تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۶  ، 
کد خبر : ۱۴۴۱۹۸
به مناسبت سومین سالگرد جنگ33 روزه لبنان:

پاورقی از کتاب «آنتونی کردزمن» (بخش نهم)


تهیه ، ترجمه و ویرایش: ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام
هماهنگ کردن اهداف نظامی و سیاسی به صورت یک اقدام منسجم جنگی

این درس‌ها تقویت کننده اهمیت درس کلاسیک دیگری از جنگ است: این که سران سیاسی و نظامی باید اهداف مشترکی را دنبال کرده و باید بر اساس درک واقعگرایانه و مشترک از چگونگی رسیدن به اهداف عمل کنند. تحلیل‌های پیشین نشان می‌دهند که سران نظامی و سیاسی اسرائیل فاقد این واقعگرایی در بسیاری از زمینه‌ها بودند و از درک مشترکی برخوردار نبودند و به تحولات اجازه می‌دادند تا حدود زیادی خط مشی ورود اسرائیل به جنگ را تعیین کنند.
به روشنی دیدگاه‌های بسیار متفاوتی درباره جزئیات آنچه که در رهبری اسرائیل اتفاق افتاد وجود دارد. دیدگاه‌هایی که تا حدودی توسط موارد انتشار یافته از سوی کمیسیون وینوگراد بطور علنی متشر شدند. به هر حال تعدادی از منابع اعلام می‌کنند که از همان اوایل درگیری، ایهود اولمرت، نخست‌وزیر و حالوتس، رئیس ستاد در توافق درباره اهداف جنگ و ابزار‌ها برای درگیری برای آن اهداف مشکل داشتند. از اطلاعاتی که در دسترس است اینگونه برمی‌آید که به نظر، کابینه اسرائیل درک بهتری از واکنش سیاسی‌ای داشتند که درباره حملات متعدد به زیرساخت‌های لبنان مطرح می‌شد تا دن حالوتس. به هر حال، به نظر می‌رسید حالوتس درک واقعگرایانه‌تری از آنچه داشت که درگیری‌ها عملاً می‌توانند به انجام برسانند. وی از این امر ابراز تردید کرد که اسرائیل بتواند سربازان بازداشت شده را بازگرداند و یا این که مانع حملات کاتیوشایی شود. کابینه به نظر این اهداف را دستیافتی می‌پنداشت. به نظر نمی‌رسد اختلافات موجود در قبل و یا در دوره جنگ رفع شده باشند.
نمونه‌ای دیگر از این «شکست در تدوین یک دیدگاه واقعگرایانه و یکپارچه نظامی و سیاسی»، در گزارشی منتشر شد که "زئیف شیف " در روزنامه "هاآرتص " ارایه کرد. شیف گزارش داد که حالوتس و مدیر اطلاعات نظامی اسرائیل به کابینه امنیتی در 18 ژوئیه گفتند که اسرائیل به بیشتر اهداف جنگ دست پیدا کرده است. این ارزیابی ارایه کننده این امر بود که جنگ در آن نقطه یعنی یک هفته بعد از آغاز درگیری‌ها خاتمه یابد. شیف گزارش داد که درباره اقدام برای خاتمه جنگ رای‌گیری در کابینه صورت نگرفت. این که چرا این گزینه بطور آشکار نادیده گرفته شد، نامعلوم باقی مانده است.
تحلیل‌ پیشین مؤید این امر است که تنوع این مشکلات در طول دوران درگیری ادامه پیدا کرد. این تحلیل‌ نشان می‌دهد که کابینه اسرائیل و فرماندهان آن درباره اهداف سیاسی و نظامی همزمان با تشدید جنگ هوایی ضمن پذیرش جنگ فرسایشی زمینی در استحکامات مقدم نزدیک مرز با اسرائیل حزب‌الله،‌ هماهنگی نداشتند.
چنین مشکلاتی ممکن است توضیحی برای ناکامی در تصمیم‌گیری برای زمانی باشد که یک حمله گسترده زمینی آغاز شود یا تصمیم‌گیری برای فراخوان نیروهای ذخیره عملاً در پایان جنگ صورت گیرد. یکی از دلایل احتمالی برای این تاخیرات این است که بیشتر فرماندهان ارشد اسرائیلی بطور مرتب به سران سیاسی اینگونه می‌گفتند که قدرت هوایی موثرتر از آنچه خواهد بود که واقعاً می‌توانست باشد.
به هر حال، همانگونه تحلیل پیشین نشان داد،‌ دیدگاه‌های متضادی درباره آنچه که واقعاً‌ اتفاق افتاده بود، وجود داشت. گذشته از این، حالوتس بیانیه‌های عمومی‌ای صادر کرده بود که نشان می‌داد توان هوایی به تنهایی می‌تواند به نتایج قطعی دست پیدا کند و این اتکای بیش از حد به توان هوایی ممکن است به تاخیر در استفاده از نیروهای زمینی منجر شده باشد. به هر حال، در روزهای نزدیک به آخر جنگ، حالوتس عنوان کرد که وی به اندازه کافی بر نیاز به آغاز حمله زمینی در روزهای اولیه جنگ تاکید نکرده است.
دیگر افراد در کابینه- بخصوص نخست‌وزیر و وزیر دفاع را مقصر فقدان قاطعیت و درک گزینه‌های سیاسی و نظامی می‌دانند. بر همین اساس، این امکان وجود دارد که سران غیرنظامی نیز مسبب شکست در گره‌زدن تاکتیک‌های اسرائیل با اهداف آشکار سیاسی بوده‌اند. به هر حال، این امکان نیز وجود دارد که هر دوی سران نظامی و غیرنظامی در درک ضرورت هماهنگی میان اهداف نظامی و سیاسی جنگ قاصر بوده و زمانی به تحولات بر پایه روزانه واکنش نشان دادند که مجبور به واکنش شده بودند.
حالوتس در 17 ژانویه 2007 در حالی از مقام ریاست ستاد استعفاء کرد که گویا برخلاف اعتراضات ایهود اولمرت بوده است و او در محفل خصوصی از حالوتس خواسته بود در تصمیم خود تجدیدنظر کند. به هرحال، بسیاری از مقامات دولتی و حتی برخی از اعضای نیروهای ذخیره که مدیریت جنگی وی را زیر سوال برده بودند، از این تصمیم استقبال کردند. یکی از مقامات وزارت دفاع اسرائیل اینگونه مطرح می‌کند که "عمیر پرتس " وزیر دفاع اسرائیل نیز تلاشی برای ترغیب رئیس ستاد برای باقی ماندن در پست خود به خرج نداد و به تصمیم وی احترام گذاشت. لازم بود که حالوتس این کار را مدت‌ها پیش انجام می‌داد ".
ایهود اولمرت و عمیر پرتس در کمتر از دو هفته بعد از این اقدام توافق کردند که "گابی اشکنازی " که یک سرتیپ بازنشسته است را به جانشینی حالوتس به ریاست رئیس ستاد نیروهای دفاعی اسرائیل بگمارند.
درس‌های مشابهی عملاً در همه جنگ‌هایی که تاکنون پیش آمده‌اند، فرا گرفته شده‌اند. کیفیت رهبری نظامی-غیرنظامی هدایت کننده یک جنگ،‌ پیچیدگی و سطح واقعگرایی آن و توانایی آن برای کار تیمی برای کسب یک پیروزی حیاتی است. آمریکا دریافته است که این درس در مورد جنگ عراق نیز از اهمیت مشابهی برخوردار است و دشوار است جنگ مدرنی را تصور کرد که در آن هماهنگی نظامی-غیرنظامی به آزمونی حیاتی از توانایی جنگی بدل نشود.
آمادگی برای تشدید مناقشه(نتایج جایگزین و طرح B)
جنگ حزب‌الله و اسرائیل نشان دهنده درس کلاسیک دیگری از جنگ بود: این که کشورها از ابتدا باید برای احتمال این امر آماده باشند که در دیکته کردن روند تحولات موفق نخواهند بود. یکی از دلایل ناکامی راهبردی اسرائیل به نظر این بوده که طرح روشنی برای رسیدگی به احتمالات که امکان دارد بعد از حمله اولیه هوایی به نیروهای موشکی حزب‌الله ظهور کند، در دست نداشت.
مقامات اسرائیلی که در طول جنگ با آنها مصاحبه شد تا حدود زیادی درباره چگونگی طرحریزی و نیروهای دفاعی اسرائیل را برای شدت گرفتن درگیری آماده کرده بودند، نظر متفاوتی داشتند. کارشناسان خارجی در این باره اختلاف نداشتند. آنها احساس می‌کردند که دولت اسرائیل با آمادگی اندک و بدون طرحریزی مفصل دست به حمله عمده علیه حزب‌الله و لبنان زد و طرح جنگی آن اتکای بیش‌ از حدی به توان هوایی داشت و دولت برای اعمال فشار بر سوریه، اقدام به اعلام جنگ زمینی عمده دیگر به لبنان و گسترده کردن مناقشه کرد.
تنها دستیابی به سوابق تاریخی می‌تواند تعیین کننده واقعیت‌ها باشد. به هر حال، انتقاد گسترده‌ای از این امر وجود داشت که دولت و نیروهای دفاعی اسرائیل بطور مناسبی نیروهای فعال و ذخیره را برای حمله عمده زمینی یا احتمال شدت عمده‌ای که برای چنین حمله‌ای لازم بود، آماده نکرده بودند. این انتقاد از دولت و نیروهای دفاعی وجود داشت که هرگز طرحB را مدنظر قرار نداده بودند. این که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر اوضاع بد پیش رود یا نیاز به شدت دادن به درگیری باشد.
همانگونه که پیش از این نیز مطرح شد، رئیس ستاد کل نیروهای دفاعی اسرائیل یعنی دن حالوتس، اعتراف کرد: "من و تا آنجایی که من می‌دانم هیچ کس دیگر ارزیابی نمی‌کردیم که جنگ به جایی پیش برود که رفت ". در کل، وی عملکرد نیروهای دفاعی اسرائیل را در طول جنگ عملکرد "متوسط " توصیف کرد با این حال وی بعداً گفت که اسرائیل به "سمت خواسته‌ها " پیش می رود. به هر حال، "دن مریدور " گفته است که رئیس ستاد در اصل وارد شبیه سازی سناریویی مشابه تحولات و اتفاقاتی بود که عملا در چندین سال قبل به جنگ منجر شده بود. نتیجه این شبیه‌سازی "غیرقطعی " بود. اما مریدور اظهار کرد که کابینه نتوانست از این کار درس بگیرد.
حتی در طول مناقشه بحث‌هایی در اسرائیل درباره احتمال وخامت کار نیروهای دفاعی اسرائیل مطرح شد. نیروهایی که بعد از سال‌ها فعالیت به عنوان نیروهایی که در پادگان‌ها بودند و یا با تهدیدات کوچک در غزه و کرانه باختری برخورد می‌کردند. تردیدهای جدی درباره میزان کارآمدی نیروهای دفاعی اسرائیل در سازماندهی مجدد نیروهای ذخیره، آموزش آنها و ارایه تجهیزات، مطرح شدند.
اکنون به نظر روشن می‌رسید که نیروهای دفاعی اسرائیل در تمام لحظات جنگ، برای حمایت از عملیات عمده زمینی در لبنان آمادگی مناسبی نداشتد و مجبور شدند برای آموزش واحدهای ذخیره‌ای که فراخوانده بودند تعجیل کرده و بطور مناسبی آنها را تامین نکرده بودند و قادر نبودند حمایت نظامی و لجستیکی را در زمانی ارایه کنند که در روزهای پایانی جنگ تصمیم گرفته شد که پیشروی تا رودخانه لیتانی صورت گیرد.
رئیس ستاد و دولت اسرائیل تا حدودی برای بسیج نیروهای ذخیره جهت انجام تهاجم احتمالی زمینی زمان زیادی منتظر ماندند. برخی با وجود آگاهی از آمادگی وآموزش اندک نیروهای ذخیره، اینگونه عنوان می‌کنند که آن تاخیر منجر به از دست رفتن زمان فراوانی شد. زمانی که می‌توانست برای آمادگی نیروها برای حمله نهایی زمینی و ارایه تجهیزات لازم و رفع کمبودها به کار گرفته شود.
اسرائیل از زمان جنگ با مشکلات فراوانی در آماده‌سازی نیروهای زمینی آن مواجه بود که در فصل بعد به آن پرداخته خواهد شد. چیزی که معلوم نیست عبارتست از:
(الف) این که این مشکلات در آمادگی نیروهای دفاعی اسرائیل در واقع تا چه اندازه جدی بودند.
(ب) این که آنها تا چه حد بر اوضاع لبنان تاثیر داشت و
(ج) این که چه تعداد مشکلات تاکتیکی در حوزه عملیاتی در نتیجه موارد زیر بوده است:
- طرحریزی بی‌دقت،
-نبود تعهد روشن حتی به آمادگی کامل برای جنگ تمام عیار و
- ناکامی در تصمیم‌گیری درباره یک مفهوم آشکار عملیاتی بطوری که بسیاری از واحدهای فعال و یا ذخیره در حالی در مواضع جاده‌ای به حال خود رها شدند بدون این که حتی یک ماموریت تهاجمی روشن و یا دستورات مناسب که برای امنیت پشت جبهه، سازماندهی گروهی و حمایت از نیروهای حاضر در میدان تدوین شده باشد. نیروهای زمینی برای حمله یا دفاع طراحی شده‌اند نه این که سرگردان بمانند.
آمادگی برای اتمام مناقشه
آموزه دیگری که اسرائیل و آمریکا باید از جنگ 33 روزه بیاموزند این است که نتیجه جنگ با توجه به ماهیت خاتمه مناقشه تعیین می شود نه با توجه به پیروزی‌های تاکتیکی. ازاین رو، آمادگی برای اتمام مناقشه یکی از بخش‌های حیاتی راهبرد اصلی و یا راهبرد و تاکتیک‌ها است. اسراییل در به راه انداختن جنگ با حزب‌الله از اقدام در مسیر این درس ناکام ماند، همانگونه که آمریکا نیز در به راه انداختن جنگ عراق و افغانستان، در این زمینه ناکام ماند.
تعدادی از کارشناسان اسرائیلی عنوان می‌کنند که در طول جنگ و بعد از آن، دولت اسرائیل برای رسیدگی کامل به تاثیر سناریوهای مختلف بر خاتمه جنگ، بسیار بی‌تجربه عمل کرد. کارشناسان احساس کردند که دولت و سران ارشد نیروهای دفاعی اسرائیل امیدهایی برای خاتمه جنگ داشتند اما طرح روشنی برای آن نداشتند.
همه این مشکلات در آنچه که مقامات و افسران ارشد اسرائیلی در طول جنگ بیان می‌کردند به خوبی آشکار هستند. با استناد به گزارش‌های مقامات،‌ افسران و کارشناسان خارجی درباره این موضوع، امید اسرائیلی‌ها به نظر ترکیبی از برخی و یا همه موارد ذیل بوده است:
(الف) این که حزب‌الله به راحتی شکست می‌خورد،
(ب) این که دولت و یا ارتش وارد عمل خواهند شد،
(ج) این که مردم لبنان و جهان عرب حزب‌الله را مقصر خواهند خواند،
(د) این که اسرائیل می تواند قطعنامه‌هایی در سازمان ملل متحد و یک نیروی حافظ صلح بین‌المللی به دست آورد که حامی اقدامات آن باشد. به نظر اسرائیل درباره وجهه خود در سطح جهان امیدوار بود که این پیروزی در این جنگ توجیهی برای آن خواهد بود.
برخی از مقامات ادعا می‌کنند که همواره فرض بر این بوده که جنگ هشت هفته به طول می انجامد و حزب‌الله را ضعیف می‌کند اما نابود نمی‌کند. با این حال کارشناسان متعدد اسرائیلی ادعا می‌کنند که برخی از همین مقامات در آغاز جنگ تخمین می‌زدند که این جنگ بیش از دو هفته به طول نخواهد انجامید و می‌توان حزب‌الله را به عنوان یک نیروی نظامی نابود کرد.
با نگاهی به گذشته، اسرائیل بار دیگر نشان داد که چرا همواره در شکست دادن دشمن بهتر از تبدیل شکست دشمنان خود به یک راهبرد پایدار و دستاورد راهبردی بزرگ عمل کرده است. در عین حال، درسی که جنگ حزب‌الله-اسرائیل درباره خاتمه جنگ ارایه می‌کند همان درسی است که آمریکا می‌بایست از پیروزی در جنگ خلیج [فارس] در سال 1991 و یا از شکست صدام در سال 2003 فرا می‌گرفت. یک طرح جنگی بدون برخورداری از طرح روشن و معتبر برای پایان مناقشه به راحتی می‌تواند به پیش‌درآمدی خطرناک برای یک صلح شکست خورده بدل شود.
تغییر نقش مولفه های دولتی و غیردولتی: ایران، سوریه و حزب‌الله
جنگ حزب‌الله- اسرائیل نشان دهنده اهمیت مبادلات میان عوامل غیردولتی ، جنگ نامتقارن و نقش عوامل دولتی است. ایران و سوریه به روشنی در شکل دادن به شرایطی کمک کردند که جنگ را میسر ساخت. حزب‌الله بدون انتقال تسلیحات، آموزش و مشاوره و حمایت مالی ایران و سوریه هرگز به عنوان یک نیروی عمده در لبنان ظهور نمی‌کرد. این کشورها به ارایه حمایت‌های اطلاعاتی در طول جنگ و برخی انتقالات تسلیحاتی ادامه دادند. دستکم یکی از منابع گزارش داده که آنها از آن زمان به حزب‌الله کمک کرده‌اند که زرادخانه کوتاه‌برد خود را به سطح پیش از جنگ برساند.
بسیاری از جنبش‌های شورشی- اگر نگوییم همه آنها- با حمایت قدرت‌های خارجی همراه بوده است. در این رابطه ایران و سوریه قادر بودند که این قدرت را به گونه‌ای ارایه کنند که اسرائیل نتواند بطور مستقیم با آن مقابله کند و شرایطی به وجود نیامد که طی آن اسرائیل بتواند از نیروی قاطعانه خود علیه حامیان حزب‌الله استفاه کند. گذشته ازاین، این نوع نمایش قدرت به ایران و سوریه اجازه داد که اسرائیل را وارد جنگ فرسایشی در سطح پایین وارد کرده ضمن این که این جنگ به تدریج به تغییر شکل حزب‌الله به قدرتی جدی بینجامد.
لازم به ذکر است که چیزی فراتر از بحث "حمایت از تروریسم " در اینجا مطرح است. حزب‌الله مانند القاعده و یا افراط‌گرایان اسلامی در عراق و افغانستان یک جنبش مذهبی و ایدئولوژیکی است که از تروریسم استفاده می‌کند اما در عین حال به دنبال قدرت با استفاده گسترده از زور است. عوامل دولتی که از آن حمایت می‌کنند به خودی خود حامی تروریسم نیستند اما جنبشی که در خدمت منافع آنها است در نهایت خود را به جنبشی سیاسی و یا شورشی‌ تغییر خواهد داد که به دنبال کنترل بر کشور است. بدینگونه، حزب‌الله بدون یک سرمایه‌گذاری عمده و بدون مداخله کشورهای حامی آن در مناقشات و بدون این که به یک عامل مستقیم بدل شود، می‌تواند به تهدید عمده نامتقارن تبدیل شود. (در حقیقت، کشورها می‌توانند از حمایت عوامل ایدئولوژیکی غیردولتی متخاصم تا زمانی بهره بگیرند که چنین جنبشی مشکلات عمده‌ای برای دشمنان حامیانشان به همراه داشته باشند تا خود این کشورهای حمایت کننده.)
در عین حال، هیچ یک از مقامات در حال خدمت اسرائیلی و یا افسران اطلاعاتی و یا دیگر مقامات نظامی که در طول جنگ گزارش دادند نگفتند که حزب‌الله تحت فرماندهی ایران یا سوریه عمل کرده است. به هر حال، مقامات اسرائیلی و افسران آن قادر بودند شواهد و مدارک قابل توجهی از این امر ارایه کنند که ایران و سوریه به روشنی نقش عمده‌ای در ایجاد شرایطی ایفاء کردند که به جنگ منجر شده و روند آن را شکل داد.
ایران و سوریه توسعه تدریجی و عمده تسلیحات حزب‌الله را به مدت بیش از نیم دهه انجام دادند. هواپیماهای 747 ایران بطور مرتب تسلیحات را در فرودگاه‌های سوریه تخلیه می‌کردند و سوریه نیز انتقال عمده تسلیحاتی خود را انجام می‌داد و برای تسلیحات ایران کامیون در اختیار می‌گذاشت و کار انتقال تسلیحات و خودروهای مسلح را از طریق شمال و در امتداد دره "بقاع " انجام می‌داد. ایرانی‌ها نیز مشاورانی از نیروهای قدس را در کنار حزب‌الله داشتند و برخی از اسناد از آنها ضبط شده است. شواهد حاکی از آن است که مشاوران سوری شرکت نداشتند. این عدم حضور به معنی این نبود که سوریه نفوذ یا کنترلی بر حزب‌الله نداشت. سوریه بطور حتم هر زمان که می‌خواست می‌توانست مانع از انتقال تسلیحات شود. و ایران یک مرکز هدف‌گیری وکنترل موشکی برای حزب‌الله راه‌اندازی کرد و ممکن به نظر می‌رسد ایران در تلاش برای ممانعت از گزینه نهایی هسته‌ای اسرائیل یا اقدام تلافی‌جویانه محدود اسرائیل کنترل بر موشک‌های زلزال را حفظ کرده است. ماهیت نشست‌های میان فرماندهان و مقامات سه طرف چندان معلوم نیست همانگونه که نقش دقیق مرکز اطلاعاتی حزب‌الله-ایران-سوریه که در طول جنگ در دمشق شروع به فعالیت کرد، معلوم نیست.
به هر حال، دیگر نفوذهای خارجی در بین بوده‌اند. گزارش اواسط نوامبر سازمان ملل نشان می دهد که بیش از 700 مبارز اسلامی از سومالی به لبنان آمدند تا در طول جنگ به این مبارزه کمک کنند. از سوی دیگر گزراش‌های دیگر نشان می‌دهند که حزب‌الله کار آموزش را انجام داده و ایران و سوریه اسلحه در اختیار قرار دادند. علاوه بر این، ایران تلاش کرد در ازای دریافت اورانیوم از سومالی، اسلحه در اختیار این کشور قرار دهد. این امر تایید شده که از مبارزانی که به لبنان آمده بودند دستکم 100 نفر تا ماه سپتامبر به سومالی بازگشتند. تصور می‌شود تعداد نامشخصی از مبارزان در لبنان برای آموزش‌های پیشرفته‌تر باقی ماندند.
بهترین جواب به این سوال که چه کسی از چه کسی بهره می‌گرفت این است که همه عوامل دخیل در این میان یعنی حزب‌الله، ایران و سوریه از یکدیگر نفع می‌برند. عقیده اسرائیل این است که حسن نصرالله خود تصمیم گرفته که به گشتی اسرائیلی حمله کرده و دو زندانی بگیرد و ایران و سوریه مجبور به حمایت از وی بعد از هجوم گسترده اسرائیل شدند. مقامات اسرائیلی این نظریه را تایید نمی‌کنند که ایران حزب‌الله را مجبور به عمل کرده باشد تا توجهات را از برنامه هسته‌ای خود منحرف کند.            ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات