تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۸:۲۸  ، 
کد خبر : ۱۳۷۵۴۹

گزیده‌ای از کتاب «کنکاشی در بهایی ستیزی» (بخش اول)

مقدمه: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در بخش تلخیص و نقد و بررسی کتب تاریخی، گزیده‌ای از کتاب «کنکاشی در بهائی ستیزی» نوشته آقای سهراب نیکوصفت را تقدیم حضور می‌نماید. این کتاب پاسخی است به مقاله «جستارهائی از تاریخ بهائی‌گری در ایران» که چندی قبل آقای عبدالله شهبازی در سایت شخصی خود منتشر ساخته بود. از آنجا که این مقاله در چهار بخش به بررسی مسئله بهائی‌گری در ایران پرداخته، اقای نیکوصفت نیز کتاب خود را در چهار بخش شامل: «جغرافیای جمعیتی بهائیان ایران»، «کانون‌های استعماری و بهائی‌گری»، «بهاوی‌گری و سازمان‌های اطلاعاتی و تروریسم» و «ماهیت بلواهای ضدبهائی» تنظیم کرده است تا پاسخگوی مندرجات مقاله مزبور باشد. «کنکاشی در بهائی‌ستیزی» نخستین بار در خرداد 1385 توسط انتشارات پیام منتشر شده، اما محل انتشار کتاب در شناسنامه قید نگردیده است. امید که گزیده حاضر بتواند شما را با کلیات و محتوای آن آشنا سازد. (سه‌شنبه 16بهمن 1386 - مسعود رضایی)

به علت حجم زیاد بولتن و لزوم مناسب نمودن آن برای مطالعه در فضای مجازی، این متن در پایگاه بصیرت در دو بخش منتشر می‌شود. (بخش اول)

زندگی‌نامه
سیدعلی محمد شیرازی در سال 1260ق. ادعا کرد که «باب» امام زمان است، سپس مدعی گردید که شخص امام زمان است و پس از آن نیز خود را پیامبر و عرضه کننده یک دین جدید خواند و در نهایت مدعی الوهیت گردید. باب ضمن تناقض‌گوییهای خود، ادعای دیگری را نیز مطرح ساخت مبنی بر آن که وی مبشر ظهور «من یظهره‌الله» است. در سال 1265 ق. میرزایحیی - فرزند میرزا عباس نوری- که از سوی باب ملقب به «صبح ازل» شده بود، به عنوان «من یظهره‌الله» تعیین گردید و در همان زمان این مسئله مورد پذیرش بابیان و از جمله برادر بزرگتر وی، میرزاحسینعلی نوری قرار گرفت. در پی بالا گرفتن آشوب‌هایی در برخی نقاط کشور، باب در 27 شعبان سال1265ق. (و بنا به نوشته منابع بابیه در 28 شعبان 1266ق.)به دستور امیرکبیر اعدام گردید. در سال 1268ق. بابیان درصدد ترور ناصرالدین شاه برآمدند که با شکست نقشه آنها، سرکوب وابستگان به این فرقه بالا گرفت. در این حال میرزاحسینعلی نوری ملقب به «بهاءالله» به خانه شوهر خواهر خود که منشی سفارت روسیه بود پناه برد و مدت‌ چهار ماه در آن تحت‌الحمایه روسیه باقی ماند. وی در اوایل سال 1269 ق. با تأکید سفارت روسیه مبنی بر حفظ جان او، به عراق تبعید گردید. مقارن با همین ایام، میرزا یحیی صبح ازل نیز که در اختفا به سر می‌برد، وارد بغداد شد و به عنوان «من یظهر‌ه‌الله» بساط الوهیت خود را در این شهر پهن کرد. در 1270 ق. مانکجی هاتریا از اتباع هندوستان و عضو سرویس اطلاعاتی انگلیس در بغداد با میرزاحسینعلی بهاء ملاقات کرد. پس از مدتی بهاء به دلیل پاره‌ای ادعاها و بروز اختلاف میان وی و برادرش، در کسوت درویشی راهی سلیمانیه عراق شد و به مدت دو سال در آن نواحی حضور داشت. وی سرانجام با کسب اجازه از صبح ازل و اذعان به الوهیت وی، به بغداد بازگشت. در 1279 ق. بر اثر اعمال ناشایست بابیان در بغداد، دولت ایران خواستار انتقال آنها به مناطقی دورتر گردید و دولت عثمانی اقدام به انتقال آنها به اسلامبول و سپس در 1280 ق. به ادرنه کرد. در 1283 مجدداً میرزاحسینعلی بهاء به طرح ادعاهای خود در برابر برادرش مبادرت ورزید و با بالا گرفتن اختلافات میان آن دو برادر مدعی الوهیت، زد و خوردهای شدیدی میان هوادارانشان به وقوع پیوست و سرانجام دولت عثمانی در 1285 ق. بهاء را به عکا در سرزمین فلسطین و صبح ازل را به قبرس انتقال داد. در 1286 ق. بهاء با نگارش کتاب «اقدس» به عنوان کتاب مقدس، رسماً بهائیت را پایه‌گذاری کرد. وی در ذیقعده 1309 ق. در عکا مرد و عباس افندی یا عبدالبهاء پس از غلبه بر برادر خود محمدعلی، ریاست بهائیان را از آن خود ساخت. در زمان ریاست وی، ارتباطات بهائیان با استعمار انگلیس و نیز صهیونیست‌ها از عمق و گسترش چشمگیری برخوردار گردید و به لحاظ خدمات او در طول جنگ جهانی اول، انگلیسی‌ها عبدالبهاء را مفتخر (!) به دریافت نشان شوالیه‌گری و لقب «سر» کردند. عباس افندی در سال 1340ق. در حیفا درگذشت.

-------------------------------------------------------------

مقدمه
 متأسفانه در جامعه ایران از زمان پیدایش جنبش بابیه و بعداً بهائیه تا به امروز یک بحث علمی و منطقی در شناخت تفکرات این جنبش نشده است.(ص9)
 آیا میتوان تصور نمود که یک دولت خارجی بتواند رستاخیزی به این عظمت را در ایران به وجود بیاورد؟ چنین فکر باطلی توهین به یک ملت است. رستاخیز بابی موفق می‌شود در مدتی کمتر از پنج سال در بین کلیه اقشار جامعه ایرانی نفوذ کند.(ص10)
 روحانیت شیعه که با روی کار آمدن سلسله صفوی و بعد از آن سلسله قاجاریه به قدرت بلامنازع ایران تبدیل شد قدرت خود را بر پایه تحمیق و بی‌خبر نگاه داشتن جامعه ایران از رویدادهای اجتماعی و فرهنگی جهان و بالاخصّ جنبشهای فکری و مذهبی قرار داد. مخالفت روحانیان شیعه با گروه اخباری، صوفی، شیخی، بابی و بهائی شاهد این مدعا است.(ص11)
 سید باب این رادمرد ایرانی برای مردم عقل قائل بوده است و آنها را اشخاصی می‌دانسته که خود می‌توانستند خوب و بد کار را تشخیص بدهند و احتیاج به پیشوا و رهبر نداشتند.(ص12)
 برای نمونه آنها نماز جماعت را تحریم میکنند یعنی یکی از ابزار بزرگ روحانیت را از دست آنان خارج می‌کنند.(ص12)
 دوم فتوای روحانیت شیعه را غیرقانونی می‌دانند و حقی برای آنها در این زمینه قائل نیستند. آنها اصولاً فتوا را حرام اعلام می‌کنند. بر بالای منبر رفتن و از موضع قدرت صحبت کردن را گناه می‌دانند. دست بوسی و اقرار به گناه و طلب بخشودگی از طرف شخصی غیر از خداوند متعال را حرام می‌دانند و آن را مخالف کرامت انسانی معرفی می‌کنند. حقوق زن و مرد را مساوی می‌شناسند و معتقد هستند که هر شخصی موظف است که خود کشف حقیقت کند و نباید گوش به فرمان دیگری باشد.(ص13)
 نه باب و نه بهاءالله هیچگونه مخالفتی با اسلام نداشتند. بلکه برعکس مدافع اسلام در برابر ادیان گذشته بوده‌اند. آنها سعی در این داشتند که مردم بتوانند طناب اسارت فکری خود را از زیر بار خرافات روحانیون که به نام دین معرفی می‌کردند بیرون بکشند و خود را از اوهام و خرافات آزاد سازند.(ص15)
 هدف ما از بحث و گفتگو با آقای شهبازی و شهبازی‌ها فقط و فقط باز کردن روزنه‌‌ای به تاریخ گذشته این جنبش است.(ص16)
کنکاشی درباره اظهار نظر آقای عبدالله شهبازی تحت عنوان «جستارهائی از تاریخ بهائی‌گری در ایران»
 آقای عبدالله شهبازی این گفتار را در 4 بخش مورد بحث قرار داده و در زیر عنوان «جستارهائی از تاریخ بهائیگری در ایران» در سایت خود منتشر کرده است.(ص17)
 به نظر ما آقای شهبازی و قبل از ایشان هم گروه‌های رادیکال مسلمان با هر کسی قصد تصفیه حساب داشتند او را بابی و یا بهائی می‌نامیدند و از این راه به هدف مورد نظر خود می‌رسیدند.(ص18)
 آقای هویدا برای رفع اتهام بهائی بودن کمک‌های زیادی به مذهبی شدن جو جامعه ایران کرد. اگر به تعداد مساجد و امام زاده‌های تازه تأسیس و تعمیر شده در دوران نخست‌وزیری هویدا توجه کنید این مطلب کاملاً روشن می‌شود. در دوران ایشان از استخدام بهائیان شدیداً جلوگیری شد.(ص18)
 کلیه مدارک نشان می‌دهد که بهائیان هیچ‌گاه اعتقاد خود را کتمان نکرده‌اند و همیشه حتی با خطر از دست دادن جان و مال و مقام بر اعتقادات خود استوار مانده‌اند و حاضر به تقیه هم نبوده‌اند.(ص18)
 مطابق اطلاع دقیقی که ما از بهائیان بدست آوردیم هرگاهی یک بهائی عضو تشکیلات بهائی اعتقاد خود را کتمان کند از جامعه بهائیان اخراج می‌شود.(ص19)

بخش اول جغرافیای جمعیت بهائیان ایران
 قسمت اول بحث ایشان مربوط به تعداد بهائیان در ایران است و برای اثبات نظریات خود نیز شواهدی آورده است.(ص20)
 آنچه مسلم است آخرین آماری که توسط کنفرانس اسقف‌های انگلیس منتشر شده است تعداد بهائیان را 6 میلیون نفر که در 340 کشور و جزیره و در بین 2113 ملل و اقوام گوناگون زندگی می‌کنند اعلام داشته‌اند و آثار آنها به 800 زبان ترجمه شده است. تعداد معتقدان به مذهب یا مرامی نه دلیل حقانیت و نه دلیل باطل بودن آنها است.(ص20)
 مطلب دوم این صفحه مربوط به تعطیل تشکیلات بهائی و خراب کردن معبد بهائیان (حظیره‌القدس) به علت ابراز نارضایتی آیت‌الله العظمی بروجردی به دستور شاه و به دست سرلشگر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش در سال 1334 شمسی است. با آن قدرت ادعائی ایشان، حمله به مرکز یک گروه مذهبی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟(ص22)
 این عمل خلاف قوانین جاری آن زمان در کشور بوده است. اصل 17 قانون اساسی سلب تسلط مالک بر ملک را جرم می‌داند. بهمین دلیل چند سال بعد کلیه ساختمان‌های اشغال شده در ایران را به مالکان بهائی آنها پس داده دادند، بدون اینکه از آنها عذرخواهی شود و یا خسارات وارده پرداخت گردد.(ص22)
 در قسمت اول ص2 علت مخالفت آیت‌الله با بهائیان را چنین ذکر می‌کند: «سر و ِسر داشتن آنها با منابع خارجی، مجری منافع خارجی، اخلال‌گری در ایران و اذیت و کارهای موذیانه درباره مسلمانان، اشغال مقامات اداری» و «بعد هم مسلمانان را ناراحت می‌کنند، می‌زنند از بین می‌برند. از این کارها زیاد می‌کردند.»(صص24-23)
 آیا وظیفه نیروهای امنیتی جلوگیری از این مسائل بود یا شخص آیت‌الله مامور این کار بودند؟ و بعد از اینها آیا حتی یک برگ مدرک در این زمینه در اختیار دارید که به نظر خوانندگان برسانید؟(ص24)
 آیا اخلال‌گری در مسائل سیاسی ایران می‌کردند؟ که جواب منفی است زیرا بهائیان نه تنها در هیچ حزب و گروه و دسته‌ای شرکت نداشتند، بلکه تا آنجا که ما تحقیق کردیم حتی اکثریت‌شان از خواندن روزنامه و شنیدن اخبار سیاسی هم امتناع دارند تا چه رسد به دخالت در سیاست.(ص24)
 از چه زمانی دوستان شیعه ما اینقدر مظلوم بوده‌اند که یک اقلیت کوچک مذهبی که خود شما تعداد آنها را معین فرموده‌اید این قدرت را پیدا کرده‌اند که آنها را اذیت و آزار برسانند و آنها نه مقاومتی بکنند و نه هیچگونه شکایتی از یک بهائی در یک دادگاه بنمایند.(ص25)
 مسئله اشغال مقامات اداری و زدن و از بین بردن مسلمانان. برای این اتهام نه اداره‌ای که توسط بهائیان اشغال شده نام برده شده است و نه آن شخص بهائی که رئیس آن اداره بوده است مشخص است و نه آن مسلمانی را که زده‌اند معلوم است چه شخصی است و نه از ضارب نامی.(ص25)
 مطلب جالب بعدی معرفی حسین خطیبی به عنوان فردی مطلع است که «هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکائیها برای تصرف آرشیو بهائیان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود.»(ص26)
 اگر بهائیان جاسوس آمریکا بودند پس دیگر چه اصراری برای بدست آوردن نام آنها توسط آمریکائیان بوده است و آیا وظیفه علما کمک به آمریکائیان بر علیه هم‌وطنان ایرانی بوده است.(ص27)
 درباره تعداد بهائیان که بعد از انقلاب اسلامی در ایران کشته شده‌اند آنطور که ما تحقیق کردیم کمی بیش از 200 نفر بوده‌اند. اما اینکه آنها به خانواده‌های ثروتمند متعلق بودند جز خیال بافی و افسانه‌گوئی نیست.(ص27)
 در حالیکه نه امیرعباس هویدا نه هوشنگ انصاری و نه غلامرضا ازهاری بهائی بودند. (برعکس آنها همیشه خصوصاً مرحوم هویدا خود را مسلمان معرفی می‌کردند).(ص28)
 مشکل ما در این بحث با نویسنده این است که اگر فی‌المثل یک بهائی، زرتشتی، کلیمی و یا ارمنی خطاکار است چه ربطی به اعتقادات او دارد؟... چرا نمی‌گوئید مسلمان دزد؟ هر خطاکاری باید مجازات شود چه مسلمان، چه بهائی چه یهودی و چه هر چیز دیگری.(ص29)
 بزرگ مالکان بهائی در دوران پهلوی حتماً اسم دارند و دهات آنها در کجا واقع شده باید بر روی نقشه مشخص باشد.(ص30)
 راجع به هژبر یزدانی اطلاعاتی بدست نیاوردیم. گویا در یکی از کشورهای آمریکای جنوبی است اما راجع به حبیب ثابت خوشبختانه شرح حال او به قلم خودش به دست ما افتاد. سرنوشت جالبی داشته. او فرزند یک پارچه فروش بیسواد و فقیر بوده است که از شاگرد دوچرخه‌سازی و بعداً رانندگی، صاحب یک مجموعه بزرگ صنعتی شده است.(ص30)
 همان زمانی که به دستور آیت‌الله بروجردی، رئیس ستاد ارتش معبد بهائیان را اشغال کرد و صدها کارمند شریف و پاک را از ادارات اخراج کرد آقای ثابت آنها را به استخدام خود درآورد. آنهائی که با اقتصاد سروکار دارند بخوبی می‌دانند که ثروت هر شرکتی به کارمندان لایق آن شرکت بستگی دارد.(ص30)
 اما در مقابل این دو نفر بهائی ثروتمند چه تعداد مسلمانان ثروتمند در ایران بودند؟(ص31)
 ما در اینجا فقط به یک مورد و آن کشتن یک پزشک بهائی در کاشان اشاره می‌کنیم.(ص32)
 قتل دکتر سلیمان برجیس را از این نظر انتخاب کردیم که آیات عظام آقایان بروجردی و بهبهانی و کاشانی در آن دخالت کردند.(ص33)
 خبرنگار قضائی روزنامه علت قتل را تنها یک علت و آن هم تعصب مذهبی می‌نامد. قاتلین خود علت قتل را در بازجویی بواسطه تعصبات مذهبی توضیح داده‌اند.(ص35)
 پزشکی که مشغول خدمت به جامعه است با این طرز فجیع به قتل می‌رسد و آیات عظام که وظیفه هدایت جامعه را دارند نه تنها مانع جنایت و آدم‌کشی نمی‌شوند بلکه با تمام قوا آن را تائید می‌کنند و در حفظ همان جانیان می‌کوشند و آنها هم به خاطر جنایتی که کرده‌اند مورد تقدیر قرار می‌گیرند تا در آینده در خدمت هدف‌های روحانیون جنایاتی تازه را مرتکب شوند.(ص51)
 آقای بروجردی تنها با بهائیان مخالف نبود، ایشان هیچ دگراندیشی را نمی‌پذیرفت. بیانیه آیت‌الله آقای حاج‌آقا حسین بروجردی در تحریم خرید و فروش کالای یهودی‌ها که شما به آن اشاره کرده‌اید نظیر همان تفکری است که فاشیست‌های آلمانی ابتدا نسبت به یهودیان ابراز کردند تا بعداً بتوانند میلیونها یهودی را در کوره‌های آدم‌سوزی بسوزانند.(صص52-51)
 در واقع معلمین فاشیست‌های اروپائی در رفتار با دگراندیشان مذهبی بخشی از روحانیت شیعه بوده است. به عنوان نمونه ملا عبا یهودی را که حاضر نشد مسلمان شود به دستور شاه عباس زنده زنده خوراک سگ‌ها کردند و اما آنچه مایه تعجب ما شد اظهار نظرهای آقای دکتر مهدی حائری استاد دانشگاه در آمریکا نسبت به بهائیان بود. ایشان می‌فرمایند «نظریات آقای بروجردی تا یک اندازه هم درست بود». آیا ایشان نمی‌دانند که مجتهد بر مبنای «تا اندازه‌ای» نمی‌تواند فتوا بدهد.(ص53)
 مخالفت آقای بروجردی بر علیه بهائیان مشخصاً و صرفاً به خاطر اعتقادات آنها بوده است نه اتهاماتی که به آنها زده شده است.(ص54)
 در وقایع سال 1334 و سخنرانیهای آقای فلسفی بر ضد بهائیان آیت‌الله بروجردی فتوائی را بر علیه آنها صادر می‌کند. «بسمه تعالی لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت مخالطه و معامله را ترک کنند.»(ص54)
 بدین ترتیب نتیجه گرفته می‌شود که روحانیون در مخالفت با بهائیان متحدالقول نیستند بلکه گروه کوچکی هستند که دگر اندیشان را تحمل نمی‌کنند و وظیفه روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان ایرانی همین است که آن بخش از روحانیت تمامیت خواه و رادیکال را که مانع تسامح و تحمل دگراندیشی است شناسائی کند و عقائد آنها را به نقد بکشد. ضرر اینگونه روحانیون در درجه اول به خود دین اسلام خواهد بود.(ص56)
 ما در تحقیقات مختصری که در آثار بهاءالله کردیم حداقل به 33 مورد برخوردیم که پیروان خود را بدون هیچگونه تعبیر و تفسیر و اما و اگر به رعایت موازین اخلاقی محبت به همنوع، ممنوع بودن نزاع و جدال، جنگ و خونریزی امر می‌کند. به جرئت می‌توان گفت که کمتر در عقاید و افکار دیگران تا این اندازه به اخلاقیات ارج نهاده شده است.(ص57)
 بخاطر آشنا نمودن آقای شهبازی و آنهائی که اطلاعی از آثار بهائیان ندارند ما در اینجا مختصراً به برخی از دستورات آنها اشاره می‌نمائیم. «سبب اختلاف نشوند... اختلاف سبب خونریزی است و علت انقلاب عباد است. بشنوید ندای این مظلوم را و از آن تجاوز ننمائید...».(ص58)
 «معاشرت با ادیان است بروح و ریحان... با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمائید چه که معاشرت سبب اتحاد و اتفاق بوده و هست و اتحاد و اتفاق سبب نظام عالم و حیات امم است.»(ص58)
 در اثر دیگری از بهاءالله به نام اشراقات او مؤمنین خود را از لعن کردن دیگران، آنچه در آن دوران در ایران ورد زبانها بود شدیداً منع و آنها را امر به محبت و دوستی می‌کند.(ص59)
 در زمینه رفع تعصبات مذهبی به بهائیان دستور می‌دهد که کمر همت را ببندید و سعی کنید که اینگونه تعصب که بسیار خطرناک می‌باشد از جامعه رخت بربندد. او تعصب مذهبی را یکی از خطرناکترین تعصبات می‌داند.(ص60)
 برای نمونه در سال 1480 میلادی در شهر سویلبا 6 نفر از یهودیان و مسلمانان مسیحی شده در خرمن آتش سوزانده و اموال آنها به نفع کلیسا مصادره می‌شود. متأسفانه (چنین پدیده‌هائی را در اوایل انقلاب اسلامی ایران هم دیدیم و شنیدیم).(ص61)
 برای نشان دادن شباهت‌های دقیق تفکرات آقای شهبازی و دست‌اندرکاران محاکم تفتیش عقائد به گوشه‌ای از محاکمات سویلبا اشاره‌ای می‌کنیم تا بر خوانندگان محترم روشن شود که تعصب و خامی از یک منشاء سرچشمه می‌گیرد و کشور و ملت و دین و آئین هم نمی‌شناسد و سرمنشاء آن جز ناآگاهی و نفرت و کینه چیز دیگری نیست.(ص62)
 می‌توان بخوبی وجه تشابه این واقعه را که بیش از 500 سال قبل اتفاق افتاده است با انقلاب اسلامی ملاحظه نمود. در جمهوری اسلامی ایران بنابر مقتضیات روز هرکسی را به جرمی محکوم کردند. هویدا که بارها گفته بود مسلمان هستم بهائی معرفی شد. روحانی را که کرراً گفته بود در دامان مادری مسلمان پرورش یافته‌ام بهائی معرفی کردند... در حالیکه بر هیچ کس پوشیده نیست که بهائیان تقیه را حرام می‌دانند و اگر یک شخص بهائی ایمان خود را انکار کرد از جرگه بهائیان اخراج می‌شود.(صص64-63)
 جالب است که آقای شهبازی حتی کارهای مثبتی هم که بهائیان انجام داده‌اند و ایشان اجباراً تایید می‌کند مورد سرزنش قرار می‌دهد از جمله نشر اولین نشریه اختصاصی زنان ایران به نام دانش که در سال 1328 قمری (یعنی حدود 1285 خورشیدی) توسط همسر دکتر حسین کحال در همدان منتشر می‌شده است.(ص66)
 ما متأسفانه از مطالب منتشر شده در آن مجله اطلاعی نداریم ولی می‌توان تصور کرد که روحانیون با مدرسه و روزنامه و هرچه که می‌خواسته است جامعه را تکانی بدهد مخالف بوده‌اند چون بقول معروف یک مقلد خر بهتر از یک ده شش دانگ است. با بودن مدرسه و روزنامه طبعاً مردم بیدار می‌شدند و به سخنان روحانیون کمتر توجه می‌کردند.(ص66)
 البته بهائیان مدارس زیادی در شهرهای مختلف ایران دایر کردند و شاگردان زیادی از همه مذاهب و گروهها در آنها درس می‌خوانده‌اند ولی به دستور رضاشاه مدارس بهائی تعطیل شدند.(ص69)
 روحانیون از با سواد شدن مردم مثل جن از بسم‌الله واهمه داشتند چون می‌دانستند که اگر مردم آگاه شوند آنها دیگر نمی‌توانند بر خر مراد سوار شوند و به هدف‌های خود برسند.(ص70)
 علت مخالفت روحانیون با بهائیان نه از جنبه مذهبی بلکه به خاطر اعتقاد بهائیان به این است که انسان‌ها با استفاده از عقل خود می‌توانند خوب را از بد تشخیص بدهند و احتیاج به آقا بالاسر و رهبر و پیشوا ندارند. اگر این تفکر مورد قبول جامعه باشد روحانی دیگر جائی ندارد و این قابل فهم است که روحانیون به خاطر حفظ مقام و منصب و ثروت خود با بهائیان سرجنگ داشته باشند و تا پای نابودی آنها هم بایستند. والا آنطور که ما متوجه شدیم بهائیان نه تنها اسلام را قبول دارند طرفدار شیعه 12 امامی هم هستند.(ص71)
 مطابق مدارک موجود در دوران نخست‌وزیری هویدا استخدام بهائیان در ادارات دولتی ممنوع بوده است... برعکس در دوران آقای هویدا ایجاد مؤسسات مذهبی شیعه از رشد سرسام‌آوری برخوردار بوده است. اگر شما به تعداد مساجد و امام زاده‌ها که تعمیر شده و یا تازه بنا شده‌اند توجه کنید این مطلب روشن می‌شود.(ص72)

بخش دوم تحت عنوان کانون‌های استعماری و بهائی‌گری
 آقای شهبازی در این بخش از نوشته خود خیالبافی‌ها را به اوج افلاک رسانیده و می‌نویسد: «برخلاف نظر مورخینی چون احمد کسروی و فریدون آدمیت که بابی‌گری اولیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرت‌های استعماری می‌دانند پژوهش من بر پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون‌های معینی تأکید دارد که شبکه‌ای از خاندان‌های قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند.»(ص74)
 اگر آقای شهبازی فراموش نفرموده باشند چنین تهمتی را به حضرت محمد(ص) زدند و می‌گفتند که اینها مطالبی است که سلمان فارسی به او یاد می‌دهد و اینقدر از این یاوه‌گوئی‌ها کردند که پیغمبر مجبور شد در قرآن کریم به آنها جواب بدهد. آیا کسی می‌تواند ادعا کند که حضرت محمد در زمانی که مشغول کار تجارت برای خدیجه بود و کاروان‌های تجارتی او را سرپرستی می‌کرد و از این راه با اقوام و ملل دیگر تماس داشت به دستور آنها ادعای پیغمبری کرد.(صص76-75)
 آقای شهبازی در همان صفحه می‌نویسد:‌«ارتباط نزدیک مانکجی هاتریا با رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در سالهای 1854-1890 با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی.(ص77)
 مانکجی در سال 1813 میلادی در مورا سومالی (Morasomalia ) متولد می‌شود. اجداد او از زرتشتیانی بوده‌اند که بر اثر فشارهائی که شاهان صفوی به آنها وارد می‌کردند به هندوستان پناه برده بودند. مانکجی از جوانی وارد خدمات بازرگانی می‌شود. مردی قوی بنیه و با اراده بوده است. بر اثر فشارهائی که از دوران شاهان قاجار بر زرتشتیان وارد می‌شد انجمن اکابر پارسیان هند برای کمک به آنها مانکجی را مامور سفر به ایران می‌کنند. تصادفاً در کشتی به سوی ایران با میرزا حسین‌خان مشیرالدوله (سپهسالار) آشنائی پیدا می‌کند. مانکجی در ایران بایست دو کار انجام می‌داد. یکم اصلاح روابط جامعه مسلمان علما و دولت مردان ایرانی با جامعه زرتشتی. دوم اصلاح جامعه زرتشتی که آداب و رسوم دینی خود را فراموش کرده بودند.»(صص78-77)
 مانکجی در عراق عرب‌بنا بر رویه خود با بهائیان هم تماس می‌گیرد و با میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله مکاتبه داشته است.(ص79)
 حال آقای شهبازی به دو مطلب باید جواب بدهد. یکم چه مدرکی دارد که مانکجی سرحلقه جاسوسان انگلیسی در ایران بوده است. دوم چه مدرکی دارد که رابطه جاسوسی او را با بهائیان مشخص می‌کند.(ص79)
 آقای شهبازی رابطه بهائیان و زرتشتیان را در چند سطر بعد به رابطه بهائیان و زرسالاران یهودی تبدیل می‌کند و علت گسترش بابی‌گری و بهائی‌گری را از دو طریق به قول خویش پیگیری می‌کند. اول نقش حاج میرزا آقاسی و منوچهرخان معتمدالدوله...(ص80)
 حاج میرزا آقاسی چه خدمتی در راه اشاعه بابی‌گری کرده است که آقای شهبازی می‌داند ولی هیچ یک از مورخین دیگر نمی‌دانند.(ص80)
 اما منوچهرخان چند ماه بعد از ملاقات با باب فوت می‌شود و از او غیر از پذیرائی 4-3 ماهه در اصفهان از باب کمک دیگری به بابیان مشاهده نشده است. آیا 3 ماه یک زندانی را در خفا منزل دادن کمک به گسترش مذهب بابی است؟(ص80)
 در یک نگاه کوتاه به جنبش بابیه می‌بینیم که سید باب از اولین روزهای اعلام ادعای خود تا آخرین لحظه حیات در زندان بوده است ولی چه نیروئی در وجود او و تفکرات او بوده که توانسته است آن انقلاب عظیم اجتماعی را بوجود بیاورد.(ص81)
 سید باب لزوم یک تغییر بنیادی را در ایران لازم دید و با صداقت کامل دست به انجام کاری زد که حتی تصور آن از ترس روحانیان شیعه برای کسی متصور نبود. او به درستی دریافته بود که روحانیت قابل اصلاح نیست و باید جمع شود.(ص82)
 با یک جمله از آقای آیتی که نویسنده نقل کرده است موافقیم و آن محکوم کردن حاج میرزا آقاسی است. «اگر از طرف حاج‌میرزا آقاسی سختی و فشار و نفی بر باب و حبس وارد نشده بود» جنبش بابیه رشد نمی‌کرد.(ص82)
 بر اثر فشارهای سالهای 34 و نطق‌های آقای فلسفی از رادیو تهران اقبال مردم به بهائیت فزونی گرفت.(ص83)
 آقای شهبازی بعد از ادعاهای زیاد و بحث‌های بدون مدرک و حواله دادن‌های سرخرمن راجع به رابطه بهائیان با انگلیس‌ها و با یهودیان و زرتشتیان که ارائه مدارک را به زمان دیگری موکول می‌فرمایند راجع به بهائی‌گری و صهیونیسم چه مدارکی را ارائه می‌دهند.(ص87)
 در سال 1868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله برخلاف میل خود و با فشار دولت ایران و عثمانی به عکا تبعید می‌شود فلسطین در آن زمان جزو متصرفات عثمانی بوده است و یهودیان در آن سرزمین نقشی نداشته‌اند. در تمام دوران اقامت در عکا در زندان بسر می‌برده و حتی رابطه با پیروانش که از ایران هم برای ملاقات او می‌رفته نداشته است. در اواخر دوران تخفیفی در زندان و اقامت او داده می‌شود.(ص87)
 عدم دخالت جامعه بهائی در سیاست بر هیچ کس پوشیده نیست. در آثار بهاءالله و پسر او عباس افندی کرراً تأکید شده است که بهائیان در سیاست دخالت نکنند.(صص88-87)
 اگر بهائی شدن عده‌ای از یهودیان دلیل همکاری آنها با صهیونیسم است اولاً باید گفت زمانی که یهودیان بهائی شدند از دولت سرائیل حتی اسمی هم نبود. در ثانی اگر یهودی بهائی شود باید به ناچار اسلام را قبول کند و شما باید از این کار راضی باشید زیرا قدمی به نفع شما برداشته شده است. چرا شما نگرانید؟ غیر از این عده‌ای از یهودیان مسلمان هم شدند آیا آنها هم با اسرائیل و صهیونیسم رابطه‌ای دارند؟(ص88)
 آقای شهبازی دنبال مطلب را به پسر بهاءالله بنام عبدالبها میکشد و درباره رابطه او با تحقق تأسیس دولت یهود قلم فرسائی می‌کند. در اینجا به نامه‌ای از عباس افندی به حبیب مؤید اشاره می‌کند که در آن از جمع شدن قوم یهود در سرزمین فلسطین و آباد شدن آن صحبت است. آقای شهبازی به علت عدم آشنائی با عهد عتیق و عهد جدید یعنی تورات و انجیل به این نتیجه می‌رسد که چون این اتفاق افتاده است پس بهائیان مسئول این کار هستند. ولی ایشان غافل است که اشاره عبدالبها در این نامه مبنی بر مندرجات تورات بوده است.(ص89)
 بهائیان مطابق مدارک موجود نه تنها حق زندگی کردن بلکه حق سفر به اسرائیل را هم ندارند. آنطور که بر ما معلوم شده است بهائیان برای زیارت اماکن مقدسه خودشان حداکثر 3 روز تا 9 روز و آنهم با اجازه حق سفر به اسرائیل را دارند. بهائیان از هیچ‌گونه مزیتی که سایر ادیان هم دارند در اسرائیل برخوردار نیستند.(ص91)
 بعد از جنگ جهانی دوم و قبل از تشکیل دولت اسرائیل منطقه فلسطین تحت نظارت دولت انگلیس اداره می‌شده است. در دورانی که این حق نظارت به پایان می‌رسد کمیسیونی از طرف سازمان ملل برای حل اختلافات تشکیل می‌شود. ریاست این کمیسیون به یک قاضی به نام هیل شاندستروم واگذار می‌شود. رئیس این کمیسیون در نهم جولای 1947 نامه‌ای به شوقی ربانی که آن زمان مسئول جامعه جهانی بهائی بوده است می‌نویسد: «از طرف کمیسیون مربوطه خود مأمورم که با نهایت دقت در مصالح دینی اسلام، یهود و مسیحیت در فلسطین تحقیقات کامله نمایم... بی‌نهایت سبب تشکر و امتنان من خواهد بود که آن جناب نیز بعلت مصالح دینی بهائی و اهمیت تاریخی این سرزمین برای اطمینان بیانیه‌ای ارسال فرمائید.» در 14 ماه جولای 1947 بلافاصله شوقی ربانی به این سؤال پاسخ می‌دهد... آنچه مربوط به ماست اینست که هر تصمیمی درباره مستقبل این سرزمین اتخاذ گردد و هرکس حاکم بر این کشور شود این نکته را بشناسد که شهر عکا و حیفا مرکز روحانی و اداری شریعت جهانی بهائی است و نیز معترف بر استقلال شریعه‌الله گردند و بهائیان حق آن را داشته باشند که اداره امور خود را از این سرچشمه بنمایند و نیز ببهائیان اطراف جهان حق زیارت و تشرّف به مقامات مقدسه بهائی داده شود تا مانند یهود و مسیحی و مسلمان که حق زیارت بیت‌المقدس را دارند آنان نیز به شرف زیارت ارض‌اقدس نائل گردند این حقوق را معتبر دانند و معترف شوند والی الابد محفوظ و مصون بدارند.» با ارائه این مدارک کاملاً مشخص می‌شود که ادعای آقای شهبازی در رابطه بهائیان با صهیونیسم و دولت اسرائیل بر مبنی وهم و خیال ایشان بنا شده است و دارای هیچ‌گونه ارزش تاریخی نیست.(صص94-92)
 آنچه مسلم است ملت ما تاکنون از کشور عراق آسیب‌های فراوانی دیده است و خسارات زیادی را متحمل شده است در حالیکه اسرائیل تاکنون به کشور و ملت ما ضرری نرسانده است. جنگ بین اعراب و اسرائیل جنگ خانوادگی آنهاست. اختلاف دو پسر عمو است و ربطی به ملت ما ندارد.(ص98)
 هیچ دلیلی ندارد که بهائیان را به خاطر اماکن متبرکه‌ای که در اسرائیل دارند همدست و موافق اسرائیل بدانیم. باید توجه داشت که بهاءالله به میل خود به عکا نرفت بلکه او را به آن منطقه تبعید کردند و در آنجا وفات نمود.(ص98)
سفرهای عباس افندی بین سالهای 1913-1911 به اروپا و آمریکا: ...آقای شهبازی راجع به سفرها چنین می‌نویسد: «با تبلیغات فراوان از سوی متنفذین محافل سیاسی و مطبوعاتی دنیای غرب همراه بود نشانی است آشکار از این پیوند عمیق میان سران فرقه بهائی و کانون‌های مقتدری در اروپا و آمریکا.»(ص99)
 سپس آقای شهبازی به رابطه عباس افندی با محافل تئوسفی اشاره میکند و در آخر با ملاقات‌های شخصیت‌هائی چون علامه محمد قزوینی، سیدحسن تقی‌زاده، سردار اسعد بختیاری، جلال‌الدوله فرزند ظل‌السلطان و بالاخره علاقه ملکه رومانی به عباس افندی به عنوان رهبر تئوسوفیسم.(ص101)
 بدین جهت بهتر آن دیدیم که مختصراً به سخنرانی‌های ایشان (محل سخنرانی و متن سخنرانی‌ها) اشاره‌ای نمائیم تا حقایق بر خوانندگان روشن شود و در اینجا از آقای شهبازی دعوت می‌کنیم که اگر مدرک دیگری در این زمینه دارند ارائه بفرمایند تا ما هم مطلع شویم.(صص102-101)
 عباس افندی از 8 سپتامبر 1911 مطابق با 15 رمضان 1329 تا 13 اکتبر 1911 مطابق 11 شوال 1329 در لندن جمعاً 6 سخنرانی و یک مصاحبه انجام می‌دهد. از این میان 4 سخنرانی در منازل خصوصی منزل میس بکتام میس کراپر و یک مصاحبه با مدیر روزنامه تئوسفی‌ها بوده است. تا اینجا به هیچ محفلی از متنفذین و به هیچ شخص صاحب نفوذی بر نمی‌خوریم بلکه مهمانداران از مؤمنین به بهاءالله و خانم‌های سالخورده بوده‌اند.(ص104)
 عباس افندی نیمه سپتامبر لندن را ترک کرده به پاریس می‌رود و از 14 اکتبر 1911 تا 6 دسامبر 1911 جمعاً 48 سخنرانی در پاریس میکند. محل این سخنرانی‌ها در مجمع روحانیون در کلیسا و در جمع تئوسوفیستها. هر کدام یک مرتبه و 45 سخنرانی ایشان در منازل خصوصی بهائیان و در منزلی که آن زمان بهائیان اجاره کرده بودند انجام شده‌اند. در همین منزل علامه محمد قزوینی و تقی‌زاده با عباس افندی ملاقات می‌کنند.(ص107)
 ما کلیه مطالب ایراد شده در سخنرانی‌های عباس افندی در پاریس را دقیقاً مطالعه کردیم. در این سخنرانی‌ها کوچکترین مطلبی درباره تماس ایشان با محافل سیاسی ندیدیم.(ص111)
 حال از شما دعوت می‌کنیم که اگر مدرکی مبنی بر رابطه عباس افندی با اربابان قدرت در اختیار دارید منتشر بفرمائید تا همه ببینند و از آنها آگاهی پیدا کنند.(ص112)
 در صفحه 13 نوشته آقای شهبازی به این مطلب برمی‌خوریم «سفر پر هیاهیوی عباس افندی به اروپا و آمریکا و حمایت‌های گسترده از او درست در زمانی رخ داد که آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی دو رهبر نامدار انقلاب مشروطه به شدت در زیر ضربه بودند... خسته و درمانده و خائف بر جان خود بودند».(ص114)
 چند سئوال از جناب شهبازی داریم که امیدواریم ایشان حداقل جوابی برای آنها داشته باشند... انجمن سری در کجا تشکیل می‌شده، برنامه‌ آنها چه بوده است؟ چه اشخاصی در آن عضو بوده‌اند و چه رابطه‌ای بین اعضاء انجمن سری و بهائیان بوده است؟ سفرهای عباس افندی در اروپا با انقلاب مشروطه چه ربطی می‌توانسته است داشته باشد. چون در هیچ یک از سخنرانی‌های نامبرده در اروپا کوچک‌ترین اشاره‌ای به انقلاب مشروطه نشده است. این رابطه اگر بوده است چه نوع رابطه‌ای بوده است؟(ص114)
 در یک کلام مخالفت روحانیون با بهائیان فقط به خاطر ترس از دست دادن مریدان است و لاغیر.(ص117)
 عباس افندی از مارس 1912 تا دسامبر 1912 در 9 ماه جمعاً 59 سخنرانی در شهرهای مختلف آمریکائی کرده است. نیمی از این سخنرانی‌ها در منازل خصوصی اشخاص بوده است که اکثراً از بهائیان آمریکا بوده‌اند و مشخصاً جزو اشخاص با نفوذ نبوده‌اند. بقیه سخنرانی‌ها در کلیساهای مسیحیان و کنیسه‌های یهودیان و انجمن‌ها و مصاحبه با روزنامه‌ها بوده است.(ص117)
 در آمریکا عباس افندی را پیغمبر شرق و نبی صلح می‌نامیدند، ولی او خود می‌گوید من پیغمبر نیستم بنده خدا هستم و نامم عبدالبهاء است.(ص119)
 در یک جمع‌بندی از مسائلی که در 58 سخنرانی عباس افندی در آمریکا انجام شده‌اند می‌توان به نتایج زیر دست یافت. 1- از جمع 58 سخنرانی 13 سخنرانی در کلیساها، 2 سخنرانی در دانشگاه‌ها، 2 سخنرانی در کنیسه یهودیان، 3 سخنرانی در انجمین تئوسفی‌ها، در مجامع افکار جدید- طبیعیون و کنگره شرق هر کدام یک سخنرانی و 35 سخنرانی در منازل و مجالس بهائیان. 2- سفر عباس افندی از قبل برنامه‌ریزی شده بوده است ولی به دست بهائیان آمریکائی و نه آنکه آقای شهبازی ادعا دارند محافل سیاسی. 3-...مطالب این سخنرانی‌ها فقط جنبه اخلاقی داشته همانطور که مختصراً به آنها اشاره شده است. در آن ها از همه ادیان تعریف شده است. از اسلام دفاع شده است.(صص127-126)
 درباره ملاقاتهای عباس افندی با سیاسیون و نویسندگان ایران هیچگاه در کلیه مدارک اشاره‌ای به این مطلب نیست که ایشان تقاضای ملاقاتی کرده باشند بلکه آنها بوده‌اند که از او تقاضای ملاقات کرده‌اند.(ص127)
 بدین ترتیب نه از حضور جریانهای متعدد قدرتمند در سفرهای عباس افندی خبری بوده است نه عباس افندی به نام رهبر ماسونی تئوسفی معروف بوده است و نه برای سفرهای او از طرف جمعی با نفوذ تبلیغ شده است و نه در سخنرانی‌ها از حزبی و یا گروهی طرفداری شده است.(ص137)
 ملکه رومانی مطابق کدام مدرک و سند عباس افندی را به نام رهبر تئوسفی می‌شناخته است. آیا در یکی از آثار عباس افندی می‌توان مدرکی نشان داد که او طرفدار مکتب تئوسفی بوده است؟(ص137)
 در این بخش آقای شهبازی اشاره به نامه‌ای از شیخ عبدالله مازندرانی می‌کند: «انجمن سرّی مذکور که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه نعهم‌الله تعالی هم محققاً در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتان غیرمقید به احکام اسلام که از مسالک فاسده فرنگیان تقلید کرده‌اند هم داخل هستند.»(صص139-138)
 عباس افندی درباره انجمن‌ها به بهائیان ایران چنین دستور می‌دهد: «ای یاران الهی از قرار مسموع نو هوسانی در ایران تأسیس انجمن پنهان نمایند و در امور سیاسیه مداخله کنند و به عنوان‌های مختلفه جمعیتها تشکیل نمایند و نفوس را به دخول در جمعی دلالت کنند احبّای الهی به نصّ قاطع ربّانی باید از این امور احتراز نمایند و بکلی اجتناب کنند در امور سیاسیه نه با انجمنی دمساز گردند و نه با جمعیتی همراز شوند.»(ص140)
 اگر بهائیان به نفع مشروطه فعالیتی می‌کردند مشخصاً روحانیون طرفدار استبداد آن را پیراهن عثمان کرده مردم را بر علیه مشروطه تحریک می‌کردند و مشخصاً نتیجه معکوس می‌داد.(ص141)
 وظیفه عباس افندی به عنوان رهبر جامعه بهائی در آن برهه از زمان در درجه اول حفظ جامعه بهائی بوده است و از اینرو درست تشخیص داده بود که اگر بهائیان در مشروطه دخالت کنند اولاً بهائیان قتل عام می‌شوند و ثانیاً مشروطه پا نمی‌گیرد.(صص142-141)
 یحیی دولت‌آبادی که از مخالفین سرسخت بهائیان و از فعالین مشروطیت بوده چنین می‌نویسد: «سیدمحمد یزدی و امثال او از قول بابی‌ها کاغذ می‌نویسند از مشروطه تمجید می‌کنند و آن نوشتجات را در حضرت عبدالعظیم منتشر ساخته از آنجا به شهر طهران آورده شهرت می‌دهند که مشروطه‌خواهان نوشته‌اند و هر یک آنها از هرگونه تشبث برای بدنام ساختن آزادیخواهان دریغ نمی‌دارند.»(ص144)
 عباس افندی با زیرکی خاص خود تشخیص داده بود که نباید در کشاکش جنبش مشروطه شرکت کند چون دخالت بهائیان به ضرر مشروطه‌خواهان و به قتل عام مجدد بهائیان می‌انجامید. او با زیرکی این برنامه روحانیون طرفدار استبداد را نقش بر آب کرده است.(ص148)
 محمدعلی شاه با مشورت با مستبدین برای فریب ملاکاظم خراسانی تلگرافی به نجف می‌زند و دلیل به توپ بستن مجلس را چنین ذکر می‌کند... انجمن بابیه تشکیل داده و گفتگوی آزادی این طایفه را به میان آوردند دیدم نزدیک است در اساس شرع مقدس نبوی رخنه انداخته.»(ص148)
 روحانیون آگاه نجف به نیات روحانیون مستبد ایران آگاهی دارند. برنامه مشخصاً به شاه جواب می‌دهند که اگر بابیان مفسده جوئی می‌کردند بایست در عدلیه محاکمه می‌شدند و به شاه گوشزد می‌کنند که شما متأسفانه به اعلامیه‌هائی که از طرف آنها می‌دهند گوش داده‌اید و مرتکب این عمل زشت شده‌اید. در اینجا مشخص می‌شود که ملاکاظم و مازندرانی هر دو از اعلامیه‌هائی که مفسده جویان به نام بابی‌ها وبهائی‌ها منتشر میکردند آگاهی داشته‌اند و مسببین را می‌شناخته‌اند.(صص150-149)
 بهاءالله در نامه‌ای که به ناصرالدین شاه از عکا می‌نویسد ضمن محکوم دانستن سوءقصد به جان شاه تأکید می‌کند که بهائیان دیگر به هیچوجه گرد اعمال خشونت نمی‌گردند.(ص150)
 در نامه دیگری که به لوخ دنیا معروف است بهاءالله می‌گوید: «بر نصرت امر قیام نمائید و بجنود بیان به تسخیر افئده و قلوب اهل عالم مشغول شوید باید از شما ظاهر شود آنچه که سبب آسایش و راحت بیچاره‌گان روزگار است.»(ص151)
 اینها نمونه‌ای بود از دستورات بهاءالله به بهائیان بدین ترتیب کلیه اتهاماتی که بر آنها در مسئله دخالت در سیاست و غیره زده میشود فقط از روی غرض و تعصب است و هیچ مدرکی برای اتهامات خود ارائه نمی‌دهند.(ص151)
 آقای شهبازی می‌نویسد: «در دوران جنگ اول جهانی فرقه بهائی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدمات کار را بدانجا رساند که گویا در اواخر جنگ مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند عباس افندی را اعدام کنند.» آیا آقای شهبازی می‌تواند این کارکردهای به اصطلاح جدی را با ارائه سندی نشان بدهد؟(ص152)
 «پس از پایان جنگ اول جهانی شورای عالی متفقین قیمومیت فلسطین را به دولت بریتانیا واگذارد و ... سِر هربرت ساموئل به عنوان نخستین کمیسر عالی فلسطین در این سرزمین مستقر شد... دوستی و همکاری نزدیکی میان او و عباس افندی وجود داشت و در اوایل حکومت ساموئل در فلسطین بود که دربار بریتانیا عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» «را به عباس افندی اعطا کرد.»(ص152)
 در ابتداء باید بدانیم که عباس افندی هیچگاه از این لقب استفاده نکرده است و در هیچ نامه رسمی و غیررسمی اسمی از این لقب نیست. علت واگذاری این لقب به عباس افندی تهیه و انبار کردن به موقع گندم و نجات مردم از گرسنگی در جنگ بوده است و بدین علت و به علت بذل و بخششی که داشته مورد احترام همه گروه‌های ساکن در حیفا بوده است.(ص153)
 آقای شهبازی می‌نویسد: «اندکی بعد از کودتای 3 اسفند 1299... در کابینه سیدضیاء یکی از سران درجه اول بهائیان ایران به نام علی محمدخان موقرالدوله وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به دلیل خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان عطا شد.»... اولاً آقای شهبازی باید توضیح بدهد و مدرکی ارائه بفرماید که موقرالدوله از سران درجه اول بهائیان بوده است... در ثانی اگر بر اثر خدمات بهائیان به کودتا یکی از وزارت‌خانه‌های بی‌اهمیت به آنها داده شده چه خدماتی شیعیان کرده‌اند که وزارت‌خانه‌های جنگ، خارجه، اقتصاد و دارائی را اشغال کرده‌اند.(صص159-158)
 اگر بابیان و یا بهائیان در سفارتخانه‌ای و یا شرکت خارجی استخدام شده‌اند از نظر آقای شهبازی گناهی نابخشودنی بوده است ولی اگر در برابر یک بهائی 100 نفر شیعه استخدام شده‌اند دلیل آن درستکاری و سالم بودن آنها در امور مالی بوده است.(ص160)
 نه در دوران قاجار و نه در هیچ دورانی بهائیان مطابق اسناد موجود به هیچ سفارتخانه خارجی پناه نبردند غیر از یک مورد در اصفهان که آنها هم از کنسولگری روسیه اخراج و به دست شیعیان کشته می‌شوند.(ص161)
 اما برای هر ایرانی سرافکندگی است وقتی عکسهای روحانیون را که در سفارت انگلیس پناهنده شده بودند مشاهده می‌کند.(ص161)
 در قتل قائم‌ مقام، امام جمعه بود که به پالمرستون سفیر انگلیس تبریک گفت نه شخص دیگری.(ص162)
 اگر روسها به امام جمعه انفیه دان الماس هدیه می‌دهند و اگر انگلیس‌ها به پشتیبانی او اقدام می‌کنند حتماً برای رضایت ائمه نبوده‌ است . چه خدماتی روحانیون و در رأس آنها امام جمعه به آنها کرده‌اند که شامل این همه الطاف می‌شوند؟ آیا به نظر آقای شهبازی این پشتیبانی دول خارجی از یک مقام مذهبی شیعه زننده نیست؟(ص162)
 آقای شهبازی به نامه‌ای که شیخ علی اکبر قوچانی بهائی به کاستن رئیس گمرکات می‌نویسد اشاره می‌کند این مدرک باعث شرمساری خود شما است و به نفع بهائیان. چون بنابر نوشته خود شما علی‌اکبر قوچانی تقاضای کمک از راه قانون را دارد و از او سوال می‌کند که آصف الدوله به چه دلیل او و خانواده او را اذیت می‌کند.(ص164)
 یکی دیگر از مطالب مطرح شده توسط ایشان البته کمافی السابق بدون هیچگونه سند و مدرک و فقط بر مبنی تخیلات و منویات ایشان یهودیان بهائی شده می‌باشد... مثل اینکه از نظر ایشان یهودی اگر بهائی شود مرتکب گناه نابخشودنی می‌شود... از آقای شهبازی یک سئوال داریم که امید است جواب بدهد و آن سئوال این است: در کشور ایران یهودیان بعد از آنهمه ظلم و ستم که از دست شیعیان کشیدند و در دوران محمدشاه به آزادی نسبی دست پیدا کرده بودند چه دلیلی داشت به گروهی بپیوندند که فقط بردن نام آنها کافی بود تا دچار سخت‌ترین مجازاتها و اعدام و مصادره اموال شوند؟(ص165)
 آنطور که ما شنیده‌ایم و شواهد نشان میدهد به دستور شوقی افندی به اختلافات بین یهودیان بهائی شده و مسلمانان بهائی شده خاتمه داده می‌شود. این دستور باید قاعدتاً به سال 1930 میلادی (1311) مربوط باشد.(ص166)
 ملاابراهیم ناتان که در سال 1844 به بمبئی مهاجرت کرده و به گفته آقای شهبازی مأمور انگلیس بوده است چه رابطه‌ای با بابیان داشته؟ اینها رطب و یابس‌های بهم بافته شهبازی است.(ص167)
 راجع به ادعای ایشان که اغلب بهائیان ایران یهودی بوده‌اند این یک ادعای کاملاً نادرست است. تعداد یهودیان بهائی شده به 10 درصد از کل جمعیت بهائیان ایران هم نمی‌رسد و اگر هم بر فرض نظر ایشان درست بود هیچ مطلبی را ثابت نمی‌نمود.(ص167)
 ایشان در بخش دیگری از نوشته خود می‌نویسد در سال 1839 و 5 سال قبل از ادعای باب عده‌ای یهودی دسته جمعی بدون اینکه فشار بر آنها بوده باشد مسلمان می‌شوند و مسلمانی آنها هم غیر واقعی بوده است. انسان عاقل با خود فکر می‌کند که یک نویسنده تا چه میزان می‌تواند از فهم مسائل عادی غافل باشد و ادعا کند که عده‌ای یهودی بدون دلیل ظاهراً مسلمان می‌شوند و در باطن یهودی می‌مانند یا آنها دیوانه بوده‌اند و یا نویسنده از فهم مطلب عاجز است.(صص168-167)
 هرگاه آقای شهبازی بتواند حتی یک مدرک که دلیل همکاری یک یهودی بهائی با دستگاه‌های جاسوسی باشد ارائه بدهد باید به ایشان آفرین گفت. ولی برعکس چه اندازه مدرک درباره شیعیان و همکاری آنها با دستگاه‌های امنیتی موجود است کافی است که ایشان به اسناد منتشر شده از مرکز اسناد مراجعه فرمایند.(ص168)
 زرتشتیان بهائی شده سرنوشتی بهتر از یهودیان بهائی شده نداشتند یعنی بایست در بین سندان زرتشتیان متعصب و چکش روحانیون شیعه زندگی می‌کردند.(ص170)
 ارباب جمشید هیچگاه بهائی نبوده است ولی به علت موفقیت زیاد او در تجارت عده‌ای هم کارمند بهائی داشته است... می‌نویسند«برخی از دیدارهای محرمانه اردشیر جی و رضاخان در خانه ارباب جمشید صورت می‌گرفت.»(ص171)
 دیدارها چند مرتبه بوده‌اند و درچه زمینه‌هایی صحبت می‌شده است؟ اگر محرمانه بوده‌اند آیا یک شهبازی دیگری هم در جلسه حاضر بوده است و اگر حاضر بوده است مدارک آن کجا است؟(ص172)
 استناد به فضل‌الله مهتدی معروف به «صبحی» کردن راجع به بهائیان مثل این است که از عبدالوهاب پایه‌گذار مکتب وهابی راجع به شیعه مطلب بنویسید و به نظریات او راجع به شیعه استناد نمائید.(ص172)
 آقای شهبازی از «کمک‌های الیگارشی ثروتمند و مقتدر پارسی به فرقه بهائی» برای خرید زمین معبد در هندوستان یاد کرده‌اند... اولاً سند آقای شهبازی در این ادعا کجا است و ثانیاً اگر چنین کمکی شده باشد از نظر ایشان چه اشکالی می‌تواند داشته باشد.(صص174-173)

بخش سوم تحت عنوان:
بهائی‌گری، سازمان‌های اطلاعاتی و تروریسم
 آقای شهبازی در این قسمت بدون ارائه کوچکترین مدرکی بهائیان را به شرکت در گروه‌های تروریستی و جاسوسی متهم می‌سازد، اتهاماتی که هیچگاه تاکنون به این گروه زده نشده است و در هیچ دادگاهی یک بهائی به جرم جاسوسی و تروریسم محکوم نشده است.(ص176)
 بهاءالله حتی تکبر و خودپسندی را منع کرده و آن را جزو گناهان کبیره شمرده است. چگونه می‌توان تصور نمود که پیروان چنین رهبری مرتکب چنین اعمالی بشوند که به آنها نسبت داده شده است؟(ص178)
 یکی دیگر از دستورات بهاءالله به پیروانش منع نزاع و جدال است.(ص179)
 ما بعد از مطالعاتی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که بین بابیان و بهائیان و تفکرات آنها باید فرق گذاشت و اگر بابیان در دوران اول خشونت را با خشونت جواب می‌دادند آنهم زائیده تفکرات شیعه و قصاص بوده است.(ص180)
 تصور ما این است که ایشان از یک دید مذهبی و آنهم از رشته ادیان سامی بهائیت را مورد بررسی قرار داده‌اند از اینرو لازم است که مختصراً نگاهی به تفکرات سامی در زمینه اعمال خشونت بیاندازیم تا بهتر بتوانیم در این باره قضاوت کنیم.(ص181)
 حال باید پرسید که به چه مجوزی و از چه دیدی آقای شهبازی مسلمان به خود اجازه می‌دهد که به اعمال خشونت بابیان ایراد بگیرد. آنها اعمالی را انجام داده‌اند که سیره رهبران ادیان سامی بوده است. بهاءالله چون احکام زیادی از ادیان سامی را نسخ کرده است باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.(ص181)
 تاریخ ادیان سامی و پیروان آنها در برخورد با دگراندیشان مملو از کشت و کشتار و خونریزی است؛ و حاصل آن، محاکم تفتیش عقائد در اروپا و کشتن و سوزاندن و مصادره اموال میلیونها انسان بوده است. تاریخ جنگهای شیعه و سنی و فتواهای علمای دو طرف بر علیه همدیگر و کشتن هزاران نفر از مردم بی‌گناه از طرفین بر کسی پوشیده نیست.(ص186)
 بهاءالله با آشنائی از این وقایع تاریخی بوده است که می‌گوید تعصبات هادم بنیان بشری است. حال از آقای شهبازی می‌پرسیم آیا شما می‌توانید به خود حق دهید که گروهی را بعنوان عامل خشونت متهم کنید و آنهم فقط با ظن و گمان و بدون ارائه یک مدرک مستند که بهائیان در کشتن شخصی متهم بوده‌اند. وانگهی اگر بر فرض هم یک بهائی متهم به قتل باشد آیا می‌توان بهائیت را محکوم کرد؟(صص189-188)
 ادعای اول آقای شهبازی راجع به قتل میرزا اسدالله دیّان یکی از بزرگان بابیه است.(ص189)
 لقب دیّان را سید باب به میرزا اسدالله داده بوده است... با توجه به نظر بهاءالله راجع به دیّان مسئله تهمت قتل دیّان به بهاءالله را باید از عدم آشنائی نویسنده با تاریخ بهائیت دانست.(ص190)
 در آثار ازلیان مثل رساله عمه و هشت بهشت هم نسبت به دیّان بدگوئی شده است. نامه‌ای از ازل موجود است که در آن سید ابراهیم مازندرانی را مأمور قتل دیّان کرده است.(ص191)
 مسئله اختلافات بین بهائیان و ازلیان ثبت در تاریخ است و در اینکه عده‌ای از طرفین کشته شده‌اند بحثی نیست و حتی خود بهائیان از جمله حسن بالیوزی در کتاب بهاءالله شمس حقیقت به آنها اعتراف کرده است. اما آیا بهاءالله و فرزند ارشد او عباس افندی در اینگونه مسائل دست داشته‌اند ابداً تا به امروز مدرکی بدست نیامده است و در هیچ یک از اینگونه قتل‌ها اشاره‌ای هم به دستور آنها نمی‌توان یافت، بلکه برعکس هر دوی آنها در دادگاه تبرئه شده‌اند.(ص191)
 راجع به حاج جعفر که به گفته آقای شهبازی در عکا توسط میرزا آقاجان و برای مطالبه پول او را کشته‌اند به هیچوجه درست نیست.(ص192)
 قتل دیگری را به عباس افندی نسبت می‌دهد و آن هم قتل میرزامحمدعلی زرندی ملقب به نبیل است... ادعای موعود بیان بودن نبیل مربوط به سال 1855 است در حالیکه مرگ او بین سالهای 1892 و 1893 اتفاق افتاده است. یعنی حدود 40 سال بعد. چگونه آقای شهبازی مطالب را مخدوش و غلط به خورد خواننده می‌دهد جای شگفتی است.(ص194)
 در مثنوی نبیل زرندی بعد از وفات بهاءالله اطاعت نبیل از عباس افندی کاملاً مشهود است.(ص194)
 آقای شهبازی به قتل نصیرالاسلام و سیدابوالحسن کلانتر اشاره می‌کند و محرکین قتل را بهائیان معرفی می‌کند ولی هیچگونه مدرکی ارائه نمی‌دهد. و گویا غافل از آن است که بهائیان متهم به قتل محمد فخار در دادگاه تبرئه شدند و بی‌گناهی آنها محرز گشت.(ص195)
 او بابی‌ها، ازلی‌ها و بهائیان هر سه گروه را مشترکاً جزو گروه‌های مخفی می‌نامد که توسط اردشیر ریپورتر فعالیت می‌کرده‌اند. آیا می‌توان چنین استدلال‌هائی را جدی گرفت و راجع به آنها صحبت کرد که ازلی و بهائی با همدیگر همکاری کنند؟(ص195)
 یکی دیگر از ادعاهای آقای شهبازی قتل سیدمحسن برادر صدرالعلماء است. ایشان می‌نویسند احسان‌الله خان دوستدار و حسین‌لله و حاج علی ابتدا مشروب زیادی خوردند بعداً سیدمحسن را ترور کردند. آقای شهبازی اول باید استدلال کند که ضاربین مست بوده‌اند... البته فراموش می‌کند که بهائیان مشروب نمی‌خورند و اگر یک بهائی مشروب خورد و در ملاءعام باشد او را اخراج می‌کنند. بهمین دلیل است که آنها بهائی نبوده‌اند.(ص196)
 مطابق ادعاهای ضد و نقیض آقای شهبازی احسان‌الله‌خان هم الکلی است هم کمونیست است و هم بهائی. انسان چقدر باید کند ذهن باشد که اینهمه اتهامات بی‌مایه را به یک نفر نسبت بدهد.(ص198)

بخش چهارم بحث آقای شهبازی:
ماهیت بلواهای ضد بهائی
 در این بخش آقای شهبازی آنچنان دچار سردرگمی و درماندگی شده است که مسئول قتل عام بهائیان را خود بهائیان معرفی کرده است.(ص200)
 آقای شهبازی بحث خود را با کشته شدگان بهائی در یزد شروع کرده است. اینها چون 7 نفر بوده‌اند بهائیان آنها را به نام شهدای سبعه یزد می‌نامند... ایشان معتقد است که مسبب این قتل‌ها مردم نبوده‌اند و تمامی حادثه به تحریکات یک گروه چند نفره از کسبه محدود بود که ماهیت و حسن نیت ایشان روشن نیست.»(ص201)
 آقای شهبازی غیر از این نظر درستی که داده است باز به اصل خود رجعت کرده و از دوستی ظل‌السلطان حاکم اصفهان با عباس افندی دم می‌زند که گویا در پاریس همدیگر را ملاقات کرده‌اند. اگر ظل‌السلطان به ملاقات عباس افندی در پاریس رفته است چه ربطی به شهدای سبعه یزد دارد.(ص202)
 آقای شهبازی سئوال می‌کند که چرا میرزا اسدالله وزیر اقدامی درباره جلوگیری از قتل عام بهائیان ننموده است و می‌خواهد نتیجه بگیرد که حتماً خود بهائیان در قتل عام بهائیان دست داشته‌اند. ایشان ضمناً از «پیوندهای عمیقی که میان ظل‌السلطان و خاندان او از جمله جلال‌الدوله با دستگاه استعماری بریتانیا... [که] شهرت کامل دارد و نیازی به اثبات این پیوندها نیست.» صحبت می‌کند. آقای شهبازی ابتدا باید این مشکل را با خودش حل کند که اگر بهائیان با انگلیس‌ها رابطه داشتند و خاندان ظل‌السلطان هم با انگلیس‌ها مربوط بوده‌اند به چه دلیل در منطقه حکومتی او بهائیان همیشه مورد اذیت و آزار و کشت و کشتار و مصادره اموال قرار گرفته‌اند؟(ص203)
 و اما آیا میرزا اسدالله وزیر و کارمند ظل‌السلطان می‌توانسته است برای نجات جان بهائیان اقدامی بکند و نکرده است؟ آقای شهبازی اینجا به قول معروف خود را به کوچه علی چپ می‌زند و اظهار ناآگاهی از قدرت خاندان آقا نجفی و سایر روحانیون اصفهان می‌کند. آنها این قدر قدرت داشتند که از هر شخصی در هر مقامی باج بگیرند.(ص204)
 آقا نجفی وقتی قصد خوردن ثروت مسلمانی را می‌کرده است از کشتن او ابداً ابا نداشته است. سرگذشت سید ماربینی تأیید بحث ما است.(ص208)
 آقا نجفی که اشهر علمای آن زمان بود برای بردن ملک سیدماربینی که در مجاور ملک آقا بود او را متهم به بابیگری کرد و در روز روشن به تحریک آن عالیجناب سید پیرمرد هشتادساله را طلاب علوم دینیه قطعه قطعه کردند.(ص209)
 بهائیان در طول تاریخ خود یک بار به یک کنسولگری آنهم روسیه پناه می‌برند ولی این تحصن هم به آنها کمکی نمی‌کند.(ص211)
 ملاقاتهای متعدد ما بین علمای روحانی و حاکم شهر و نمایندگان روس بعمل آمد و در نتیجه ظل‌السطان و علمای معروف شهر متعهد شدند که هرگاه متحصنین از قنسولخانه بیرون بروند کسی مزاحم جان و مال آنها نخواهد شد و از امنیت بهره‌مند خواهند گردید. به اعتماد این تعهد در نیمه شب متحصنین سیه بخت یکی بعد از دیگری محرمانه و به اندیشه اینکه از تاریکی شب می‌توانند استفاده کرده و خود را به مأمنی برسانند قنسولخانه را ترک کردند. ولی هنوز چند گامی از قنسولخانه دور نشده بودند که هر یک گرفتار عده‌ای رجاله و طلاب که در کمین آنها نشسته بودند، شدند و آنچه قلم از نوشتن آن شرم دارد با آن بیچارگان کردند.»(ص213)
 این است داستان پناهندگی بهائیان به یک کنسولگری خارجی که شما پیراهن عثمان کرده‌اید. ولی چه تعداد از دولت مردان، روحانیون و افرادی که نه تنها به کنسولگری‌های خارجی پناهنده شدند بلکه تابع دولت‌های خارجی هم شدند تا بتوانند موقعیت و ثروت خود را حفظ کنند ولی راجع به آنها آقای شهبازی و شهبازی‌ها سکوت می‌کنند. ادعای آقای شهبازی مبنی بر اینکه بهائیان بدون دلیل به کنسولگری‌ها رفتند و یا به علما دشنام می‌دادند تا مردم را بر علیه خود بشورانند و تحریک کنند با مدرک ذکر شده باید مایه خجالت و شرمساری ایشان شود. آیا حتی می‌توان یک آدم نیمه عاقل پیدا کرد که سخنان این نویسنده محترم را قبول کند؟(صص215-214)
 آقای شهبازی برای بیرنگ نشان دادن بلوای رشت بر علیه بهائیان ایمان آوردن دو ارمنی و دو پزشک آمریکائی را به بهائیت دلیل کافی می‌داند که علما و مردم بایست بر علیه بهائیان شورش می‌کردند. البته ایشان ایمان آوردن دو پزشک را نتیجه دخالت دستهای خارجی می‌داند ولی نمی‌نویسد اگر دو دکتر بهائی شوند چه ربطی به سیاست خارجی دارد و چه کاری کرده‌اند که خلاف کشور ایران بوده است و چرا باید بر سر این موضوع شورش شود؟(ص219)        ادامه دارد ...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات