی که درصدد ارزیابی امکانات بالقوه هستیم، توجه به این نکته ضروری است که تا حد امکان جزئیات زندگینامه کلیهی افراد نظامی که حضورشان در اجرای طرح تأثیرگذار است اعم از دوستان یا دشمنان احتمالی- مورد بررسی دقیق قرار گیرد... وابستگان نظامی بهترین و عادیترین عوامل جمعآوری اطلاعات هستند. مشاوران و کارشناسان نظامی خارجی شاغل در ارتش نیز در صورت حضور، بهترین منبع چنین اطلاعاتی هستند زیرا با افسران بومی کار کرده و اوقات بیشتری با یکدیگر هستند.(ص129)
در صورتی که اطلاعات کافی مربوط به زندگینامه نظامیان و انگیزههای آنان موجود باشد، اقدام بعدی، ارزیابی شخصیت هر یک از آنان است... افسر ایرانی معمولاً مردد است و حقارت خود را با گزافهگویی و سینه سپر کردن مخفی میسازد... شاید شاه مثال مناسبی برای شخصیت افسر ایرانی باشد.(ص130)
در ایران، سیا افسرانی را که «طرفدار شاه» «طرفدار مصدق» یا «عضو حزب باد» هستند مشخص کرده است... انگیزههای شخصی در محیط سیاسی، عاملی است که در ارزیابی نظامیان همواره باید مورد توجه باشد... ارزیابی ما از شاه در زمینههای زیر بدون ذکر دلیل، مثبت بوده است:
_ رئیس حکومت برای براندازی دولت مخالف
_ فرماندهی کل قوا به عنوان نماد سازماندهی مجدد.
اما ارزیابی ما از وی به عنوان فرماندهی کل قوا برای برنامهریزی و شرکت در عملیات نظامی منفی بوده است.(ص131)
ارزیابی ما از رئیس ستاد ارتش مصدق (سرتیپ تقی ریاحی) با دقت انجام شد. ما دربارهی وی در همهی جنبههای زندگی شخصیش مطالعه کردیم. از بعد سیاسی، بیتردید مصدق رئیس ستاد خود را بسیار درست انتخاب کرده بود... ما مطمئن نبودیم اما امید داشتیم که کمتجربگی او در فرماندهی و مبارزه، در صورت وقوع یک درگیری نظامی، به سود ما باشد.(ص133)
از مطالب بالا چنین نتیجهگیری میشود که در اختیار داشتن اطلاعات کاملاً حساب شده دربارهی زندگینامهی افراد برای تضمین توفیق عملیاتی که در آن از نظامیان استفادهی گسترده میشود، ضروری است...(ص134)
اطلاعات نظامی، اصلی برای عملیات براندازی دولت مخالف
1.در هر یک پایگاه که عملیات انقلابی در آن لازم باشد، باید یک نقشهی جنگی هم در اختیار افسران شبه نظامی قرار گیرد...
2.اقدامات دفاعی که دولت مخالف صورت میدهد باید به طور دقیق زیر نظر گرفته شود...
3.بررسی کلیهی تأسیسات نظامی که باید اشغال شده یا محافظت شوند نیز ضروری است...
4.در عملیاتی از این دست، قبل از هر چیز باید به اهمیت تسخیر تأسیسات غیرنظامی و دستگیری اشخاص غیرنظامی کلیدی توجه داشت...
5.چگونگی اوضاع جوی در میزان توفیق طرح تأثیری بسزا دارد و پیش از هر عامل دیگر باید به آن توجه داشت...
6.اطلاعات نظامی دربارهی بخشهای G-1 بسیار مفید خواهد بود. در پارهای موارد ممکن است برای جابهجایی یا انتقال افسرانی که از نظر ما در موقعیت مناسبی نیستند، ترتیباتی اتخاذ شود...
7.عملیاتی که احتمالاً بر ضد شما انجام خواهد شد، باید با دقت بررسی شود و شما باید پیش از آنکه چنین اعمالی اجرا شوند، وسعت آن را در نظر بگیرید...
8.همچنین این احتمال قوی منتفی نیست که دیگر گروههای نظامی برای مبارزه با دولت دشمن در حال شکلگیری باشند؛ در چنین حالتی ما باید بدانیم آنان چه کسانی و به دنبال چه هدفی هستند...
9.گرفتن اطلاعات دربارهی دوستانمان احتمالاً مهمترین مسئلهای است که باید در مورد آن به جمعآوری اطلاعات بپردازیم...
10.اگر امکان گسترش تعداد اماکن مخفی و دیگر مکانها که فعالیت دوستانمان در آنجا تمرکز یابد، موجود باشد بسیار مفید خواهد بود...
11.مراقبتهای امنیتی ممکن است روز به روز تغییر کنند و ما باید اطلاعاتی دربارهی سراسر منطقه داشته باشیم...
12.کسب اطلاعات دربارهی شبکههای بیسیم و تلگراف موجود از اهمیتی خاص برخوردار است...
13.اطلاعات جمعآوری شده ممکن است در مواقعی که قصد داریم «بهانهای برای عملیات» بتراشیم، بسیار مفید باشند.(صص139-134)
نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
«عملیات آژاکس» عنوانی است که از سوی طراحان کودتای 28 مرداد برای سلسله برنامهریزیها و اقدامات منتهی به این واقعه تلخ انتخاب شد. نتیجه این عملیات که پس از سرکوب شدید مردم به استقرار مجدد حکومت وابسته و استبدادی پهلوی انجامید تضمینکننده منافع بیکران اقتصادی و سیاسی آمریکا و انگلیس در ایران طی یک دوره 25 ساله بود.
هرچند در مورد نقش آمریکا و انگلیس در طراحی و اجرای این کودتای سیاه، جای هیچ شک و شبههای باقی نمانده و از آن تاریخ تاکنون در این باره بسیار سخن گفته شده است، اما اسناد انتشار یافته درباره این واقعه توسط سیا در سال 2000 میلادی، جزئیات بسیاری را در این باره بازگو کرده است. خوشبختانه گردآوری این اسناد در کتاب «عملیات آژاکس» امکان مطالعه و بررسی بهتر این مقطع از تاریخ کشورمان را بخوبی فراهم آورده است.
کتاب «عملیات آژاکس» شامل دو بخش کلی است؛ در بخش اول اسناد «سیا» درباره کودتای 28 مرداد در پنج فصل تنظیم و ارائه شده است. در فصل نخست طرح مقدماتی عملیات آژاکس، در فصل دوم طرح اجرایی این عملیات و در سومین فصل، گزارش «دونالد ن.ویلبر» را که خود مستقیماً در برنامهریزی و اجرای این طرح مشارکت داشته است میخوانیم. این گزارش در سال 1954م. توسط وی نوشته و به مقامات سیا ارائه شد تا ضمن ثبت تجربیات آمریکا در طراحی برنامههای کودتا، امکان بهرهبرداری از آنها در عملیات مشابه نیز فراهم آید. در فصل چهارم و پنجم از این بخش نیز میتوان به ترتیب اسناد مربوط به طراحی بُعد نظامی عملیات و ارزیابی نظامی عملیات را مورد مطالعه قرار داد. در بخش دوم از این کتاب تجزیه و تحلیلی از وقایع مربوط به کودتای 28 مرداد با توجه به اسناد انتشار یافته از سوی سیا آمده است که میتواند روشنگر برخی از مسائل باشد.
انتشار اسناد و مدارک مربوط به طراحی و اجرای عملیات آژاکس برای سرنگونی یک دولت قانونی و مستقل و جایگزینی آن با یک دولت دستنشانده، قبل از هر مسئله دیگری، حاکی از آن است که آمریکا از این که به عنوان یک نظام مداخلهجو در امور داخلی دیگران شناخته شود، هیچ اِبایی ندارد و چه بسا نمایاندن چنین چهرهای از خود را در جهت پیشبرد و تسریع برنامهها و پروژههای استعمارگرانه خویش به شمار میآورد. در حقیقت، انتشار اسناد و مدارک مداخله آمریکا در امور کشورهای مختلف، میتواند به مرور زمان انجام چنین اقداماتی را توسط ایالات متحده نزد جوامع عادی جلوه دهد و حساسیتها را نسبت به آن کم کند. از سوی دیگر، در بطن انتشار این اسناد، نوعی قدرتنمایی نیز نهفته است و پیامهای پیدا و پنهان بسیاری را برای دیگران در بردارد. رد پای این موضوع را گذشته از اسناد رسمی سیا، در بسیاری از فعالیتهای تبلیغاتی و فرهنگی دستگاههای وابسته به نظام امپریالیستی آمریکا از جمله هالیوود نیز میتوان مشاهده کرد. شاید بتوان چنین مدعی شد که تاکنون بیشترین و جذابترین فیلمهایی که پرده از توطئهگریهای دستگاه حاکمه آمریکا در اقصی نقاط جهان برداشته و حتی گوشههایی از جنایات و سرکوبگری در حق ملتهای مظلوم را نیز به نمایش درآورده است، محصول دستگاه عظیم فیلمسازی هالیوود بوده است. هرچند که ساخت و نمایش این فیلمها ظاهراً در جهت افشای حقایق پشت پرده و آگاهسازی افکار عمومی است، اما یک نوع کارکرد و تأثیر بسیار عمیق - و البته پنهان - در بطن چنین محصولاتی نهفته است که منافع آن به مراتب بیشتر از خسارات یا مضراتی است که بازگو کردن بخشی از حقایق میتواند برای نظام سیاسی آمریکا در برداشته باشد.
البته در این زمینه باید توجه داشت که در چارچوب فعالیتها و اقدامات فوق، همواره خط قرمزهایی رعایت میشوند. به عنوان نمونه، اگرچه اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد پس از گذشت حدود 50 سال از آن واقعه انتشار مییابند، اما همچنان افشای اسامی برخی اشخاص و مهرههای خاص به مصلحت دیده نشده است. این اقدام چند دلیل میتواند داشته باشد؛ نخست آن که احتمالاً افراد مزبور در جایگاه و موقعیتی قرار داشتهاند که دستگاه اطلاعاتی آمریکا افشای نام آنها را باعث به مخاطره افتادن روشها و تکنیکهای نفوذ خود در لایههای مختلف اداری و نظامی و فرهنگی دیگر کشورها میداند. دیگر این که عدم افشای نام برخی عوامل کاملاً پنهان در گذشته، باعث به وجود آمدن این اطمینان خاطر در میان عوامل کنونی آنها میشود که در چارچوب خارج شدن پارهای از اسناد سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس، هرگز نام و نشان آنها افشا نخواهد شد و مردم از ماهیت واقعی آنان اطلاعی نخواهند یافت. علت دیگر عدم افشای نام عناصر مزبور- هرچند ممکن است اینک در قید حیات نباشند- جلوگیری از به خطر افتادن عوامل یا تشکیلاتی است که چه بسا در ارتباط با آنها و یا تحت نفوذ و ریاست این عده قرار داشتهاند. نکته جالب دیگر این که سیا در مورد بعضی افراد تا آنجا اصل اختفا را رعایت میکرد که حتی در زمان انجام عملیات آژاکس اجازه شناسایی آنها را به متحد و شریک خود یعنی انگلستان نیز نمیداد. به عنوان نمونه، در گزارش ویلبر تلاش سیا برای مخفی نگه داشتن هویت دو تن از عوامل اصلی و عمده خود در ایران از مأموران اینتلیجنس سرویس بروشنی بیان شده است: «از آنجا که در جریان ملاقاتهای یاد شده در نوامبر 1952 به این نکته اشاره شده بود که سیا دو عامل اصلی و عمده در ایران دارد، لازم بود که به جای...... و ...... دو نفر به این عنوان معرفی شوند. این کار صورت پذیرفت و یکی از عاملان پایگاه و یک عامل فرعی به نام...... به سمت صاحبان این دو منصب مهم معرفی شدند. تا آنجا که توانستیم مطلع شویم، برادران رشیدیان و هیچیک از عمال دیگر اینتلیجنس سرویس در جریان این عملیات به هویت و نقش ..... و ...... پی نبردند.» (ص48) این مسئله نشان میدهد که اگرچه آمریکا وارد یک اتحاد همه جانبه با انگلیس شده و بخوبی از به سر آمدن دوران ابرقدرتی این کشور آگاه است، اما با توجه به سابقه و ریشههای عمیق نفوذ آن در ایران، بهتر آن میدید که حزم و احتیاط را از دست نداده و تمامی داشتههای خود را عیان نسازد تا به این ترتیب بتواند به نحو بهتر و مؤثرتری، قضایای جاری در ایران را تحت کنترل خود داشته باشد.
در کنار این مسئله، آمریکا از همان مراحل اولیه طراحی برنامه کودتا، پیش از ورود به فاز اجرایی، تدابیری در جهت تضمین منافع خود هنگام اجرا و همچنین در دوران بعد از کودتا نیز میاندیشد و تضمینهای لازم را از استعمارگر پیر میگیرید: «برآورد کل هزینهی مورد نیاز برای تحقق این طرح، معادل دویست و پنجاه و هشت هزار دلار است که یکصد و چهل و هفت هزار و پانصد دلار آن را آمریکا و یکصد و سی و هفت هزار و پانصد دلار آن را انگلیس تأمین خواهد کرد.»(ص17) اما مهمتر از این مسئله، اصرار آمریکا بر اخذ تضمین کتبی از انگلیس است تا در صورت پیروزی طرح کودتا، سهم این کشور از منابع نفتی ایران محفوظ باشد: «وزارت امور خارجهی آمریکا پیش از اعلام موافقت باید دربارهی دو نکتهی مهم اطمینان حاصل میکرد: نخست آن که آیا دولت ایالات متحده میتواند کمکهای مالی را به دولت جانشین مصدق بکند تا این دولت استقرار یابد و یک توافق نامهی نفتی امضا نماید... دوم گرفتن تعهد کتبی از دولت انگلیس بود مبنی بر دستیابی به یک توافقنامه نفتی مبنی بر حسن نیت و رعایت انصاف نسبت به دولت جانشین در ایران...».(ص38)
بر این اساس مشخص میشود که آمریکا نگرانیهای جدی در این باره داشته است که پس از صرف هزینه در عملیات آژاکس و موفقیت آن، دولت انگلیس مانع از برقراری روابط گسترده کاخ سفید با دولت کودتا در ایران شود و ضمناً به گونهای منابع نفتی ایران را در انحصار خود بگیرد که دیگر سهمی از آن برای ایالات متحده باقی نماند.
اشاره ویلبر در گزارش خود به این نکته، بخوبی اهداف اصلی این دو کشور را از دست یازیدن به چنین اقدامی آشکار میسازد و بر ادعاهای مطرح شده از سوی آنها مبنی بر تلاش برای حفظ استقلال ایران و نجات آن از چنگ کمونیسم، خط بطلان میکشد: «از نظر هر دو دولت در زمان حاضر نفت در درجهی دوم اهمیت قرار دارد؛ زیرا مسئله اصلی، تصمیم هر دو دولت برای حفظ استقلال ایران است. هر دو دولت در زمان حاضر مصمماند که به ایران کمک کنند تا خود را از سقوط در دامان شوروی حفظ کند.»(ص20)
به این ترتیب «طرح آژاکس» را باید نقطه عطفی در شکلگیری روابط استراتژیک و دیرپای آمریکا و انگلیس به شمار آورد؛ چرا که این طرح به صورت یک نمونه و الگوی پایدار در این زمینه درآمد. براساس این الگو آمریکا و انگلیس با هماهنگ ساختن دستگاههای اطلاعاتی، تبلیغاتی و سیاسی خود در مورد موضوعات مختلف بینالمللی، طرحهای بسیاری را از آن زمان به بعد به مرحله اجرا گذارده و سپس منافع اقتصادی حاصله را بین خود تقسیم کردهاند.
در بررسی محتوایی اسناد انتشار یافته سیا و بویژه گزارش ویلبر (که بخش اعظم این اسناد را تشکیل میدهد) نکات بسیاری را میتوان مورد تأمل قرار داد و نگاهی محققانه و موشکافانه به ماجرای کودتای 28 مرداد 1332خ. انداخت. در این زمینه نخستین مسئلهای که جلب توجه میکند، ضعف شخصیت محمدرضا پهلوی است. طراحان عملیات توجه خاصی به این نکته دارند؛ چرا که در طرح مزبور، «شاه» نقش ویژهای را برعهده دارد و چنانچه به دلیل ترس یا تزلزل اراده، با آنها همراهی نکند، امکان موفقیت طرح بشدت کاهش مییابد؛ بنابراین از نظر طراحان کودتا، اولین و مهمترین گام در اجرای این طرح، از بین بردن ترس و وحشت محمدرضا از «انگلیس» بود: «در مرحلهی اول باید شاه را دربارهی هدف مشترک انگیس و آمریکا متقاعد ساخت و ترس وی را از توطئهی بریتانیا برضد خود او از بین برد.»(ص11) در واقع محمدرضا با توجه به تجربة آوردن و بردن پدرش توسط انگلیسیها، از این مسئله بشدت نگران بود که طرح مزبور، توطئهای علیه خود وی باشد. بیتردید چنانچه انگلیس به تنهایی قصد اجرای این طرح را داشت، محمدرضا به دلیل همین ترس ریشهدار خود از سیاستمداران انگلیسی، به هیچ وجه حاضر به ایفای نقش در طرح مورد نظر آنها نمیشد و لذا باید گفت آنچه توانست به حل این مسئله بپردازد، مشارکت آمریکا در طرح مزبور بود. در همین جا باید این نکته را متذکر شد که اگرچه محمدرضا پهلوی و دکتر محمد مصدق در این مقطع به دو نیروی مقابل یکدیگر بدل شده بودند، اما در یک مسئله با یکدیگر نقطه نظر کاملاً مشترکی داشتند و آن خوشبینی به آمریکا بود، اما این خوشبینی مشترک، دو نتیجه کاملاً متفاوت برای آنها به بار آورد؛ برای یکی ادامه یک سلطنت وابسته و سرکوبگر و برای دیگری سقوط و حبس و تبعید مادامالعمر.
اما برخلاف شاه، اشرف خواهر دوقلوی وی جسور و بیپروا بود و لذا از تمامی ظرفیتهای شخصیتی وی برای به ثمر رساندن کودتا استفاده شد. دقیقاً به خاطر نقشی که وی در این برهه از زمان ایفا کرد، در طول سالهای بعد توانست به صورت یکی از عناصر بسیار پرنفوذ دربار درآید؛ به طوری که حتی محمدرضا نیز به خود اجازه نمیداد تا کوچکترین دخالتی در عملکردهای مفسدهانگیزش در زمینههای اقتصادی، اخلاقی و حتی سیاسی بکند: «شاه برای ایفای نقش خود به آمادگی ویژهای نیاز دارد. طبیعی است انسانی که از هر سو با تردید و ترس احاطه شده، برای آن که بتواند وظیفهی خود را به انجام رساند باید تشویق شود... ما برای شاهدخت اشرف خواهر دوقلوی قدرتمند و مکّار شاه، به عنوان فردی که میتواند شاه را برای ایفای نقش خود تشویق کند، اهمیت ویژهای قائل هستیم... نقش شاه باید در سه مرحله اجرا شود. اشرف وی را در اجرای هر مرحله به طور کامل آماده خواهد ساخت. اولین گام، متقاعد ساختن شاه به این موضوع است که آمریکا و انگلیس هدفی مشترک در ایران دارند. همزمان باید ترس شاه را از «دست مخفی انگلیسی در ایران» برطرف ساخت. در مرحله دوم باید آنچه را که آینده به ارمغان خواهد آورد برای وی توضیح داد. مرحلهی سوم گرفتن تضمین خاصی از اوست.»(ص19)
به این ترتیب، این اشرف است که با یک مسافرت بسیار کوتاه و چند روزه به ایران- که حتی در ابتدا با نارضایتی شدید محمدرضا به دلیل ترس از عواقب این مسافرت مواجه میشود- اقداماتی بسیار اساسی صورت میدهد و راه را برای اجرای کودتا هموار میسازد: «اشرف در تاریخ بیست و پنجم ژوئیه به صورت یک مسافر عادی با هواپیما وارد تهران شد. همانگونه که انتظار میرفت بازگشت غیرمجاز وی طوفانی واقعی برپا کرد، چرا که اشرف نه از خود شاه اجازهی بازگشت خواسته بود و نه از دولت مصدق و هر دو از این بابت خشمگین بودند. شاه از دیدار با وی خودداری کرد و نیز نامهای را که از طرف اشرف نوشته شده و از طریق... رئیس خدمهی (کاخ) شاه برای او فرستاده بود، نپذیرفت... نامهی مزبور حاکی از آن بود که ژنرال آمریکایی شوارتسکف در مأموریتی مشابه با آنچه که اشرف به سبب آن به ایران آمده بود، برای دیدار با شاه عازم ایران خواهد شد. شاه از این خبر استقبال کرد و شامگاه بیست و نهم ژوئیه خواهرش را به حضور پذیرفت. جلسهی دیدار با ناآرامی و جنجال آغاز شد اما با آشتی طرفین خاتمه یافت. اشرف روز بعد با هواپیما به اروپا بازگشت.»(ص61)
اما علیرغم این ملاقات و همچنین ملاقاتهای دیگر با اسدالله رشیدیان (عامل اصلی اینتلیجنس سرویس در ایران) و ژنرال شوارتسکف آمریکایی- که محمدرضا به او خوشبین بود و اطمینان داشت - شاه همچنان قادر به فائق آمدن بر ترس و جبن ذاتی خود نبود و لذا از امضای برگههای عزل مصدق از نخستوزیری و انتصاب زاهدی به این مقام به دلیل تبعاتی که در صورت مقاومت مصدق در قبال این مسئله متوجه وی میشد، امتناع میورزید. سرانجام محمدرضا زمانی حاضر به این کار شد که با تهدید جدی کرمیت روزولت مبنی بر ترک ایران مواجه شد، هرچند در این زمان نیز ترک پایتخت و عزیمت به رامسر، جزو شروط وی برای امضا برگههای مزبور بود: «شاه بار دیگر تأکید کرد که هرچند با اجرای عملیات موافقت کرده ولی هیچ برگهای را امضا نخواهد کرد... رشیدیان پیغامی به این مضمون از طرف روزولت به شاه منتقل کرد که اگر شاه تا چند روز آینده اقدامی نکند، روزولت ایران را با تنفر و انزجار ترک خواهد کرد. شاه در پایان جلسه و در جمع حضار اعلام کرد که برگهها را امضا و با زاهدی نیز ملاقات میکند و سپس عازم رامسر در ساحل دریای خزر خواهد شد... تصمیم گرفتند شاه دو فرمان را امضا کند که یکی از آنها برکناری مصدق و دیگری انتصاب زاهدی به نخستوزیری بود.» (ص70) بروشنی پیداست که قبول امضای این دو فرمان نیز مبنایی جز ترس و واهمه نداشته است؛ چرا که از نظر شاه، رفتن روزولت از ایران به معنای تنها ماندن او با انگلیسیها بود و این چیزی بود که محمدرضا را بشدت در خوف و هراس فرو میبرد. برای درک بهتر این مسئله، کافی است به ملاقات شاه با ژنرال شوارتسکف توجه شود: «شوارتسکف یک دیدار و گفتوگوی طولانی با شاه داشت. شاه از این رو ژنرال را به سالن بزرگ رقص کاخ هدایت کرد و یک میز کوچک را دقیقاً به وسط این سالن کشید و آنگاه هر دو پشت همان میز نشستند و مذاکرات خود را آغاز کردند.» (ص65) به این ترتیب معلوم است که شخص اول کشور حتی اطمینان نداشت در دفتر کار خود از زیر نظارت و جاسوسی انگلیسیهای توطئهگر در امان باشد،لذا مکانی غیرمتعارف را برای این مذاکرات بسیار مهم برگزید. به هر حال، آنگونه که میدانیم، محمدرضا بلافاصله پس از شکست مرحله نخست کودتا، رامسر را به مقصد بغداد ترک کرد و از آنجا نیز به ایتالیا رفت تا فاصله خود را از کشور به حدی برساند که خطری متوجه وی نباشد. بدیهی است آمریکا و انگلیس با شناختی که پیش از این از محمدرضا داشتند و با تکمیل شناخت و اطلاعات خود درباره شخصیت وی در طول این ماجرا، از تأمین حداکثر منافع خود در ایران اطمینان خاطر کامل یافته و در طول 25 سال بعدی بیشترین بهره را از این موقعیت بردند.
نکته دیگری که در طرح آژاکس و اسناد انتشار یافته آن جلب توجه میکند، همه جانبهنگری آمریکا و انگلیس در فراهم آوردن کلیه ابزارها و امکانات لازم به منظور موفقیت کودتاست. به عنوان نمونه در این طرح، تنها نیروهای غربزده یا لائیک یا دارای وابستگیهای سیاسی به غرب مطمح نظر نیستند، بلکه به کارگیری توان تمامی شخصیتهای مطرح سیاسی، مذهبی و اجتماعی از طریق فریب یا تطمیع آنها، به صورتی جدی مورد توجه قرار میگیرد. این رویه تا آنجا دامن گستر میشود که گذشته از شخصیتهای مذهبی معمولی، برای شخصیت عظیمالشأنی همچون حضرت آیتالله العظمی بروجردی نیز دام فریبی تدارک دیده میشود: «باید سخنان رهبران مذهبی در مخالفت با مصدق انتشار یابند و در صورت لزوم، تظاهرات سیاسی زیر لوای مذهب سازماندهی شود تا موقعیت شاه تقویت گردد و بعد از اجرای کودتا از طریق رادیو و مساجد اطمینان داده شود که دولت جدید به اصول مذهبی پایبند خواهد بود. در این چارچوب به روحانی برجسته، بروجردی [آیتالله العظمی بروجردی، مرجع تقلید] پست وزیر مشاور در امور مذهبی پیشنهاد میشود و یا مأمور اجرای اصول اجرا نشدهی قانون اساسی دربارهی تطبیق مصوبات مجلس با دین، توسط پنج ملا [رهبر مذهبی] خواهد شد.»(ص14)
به موازات این مسئله، اقدامات گسترده دیگری در دستور کار طراحان کودتا برای هرچه بیشتر برانگیختن نگرانی و اضطراب شخصیتهای مذهبی و عموم جامعه نسبت به خطر کمونیسم و حاکمیت یافتن آن بر کشور و ریشهکنی دین و مذهب در این سرزمین، قرار میگیرد. این مسئله به صراحت در گزارش ویلبر به چشم میخورد: «عوامل سیا برای ترساندن و مضطرب ساختن رهبران مذهبی در تهران متوسل به تبلیغات سیاه شدند و تحت نام حزب توده اعلام کردند که اگر رهبران مذهبی با مصدق مخالفت کنند با مجازات سختی روبرو خواهند شد. تهدیدهای تلفنی به اسم حزب توده صورت گرفت و یکی از چندین طرح بمبگذاری منازل رهبران مذهبی نیز اجرا شد»(ص70)
این دو نمونه عملکرد بخوبی نشان میدهد که در توطئههای استعماری علیه ایران، هیچ بخشی از جامعه مورد غفلت قرار نمیگیرد و از برجستهترین شخصیتهای مذهبی و معتقدترین لایههای اجتماعی تا وابستهترین احزاب و گروههای سیاسی و دورترین اشخاص و اقشار از دین و اعتقادات مذهبی، همگی مد نظر قرار میگیرند تا به گونهای مطلوب در این چارچوب، مورد بهره برداری قرار گیرند.
در کنار آن، بهرهگیری از ابزارهای رسانهای که از قدرت و کارآیی بالایی در شکلدهی به ذهنیت جامعه برخوردارند، اهمیتی ویژه مییابد. این مسئله در اسناد انتشار یافته توسط سیا، کاملاً چشمگیر است و بیتردید باید گفت بدون برنامهریزی برای در اختیار گرفتن این ابزار، هیچ شانسی برای پیروزی طرح کودتا وجود نداشت. در این راستا، از چاپ کاریکاتور تا درج یادداشتها و مقالات و گزارشهای جهتدار، در دستور کار قرار میگیرد و البته نتایج دلخواه را نیز به بار میآورد، اما گذشته از اینگونه بهرهبرداریها از مطبوعات که بیشتر متعارف بود، نوع دیگری از رسانهها بهرهبرداری شد که شاید بتوان تحت عنوان «کارکردهای عملیاتی» این رسانهها نام گذاری کرد. نخستین مورد از این نمونه نقشی است که رادیو بیبیسی برای اطمینان بخشی به شاه در این مورد که اسدالله رشیدیان نماینده رسمی اینتلیجنس سرویس در تهران است و سخنان او به منزله موضع رسمی دولت انگلستان، ایفا کرد: «در اول ماه اوت، دو روز پس از آن که اشرف از ایران خارج شد و شاه پیام پخش شده از بیبیسی را که منظور از پخش آن مطمئن کردن شاه درباهی این نکته بود که اسدالله رشیدیان سخنگوی رسمی دولت انگلستان است) شنیده بود...»(ص65)
دومین «کارکرد عملیاتی» رسانهای از سوی عوامل یک روزنامه خارجی که در داخل کشور فعال بودند، بلافاصله پس از شکست مرحله اول کودتا مشاهده میشود که تأثیر اساسی در پیشبرد مرحله دوم کودتا دارد: «نخستین جایی که به فرمان شاه درباره انتصاب زاهدی اشاره شده بود، صفحات داخلی روزنامه پرتیراژ «کیهان» بود... دو خبرنگار روزنامهی نیویورک تایمز در ساعت یازده صبح به شمیران رفتند تا با زاهدی دیدار نمایند... اردشیر زاهدی به خبرنگاران نسخهی اصلی فرمان سلطنتی را دربارهی انتصاب پدرش به نخستوزیری نشان داد و نهایتاً رونوشتهایی از این فرمان را در اختیار آنان گذاشت.»(ص78)
و در نهایت انتشار برنامهریزی شده فرمان سلطنتی در چندین روزنامه در صبح روز 28 مرداد، نقش مهمی در حرکت دستههای طرفدار شاه در برخی خیابانهای تهران و سرانجام به ثمر رسیدن کودتا علیه دولت دکتر مصدق ایفا میکند: «... افرادی که سحرگاه روز نوزدهم [اوت] از خانه بیرون آمده بودند با متن تایپ یا کپی شدهی فرمان مزبور در روزنامههای «ستارهی اسلام»، «جوانان»، «آرام»، «مردآسیا»، «ملت ما» و روزنامه فرانسوی زبان «ژورنال تهران» روبهرو شدند... اندکی بعد در بامداد همان روز نخستین نسخ از هزاران روزنامه دیوارکوب که حاوی رونوشتی از فرمان (سلطنتی) و متن بیانیهی زاهدی بودند در خیابانها پدیدار شدند... تا ساعت نه بامداد گروههای طرفدار شاه در حال تجمع در منطقهی بازار بودند... آنان فقط نیازمند رهبری و هدایت بودند»(صص91-90)
به هر حال، شکی نیست که در طرح مشترک آمریکا و انگلیس برای تثبیت دوباره سلطه خود بر ایران در 28 مرداد 1332 و به یغما بردن منابع آن، دقت بایستهای صورت گرفته بود تا از تمامی ابزار و روشها به نحو مطلوب بهرهبرداری به عمل آید، اما علیرغم تمامی تمهیدات و تدابیر، این عملیات در گام نخستین خود با شکست سنگینی مواجه میشود: «در سفارت آمریکا، پرسنل پایگاه سیا ساعتهای پر اضطرابی را سپری کردند. جیپ ارتشی که مجهز به دستگاه بیسیم بود از نیروها خواست که به علت شکست عملیات به مقرهای خود بازگردند.»(ص75) حتی برخی از عوامل کودتاچی در صدد پناهندگی به سفارتخانههای خارجی برآمدند: «سرهنگ... به پایگاه آمد و گفت اوضاع وخیم است و وی قصد رفتن به سفارت و پناهندگی دارد.»(ص76) در همین حال دستور خارج شدن کرمیت روزولت- فرمانده عملیات کودتا- از ایران نیز صادر میشود: «بعدازظهر، پیامی به پایگاه ارسال شد مبنی بر این که روزولت به منظور حفظ جان خود باید هرچه سریعتر ایران را ترک کند و سپس به دلیل بدشانسی پیش آمده ابراز تأسف شده بود»(ص85) و نهایتاً این که دستور لغو عملیات نیز صادر شد: «بر ستاد و رؤسا و کارکنان آن، روزی آکنده از افسردگی و ناامیدی گذشت. به هنگام ظهر شماری از افراد مشغول تنظیم پیشنویس پیامی بودند که لغو عملیات را اعلام میکرد. پیام مزبور که سرانجام در شبانگاه همان روز ارسال شد، بر موضع محتاطانهی وزارت امور خارجهی آمریکا، موضع انگلستان و موضع ستاد مبتنی بود که به ترتیب اعلام کردند: عملیات آزموده شده و با شکست مواجه گردید- لازم است در این باره که نمیتوانیم مبارزه را ادامه دهیم، ابراز تأسف نماییم- با توجه به این که از سوی روزولت و هندرسن توصیههای شایان توجهی در مخالفت با این تصمیم به عمل نیامده، عملیات بر ضد مصدق میباید متوقف شود.»(ص90)
بنابراین اگرچه در طرح کودتا، پیشبینیهایی نیز مبنی بر دخالت تیپهای مستقر در کرمانشاه و اصفهان در حمایت از کودتاچیان در صورت شکست، شده بود، اما با توجه به عمق شکست و ناامیدی طراحان کودتا و سرانجام صدور دستور توقف عملیات از سوی مقامات عالیه آمریکایی و انگلیسی، چنانچه عملکردهای مدبرانهتری از سوی نیروهای مقابل کودتا صورت میگرفت، امکان آن که تاریخ کشور ما به گونهای دیگر رقم بخورد، چندان بعید نبود.
در این زمینه قبل از هرچیز، توجه به تصمیمات و عملکردهای دکتر مصدق در این برهه حساس، ضرورت دارد. همانگونه که پیش از این ذکر شد، وی با نگاه خوشبینانهای که به آمریکا داشت، آن دولت را به مثابه تکیهگاهی در مقابل انگلیس مورد لحاظ قرار میداد و در آن مقطع هرگز تصور نمیکرد که آمریکا، خود عامل اصلی این توطئه بزرگ باشد. دکتر مصدق سالها بعد در خاطرات خویش، به نقل از روزنامه «فیگارو» 20 سپتامبر 1955 از تشکیل جلسهای در یکی از پایگاههای آلپ سوئیس که طی آن تصمیماتی برای سرنگونی وی گرفته شده است، یاد میکند و توافق آمریکا را برای حضور در این نقشه به بهای دریافت سهمی از نفت ایران مورد تأکید قرار میدهد.(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمی، ص 194) تاریخی که در این مقاله فیگارو برای جلسه مزبور قید شده 20 مردادماه 1332، یعنی تنها چند روز قبل از انجام کودتاست، حال آن که طبق گزارش ویلبر، آمریکا از اواخر سال 1331 پیریزی طرحی را برای به سقوط کشاندن دولت دکتر مصدق آغاز کرد: «زمانی که مشخص شد بقای دولت مصدق در قدرت، منافع آمریکا را تأمین نمیکند و این موضوع را وزیر امور خارجه آمریکا در مارس 1953 به سازمان سیا اطلاع داد، سیا اقدام به تهیهی پیشنویس طرحی کرد که اهداف یاد شده را با اجرای عملیات مخفی محقق میساخت و سقوط دولت مصدق را امکانپذیر مینمود.» (ص36) به این ترتیب بیتوجهی به این مسئله باعث میشد تا آمریکا از آزادی عمل نسبتاً خوبی در اجرای طرح مورد نظر خود برخوردار باشد. از سوی دیگر مماشات دکتر مصدق با حزب توده زمینههای حضور گسترده و فعال این حزب را در صحنه سیاسی کشور فراهم آورده بود و این اتفاقاً همان چیزی بود که طراحان کودتا بشدت مشتاق آن بودند. در این زمینه بویژه عملکردهای طرفداران این حزب در فاصله روزهای 25 الی 27 مرداد ماه، بهترین زمینه را برای اجرای مرحله دوم کودتا فراهم ساخت. طرح شعار «جمهوری دمکراتیک» که کاملاً الگوبرداری شده از حکومتهای وابسته اروپای شرقی و تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی بود، از جمله بزرگترین خطاهای حزب توده در این مقطع زمانی به شمار میآید، چرا که دقیقاً تصویر یکی از اعضای بلوک کمونیسم را در اذهان قاطبه مردم و رجال سیاسی و مذهبی، حک میکرد. این در حالی بود که دستهای پنهان کودتاچیان با به صحنه آوردن افرادی تحت عنوان تودهای و حمله به اماکن مختلف، به رعب و وحشت مردم از قدرتگیری حزب توده در کشور دامن زدند: «عصر آن روز... دستههایی را با نام و با ظاهر تودهایها در خیابانها به راه انداخته بود. این دستهها دستور گرفته بودند که هرگاه ممکن شود در خیابانهای لالهزار و امیریه، شیشههای مغازهها را شکسته و آنها را غارت کنند و کاملاً چنین وانمود کنند که این اقدامات و عملیات از سوی حزب توده است.»(ص89) همچنین پایین کشیدن مجسمههای پهلوی اول و دوم، هرچند بظاهر یک عمل انقلابی مینمود، اما در آن مقطع زمانی و با توجه به شرایط ذهنی جامعه، در افکار عمومی به نوعی تغییرات اساسی در نظام حکومتی کشور و سوق یافتن آن به سمت بلوک کمونیستی تعبیر شد و طبعاً باعث نگرانیهایی گردید. البته ناگفته نماند که بنا به اظهارات دکتر کریم سنجابی، در ماجرای پایین کشیده شدن مجسمهها، دکتر مصدق خود کاملاً دخیل بود: «ایشان دستوری به من دادند که بروید و با احزاب صحبت بکنید و مجسمهها را پایین بیاورید. بنده به حزب ایران رفتم. به آقای خلیل ملکی تلفن کردم که او آمد. به حزب مردم ایران و پان ایرانیستها و بعضی از بازاریها تلفن کردم که آنها هم آمدند و عدهای را برای اجرای آن امر فرستادم... ولی باید انصاف بدهم که خلیل ملکی گفت: این کار درستی نیست. خود من هم شب به مصدق گفتم که این کار درستی نبود.» (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، انتشارات صدای معاصر، صص 159-158) در کنار این قضیه، مقالات و سخنرانیهای بسیار تند مرحوم دکتر حسین فاطمی را که طی آنها حتی شاه تهدید به دار زدن شده بود(ص83) نیز نباید از نظر دور داشت.
اما نکته مهم دیگر، بیدقتی و حتی سهلانگاری دکتر مصدق در چینش نیروها و مسئولان قوای نظامی و انتظامی است که طبعاً در نحوه مقابله با کودتا و سرکوب عوامل اصلی آن نقش بسزایی داشت. البته وضعیت بسیار دشوار آن مقطع را برای دکتر مصدق نباید از نظر دور داشت. این یک واقعیت بود که در آن زمان امرای ارتش بیش از آن که نسبت به نخستوزیر احساس وظیفه کنند، خود را در مقابل شاه، مسئول میدانستند، البته این احساس مسئولیت تنها زمانی به منصه ظهور میرسید که از پشتیبانی و حمایت آمریکا و انگلیس اطمینان خاطر مییافتند. دکتر مصدق در تشریح وضعیت خود در آن شرایط مسائلی را در خاطرات خود بیان داشته که قابل تأمل است: «من قوهای در اختیار نداشتم که در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقیب کنم. اگر قوای انتظامی در اختیار من بود چرا روز نُه اسفند رئیس ستاد ارتش دست از کار کشید و تا پنج بعدازظهر که من او را از ستاد ارتش خواستم در کاخ سلطنتی به سر میبرد، چرا ساعت یک بعد از نصف شب 25 مرداد که عدهای از سعدآباد با تانک و افراد مسلح برای دستگیری من و همکارانم حرکت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداری طهران ممانعت ننمود و حتی یک گزارش هم در این باب به من نداده بود. من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود. پس از چند تغییر و تبدیل، سرتیپ افشار طوس را در رأس اداره کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند. او را از بین بردند و با آن همه بیانات و اقاریری که متهمین به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگی بدون استثناء در دادگاه نظامی تبرئه شدند و پرونده قتل او که با آن طرز فجیع از بین رفته بود، مختوم گردید.»(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمی، صص 272-271)
مسلماً این اظهارات دکتر مصدق را باید به عنوان بخشی از واقعیات آن زمان پذیرفت و به شرایطی که وی ناچار از فعالیت در آن بود، توجه کافی نمود، اما اینها تمام واقعیت نیستند. به عنوان نمونه، در مورد برخورد با عوامل حزب توده که عملکرد آنها در روزهای پایانی عمر دولت دکتر مصدق، زمینه بسیار مناسبی را برای اجرای طرح عملیاتی کودتا فراهم ساخت، مسلماً چنانچه اراده رئیس دولت بر ممانعت از حضور آنها در خیابان قرار میگرفت، میتوانست بسیار زودتر از شامگاه روز 27 مرداد- که نگرانیها در جامعه به حد بسیار بالایی رسیده بود- دستور آن را صادر کند و طبعاً همانگونه که نیروی انتظامی در روز 27 مرداد توانست به وظیفه خود در این زمینه عمل کند، چنانچه پیش از آن چنین دستوری را دریافت میداشت قادر به جلوگیری از عملکرد تودهایهای واقعی و همچنین تودهایهای ساختگی بود.
در مورد نیروهای نظامی و انتظامی نیز نحوه عملکرد دکتر مصدق، بر وخامت وضعیت دفاعی دولت در آن شرایط بسیار حساس و بحرانی افزود. دکتر کریم سنجابی که از نزدیکترین یاران مصدق در آن برهه به شمار میآید و با حضور در منزل ایشان شاهد بسیاری از وقایع بوده است، در مورد انتصاب سرتیپ دفتری– یکی از عوامل کودتا- به ریاست کل شهربانی کشور توسط مصدق نکات ارزندهای را بیان میدارد. به گفته ایشان پس از شکست مرحله نخست کودتا، تیمسار ریاحی رئیس ستاد مشترک ارتش طی یک تماس تلفنی با دکتر مصدق، ایشان را از «آلوده بودن» برادرزاده خود یعنی سرتیپ دفتری در این ماجرا مطلع میسازد و خواستار صدور اجازه بازداشت وی میشود. اما دکتر مصدق به جای نادیده گرفتن پیوندهای خانوادگی و ابراز قاطعیت در این امر، طی یک تصمیم کاملاً تعجبآور، روز بعد از آن سرتیپ دفتری را به ریاست کل شهربانی کشور که از جمله حساسترین مسئولیتها در آن شرایط ویژه به شمار میآمد، میگمارد: «فردا صبح که من نزد مصدق رفتم توی پلهها به همین تیمسار دفتری برخوردم. دیدم گریه میکند. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: من جگرم میسوزد. عموی من مورد تهدید قرار گرفته و حالا میخواهند مرا دستگیر بکنند. من رفتم به مصدق گفتم که تیمسار دفتری در راهرو ایستاده و گریه میکند. گفت: بگو بیاد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بیاید تو. با او وارد اتاق شدیم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهربانی را تحویل بگیر. به ریاحی هم تلفن کرد و گفت: آقای ریاحی شهربانی تحویل سرتیپ دفتری است.» (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، انتشارات صدای معاصر، ص 159)
به هر حال، کتاب «عملیات آژاکس» با در پیش رو قراردادن اسناد و گزارشهای مربوط به کودتای ننگین 28 مرداد بار دیگر زمینهای را برای تفکر و تامل در تاریخ کشورمان میگشاید؛ اما نکته بسیار مهم درباره این کتاب آن است که با توجه به شرایطی که هماکنون به لحاظ بینالمللی و داخلی در آن به سر میبریم، مطالعه «عملیات آژاکس» بیش از آن که برای ما به مثابه نگاهی به گذشته باشد، باید به موضوعی برای تأمل و تدبر در وضعیت کنونی تبدیل شود؛ چرا که درسها و عبرتهای فراوانی برای ما که همچنان در معرض توطئهگریهای دشمنان دیرینه خود قرار داریم، در بردارد.
با تشکر
دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
دی 83