«... گاهی من شبها برای موضوعی تا صبح خوابم نمیبرد، من نمیخواستم شریک در ظلم باشم و اگر میخواستم چیزی نگویم، خودم را در ظلم شریک میدانستم؛ در همان زمان هم بعضیها به من میگفتند تو قائممقام رهبری هستی، مسؤولیت که الان متوجه شما نیست، چرا اینقدر خودتان را ناراحت میکنید و...؟ ولی من چطور میتوانستم خودم را قانع کنم و بگویم من کارهای نیستم! ما به مردم وعده حکومت اسلامی داده بودیم، حالا به مردم بگویم به من کاری ندارد شما به هر کسی میخواهید مراجعه کنید؟!» (خاطرات، صفحه 533)
به این ترتیب در یک تحریف تاریخی وحشتناک و ظالمانه، حضرت امامخمینی به عنوان فردی تصویر میشود که به مردم وعده حکومت حضرت علی را داده بود و اینک پس از آنکه مردم با تحمل مشقات و مرارتهای فراوان و تقدیم صدها هزار شهید و معلول، انقلاب را به ثمر رسانده بودند، ایشان در گوشهای نشسته بود و شخصیتهای مختلف و مسؤولان صرفاً برای دستبوسی به حضورشان میرسیدند و کسی جرات اظهارنظر و انتقاد از وضعیت را نزد ایشان نداشت و از طرفی حضرت امام نیز به واسطه گزارشهای غلط و مجعول تصورشان بر این بود که «نان مستضعفان در روغن است» و قس علی هذا و در این میان کسی که مسائل و مشکلات را بدرستی میدید و میفهمید و برای چارهجویی و رفع ظلم از سر مردم بیچاره بشدت تقلا میکرد تا شریک در ظلم نباشد و خلاصه بر خلاف «افراد دیگر» گاهی سر موضوعی شبها تا صبح خواب به چشمانش نمیآمد، آقای حسینعلی منتظری بود.
براستی حتی اگر تمام سخنرانیها و موضعگیریها و فرمانهای حضرت امام را در دوران پس از انقلاب به فراموشی سپرده باشیم، آیا میتوان پذیرفت فردی پس از 80 سال زندگی عابدانه و زاهدانه و سراسر مبارزه و با آن درجه از تیزبینی و دقت و درایت که زبانزد عام و خاص بود و در خاطرات آقای منتظری نیز بعضاً به آن اشاره میشود، پس از پیروزی انقلاب ناگهان در یک چرخش 180 درجهای به فردی تبدیل شود که دیگران را صرفاً برای دستبوسی به حضور میپذیرد و همچنین به حدی تحت تأثیر دیگران قرار میگیرد که ذرهای از آن تیزبینیها و هوشیاریها را در وی نمیتوان سراغ گرفت؟! اما اگر به سخنان و مواضع حضرت امام در مراحل بعد از پیروزی انقلا ب - که در مجموعه صحیفه نور گردآوری شده است - نگاهی بیفکنیم، بزرگی و وسعت ظلم و جفایی که در این خاطرات بر حضرت امام روا داشته میشود را بهتر میتوان فهمید.
در سراسر یک دهه حیات پر برکت حضرت امام در دوران بعد از انقلاب، ایشان عنایت ویژهای به لزوم رسیدگی هر چه بیشتر به وضع مردم بویژه اقشار پاییندست - پابرهنهها و کوخ نشینان - داشتند و توصیهها و دستورات اکیدی را نیز به مسؤولان مربوط در این جهت صادر میکردند. جای دریغ و تأسف است که این مقال، گنجایش بیان پارهای از این توصیهها را ندارد تا هم تذکری مجدد به تمام مسؤولان و دستاندرکاران باشد و هم مطالب خلاف واقعی که بر حضرت امام بسته شده است را برملا سازد. اما صرفاً از باب نمونه به یکی - دو مورد اشاره میشود:
«... عوض اینکه فکر حل مشکلات کردستان را بکنید، ننشینید و با هم دعوا کنید، عوض اینکه برای این پابرهنهها و برای این ضعفا و اینهایی که زحمت کشیدند و شما را به اینجا رساندند و حالا هم از شما توقع خیلی ندارند، برای اینکه یک آب و نانی، یک برقی، یک چیزهای اولیه را به اینها برسانید، از این غفلت کنید که بروید سراغ جنگ اعصاب و بحثها. خب! این همان است که آن وقت آمریکا میکرد و حالا شما میکنید. آن وقت طاغوت میکرد حالا شما میکنید! شما هم طاغوتید، آنها هم طاغوتند! فرق نمیکند، یکی شیطان بزرگ است و یکی شیطان کوچکتر!» (سخنرانی حضرت امام در جمع وزرای کابینه شهید رجایی در تاریخ 22/6/1359)
حضرت امام نه تنها مرتباً و بلاانقطاع به مسؤولان در جهت بهبود وضع داخلی کشور توصیههایی میکردند بلکه درباره رسیدگی به اموال دولت ایران در خارج از کشور نیز حساس بودند: «... هر روز تقریباً از خارج به ما اطلاع میدهند که سفارتخانه کجا چه بوده است و سفارتخانه کجا چه بوده است. اموال ایران در سفارتخانهها دارد از بین میرود. میلیاردها اموال ایران در آنجا هست، میلیاردها از خانههایی که ساخته شدهاند قیمت دارند، دارند از بین میروند و کسی نیست که به اینها رسیدگی بکند. الفاظ زیاد است، میآیند و میگویند که همه جا درست شده است لیکن واقعیت ندارد. باید یک هیأتی، از طرف مجلس یک هیأتی تعیین بشود از اشخاص قاطع و راه بیفتند دور ممالکی که سفارتخانه داریم، سفارتخانهها را اصلاح کنند».
(سخنرانی حضرت امام در جمع اعضای شورایعالی قضایی 30/4/59)
بیتردید بیان بیشتر در این زمینه که حضرت امام تا چه حد به فکر مردم بود و تا چه اندازه در این راستا به مسؤولان توصیه میکرد - کاری که آقای منتظری آن را منحصر در خود میخواند – توضیح واضحات است و بسان آن است که بخواهیم روشنایی را برای خورشید به اثبات برسانیم. اما در اینجا بیان این نکته لازم است که اگرچه حضرت امام توجه کامل به رفع اشکالات و کاستیها و همچنین برخورد با متخلفان و تخلفات داشتند، در عین حال به این نکته نیز دقت میکردند که حل تمام این مسائل، نه تنها بهسرعت امکانپذیر نیست بلکه حل برخی از آنها نیاز به سالها تلاش و جدیت دارد. از طرفی نظام نوپای جمهوری اسلامی و مسؤولان و دست اندرکاران آن، نیاز به حمایت دارند؛ چرا که انواع و اقسام توطئهها و ترفندهای دشمنان انقلاب در جریان است و در صورت تضعیف پایگاه مسؤولان در میان مردم، اصل نظام مورد تهدید قرار خواهد گرفت.
به عنوان نمونه حضرت امام در پیام خود خطاب به مردم به مناسبت نیمه شعبان در تاریخ 18/4/1358 میفرمایند: «از جمله چیزهایی که محتمل است توطئه باشد برای تضعیف دولت اسلامی، مطالبی است که در بین ملت پخش میشود و در رسانهها تعقیب میشود و از دولت انتقادهای غیرصحیح میشود و کوشش میشود دولت را در نظر مردم بد جلوه بدهند. دوستان از این توطئهها غافل و دشمنان در کمین هستند. من نمیگویم دولت صددرصد موفق است لیکن میگویم خدمتگزار است و کوشش دارد انجام خدمت بدهد. لیکن خرابیها به قدری است که با فوریت قابل ترمیم نیست. انتقادهای بیجا، سوءاستفاده از آزادی است و کسانی که به کشور و اسلام علاقه دارند در موارد صحیح دولت را هدایت کنند و از او پشتیبانی نمایند و تحت تأثیر تبلیغات دشمنان نروند و دولت اسلامی خدمتگزار را تضعیف نکنند».
این در واقع موضع اصولی و همیشگی حضرت امام در قبال مسؤولان از یکسو و وجود نارساییها و مشکلات از سوی دیگر بوده است و در وصیتنامه سیاسی - الهی خویش نیز بر آن تأکید میورزند: «اینجانب هیچگاه نگفته و نمیگویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل میشود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بیانضباطی برخلاف مقررات اسلام عمل نمیکنند، لیکن عرض میکنم که قوه مقننه و قضائیه و اجرائیه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور میکنند و ملت دهها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسانتر و سریعتر خواهد بود».
بنابراین حضرت امام به هیچوجه چنین تصوری نداشتند که «نان مستضعفان در روغن است» بلکه ضمن مشاهده اشکالات و طرح انتقاد از مسؤولان و توصیه به آنان در جهت مرتفع ساختن هر چه سریعتر آنها، بر بیان نقاط مثبت و کارهای مفید و سازندهای هم که صورت میگرفت، تأکید داشتند، تا بدین وسیله مردم نیز به نظام دلگرم شوند و توطئهها و تبلیغات دشمنان نیز خنثی شود. در واقع همین همهجانبهنگری مسائل و دقت در تمام جوانب قضایا از جمله تفاوتهای اساسی است که میان حضرت امام و آقای منتظری مشاهده میشود. از طرفی حضرت امام از همان ابتدای پیروزی انقلاب و بلکه پیش از آن، این رویه را برگزیدند که تمام امور کشور از مجاری قانونی و توسط نهادها و ادارات مسؤول، جریان پیدا کند. به همین دلیل نیز بسیاری از هرج و مرجهای گستردهای که معمولاً در انقلابات بهوقوع میپیوندد و در تاریخ ثبت است در کشور ما به طور جدی تحت کنترل قرار گرفت.
در خاطرات آقای منتظری - همان گونه که نمونههای متعددی از آن، مورد اشاره قرار گرفته است - مطالب به گونهای بیان شدهاند که در اذهان خوانندگان، مسؤولیت نارساییها و اشکالات و تخلفات، مستقیماً متوجه حضرت امام شود و همچنین ایشان فردی بیاطلاع و غیرحساس نسبت به امور کشور و مردم در نظر آید. البته درباره این بهتان و افترای بزرگ به حضرت امام در سطور پیشین توضیحاتی ارائه شد. «سیدمهدی هاشمی» و مسائل مربوط به وی، مهمترین موضوعی به شمار میآید که موجب فاصله گرفتن آیتالله منتظری از حضرت امام و در نهایت قرار گرفتن روبهروی معظمله شد.
از طرفی با تأمل در متن این خاطرات، بخوبی میتوان دریافت که هدف اصلی از نگارش آن نیز چیزی جز اثبات حقانیت آیتالله منتظری در ماجرای دفاع از سیدمهدی در همه مراحل نیست. البته هرچند مهدی هاشمی در سال 66 به مجازات اعمال و کردار خویش رسید اما دامنه ماجرای او همچنان ادامه داشت و آقای منتظری در واکنش به قاطعیت حضرت امام در برخورد با انحرافات سیدمهدی، دست به موضعگیریها و رفتارها و عملکردهایی لجوجانه زد که برای حضرت امام، راهی جز کنار گذاشتن ایشان باقی نماند. بنابراین مساله مهدی هاشمی در مجموعه مسائلی که در این نوشتار مورد بحث قرار گرفته، دارای جایگاه خاصی است. با این همه، روشی که ما در این مقال برای ارزیابی خاطرات آقای منتظری برگزیدهایم، بر مبنای نقد درون منطقی آن است و لذا حتیالمقدور سعی ما بر آن است تا از استناد به موارد و مطالب خارج از این خاطرات پرهیز کنیم. درباره مسائل مربوط به مهدی هاشمی نیز اگرچه با استناد به مطالب و اسنادی که وجود دارند، میتوان به تفصیل سخن گفت و حتی چندین جلد کتاب به رشته تحریر درآورد اما قاعدتاً گام نهادن در آن وادی، موجب عدم تناسب مطالب فصلهای مختلف به لحاظ روش ارزیابی و همچنین کمیت خواهد شد. لذا در اینجا نیز سعی میکنیم بر رویهای که از ابتدا در پیش گرفتهایم، ثابتقدم بمانیم، هرچند بهناچار و در حد ضرورت به مستنداتی خارج متن خاطرات اشاراتی خواهد شد.
برای درک بهتر ماجرای مهدی هاشمی باید قبل از هر مسالهای، رویکرد آقای منتظری در تشکیل دفتر برای خود در ابتدای انقلاب و همچنین برنامهریزی گسترده دفتر برای بسط و گسترش نفوذ ایشان در حوزه علمیه قم و به طور کلی در سطح کشور و حتی خارج کشور را مورد توجه قرار داد. این اقدامات بر مبنای برداشتی بود که آقای منتظری در آن زمان از خود داشت و نسبت به دیگر شخصیتها، احساس برتری و فضیلت میکرد:
«شما برادران و خواهران میدانید که با این همه سوابقی که من در انقلاب داشتم و تا حالا این را نگفتم ولی حالا میگویم، من دوم شخص انقلاب بودم، اول شخص انقلاب حضرت امام قدس سره بودند و دوم شخص انقلاب من بودم». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1435)
«... من که از پایهگذاران انقلاب بودم، در وقتی که حضرت امام تبعید بودند به ترکیه، به نجف بودند، همه میدانند که اینجا بالاخره محور انقلاب ما بودیم».
(پیوستهای خاطرات، صفحه 1444)
البته در آن هنگام از آنجا که آقای منتظری به عنوان یکی از شاگردان و یاران نزدیک و مورد اعتماد حضرت امام به شمار میآمد و از طرفی ضمن ارجاع برخی مسائل فقهی، مسؤولیتهایی نیز از طرف حضرت امام به ایشان واگذار میشد، مورد توجه و عنایت مردم قرار داشت. اما این مساله به گونهای نبود که مردم صرفاً نسبت به ایشان از طریق سر دادن شعارهایی اظهار لطف و ارادت کنند بلکه در جو و فضای ابتدای انقلاب، سر داده شدن اینگونه شعارها درباره شخصیتهای انقلابی و روحانیون بلندپایه، امری تقریباً مرسوم و عادی بود و در این میان تنها حضرت امام بودند که مردم شعارهای خاصی را درباره ایشان سر میدادند و بویژه پس از تکبیر، بر رهبری و ولایت آن بزرگوار، تأکید میورزیدند. در این حال، اقداماتی که از سوی اطرافیان و دفتر آقای منتظری در جهت طرح هر چه بیشتر نام وی در محافل صورت میگرفت تا جایی که به نظر میرسید قصد ایجاد نوعی همترازی میان وی و حضرت امام وجود دارد، توجهاتی را به خود معطوف داشت. به موازات این اقدام که رویکرد آن تثبیت جایگاه و موقعیت سیاسی آقای منتظری بود، حرکت دیگری نیز در جهت تثبیت موقعیت علمی و فقهی وی در حوزه علمیه قم شروع شد که همانا تأسیس مدارس علمیه و مراکز آموزشی مختلف در شهرهای قم و تهران بود و ریاست عالیه تمام این مراکز نیز در اختیار ایشان قرار میگرفت.
اگرچه در خاطرات آقای منتظری از این اقدامات به عنوان گام برداشتن در مسیر تربیت نیروهای حوزوی و دانشگاهی یاد شده است - و ما نیز منکر این مساله نیستیم - اما تأسیس این مدارس بویژه در قم و تجمع کثیری از طلاب در آنها، طبعاً پیامدهای خاص خود را در زمینه مطرح ساختن آقای منتظری در حوزه علمیه به همراه داشت. این درست است که حضرت امام در مواردی احتیاطات خود را به آقای منتظری ارجاع میداد اما در عین حال نقشی که مدارس علمیه و تربیت طلاب در آنها میتوانست در بر داشته باشد را نیز نباید از نظر دور داشت. در واقع هنگامی که در سال 1364، مرحوم حضرت آیتالله مشکینی رئیس وقت مجلس خبرگان، طی نامهای به آقای منتظری درباره علت انتخاب ایشان به قائم مقامی رهبری از سوی مجلس خبرگان، از «اعلام آمادگی عملی» ایشان برای «مرجعیت و رهبری» سخن به میان میآورد، اشاره به همین مسائل دارد: «... مقدمه آن را قبلاً عدهای از بزرگان در مصاحبهها و روزنامهها به جا آوردهاند و خود جنابعالی نیز با اعلام آمادگی عملی برای مرجعیت و رهبری و انجام برخی از مقدمات هر دو، اقدام فرمودهاید...». (پیوستهای خاطرات، صفحه 923)
اینک با توجه به چنین رویکردها و اقدامات و اعلام آمادگیها، بهتر میتوان به نقش و کارکرد مهدی هاشمی پی برد. ابتدا به سابقه آشنایی آقای منتظری و سیدمهدی و دیدگاه ایشان نسبت به وی توجه کنیم:
«آقای سیدمهدی هاشمی برادر آقای سیدهادی هاشمی است که داماد من میباشد و اینها فرزندان مرحوم حجتالاسلام آسیدمحمد هاشمی قهدریجانی بودند... حق استادی به گردن من دارند، من خیلی از ایشان استفاده علمی میکردم، من آن زمان با ایشان آشنایی و رفت و آمد داشتم، بعدها برای فرزند ایشان آقای سیدهادی از دختر من خواستگاری کردند و فرزند ایشان داماد من شد. سیدمهدی هم برادر کوچکتر آقا هادی بود، او بسیار جوان زرنگ و خوش استعدادی بود، خوب سخنرانی میکرد، خوب مقاله مینوشت. این 2 برادر از مقلدین مرحوم امام بودند و پس از سال 42 و شروع نهضت روحانیت بسیار فعال وارد قضایای انقلاب شدند، گاهی اعلامیههایی که در آن روزها به امضای «حوزه علمیه» یا «روحانیون مبارز» پخش میشد به قلم سیدمهدی بود... انصافاً برای پیشبرد انقلاب خیلی فعالیت میکرد، کتابهای انقلابیون دنیا را میخواند، در محل خودشان قهدریجان فعالیت میکرد و روی مردم منطقه تأثیر داشت». (خاطرات، صفحات 2-601)
بنابراین با تعریفی که در این فراز، آقای منتظری از مهدی هاشمی به دست میدهد، حداقل آن است که وی تا قبل از آغاز پیگیریهای وزارت اطلاعات، یکی از نزدیکان و همراهان قابل اتکا و اعتماد ایشان بوده است. به عبارت دیگر، هیچ دلیلی وجود ندارد که چنین فردی با تواناییها و لیاقتهایی که آقای منتظری در وی سراغ دارد و ضمناً فرزند «استاد» و برادر «داماد» ایشان نیز هست، در حالی که ایشان روزها و دوران بسیار پرکاری را پشت سر میگذارد، در کنار او نباشد و از تواناییها و استعدادهای وی بهره گرفته نشود. البته اینکه سیدمهدی، عضو رسمی دفتر ایشان بوده یا خیر، یک بحث انحرافی و بیفایده است. مهم نقش و تأثیر و کارکردهای او در دفتر آقای منتظری است که موضوع بحث در اینجاست. به عبارت دیگر باید گفت، سیدمهدی با توجه به سوابقی که داشته است، خود را بالاتر و برتر از آن میدانست که به عنوان یک عضو ثابت و رسمی دفتر آقای منتظری، مسؤولیت جزئی را برعهده گیرد.
سیدمهدی، ریاست واحد نهضتهای آزادیبخش در سپاه را برعهده داشت و پس از انحلال آن در سپاه، طی حکمی از سوی آقای منتظری، مسؤولیت اداره این واحد در خارج از سپاه را عهدهدار شد. به طور کلی این واحد با بودجه و امکاناتی که در اختیار داشت و مهمتر از همه به لحاظ برخورداری از پشتیبانی و حمایت بیدریغ آقای منتظری، زمینه بسیار مناسبی را برای فعالیتهای سیدمهدی فراهم میآورد و او میتوانست فارغ از نظارتهای متعارف، گام در مسیر تحقق اهداف خویش بردارد. در همین حال سیدمهدی به عنوان یک نیروی «خوشاستعداد»، «انقلابی»، «باسواد» و دیگر ویژگیهای مثبت، بشدت مورد توجه و عنایت آقای منتظری قرار داشت و طبعاً چنین نیرویی نه تنها از جایگاهی ویژه در بیت، دفتر و مدارس ایشان برخوردار بود بلکه جزو خواص آقای منتظری به حساب میآمد.
سیدمهدی در اعترافات خود به تشریح این نقش و جایگاه میپردازد؛ به گونهای که کاملاً مشخص میشود وی نه یک عضو ساده و نه یک فرد عادی که حداکثر رفت و آمدهایی به دفتر و مدارس آقای منتظری دارد بلکه نقش کلیدی و محوری را در دفتر ایشان برعهده داشته است. البته پس از پخش اعترافات سیدمهدی و همچنین مشخص شدن جرائم بیشمار وی، آقای منتظری و همچنین فرزند ایشان «احمد» با طرح این مساله که این اعترافات تحت شکنجه و با حیله و فریبکاری از سیدمهدی گرفته شده است، صحت و اعتبار آنها را زیر سوال بردند: «هر کس پایش به زندان و شکنجه کشیده شده باشد، میداند در بازجوییها چه خبر است و بازجوها با چه شیوهها و فشارهای روحی و روانی تلاش میکنند متهم را به اقرار و اعتراف بکشانند». (خاطرات، صفحه 611)
«... سیدمهدی با تعجب از من[ کیمیایی] سوال کرد: «مگر این قسمت از مصاحبه من پخش شد؟» به او گفتم آری، گفت: «عجب! قرار نبود این قسمت از مصاحبه پخش شود. برادران اطلاعات به من گفتند اینها را بگو، ما پخش نمیکنیم!» (خاطرات، صفحات 611-2)
«آنهایی که با سیدمهدی آشنایی داشتند میدانند که او علاقه شدیدی به مرحوم امام داشت و ظاهراً آقای ریشهری با سوءاستفاده از این رابطه عاطفی و با فشارهای روحی و روانی او را فریب داده است». (خاطرات، صفحه 612) البته درباره اعترافات سیدمهدی - اعم از تلویزیونی و مکتوب - و همچنین ادعاهای آقای منتظری درباره این اعترافات، سخن بسیار است. اما در اینجا اجازه میخواهیم بدون اینکه خود را درگیر صحت و سقم اعترافات سیدمهدی و ادعاهای آقای منتظری و اعضای دفتر ایشان کنیم، از مسیر دیگری به بررسی نقش و جایگاه سیدمهدی در تشکیلات سیاسی و علمی آقای منتظری بپردازیم و رسیدگی به آن مسائل را به بعد موکول کنیم. در این راستا، موضوعی که ابتدا باید مورد توجه قرار گیرد، دیدگاه و نظر آقای منتظری و اعضای دفتر ایشان نسبت به سیدمهدی است.
آیا سیدمهدی فردی انقلابی، درستکار، مدافع نظام، دوستدار امام، با تقوا و امثالهم بوده است یا آنکه فردی دروغگو، مجرم، فرصتطلب، دشمن نظام، خودخواه و بدخواه حضرت امام و آقای منتظری؟ هنگامی که برای یافتن پاسخ به متن خاطرات مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که دیدگاه ثابت و روشنی در این زمینه وجود ندارد. در بعضی اظهارنظرها، سیدمهدی دارای ویژگیهای مثبت و در برخی دیگر دارای ویژگیهای منفی دانسته شده است. آیتالله منتظری در نامه مورخه 17/7/1365 خود به حضرت امام، سیدمهدی را اینگونه توصیف میکند: «او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی شخص حضرتعالی، هم خوشاستعداد و خوشدرک است و هم خوب صحبت میکند و خوب مینویسد و در عقل و تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست، فقط بز اخفش نیست و حاضر نیست کورکورانه مهره کسی بشود». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1161)
این نامه و آنچه در آن درباره سیدمهدی گفته شده، در پاسخ به نامه مورخه 12/7/65 حضرت امام به آقای منتظری است که چند روز پیش از دستگیری سیدمهدی نگاشته شده است. در این نامه، حضرت امام نسبت به تبعات سوء اقدامات و برنامههای سیدمهدی بر شخصیت آقای منتظری به ایشان هشدار داده بودند: «... این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سیدمهدی هاشمی است به شما. من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقتا مرتکب چیزهایی شدهاند بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشرهای یا تسبیباً و امثال آن میباشند و چنین شخصی ولو مبرا باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه، حفظش واجب مؤکد است... من تاکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سیدمهدی پاک کنید که این راه بهتر است و الا هیچ عکسالعملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است». (پیوستهای خاطرات، صفحات 3-1152) بنابراین ملاحظه میشود که با وجود تاکیدات حضرت امام، آیتالله منتظری نه تنها نظر کاملا مساعد و مثبتی نسبت به سیدمهدی دارد، بلکه تمام اتهامات وارده به وی را واهی میشمارد: «او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلا در کشور مد شده است هر کار خلافی را از قتل و اعلامیه و امثال اینها را رجما بالغیب به او نسبت میدهند و خطبازیهای کشور هم سبب تقویت این قبیل شایعههاست». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1161)
این در حالی است که آقای منتظری شخصا دستکم از قتل مرحوم شمسآبادی توسط گروه سیدمهدی مطلع بوده و این مطلب را در خاطرات خود بیان میکند: «... تا اینکه قضیه مرحوم آقای شمسآبادی پیش آمد، من در زندان بودم که شنیدم مرحوم شمسآبادی به قتل رسیده است... هنگام قتل مرحوم آقای شمسآبادی من در زندان اوین بودم و آنچه را من در زندان شنیدم این بود که آقای شمسآبادی تبلیغات زیادی علیه مرحوم امام و شهید جاوید و... انجام میدهد و ایادی ساواک هم به آن دامن میزنند و این کار در نجفآباد و قهدریجان زیاد انجام میشد؛ قهدریجان از نظر جمعیت مانند یک شهر است و دارای 2 محله میباشد و بین 2 محله از قدیم رقابتهایی وجود داشته، محله آسیدهادی و آسیدمهدی نوعا طرفدار انقلاب و مرحوم امام بودند و محله دیگر نوعا مقلدین آیتالله خویی بودند، در آن محله معمولا مرحوم شمسآبادی را دعوت میکردند و ایشان راجع به کتاب شهید جاوید و مؤلف آن و تقریظ نویسندگان که یاران مرحوم امام بودند تبلیغات سوء میکرد و مبلغینی را نیز در این زمینه به آنجا میفرستاد و طبعا یک جو متشنج ایجاد شده بود و بچههای انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمالی دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود». (خاطرات، صفحات 4-601)
اگرچه آقای منتظری در این فراز سعی میکند از وارد آمدن مستقیم اتهام قتل به سیدمهدی اجتناب ورزد اما کلیت مطلب فوق حاکی از آن است که ایشان در عین حال با توجه به روشن بودن مساله، قادر به کتمان نقش سیدمهدی در این ماجرا نیست. بویژه هنگامی که ایشان میگوید: «بچههای انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمالی دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود»، ناخودآگاه، اطلاع دقیق خود از عاملان قتل را بروز میدهد چرا که ایشان از نیات درونی عاملان قتل صحبت به میان میآورد و اگر واقعا از این ماجرا بیاطلاع یا کم اطلاع بود، چگونه میتوانست از زوایای درونی فکر و نیت افراد خبر دهد؟! ایشان از کجا میداند عاملان قتل «قصد گوشمالی» داشتهاند و نه قتل؟ بنابراین حتی به فرض صحت کامل آنچه گفته شده، جز این نمیتوان نتیجه گرفت که عاملان قتل با واسطه یا بیواسطه، نیات و مقاصد درونی و همچنین نحوه انجام قتل را به آقای منتظری اطلاع دادهاند و بنابراین ایشان بخوبی قاتلان را میشناخته است. البته آقای منتظری در میان این مساله نیز سعی میکند که مسؤولیت نهایی انجام این قتل را متوجه «طرفداران امام» سازد چرا که یکی از سخنرانیهای حضرت امام (خاطرات، صفحه 603) محرک آنها در این اقدام بوده است.
آقای منتظری در ادامه صحبت خود از سیدمهدی به عنوان فردی که قبل از انقلاب درباره با این قتل دستگیر شد، نام به میان میآورد: «البته این کار، کار درستی نبود، ولی بالاخره این اتفاق افتاده بود، بعد سیدمهدی را با بعضی از افراد دیگر بازداشت کرده بودند. حالا بعضی افراد میگویند که آن مدتی که در زندان بوده به ساواک قول همکاری داده بود ولی من بعید میدانم که ساواکی شده باشد.» (خاطرات، صفحه 605) در این فراز ایشان 2 نکته را رد نمیکند: نخست دست داشتن سیدمهدی در قتل آیتالله شمسآبادی و دیگری «قول همکاری» وی به ساواک. حال این فراز نامه 17/7/65 آقای منتظری به حضرت امام را مورد توجه قرار میدهیم: «سیدمهدی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به 3 مرتبه اعدام محکوم شد ولی دیوانعالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند ولی همین سیدمهدی در زمان جمهوری اسلامی اصرار کرد که اگر بنا است محاکمه شوم مرا محاکمه کنید تا گره باز شود و در اصفهان مقدمات محاکمه فراهم شد ولی شورایعالی قضایی نظر نداد و جلو آن را گرفت، حالا آقای وزیر اطلاعات میفرمایند او متهم به بیست و چند فقره قتل است و حضرتعالی هم میفرمایید: «متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشرهای یا تسبیباً و امثال آن میباشد» اگر کشور هرج و مرج است، عرضی ندارم و اگر قانون دارد اتهام قتل احتیاج به شاکی دارد و مرجع رسیدگی هم دادگستری است و اطلاعات حق ندارد، باید شاکیها شکایت کنند و دادگستری هم اقدام کند، او که خود مصر به این امر است». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1160)
3 بار محکومیت سیدمهدی هاشمی در رژیم سابق به خاطر تشکیل گروه ترور از سوی وی و مبادرت به چند فقره قتل و لغو حکم مزبور، دقیقا به لحاظ «قول همکاری» وی به ساواک بود که بر طبق اسناد بر جای مانده از ساواک، سیدمهدی به این قول خود نیز وفادار ماند و اسامی برخی از روحانیون مبارز را به ساواک اطلاع میداد. اما حتی اگر از تمام این موارد نیز بگذریم، حداقل آن است که آقای منتظری بر وجود پروندهای درباره قتل آقای شمسآبادی صحه میگذارد و سیدمهدی را به عنوان یکی از متهمان در این پرونده معرفی میکند. اما در همین حال چند نکته دیگر از سوی ایشان مطرح میشود که قابل توجه است:
نکته اول اینکه در سالهای اولیه پس از انقلاب مقدمات محاکمه سیدمهدی به اصرار خودش در اصفهان فراهم شد ولی شورایعالی قضایی نظر نداد و جلو آن را گرفت. جالب آنکه امور قوه قضائیه تقریبا به صورت مستقیم زیر نظر آقای منتظری قرار داشت اعم از انتخاب قضات، احراز صلاحیت و اجتهاد داوطلبان عضویت در شورایعالی قضایی، صدور بخشنامه و دستورالعمل به دادگاههای انقلاب و در نهایت اینکه جلسات شورایعالی قضایی نیز بعضا نزد ایشان تشکیل و دستورات و رهنمودهای لازم ارائه میشد. در اینجا، آقای منتظری به گونهای مطلب را در نامه خود خطاب به حضرت امام بیان میدارد که گویا مسؤولیت برگزار نشدن جلسه محاکمه سیدمهدی نیز به نوعی متوجه تمام افراد و ارگانهای دیگر، جز شخص خودشان است، در حالی که مساله دقیقا برعکس است.
اگر کسی باید در این باره پاسخگو باشد که چرا شورایعالی قضایی درباره محاکمه سیدمهدی نظر نداد و جلو آن را گرفت، شخص آقای منتظری بود. مگر نه آنکه سیدمهدی از نزدیکان آقای منتظری بوده و مورد احترام و علاقه ایشان قرار داشته است، و مگر نه آنکه با توجه به آنچه در خاطرات ایشان آمده، آقای منتظری توجه و عنایت به مسائل دادگاهها و پروندهها و امثالهم داشته، پس چگونه است که پرونده مربوط به چنین فردی از نگاه ایشان دور مانده است؟ چنین احتمالی بسیار بعید است. بنابراین منطقا به نظر میرسد آقای منتظری خود شخصا به طور دقیق در جریان چگونگی طرح و مسکوت ماندن این پرونده بوده است اما اینکه چرا در اینجا هیچ سخنی از آن به میان نمیآورد علتهای مختلفی میتواند داشته باشد که از جمله آنها القای بیگناهی سیدمهدی است.
نکته دومی که باید به آن توجه کرد اعتراض آقای منتظری به طرح اتهام بیست و چند فقره قتل به سیدمهدی از سوی وزارت اطلاعات و «هرج و مرج» خواندن این اقدام است. چرا چنین اقدامی از سوی وزارت اطلاعات «هرج و مرج» خوانده شده است؟ آیا اگر وزارت اطلاعات بر مبنای تحقیقات و بررسیهای خود به این نتیجه برسد که فردی با تشکیل گروه ترور، اقدام به قتل بیست و چند نفر کرده، این کار هرج و مرج و بیقانونی است؟ آیا اینگونه اقدامات درباره دیگران مطابق قانون و قاعده است ولی چنانچه درباره سیدمهدی صورت گیرد، بیقانونی و هرج و مرج است؟!
نکته سوم، سلب حق از وزارت اطلاعات برای پیگیری پرونده قتلهای سیدمهدی و ارجاع دادن مساله به شاکیان خصوصی است. بر مبنای چه منطقی وزارت اطلاعات حق پیگیری اتهامات وارد بر یک «گروه تروریستی» را ندارد؟ به فرض که آقای منتظری، سیدمهدی و اعضای گروه او را نه تنها یک «گروه تروریستی» به شمار نیاورد بلکه حتی آنها را عامل یک قتل نیز نداند، آیا وزارت اطلاعات باید بر مبنای نظر ایشان به انجام وظیفه بپردازد یا براساس اسناد و مدارکی که طی بررسیها و تحقیقات مختلف به دست آورده است؟ از طرفی بر مبنای چه منطقی، پیگیری پرونده قتل افراد، لزوما نیاز به شاکی خصوصی دارد؟ به فرض که افراد مقتول، اصلا خویشاوندی نداشته و شاکی خصوصی در میان نباشد، آیا وظیفه دولت اسلامی این نیست تا در زمینه یافتن قاتل و محاکمه وی اقدام کند؟ حال اگر مساله قتلهای متعدد و برنامهریزی شده مطرح باشد، به طریق اولی دولت اسلامی موظف به پیگیری این مساله است؛ حتی اگر یک شاکی خصوصی نیز وجود نداشته باشد.
ضمن آنکه با توجه به سوابق عملکرد سیدمهدی بویژه در منطقه قهدریجان و قدرت و نفوذی که پس از انقلاب با تشکیل سپاه لنجان سفلی در این منطقه به دست آورد، کسی جرأت طرح شکایت از وی را به خود نمیداد بویژه آنکه سیدمهدی از اقوام و نزدیکان آقای منتظری نیز به شمار میآمد. از سوی دیگر هنگامی که پای چنین قتلهایی به میان میآید، طبعا وزارت اطلاعات این حق را دارد که در جهت تامین امنیت داخلی کشور اقدامات خود را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهد. البته پس از دستگیری و تشکیل پرونده، قاعدتا مجرمان باید تحویل مقامات قضایی شوند تا طبق موازین قانونی محاکمه و مجازات شوند. حال با اینکه مساله روشنتر از آن است که نیازی به این توضیحات باشد، چرا آقای منتظری به هر طریق ممکن و حتی به قیمت دور افتادن از موازین منطقی و عقلایی، قصد داشت جلو اقداماتی را که به منظور دستگیری و محاکمه سیدمهدی آغاز شده بود، در همان ابتدای راه و با وجود توصیه اکید حضرت امام به ایشان، سد کند؟
این در حالی است که آقای منتظری در خاطرات خویش پس از بیان اینکه «بچههای انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمالی دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود»، خاطرنشان میسازد: «ترور و خشونت و تندروی در هر حال و از هر کس باشد محکوم است و در همه جا قانون باید رعایت شود». ولی هنگامی که نوبت به اجرای قانون برای سیدمهدی میرسد- که نه تنها متهم به قتلهای متعدد بلکه جمعآوری اسلحه و مهمات برخلاف قانون و ضوابط است- به مقابله با ترتیبات قانونی برمیخیزد و حتی در نامه خود به حضرت امام، چنین اتهامات سنگینی را فاقد اهمیت قلمداد میکند: «حالا که همه مشکلات کشور از جنگ و اقتصاد و گرانی و تورم و نارضایتیها حل شده و فقط مشکل سیدمهدی باقی مانده...». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1160)
بنابراین ملاحظه میشود با وجود اطلاع و آگاهی از اقدامات و اتهامات قبل از انقلاب و اتهامات پس از انقلاب که علاوه بر چندین فقره قتل، شامل جمعآوری غیرقانونی اسلحه و تجهیزات نظامی نیز میشد و بالاتر از همه تاکید و بلکه «حکم» حضرت امام به عنوان «ولی فقیه» مبنی بر ضرورت محاکمه سیدمهدی برای روشن شدن قضایا، آقای منتظری در نخستین برخورد خود با این مساله، بشدت از خود واکنش منفی نشان میدهد و حتی حاضر به پذیرش «بررسی اتهامات» سیدمهدی نیز نیست. این در حالی بود که آقای منتظری در بند هفتم از همان نامه (17/7/65) چنین میگوید: «بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم به همان نحو که حضرتعالی در اواخر با مرحوم آیتالله بروجردی عمل کردید زیرا مخالفت با حضرتعالی و نظام را صحیح نمیدانم بلکه حرام میدانم». (پیوستهای خاطرات صفحه 1166)
به هر حال، بهرغم تلاش آقای منتظری برای جلوگیری از دستگیری سیدمهدی و رسیدگی به اتهامات او، سیدمهدی در تاریخ 20/7/1365 احضار و بازداشت میشود: «مرحوم امام نامهای درباره سیدمهدی به من نوشتند و من هم یک نامه 9صفحهای در جواب ایشان نوشتم، پس از چند روز آقای احمد حسنی نماینده سیدمهدی را در تهران در خانهای به قول آقایان خانه تیمی بازداشت کردند و بعد سیدمهدی را احضار کردند، او به عنوان مشورت آمد نزد من و من گفتم برو و حقایق را بگو که او هم رفت». (خاطرات، صفحه 608)
البته آقای منتظری در خاطرات خود هیچگونه اشارهای به جلسهای که 6 روز بعد یعنی در تاریخ 26/7/1365 با حضور رؤسای وقت قوای سهگانه و همچنین مرحوم حاج سیداحمد خمینی، نزد حضرت امام درباره همین موضوع تشکیل شد و حدود 4 ساعت به طول انجامید، نمیکند و معلوم نیست به چه دلیل ترجیح داده میشود این جلسه مهم نادیده گرفته شود ولی این مساله در صفحه 301 کتاب «واقعیتها و قضاوتها» که از سوی هواداران و اعضای بیت آقای منتظری در حمایت از ایشان نگاشته شده، بیان شده است: «در تاریخ 26 مهر 1365 آقای منتظری به تهران دعوت میشود و با حضور روسای 3 قوه، (آقایان خامنهای، رفسنجانی و موسوی اردبیلی) و سیداحمد خمینی، جلسهای نزد امام خمینی تشکیل میشود که حدود 4 ساعت به طول میانجامد».
بدیهی است در این جلسه، آقای منتظری فرصت کافی در اختیار داشته است با توجه به صراحت لهجهای که مرتبا خاطرنشان میسازد، هر آنچه را که به نظرش واقعیت داشته، خدمت حضرت امام عرضه دارد و به اصطلاح ذهن ایشان را روشن سازد. بیتردید آقای منتظری خود نیز در وجدان خویش به این مساله اعتراف دارد که حضرت امام بیش از همه روی پیگیری مساله سیدمهدی تاکید داشتند و حتی در شرایطی که دیگران نیز گاهی به لحاظ مخالفتهای جدی آقای منتظری با پیگیری مساله، دچار نوعی تردید یا حتی سکون میشدند، این حضرت امام بودند که با دستورات اکید و پیگیریهای جدی خود نسبت به این موضوع باعث حرکت مجدد آنها میشدهاند. دقیقا به همین خاطر هم هست که آقای منتظری در خاطرات خود، دست به انتقامگیری از حضرت امام میزند. اعترافات سیدمهدی در تاریخ 18/9/1365 در قالب یک مصاحبه تلویزیونی پخش و آقای منتظری در واکنش به این مصاحبه طی نامه 24/9/1365 خطاب به حضرت امام، خواستار بررسی ماجرا «ولو بلغ مابلغ» میشود. از آنجا که نکات مطروحه در این نامه بسیار مهم است، متن کامل آن در اینجا میآید:
«بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب آیتالله العظمی امام خمینی مدظلهالعالی. ضمن سلام و تشکر از موضعگیریهای مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمایید که جرائم و اتهامات سیدمهدی هاشمی و افراد مربوط به وی بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان یا دیگران با اینجانب یا هر کس یا رعایت حرمت این و آن مانع تحقیق و رسیدگی گردد زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرتعالی و پیروزی رزمندگان مسلمان را در همه جبههها از خداوند متعال مسالت مینمایم. والسلام علیکم و رحمهًْالله و برکاته - حسینعلی منتظری». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1210)
در این نامه چند نکته بسیار اساسی وجود دارد: نخست آنکه برخلاف اظهارات و نامههای قبلی نه تنها از سیدمهدی، دفاعی به عمل نیامده بلکه با بیان عباراتی مانند «جریانات انحرافی»، «جرائم و اتهامات سیدمهدی» و «جلوگیری از انحرافات» حداقل به لفظ، سیدمهدی منحرف و مجرم قلمداد شده است. دوم آنکه آقای منتظری نهتنها خواستار رسیدگی به «جرائم و اتهامات» سیدمهدی میشود بلکه بر این نکته تاکید میورزد که باید جرائم و اتهامات تمام «افراد مربوط به وی» نیز مورد بررسی قرار گیرد. سوم، ارتباط سببی سیدمهدی و «دیگران» با ایشان و همچنین «رعایت حرمت این و آن» به هیچوجه نباید مانع تحقیق و رسیدگی شود. چهارم آنکه هیچ سخنی از صلاحیت داشتن یا نداشتن وزارت اطلاعات به میان نمیآید و با توجه به اینکه در آن زمان وزارت اطلاعات مسؤولیت همه امور مربوط به سیدمهدی را در دست داشت لذا تاکید آقای منتظری بر ادامه این روند، دلیلی بر تایید نقش این وزارتخانه در پیگیری پرونده مزبور است، البته با رعایت «کمال دقت؛ مطابق موازین عدل اسلام».
پنجم، ایشان هیچگونه اشارهای به مسائلی مانند خط و جناح و اهداف گروهی و توطئه علیه خود و امثالهم نمیکنند. و ششم آنکه ایشان با بیان عبارت «ولو بلغ مابلغ» نتیجه این بررسیها و بازرسیهای همه جانبه را به طور کامل میپذیرد و تلویحا قول میدهد هیچگونه مخالفت و کارشکنی در طول این اقدامات تا رسیدن به نتیجه نهایی از خود نشان ندهد چرا که «حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت بر همه جهات مقدم است». اما آیا آقای منتظری به آنچه در این نامه بیان داشته است، پایبند میماند؟ به هیچوجه! هنگامی که به موضعگیریهای بعدی ایشان به دنبال گسترش فعالیت وزارت اطلاعات در شناسایی اجزا و ابعاد «گروه منحرف و توطئهگر مهدی هاشمی – به تعبیر حضرت امام – بنگریم، در سراسر آنها مخالفتهای ایشان و تحلیل ماجرا در قالب یک توطئه علیه خویش و امثالهم موج میزند.
به عنوان نمونه تنها 26 روز پس از این نامه، ایشان طی نامهای به تاریخ 19/10/1365 به حضرت امام، زبان به گلایه و شکوه از اقدامات صورت گرفته میگشاید؛ و«سیدمهدی» به قول خودش «منحرف»، یکدفعه شد معصوم و همه حرفهای او شد وحی منزل: «با پخش مصاحبه پر از دروغ او و پخش مصاحبه بدتر آقای ریشهری مدرسههایی که زیر نظر من با حدود یکهزار و 500 نفر طلبه خوب در خط انقلاب با آن همه شهید و مجروحش که در مقاطع حساس مدافع خط انقلاب و خط حضرتعالی و دولت بودند و ضد انقلاب و محافظهکاران و حتی خط جامعه مدرسین از آنها دل خوشی نداشتند به لجن کشیده شد... و بیت من که مورد توجه همه طبقات و در حقیقت شعبه بزرگی از بیت حضرتعالی محسوب میشد زیر سوال برده شد... و آخرالامر نوبت به از هم پاشیدن شیرازه خانوادگی من رسید؛
و جوسازی علیه خانواده و فرزند و داماد من شروع شد... در سازمان اطلاعاتی که صددرصد مورد اعتماد حضرتعالی است و همه گزارشهای آن وحی منزل است در ضمن اینکه افراد خوب وجود دارد، افراد نابابی هم وجود دارد که کارشان پروندهسازی برای اشخاص است... بدون قصد تنقیص میگویم این چه انقلابی است که امثال آقای ... و آقای ... میداندار آن هستند و سازمان اطلاعات هم عملا در خط آنان قرار گیرد و امثال سیدهادی و صلواتی با همه سوابق و خدماتش در زندان باشند.» (پیوستهای خاطرات، صفحات 1197-1200)
نکته قابل توجه در این نامه، موضعی است که آقای منتظری در قبال سیدمهدی اتخاذ کرده و نه تنها از وی دفاع و حمایتی به عمل نمیآورد بلکه تلویحا وی را دروغگو نیز میخواند. همچنین در پایان نامه اگرچه از آقایان «سیدهادی» و «صلواتی» حمایت میکند اما هیچ نامی و یادی از سیدمهدی به میان نمیآورد. گذشته از این مساله باید گفت، این نامه و نامهها و یادداشتها و موضعگیریهای بعدی آقای منتظری هیچ تفاوتی با نامهها و موضعگیریهای ایشان قبل از نامه 24/9/65 ندارد و در این میان، تنها همین نامه 24/9/65 یک استثنا به شمار میآید. اما چرا نامه 24/9/65 نگاشته میشود؟ با توجه به اینکه آقای منتظری تمام تعهدات اعلامشده از سوی خویش در این نامه را بهسرعت زیر پا گذارده و با به فراموشی سپردن آنها، دوباره عَلَم مخالفت را بلند میکند، کاملا مشخص است که نامه 24/9/65 از روی اعتقاد و ایمان قلبی نگاشته نشده بلکه صرفا یک «مانور قانونگرایی» برای بهرهبرداریهای بعدی از آن به حساب میآید.
به عنوان مثال اگر به تعبیر آقای منتظری در نامه 19/10/1365، وزارت اطلاعات در کار «پروندهسازی برای اشخاص» است، این دیدگاهی است که پیش از آن نیز نزد ایشان موجود بوده و بنابراین ایشان میتوانست در نامه 24/9/65 ضمن اشاره به این مطلب خواستار ارجاع پرونده به نهاد دیگری بشود. ولی نه تنها هیچ سخنی از این مساله – و دیگر مسائل – به میان نمیآید بلکه موضعی کاملا موافق با ادامه آنچه در حال اجرا بود، اتخاذ میکند. البته ایشان با تاکید بر قید «بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی» این امکان را برای خود فراهم میآورد تا بعدها با طرح این ادعا که موافقت با ادامه بررسی پرونده سیدمهدی با رعایت قیود مزبور بوده است، اعلام کند، از آنجا که این قیود مورد رعایت واقع نشدهاند، تعهدات قید شده در این نامه نیز نادیده گرفته شدهاند.
ولی حتی بهکارگیری این استدلال نیز نمیتواند، تلاشی را که در پس صدور این نامه برای مانور قانونگرایی و بهرهبرداری از آن در مراحل بعدی صورت گرفته است، پنهان دارد زیرا دیدگاه آقای منتظری قبل از صدور نامه مزبور نیز نسبت به «دستاندرکاران پروندهسازی» سیدمهدی منفی بوده و طبعا در مقطع زمانی نگارش این نامه، این دیدگاه دچار تغییر و تحول بنیانی نشده است کما اینکه پس از آن نیز دوباره همین دیدگاه در نامههای ایشان مشاهده میشود. مخالفتهای آقای منتظری همزمان با گسترش فعالیت به منظور شناسایی و پاکسازی «گروه منحرف و توطئهگر مهدی هاشمی»، اوج میگیرد تا جایی که در این زمینه، نامههای تندی را از ایشان خطاب به حضرت امام شاهدیم که مشروح آنها در بخش پیوستهای خاطرات ایشان آمده است. اما درباره دیدگاه ایشان نسبت به سیدمهدی جا دارد به موارد دیگری نیز اشاره شود.
آیتالله منتظری طی نامه 18/2/68 به حضرت امام، درباره سیدمهدی اینگونه میگوید: «آیا شایعات بیاساس یا بافتههای سیدمهدی که معلوم نیست در چه شرایطی و با چه انگیزههایی این مقدار رطب و یابس به هم بافته صحیح است ملاک قضاوتها واقع شود؟! و شاید او چون از ناحیه نظام ضربه خورد میخواسته است انتقام بگیرد و نیروهای فعال نظام را به یکدیگر بدبین کند – چنانچه شد – آیا درست است ما به بافتههای او ترتیب اثر بدهیم؟! اصلا در آن شرایط اعترافات آدم مورد اعتماد هم شرعا منشأ اثر نیست تا چه رسد به اعترافات مثل او. حالا من در شناخت او اشتباه کرده بودم و ماهیت او برای من شناخته نبود... آیا آقایانی که او را شناختهاند و بر تناقضگوییهای او واقفند صحیح است با بافتههای او معامله وحی منزل کنند، در صورتی که اشاعه کذب هم حکم کذب دارد مخصوصا اگر موجب بدبینیها و دشمنیها شود؟!... جا داشت آقایان به آیه شریفه: «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» توجه میکردند». (پیوستهای خاطرات صفحات 8-1237)
در این عبارات ملاحظه میشود، آقای منتظری گذشته از مسائل دیگر، به صراحت سیدمهدی را «فاسق» میخواند که باید درباره صحت سخنان و اظهاراتش تحقیق شود. همچنین آقای سعید منتظری نیز در نامهای که به تاریخ 6/2/1368 در پاسخ به نامه آقایان مهدی کروبی، سیدمهدی امامجمارانی و سیدحمید روحانی مینویسد، از سیدمهدی اینگونه یاد میکند: «... جنایات و خیانتهای این مفسد پس از دستگیریاش روشن و آشکار شد». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1268)
همچنین سعید منتظری در جای دیگری از این نامه در مقام دفاع از خویش در برابر نسبتهایی که سیدمهدی در بازجویی خود به وی داده است، اینگونه میگوید: «... در صورت لزوم دلایل و شواهد انشاءالله قانعکنندهای ارائه خواهم داد که اظهارات مجرمی که برای فرار از مجازات دنیوی و کم شدن جرمش مذبوحانه به دنبال شریک جرم میگردد مورد استناد این و آن قرار نگیرد». (پیوستهای خاطرات، صفحه 1269) اما با تمام این احوال هنگامی که آقای منتظری در سال 76 اقدام به بازگویی خاطرات خویش میکند، گویی دوباره به گذشتهای دور بازمیگردد و در جایجای آن به تعریف و تمجید از سیدمهدی میپردازد و در نهایت نیز وی را قربانی یک توطئه میشمارد: «من فکر میکنم ریشه قضیه هم این بود که برخی افراد برای بعد از امام نقشه میکشیدند و گمان میکردند در بیت من سیدمهدی و سیدهادی کارگردان اصلی قضایا میباشند و با وجود اینها دیگران نمیتوانند به من خط بدهند، آنان میخواستند همان وضعیتی را که زمان امام در بیت امام داشتند در بیت من هم داشته باشند و اینها را مزاحم کار خودشان میدیدند؛ این بود که این مسائل را علم کردند در صورتی که سیدمهدی اصلا جزو دفتر من نبود». (خاطرات، صفحه 606)
تا اینجا به دیدگاههای متفاوت آقای منتظری درباره شخص سیدمهدی و همچنین موضعگیریهای متناقض ایشان در قبال پیگیری پرونده سیدمهدی اشاره کردیم. حال با عنایت به آنچه تاکنون گفته شد، دوباره به طرح این سوال میپردازیم که چرا آقای منتظری حداکثر تلاش خود را برای جلوگیری از محاکمه سیدمهدی به کار برد؟ پاسخ به این سوال فوقالعاده مهم است و بسیاری از مسائل را روشن میکند. برای پاسخگویی به این سوال، بحث را از نکاتی آغاز میکنیم که در فراز اخیر از قول ایشان آمده بود. در این فراز آقای منتظری بر چند نکته تاکید میکند:
1- توطئهگری برخی افراد برای در اختیار گرفتن بیت ایشان
2- تصور و گمان آنها مبنی بر اینکه سیدمهدی دارای نقشی اساسی در اداره بیت آیتالله منتظری است و با وجود وی امکان نفوذ در بین ایشان و به دستگیری اداره آن وجود ندارد.
3- غلط بودن محض گمان فوق زیرا اساسا سیدمهدی جزو دفتر ایشان نبود و نقشی در آن ایفا نمیکرد.
4- قربانی شدن سیدمهدی بر مبنای نقشه حذف او از دفتر ایشان
حال اجازه دهید با طرح چند سوال، به ادامه بحث بپردازیم:
* اساسا تعقیب و احضار سیدمهدی بر مبنای چه اتهاماتی صورت گرفت ولو آنکه فرض کنیم کل این مساله، یک توطئه و نقشه حسابشده بود؟
** پاسخ: همانگونه که در نامه حضرت امام (12/7/65) آمده است اتهامات وی عبارت بودند از بیست و چند فقره قتل و جمعآوری غیرقانونی تسلیحات.
* آیا آیتالله منتظری منکر این اتهامات بود و بهکلی آنها را واهی میدانست؟
**پاسخ: دستکم در مورد یک فقره قتل – شمسآبادی- ایشان به هیچوجه چنین اتهامی را رد نمیکند. البته آیتالله منتظری با بیان اینکه آنها نیت قتل آقای شمسآبادی را نداشتند «ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود» تلاش میکند تا این مساله را کوچک جلوه دهد اما در نهایت سیدمهدی را دستکم از اتهام قتل یک نفر مبرا نمیداند.
* آیا کسی که متهم به قتل ولو یک نفر باشد، باید محاکمه شود یا خیر؟
** پاسخ: آقای منتظری خود به صراحت بر این نکته تاکید میورزد که «ترور و خشونت و تندروی در هر حال و از هر کس باشد محکوم است و در همه جا قانون باید رعایت شود». (خاطرات، ص 604) و بنابراین نمیتواند مخالف دستگیری و محاکمه سیدمهدی به این اتهام باشد، هر چند معتقد باشد این اتهام بهانهای برای انجام یک توطئه بزرگ است.
* آیا آقای منتظری با مقامات مسؤول در این زمینه همکاری میکند یا دستکم در قبال اقدامات قانونی بدین منظور سکوت پیشه میسازد؟
** پاسخ: ایشان در نامه 17/7/65، در پاسخ به نامه حضرت امام تمام تلاش خود را برای جلوگیری از این کار صورت میدهد که شرح آن گذشت.
* آیا میتوان پذیرفت مخالفت آقای منتظری با این دستگیری و رسیدگی به اتهام سیدمهدی به خاطر جلوگیری از وقوع یک توطئه بوده است؟
** پاسخ: ما نیز در اینجا فرض میکنیم توطئهای علیه آقای منتظری در جریان بوده است. توطئهگران نیز از آنجا که «گمان» میکردند سیدمهدی دارای نقش اصلی و اساسی در بیت و دفتر آقای منتظری است، وی را هدف قرار داده بودند، اما این «گمان» توطئهگران کاملا غلط بود چرا که آقای منتظری میگوید: «سیدمهدی اصلا جزو دفتر من نبود». (خاطرات، ص 606) و«سیدمهدی هاشمی حدود 2 سال است در اثر همین تبلیغات سوء به منزل من رفت و آمد ندارد و بسا ماهها میگذرد و من او را نمیبینم». (خاطرات، صفحه 1160) بنابراین باید گفت، «خوشبختانه» توطئهگران بر مبنای یک «گمان» غلط و بیپایه راهی کاملا بیتاثیر را برای رسیدن به هدفشان انتخاب کرده بودند، اما از طرفی به هر حال اتهام یا اتهاماتی متوجه سیدمهدی بود که قانونا امکان دستگیری و محاکمه وی وجود داشت.
به این ترتیب چه جای نگرانی از این دستگیری و محاکمه وجود دارد و چرا باید در مقابل آن تا این حد مقاومت صورت گیرد؟! بگذار توطئهگران سیدمهدی را که بود و نبود او هیچ تاثیری بر امور دفتر و بیت آقای منتظری ندارد، البته بر مبنای یک اتهام واقعی و قانونی، بگیرند، محاکمه کنند و در صورت اثبات جرم، وی را اعدام کنند همانگونه که بسیاری از متهمان دیگر به همین ترتیب دستگیر میشوند و در صورت اثبات جرم به مجازات میرسند. آیا دستگیری و مجازات آنها، تاثیری بر ساز و کار دفتر آقای منتظری دارد؟ مسلما خیر! بنابراین دستگیری و مجازات سیدمهدی نیز باید طبق روال انجام گیرد و صد البته که توطئهگران از این راه به اهداف خود نخواهند رسید، بنابراین بگذار به کار خود ادامه دهند.
* اما آقای منتظری در همان ابتدای کار، با نگارش نامه 9 صفحهای و بیان انواع و اقسام مطالب و توجیهات گوناگون قصد منصرف کردن حضرت امام از این اقدام و ممانعت به عمل آوردن از آن را دارد. براستی علت چیست؟
** پاسخ: با توجه به آنچه گفته شد علت این واکنش هیچ مساله دیگری نمیتواند باشد؛ مگر نقش و اهمیتی که سیدمهدی در دستگاه آقای منتظری دارا بود.
در واقع ایشان فردی را در مسیر رفتن به دادگاه میدید که از قدرت مدیریتی و تشکیلاتی بالایی برخوردار بود و عنصر مرکزی دستگاه ایشان به شمار میآمد. این در حالی بود که آقای منتظری همانگونه که ساواک نیز درباره ایشان به چنین نتیجهای رسیده بود، از تواناییهای لازم به منظور اداره امور گستردهای که به هر حال به ایشان مربوط بود، برخوردار نبود و نیاز مبرمی به وجود چنین فردی داشت. حتی پس از آنکه سیدمهدی در طول مدت بازداشت خود به تخلفات عدیده از جمله چندین فقره قتل و اقدامات ضدانقلابی و تفرقهافکنانه و سوءاستفاده از موقعیت برای جمعآوری سلاح و امثالهم اعتراف کرد و در نهایت به اعدام محکوم شد، پذیرش این حکم و از دست دادن چنین فردی برای آقای منتظری بسیار سنگین بود. به همین لحاظ پس از قطعی شدن حکم اعدام سیدمهدی و یک روز پیش از اجرای حکم یعنی در تاریخ 5/7/65، طی یادداشتی به حضرت امام با استفاده از تمام شیوهها و دلایلی که میتوانست از اعدام سیدمهدی جلوگیری به عمل آورد، آخرین تلاش خود را برای حفظ سیدمهدی بهکار گرفت. از آنجا که این نامه آقای منتظری نیز بسیار قابل تامل است، متن کامل آن در زیر آمد:
1- سیدمهدی هرچه بود و شد، بالاخره 20 سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد.
2- او از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفتهاند، بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
3- او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد؛ هر چند در سلیقه خطاکار باشد و هست.
4- او هنوز طرفداران زیادی از حزباللهی و جبههبروها و افراد انقلابی دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقی میگذارد.
5- اعدام او سبب میشود در شهرهای مختلف افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوی سازند و قطعا حضرتعالی به این امر راضی نیستید.
6- اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژهطلبان میباشد.
7- و بالاخره آنچه گفته شد، نه به خاطر علاقه شخصی است که من فعلا هیچ علاقه شخصی ندارم، بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و اینکه اعدام و خونریزی بالاخره بسا کدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است ولی کشته را نمیشود زنده کرد».
(پیوستهای خاطرات، صفحه 1215)
به این ترتیب آقای منتظری در حالی که رهبری آینده کشور را از آن خود میبیند، تلاش دارد دستکم از اعدام سیدمهدی جلوگیری به عمل آورد تا در آینده با بهدستگیری قدرت، امکان استخلاص وی فراهم آید اما در نهایت این تلاش به ثمر نمینشیند. اگر چه جایگاه سیدمهدی نزد آقای منتظری بر مبنای آنچه بیان شد، کاملا معلوم است تا جایی که ایشان، اعدام وی را پس از اعترافات صریح و اثبات جرمهای متعدد، همچنان مخالف «مصالح اسلام و آینده انقلاب» به شمار میآورد اما بد نیست برای آنکه خلاف واقعگویی آقای منتظری درباره ارتباط سیدمهدی با دفتر ایشان روشنتر شود، به موارد زیر نیز توجه کنیم. همانگونه که آمد آقای منتظری مدعی آن است که «سیدمهدی اصلا جزو دفتر من نبود». (خاطرات، صفحه 606) و قاعدتا منظور ایشان از بیان این جمله باید آن باشد که سیدمهدی هیچ نقش و تاثیری در دفتر، بیت و مدارس ایشان نداشته است کما اینکه در جاهای دیگر نیز هم توسط خود ایشان و هم توسط افراد دیگری از بیت یا مدارس ایشان بر این نکته تاکید شده است.
در واقع آقای منتظری ارتباط خود با سیدمهدی را تنها در زمینه نهضتهای آزادیبخش میداند که آن هم در 2 سال پایانی از طریق نامهنگاری و غیرحضوری مسائل آن بین آنها مطرح میشده است. همچنین آقای منتظری در جای دیگری درباره نظر حضرت امام راجع به سیدمهدی میگوید: «این مطلب را هم که میگویند امام از همان اول مخالف سیدمهدی بود ثابت نیست؛ هیچوقت مرحوم امام یک کلمهای راجع به سیدمهدی با من صحبت نکردند، سیدمهدی پس از پیروزی انقلاب حدود 5 سال در شورای فرماندهی سپاه بود و کرارا با امام و سایر مسؤولان بالا ملاقات میکرد و از کارهای سپاه و نهضتها به آنان گزارش میداد ولی این مسائل مطرح نبود، چطور شد که این اواخر عمر امام، این مسائل مطرح شد؟» (خاطرات، صفحه 606)
به این ترتیب ایشان قصد اثبات وجود توطئهای برای بهدستگیری کنترل بیت خود توسط دیگران و مخدوش کردن ذهن حضرت امام در این راستا را دارد. درباره دیدگاه حضرت امام نسبت به سیدمهدی باید گفت، ایشان نهتنها بعد از انقلاب بلکه در دوران پیش از انقلاب و زمان حضور در نجف دید مثبتی به سیدمهدی نداشتند، به گونهای که حتی پس از صدور حکم اعدام وی در همان زمان شاه، با تحصن و اعتصاب طلاب برای نجات وی موافقت نکردند. طبق آنچه در کتاب «واقعیتها و قضاوتها» آمده است، سیدمهدی روز 11/2/1365 در محل مجلس شورای اسلامی با آقای هاشمیرفسنجانی ملاقات میکند و گزارش مذاکرات صورت گرفته در این ملاقات را طی نامهای به تاریخ 13/2/1365 برای آقای منتظری ارسال میدارد، سیدمهدی در ابتدای گفتوگو، این نکته را به آقای هاشمیرفسنجانی خاطرنشان میسازد: «من اینجا آمدهام که اگر توهماتی در ذهن شما نسبت به من وجود دارد، برطرف کنم».
سپس آقای هاشمی رفسنجانی پس از بیان مسائلی میگوید: «ما برای آینده انقلاب و کشور کسی جز آیتالله منتظری نداریم و من شخصا به ایشان ایمان و اعتقاد راسخ و ارادت داشته ... به هر حال آینده رهبری به دست آیتالله منتظری است و ایشان نیز به شما علاقه خاصی دارند، زمانی که ما با ایشان در زندان بودیم و شما نیز زندانی بودید من آن روز فهمیدم که ایشان چقدر به شما علاقه دارد، در طول این چند سال نیز بارها ایشان ابراز علاقه کردهاند و این یک نقطه قوت شما هست که مورد تایید و حمایت رهبری آینده انقلاب قرار دارید. با علاقه شدید ایشان به شما و اعتقادی که شما به ایشان دارید باید مسائل را جدی گرفت، زیرا اگر خدای ناکرده ضعفی از ناحیه رابطه شما با ایشان متوجه معظمله گردد، او یک شخص نبوده بلکه کل سیستم رهبری و اوضاع کشور و انقلاب آسیب خواهد دید و لذا حل مسائل شما امروز قبل از این که به شخص شما مربوط گردد، ارتباط با سرنوشت آینده و انقلاب دارد.
مخصوصا بعد از اینکه ما متوجه شدیم عدهای از دوستان خودمان در قم با شماها اختلاف پیدا کردهاند، خیلی نگران شدیم، چون عملا وقتی آنان از دفتر مایوس شوند، در بین دوستان شکاف بیشتری به وجود میآید و آینده رهبری با مشکلات بیشتری مواجه خواهد گردید؛ لذا ما به فکر افتادیم به صورت آبرومندی مساله را حل کنیم؛ از اینرو به آیتالله منتظری پیشنهاد کردیم شما چند سالی یک مسؤولیت در خارج از کشور به عهده بگیرید یا سفارتخانه فرهنگ... هدف ما از این پیشنهاد، هم خدمت به شما بوده که یک نیروی مستعد و لایق انقلاب هستید و باید از وجودتان استفاده بیشتری بشود و هم خدمتی است به آیتالله منتظری». اگر واقعا سیدمهدی نقشی در دفتر و دستگاه آقای منتظری نداشت، قاعدتا باید در مقابل این سخنان به همین مساله اشاره میکرد و صحبتهای مزبور را عاری از حقیقت میشمرد و خود را فردی معمولی معرفی میکرد که مشغول اموری دیگر است، اما پاسخی که وی میدهد چنین است: «من در پاسخ گفتم: این ضعفهایی که میگوید ممکن است به آیتالله منتظری سرایت کند، چه کسی آن را دامن میزند جز دوستان خودمان؟» و بنابراین بر نقش خود، آنگونه که در سخنان مزبور بیان شده بود، مهر تایید میزند. سیدمهدی سپس به شرح فعالیتهای خود در قم میپردازد: «ما در قم مورد توجه و مراجعه طیف وسیعی از طلاب و نیروهای انقلاب هستیم که مرتب با ما در تماسند، از ما نظرخواهی کرده مشورت میخواهند و ما نیز با یک برخورد عاطفی آنان را جذب میکنیم و در این رابطه رفت و آمدهای زیادی صورت میگیرد...».
این «طلاب و نیروهای انقلاب» که سیدمهدی از آنها نام میبرد، کیستند و در کدام مدارس حضور دارند؟ وی سپس میافزاید: «خانههای تیمی که آنها میگویند، عبارت است از منزل شخصیمان که دوستان رفت و آمد کرده و درباره مسائل با هم مشورت میکنیم و یکی هم موسسه نهضت جهانی اسلام است که مرکز فرهنگی نهضتهاست و ما کلاسهای کادرسازی تاسیس کرده و قریب به یکصد نفر از طلاب را آموزش سیاسی بینالمللی داده و مسائل نهضتها را با آنها مطرح میکنیم. این موسسه یک مرکز علنی و آزادی است که سازمان اطلاعات شما از درون آن خبر دارد و هیچ مساله مخفی و پوشیدهای در آن صورت نمیگیرد. بهطور طبیعی ما به بیت آیتالله منتظری نیز رفت و آمد داریم، در خانههای دوستان نیز ایاب و ذهاب میکنیم، اگر به اینها خانه تیمی میگویند، مساله دیگری است...». کمترین نکتهای که از مطالب فوق به دست میآید «رفت و آمد طبیعی و عادی» سیدمهدی به بیت آقای منتظری است اما با تامل در آنچه عنوان شده، میتوان به نکات بسیار مهم دیگری نیز دست یافت.
سیدمهدی در ادامه در پاسخ به این گفته آقای هاشمیرفسنجانی که: «دوستان ما در قم مانند آقای عبائی، جعفری و چند نفر دیگر... و آقای ابراهیمی را نباید از دست داد و صحیح نیست که بین شما و آنان کدورت باشد». چنین اظهار میدارد: «درباره کتابخانه سیاسی من از اولین کسانی بودم که با انشعاب مخالفت میکردم ولی واقعیت این بود که برادرمان آقای محمودی و سلمان قصد داشتند به طور جدی یک کتابخانه سیاسی در قم دایر گردد. در حالی که آقای عبائی قصد جدی نداشت و بیشتر مایل بود نام کتابخانه سیاسی را یدک بکشد تا انشعاب صورت گرفت». براستی سیدمهدی چه نقش و مسؤولیتی برعهده داشته است که با انشعاب کتابخانه سیاسی موافق باشد یا مخالف؟
وی سپس حوزه قدرت و نفوذ خود را اینگونه به رخ آقای رفسنجانی میکشد: «... ما به شما علاقه و ارادت جدی داریم... آن روزها که آقای آذری به شما حمله کرد، این دوستان ما بودند که با امضا کردن تومار چند هزار نفری شما را تایید و آقای آذری را محکوم کردند». (واقعیتها و قضاوتها، صفحات 238 الی 246)
به طور کلی سیدمهدی در اینجا فردی دارای جایگاه ویژه نزد آقای منتظری، برخوردار از تشکیلات قوی و گسترده، در پی کادرسازی از طلاب و دارای نفوذ در بیت آقای منتظری جلوهگر میشود. اگر واقعا آنچه بیان شده – چه از سوی سیدمهدی و چه از سوی آقای هاشمیرفسنجانی – خلاف واقع بوده، چرا آقای منتظری واکنشی نسبت به آن نشان نداده است؟ به عنوان نمونه چرا ایشان طی نامهای به سیدمهدی اظهارات وی درباره رفت و آمد به بیت خود را تکذیب نکرده است؟ چرا ایشان در پاسخ به اظهارات آقای هاشمیرفسنجانی که سیدمهدی را دارای نقش و جایگاه ویژهای در دستگاه رهبری آینده کشور میخواند، به سیدمهدی تذکر نداده است که شما باید به آقای هاشمیرفسنجانی میگفتید به هیچوجه از چنین جایگاهی برخوردار نیستید؟ اما در نامهای که سیدمهدی گزارش مذاکرات خود با مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی(رض) را به اطلاع آقای منتظری میرساند، نکات جالبتری وجود دارد.
بنابر آنچه در این نامه آمده است، سیدمهدی هاشمی به سیداحمد خمینی میگوید: «در این مدت پس از پیروزی دست به کارهایی زدهام که به آن عقیده داشته و هنوز هم به آن کارها مشغولم، من تصور میکنم انقلاب اسلامی در نیمه راه است و رسالت ما پایان نگرفته و باید نیرو ساخته شود و فعالیتهای عمقی نمود تا انقلاب به پیروزی کامل برسد». (واقعیتها و قضاوتها، صفحات 247 الی 253) اعتقاد به کادرسازی و تربیت نیرو از جمله مسائلی است که سیدمهدی به لحاظ روحیه تشکیلاتی خود از قبل از انقلاب داشت و در همان زمان نیز البته در سطحی بسیار محدود به تربیت و تجمیع کادر مبادرت میورزید. پس از پیروزی انقلاب، یکی از اقداماتی که به صورت جدی مورد توجه آقای منتظری قرار گرفت، تاسیس مراکز و مدارس مختلف آموزشی و مطالعاتی در حوزه علمیه قم بود به گونهای که به گفته خود ایشان حدود 2 هزار طلبه در مدارس ایشان مشغول به تحصیل بودند. در واقع آنچه در این زمینه انجام شد، شباهت تام به تفکرات و نظریات سیدمهدی دارد. در ادامه نامه، سیدمهدی میگوید: «ایشان[سیداحمد] به طور نامنظم و پراکنده و بدون ربط میگفت: به خدا قسم، به ارواح پاک شهدای انقلاب، به جان مادرم سوگند من قصد حذف شما را نداشته و نباید شما تصور کنید ما میخواستهایم در دفتر آیتالله منتظری دخالت کرده و موازنات آنجا را سبک و سنگین نماییم».
این سخنان را چه واقعاً از سوی سیداحمد خمینی بدانیم و چه آن را ساخته و پرداخته سیدمهدی به شمار آوریم، انعکاس آن به آقای منتظری یک نتیجه بسیار مهم را به ذهن ایشان القا میکند و آن اینکه سیداحمد در موضعی بسیار شکننده و ضعیف قرار دارد و از آنجا که وی فرد شماره یک بیت حضرت امام محسوب میشود، بنابراین موضع بیت و اعضای دفتر حضرت امام در مقابل بیت و اعضای دفتر آقای منتظری بسیار ضعیف است. از طرفی در این عبارات نقش سیدمهدی در دفتر آقای منتظری نیز مشهود است چرا که حضور یا عدم حضور وی، به مثابه دخالت در دفتر آقای منتظری و سبک و سنگین کردن موازنات آن اعلام شده و این البته همان نکتهای است که سیدمهدی در دیدار با آقای هاشمی رفسنجانی به انحای گوناگون بر آن تاکید کرده بود.
اما در اینجا سیدمهدی با توجه به اینکه در همان زمان سخنانی مبنی بر خط گرفتن آقای منتظری از وی مطرح بود، برای زدودن این مطلب از ذهن ایشان و جلوگیری از تبعات منفی این ذهنیت، در ادامه گزارش خود مینویسد: [ سخنان سیدمهدی خطاب به سیداحمد]: «اینکه گفتهاند نعوذبالله به آیتالله منتظری و دفتر ایشان خط میدهم کذب محض است و نه آقای منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان به من ارتباطی دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن، من شاید 2 ماه یکبار نیز موفق به ملاقات با آیتالله منتظری نمیشوم. رفت و آمدم در دفتر نیز بر حسب ضرورت و نیاز است، من در قم، هم درس میخوانم، هم درس میدهم و هم با نیروهای انقلاب در تماسم و هم با نهضتهای خارجی در ارتباط، از کار خود راضی و خشنودم و تصورم این است که در کارها موفقم». (همان)
نکتهای که سیدمهدی در این فراز میگوید بسیار مهم است و آن تاکید بر استقلال رای و اندیشه و عمل آیتالله منتظری و رفع هرگونه شبهه از ایشان مبنی بر خط دادن سیدمهدی به دفتر و شخص ایشان است. البته کاملاً واضح است که آنچه سیدمهدی درباره ارتباط خود با دفتر آیتالله منتظری میگوید با آنچه در گزارش گفتوگوی وی با آقای هاشمیرفسنجانی آمده بود و آنچه در نامه بعدی وی به آیتالله منتظری میآید، در تناقض آشکار قرار دارد. «بالاخره امام نیز مانند پیامبر اکرم وفات خواهد نمود، ترکیبات قدرت نیز دگرگون خواهند شد. برای این آینده فکری بکنید، برای نهضتها و نیروهای بینالمللی فکری بکنید». (همان) براستی سیدمهدی چه جایگاهی را برای خود و تشکیلات زیر نظر خود تحت عنوان نهضتها قائل است که به سیداحمد توصیه میکند «ترکیبات قدرت» در آینده را مد نظر داشته باشد؟! نکته بسیار جالب اینکه سیدمهدی در پایان این گزارش نتیجهگیری خود از گفتوگو با سیداحمد را اینگونه به اطلاع آقای منتظری میرساند: «نکاتی که در حین ملاقات کشف کردم عبارت بود از:
1ـ وحشت مرموز ایشان از اینکه در خارج از جماران کسانی باشند که تصور کنند احمدآقا در توطئه حذف نیروها شرکت کرده است.
2ـ نگرانی از شکست یک توطئه و فاش شدن اسرار آن و اجبار به اینکه باید از ما عذرخواهی کرده یا حداقل در جلب نظرمان تلاش کند.
3ـ ایشان مطلقاً از ورود به مسائل فکری ـ سیاسی ـ اجتماعی گریزان بود». (همان) در این نتیجهگیری، سیدمهدی چند نکته را به صورت ماهرانه برای تاثیرگذاری بر ذهن آقای منتظری مطرح میکند:
الف: توطئهای اسرارآمیز علیه آیتالله منتظری با هدف حذف نیروهای اطراف ایشان در کار است.
ب: سیداحمد در این توطئه شرکت دارد.
ج: توطئه در حال شکست خوردن است و به همین لحاظ سیداحمد بسیار نگران و وحشتزده است.
د: سیداحمد که خود را در آستانه شکست و رسوایی میبیند، برای گریز از تبعات شکست توطئه رو به عذرخواهی و جلب نظر سیدمهدی آورده است.
هـ: سیدمهدی عنصر قوی و نیرومندی است که دیگران بشدت از وی در هراسند و در صورتی که نتوانند او را با یک توطئه از گرد آیتالله منتظری دور کنند، چارهای جز تسلیم در برابر وی پیش روی خود نمیبینند.
براستی پاسخ و واکنش آیتالله منتظری در قبال این نامه چه بوده است؟ با توجه به صراحت لهجهای که ایشان برای خود قائل است و بارها آن را حتی به صورتی جسارتآمیز در برابر حضرت امام بهکار میگیرد، آیا به عنوان نمونه آنجا که سیدمهدی به سیداحمد درباره ترکیبات قدرت در آینده توصیههایی را دارد، در صورتی که واقعاً سیدمهدی جای و جایگاهی در این ترکیبات نداشت، نباید طی نامهای به وی گوشزد کند که جنابعالی چکارهاید که برای آینده خط و نشان میکشید؟ اما جالبترین و مهمترین نامهای که سیدمهدی به آقای منتظری مینگارد و طی صفحات 261 الی 266 کتاب «واقعیتها و قضاوتها» متن کامل آن آمده، نامهای به تاریخ 27/3/1365 است. این نامه، در زمانی نگاشته شده که سیدمهدی به واسطه عملکردهای خویش، خود را بشدت در خطر میبیند لذا تمام تلاش خود را برای تأثیرگذاری بر ذهن آقای منتظری به کار گرفته است. آنچه در این نامه مستقیماً به بحث حاضر مربوط میشود، تأکیدی است که سیدمهدی صراحتاً بر نقش خود در دفتر و تشکیلات آقای منتظری دارد، هرچند برای دستیابی به تأثیرگذاریهای روانی مورد نظر خویش بر آقای منتظری، به ضد و نقیضگوییهایی نیز دچار است.
گفتنی است، سیدمهدی این نامه را به عنوان بازگویی و تشریح «تضادهای درونی خط3» مینگارد و نخستین هدف وی از طرح این مطلب القای این ذهنیت به آقای منتظری است که آنچه میگذرد، چیزی جز یکسری عملیات ناشی از اختلافات درونی و خط و خطبازیهای سیاسی نیست و بهرهای از حقیقت و دلسوزی برای انقلاب ندارد. توجه به الفاظ و عبارات و مطالبی که سیدمهدی در این نامه مینگارد، گویای بسیاری از واقعیتهاست. وی مینویسد: «از قرار مسموع دوستان اصفهان به این تحلیل رسیدهاند که قضیه پرونده شهردار اصفهان و شبکه رشوهخواری مربوطه را ابزاری در خدمت توطئهای قرار دهند که چند ماه پیش بر ضدجریان آینده رهبری انقلاب به شکست انجامید؛ توطئهای که از فردای صدور رأی خبرگان رهبری آغاز شد و هدف آن محاصره حضرتعالی و تغییر موازنات دفتر و حذف برخی نیروهای به اصطلاح رادیکال بود... راز نهفته دل آنان که اخیراً در گفتوگو با آقای سعید و صلواتی گفتهاند این است که رهبری آینده انقلاب نباید توسط 2 نفر برادر کانالیزه شود که یکی در ظاهر و دیگری پشت پرده عمل میکند و باید رهبری را از خط این 2 برادر نجات داد، با اندک تعمق در لحن این پیام هر عاقلی میفهمد که این ترکیبات ادبی از چه مغزهایی صادر میشود».
سیدمهدی سپس در لابهلای ذهنیتسازیهایی که برای آقای منتظری میکند، به یک نکته مهم نیز معترف است: «به نظر ما آن کسانی که با کانالیزه کردن مقام رهبری بر خر مراد سوار شدهاند و بیم آن دارند که در آینده از آن پیاده شوند، امروز به فکر افتادهاند تا کسانی که مزاحم اصلی محاصره رهبری انقلابند را به همین تهمت که قصد محاصره رهبری را دارند از صحنه خارج سازند[!]» دقت کنید! در اینجا دیگر سیدمهدی از «ظن و گمان و پندار» دیگران سخن به میان نمیآورد بلکه از زبان خویش، به نقش خود اشاره میکند.
اگر واقعاً سیدمهدی نقشی در دفتر آقای منتظری نداشت و در آن نقش کلیدی ایفا نمیکرد و خلاصه سر در کار خویش داشت، چگونه دقیقاً بر همان نقشی که دیگران برای وی قائل بودند، در اینجا صحه میگذارد و به اصطلاح خود را مانع از «محاصره شدن رهبری» میشمارد؟ در فراز بعد، وی با صراحت بیشتری به این نقش خود اشاره دارد: «جا دارد که از آقایان سوال شود چرا سالهای اول پیروزی که این 2 برادر تمکین بیشتری داشتند، این اتهام مطرح نبوده؟ و چرا زمانی که آقایان شب و روز در دفتر به کار رایزنی و مشاوره میپرداختند و 2 برادر نیز در کنارشان بودند، این اتهام نبود؟ و اصولاً چرا پس از قضیه خبرگان مساله مطرح گشته است؟» و سپس بلافاصله به تناقضگویی میپردازد که البته هدف خاص خود را در بیان این مطلب دنبال میکند: «و چرا هنگامی که به آنان گفته میشود که فلانی در اداره امور دفتر هیچ نقشی ندارد، پس چرا او را متهم میکنید، میگویند او هر جا باشد نقش خود را ایفا میکند؟!»