به علت حجم زیاد بولتن و لزوم مناسب نمودن آن برای مطالعه در فضای مجازی، این متن در پایگاه بصیرت در سه بخش منتشر میشود. (بخش سوم)
دی 1362
جمعه 2 دی: قرار بود راجع به مخالفت با تشکیل کنفرانس سران کشورهای اسلامی در مراکش صحبت کنم که بادرخواست دکتر ولایتی [وزیر امور خارجه] به خاطر برنامهای که دارند، منصرف شدم.(ص424)
یکشنبه 4 دی: چون روزنامههای پاریس به دروغ نوشتهاند که آقای [موسوی] خوئینیها برای رهبری تروریستهای اسلامی به پاریس رفته است؛ مخصوصاً اداره مجلس را به ایشان واگذار کردم تا عملاً دروغ آنها ثابت شود.(ص425)
دوشنبه 5 دی: آقای حمید بهرامی از لاهه آمد و گزارشی از وضع دادگاه لاهه داد؛ نگرانی دارد، ولی مخالف بیرون رفتن یک طرفه ایران از دادگاه است. آقای دکتر [محمود] کاشانی طرفدار به هم زدن دادگاه لاهه است. به زودی مسئله تابعیت مضاعف مطرح میشود؛ اگر بپذیرند و ایرانیهایی که تابعیت آمریکایی گرفتهاند، بتوانند شکایاتشان را مطرح کنند، مشکل پیش خواهد آمد.(ص428)
سهشنبه 6 دی: به جلسه کمیسیون برنامه [و بودجه] رفتم. مخالفت شدیدی در کمیسیون با برنامه پنجساله وجود دارد. ایرادات زیادی به آن دارند؛ احتمال رد شدن آن بسیار زیاد است. نظر من این است که باید همین برنامه را اصلاح کرد. اگر برگردد، ضرر سیاسی دارد... شورای مرکزی [جامعه] روحانیت مبارز [تهران] جلسه داشت. بحث در مورد کاندیداهای استانها بود. پیام امام مطرح شد که به خاطر رد آقایان موسوی خوئینیها و فخرالدین حجازی، حزب [جمهوری اسلامی] و [جامعه] روحانیت مبارز [تهران] را از تعصب گروهی منع کرده بودند. تجدید رأیگیری شد و [این افراد] رأی آوردند.(صص430ـ429)
چهارشنبه 7 دی: در دفتر آقای رئیس جمهور در جلسه مشترک شورای عالی قضایی و شورای نگهبان شرکت کردم. بر سر لایحه تعزیرات اختلاف دارند. شورای نگهبان به دلیل عدم امضای سه نفر از اعضای شورای عالی قضایی، لایحه را رد کرده بود. من اعتراض را وارد ندانستم و برای اجرا ابلاغ کردم؛ حالا که معلوم شده آن اعتراض شورای نگهبان وارد نبوده و این بار از لحاظ انطباق با شرع اشکال دارند. در گذشته به خاطر آن اشکال خیالی بنیادی، نظرشان را در مهلت مقرر اعلان نکردهاند. قرار شد با کمک امام، مطلب حل شود... شب، سران سه قوه، مهمان من بودند... درباره زندانیان توّاب بحث کردیم. من پیشنهاد کردم که آزاد شوند و بالاخره تصویب شد. قرار شد شورای عالی قضایی، گروهی را مأمور رسیدگی و تشخیص توّابها و تعیین معیارها نماید. در موارد دیگری هم بحث و تصمیمگیری شد. درباره وزیر اطلاعات هم آقایان فاضل هرندی و درینجفآبادی مطرح شدند. قرار شد از امام به خاطر حزبی بودن آنها کسب نظر شود.(صص432-430)
پنجشنبه 8 دی: شب در دفتر [آیتالله] آقای خامنهای جلسه داشتیم. کارهای نیروی زمینی و گزارشهای قدیمی مطرح شده بود و آقای خامنهای گفتند آقای اتابکی [دادستان انقلاب ارتش] درباره فرمانده جدید نیروی هوایی ملاحظاتی دارد.(ص433)
یکشنبه 11 دی: ساعت ده در دفتر آقای خامنهای با فرماندهان نیروی زمینی و سپاه جلسه داشتیم. بحث بر سر فرماندهی عملیات بود که از مدتی پیش به خاطر دوگانگی، ضررهایی کردهایم؛ اختلافنظر دارند. سرهنگ صیاد شیرازی معتقد است،ارتش فرماندهی جبهه را داشته باشد و سپاه زیر فرمان آنها عمل کند؛ ولی عملی نیست. اکثریت با سپاه است. امام هم با تلخی دستور رفع اختلافات را دادهاند. طرحهایی برای رفع اختلاف آورده بودند. ولی باز هم همان روح قبلی در کار بود. بالاخره برگشتیم به همان فرمول قبلی درباره فرماندهی عملیات آینده ـ تقسیم کار در دو قرارگاه و دو قسمت مجزا از یک عملیات.(ص434)
دوشنبه 12 دی: آقای [مرتضی] فهیم [کرمانی] آمد. برنج برای مصرف مدرسه کرمانیهای قم میخواست. به ستاد بسیج اقتصادی گفتم، بدهند... آقای دکتر [محمود] کاشانی از دادگاه لاهه آمد و گزارشی از وضع دیوان و خطرهای توطئه آمریکایی و مرضیالطرفین نبودن ثالث و نقصهای بیانیه الجزایر و پیشنهاد فشار بر الجزایر برای نپرداختن حکم داوران با استعفای داوران داد؛ قرار شد تعقیب کنیم... آقای [محمد] سلامتی وزیر سابق کشاورزی آمد. درباره انتخابات آینده حرف داشت و نگران حذف همفکران خود بود. به ایشان گفتم؛ حرکت حذف از طرف همفکران شما شروع شد و اشاره به برخوردشان به آقایان عسکر اولادی، [احمد] توکلی، [محمود] کریمی، شفیق و ... کردم.(ص435)
سهشنبه 13 دی: عصر آقای بهزاد نبوی آمد و درباره انتخابات آینده مجلس حرف داشت. نگران حذف نیروهای همفکر خودشان است. تصمیم گرفتهاند با امضای چند نفر از افراد سرشناس، لیستی را برای کاندیداتوری معرفی کنند... از سازمان تبلیغات اسلامی آمدند و طرح تبلیغات متمرکز کردستان را آوردند. مذاکره و قرار شد نیازهای خود را بگویید تا تأمین کنیم. راجع به تأسیس دانشگاه برای طلاب اهل سنت بحث شد. من اصرار دارم که در نظام اسلامی، لازم است برای همه فرقههای اسلامی امکانات تحصیلات و ترقی آماده شود و آن را وسیله خوبی برای نزدیک شدن مذاهب اسلامی و کم شدن تعصبها میدانم.(ص436)
چهارشنبه 14 دی: با حضور دکتر [گودرز] افتخار [جهرمی] و دکتر [محمود] کاشانی و دکتر [حمید] بهرامی و سران سه قوه درباره داوری لاهه جلسه داشتیم؛ تصمیم گرفتیم از الجزایر بخواهیم قبل از پرداخت به اشکالات احکام توجه کند و به طور اتوماتیک احکام را نپردازد.(ص438)
پنجشنبه 15 دی: آقای جمی امام جمعه آبادان آمد و از تحرکات وسیع جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] برای انتخابات و حذف مخالفان از انتخابات گفت و نگران بود.(ص438)
شنبه 17 دی: ساعت هشت و نیم صبح همراه با بقیه اعضای شورای سرپرستی صداوسیما به زیارت امام رفتیم. امام درباره اصلاح برنامه صحبت کردند و از کم محتوایی اخبار و ابتذال نمایشهای عزاداری و وجود کمی موسیقی حرام انتقاد کردند و از اظهارات فردی در شورای حزب [جمهوری اسلامی] مبنی بر اینکه امام گفتهاند شورای سرپرستی سابق را امر به استعفا نکردهاند، به تلخی انتقاد فرمودند و گفتند، هدف مخدوش کردن بیت رهبری است و تصریح نمودند که من آنها را معزول خواستم ولی با وساطت دیگران به استعفای آنها قناعت کردم... درباره بیت آیتالله منتظری هم صحبت کردند. امام لازم میدانستند، جوری بشود که مایه حرف نباشد. گفت شکایاتی از حوزهها میرسد، مبنی بر اینکه ایشان در مقابل دیگران و به خصوص مراجع، زیاد بزرگ میشود. نگران عکسالعمل و خشم آنها بودند.(ص439)
یکشنبه 18 دی: آقای [محمد] عبایی [خراسانی] مسئول دفتر تبلیغات [اسلامی] از قم آمد و ناهار را با من بود. درباره کیفیت دخالت دفتر در انتخابات آینده، مشورت داشت. با توجه به اینکه از دولت کمک میگیرد، به همین جهت نباید در انتخابات شرکت کند. هم از من میخواست که ارتباط بیشتری با طلاب حوزه علمیه قم داشته باشم.(ص439)
دوشنبه 19 دی: آقای دکتر [حسن] روحانی آمد. نتیجه مذاکراتش را با یک مدعی میانجی از کردهای محارب آورده بود و گزارش داد که شخصی به نام معتمد وزیری کارمند [اداره] کشاورزی کردستان، مدعی است [تعداد] کثیری از سران گروهکهای کرد به بنبست رسیدهاند و در صورت تأمین، آماده هستند که تسلیم شوند؛ حتی عزالدین حسینی که به خاطر اعلام موضع کمونیستی کومله سرخورده است... عصر، کانون [اعضای] حزب [جمهوری اسلامی در مجلس] جلسه ماهانه داشت. اخبار گفته شد و راجع به حدود تعهد افراد عضو در مقابل حزب، بحث بود. آقای خامنهای هم در این باره صحبت کردند... گروه جذب نیروهای متخصص ایرانی خارج از کشور ـ که در نخستوزیری دفتر دارندـ آمدند و گزارشی دادند که در ظرف یک سال، حدود 2000 مورد تقاضا داشتهاند که 250 نفر آمده و مشغول کار شدهاند.(ص440)
سهشنبه 20 دی: آقای دکتر [حسن] روحانی و آقای [سیدرضا] زوارهای از پخش حرفهای امام در ملاقات با شورای سرپرستی صداوسیما علیه شورای قدیم ناراحت بودند و گفتند که نوار صحبت را در اختیار نمایندگان قرار دادهاند. معلوم شد،عصر هم نوار را در جلسه حزبالله مجلس گذاشتهاند. من با این کار مخالف بودم. شاید برای اینکه احمد آقا انتظار داشت در شورای حزب که یکی از اعضا، حرف سابق امام را نقل کرده بود، گفته شود... آقای [حسن] شاهچراغی [سرپرست موسسه کیهان] آمد و راجع به راهانداختن کتاب هفته کیهان و استفاده از نویسندگان و شخصیتهای ادبی و علمی فراموش شده، مشورت کرد؛ موافقت کردم... با آقای کروبی هم درباره یکی کردن تشکیلات تدوین تاریخ انقلاب ـ که فعلاً آقایان [عبدالمجید] معادیخواه و [حمید روحانی] زیارتی، جداگانه عمل میکنندـ صحبت کردیم.(صص442ـ441)
چهارشنبه 21 دی: شب در منزل احمدآقا با سران قوا مهمان بودیم؛ امام هم در جلسه شرکت کردند و جلسه خودمانی شد و امام شوخیهای شیرینی فرمودند و شرحی از دوران تبعیدشان به ترکیه گفتند.(ص444)
پنچشنبه 22 دی: ظهر آقای محفوظی نماینده آقای منتظری در دانشگاه تهران آمد. از سفر به آمریکا و آوردن بیش از صد استاد [به کشور] گفت لزوم توجه به حزباللهیها و ندادن مسئولیتهای حساس به لیبرالها و از اختلاف نظر من با جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] گله داشت. گفتم من اختلافی ندارم؛ خیال است... در دفتر آقای خامنهای با روحانیت مبارز مشهد ـ که از دوستان سابقندـ جلسه داشتیم. درباره انتخابات و روحانیت مشهد و... مذاکره کردیم.(صص445ـ444)
شنبه 24 دی: پیش از ظهر در منزل، جلسه شورای سرپرستی صداوسیما داشتیم. درباره حذف موسیقیهای حرام از برنامه و تشویق گویندگان صحیح خوان و تنبیه غلط خوانان، کنترل فیلمها و خیلی چیزهای دیگر تصمیمگیری شد... در شورای اقتصاد شرکت کردم. گزارش اقدامات برای کنترل قیمتها و توزیع کالاهای اساسی داده شد و بحث مفصلی راجع به بودجه سال آینده کردیم. یک نظر این است که برای مبارزه با تورم حجم کارهای عمرانی را کم کنیم تا کسر بودجه نداشته باشیم؛ اقتصاددانها این را میخواهند. یک نظر این است که کم کردن کارهای عمرانی، باعث بیکاری و کم رونقی است و آثار سوء سیاسی دارد. من هم با نظر دوم موافقم و کمیسیون برنامه و بودجه مجلس با نظر اول... بعد از جلسه، با رئیسجمهور راجع به جنگ و اظهارات اخیر امام درباره عدم پرداخت سهم امام به حزب [جمهوری اسلامی]، مذاکره کردیم. قرار شد ایشان با امام صحبت کنند.(ص446)
یکشنبه 25 دی: آقای خسرو تهرانی [مسئول اطلاعات نخستوزیری] آمد و راجع به [وزارت] اطلاعات مطلبی داشت. آقای داودآبادی آمد و اطلاعاتی از داخل زندان اوین و نواقص کار داد... جلسه شورای داوری تشکیل شد، اما بحث بیشتر درباره خط سه و بیت آیتالله منتظری بود. آقای ربانیاملشی گزارشی از ملاقاتش با ایشان را داد. نظر من این است که باید حمایت کرد و مانع رنجش آیتالله منتظری شد.(ص447)
دوشنبه 26 دی: آقای [محمد کاظم موسوی] بجنوردی آمد و طرح تدوین دائرهالمعارف اسلامی را ارائه کرد و از من برای راه افتادن آن یاری میخواست؛ بلند پروازانه ولی لازم است. اطمینان زیادی لازم دارد که این مسئولیت را تحمل کند.(ص448)
چهارشنبه 28 دی: شام در منزل آقای [موسوی] اردبیلی [رئیس دیوان عالی کشور] مهمان بودیم. به همراه سران قوا و احمدآقا نوارهایی از مکالمات یکی از سران ضدانقلاب خارج با ضدانقلاب داخلی را گوش دادیم. مسئله زمینهای مزروعی مطرح شد؛ قرار شد، مشکل زمینهای بایر را با کمک امام حل کنیم و از تقسیم اراضی دایر به خاطر نظر امام، صرفنظر شود.(ص450)
جمعه 30 دی: احمد آقا تلفنی پیشنهاد کرد که حزب [جمهوری اسلامی] سمیناری در خصوص ابعاد علمی و عرفانی امام برگزار کند؛ پسندیدم. با آقای خامنهای مطرح کردم، ایشان هم استقبال کردند و نشان از حس نیت احمدآقا نسبت به حزب دانستند.(ص454)
بهمن 1362
شنبه 1 بهمن: قرار بود مطابق معمول، جلسه شورای سرپرستی صداوسیما داشته باشیم؛ چون اعضای دیگر برای افتتاح فرستنده هشتصد کیلو واتی جزیره کیش به همراه رئیسجمهور به آنجا رفته بودند، جلسه تشکیل نشد... شب در دفتر رئیسجمهور با سران سپاه جلسه داشتیم. از گروه سرهنگ صیاد شیرازی [فرمانده نیروی زمینی ارتش] و ارتش و عدم همکاری آنها گله داشتند.(ص457)
چهارشنبه 5 بهمن: آقای [سیدرضا] زوارهای تلفنی صحبت کرد. از اینکه جمعی از نمایندگان رسماً عزل ایشان را از شورای سرپرستی صداوسیما درخواست کردهاند، نگران بود. هیجده نفر [از نمایندگان مجلس] نامهای امضا کرده و درخواست عزل کردهاند. گفتم حتیالامکان جلوگیری میکنم... شب هم در جلسه سران قوا ـ که میهمان آقای خامنهای بودیم ـ به خاطر سختی حرکت در شهر، شرکت نکردم. رئیسجمهور تلفنی خواستند که بروم، عذر خواستم. مطلب مهمی هم در دستور جلسه نداشتیم.(ص462)
پنجشنبه6 بهمن: گروهی از بازاریان اعضای حزب [جمهوری اسلامی] و دوستان قدیمی آمدند و از دولتی شدن امور، ابراز نگرانی میکردند. گفتم باید نگران عکسالعمل آن در آینده بود. بازرسان [سازمان] بازرسی کل کشور آمدند و راجع به تخلفات مدیران سابق شرکت فرش، اسنادی ارائه دادند؛ حرف تازهای نداشتند.(ص463)
شنبه 8 بهمن: خدمت امام رفتم... نظر امام در مورد انتخابات آینده این است که نباید جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] و ائمه جمعه و حزب و ... برای سراسر کشور کاندیدا معین کنند. میگویند اینگونه حرکتها، آزادی انتخابات را مخدوش میکند و انحصارطلبی روحانیت را در امری که مربوط به مردم است، میرساند. درباره حزب [جمهوری اسلامی] صحبت کردم و امام صرف وجوه شرعیه را فقط در موارد تبلیغات اسلامی مجاز فرمودند.(ص465)
یکشنبه 9 بهمن: آقای هادی غفاری [نماینده تهران] گزارشی از سفر به لیبی داد؛ با جمعی از نمایندگان به دعوت [دولت] لیبی رفته بودند و با فریب در کنفرانسی شرکتشان داده بودند؛ گاهی سفیر لیبی اینگونه افراد را میبرد و این کار خوبی نیست... عصر، جلسه حزب جمهوری [اسلامی] داشتیم. به خاطر جلوگیری امام از کنترل انتخابات توسط چند مرجع مشهور، حزب [جمهوری اسلامی] و [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه قم] و ائمه جمعه و [جامعه] روحانیت مبارز [تهران] بحث در کاندیداها، از رونق افتاده است. راجع به واحد خارج از کشور [حزب جمهوری اسلامی] بحث شد و پیشنهاد تعطیل کردن آن رد و قرار شد بماند و کنترل بیشتر شود... آقای رئیسجمهور گفتند مهندس موسوی [نخستوزیر] آمده و به خاطر عدم توافق روی وزیر مسکن، پیشنهاد استعفاء داده که آقای خامنهای مخالفت کرده و گفتهاند که وجود اختلاف، به هر حال هست و با این مقدار اختلاف نباید کنار رفت و قابل حل است. نظر من هم همین است.(ص466)
سهشنبه 11 بهمن: آقایان عبدالحمید فرمد، محمود زاده، اخباری و فرزین ـ از دانشجویان مسلمان قبل از انقلاب در انگلستان ـ آمدند و مطالبی از دانشجویان آنجا گفتند؛ مهم و تازه نبود. آقایان [اسدالله] بیات و دری [نجفآبادی] و [حسن] روحانی و [رسول] منتجبنیا آمدند و چارهجویی برای اصلاح بیت آیتالله منتظری داشتند. این یکی از مسائل مهم ما است. عدهای از مسئولان از اداره بیت ایشان ناراضیند و خط سه را نافذ میدانند. خود آیتالله منتظری هم از سعایتها و تفتیشهایی که در این خصوص میشود، ناراضی است... با احمدآقا تلفنی صحبت کردم. گفت، امام به آقای مهدویکنی و نامه [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه] قم که خواهان اجازه دخالت در انتخابات سراسر کشور بودند، جواب رد دادهاند و تقاضای ملاقات [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه] قم را هم نپذیرفتهاند. گفتهاند اینجا برف آمده و هوا خیلی سرد است. معلوم است که امام تصمیم دارند، یک طرف را که دست بالا در انتخابات دارند، محدود کنند تا طرف دیگر با امید فعال شود.(صص469ـ468)
چهارشنبه 12 بهمن: شب، سران قوا مهمان من بودند. خبر رسید که در جبهه غرب، نیروهای ما به طرف سد دربندیخان عراق، پانزده کیلومتر بدون برخورد با مانع پیشروی کرده و کنار دریاچه سد و در ده کیلومتری جاده سلیمانیه ـ بغداد و خود سد رسیدهاند... صلاح ندیدیم که خبر پخش شود... اگر بتوانند سد را تصرف کنند، ارزش دارد. به هر حال قرار شد صبر کنیم، تا وضع روشن شود. درباره عملیات آینده هم بحث شد. رئیسجمهور ایرادی به سریال «سربداران» داشتند که من رد کردم؛ ایشان ناراحت شدند و من پشیمان... آقای نخستوزیر در مذاکره خصوصی، از عدم تصویب نامزدهای وزارت مسکن توسط رئیس جمهور گله داشت.(ص472)
جمعه 14 بهمن: در اخبار ساعت هشت صبح، اعلامیه تهدید عراق خوانده شد؛ ولی به امضای [آقای میرحسین موسوی] نخستوزیر به جای شورای عالی دفاع از رئیسجمهور علت را پرسیدم. معلوم شد نخستوزیر، بدون هماهنگی اقدام کرده است. اصل اعلامیه خوب است. اگر از طرف شورای عالی دفاع صادر میشد.(ص476)
یکشنبه 16 بهمن: در دفتر رئیسجمهور در جلسه ستاد مرکزی عملیات آینده شرکت کردم. بعد از جلسه با فرماندهان سپاه صحبت کردم. اختلاف بین سران سپاه و نیروی زمینی وجود دارد. کار تمام نشد و بقیه جلسه به شب موکول شد... شب برای کارهای جنگ به دفتر آقای خامنهای رفتم. بحثها انجام شد.(ص477)
دوشنبه 17 بهمن: خبر رسید که [غلامعلی] اویسی ـ قصاب و جلاد و فرماندار نظامی تهران در اواخر عمر شاه را ـ که مسئول قتل عام جمعه سیاه [هفدهم شهریور 56] و پانزده خرداد [سال 42] بود، در پاریس با برادرش اعدام انقلابی کردهاند و جهاد اسلامی [لبنان] افتخار آن را به خود نسبت داده است... عصر کانون [اعضای] حزب جمهوری اسلامی [در مجلس] جلسه داشت. من درباره انتخابات و جنگ صحبت کردم و راجع به آییننامه بحث و مشورت شد. ضمن جلسه [آیتالله] آقای خامنهای اطلاع دادند که خدمت امام رسیدهاند و امام تجدید نظر کردهاند و موافقت نمودهاند که اگر صدام شهرها را بزند، مقابله به مثل کنیم و ایشان با مشورت احمدآقا مصاحبهای کردهاند و این نظر را بدون انتساب به امام، اعلان نمودهاند.(صص478ـ477)
سهشنبه 18 بهمن: آقای سیدمحسن موسوی تبریزی هم آمد و در مورد انتخاب آقای [اسماعیل] فردوسی [پور] برای وزارت اطلاعات انتقاد داشت و خودش را نامزد میکرد. از من خواست که در مراسم گشایش دانشگاه شهید بهشتی ـ ملی سابق ـ شرکت کنم.(ص480)
چهارشنبه 19 بهمن: شب جلسه سران قوا مهمان آقای نخستوزیر بود. درباره عکسالعمل ما در مقابل تهدید عراق به زدن شهرها و آثار مثبت آن و عملیات آینده بحث کردیم.(ص481)
پنجشنبه 20 بهمن: احمدآقا آمدند؛ نامه یازده نفر از نمایندگان مجلس به امام را آوردند که در آن از امام خواسته بودند مانند سال 41، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان را برای مجلس، تحریم نمایند. گفت قبلاً هم فردی خدمت امام آمده و خواسته که امام به شورای نگهبان چنین دستوری بدهند؛ ولی امام ایشان را منع کرده و گفته این حرفها ضرر دارد. نامه را خدمت امام برد و برگشت. اطلاع داد که امام به من دستور دادهاند که این آقایان را در مجلس بخواهم و به آنها بگویم، سلب حق [رأی] از زنان، خلاف شرع است و در زمان شاه، کل کارهای مجلس را ما حرام میدانستیم، از جمله این را؛ نه این که اشکالی در انتخاب شدن و انتخاب کردن زن میدیدیم.(ص482)
شنبه 22 بهمن: فرماندهان سپاه بعد از ملاقات با امام به منزل ما آمدند و گفتند که امام نظرشان این است، مقابله به مثل از طرف ما با اخطارهای مکرر و با مهلت 24 ساعته برای خروج مردم از شهرها انجام شود. من هم تأیید کردم و مراتب را به نیروی زمینی اطلاع دادم. رئیسجمهور در مشهد، ضمن سخنرانی گفته بودند که ساعت چهار بعد از ظهر امروز میزنیم. با ایشان تماس گرفتم. ایشان اصرار بر نظر خودشان داشتند و دوباره با امام تماس گرفتیم و باز تأکید امام بر مهلت را به مشهد گفتم و قرار شد، ایشان هم رسماًَ برای فردا صبح اعلام نمایند.(ص483)
یکشنبه 23 بهمن: قبل از دستور، درباره مقابله به مثل در زدن شهرهای عراق صحبت کردم. لحظه صحبت من مصادف بود با آغاز شروع گلوله باران سه شهر بصره، مندلی و خانقین که با اخطارهای قبلی از ساعت هفت صبح امروز شروع شد. اکثریت نمایندگان در تأیید این تلافی، بیانیهای امضا کردند. مقابله به مثل در مردم شور عظیمی برپا کرده است... عصر در جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] شرکت کردم. بحث در مورد کیفیت برخورد با انتخابات بعد از نهی امام از کاندیدا کردن سراسری و حوزهای برای حوزه دیگر بود. قرار شد از امام بپرسیم که آیا حزب جمهوری [اسلامی] هم مشمول این دستور است، یا خیر؟ بعد از جلسه، آقای ربانیاملشی از من خواست که با امام مذاکره کنم؛ از اینکه امام جلو حرکت مرکز و کاندیدا کردن سراسری را گرفتهاند، ناراحت بود... آقای [خسرو] تهرانی و همکارانش در اطلاعات [نخستوزیری] آمدند و از مشکلات کارشان گفتند. گفتم با تعیین وزیر که به زودی انجام میشود، مشکلات حل خواهد شد.(صص486ـ485)
دوشنبه 24 بهمن:آقای بهرامی آمد. نامهای از سیدعبدالرضا حجازی آورد که برای مسافرت به خارج، توصیه خواسته بود. به ایشان اعتماد نیست؛ در توطئه کودتای قطبزاده متهم بود و بازداشت شد، اما نجات یافت.(ص486)
سهشنبه 25 بهمن: سپس با حضور آقای محسن رضایی [فرمانده سپاه پاسداران] و رئیسجمهور تا غروب جلسهای راجع به عملیات آینده داشتیم و بقیه کار به ساعت نه شب موکول شد. برای انجام چند ملاقات به دفترم برگشتم... سپس به جلسه ستاد عملیات آینده رفتیم و زمان عملیات را مشخص کردیم... ریاست جمهوری اعلان کردند که از این پس در جواب شرارتهای بعث عراق به جز شهرهای متبرکه [شامل کربلا، نجف، کاظمین و سامرا] بقیه شهرهای عراق مورد حمله قرار خواهد گرفت.(صص490ـ489)
چهارشنبه 26 بهمن: مقداری از مذاکرات جلسات شورای انقلاب را خواندم. دکتر [عباس] شیبانی که منشی جلسات بود، به صورت مختصر یادداشت کرده است. ایشان اکنون مشغول اصلاح و تایپ آن شده است. اسناد ارزنده و متن تاریخ انقلاب است. گویا سیزده دفترچه یادداشت دارد که یکی از آنها تنظیم شده است... خبر رسید که امروز بستهای حاوی مواد منفجره در دفتر آقای محتشمی سفیرمان در سوریه منفجر شده و دست راست ایشان از مچ قطع شده و از دست چپ دو سه انگشت رفته، اما نجات یافته است. ظاهراً اسرائیل مرتکب این جنایت شده است.(صص491ـ492)
پنجشنبه27 بهمن: ظهر آقای امامیکاشانی به دفتر آمدند و درباره مطالب نماز جمعه ـ که بنا است خطبه ایراد کنندـ مشورت کردند. نظراتی درباره جنگ و سیاست جنگ دادم. معمولاً در این موارد مشورت میکنند... آقایان مسیح مهاجری و محمدرضا بهشتی [اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی] آمدند. از بیرونقی حزب و تقویت خط مقابل خودشان در حزب گله داشتند و از این که نیروهای جوان و رادیکال کنار گذاشته میشوند، ناراحت بودند و حتی زمزمه کنارهگیری داشتند... ضمناً من هم به آقای مهاجری [سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی] درباره این که نظرات شخصیاش را در روزنامه اعمال میکند و باعث نارضایتی بیت امام و بیت آقای منتظری شده، انتقاد کردم؛ ناراحت شد.(صص493-491)
جمعه 28 بهمن: ظهر احمدآقا آمد؛ مقداری گز و نان و توت خشک هدیه آورد. مقداری هم درباره جنگ صحبت کردیم و پیشنهاد میکرد، حالا که عراقیها اعلان کردهاند، یک هفته شهرهای ما را نمیزنند، خوب است ما هم نزنیم...]آیتالله] آقای خامنهای هم تلفن کردند و قرار شد فردا صبح برای [بررسی] مسائل جنگ به خانه ما بیایند.(صص494ـ493)
شنبه 29 بهمن: با آقای خامنهای و احمدآقا در خانه ما جلسهای داشتیم. آقای خامنهای گفتند سپاه خودش هم آماده نیست. قرار شد امشب با حضور فرماندهانشان جلسهای بگیریم و با واقعبینی تصمیم اتخاذ شود. در مورد زدن شهرها... تصمیم گرفتیم اعلان کنیم که ما نمیزنیم و اگر عراقیها زدند، دوباره مقابله به مثل میکنیم.(صص495ـ494)
یکشنبه 30 بهمن: به دفتر رئیسجمهوری رفتم. مشورت کردیم و صلاح دیدیم که من شخصاً به قرارگاه در جبهه بروم و مشکل را رفع کنم. قبلاً من و آقای خامنهای هر دو مایل بودیم، برویم. قرار شد از امام بپرسیم؛ امام از رفتن آقای خامنهای منع کردند. به این دلیل که ایشان از لحاظ جسمی، قدرت کمی دارند... حکم فرماندهی عملیات را به نام من صادر کردند و احمدآقا به منزل آورد. در حکم امام از این به بعد فرماندهی عملیات در جبهه به من محول شده است. با توجه به مسئولیت مجلس و سایر امور، کار سنگینی است ولی وضع جبههها و اختلاف فرماندهان ارتش و سپاه، گویا راهحل را منحصر به این کار کرده است. اگر آقای خامنهای مشکل جسمی و مسئولیت ریاست جمهوری را نداشتند، ایشان انتخاب میشدند. استدلال دیگر امام این است که من [در مجلس] دو نائب رئیس دارم و در غیاب من کسانی هستند که مجلس را رو به راه کنند اما رئیس جمهور، معاون ندارد... با توجه به مشکلاتی که در کار جنگ در اثر اختلاف نظرها به وجود آمده است، پذیرفتن مسئولیت و اداره جنگ را یک فداکاری بزرگ میبینم که صرفاً به خاطر نجات جنگ از بنبست و رد نکردن خواست امام است و اینکه هیچ راهحل دیگری به نظر نمیرسد.(ص496)
اسفند 1362
دوشنبه 1 اسفند: صبحانه جبهه، از شهر و منزل و مجلس بهتر بود: سرشیر، مربا، کره و پنیر. بعد از صبحانه، محیط قرارگاه را دیدیم. مجهز است؛ مخصوصاً خود ساختمان... کیفیت ناهار جبهه، از شهرها بهتر است: مرغ، پلو، ماست و پرتقال دزفولی. هدف دوم عملیات، تسلط بر منطقه نفتی مهم جزایر مجنون است که میتواند ضامن غرامت جنگ باشد... برای اولین بار، بحث مهمی را با آنها در میان گذاشتم که عکسالعملهای متفاوتی داشت؛ بعضی پسندیدند و بعضی نپسندیدند. گفتم، نظر من و بعضی از مسئولان رده بالای نظام این است که اگر یک عملیات موفق در داخل خاک عراق انجام دهیم و منطقهای از دشمن را تصرف نماییم که با آن بشود بعد از [پذیرش] آتشبس، بر عراق فشار آوریم و حقمان را بگیریم، باید با آتشبس موافقت شود. این منطقه میتواند همان باشد و چون هنوز چیزی در دست نداریم، مناسب نیست ولی اگر این هدف تأمین شود، قابل طرح با امام است. آنها که مخالف بودند، گفتند شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» یا «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» تبدیل به «جنگ جنگ تا یک پیروزی» شده و گفتند اظهار این نظر، ممکن است باعث دلسردی رزمندگانی شود که برای رسیدن به کربلا و قدس میجنگند. موافقان هم خوشحال شدند.(صص502ـ501)
سهشنبه 2 اسفند: بعد از مغرب به قرارگاه کربلا رسیدیم. نماز جماعت خوانده شد. برای حضارـ فرماندهان ـ صحبت کردم و باز مسئله عملیات سرنوشتسازی که میتواند جنگ را تمام کند، مطرح کردم. آن گونه که انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نیفتاد. معلوم میشود، مسئله مهم برای بسیاری از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چیز هم، همین را نشان میدهد و شاید به همین جهت، امام موافق طرح ختم جنگ نیستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نمیآورند... در این روز، مجلس شورای اسلامی در غیاب رئیس مجلس با دو نفر از وزرای معرفی شده از سوی آقای میرحسین موسوی ـ نخستوزیر ـ آقایان اسماعیل فردوسیپور وزارت اطلاعات و محمدحسن تهرانی نژاد برای وزارت مسکن و شهرسازی ـ مخالفت کرد و به آقای بیژن نامدار زنگنه برای احراز پست وزارت تازه تأسیس جهاد سازندگی رأی اعتماد داد.(ص504)
جمعه 5 اسفند: عصر [آقای اسفندیار حسینی] فرمانده نیروی دریایی آمد تا بگوید هاور کرافتها را نمیشود از خلیج فارس به هور آورد. دیشب از طریق آقای خامنهای خواستیم که بیاورند. برای حل مشکل از آقای اسفندیار حسینی خواستم به قرارگاه نجف بروند و هور را ببیند و تصمیم نهایی را بگیرند... فرماندهی سپاه، معتقد است با عملیات کلاسیک عادی، نمیشود دشمن را شکست داد و باید از نقاطی که دشمن غافل است، به شیوههای خاص سپاه وارد عمل شد. مثل همین هور و جزیره و ... اما فرماندهی ارتش این گونه عملیات را با آموزشها، تجربهها، ابزار و پرسنل خود، منطبق نمیدانند و مایل نیستند در آن شرکت کنند. مستقلاً هم نمیتوانند عملیات قابل توجهی انجام دهند. این تضاد، کار را به اینجا رسانده که فردی خارج از نیروهای مسلح ـ مثل من ـ مسئول هماهنگی و فرماندهی شود. دستور را عمل میکنند اما چون اعتقادی به آن ندارند، بازده مطلوبی ندارد.(صص514-512)
شنبه 6 اسفند: تصمیم برای عمل شب آینده گرفته شد و مرحله بعد از آن به عنوان عبور از خط تا پل نشوه، به قرارگاه کربلا واگذار شد. آقای صیاد پس از [اتخاذ] تصمیم، نظامیوار میپذیرد، گرچه در عمل، دلسردانه عمل میشود... قرار گذاشتیم که امشب به تهران بروم؛ برای اینکه خیلی از صحنه مملکت غایب نباشم که منشأ شایعات شود و در جلسه مجلس شرکت کنم.(ص515)
یکشنبه 7 اسفند: شب آقای صیاد [شیرازی] تأکید کرد که زودتر برگردم. با فرماندهی نیروی هوایی، درباره تداوم دفاع هواپیماهای افـ14 صحبت کردم. آقای [محسن] رضایی [فرمانده سپاه پاسداران] اطلاع داد، عراق بعد از ضربهای که در عُزیر خورده، بمب شیمیایی مصرف کرده است.(ص517)
دوشنبه 8 اسفند: مجلس را به آقای یزدی سپردم و خدمت امام رفتم. گزارشی از وضع جنگ دادم. امام نگران بودند؛ از طرف آقای صیاد [شیرازی] گزارش ناراحت کنندهای دریافت کرده بودند. با توضیحات من، تخفیفی حاصل شد. برای امام، اهداف مهم عملیات را توضیح دادم. ایشان هم نظرشان این بود که قطع جاده بصرهـ بغداد، ضربه غیرقابل جبرانی به بعث عراق وارد میکند. به ایشان گفتم من از رهگذر این اهداف به ختم جنگ میاندیشم. ایشان لبخندی زدند و جوابی ندادند.(ص517)
سهشنبه 9 اسفند: عراق، بمب شیمیایی زیادی به کار برده و تاکنون بیش از 1000 نفر آسیب دیده، به بهداری مراجعه کردهاند. استفاده از سلاحهای شیمیایی کار ماندن در جزیره را برای رزمندگان بسیار مشکل میکند و منطقه برای عراق آن قدر حیاتی است که از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نخواهد داشت.(ص520)
جمعه 12 اسفند: وضع را به رئیس جمهوری گفتم و تذکر دادم که امروز در نماز جمعه خیلی خوشبینانه صحبت نکند. مقداری اطراف قرارگاه با دکتر روحانی قدم زدیم و درباره وضع جنگ و مسائل دیگر بحث کردیم. حضور دکتر [حسن] روحانی در قرارگاه برای کار من مفید است... آقایان صیاد [شیرازی] و [محسن] رضایی هم جداگانه مطالبی درباره فرماندهی و اشکالات طرف مقابل گفتند. در عمل واضح شد که ریشه مشکلات، فعلاً در اختلاف نظرهای فرماندهان اصلی جبهه و ارتش و سپاه است؛ گرچه همه با اخلاصاند ولی بالاخره اختلاف نظرها جدی است؛ دو شیوه کاملاً مختلف در یک عملیات واحد وجود دارد. شب به تهران آمدیم. ساعت یازده شب رسیدیم.(صص524ـ523)
شنبه 13 اسفند: ظهر آقایان خامنهای، احمدآقا و [موسوی] اردبیلی و مهندس موسوی در مجلس مهمان من بودند. وضع جنگ و جبهه را برایشان توضیح دادم. چون در مرحله اول به همه اهداف نرسیدهایم، خیلیها نگرانند. ولی کمکم به اهمیت جزایر مجنون پی میبرند.(ص524)
یکشنبه 14 اسفند: ظهر آقای موسوی خوئینیها آمد و از طرف آقای منتظری، مطالبی را پیام آورد. معلوم میشود، گزارشهای نادرست به ایشان دادهاند. توضیحاتی دادم. ایشان فکر میکنند ارتش با طرح عملیات خیبر مخالف بوده و سپاه تحمیل کرده است. عملیات را کاملاً شکست خورده میدانند چون نجفآباد خیلی تلفات داشته است... در دفتر آقای رئیسجمهور جلسه داشتیم؛ فرماندهان نظامی و قرارگاه هم بودند. راجع به عملیات آینده صحبت کردند و مذاکره کردیم اما به جایی نرسیدیم. نه سپاه طرحی آورده بوده و نه ارتش؛ آقایان [رحیم] صفوی و قویدل هم با اصل عمل در اطراف ـ بصره با این شرایط ـ موافق نبودند. سرهنگ صیاد هم روی همان وحدت فرماندهی تکیه داشت و بالاخره با اوقات تلخی جدا شد و رفت.(صص527-525)
دوشنبه 15 اسفند: با اعزام مجروحان بمبهای شیمیایی به اتریش و سوئد، محافل خبری غرب به قضیه جنایت صدام در استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ، توجه نشان دادهاند. ظهر آقای [محمدعلی] نجفی [وزیر فرهنگ و آموزش عالی] آمد و انتقاداتی به سیستم اداره دانشگاه آزاد [اسلامی] داشت.(ص527)
سهشنبه 16 اسفند: در جلسه سهشنبه نمایندگان شرکت نمودم و راجع به جنگ برای آنها حرف زدم؛ بعضیها با توجه به تلفات ما در عملیات خیبر و کم کردن از ارزش جزیره [مجنون]، باعث ابهاماتی شدهاند.(ص529)
چهارشنبه 17 اسفند: برای شرکت در شورای عالی دفاع به دفتر آقای رئیسجمهور رفتم. در شورا مشکلات ارتش به خاطر کم شدن بودجه پیشنهادی مطرح بود. راه حلهای موقتی در نظر گرفتیم. گزارشی از قرارگاه مشترک ـ که در بندرعباس برای مقابله با خطر تهاجم دشمن به تنگه هرمز از سه نیرو [ی ارتش] و سپاه تشکیل شده ـ دادند... با رئیسجمهور هم جداگانه درباره مشکل اختلاف ارتش و سپاه و اصرار ارتش بر به دست آوردن فرماندهی عملیات، بحث شد فکر کردیم آقای ظهیرنژاد [رئیس ستاد مشترک ارتش] را به جنگ نزدیک کنیم... شب با سران قوا، مهمان احمدآقا بودیم. امام هم در جلسه شرکت کردند. بیشتر صحبتها درباره جنگ بود و امام از نامه آقای منتظری ـ که وضع جنگ را بد ترسیم کرده بودند ـ گله داشتند. قرار شد من به ایشان تذکر دهم.(ص529)
پنجشنبه 18 اسفند: نامهای با امضا از طرف نمایندگان برای عزل آقای [سیدرضا] زوارهای [از شورای سرپرستی صداوسیما] تهیه شده و اصرار داشتند، مطرح شود. به ایشان گفتم استعفا بدهد که مطرح نشود. اما امضاءکنندگان در آستانه انتخابات، میخواهند مطرح شود... آقای رستگاری آمد و از مخالفت جامعه روحانیت مبارز [تهران] با جلسه ملاقات روحانیون با نخستوزیر گفت؛ مایه تعجب است. آقای مهدوی [کنی] و آقای [مهدی] شاهآبادی در این باره مشورت کردند... آقای قمی مسئول بخشی از نهضتهای آزادیبخش از وزارت خارجه آمد. وقتی که در قم بودیم، آشنا بود. گزارشی از وضع نهضتها داد. از عدم همکاری سپاه گله داشت.(صص531ـ530)
جمعه 19 اسفندماه: احمدآقا آمد. راجع به جنگ صحبت کرد. معتقد است، خیلی راه صلح احتمالی را نبندیم. از امام پیغام آورد که به گونهای مشکل اختلاف آقایان صیاد [شیرازی] و محسن رضایی را حل کنم: گفتم مشکل است... شب برای کمک به رزمندگان و تمشیت امور جبهه، به اهواز و از آنجا به قرارگاه خاتمالانبیاء رفتیم.(ص532)
شنبه 20 اسفند: عصر به قرارگاه کربلا رفتیم. اول مغرب رسیدیم. بعد از نماز و شام، جلسه فرماندهان برای عملیات شب آینده تشکیل شد. طرح از نیروی زمینی است. فرماندهان سپاهی که تحت امر ارتش قرار گرفتهاند، با عملیات موافق نبودند و در مخالفت صحبت کردند. ارتشیها جواب دادند. بالاخره پذیرفتند که همکاری کنند. آخر شب به فرودگاه اهواز آمدیم و ساعت دوازده شب به تهران آمدیم.(ص534)
یکشنبه 21 اسفند: تعدادی از نمایندگان، نظر مخالف با پذیرفتن فرماندهی جنگ از سوی من مطرح کردند و حرفشان این بود، با توجه به اختلافهای سپاه و ارتش و نبودن راه کار مناسب برای هماهنگ کردن آنها و نیز با توجه به کارهای زیادی که در مجلس و حزب و امامت جمعه و سایر امور دارم، نبایستی میپذیرفتم و جواب من این است که چه پیشنهادی برای کم کردن اختلاف و فعال کردن جبهه و رسیدگی به این مهمترین مسئله کشور دارند و اینکه با خواست صریح امام، چگونه میشود نپذیرفت؟ اگر آبرویی که داریم برای حل مشکلات نظام صرف نشود، جواب خدا و وجدان را چه بدهیم؟ معمولاً با اینگونه جوابها قانع میشوند... شب با آقای طاهری اصفهانی که در دفتر رئیسجمهور بود، با ماشین من بالا آمدیم و در بین راه راجع به انتخابات اصفهان و پذیرفتن آقای دری [نجفآبادی] صحبت کردیم. ایشان انتقادات بعضی از ناراضیان را از عملیات خیبر نقل کرد و حامل نامهای ـ در این خصوص ـ از آیتالله منتظری برای امام بود.(ص535)
چهارشنبه 24 اسفند: آقای ربانیاملشی آمد. از اینکه در مواردی، از تندروها حمایت میکنم انتقاد داشت و از اینکه از آقای [سیدرضا] زوارهای در مقابل مخالفان نود نفری ـ که عزل ایشان را خواستهاند ـ حمایت کامل نکردهام، توضیحاتی دادم و گفتم ماها باید فراجناحی عمل کنیم... شب [سران قوا] مهمان آقای [موسوی] اردبیلی بودیم. اوائل شب آقای دکتر [حسن] روحانی آمد و طرحی برای استفاده از امکانات شرکت نفت در جبهه ارائه داد که مهم است. مطالب ایشان را در جلسه سران قوا مطرح کردم؛ موافق بودند.(ص538)
پنجشنبه 25 اسفند: پیش از ظهر در دفتر آقای رئیسجمهور با حضور آقایان صیاد [شیرازی] و [محسن] رضایی و (رحیم) صفوی و قویدل راجع به عملیات آینده جلسه داشتیم. زمان عملیات و طرح عملیات و سازمان رزمی تصویب شد. قرار شد پس از تحکیم جزایر مجنون، ارتش، حفاظت آن را به عهده بگیرد... آقای [محسن] مخملباف ـ که سناریوی سریال شیخفضلالله نوری را نوشته ـ همراه آقای زند آمد و چند اشکال عمده راجع به آن مطرح کردم. از جمله اینکه مشروطه را بدنام و محصول تلاش فراماسونهای انگلیسی دانسته است. قرار شد اصلاح کنند.(ص539)
جمعه 26 اسفند: با رئیسجمهوری تلفنی صحبت کردم و نگرانی خودم را از ترکیب کاندیداهای حزب [جمهوری اسلامی] در تهران ابراز داشتم؛ اگر رأی بیاورند بدنامی بیثمری برای حزب میماند و نشان ضعف حزب هم خواهد بود.(ص541)
یکشنبه 28 اسفند: عصر شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] جلسه داشت. آخرین تصمیمات در مورد کاندیداهای تهران اتخاذ شد؛ بد نشد. شب هم جلسهای با اعضای شورای داوری داشتیم. درباره خطر یک بعدی شدن حزب، قرار شد مانع یک بعدی شدن بشویم. بعضیها اعتراض دارند. امام پیغام داده بودند که من با شورای نگهبان درباره سختگیریشان در امر بودجه مذاکره کنم. قبلاً از امام در خواست شده بود که دخالت کنند.(ص544)
دوشنبه 29 اسفند: آقای [فضلالله] محلاتی هم آمد و راجع به مشکلی که جامعه روحانیت مبارز در اثر مخالفت آقای مهدویکنی در مقابل تصمیمات شورا پیش آمده گفت و چارهجویی کرد. راجع به مشکلات اطلاعات سپاه به خاطر مخالفتهای آقای [اسدالله] لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت و چاره خواست.(ص546)
سهشنبه 30 اسفند: با آقای رئیسجمهور تلفنی در این باره و هم درباره اختلافات فرمانده نیروی هوایی با سرهنگ [عباس] بابایی ـ که باعث مشکلات در کار میشود ـ صحبت کردیم.(ص546)
--------------------------------------------------------
نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
کتاب «آرامش و چالش» را هم به لحاظ مفهوم عنوان آن و هم به لحاظ محتوای متن باید بحق منعکس کننده و ترسیمگر ابعاد مختلف حوادث سال 1362 دانست؛ سالی که امام در سرآغاز آن مسئولان را به پرهیز از اشرافیگرایی و خوی کاخنشینی دعوت نمود و در پایان آن برخی اختلافات سلیقهای تأثیرات منفی خود را حتی در ناکامیهای جنگ جلوهگر ساخت. به عبارت دیگر، از یک سو «آرامش» رهایی از تهدیدات جریاناتی چون مجاهدین خلق و متحدش بنیصدر، بروز پدیده شوم رفاهطلبی را در میان مسئولان دامن زد و از سوی دیگر «چالش»های نه چندان مبنایی، بلکه صرفاً اختلاف نظرهای کارشناسانه و دیدگاهی، بهانهای برای حذف مخالف فکری از حوزه قدرت توسط جناحهای رقیب گشتند.
جناب آقای هاشمیرفسنجانی در این سال علاوه بر وظایف رسمی خود در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی و تلاشها و فعالیتهای گسترده در پشت صحنه سیاست، مسئولیتهای جدیدی را نیز پذیرا میشود که از آن جملهاند عضویت در شورای سیاستگذاری صداوسیما، فرماندهی عملیات جنگ و ... در این میان دو واکنش به ثبت رسیده در این کتاب نسبت به پذیرش مسئولیتهای جدید برای خواننده قابل تأمل مینماید: نخست واکنش خانم عفت مرعشی (همسر آقای هاشمیرفسنجانی): «در جلسه علنی، انتخابات برای تعیین نمایندگان مجلس در شورای سرپرستی صداوسیما برگزارشد. به امر امام، من پیشنهاد کاندیداتوری را پذیرفتم؛ خودم مخالف بودم، ولی میدانم به خاطر مشکلاتی که پیش آمده، راهحل همین است و نظر امام صائب است. قرار است از دولت و شورای عالی قضایی هم، سران انتخاب شوند... شب در خانه عفت هم از این انتخاب من، ناراضی بود، اعتراض کرد؛ به اوقات تلخی کشید شام نخورده خوابیدم…»(ص235)
این واکنش اعتراضآمیز خانم عفت مرعشی در برابر تبعیت همسرش از یک امر امام با هر انگیزهای صورت گرفته باشد (چه در مخالفت با تضعیف آقای محمد هاشمی و چه در مخالفت با گسترش اشتغالات همسر) به حدی است که صبح روز بعد بدون خداحافظی برای یک سفر خارجی راهی فرودگاه میشود. خواننده زمانی که شاهد چنین چالشهایی در کانون خانواده آقای هاشمی است میتواند برخی مشکلات بعدی را به خوبی ریشهیابی کند. هرچند صاحبنظران مسائل تاریخی در بررسی رخدادهای سالهای اولیه انقلاب در مقام تحسین دقت نظر این شخصیت برجسته انقلاب در امور خانوادگی خود برمیآیند، بویژه آنجا که میخوانند: «فائزه مایل است با شوهرش دکتر حمید که به انگلستان ـ برای شرکت در کنفرانس پزشکی میرود ـ سفر کند؛ موافقت ندارم...» (ص374) اما بخوبی درمییابند که وی در این زمینه با چالشی جدی در داخل کانون خانواده مواجه است؛ چالشی که عواقب آن بعدها در تنظیم نگاه بیرونی به جناب آقای هاشمی بیتأثیر نبود.
دومین واکنش در قبال پذیرش مسئولیتی مضاعف یعنی «فرماندهی عملیات جنگ»، مربوط به خود آقای هاشمی است: «با توجه به مشکلاتی که در کار جنگ در اثر اختلاف نظرها به وجود آمده است، پذیرفتن مسئولیت و اداره جنگ را یک فداکاری بزرگ میبینم که صرفاً به خاطر نجات جنگ از بنبست و رد نکردن خواست امام است.»(ص496)
هرچند باید اذعان داشت پذیرش چنین مسئولیتهایی در آن ایام به معنای آبرو و حیثیت خویش را در گرو آن نهادن بود، اما خواننده کتاب خاطرات آقای هاشمی شایستهتر میبیند که خود در این زمینه به قضاوت بنشیند تا اینکه از زبان ایشان این توصیف منطبق با واقعیت را دریافت نماید. این احساس نه چندان قابل بیان، زمانی تشدید میشود که چنین مسائلی در کتاب تکرار میگردد:« تعدادی از نمایندگان، نظر مخالف با پذیرفتن فرماندهی جنگ از سوی من مطرح کردند... جواب من این است که چه پیشنهادی برای کم کردن اختلاف و فعال کردن جبهه و رسیدگی به این مهمترین مسئله کشور دارند و اینکه با خواست صریح امام، چگونه میشود نپذیرفت؟ اگر آبرویی که داریم برای حل مشکلات نظام صرف نشود، جواب خدا و وجدان را چه بدهیم؟»(ص535)
همانگونه که اشاره شد، پذیرش چنین مسئولیتهای خطیری قطعاً حس فداکاری و ایثار چشمگیری را میطلبید و بیتردید آیندگان در برابر تلاشها و از جان گذشتگیهای همه رزمندگان و در رأس آنها فرماندهی عملیات جنگ که در برابر متجاوزان و حامیان مقتدر آنها مردانه ایستادند و تمامیت ارضی کشور را دلیرانه پاس داشتند، همواره خود را مدیون خواهد دانست. اما بین وظیفه نسل حاضر و آیندگان در قبال چنین ایثارگریها و عملکردهایی که میتواند متأثر از برخی باورهای شخص ایثارگر صورت گیرد، میبایست تفاوت قائل شد.
به نظر میرسد تقویت یک احساس مطابق با واقعیت نزد جناب آقای هاشمی ـ که دیگران باید به آن اذعان داشته باشند ـ موجب بروز مسائلی گردیده که بدون شک بیتأثیر در روند جنگ نبوده است: «برای اولین بار، بحث مهمی را با آنها (در جمع فرماندهان قرارگاه نجف) در میان گذاشتم که عکسالعملهای متفاوتی داشت؛ بعضی پسندیدند و بعضی نپسندیدند. گفتم، نظر من و بعضی از مسئولان رده بالای نظام این است که اگر یک عملیات موفق در داخل خاک عراق انجام دهیم و منطقهای از دشمن را تصرف نماییم که با آن بشود بعد از [پذیرش] آتشبس، بر عراق فشار آوریم و حقمان را بگیریم، باید با آتشبس موافقت شود. این منطقه میتواند همان باشد و چون هنوز چیزی در دست نداریم، مناسب نیست ولی اگر این هدف تأمین شود، قابل طرح با امام است. آنها که مخالف بودند، گفتند شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» یا «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» تبدیل به «جنگ جنگ تا یک پیروزی» شده و گفتند اظهار این نظر، ممکن است باعث دلسردی رزمندگانی شود که برای رسیدن به کربلا و قدس میجنگند. موافقان هم خوشحال شدند...»(ص502) همچنین بحث مشابهی در قرارگاه کربلا نیز مطرح شد: «بعد از مغرب به قرارگاه کربلا رسیدیم. نماز جماعت خوانده شد. برای حضارـ فرماندهان ـ صحبت کردم و باز مسئله عملیات سرنوشتسازی که میتواند جنگ را تمام کند، مطرح کردم. آن گونه که انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نیفتاد. معلوم میشود، مسئله مهم برای بسیاری از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چیز هم، همین را نشان میدهد و شاید به همین جهت، امام موافق طرح ختم جنگ نیستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نمیآورند.»(ص504)
در اینجا قصد بررسی درستی یا نادرستی چنین فکری را برای تآمین منافع ملت ایران در قبال هجمه گستردهای که به آب و خاکش صورت گرفته بود نداریم، همچنین معتقد نیستیم که حتی در مسائل حساسی چون جنگ نمیتوان و نباید نظرات متفاوت را مطرح ساخت، اما آنچه احتمالاً به آقای هاشمی اجازه میدهد قبل از هماهنگی با فرماندهی کل قوا (که مسئولیت تعیین استراتژی جنگ را به عهده دارد) چنین بحثهایی را در جمع فرماندهان عملیاتی مطرح سازد، قطعاً ایثارگریهای ایشان در مقاطع مختلف انقلاب و از آن جمله جنگ بوده است. باید دریافت کدام اولویتها در ذهن چنین شخصیتی موجب میشود که ضرورت توجه به سلسله مراتب در این زمینه مدنظر قرار نگیرد. همان طور که فرمانده محترم عملیات وقت به آن اذعان دارد طرح این مسئله برای اولین بار در میان فرماندهان عملیاتی، تبعات غیرقابل کتمانی داشته است. پرداخت چنین هزینهای در صورتی که تغییر استراتژی جنگ مراحل خاص خود را طی میکرد کاملاً مقبول بود، اما توضیحات بعدی صاحب خاطرات مشخص میسازد که ایشان بعد از طرح این مسئله در میان فرماندهان موضوع را با امام مطرح میسازد و با همان لبخندهای معنادار امام که نمونه دیگر آن در ص 242 نقل شده مواجه میشود: «خدمت امام رفتم. گزارشی از وضع جنگ دادم. امام نگران بودند؛ از طرف آقای صیاد [شیرازی] گزارش ناراحت کنندهای دریافت کرده بودند. با توضیحات من، تخفیفی حاصل شد. برای امام، اهداف مهم عملیات را توضیح دادم. ایشان هم نظرشان این بود که قطع جاده بصرهـ بغداد، ضربه غیرقابل جبرانی به بعث عراق وارد میکند. به ایشان گفتم من از رهگذر این اهداف به ختم جنگ میاندیشم. ایشان لبخندی زدند و جوابی ندادند.»(ص517) همچنین آقای هاشمی مشخص نمیسازد که چنین بحثی را در شورای عالی دفاع مطرح کرده است یا خیر و «مسئولان رده بالای نظام» موافق با ایشان چه کسانی بودهاند؟
باید اذعان داشت جناب آقای هاشمی خود ازجمله کسانی است که از نتیجه لطماتی که به جایگاه رهبری یک جامعه انقلابی وارد میآید بشدت متأثر بوده است. برای نمونه: «مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطیل است. بسیاری از نمایندگان به مکه میروند؛ کار خوبی نیست. تبعیض است و بدنامی دارد.»(ص257) دقیقاً در مورد همین موضوع که آقای هاشمی در سال 1362 از آن به عنوان تبعیض و بدنامی یاد میکند امام در سال 1361 رهنمودهای صریحی داشتند که توجه به آن میتواند بسیار آموزنده باشد: «سهشنبه 9 شهریور... نمایندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و کارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداری صحبت کردم و سپس امام صحبت کردند و از تصمیم جمع زیادی از نمایندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مکه انتقاد کردند.» (کتاب پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی در سال 1361، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم 1380 ـ ص236)
امام در این سخنرانی عمومی میفرمایند: «الان چند روز است که به من مکرر گفته شده است که دارد مملکت برای این توجهی که دارند به سفر حج، فلج میشود، وکلای مجلس میخواهند همه مشرف، 140 نفر یا بیشتر مشرف بشوند، البته عذر دارند، میگویند آقای هاشمی فرمودند که این تعطیلی آنهاست، لکن ما فکر این بکنیم که ما امروز تعطیل داریم؟ ما امروز در این وضعی که کشور ما دارد، استفاده از تعطیلی کنیم.»(صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) ـ سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامی، جلد نهم ـ ص515)
حال به منظور کسب یک تجربه باید دید واکنش جناب آقای هاشمی در قبال این تشخیص دقیق انحراف در مراحل اولیه چه بوده است: «چهارشنبه 10 شهریور ... عصر هیئت رئیسه جلسه داشت و درباره مجلس با توجه به اظهارات امام که از سفر مستحب حج منع کرده بودند و تعطیلی مجلس را زیر سئوال برده بودند، بحث شد. دیدیم که به خاطر حج واجب، بیش از هشتاد نماینده مشرف خواهند شد و چارهای جز تعطیل نداریم. قرار شد که سه هفته تعطیل داشته باشیم...(کتاب پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1361 ـ انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب ـ چاپ دوم 1380 ـ ص237)
و در ادامه آقای هاشمی در جلسه علنی از موضع خود در برابر نظر امام این گونه دفاع میکند: «در جلسه علنی امروز راجع به تعطیل سه هفتهای مجلس و سفر نمایندگان به مکه صحبت کردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمایندگان، علل این تعطیل را توضیح دادم.»(همان منبع ص240) و در پاورقی ذیل همین مطلب آمده است: «1ـ در بخشی از این نطق آمدهاست: «من با صراحت گفتم که اگر حج واجب باشد هیچ کس حق ممانعت را ندارد؛ آقایانی که واجب است مکه بروند، حتماً بروند و جلویشان گرفته نشود، خودشان هم نمیتوانند منصرف شوند چون وظیفه است و اگر با رفتن آقایان امکان ادامه کار مجلس نیست بعضی آقایانی که در کشور هستند در محلهای انتخابیشان و یا در جاهای دیگر که امروز حضورشان نیاز است خدمت کنند و برنامهتان را بهم نزنید.»(هاشمیرفسنجانی، نطقهای قبل از دستور سال 1361، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، 1380)
به این ترتیب این «بدنامی» تا بدان جا تداوم مییابد که هر ساله در موسم حج، کشور به صورت نیمه تعطیل درمیآید و امور مربوط به جامعه و مردم برای نزدیک به یک ماه مسکوت میماند. در چنین ایامی به مراجعان دوایر مختلف به صراحت گفته میشود که مسئول مربوطه به زیارت خانه خدا مشرف شده است و برای پیگیری موضوع مورد نظر باید تا پایان ماه ذیالحجه صبر کنند. در سالهای بعد از 1362 بتدریج ستادهای حج و بعثه در مکه و مدینه تبدیل به اقامتگاههای مجلل زیارتی برای مسئولان شده است که با استفاده از بودجه عمومی، هر ساله با حضور در سرزمین وحی توفیق تقرب به باری تعالی را مییابند! این میهمانان ویژه خانه خدا اصولاً با شرایط سخت جغرافیایی عربستان مواجه نمیشوند، زیرا با وسائل حمل و نقل ویژه تردد میکنند و در حالی که حجاج با هر وعده غذا صرفاً یک نوع میوه دریافت میدارند، گاهی حتی بیشتر از پنج نوع میوه و انواع و اقسام آب میوه آنهم بهوفور در اختیار دارند تا بتوانند از معنویت این سفر بهره کافی و وافی ببرند! آیا اگر در چنین شرایطی فردی از آقای هاشمی بپرسد که چگونه میتوان روند این «بدنامی» را متوقف ساخت پاسخی دریافت خواهد کرد؟ نکتهای که در نوع استدلال آقای هاشمی در مخالفت با نظر امام مبنی بر صحیح نبودن تعطیلی مجلس به خاطر سفر نمایندگان به حج خودنمایی میکند، نحوه نگرش ایشان به یک سیستم است. معلوم نیست ایشان با چه ذهنیتی از حدود اختیارات ولایت فقیه، در صحن مجلس چنین اظهار میدارند که: «اگر حج واجب باشد هیچ کس حق ممانعت ندارد». این در حالی بود که مخالفت امام با تعطیلی مجلس به خاطر تشرف جماعتی از نمایندگان به خانه خدا، تنها در حد اختیارات یک مدیر معمولی به منظور اداره یک سیستم و یک مجموعه قرار داشت. به عبارت دیگر، حتی در یک سیستم عادی، به صورت کاملاً منطقی یک مدیر میتواند برای جلوگیری از تعطیل شدن امری از امور مربوط به مردم و جامعه، اجازه تشرف به حج را به برخی از افراد مستطیع به لحاظ مالی و جسمی ندهد و اصولاً اخذ چنین اجازهای، خود یکی از شرایط استطاعت به حساب میآید.
جناب آقای هاشمی البته در موارد فراوانی، آن گونه که از یک پیرو ولایت و رهبری انتظار میرفته عمل کرده و با استنباطات دقیق از منویات ایشان به میادینی سخت ودشوار وارد شده که از آن جمله است: «... شب از دفتر نخستوزیر اطلاع دادند که آیتاللهالعظمی نجفی [مرعشی] در قم به شهربانی گفتهاند که اجازه بدهند، قمهزنی انجام شود. از من نظر خواستند و من از بیت امام کسب تکلیف کردم. احمدآقا گفت، امام سال گذشته منع کردند اما امسال دخالت نمیکنند. صلاح نمیدانند در مقابل آقای نجفی [مرعشی] موضع بگیرند. من خودم با توجه به منع سال گذشته با مسئولیت خودم به نخستوزیری گفتم، جلوگیری شود...» (صص338ـ337)
در عین حال باید گفت متأسفانه این روحیه یعنی پیشگامی در پیشبرد منویات، اندیشه و رهنمودهای امام هرچه از مبدأ انقلاب دور میشویم، افول بیشتری مییابد. در سالهای اولیه انقلاب نیروهای مؤمن و دلسوز تلاش بسیاری داشتند تا با خطرپذیری از دغدغههای رهبری بکاهند، اما بتدریج محافظهکاریها و مصلحتسنجیهای شخصی موجب گشت تا در واقع رهبری جامعه را با انبوهی از مشکلات تنها گذارند. البته هر زمان که رهبری خواستار برچیده شدن یک ناهنجاری از جامعه اسلامی میشدند، افراد و گروههایی با بیانیههای رنگارنگ به حمایت از آن میپرداختند، اما کمتر حاضر به مقابله با مصادیقی از آن ناهنجاری بودند. این انتظار که رهبری علاوه بر ترسیم کلی تهدیدات و ناهنجاریها در مقام مواجهه با تک تک موارد و مصادیق تخلف برآید، به طور قطع یا ناشی از تصوری غلط از یک سیستم است یا ناشی از رشد آفت فرصتطلبی و مصلحتاندیشی. این گونه مصلحت اندیشیها سبب شده است که امروز حتی با مظاهر بارز تحجر و خرافات نیز مقابله درخوری صورت نگیرد. این انتطار بحقی از شخصیتهایی چون آقای هاشمی است تا همچون گذشته در برابر مسائلی که به نام دین عرضه میشود واکنش لازم را بروز دهد: «ساعت هشت و نیم صبح همراه با بقیه اعضای شورای سرپرستی صداوسیما به زیارت امام رفتیم. امام درباره اصلاح برنامه صحبت کردند و از کم محتوایی اخبار و ابتذال نمایشهای عزاداری و وجود کمی موسیقی حرام انتقاد کردند.»(ص439) در طی سالهای گذشته این گونه توصیههای صریح و روشن امام بویژه در مورد ابتذال نمایشهای عزاداری کمتر پی گرفته شده است زیرا مقابله با عوامزدگی، عواقبی را در پی دارد که موجب میشود کمتر صاحبنظران، فقها و حتی متأسفانه مراجع به پالایش آنها از ساحت مقدس دین همت گمارند. آیا سکوت در برابر رشد چنین پدیدههایی منجر به آن نمیشود که رهبری خود ناگزیر به برخورد با آنها شود و چنانکه در مورد موضعگیری آیتالله خامنهای در این زمینه پیش آمد، متحجرین در قالب شبنامهها همه حملات تند و غیرمنطقی خود را در دفاع از قمهزنی و تظاهر کاذب به ابراز ارادت به ائمه اطهار، متوجه ایشان کنند؟
جناب آقای هاشمی در این کتاب همچنین ترجیح میدهد از کنار مسائلی به صورت کاملاً اشارهوار عبور کند که از آنجملهاند: « آقایان عبدالحمید، فرمد، محمود زاده، اخباری و فرزین ـ از دانشجویان مسلمان قبل از انقلاب در انگلستان ـ آمدند و مطالبی از دانشجویان آنجا گفتند؛ مهم و تازه نبود.»(ص468) با توجه به این امر که برخی از این عزیزان که از سردمداران تشکلهای دانشجویی در قبل از انقلاب بودند خاطرات خود را در قالب تاریخ شفاهی بیان داشتهاند و موضوع بحث جلسه مورد اشاره را مشروحاً به ثبت رساندهاند، معلوم نیست چرا نام فردی که بعد از انقلاب فرصتطلبانه از اعتبار شخصیتهایی چون آقای هاشمی بهره گرفته است و افراد حاضر در جلسه مزبور شهادت به مسائلی در مورد وی میدهند که دستکم برای مسئولان کشور باید قابل تأمل باشد (کما اینکه بعدها صحت شهادت آنها به اثبات رسید) کتمان میشود. همچنین در مورد دیگری جناب آقای هاشمی نام فرد مورد بحث را مطرح میسازد اما ذکری از ادله و اصولاً موضوع به میان نمیآورد: « آقای [سیدرضا] زوارهای تلفنی صحبت کرد. از اینکه جمعی از نمایندگان رسماً عزل ایشان را از شورای سرپرستی صداوسیما درخواست کردهاند نگران بود. هیجده نفر [از نمایندگان مجلس] نامهای امضا کرده و درخواست عزل کردهاند. گفتم حتیالامکان جلوگیری میکنم...»(ص462) در جای دیگری مخالفان آقای زوارهای نود نفر اعلام میشود ولی باز هم علت درخواست عزل آقای زوارهای مشخص نمیشود. البته چون این بار تعداد مخالفان بسیار قابل توجه است واکنش متفاوتی را شاهدیم: «آقای ربانیاملشی آمد. از اینکه در مواردی، از تندروها حمایت میکنم انتقاد داشت و از اینکه از آقای [سیدرضا] زوارهای در مقابل مخالفان نود نفری ـ که عزل ایشان را خواستهاند ـ حمایت کامل نکردهام، توضیحاتی دادم و گفتم ماها باید فراجناحی عمل کنیم...»(ص538) بلاشک نود تن از نمایندگان مجلس برای عزل فردی از یک مسئولیت خطیر میبایست دلایل و مستنداتی داشته باشند که اشاره به آنها برای جامعه بسیار ضروری مینماید.
در آخرین فراز از این مقال ذکر این نکته ضروری است که نقد جامع عملکرد آقای هاشمیرفسنجانی در قالب خاطرات یکساله علیالقاعده ممکن نیست. به طور قطع عملکرد شخصیتهایی همانند ایشان به دلیل برخورداری از اشتغالات و خدمات فراوان میبایست به صورت یک مجموعه مدنظر قرار گیرد. همچنین در این کتاب سهوهای تاریخی نیز بعضاً رخ مینماید که از آن جمله میتوان از مسائلی که در مورد نامه هفت تن از وزرای منتقد عملکرد مهندس میرحسین موسوی به امام، آمده است یاد کرد: «احمد آقا از نامه پنج ـ شش وزیر به امام و اعلام استعفا بر اثر اختیار دادن امام به نخستوزیر و رنجیدگی امام، خبر داد.»(ص191) در فراز دیگری در این زمینه آمده است: «…دکتر ولایتی [وزیر امور خارجه] آمد و برنامه سفرش به چند کشور آسیایی و آفریقایی را گفت. راجع به نامه هفت نفر از وزراء (آقایان [علیاکبر] پرورش [وزیر آموزش و پرورش] [حبیبالله] عسگر اولادی [وزیر بازرگانی] ـ ولایتی [وزیر امور خارجه] ـ [احمد] توکلی [وزیر کار و امور اجتماعی] ـ [محسن] رفیقدوست [وزیر سپاه پاسداران] ـ [علیاکبر] ناطق [نوری وزیر کشور] ) به امام بحث کردیم؛ اشتباه بوده است...»(ص208) هفتمین نفر این لیست که از قلم افتاده آقای مرتضی نبوی وزیر پست و تلگراف و تلفن بوده است که قطعاً به منظور اعلام استعفا خدمت امام این نامه را امضا نکرده بودند بلکه صرفاً نوعی اعتراض به سیاستهای دولت و استفسار از ایشان بوده است. از این جمع تنها آقایان عسگراولادی و توکلی استعفا دادند.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که کتاب «آرامش و چالش» به دلیل تعلق آن به شخصیتی که در ریز مسائل کشور حضور تأثیرگذاری داشته است بدون تردید ازجمله منابع بسیار ارزشمند برای تاریخپژوهان و محققان به حساب میآید.
با تشکر
دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران