«خط نفوذ» در نهادهای جمهوری اسلامی
جدیترین تاکتیک سازمان برای آمادهسازی زمینه براندازی حاکمیت جمهوریاسلامی «خط نفوذ» بود؛ نفوذ در نهادهای حساس و تعیینکننده نظام از قبیل دادسراها و دادگاههای انقلاب اسلامی، سپاهپاسداران و کمیتههای انقلاباسلامی، وزارتخانههای مهم، نخستوزیری و شورای امنیت کشور. «خط نفوذ» سازمان از متقنترین نشانههایی است که بر اهداف براندازانه این تشکیلات – از همان روزهای نخست دوران بیست و هشت ماهه «فاز سیاسی» - گواهی میدهد.
نیروهای متشکل مخالف سازمان که به دلیل سوابق سیاسی و تجربه مبارزاتی خود توانایی لازم برای پیشبینی و شناسایی و پیشگیری از فعل و انفعالهای سازمان را داشتند به طور عمده در سپاهپاسداران و کمیتههای انقلاب متمرکز شده بودند و در واقع خود از بنیانگذاران این نهادها بودند. به همین علت، توانستند با نفوذ سازمان در این 2 نهاد، کیفیت عملکرد را بشدت کاهش دهند اما به هر علت اینگونه نیروها در برخی از مراکز حساس سیاسی و قضایی کشور از جمله دادسراها و دادگاههای انقلاب حضور تعیینکنندهای نداشتند.
در چنین وضعی برخی از اعضای سازمان در غیاب یک نهاد امنیتی متشکل انقلابی پس از پیروزی انقلاب، توانسته بودند با بهرهگیری از ارتباطات خود با برخی مسؤولان و سوءاستفاده از آشفتگی نظام اجرایی، به بعضی از نهادهای مهم رخنه کنند. حجتالاسلام شهید فضلالله محلاتی میگوید: آقای احمد صدرحاج سید جوادی شده بود وزیر کشور دولت [موقت] انقلابی. شما نمیدانید که او دست منافقین را در تمام کارها بازگذاشت. خلیلرضایی را رئیس دفترش کرده بود و این منافقین یکی بعد از دیگری در مراکز مهم دست داشتند.
حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال 60 خود مینویسد: مشکل هم اینجاست که مجاهدین [خلق] سالها به عنوان نیروی خودی در بین ما بودهاند و اطلاعات کامل از وضع ما و موقعیت افراد و راه وصول به آنها را در اختیار دارند و بعد از انقلاب عوامل خود را به طور ناشناس در خیلی از جاهای حساس نفوذ دادهاند. بهزاد نبوی در شهریور سال 60 در اینباره چنین گفته است: یک مسالهای که در اینباره مطرح است و مردم باید در جریان قرار بگیرند، وجود عوامل نفوذی دشمن در حزب [جمهوری اسلامی] ، نخست وزیری و دادستانی است... اینطور آدمها [منافقین نفوذی] از همان اول نفوذ کردند و از حمایت قوی دولت موقت و بعدش بنیصدر هم برخوردار بودند... توانستند در خیلی جاها نفوذ کنند. رجوی درباره نیروهای نفوذی سازمان میگوید: «برادران خودمان در دادستانی و سپاه – که آنها را برای چنین روزهایی ذخیره کرده بودیم – بیکار نبودند». در کتاب غائله چهاردهم اسفند نیز به چند نفوذی سازمان در مراکزی مانند صدا و سیما، اداره دوم ارتش، حزب جمهوری خلق مسلمان و دفتر امام اشاره شده است.
جاذبه «امور اطلاعاتی» برای سازمان
در بیان علت نفوذ سازمان در نهادهای حساس از جمله نخستوزیری و دادگاههای انقلاب و مراکزی که به نحوی اطلاعات نظام در آنجا متمرکز بود، این توضیح لازم است که سازمان مجاهدین خلق دیرینهترین گروه در کار اطلاعاتی است. تا آنجا که اطلاع داریم، اینها نخستین گروهی بودند که از همان اوایل تکوینشان «گروه اطلاعات» تشکیل دادند؛ که مقدمهاش نفوذ ناصرسماواتی ( به عنوان متخصص اعزامی از برق تهران) به مرکز ساواک در باغ مهران بود و در بدو دستگیری اعضا در سال 50، صدها آدرس و نشانی از سران و مقامات رژیم شاه به دست ساواک افتاد.
همینطور اینها اولین گروهی بودند که بیسیمهای ساواک را شنود میکردند. و باز نخستین گروهی بودند که مجموعه اطلاعات و اسنادشان را در آن زمان به «میکروفیلم» تبدیل میکردند. پس از پیروزی انقلاب نیز پنهانکاری و «اطلاعات» محور فعالیتهای سازمان بود. درست در زمانی که مسؤولان و نیروهای جمهوری اسلامی درگیر کارهای اجرایی بودند، اینها داشتند نفوذیهای خود را در سپاه و مراکز اطلاعاتی نظام تحکیم و تثبیت میکردند و در فکر بردن اسناد و مدارک سری بودند. قراین و اطلاعات نشان میدهد که سازمان در ایجاد ارتباط و رفع مشکل خود با کشورها، مستقیما از طریق سرویسهای اطلاعاتی آنها عمل کرده است که یک مورد آن مساله سعادتی بود.
تصریح سازمان بر حضور و نفوذ در نهادها
در هفتهها و ماههای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نشریات سازمان، گهگاه مقابله نیروهای انقلاب با جریان نفوذ را به چالش میطلبیدند و بدین لحاظ – طبعا – حضور خود در نهادها را نه تنها نفی و رد نمیکردند بلکه بر حقانیت این حضور نیز پای میفشردند . از جمله در مقالهای زیر عنوان: «سخنی با برادران پاسدار: عدهای از طرفداران سازمان مجاهدین در اوایل انقلاب به پاسداران پیوستند؛ چرا طولی نکشید که آنها را تصفیه کردند؟!» بر این «حضور» یا «نفوذ» تصریح شده و از جمله چنین آمده است: در اوایل انقلاب کم نبودند طرفداران سازمان که برای پاسداری از انقلاب به این سنگر[= سپاه و کمیتهها] پیوستند ولی طولی نکشید که با به کار افتادن سرویسهای جدید اطلاعاتی آنها را شناسایی و تصفیه کردند.
حضور نفوذیهای سازمان در نهادهای انقلاب در اظهارات اعضای اسبق این تشکیلات نیز منعکس شده است. یکی از جداشدگان سازمان به نام علیرضوانی که دوران طولانی عضویت را از سرگذرانده است، میگوید: … از صحنه دادگاههای اوایل انقلاب 1357 شروع بکنم؛ مثلا آن اعدامهای اولیه،... بعد از پیروزی انقلاب 1357، خوب – به ظاهر- به اسم جمهوری اسلامی و کمیته و (نمیدانم) این چیزها تمام شد. درحالی که در باطن، کسانی هم از همه سازمانها از جمله سازمان مجاهدین خلق جزو آن دادگاهها بودند که [برخی] عناصر رژیم گذشته را بدون داشتن وکیل یا حتی آن دادگاههایی که از حقوق اولیه، حقوق مدنی اجتماعی، برخوردار نبودند، مخفیانه اعدام کردند.
از جمله آقایان وکلایی که از مجاهدین در [اوایل] آن دادگاهها و اعدامها شرکت داشتند و باعث و بانی تحریک کننده [برخی از] این اعدامها بودند، آقا[ی] رضا خاکسار بود که بعد از سال 1360 در درگیریهای داخل [کشور] کشته شد. نفر بعدیاش آقای نادر رفیعینژاد هست که کماکان در درون سازمان مجاهدین خلق است. عضو مرکزیت این سازمان است و الان هم در کشور آلمان (به عنوان پناهنده) دارد زندگی میکند... اینها جز و آن کمیسیون اولیهای بودند که – به اصطلاح – حکم اعدام را صادر میکردند و شبانه این اعدام اجرا میشد و سازمان هم همیشه پافشاریاش این بود. احسان نراقی نیز، ضمن بیان خاطرات خود از زندان جمهوریاسلامی، مطالبی را به نقل از سعید متحدین عضو سازمان که در همان زمان زندانی بود، بیان میکند که موضوع مربوط به نفوذ اعضای سازمان در دادگاههای انقلاب را تایید میکند:
درباره اعدامهای زیادی که درباره مسؤولان رژیم سابق صورت گرفت«سعید متحدین»، اطلاعاتی به من داد که براساس آنها متوجه شدم چنانچه مجاهدین اعمال نفوذ نمیکردند، تعداد این اعدامها آنقدر زیاد نمیشد... . در این زمان، مجاهدین با داشتن نگرش غیرمذهبی و با عنوان زندانیان سیاسی سابق، سمت دادیار دادگاه را به خود اختصاص دادند. آنها دادرسی دعاوی را با چنان شدت و حرارتی پیگیری میکردند که منطقا نتیجهای جز صدور حکم اعدام باقی نمیماند.
نفوذ سازمان در دادگاههای انقلاب و تصفیه آنان
در نخستین هفتههای پس از پیروزی انقلاب، نفوذ سازمان در دادسراها و دادگاههای انقلاب، وضوح چندانی نداشت. بویژه که تایید شدت عمل دادگاهها در مطالبات انقلابی مردم و مجموعه نیروهای دستاندر کار نیز منعکس بود.
نخستین اقدامها در پی فرمان حضرت امام خمینی
با پیگیری شورای انقلاب، روند تصفیه نفوذیهای سازمان از دادسراها و دادگاههای انقلاب از اواخر اسفند 57 آغاز شد و تا خرداد 58 ادامه داشت؛ این تصفیهها – البته – ناقص بود و حضور عناصر سازمان در سمتهای غیرقضایی کماکان دوام یافت. تصفیه این گروه در واقع در جهت تعدیل شرایط دادگاهها و پیشگیری از اجرای احکام عجولانه قرار داشت. نخستین اقدام، تعطیل موقت محاکمات و محدودکردن اختیارات دادگاهها بود که در اطلاعیه 25 اسفند 57 حضرت امامخمینی(ره) ذکر شده بود. متن اطلاعیه به قرار زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
نظر به اینکه تسریع در محاکمات و اجرای احکام درباره جنایتکاران – فیالجمله – منتفی شده است، لازم است از این پس محاکمات زیر نظر شورای انقلاباسلامی و دولت انقلاباسلامی صورت گیرد و به همین منظور دستور داده شده است که شورای انقلاب اسلامی آییننامه جدید تنظیم و تصویب نماید. از اینرو لازم است دادگاه مرکزی تهران، از این تاریخ تا تصویب آییننامه جدید، محاکمات را متوقف کند و دادگاههای شهرستانها به کار بازپرسی و محاکمه ادامه دهند؛ ولی اجرای احکام این دادگاهها از این پس موقوف به تایید دادگاه مرکزی خواهد بود که طبق آییننامه جدید صورت خواهد گرفت. تذکر این نکته بجاست که تمام دادگاههای انقلابی به جز رسیدگی به جرایم ضدانقلابی، حق هیچگونه دخالت در امور دیگر از قبیل دزدی و سایر اموری که موجب حد میشود را ندارند؛ زیرا دادگاههای فوقالعاده انقلاباسلامی، فقط مربوط به رسیدگی به امور ضدانقلابی در حال حاضر و در درون رژیم اختناق میباشد.
روحالله الموسوی الخمینی
در تبیین واگذاری امور دادگاههای مزبور به شورای انقلاب، ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر در امور انقلاب طی یک مصاحبه رادیو - تلویزیونی توضیحات مهمی را بیانکرد که اهم آن ذیلا درج میشود: اگرچه آن چیزی که انجام شده نه به معنای آن است که کسانی که مجرم بودند نمیباید محاکمه میشدند (بلکه آنها میباید محاکمه میشدند...) ولی ما در نحوه عمل صحبت داریم.
... مساله دادگاههای ما یکی از مسائلی است که همه دنیا دارد به آن توجه میکند؛ ببینید که این موازین شرعی که ما میخواهیم به دنیا ارائه بدهیم، چه هست. بنابراین، دادگاهها صرفا دادگاه و محاکمه این جنایتکاران نیست بلکه ارائه معیارهای خودمان به جهانیان است...
امیدواریم با ترتیب جدیدی که هم دولت و هم شورای انقلاب و هم در رأس همه خود امام مورد نظرشان است، بتوانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که این را در سطح جهانی ارائه دهیم.
2 گام عمده اصلاح دادگاههای انقلاب
در تاریخ پنجشنبه 16 فروردینماه 1358 «آییننامه دادگاههای انقلاباسلامی ایران» در 34 ماده منتشر شد. به موجب این آییننامه، اقدام کنندگان به «قتل، شکنجه و حبس مردم بیگناه ایران»، فعالیت در «تحکیم نفوذ بیگانگان در رژیم ننگین پهلوی» ،«غارت و حیف و میل بیتالمال و برهم زدن اقتصاد کشور» ،«اقدام به حمله مسلحانه» و... در دادگاههای انقلاب محاکمه میشوند. تدوین و انتشار این آییننامه که در زمان خود و با توجه به شرایط، مقرراتی دقیق و مترقی بود، گامی مهم در جهت ضابطهمند کردن امور دادگاههای انقلاب به شمار میرفت. مواد و تبصرههایی از این آییننامه به گونهای تدوین یافته بود که به حضور افراد مشکوک و فاقد صلاحیت قضایی در دادگاهها خاتمه دهد.
در ماده «2» آمده بود که اعضای اصلی دادگاه مرکباند از «یک قاضی شرع به پیشنهاد شورای انقلاباسلامی و تصویب امام – مدظله – و یک حقوقدان به انتخاب قاضی شرع،[و] یک نفر [کارشناس] مورد اعتماد مردم و آگاه به مقتضیات انقلاب اسلامی و دارای عدالت با تعیین شورای انقلاب». در تبصرههای «2» و «3» همین ماده تصریح شده بود که «هیچ یک از اعضای دادگاه نباید کمتر از 30 سال داشته باشد» و «یک نفر از طرف دولت در دادگاه باید حضور پیدا کند» و تبصره«1» ماده «6» نیز بر علنی بودن دادگاه تاکید داشت. در ماده«31»آمده بود: «پاسداران انقلاب و کمیتههای انقلاب، بدون اجازه کتبی دادستان، حق دستگیری هیچکس را ندارند و همچنین حق ندارند بدون اجازه کتبی دادستان انقلاب به خانه کسی وارد شوند یا مال کسی را توقیف کنند و در صورت تخلف از این ماده به دستور دادستان انقلاب از سازمانهای انقلاب – به کلی – برکنار خواهند شد و اگر عمل آنها جرم محسوب شود، از طرف دادسرای انقلاب تعقیب خواهند شد.
در ششم اردیبهشتماه 1358، خبری بدین مضمون منتشر شد که به فرمان امام برای تسریع در امر محاکمات و رسیدگی فوری به پرونده بازداشتشدگان، با تصمیم شورای انقلاب، گروهی از «قضات مومن و صالح» در دادسرای انقلاب اسلامی تهران بسیج شدند. در اجرای این فرمان، شورای انقلاب دادستان موقت تهران را انتخاب کرد و با بسیج قضات، این گروه قضایی کار رسیدگی سریع به پرونده متهمان را آغاز کرد. نیز اعلام شد هدف این است که به پروندههای بازداشتشدگان در اسرع وقت رسیدگی شود و ضمن تسریع در امر محاکمات، تکلیف افرادی که احیانا خطایی مرتکب نشدهاند نیز هر چه زودتر روشن شود تا ترتیب آزادی آنان داده شود. به گفته یکی از مسؤولان اسبق دادستانی، در اجرای فرمان مزبور، باقیمانده عناصر نفوذی سازمان در ردههای قضایی دادسرا و دادگاه انقلاب مرکز از این نهاد بیرون رانده شدند.
مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت در مصاحبه با یک خبرنگار فرانسوی که در تاریخ 12 اردیبهشت 58 منتشر شد، ضمن انتقاد به تبلیغات مطبوعات غربی علیه دادگاههای انقلاب گفت: آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست این احساسات [مثبت] و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود خائنان و جنایتکاران کشور ما نشان میدهند. خائنان و جانیانی که به جابرانهترین و وحشیانهترین صورت، مدت 25 سال یا بیشتر در این کشور حکومت کردند. در عین حال اگر شمار اعدامهای دادگاههای انقلاب را که به 60 نفر هم نمیرسد با تعداد بیش از یکصد هزار نفری که طی حکومت شاه کشته یا شکنجه شدند مقایسه کنیم، توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکلتر خواهد شد... در حال حاضر دولتی قانونی بر سر کار است و حالت انقلابی و روحیه انقلابی همچنان باقی است. ملتی که کشته داده، زخمی داده و غارت شده است... توقع دارد که هر چه زودتر به پاکسازی محیط اجتماعی خود بپردازد. در 23 اردیبهشت ماه 1358 فرمان مهمی از سوی امام خمینی (ره) صادر شد که موجب کاهش احکام اعدام دادگاههای انقلاب شد. متن فرمان چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای دادستان دادگاه انقلاب اسلامی!
در غیر از 2 مورد زیر:
1- کسی که ثابت شود آدم کشته است.
2- کسی که فرمان کشتار عمومی داده است یا مرتکب شکنجهای شده که منجر به مرگ شده باشد، هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از 2 مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.
روحالله الموسوی الخمینی
همزمان با صدور این فرمان، امام خمینی ضمن سخنرانی در جمع قضات اصفهان بر «اسلامی عمل کردن دادگاههای انقلاب» تاکید کرد و درباره اندازه «مجازاتها» و «مصادره اموال» اظهار داشت: اینکه من عرض میکنم- از اول هم گفتهام- که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق عمل بکنند. دادگاهها به تمام معنا اسلامی [باشند] و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یک وقتی گرفتار نباشد یا یک کمگناهی [مجازات] زیاد از اندازه به او تحمیل نشود... این از مسائل مهم است. قضیه مصادره اموال هم مسالهای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است همه اموالش از سرقت، دزدی، خیانت و چپاول و امثال ذالک بوده [مجاز است] و الا اگر کسی – فرض کنید – ساواکی بوده یا کسی – فرض کنید – وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است، این را نباید مصادره کرد، زیرا اینها زن و بچه دارند، اینها زندگی دارند... . در هر صورت، این یکی از مسائلی است که اموال مردم را بیخودی نمیشود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمیشود. البته اینها خلافکاری کردهاند. این حقوقی که گرفتهاند باید پس بدهند... و یک تادیبی هم باید بشوند.
سازمان و نفوذیها در برابر اصلاح دادگاههای انقلاب
تدوین آییننامه دادسراها و دادگاههای انقلاب اسلامی، اخراج نفوذیها و محدودیت دستگیریها و اعدامها، سازمان را برآشفت. از یکسو، افراد اخراجی با صدور اعلامیهها و چاپ جزوههایی که امضای «بازپرسان و قضات سابق تحقیق دادسرای انقلاب مرکز» را ذیل خود داشت، اصلاح دادگاههای انقلاب را تخطئه کردند و از سوی دیگر نشریه سازمان متبوع ایشان نیز حمله به دادگاهها را – با عناوین مختلف- آغاز کرد. نفوذیهای اخراجی با فضاسازی و پخش شایعات و تحلیلهای نادرست، مسؤولان دادگاههای انقلاب را به عناوینی نظیر ارتجاع و عقبنشینی در برابر امپریالیسم متهم میساختند و این کار خود را «ادامه راه» و «ادای وظیفه مکتبی» مینامیدند: ... پس از اخراج از دادسرا تا توان داشتیم به راهمان ادامه دادیم و هر بار با افشای حساسترین پایگاهها و عملکردهای امپریالیسم و ارتجاع در ادای وظیفه مکتبی خود کوشیدیم.
محور حمله به دادگاههای انقلاب، عدول از وضعیت پیشین و کمتر شدن اعدامها و مصادرهها بود. نشریه ارگان سازمان، در مقالهای ضمن انتقاد به حکم حبس ابد وزیر بهداری کابینه هویدا و اعدام نکردن وی مینویسد: این زمزمه که دیگر دادگاه انقلاب اسلامی ایران نقش و رسالت خود را از دست داده است، کمکم آشکارتر میشود... دادگاههای انقلاب که با چند سری اعدام انقلابی کارش را شروع کرد، از تایید و حمایت گستردهترین اقشار خلق ما برخوردار بود... به تدریج سمت و جهت دادگاههای انقلاب تغییر کرد ... ابتدا در سطوح بازپرسی تصفیههایی صورت گرفت که دقیقا هدف آن طرد حقوقدانان ورزیده بویژه مومن و صدیق و سازشناپذیری بود که بدون هیچ چشمداشتی شبانهروز مشغول خدمت بودند.
در آن زمان پرونده مزدوران جنایتکار رژیم شاه توسط این افراد صالح و مومن پیگیری و تکمیل میشد ... این گروه تا آنجا که میتوانست در مقابل فشار متنفذان و عزیزدردانهها که میخواستند جانیان شاه را «در ببرند» مقاومت میکرد. از این رو کارها آنطور هم که مرتجعان میخواستند پیش نمیرفت. حداقل درباره دادگاهها و بازپرسیهای انقلاب اینطور بود تا اینکه آنها راه حل قضیه را به زعم خود پیدا کردند و آن طرد و تصفیه همان افراد هشیار و مومنی بود که «سازشپذیر» هم نبودند! [در] کمتر از یک هفته عذر افراد مزبور را خواستند... .
مجددا تاکید میکنیم که دادگاههای انقلاب از مسیر اصولی و درست خود خارج شده... . همچنین تا مدتی، سوابق تصفیه عناصر سازمان از دادگاهها، در اطلاعیهها و سخنرانیها و مقالات مختلف یاد میشد. در یکی از اعلامیههایی که توسط «بازپرسان و قضات سابق تحقیق دادسرای انقلاب مرکز» منتشر شد، آمده است:
... ابتدا ما را از دادسرا – به اصطلاح- «تصفیه» کردند و بعد از تصفیه ما، دستهدسته جانیان رژیم سلطنتی را به اسم «عفو امام» آزاد کردند.
در انتهای این اعلامیه، جمع تصفیهشدگان طی چند بند خواستار اجرای اموری شدهاند که اهم آن به شرح زیر است:
... معرفی تمام وابستگان نظام شاهنشاهی با عکس و مشخصات...
- دستگیری ساواکیها و تمام فراریانی که از خارج آمدهاند و همچنین [دستگیری مجدد] آزادشدگان...
- برکناری افراد مشکوک که در ارگانهای اجرایی هستند و دستگیری آنها
- اعدام انقلابی تمام سرسپردگان و ایادی رژیم سلطنتی و جاسوسان امپریالیست بدون استثنا.
موضع جمع مزبور درباره مساله «عفو عمومی» نیز در مقالهای منعکس است که ابتدا در صفحه مقالات سیاسی و اجتماعی روزنامه کیهان، بهعنوان مقالهای آزاد و بدون امضا درج شد و پس از تدوین مجلدات مختلف «بازپرسان و قضات سابق تحقیق دادسرای انقلاب مرکز سخن میگویند» در جلد 3 آن نیز به چاپ رسید. در قسمتی از این مقاله آمده است: از تاریخ درس بگیریم و آیندهنگر باشیم. آنان که سخن از عفو و بخشش به میان میآورند باید بدانند تاریخ سخن آنها را ثبت خواهد کرد... .
اگر قدرت به دست مردم افتاده بود، کار جنایتکاران را یکسره میکردند و هرگز روزهای خونین بعد را نمیدیدیم و حالا اگر امروز کار مجرمان را در سراسر کشور یکسره کنند، روزهای خونین را دیگر نخواهیم دید.
سخنگوی دادگاه انقلاب اسلامی در همان زمان طی مصاحبهای تاکید کرد که در مقطع اول «دادسرای انقلاب تهران» از 25 بهمن 57 تا اواخر اردیبهشت 58 بخشی از کادر دادسرا و دادگاه انقلاب، «سمپات برخی از گروهها بودند» که به همین دلیل تصفیه شدند. وی در این مصاحبه بر تداوم مشی قاطعانه دادگاههای انقلاب در قبال مجرمان با رعایت قانون و شرع و رسیدگی دقیق به مدارک و ادله پرونده متهمان تاکید کرد و اتهامات تصفیهشدگان مبنی بر عملکرد ضعیف دادگاههای انقلاب را مستندا نادرست خواند. مدتی بعد در مصاحبه دیگری، سخنگو و حاکم شرع دادگاههای انقلاب، آیتالله محمدیگیلانی ضمن تشریح شیوه رسیدگی و صدور احکام مجرمان، محدودیت احکام اعدام بر اساس فرمان امام خمینی – که تنها شامل کسانی میشد که مرتکب قتل یا دستور یا شکنجه منتهی به قتل شده باشند – را تبیین کرد و ضمن اعلام حق متهمان برای داشتن وکیل بر ضرورت رعایت دقیق و کامل موازین اسلام تاکید کرد.
ملاقاتهای اعضای سازمان با امام خمینی
نخستین ملاقات نماینده سازمان با امام خمینی در نجف و در سال 1349 در رابطه با بازداشت 9 نفر از اعضای سازمان در عراق که یک هواپیما را ربوده و به آن کشور برده بودند، توسط تراب حقشناس از کادرهای قدیمی سازمان صورت گرفت.
اواخر سال 1350 و همزمان با تشکیل دادگاه رهبران و اعضای سازمان، حسین روحانی عضو مرکزیت که در خارج کشور بسر میبرد، طی چند جلسه با امام ملاقات کرد. لطفالله میثمی نقل کرده است که خلیل رضایی، عباس داوری، حمید نوحی، رضا رئیسطوسی قبل از پیروزی انقلاب در پاریس از طرف سازمان با امام خمینی ملاقاتی داشتهاند و امام در آن دیدار به آنان توصیه کردهاند که در جهت وحدت بیشتر اقداماتی انجام دهند.
البته ابراهیم یزدی که تاکید دارد در تمام ملاقاتهای امام در پاریس حضور داشته است، میگوید: من به یاد ندارم که از مجاهدین شناخته شده کسی در پاریس به دیدن ایشان آمده باشد اما علاقهمندان یا وابستگان آنها با آن نوع مبارزه[روش امام] موافق نبودند. نخستینبار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روزنامههای کیهان و اطلاعات 8 اردیبهشتماه 1358 از ملاقات و مذاکرات رهبران سازمان با امام خمینی خبر دادند. این دیدار صبح روز پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه در اقامتگاه امام در قم و بهطور خصوصی انجام شد.
با توجه به ارتداد بخش اعظمی از نیروهای سازمان و برای جلوگیری از هرگونه شائبهای در مبانی دینی باقیمانده آنها، امام قبلا از مسؤولان سازمان خواسته بود تا مواضع اعتقادی خود را رسما اعلام کنند و سپس به ملاقات ایشان بروند و سازمان در قالب یک اطلاعیه و یک نامه به امام که اولی شرح شأن صدور نامه است، مبانی عقیدتی خود را اعلام کرد. متن اطلاعیه بدین شرح است:
به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران
اخیرا پارهای شایعات که اذهان خواهران و برادران عزیز مسلمان را نسبت به مجاهدین خلق ایران مشوب مینمود شنیده میشود؛ شایعاتی که به دنبال ضربه خائنانه فرصتطلبان چپنما به سازمان در سال 54 قوت گرفته و ارکان عقیدتی اسلامی برادران ما را مخدوش جلوه میداد و نهایتا آب به آسیاب همانهایی میریخت که اصطلاح ضداسلامی و ضدمردمی «مارکسیسم اسلامی» را ابداع و رایج کرده بودند. خوشبختانه پدر بزرگوار و روحانی ما حضرت آیتالله امام خمینی از مدتها قبل بطلان این اصطلاح آریامهری را برملا کرده و مشت محکمی در این رابطه به دهان شاه خائن کوبیده بودند.
از سوی دیگر مجاهدین خلق ایران نیز به اعتبار 14 سال کار خونبار مکتبی خود نیازی به رودررویی مستقیم با شایعات فوقالذکر که حاصلی جز تشدید اختلافات و ایجاد نفاق در درون صفوف به هم فشرده مردم ندارد، نمیدیدند؛ صفوفی که اکنون نیز بیش از همیشه به وحدت و یگانگی نیازمند است بویژه که ارکان عقیدتی اسلامی ما از پیش نیز در مدارک مستند آموزشی سازمان به تفصیل، تشریح و اثبات شده و سری جدید آموزشهای ایدئولوژیک نیز که تکمیل شده است به تدریج آماده انتشار میگردد. لیکن در یکی، دو ماه اخیر شایعات زیانبار مزبور حتی به گوش امام نیز رسیده بود تا اینکه ایشان امر و سفارش کرده بودند که جهت روشن شدن مطالب، ارکان عقاید و جهانبینی خود را از طریق وسایل ارتباط جمعی به اطلاع همگان برسانیم.
گو اینکه تشریح جامع و منطقی عقاید و ارکان جهانبینی توحیدی مستلزم کتب و جزوات مشروحی است که تدریجا در اختیار عموم قرار خواهد گرفت لیکن پیام امام ما را بر آن داشت که به زبانی ساده و همهفهم اصول شناخته شده دین اسلام و آیین انقلابی تشیع را که لاجرم لازمه انفکاکناپذیر بنیادهای اعتقادی هر فرد یا گروه مسلمان و از جمله مجاهدین خلق ایران است، ضمن نامه کوتاهی به امضای یکی از برادران، به اختصار و با وضوح تمام جهت روشن شدن ذهنعامه مردم به عرض ایشان برسانیم. امید است که مدد گرفتن از کلماتی آشنا که در هر کتاب مقدماتی شرعیات نیز به چشم میخورد بتواند از انحراف افکار و مفسدهجویی جلوگیری کرده و جریانها و افراد مسؤول را به ممانعت از هرگونه جدایی و تفرقه در میان نیروهای مردم برانگیزد.
همچنین اکنون که صحبت از شایعات کردیم بیمناسبت نیست اضافه کنیم: از آنجا که عدهای شایع کرده بودند که فرمایشات دیروز امام نشانه تکدر خاطر ایشان از مجاهدین خلق ایران بوده است، عصر امروز با اعضای خانواده امام تماس گرفته و حقیقت امر را جویا شدیم که پس از سوال از حضرت ایشان روشن گردید که منظور ایشان چنین نبوده و ایشان چنین نظری نداشتهاند. همینطور راجع به معجولاتی از قول ایشان مبنی بر «طرد مجاهدین و تعرض به آنها» که عدهای در گوشه و کنار کشور مدعی آن بودند سوال کردیم که فرموده بودند به هیچ وجه منظوری نداشته و چنین چیزی نگفتهاند. ضمن جلب توجه عموم خواهران و برادران مسلمان به احتراز از شایعات مجعول امیدواریم که با کوتاه شدن هرچه سریعتر دست استعمار از این میهن، هیچ محلی برای نفاق و جدایی نیروها و صفوف مردمی برجانماند.
مجاهدین خلق ایران
31 فروردین 58
اکنون متن نامه فوقالذکر از جانب«سازمان مجاهدین خلق ایران» و به مثابه نقطه نظرهای جهانبینانه عموم اعضای آن،بدین وسیله به اطلاع عموم میرسد: حضور پدر بزرگوارمان رهبری انقلاب«حضرت آیتالله العظمی امام خمینی»
پس از عرض سلام، کمترین فرزندان مجاهد آن حضرت، حسبالامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی اینجانبان سوال فرمودهاید معروض میدارند: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنی عشری است. همان تشیع علوی و همان ارکان عقیدتی قرآن یعنی کتابی که از ابتدا تا انتها بدون کمترین خدشهای تا ابد راهنمای بشریت و مورد اعتقاد مسلمانان بوده و خواهد بود. با این همه حسب فرامین شفاهی پدر گرامیمان که در اینباره سوال کرده بودید مختصرا ارکان عقیدتی خود را که برخلاف نظرگاههای مادی است به شرح زیر اعلام میداریم:
1- توحید: جهان را خالقی است یکتا، احد، لمیلد و لم یولد که مشیت جمله کائنات در ید قدرت اوست. ذاتی یگانه و بیهمتا که کل شیء هالک الا وجهه... و نشهد ان لا اله الا الله... کلیه صفات ثبوتیه و سلبیه ذات باری چنانکه در عموم کتب شرعیات آمده است نیز بیگمان لازمه هر عقیده اسلامی است که فرزندان شما از آغاز بدان معتقد بوده و هستند.
2- عدل: خدای یکتا عادل است. عدل مطلق و نمیشود که حتی به قدر«پوسته خرمایی» ستم روا دارد.
3- نبوت: از طریق وحی، انبیای مرسل که اول آنها حضرت آدم و خاتم آنها حضرت محمد(ص) هستند جهت بشارت و انذار بندگان به پیامآوری فرستاده شدهاند و نشهد ان محمداً رسولالله.
4- امامت: پس از ختم نبوت، از ذریه رسول اکرم و علی علیهالسلام جهت ادامه هدایت بنی بشر 12 تن ائمه که آخرین آنها زنده و غایب است به منصب امامت رسیده و اسلام ما را به اوج اعتلا رساندهاند.
5- معاد: بنیبشر را حیاتی است پس از مرگ که در آن به کیفر و پاداش اعمالی که در این جهان از آنها سرزده است، خواهد رسید. خصوصیات جهان اخروی همان است که در کتاب خدا(قرآن) خط به خط و نکته به نکته آمده است. والسلام علیم«مسعود رجوی» 30 فروردین 58.
والسلام علیکم ـ«مسعود رجوی»ـ 30 فروردین 58
در پی انتشار این اطلاعیه و تصریح سازمان بر اعتقادات اسلامی، آنچه که در مطبوعات درباره ملاقات مرکزیت سازمان با امام، درج شد از جمله روزنامه کیهان بدین شرح بود: عدهای از اعضا و مسؤولان سازمان مجاهدین خلق ایران به مدت یک ساعت با امام خمینی ملاقات و گفتوگو کردند و امام فرمایشات و رهنمودهایی خطاب به اعضای سازمان مجاهدین خلق ایراد کردند. مجاهدین خلق که مسعود رجوی و موسی خیابانی نیز در میان آنها بودند در این دیدار که روز پنجشنبه انجام شد سقوط دیکتاتوری پهلوی، استقرار جمهوری اسلامی و فرمان تشکیل شوراها و انجمنهای ایالتی و ولایتی را به امام خمینی تبریک گفتند. مسعود رجوی در سخنان خود با امام اظهار داشت: «اکنون که ما به خدمت شما رسیدهایم خواست و تمنای مادی و دنیوی نداریم.» وی افزود:«تمرکز قدرت روحانی و سیاسی وقتی به هم دست میدهند نیرویی است که کون و مکان را میتواند تغییر دهد و این موفقیت امروز ماست و باید در جهت خدا و در جهت مردم از آن استفاده کرد».
مسعود رجوی همچنین گفت:«ما مکتبمان اسلام را ساده پیدا نکردهایم، اعتقاد به آن را از لابهلای رنج و خون این مردم، از لابهلای جوخههای اعدام و شکنجهها کسب کردیم». امام ضمن فرمایشاتی خطاب به مجاهدین خلق بر اهمیت تلاشهای سازنده به خاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق تاکید کردند و افزودند: «اسلام بیش از هرچیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است».
متن روزنامه اطلاعات هم دقیقا همین متن است و فرمایشات امام در صحیفه امام نیز عیناً به همین شکل آمده است. از قرائن چنین به نظر میرسد که متن مندرج در روزنامهها را خود سازمان تهیه کرده و به مطبوعات داده است، چرا که بخش اصلی سخنان ایشان را که بعدها رضا کیوانزاد ارائه کرده است، عنوان نشده بود. امام در آن ملاقات همچنین گفت:«من تاکنون علیه شما سخن نگفتهام. اما هر وقت ببینم شما خارج از اسلام هستید سخن خواهم گفت». این بخش از سخنان در آن زمان منتشر نشد تا اینکه بعد از فرار مرکزیت سازمان از ایران قسمتی از این ملاقات از زبان موسی خیابانی در نشریه مجاهد، در خارج از کشور منتشر شد که عیناً آورده میشود: [امام] خمینی گفت من تاکنون علیه شما حرفی نزدهام، اما هر وقت که ببینم شما خارج از اسلام هستید، خواهم گفت.
... خلاصه و چکیده صحبت ما، در برابر [امام] خمینی عبارت بود از: آزادی و در مقابل، خمینی ضمن سفارش ما به، به اصطلاح اسلام، در لفافه خواست تا مبارزه علیه مارکسیستها را بر دوش ما بگذارد. در هر صورت این ملاقات نخستین و آخرین دیدار رسمی سازمان با[امام] خمینی بود. پیش از آن، بعضی برادران ما و در یک مورد، تا آنجا که یادم هست خود برادرمان مسعود، در روزهای قیام با او دیداری غیررسمی و کوتاه داشتند.
مقالهای در نشریه مجاهد، مقدمات این دیدار غیررسمی اشاره شده در سخنان خیابانی را چنین ترسیم میکند: یکی، دو شب پس از قیام 22 بهمن 57 [امام] خمینی پسرش احمد را به دیدار برادر مجاهدمان مسعود فرستاد. احمد خمینی از ابتدای شب تا صبح روز دیگر با برادرمان مسعود گفتوگو داشت. از برادر مجاهد محمد حیاتی- که در این دیدار حضور داشت و خود، احمد خمینی را چشم بسته به پایگاه محل اقامت مسؤول اول سازمان آورده بود- شنیدیم که احمد خمینی پس از مقدمهچینیهای بسیار و از هر دری سخنی، مشخصا در برابر انتقادات بسیار صریح و روشن مخاطبش نسبت به رژیم جدید، سرانجام از جانب پدرش 3 شرط را به مجاهدین پیشنهاد کرد که در صورت پذیرش آنها میتوانند خود وارد رژیم شده و هر کاری و مقامی میخواهند به دست گرفته و به اتکای توانایی سازمانی خود آن را پیش ببرند:
اولا: پذیرش رهبری امام(خمینی)...
ثانیا: صدور یک اعلامیه صریح از جانب مجاهدین علیه مارکسیستها و دیگر نیروها و جریانات غیرمذهبی و«خدانشناس» که باید توسط شخص برادر مجاهد مسعود رجوی در سخنرانی عمومی خود در دانشگاه تهران اعلام میشد.
ثالثاً: پذیرش این مطلب که[امام] خمینی با هرکس وارد جنگ یا وارد صلح شود مجاهدین نیز از او تبعیت کنند.
نشریه سازمان همچنین میافزاید که روز بعد، حجتالاسلام سیداحمد خمینی، مسعود رجوی و بعضی دیگر از مسؤولان و اعضای سازمان را به دیدار امام در مدرسه رفاه برد. خود رجوی نیز از دیدار به اصطلاح غیررسمی خود که خیابانی بدان اشاره کرد یاد کرد و بدون پرداختن به اصل مذاکره و اینکه بین آنها و امام چه گذشت به جعل حاشیه درباره ملاقات رسمی قم پرداخته، میگوید: با[امام]خمینی نیز همین حرف را[حل و فصل مسائل خلق] در میان گذاشتیم، همان 3-2روز اول، پسرش آمد ما را برد در آن مدرسه رفاه، بعد هم در قم با حدود 20 نفر از برادران به سراغش رفتیم. البته به رسم خودمان دیدار کردیم: خوب آخر در شأن مجاهدین نبود هرکس دستش را دراز کند، آن را ببوسند، ما دست آقا را مؤدبانه زدیم کنار و فقط روبوسی کردیم. تکبیر کشیدن و هلهله کردن هم که کار ما نبود.
خوب آقا از کنار زدن دستش و مصافحه و معانقه موسی و من عصبانی شد. بعداً پسرش در آخر ملاقات آمد بیرون و به ما گفت: خوب امام جای پدرتان است. رضا کیوانزاد از مسؤولان مهم سازمان که از سال 54 در زندان به سازمان پیوسته بود، اطلاع خود را از جلسه قم چنین بیان میکند: افراد حاضر در جلسه عبارت بودند از مسعود رجوی، موسی خیابانی، عباس داوری و محمود احمدی. در ابتدای ملاقات امام اینطور صحبت را شروع میکنند: سوابق سازمان شما اینطوری بوده. اشاره میکنند به تغییر ایدئولوژی و ... میگویند که این کتاب تغییر ایدئولوژی و اعلام مواضع شما را آورده بودند به من گفته بودند، اینها اینطور هستند. این تیپ هستند و من گفتم که اگر اشتباهی شده و اگر مسالهای به وجود آمده مربوط به گذشته است. به هر جهت شما جوانید. الان انقلاب شده و مردم ما متحول شدند و ما باید دست به دست همدیگر بدهیم برای سازندگی و میتوانیم و شما میتوانید اشکالاتتان را برطرف کنید... به هرجهت امام گفتند شما بروید خودتان را اصلاح بکنید و بعد با توجه به[اصلاح] این اشتباهتان، بروید تبلیغ کنید و بروید با مردم باشید خدا هم کمکتان میکند... .
البته از این جلسه هیچ نواری و هیچ متنی، به طور رسمی تهیه نشد. فقط نواری دزدانه خود سازمان تهیه کرد که به عدهای از افراد داخلی سازمان دادند، صدایش خیلی پایین بود، من هم همین چند جمله آن در ذهنم مانده که برایتان گفتم. احمد قدیریان نیز روایتی مشابه متن فوق بدین شرح دارد: پس از پیروزی انقلاب در ملاقات اعضای اصلی گروه مجاهدین با حضرت امام، ایشان سفارشهایی را به این گروه میکنند: [بعضیها] مسائل تغییر ایدئولوژی را با من در میان گذاشتند، من به آنها گفتم:[... شما] جوان هستید، اول کار است، شما توبه کنید و خدا توبه شما را قبول میکند و خدا کمکتان میکند، بروید و خودتان را اصلاح کنید.
اعظم طالقانی وقایع پس از ملاقات اعضای سازمان با امام را در مصاحبهای چنین توضیح میدهد: همان شب مسعود رجوی، پرویز یعقوبی و چند نفر دیگر از بچههای سازمان هم آمدند و شب همه آنجا منزل سید احمد آقا خوابیدیم. فردای آن روز قرار شد همگی ناهار بروند باغ تولیت و بعدازظهر هم پدر در مدرسه فیضیه سخنرانی کند... در همین احوال، پدر با بچهها[مجاهدین] صحبت میکرد که ناگهان صدایش بلند شد. البته من بیرون اتاق بودم، اما صدایش را میشنیدم. جمله پدر این بود که«مگر شما نسبت به من تعهد ندارید؟» این را که شنیدم در اتاق را باز کردم و داخل شدم. آنها فشار میآوردند که «آقا این را بگو، آن را بگو، سپاه درباره شما اینگونه گفته، شما نباید کوتاه بیایید و ...».
حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی از ملاقات سران سازمان با امام چنین یاد میکند: ... خود امام و بیت ایشان- که در آن موقع از حاج احمد آقا و حسین آقا خمینی هر دو باید اسم ببرم- رفتار نامساعدی نسبت به اینها[=اعضای سازمان] نداشند. امام در سال 1358 در قم به آقایان رجوی و موسی خیابانی ملاقات دادند. البته من یادم هست که برای من و بعضی از دوستان از جمله شهید حقانی، آقای جعفری گیلانی، آقای فاکر و آقای عبایی خراسانی شبههای در رابطه با این ملاقات ایجاد شد. در جلسهای که با هم بودیم صحبت شد که چرا امام باید اینها را بپذیرد؟ بعضیها گفتند که شاید امام عنایت دارد که اینها جذب انقلاب بشوند... خدمت امام رفتیم و سوالمان خیلی رک و صریح این بود که«چرا به رجوی و موسی خیابانی ملاقات دادید؟
این باعث شبهه برای دیگران شده است.» امام 2 جمله بیان کردند- البته روش امام کلا همین بود-«یکی اینکه من احتمال میدادم که اینها مطالبی داشته باشند که به گوش من نرسیده باشد و بعد بگویند ما مطالبی داشتیم و امام وقت ندادند به گوش او برسانیم و اگر میگفتیم، امام قبول میکرد. من چرا باید این فرصت را از اینها بگیرم. باید اینها میآمدند و میگفتند. دوم اینکه من خودم مطالبی داشتم که باید به اینها میگفتم بهعنوان اتمام حجت که خدای نکرده بعدها در دل خودم نماند که چرا حرفهایم را به اینها نگفتم و اینها نگویند که امام حرفهایش را به ما نگفته بود و آنها هم آنجا به من قول دادند که حرفهای مرا برای دوستانشان هم نقل کنند».
در تدارک «شورش»
بحرانسازی با الگوی شورشگری اجتماعی
28 ماه شورشگری اجتماعی در اشکال افراطی راهپیمایی، تحصن، درگیری خیابانی، میتینگ و سخنرانی، تحریک خشونتبار افکار عمومی، تحریف، دروغپردازی علیه رهبران جمهوری اسلامی و تحریک احساسات جوانان کمتجربه دانشآموز و دانشجو و ... در سطح جامعه تاثیرات منفی عمیقی گذاشت. فهرست مواردی را که سازمان در طول روند شورشگری اجتماعی با تمسک به آنها قصد جذب نیرو، آموزش نیرو، کینهورزی علیه رهبران جامعه و توجیه مناسب برای درگیری خیابانی و زد و خورد و آمادگی برای رویارویی نهایی با نظام را داشته است، میتوان به صورت زیر فهرست کرد:
1- حمله ساختگی به مراکز سازمان: اصلیترین بهانه برای درگیریهای بعدی، موضوع پیچیده حمله عناصری جاهل یا آموزشدیده به مراکز سازمان است که برخی از مسؤولان بخش اجتماعی بعدها اعتراف کردند که سازمان به علت نیاز به مستمسک، برخی حملات را به دفاتر و روزنامهفروشیهای خود طراحی میکرد یا با تحریک حساب شده برخی از مردم مخالف و واکنشهای زنجیرهای ناشی از آن، زمینه ایجاد و گسترش درگیریها را فراهم میساخت.
2- موضوع دستگیری سعادتی: سازمان در پی دستگیری سعادتی تحصن و راهپیمایی و درگیریهای برنامهریزی شده خود را شروع کرد و به جای پاسخگویی به افکار عمومی و مسؤولان- درباره اقدام جاسوسی یکی از رهبران خود- از این موضوع به عنوان مستمسکی برای ایجاد تشنج و افزایش سطح کمی و کیفی درگیریها بهره جست.
3- مساله مسلح بودن سازمان: نگهداری غیرقانونی سلاح نیز یکی از مواردی بود که سازمان درباره آن به مواجهه و مقابله با دستگاه قضایی و انتظامی، بویژه دادستانی انقلاب، کمیته و سپاه پرداخت.
4- بحثهای خیابانی: بحثهای سیاسی و مشاجرات جدلگونه از تاکتیکهای سازمان بود که بین موافق و مخالف در پارکها، خیابانها و پیادهروها به راه میانداخت. این بحثها با ادبیات خشونتورزانه سمپاتها و هواداران تشکیلاتی سازمان، معمولا منجر به درگیری شده و عموما برای ایجاد کینه و تنفر از نظام در بین جوانان راهاندازی میشدند. بحثها درباره موضوعات روز مانند روحانیت، ارگانهای انقلابی، آزادی سعادتی، ارتجاع و ... بودند.
5- شعارهای تند ضدامپریالیستی: متهم کردن نظام و رهبری به سازش با آمریکا با تمسک به برخی مواضع دولت موقت، از جمله بهانههای درگیریساز سازمان بودند. این اتهام (سازش با آمریکا) بعد از تسخیر لانه جاسوسی رنگ باخت و سازمان در این زمینه به انفعال افتاد.
6- زندانی شدن و شکنجه اعضا و هواداران: بخش عظیمی از تبلیغات سازمان برای تعمیق کینهورزی هواداران نسبت به نظام- بویژه در سال 59 و اوایل سال 60- شایعات و دروغپردازیها درباره این موضوع بود. اگرچه بارها کذب بودن آنها با اسناد و مدارک اثبات میشد اما سازمان با شیوه تکرار و تحریف، موضوع را زنده نگه میداشت.
7- شعارهای تند غیرعملی در پوشش اصلاحطلبی: این شعارها به منظور جذب افراد طبقه محروم بیان و در فضای سیاسی آن موقع توسط همه گروههای چپ سر داده میشد. سازمان در مسابقه اینگونه شعارها، سعی میکرد جلوتر از دیگر گروههای چپ قرار گیرد و رادیکالترین و عوامفریبانهترین شعارها را ارائه دهد تا جایگاه خود را به عنوان نیروی پیشتاز چپرو حفظ کند.
8- حمله تبلیغاتی تحت عنوان ارتجاع: سازمان با طرح موضوع دوگانه کاذب «مبارزه و ارتجاع» از داخل زندان و تبدیل آن به دوگانه «انقلاب و ارتجاع» در فضای پس از پیروزی انقلاب، تلاش گستردهای کرد تا نیروهای پیرو خط امام و روحانیت و نهادهای انقلابی را مصادیق اصلی ارتجاع معرفی کند. در این مرزبندی، سازمان نیروهای چپ مارکسیست و در مقطع پس از انتخابات ریاستجمهوری، لیبرالها را نیز در صف مقابل- به اصطلاح- ارتجاع قرار میداد و داعیه تشکیل جبهه ضدارتجاع را در تبلیغات فراوان خود طرح میکرد.
9- تبلیغات و درگیریهای وسیع سیاسی- اجتماعی علیه «انتخابات»ها: در این مواقع سازمان شدیدترین حملات تبلیغی و سیاسی را علیه انتخاباتهای مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری کرده و انگیزه براندازی نظام را در میان هواداران تقویت میکرد.
10- انجام اعمال ظاهرا تبلیغی: سازمان با کارهایی مانند فروش نشریه، ایجاد دکه و بساط کتابفروشی، پخش تراکت و شعارنویسی و میتینگ و سخنرانیهای گوناگون در شرایط مختلف- که عموما ماهیت ضدحکومت داشتند- زمینه بهرهبرداری از «شورشگری اجتماعی» را میسر میساخت.
آغاز مرحله شورشگری اجتماعی
سازمان طی اطلاعیهای در 13اسفند1357 به بهانه هشدار درباره «توطئه ضدانقلابی شرمآوری برای حمله به دفتر جنبش ملی مجاهدین» با مقایسه شرایط پس از انقلاب و رژیم شاه، ضمن بزرگنمایی تشکیلات سازمان و مظلومنمایی، مدعی شد که «گروههای مشکوک راستگرا» تهاجم علیه آن را آغاز کردهاند و از این پس مسؤولیت برخوردها و حوادث برعهده سازمان نخواهد بود. ادبیات خشونتبار و لحن تهدیدآمیز بیانیه در حالی که تنها 3 هفته از پیروزی انقلاب گذشته بود، نشانه آشکاری از تمایل شتابناک سازمان به شورشگری محسوب میشد؛ آن هم در شرایطی که کمترین زمینه برای شورشگری وجود نداشت.
سازمان طی اطلاعیه سیاسی- نظامی شماره 22 در تاریخ 26 فروردین 1358، در اوج همبستگی ملت، خطر «جنگ داخلی» را مطرح کرد. روحیه شورشگران اقتضا میکرد جامعه را در آستانه جنگ داخلی، کشمکش و تضادهای حلنشدنی بنمایانند. در اردیبهشتماه 1358، متعاقب چند درگیری پراکنده در شهرهای کوچک در 2 ماه گذشته و اقدام به «خلع سلاح» چند دفتر سازمان، در دفاتر سازمان در آبادان و خرمآباد درگیریهایی به وجود آمد. این درگیریها معمولا غیرمسلحانه و از سوی افراد عادی بوده است که بعد از مشاجره چندساعته قصد ورود به دفاتر را داشتهاند. نکته قابل ذکر آنکه شورشگران اجتماعی معمولاً هم خود را در خطر تصور میکنند و هم مترصد فرصتی هستند که کوچکترین درگیری را با عملیات سیاسی وسعت بخشند. سازمان، حملهکنندگان را چنین جناحبندی میکند:
1- بقایای رژیم پهلوی 2- ارتجاع و راستگرایان 3- افراد صادق پیرو دسته دوم. در ادامه، سازمان دسته دوم را دشمن اصلی خود در صحنه سیاست و اجتماع میداند زیرا آنان هستند که مجاهدین را التقاطی و منافق میدانند. در بررسی 11 شماره نشریه پیام خلق از اسفند 1357 تا اردیبهشت 1358 آشکار میشود که در تبلیغات سازمان به طور خاص تاکید بر این است که دشمن اصلی در داخل، ارتجاع است.شورشگر اجتماعی همیشه احتیاج به یک هدف ثابت و گاه موهوم دارد که همه کینهها و نابسامانیها را متوجه او سازد. ترویج احساس کینه نسبت به افراد طرفدار انقلاب و مؤمن، جزو آموزشهای سازمان بوده است. یکی از اعضای سازمان که نقش بارزی در صحنه درگیریها داشته حال و هوای آن زمان را چنین توصیف میکند:
مسؤول ما، ما را نسبت به افراد مذهبی و حزباللهی حساس میکرد و میگفت: «چهار چشمی آنها را بپایید، منازلشان را پیدا کنید. اینها دشمنان سازمان هستند».
در خردادماه 1358 از سوی سازمان به تمام دفاتر شهرستانها دستور داده شد که 4 خرداد را پرشکوه برگزار کنند و در صورت درگیری مقابله کنند. استفاده از مناسبتهای مختلف که میتوانست برای سازمان مشروعیت و اعتبار به همراه آورد یکی از شگردهای تبلیغی برای جذب هوادار قلمداد میشد. در اکثر شهرستانها درگیریهایی میان گروههایی از مردم که شعارهایی به نفع انقلاب و رهبری میدادند با هواداران سازمان به وجود آمد. ما در مراسم 4 خرداد 58 میخواستیم پوست حزباللهیها را بکنیم. همه چیز را فراهم کرده بودیم؛ چوب تیز شده، نانچیکو (یک وسیله ورزشی – رزمی)، زنجیر و کمربند همه زیر نظر من بود... من حفاظت مراسم را به عهده داشتم.
در تهران مراسم 4 خرداد 1358 به مناسبت سالگرد سران سازمان، همراه با تظاهرات از میدان راهآهن تا پارک خزانه انجام شد. در این مراسم با صبغه تبلیغاتی ضدآمریکایی و متهمسازی ضمنی حاکمیت جمهوری اسلامی به مماشات در قبال امپریالیزم آمریکا، درگیری مختصری نیز روی داد. یکی از شعارهای اصلی این تظاهرات این بود: «آتش عصیان خلق، همیشه توفنده باد / ارتجاع ارتجاع یکسره نابود باد». پس از 23 خرداد 58 و انتشار خبر و برخی اسناد دستگیری سعادتی – در 6 اردیبهشت توسط سپاه پاسداران به اتهام جاسوسی به نفع شوروی – این موضوع در تبلیغات سازمان نقش اصلی را یافت:
تمام شعارهای محوری سازمان در تمام تبلیغات و راهپیماییهای مردمی در نیمه اول سال 58 حول و حوش آزادی سعادتی قرار گرفت. فشار بر رژیم باید آنقدر گسترده و مردمی شود تا رژیم مجبور شود تمام حرفهایش را پس بگیرد. در 12 تیر 58- مقابل دادگستری – میان تعدادی از مردم و هواداران سازمان که به حمایت از سعادتی تظاهرات میکردند، درگیریای رخ داد. یکی از مجروحان حادثه در گفتوگو با روزنامه جمهوری اسلامی چنین میگوید: در خیابان خیام با تظاهرات مجاهدین مواجه شدم. با تسلط بر اعصابم میخواستم مساله سعادتی را کمی برای مردم روشن کنم که توسط عدهای محاصره شده و با مشت و لگد مرا مضروب کردند... مردمی که این منظره را مشاهده کردند بلافاصله مرا به پیادهرو آوردند و من از آنها خواستم که «هیچگونه حمله یا درگیری با مهاجمان نداشته باشید».
با اینکه توانایی خود را از دست داده بودم معهذا مطالب خود را برای مردم بیان کردم و پس از آن به بیمارستان منتقل شدم. سازمان که قادر نبود با پیگیری موضوع سعادتی از مسیر قانونی و صحیح، اقدام وی را موجه سازد، میکوشید با حاشیهروی و مظلومنمایی در قالب ادعای شکنجه، فضای سنگینی علیه دادستانی انقلاب ایجاد کند و در عرصه تبلیغات اجتماعی تکلیف خود را روشن کند. در نامه نهضت آزادی درباره محمدرضا سعادتی، مورخ 3 تیر 1358 آمده بود:... پزشک بازدیدکننده پس از معاینه دقیق ایشان آثاری که دال بر شکنجه باشد نیافت... مجاهدین باید نسبت به رفع اتهام از عضو قدیمی و خود سازمان اقدام مجدانهتری انجام دهند ... اکنون یک هفته است که بازپرس و دادستان در انتظار انجام تحقیق از نماینده جنبش [ملی مجاهدین] هستند.
دادستان کل انقلاب اسلامی در همان ایام عنوان کرد: «عدم حضور نماینده مجاهدین خلق، دادگاه سعادتی را به عقب انداخته است.» اما در اطلاعیههای سازمان مکرراً بر نحوه دستگیری و ادعای شکنجه تاکید میشد و آشکارا از پیگیری قضایی و بررسی ماهوی موضوع امتناع میشد. در واقع سازمان با حاشیهسازی از اصل ماجرا طفره میرفت و حتی نماینده خود را برای «پیگیری شکایت» و نه «تشکیل دادگاه» معرفی کرد تا روند قضایی با تاخیر و اشکال مواجه شد.
در این میان سران روحانی و غیرروحانی شورای انقلاب و دولت با درگیری و تشدید اختلافات داخلی به انحای گوناگون اعلام مخالفت کرده و جامعه و گروههای سیاسی را به آرامش و پرهیز از تشنج دعوت میکردند. آیتالله شهید دکتر بهشتی درباره درگیریها در اجتماعات سیاسی ضمن تاکید بر لزوم رسیدگی به آنها نظر خود و حزب جمهوری اسلامی را اینگونه بیان میکند: «در نظام اجتماعی ما باید به همه گروهها فرصت اظهارنظر داده شود و امکان آن داده شود که بتوانند نظرهای خود را به صورت فردی و جمعی بیان کنند. این نهتنها دیدگاه شخص من است بلکه نظر حزب جمهوری اسلامی هم هست. حزب جمهوری اسلامی معتقد است که باید در محیط اجتماعی سالم، افراد و گروهها توانایی اظهارنظر خودشان را درباره مسائل مختلف داشته باشند، حتی اگر نظراتشان مخالف نظر انقلاب اسلامی ماست».
نهضت آزادی که در آن هنگام توسط سران خارج از دولت موقت اداره میشد و با گرایشهای انقلابی و رادیکال، آشکارا در مقابل آشوبگرایی سازمان، در کنار انتقاد به روش مخالفان آن موضعگیری میکرد، طی اطلاعیهای در تاریخ 14 تیر 58 با اشاره به وقایع روز، دیدگاه خود را درباره عملکرد سازمان اینگونه اعلام کرد: با توجه به رهنمودهای پیوسته امام خمینی مبنی بر حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج از یک طرف و توصیههای اکید معظمله درباره برخورد سالم و درست و آرام با مخالفان، به راه انداختن تظاهرات و دمونستراسیون برای هر کار خصوصی و کماهمیتی در شرایط حاضر، انحراف مسیر انقلاب و مشغول کردن افراد و اندیشهها و اذهان به مسائل جنبی و فرعی است ولی حمله کردن به تجمعها، تظاهرات، راهپیماییها و تحصنها در منطق هر انسان و مکتبی، بویژه مکتب والای اسلام سخت محکوم است... ما ضمن محکوم کردن شدید حمله عدهای افراد غیرمسؤول به تظاهرات و تحصن خانوادهها و طرفداران سازمان مجاهدین و درخواست تعقیب آنان از سوی مقامات مسؤول، به مجاهدین و خانوادههای محترم آنان سخت اعتراض داشته، به عنوان یک مسلمان متعهد از آنان میخواهیم که از فرقهگراییها و استکبار و خودبینی که برخلاف تعلیمات والای اسلام است، دست برداشته با مقامات قضایی و دادسرای انقلاب صمیمانه همکاری کنند.
پافشاری روی موضوع شکنجه و حتی اثبات احتمالی آن کمکی به روشن شدن اصل مساله نمیکند... امیدواریم همه افراد، گروهها و مسؤولان بیش از پیش به وظایف خطیر خود در برابر خدا و اسلام واقف شده با تقوا و ایمان تحت رهبری روشنبینانه و داهیانه زعیم عالیقدر امام خمینی راه مستقیم کمال انسانی را در جهت پروردگار در پیش گرفته، ادامه دهند و از هر انحراف و بیراهه رفتنی در این موقعیت حساس و تعیینکننده بپرهیزند.
به علت درگیری مسلحانه در قم، دادستانی انقلاب اسلامی حمل سلاح را در حوزه قضایی قم و اراک ممنوع اعلام کرد و مردم پس از تجمع در مقابل دفتر جنبش مجاهدین خلق به درون آن رفته و خواهان تخلیه آن شدند. به این ترتیب دفتر سازمان در قم تعطیل شد.
مقارن با این جریانات، از اواسط تیرماه تا 12 مردادماه 1358 (روز انتخابات مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی) افکار عمومی و رسانههای خبری اغلب حول مساله قانون اساسی فعال شده بودند ولی در این مدت سازمان عمدتاً حول دستگیری سعادتی فعالیت میکرد.
سازمان در ادامه موضعگیریهای گسترده نشریه «مجاهد» و برخی اطلاعیههای پیشین علیه «خلع سلاح» گروههای سیاسی توسط دولت و تاکید بر حق ویژه (!) خود نسبت به در اختیار داشتن سلاح، در 26 مردادماه 58 طی اطلاعیهای نسبت به ضبط یکی از انبارهای سلاح سازمان توسط کمیته مرکزی اعتراض کرد و خطاب به وزارت کشور نوشت: با توجه به این واقعیت که... داشتن سلاح، حق طبیعی و مشروع هر سازمان رزمندهای است که طی سالیان دراز صلاحیت خود را در به کار گرفتن آن به ثبوت رسانیده است... لذا بدین وسیله تقاضای استرداد کلیه سلاحها و وسایلی را که لیست آنها به پیوست ارسال میگردد، داریم. آنچه در این نامه قابل تامل است، فرض اثبات نشده «صلاحیت سازمان در به کار گرفتن اسلحه» است و اینکه این صلاحیت از سوی چه مرجع قانونی احراز شده است؟!
تهاجمهای جدید بعد از خرداد 58
بعد از خردادماه 1358، چند موضوع متن اصلی یا زمینه درگیریهای افراد مختلف از اقشار گوناگون با هواداران سازمان را تشکیل میداد: 1- مسائل ایدئولوژیک مثل التقاطی بودن، عدم پیروی واقعی و کامل از امام خمینی و همکاری با بیگانگان 2- دستگیری سعادتی و «بحران مشروعیت» ناشی از آنکه عموماً هواداران سازمان در خیابانها و اماکن مختلف، یا بر سر آن مباحثه خیابانی راه انداخته یا تظاهرات و تحصن میکردند 3- داشتن سلاح: در شهرستانها و تهران یکی از مسائل مهم امنیتی و انتظامی، نگهداری سلاح و بعضاً استفاده از آنها در مراسم علنی و درگیریها توسط دفاتر سازمان بوده است. کمیتهها و سپاه پاسداران که بخش عمده تامین نظم و امنیت داخلی کشور را بر عهده داشتند، در مورد سوم عموماً اقداماتی میکردند ولی این اقدامات قانونی، هرگز به درگیریهای خیلی شدید تبدیل نشد، بنابراین تفاوتی بارز در رفتار خودجوش مردم و تلاشهای انتظامی پاسداران کمیته و سپاه وجود داشت.
حساسیت مردم روی مسائل سیاسی ـ ایدئولوژیک بود ولی سپاه و کمیتهها بیشتر درباره مسائل امنیتی، تسلیحاتی و نگهداری غیرقانونی مهمات نظامی احساس مسؤولیت قانونی میکردند. به نظر میرسد یک عامل عمده باعث شد سازمان از خردادماه 58 فعالتر از گذشته وارد صحنه سیاسی ـ اجتماعی شود و با گسترش میتینگها و سخنرانیها در جهت گسترش پایگاه اجتماعی تلاش کند؛ تلاشی برای تغییر معادله قدرت. این رویکرد که ناشی از شتابزدگی در تاکتیک اجتماعی و تحت تاثیر تحولات سیاسی داخلی و عدم استقرار و انسجام کامل قدرت حاکمیت جدید بود، حاکی از این تصور سران سازمان بود که میتوانند با استفاده از فرصت و اعمال فشار گسترده اجتماعی و تبلیغی، معادلات موجود قدرت را بر هم زنند و خود به عنوان آلترناتیو اصلی یا نوک پیکان جبهه چپ بر بحشهای اصلی حاکمیت نوپا سلطه یابند. ماجرای سعادتی نیز اگرچه یک شکست بزرگ در عرصه افکار عمومی و مناسبات سیاسی برای سازمان به ارمغان آورد، اما بیش از پیش موجب انفعال و سراسیمگی در بسیاری از مواضع و عملکرد سازمان شد. به همین علت، در آن مقطع سازمان علاقه زیاد و آشکاری به تشدید غلظت عنصر اجتماعی از خود نشان میداد.