تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۲  ، 
کد خبر : ۱۴۴۶۹۳
حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان از «انقلابی‌ بودن» می‌گوید

قدرت حقیقی در قلب یک مسلمان انقلابی است

مقدمه: نخستین و دومین جلسه از جلسات هفتگی هیات دانشجویان و فارغ‌التحصیلان هنر، با سخنرانی حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان و با حضور دانشجویان دانشگاه‌های تهران با موضوع «مفهوم انقلابی بودن» برگزار شد که در ادامه چکیده‌ای از مهم‌ترین مباحث طرح شده در این سخنرانی می‌آید:

زمان بعضی از حرف‌های خوب که قبلا زده شده امروز رسیده است
حرف‌های خوب، به ظاهر بی‌زمان و بی‌مکان هستند و نسبت به همه کس رابطه مساوی دارند اما همیشه اینطور نیست. بعضی از حرف‌های خوب زمان دارند و در آن زمان بهتر شنیده می‌شوند و بهتر درک می‌شوند. چون نیاز آن زمانه هستند و وقتی سخنی مورد نیاز یک زمان باشد، مصرفش در آن زمان بیشتر خواهد شد و اکثر مردم با آن ارتباط برقرار کرده و دل‌ها برای درک و دریافت آن حرف آماده‌تر خواهد بود. زمان بعضی از حرف‌های خوب که قبلا زده شده امروز رسیده است. مفهوم «انقلابی بودن » با اینکه مصداقش قبلا رخ داده و حتی حضرت امام زیاد از آن صحبت کرده‌اند اما امروز زمانش رسیده است. پس از گذشت 30 سال از انقلاب، مفهوم انقلاب و انقلابی بودن، مفهومی است که امروز بهتر فهمیده می‌شود، بهتر می‌شود به آن عمل کرد، بیشتر می‌شود قدرش را دانست و امروز جوان‌ها به دلیل نیاز مبرمی که به این مفهوم احساس می‌کنند، بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کنند. از زیر مجموعه‌های مفهوم انقلاب، امروز می‌توان از مفهوم «انقلابی بودن» به عنوان یک مفهوم تازه، بکر، ضروری، مهم و مفهومی که زمینه پذیرش آن به‌صورت فراگیری بسیار بالا‌ست، سخن گفت.
مفهومی که هم نیاز داریم به آن عمل کنیم و زندگی‌مان را مطابق آن سامان دهیم و هم به آن نیاز داریم تا نه فقط با آن زندگی کنیم، بلکه با آن زنده باشیم، جان پیدا کنیم و از آن لذت ببریم. گرچه انقلاب 30 سال پیش رخ داد و سخنان انقلابی حضرت امام، این انقلاب را جان داد، ولی آن زمان، هیجانی از انقلاب بود که جلوه‌ای از انقلابی بودن را به نمایش گذاشت. امروز بعد از 30 سال بیشتر از گذشته می‌شود عمق این رخداد بزرگ و عمق این مفهوم عمیق را فهمید و از آن لذت برد. انقلاب 57 در واقع پیش‌درآمد و مقدمی مفهوم انقلاب و انقلابی بودن بود. حتی دوران دفاع مقدس هم، پیش‌درآمد مفاهیم و حقایق و اتفاقات بسیار بزرگ‌تری است که در آینده رخ خواهد داد. برخی از کلماتی که در مقطع انقلاب صادر شدند، مستقیما در زمان خودشان مصرف نداشتند و عمیق درک نمی‌شدند. باید یک نسل و یک زمانی از آنها می‌گذشت، تا آن کلمات از آن اوج فرود بیایند و موقع عمل‌شان بشود.
در تمام این مدت خیلی‌ها سعی داشتند «انقلابی بودن» را در تاریخ دفن کنند
در تمام این مدت خیلی‌ها سعی داشتند «انقلابی بودن» را در تاریخ دفن کنند. بعضی‌ها فکر می‌کردند که این مفهوم خودبه‌خود در حال دفن شدن است و برای از بین رفتنش جشن می‌گرفتند. خیلی‌ها برای از بین بردنش تئوری‌ها و توجیه‌های مختلفی بیان می‌کردند. یکی از توجیه‌های خیلی رایج این بود که انقلابی بودن، اقتضای آن زمانه بوده و الان دیگر می‌خواهیم در یک وضعیت با ثبات زندگی کنیم، بنابراین بهتر است که هیچکس انقلابی نباشد. انگار انقلابی بودن با زندگی کردن منافات دارد! انگار انقلابی بودن در شرایط به‌ظاهر عادی معنا و لزومی ندارد و جرم تلقی می‌شود! انگار انقلابی بودن با قانونمند بودن منافات دارد! انگار زندگی تعریف تثبیت شده‌ای دارد که در آن تعریف، انقلابی بودن یک مزاحم و یک خار به نظر می‌رسد.
فقط یک نوع زندگی است که ذاتاً با انقلابی بودن مغایرت دارد
در حالی که فقط یک نوع زندگی است که ذاتاً با انقلابی بودن مغایرت دارد، آن هم زندگی گوسفندوار یا به تعبیری گرگ‌وار است. گرچه این دو برای ما فرق می‌کنند و دو سر یک طیف ممکن است باشند، ولی برای خدا فرق نمی‌کند. خدا هردو را با هم به جهنم می‌ریزد. آنجا گوسفندصفتان ناله می‌زنند که «این گرگ‌ها به ما ظلم کردند، لااقل اینها را دو برابر عذاب کنید». خدا به آنها پاسخ می‌دهد: «هر دو گروه، دو برابر عذاب می‌شوند. گروه اول چون هم خودشان بد بودند و هم به شما ظلم کردند و شما هم به دلیل اینکه به ظلم آنها میدان دادید و جدا از اینکه خودتان نخواستید آدم‌های خوبی باشید، راضی شدید گرگ‌هایی شما را بدرند و به واسطه رضایت شما، میدان و قدرت بیشتری برای ظلم پیدا کنند. انقلابی نه گرگ است نه گوسفند. انقلابی نسبت به گرگ‌ها انقلابی می‌شود و از حالت گوسفندوار زندگی کردن نجات پیدا می‌کند. هر کسی، یا انقلابی است یا گرگ یا گوسفند. در این میان، صورت دیگری برای زندگی انسان نمی‌شود تصور کرد. انقلابی کیست؟ کسی که مقابل گرگ‌ها مقاومت می‌کند و گوسفندوار زندگی نمی‌کند.
انقلابی بودنِ «جامعه در دوران آرامش، خیلی زیبا و لذت‌بخش است»
چقدر لذتبخش است که امروز مفهوم انقلاب بهتر درک می‌شود و ضرورت انقلابی بودن بیشتر در جان‌ها موج می‌زند، چون خیلی لذتبخش است که انسان در جامعه‌ای زندگی کند که بدون اینکه مقدمات و شرایط پیچیده و بحرانی در خارج از وجود انسان، او را وادار به انقلابی بودن کند و در شرایطی که انسان‌ها می‌توانند گوسفندوار زندگی کنند، نیاز به انقلابی بودن را احساس کنند. در شرایطی که گرگ‌ها کمی فاصله گرفته‌اند و انسان می‌تواند احساس کاذب امنیت داشته باشد، احساس انقلابی بودن خیلی ارزشمندتر از زمانی است که گرگ‌ها به تو نزدیک هستند و دارند پیراهن تو را پاره می‌کنند. الان که دیگران همه تو را به زندگی بره‌وارانه دعوت می‌کنند، انقلابی بودن زیباست. الان اگر انقلابی باشی معلوم می‌شود که چشم و دلت بیناتر، قدت بلندتر و کشیده‌تر و برای دیدن آن نقاط دوردست از همیشه بیشتر آمادگی پیدا کرده‌ای. جامعه‌ای که در دوران آرامش، بدون اینکه حادثه خاصی به‌صورت مستقیم او را تحت فشار قرار داده باشد، احساس نیاز و عطش به انقلابی بودن بکند، جامعه‌ای است که زندگی در آن لذتبخش و افتخارآمیز است.
درباره انقلابی بودن، سوالات فراوانی وجود دارد
در شرایطی که جامعه به ظاهر آرامش دارد، در زمانی که گرگ‌ها نزدیک نیستند، در زمانی که نه کسی ما را از چریدن منع می‌کند، و نه کسی ما را مذمت می‌کند، چه ضرورتی دارد ما یک دفعه انقلابی شویم؟ آنگاه اگر انقلابی شویم چه کار خواهیم کرد؟ آیا اوضاع را بهم می‌ریزیم؟ آیا غیرضابطه‌مند عمل خواهیم کرد؟ خشونت خواهیم داشت؟ عوارض انقلابی بودن در زمان ما چگونه خواهد بود؟ اساساً یک انقلابی، چگونه انسانی است؟ ویژگی‌های انقلابی بودن چیست؟ اینها سوالات فراوانی است که باید به پاسخش پرداخت. شیرینی و جذابیت مفهوم انقلابی بودن، برای جوانان در این 25 سال گفت‌وگو با مردم، خاطرات فراوانی را می‌توان مرور کرد، از اینکه اگر کسی بالای منبر یا در جمعی می‌خواست درباره انقلاب صحبت کند، چقدر صحبتش دموده و بی‌مزه می‌شد، و چقدرصحبتش پرت و غیرجذاب تلقی می‌شد. حتی در میان کسانی که به سخنرانی معنوی علاقه داشتند هم استقبال نمی‌شد. ولی امروز اصلاً اینجوری نیست.
من نسبت به زمانی خودمان بسیار خوشبین هستم. فکر می‌کنم که این زمان، زمانی است که مفهوم انقلابی بودن مفهوم بسیار جذابی است. امروز جانها و جوان‌های ما بشدت به این مفهوم علاقه‌مند هستند، گرچه ممکن است خودشان دلیلش را ندانند. اما وقتی معنای انقلابی بودن را برایشان توضیح می‌دهی، احساس می‌کنند گمشده‌شان را پیدا کرده‌اند. درست است که امروز جوان‌های ما به زندگی گوسفندوارانه و به گرگ بودن دعوت و تحریک می‌شوند، ولی با طبع‌شان ناسازگار است. امروز، جوان‌ها تشنه انقلابی بودن هستند. آنهایی که می‌گفتند بعد از 30 سال جوان‌ها از دست رفتند و از انقلاب فاصله گرفتند، بیایند امروز جامعه را ببینند. البته آنها باید خیلی درشت‌تر واقعیت‌ها را ببینند تا حقایق را درک کنند، لذا آنها صبر کنند فردا جامعه را ببینند. اما آنهایی که می‌توانند، همین امروز را ببینند.
آثار انقلابی بودن
پیش از پرداختن به معنای انقلابی بودن، کمی با آثار آن آشنا شویم تا بتوانیم کمی از این مفهوم لذت ببریم، وقتی لمسش کردیم و از آن لذت بردیم، بهتر معنایش را می‌فهمیم.
1- انقلابی بودن، مهم‌ترین انگیزه خودسازی معنوی: انقلابی بودن مهم‌ترین انگیزه خودسازی معنوی است. هیچ انگیزه‌ای مثل انقلابی بودن نمی‌تواند انسان را به‌سوی زندگی عارفانه و به سوی قله‌های کمال و معنویت سوق بدهد. در دفاع مقدس بود که بعضی‌ها یک شبه راه صد ساله را طی می‌کردند. دفاع مقدس از حاج احمد متوسلیان یک انسان بزرگ ساخت. دفاع مقدس جلوه‌‌ای از جلوات انقلابی‌گری بود. انقلابی‌گری معنویت انسان را رشد می‌دهد. اگرانقلابی نشدید، از خودتان انتظار نداشته باشید عارف بشوید. برای سیر و سلوک الی‌الله و برای رسیدن به نقطه کمال چرا خودت را خسته می‌کنی؟ شدنی نیست. اوحدی از مردم استثنائاتی هستند که بشوند کسانی مثل آقای بهجت. او که از 14سالگی می‌گفت من چیزهایی سرنماز می‌دیدم، فکر می‌کردم همه اینها را می‌بینند. امام به خوب‌ها و عرفا فرمود: «این وصیتنامه‏هایى که این عزیزان مى‏نویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامه‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید».
اینها یک شبه ره صد ساله را طی کردند. واقعاً امام(ره) سخن به گزافه نمی‌گفت. این حرف را با اعتقاد می‌زد، واقعاً می‌گفت اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند. در انقلابی‌گری می‌شود ره صد ساله را یک شبه طی کرد والا ببین کی به مقصد می‌رسی؟ از کجا می‌توان فهمید زمانه، زمانه انقلابی‌گری است؟ از اقبال روزافزون به معنویت. از میزان حضور جوانان در تشییع آقای بهجت. جوان‌هایی که یک بار ایشان را ندیدند و فقط چند خاطره مختصر شنیده‌بودند. طبیعت نورانی‌شان دارد می‌شکفد. این عشق به معنویت نتیجه‌اش چه خواهد شد؟ این عشق بالاخره بیرون می‌زند و سر به انقلابی‌گری خواهد زد. فقط کافی است اینها بفهمند برای عارف شدن، باید انقلابی بود. الان پرجمعیت‌ترین همایش‌هایی که در دانشگاه‌ها گرفته می‌شود، همایش‌هایی است که از شخصیت‌های عرفانی سخن به میان می‌آید. شما فکر می‌کنید تا کی این عطش پشت پرده خواهد ماند و رو به سرچشمه معنویت و عرفان نخواهد برد؟
2- انقلابی، فوق‌العاده مهربان می‌شود: یکی از آثار انقلابی‌گری این است که انسان عارف می‌شود. یکی از آثار دیگر انقلابی‌گری این است که انسان پس از اینکه انقلابی شد بشدت مهربان می‌شود. چون اگر ویژگی‌های انقلابی را مرور کنیم، یکی از ویژگی هایش این است که از خودگذشته است. یک موجود انقلابی، فوق‌العاده مهربان می‌شود. چون انقلابی‌گری خودخواهی‌ها را می‌کشد. انقلابی برایش زشت است که برای موفقیت خودش کار کند. یک انسان انقلابی اگر بخواهد برای موفقیت خودش تلاش کند، احساس می‌کند وجودش بوی بد گرفته است. من نمی‌دانم در خاطرات دفاع مقدس، چرا نمی‌گویند اینها انقلابی بودند؟ خوب بودن خیلی کلی است.
سراغ شاخص‌های مشخص‌تر بروید. انقلابی، برای موفقیت خودش درس نمی‌خواند، انقلابی، برای موفقیت خودش تلاش نمی‌کند. اگر شهید آوینی را در یک کلمه بخواهم توصیف کنم، می‌گویم یک آدم انقلابی. شهید مطهری هم همینطور. شهید مطهری وقتی که می‌خواست کتاب «داستان راستان » را بنویسد یک لحظه فکر نمی‌کرد که در نگاه دیگران، برای استادی که در دانشگاه تهران فلسفه درس می‌دهد، نوشتن کتاب داستان برای کودکان چقدر زشت است. او زشت و زیبایی را برای خودش اصلاً نگاه نمی‌کرد. انقلابی بود.
انقلابی تپش قلبش و ضربان قلبش برای جامعه است
انقلابی، تپش و ضربان قلبش برای جامعه است. انقلابی، چون خودخواه نیست، مهربان می‌شود. کسانی که در فیلم‌ها و فیلمنامه‌ها دنبال کاراکترهای قدرتمند و مهربان می‌گردند، در واقع دنبال یک انسان انقلابی می‌گردند. در این برنامه‌ها و کتاب‌های نیمه پنهان ماه، که براساس خاطرات همسران شهدای نام‌آور تهیه شده، این وصف مشترکشان است: یک مهربانی ویژه که بدون هیچ ادا و اطفاری با یک نگاه، سیلی از محبت را سرازیر می‌کردند به خانواده‌شان، در حدی که این سیل آنها را تا ابد می‌برد و هنوز دارد می‌برد. بدون خیلی از لوس‌بازی‌ها و اداهای بیخودی که ما فکر می‌کنیم.
امروز انسان‌ها، به دنبال مهربانی هستند
آن وقت مردم ما امروز چقدر به مهربانی و مهربان بودن نیاز دارند. دلیل من همین علاقه‌ها و عطش‌هایی است که مردم به فیلم‌های عشقی دارند. دنبال مهربانی می‌گردند، نه دنبال بی‌دینی. مردم که اینقدر بی‌دین نیستند. چرا در اوج داستان‌ها یک پیوند را قرار می‌دهند؟ مردم در ارتباط زن و مرد در داستان‌ها دنبال چی می‌گردند؟ دنبال آن لحظه‌ای که این دو مهربانی کردن به یکدیگر را آغاز می‌کنند. آن وقتی که این دو دلشان برای هم نرم می‌شود. ومردم، بیچاره مهربانی هستند. الانسان عبید الاحسان. انسان نوکر مهربانی است و تا یک ذره نیازهای اولیه و حیاتی او و امنیت او، تامین شود، در به در دنبال مهربانی می‌گردد.
هرکسی دنبال مهربانی نگردد گرگ می‌شود، او به جای مهربانی، باید با منفعت خودش را سرگرم کند. همه کسانی که از محبت رویگردان شده‌اند و به منفعت روی کرده‌اند، همه از خود پشیمان و ناراحت هستند. می‌گوید: در زندگی بدی افتاده‌ام. افتاده‌ام در کاسبی. حالم بده. می‌گویم: کاسبی خوبه. می‌گوید: نه. دوران جوانی من دوران با طراوتی بود. دیگر بیشتر نمی‌تواند توضیح دهد. چرا؟ چون دوران جوانی بیشتر دنبال محبت بوده. مردم کمی آرامش پیدا بکنند، یکی از نیازهای حیاتی‌شان می‌شود مهربانی و این یعنی امروز مردم آماده‌اند انقلابی شوند. آماده‌اند انقلابی بودن را تحسین کنند.
3- انقلابی، فوق‌العاده فعال و پرتلاش می‌شود: یک موجود انقلابی فوق‌العاده فرز و فعال می‌شود. مقام معظم رهبری امسال از کار مضاعف و همت مضاعف صحبت کردند. کار و همت مضاعف، یکی از اوصاف انقلابی‌گری است و یکی از دلایل ما برای اینکه سخن از انقلابی بودن، سخن زمانه است، همین نام امسال است.
انسان انقلابی، جدی، پرتلاش و بلندهمت است
الان زمانی است که مردم جدی بودن و جمع‌شدن و به تعبیری انقلابی بودن را دوست دارند. خلأ آن را احساس می‌کنند. ذهن بیدار و دل هوشیار این را احساس می‌کند. انقلابی‌گری آدم را جمع می‌کند و فرز و تیز می‌کند. آدم اینگونه از زندگی‌اش لذت می‌برد. مردم تفریحاتشان را کرده‌اند، هیجاناتشان را گذرانده‌اند، نمایندگانی از ما در ایام تعطیلات نوروز به کشورهای اطراف رفته‌اند و بازی‌های آبی، خاکی، غواصی، موسیقی‌های تند و... را تجربه کرده‌اند و بازگشته‌اند و خسته به دنبال هیجانات بیشتر می‌گردند. هیچ چیز مانند انقلابی بودن، یک هیجان دائمی و اصیل که خسته کننده نیست، در وجود انسان ایجاد نمی‌کند. در حدی که تو می‌توانی بگویی اصلاً انقلابی زنده است، بقیه مرده‌اند و درحال تشییع جنازه خوشان هستند. جنازه خودشان را روی دو پا راه می‌برند، بدون اینکه ذکر لااله‌الاالله بگویند. جنازه‌هایی که دو تا تشییع‌کننده دارند؛ یکی پای راست و یکی پای چپ اما هیچ دستی به سر پای این جنازه نمی‌کوبد، دست‌ها هم آویزان است و حال ندارند بکوبند، مدام به همه می‌گویند «نگو لااله الا الله».
انقلابی بودن لذتبخش است. انقلابی مهربان است و به فکر دیگران. انقلابی راحت حاضر است در این راه بمیرد، هیچ وقت به ذهنش خطور نمی‌کند که چرا من؟ چرا دیگری نمیرد و چرا من بمیرم؟ انقلابی گلیم خودش را از زیر پای جامعه نمی‌کشد، خودش را گلیم می‌کند و زیر پای جامعه می‌اندازد. او از زندگی‌اش لذت می‌برد. او یک آدم بزرگ است و یک فامیل بزرگ دارد. او به‌خاطر انقلابی‌گری تمام زندگی‌اش را تعریف می‌کند. او به‌خاطر انقلابی‌گری و آرمان‌های انقلابی‌اش ازدواج می‌کند، به‌خاطر انقلابی‌گری بچه‌دارمی‌شود، به‌خاطر انقلابی‌گری نام برای بچه‌اش می‌گذارد، به‌خاطر انقلابی‌گری شغل انتخاب می‌کند، به‌خاطر انقلابی‌گری در شغلش موفق می‌شود. زیرا هرکسی با هر استعدادی که دارد، اگر به خاطر انقلابی‌گری و با روحیه انقلابی، در شغل خودش تلاش کند، حتی استعدادهایش افزایش پیدا می‌کند، چه برسد به تلاش‌ها و موفقیت‌های مضاعف.
چگونه لحظه‌های زیبای انقلابی بودن را تجربه کنیم؟
از آثار انقلابی‌گری هرچی بگوییم کم گفتیم. از آسمان تا زمین همه چیز برای انقلابیون است. و اما انقلابی به چه کسی می‌گویند؟ و ویژگی‌های یک انقلابی چیست؟ و سوال‌های فراوان دیگر بماند برای یک جلسه دیگر. ما تا زمان ظهور باید انقلابی باقی بمانیم و بعد از ظهور نوع دیگری از انقلابی بودن در وجود ما شعله خواهد کشید که دیدن دارد. اصلاً بعد از ظهور ما دیگر انقلابی نیستیم. ما خودمان انقلاب هستیم.
ولی لحظه‌های انقلابی بودن هم لحظه‌های خیلی قشنگی است. هر کسی در لحظه روضه قرار بگیرد، می‌تواند لحظه انقلابی بودن را یک ذره تجربه کند. یک دفعه یک شورش و تحرکی در دل‌ها رخ می‌دهد. برای کسانی که می‌خواهند به فضا بروند، اتاق‌هایی را درست می‌کنند که در آن اتاق‌ها بی‌وزنی را تجربه کنند و برای قرار گرفتن در فضا، آمادگی پیدا کنند. اینجا هم هر کس که هنوز روحش در متن انقلاب و اوج انقلابی‌گری قرار نگرفته و می‌خواهد آن فضا را حس کند، برود مجلس روضه. روضه، هدیه و لطف خداوند به ما است. روضه آن لحظه را برای انسان قابل تجربه می‌کند، آن شوری که به دل‌ها می‌افتد... آن صحنه خداحافظی، صحنه قابل تحملی نیست و این انقلاب دائمی حسین است در دل‌های ما.
نزدیکی مفهوم انقلاب و جهاد
در آیات کریمه قرآن درباره انقلابی بودن مفهوم خاصی استفاده می‌شود. این مفهوم که در قرآن کریم مکرر هم مورد تأکید قرار گرفته، مفهوم جهاد است. خداوند متعال در قرآن کریم حتی در شرایطی هم که جنگ نباشد، دستور «جاهِدوا» صادر می‌کند. اگر شرایط بحرانی خاصی هم نباشد، می‌فرماید «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا».آنهایی که در راه خدا مجاهده می‌کنند، همیشه تحسین می‌شوند و برتر قرار می‌گیرند. جهاد در قرآن به جنگ مسلحانه و مواجهه رودررو محدود نمی‌شود و معنای وسیع‌تری دارد.جهاد معنایش در قرآن کریم معلوم است. اصلا جهاد در یک زندگی آرام و بی‌دغدغه که «آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه» تحقق پیدا نمی‌کند. البته آرام، نه به معنای آرامش روحی، بلکه به این معنا که انسان نسبت به بسیاری از حق‌ها و باطل‌هایی که در اطرافش هست، معترض و تحول‌خواه نباشد. با چنین رویه‌ای مفهوم جهاد تحقق پیدا نمی‌کند. مفهوم جهاد خیلی به مفهوم انقلابی بودن نزدیک است.
انقلابی بودن یعنی درماندن از انقلابی بودن
این آیه از قرآن در توصیف روحیه جهادی و انقلابی آیه زیبایی است: «جاهدوا فی الله حقّ جهاده». اوایل انقلاب، جمعی از نوجوانان تهرانی، آرم گروه انقلابی محلی خودشان را همین آیه قرآن قرار داده بودند. «الله»‌اش را هم به آرم جمهوری اسلامی تبدیل کرده بودند و این آرم چند معنا پیدا کرده بود. غرض اینکه این آیه، بیانگر شعار و حس یک انقلابی است. خدا در اینجا کمر انسان را شکسته است. آیا کسی می‌تواند حق جهاد خدا را به جا بیاورد؟ انقلابی بودن یعنی درماندن از انقلابی بودن. انقلابی بودن یعنی در نظر گرفتن آستانه‌ای که از پیش معلوم است که نمی‌توانیم آنقدر خوب باشیم. این آیه حدّ انقلابی بودن را «شایستگی خداوند متعال» عنوان کرده؛ چه کسی می‌تواند به این حد برسد؟ خدا با این آیه، آتش مداومی از روحیه جهاد را در دل انسان می‌اندازد؛ آتشی که می‌توان از آن به «روحیه جهادی» یا «روحیه انقلابی» تعبیر کرد.
لذت انقلابی بودن

خداوند در سراسر دین خودش لذت‌هایی قرار داده است که اگر انسان خودش را از آن لذت‌های پاک، اصیل و عمیق سیراب کند، دیگر دنبال لذت‌های اندک و مبتذل نمی‌رود. یکی از این لذت‌ها، عضو یک گروهی بودن است. بیایید عضو یک گروهی شویم. این خودش لذتی دارد، چه برسد به اینکه آن گروه، گروه ممتازی هم باشد. گروه انقلابیون گروه خاصی نیست. باند خاصی هم ندارد. اتفاقاً انقلابی در هیچ باند و حزبی قرار نمی‌گیرد. انقلابی در هر حزبی هم قرار بگیرد همه می‌دانند که لزوما به حزب مقید نخواهد ماند، به مقیدات خودش مقید است و به آسانی می‌تواند فراتر از حزب عمل کند و پا روی باندبازی‌هایی که در هر جایی ممکن است به سهولت پدید بیاید، بگذارد و به سهولت وفادار است به رفقای انقلابی خودش، در هر باند و هر گروه و هر صنفی باشند.
بیایید یک هویتی را، یک حیثیتی را به خودمان اضافه کنیم و آن را در خودمان بیابیم و بار بیاوریم. بیایید خودمان را به یک صفت متفاوتی متصف کنیم. بیایید متفاوت شویم. روز قیامت اگر گفتند انقلابیون بیایند این طرف بایستند ما هم جزو آنها برویم آن طرف. بیایید این حس را بگیریم. از خودمان سؤال کنیم که ما بناست چگونه آدمی باشیم؟ مهم‌ترین وصفی که هر کسی وقتی نام ما را به یاد می‌آورد، به سرعت به ذهنش می‌رسد چه وصفی باشد؟ «او یک انسان انقلابی است». انقلابی ازدواج می‌کند، انقلابی خانه می‌خرد، انقلابی مستأجر می‌شود، انقلابی مستأجر می‌آورد، انقلابی درس می‌خواند، انقلابی شغل انتخاب می‌کند، انقلابی موضوع انتخاب می‌کند برای کار خودش. او یک آدم انقلابی است. او انقلابی نماز می‌خواند، عافیت‌طلبانه نماز نمی‌خواند، مصلحت‌جویانه و عافیت‌طلبانه از حق سخن نمی‌گوید. بیایید عضو چنین گروهی شویم. هر چند خیلی از رفقایمان را از دست بدهیم، ولی رفقای تازه‌ای پیدا خواهیم کرد. طراوت و شیرینی بیشتری دارد آنگونه زندگی کردن. زندگی معنا پیدا می‌کند.
و الا آدم باید بنشیند پای فیلم و آنهایی که زندگی‌شان به دلیلی معنا پیدا کرده، زندگی آنها را تماشا کند و حسرت آنها را بخورد. آنها کیف کنند و تو کیف کنی از کیف کردن آنها. بیایید تماشاگر نباشیم، بازیگر صحنه جهانی باشیم. بازیگران صحنه جهان، امروز انقلابیون هستند. بقیه مثل بقیه هستند. مثل بقیه بودن و متفاوت نبودن خودش یک ننگ بزرگ است برای انسان امروز. چون انقلابیون همیشه قلیل هستند. انقلابیون نه‌تنها بازیگران صحنه جامعه هستند، بلکه بازی را از دست بازیگردانانی که همه را دارند بازی می‌دهند درمی‌آورند.
قدرت حقیقی در قلب یک انسان انقلابی است

انقلابی در خودش قدرت احساس می‌کند. وقتی کسی در خودش قدرت احساس کرد، دیگر برای به دست آوردن قدرت گناه نمی‌کند. دیگر با حُبّ مقام و حُبّ مال به دنبال کسب قدرت نمی‌رود، با زورگویی و با تکبّر دنبال قدرت نمی‌رود. انقلابی راحت می‌تواند متواضع باشد، چون احساس قدرت را در درون خودش دارد اما کسی که از درون قدرت ندارد، مدام قیافه می‌گیرد، مدام با سرفه‌های درشت کردن و سینه ستبر کردن و باد به غبغب انداختن، می‌خواهد آن قدرت پوشالی را برای خودش ایجاد کند و خودش را با یک قدرت خیالی ارضا کند. او با تکبّر می‌خواهد احساس قدرت را به دست بیاورد. اما قدرت حقیقی در قلب یک انسان انقلابی است. انقلابی بشوید و قدرتمند زندگی کنید. در همه فیلم‌های دنیا، در همه مرام‌ها، مرگ یک انسان قدرتمند، باشکوه است.
‌زندگی یک انسان قدرتمند، باشکوه است. بچه‌ها از بچگی وقتی می‌خواهند بازی کنند، نقش‌هایی را پیدا می‌کنند که قدرت در آنها هست. در روانشناسی رشد، از نقش قدرت در دوران کودکی صحبت می‌شود. یکی از مهم‌ترین اوصافی که بچه‌ها برای پدر و مادر خودشان قائلند این است که پدر و مادر من قدرت زیادی دارند. اساساً فطرت انسان تشنه قدرت است. اینقدر قدرت برای انسان شیرین است که معصومین(ع) برای برطرف کردن بسیاری از دردهای روحی که کمترین آنها رفع اندوه است، ما را به یاد کردن قدرت خدا با عبارت «لاحول و لاقوّه الاّ باللّه» توصیه کرده‌اند. هیچکس مثل خدا قدرت ندارد. اینقدر انسان از بچگی دنبال قدرت می‌گردد، زیرا قدرت برای انسان خیلی شیرین است.
ما انسان‌ها معمولاً در 2 زمینه در رفتارهایمان تظاهر می‌کنیم: یکی اعلام نیاز به محبت نمی‌کنیم، در حالی که همه‌مان اسیر محبّت هستیم. می‌خواهیم خودمان را باکلاس نشان دهیم، تشنگی محبّت را ابراز نمی‌کنیم و ظاهراً‌ نشان می‌دهیم که ما دیگر کودک و کوچک نیستیم و به محبّت و نوازش نیاز نداریم. یکی هم اعلام نیاز به قدرت نمی‌کنیم و برای حفظ کلاس خودمان، نشان می‌دهیم که قدرت نمی‌خواهیم؛ در حالی که ما هم قدرت می‌خواهیم هم محبّت. محبّت را باید از خدا بگیریم، قدرت را هم باید از آن روحیه انقلابی‌گری دریافت کنیم که آن نیز منشأ و پشتوانه‌اش ایمان به خداست که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «المُؤمِن نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ» یا امام باقر(ع) فرمودند: «المؤمنُ أصْلَبُ مِن الجَبلِ». انقلابی بشوی قلب قوی‌ای پیدا می‌کنی. انقلابی بشوی حقیقتاً در عالم تأثیرگذار خواهی بود. وجودت در عالم تأثیرگذار است، دیگر دنبال تأثیرگذاری‌های سطحی و ظاهری نمی‌روی. واقعاً زندگی یک غیرانقلابی، چگونه زندگی‌ای ‌است؟ زندگی حقیرانه، این احساس حقارت دائمی و احساس ضعف دائمی در وجودش هست، قلب قوی‌ای ندارد هر چند به روی خودش نیاورد.
ولی ما افشا می‌کنیم، چنانکه پیامبر اکرم (ص) هم فرمود: «مَن تَرک الجِهادَ ألْبسَهُ اللّه ُ ذُلاًّ فی نفسِهِ؛ هر کس جهاد را ترک کند، خدا او را به خواری درونی مبتلا می‌کند». انسانی که انقلابی نیست، چون قلب قوی‌ای ندارد، این احساس ضعف را با خودش تا مرگ حمل می‌کند و از این زجر اگرچه با کسی حرف نزند، اما همیشه رنج می‌برد. اگرچه حواس خودش را پرت کند. ممکن است برای اینکه قوت قلبی برای خودش ایجاد کند، ضرباهنگ‌های تندی در آهنگ‌هایی که می‌شنود ایجاد کند. در حالی که آن ضرباهنگ باید در قلب تو باشد. صدای تپش قوت قلب یکی از آثار انقلابی بودن است و این قوت قلب را ما در زندگی نیاز داریم. اگر یک انقلابی را بخواهیم مثال بزنیم، طبیعی است شهید چمران را به عنوان یکی از اولین نمونه‌ها بیان کنیم. به دلیل این جمله امام که فرمود: مثل چمران بمیرید. مثل چمران بمیرید کلمه قدرتمندی است. انگار او مرگ را تسخیر می‌کند. اکنون نوبت مرگ است. آن را به سمت خود می‌کشد. مرگ او را به سمت خود نمی‌کشد، او مرگ را به سمت خود می‌کشد.
در آخرین گفت‌وگوی پیش از شهادتش با خانمش، می‌گوید: شما دیگر باید رضایت بدهی من شهید بشوم. خانمش می‌گوید من هر دفعه مخالفت می‌کردم، اما نمی‌دانم چه شد که بالاخره رضایت دادم. فردا صبح رفت و دیگر بازنگشت. اینگونه آدم می‌میرد و هر کسی هرگونه زندگی کند، همانگونه می‌میرد. زبونانه زندگی کند زبونانه می‌میرد. مثل چمران بمیرید، یک معنایش هم این است که مثل چمران زندگی کنید. چرا ما از قهرمان‌های فیلم‌هایی که یک قدرت قوی باطنی دارند خوشمان می‌آید؟‌ بیایید عضو آن گروه شویم، عضویت در این گروه انقلابی، جان تازه‌ای به ما خواهد داد. یکی از ویژگی‌هایی که پیدا می‌کنیم این خواهد بود که انسان‌های قدرتمندی می‌شویم. آنوقت اگر کسی واقعاً قلبش قوی شد، چقدر راحت با خطاهای دیگران برخورد می‌کند، چقدر بزرگوار می‌شود، چقدر شیرین و دوست‌داشتنی می‌شود.
انقلابی بودن یعنی بعد از تحول درونی، به دنبال تحول بیرونی بودن
اما انقلاب معنایش چیست؟ انقلاب یعنی تحول بنیادین و این تحول باید آنقدر عمیق باشد تا نام انقلاب رویش بگذارند. انقلاب یعنی یک دگرگونی همه‌جانبه و اساسی. اما انقلاب در قاموس انقلاب اسلامی یعنی یک دگرگونی اساسی برای خدا پیدا کردن. این دگرگونی اساسی 2 بُعد دارد؛ یک بُعد درونی و یک بُعد بیرونی. اگر کسی هر 2 بعد را داشته باشد، او یک انقلابی خواهد بود و اگر هر کدام را نداشته باشد، او دیگر یک انقلابی نیست.
1- بُعد اول: خیلی‌ها با انقلاب اسلامی «منقلب» شدند، اما «انقلابی» نشدند. اگر کسی فقط بُعد درونی را داشت، او دیگر انقلابی نشده، او صرفاً منقلب شده. خیلی‌ها با انقلاب اسلامی منقلب شدند و انسان‌های خوبی شدند، اما انقلابی نشدند. انقلابی یعنی بعد از اینکه منقلب شد، می‌خواهد همه عالم را هم منقلب کند، می‌خواهد همه را عوض کند و لذت این حال خوب را به همه هدیه دهد و در میان همه بپراکند. انقلابی با همان قدرت درونی، به دنبال اثرگذاری در عالم است و معمولاً هم در تأثیرگذاری در عالم موفق است و تحول ایجاد می‌کند. اما کسی که فقط منقلب شد، هنوز انقلابی نیست. خیلی‌ها خودشان منقلب شدند، ولی توفیق اینکه انقلابی هم بشوند، نداشتند.
تمجید پیامبر از روحیه انقلابی عمار یاسر
بعد از جنگ اُحد که مسلمانان شکستی در آن جنگ خورده بودند، عمّار یاسر و یکی از دوستانش، با تعدادی از یهودیان مدینه مواجه شدند. یهودیان مدینه همانجا یکی از حملات جنگ نرم خودشان را آغاز کردند. با تمسخر به عمّار و رفیقش گفتند: «پس وعده نصرت الهی و پیروزی که پیغمبر به شما داده بود، چه شد؟» خدا و ملائکه‌اش کجا بودند که از پیامبر شما که اینقدر مجروح شد، دفاع کنند؟ این همه کشته دادید،...حمزه‌تان، قهرمانان‌تان به شهادت رسیدند... . رفیق عمار برگشت و گفت: «لعنت خدا بر شما. من با شما حرف نمی‌زنم. شما ایمان آدم را سست می‌کنید.» و گذاشت رفت. اما عمّار ایستاد و با آنها سخن گفت. فرمود: «تقصیر ما بود که شکست خوردیم. به وعده‌های پیغمبر ربطی ندارد.
پیامبر به ما وعده داد که اگر حرف‌های مرا گوش کنید، پیروز می‌شوید. ‌ما گوش نکردیم و شکست خوردیم. اگر گوش کرده بودیم شکست نمی‌خوردیم». عمّار یاسر خدمت رسول خدا(ص) رسید و حضرت که خبر را شنیده بودند، از عمار گزارش خواستند. پس از گزارش عمار، رسول خدا(ص) فرمود: «رفیقِ تو که با آنها بحث نکرد آدم خوبی است. اما تو از دین خدا دفاع کردی و تو از «مجاهدین فی سبیل‌الله» که خدا آنان را بر دیگران برتری داده، هستی». یعنی تو که انقلابی عمل کردی عضو گروه انقلابیون هستی. عمّار اینگونه است. عمّار در مقابل دیگران، در مقابل آنهایی که با دین دشمنی می‌کردند، آرام نمی‌گرفت.
2- بُعد دوم: بعضی‌ها در مدیریت‌های نهادهای انقلابی، مسندهای انقلابی دارند امّا هنوز خودشان منقلب نشده‌اند. کسی که فقط منقلب شده و درونش تحولی ایجاد شده، او آدم خوبی است، اما انقلابی نیست. این بُعد درونی انقلابی‌گری این است. اما از آن طرف هم گروهی هستند که مدام می‌خواهند همه را عوض کنند، اما خودشان اصلا منقلب نشده‌اند؛ در خودش انقلابی نشده. دفاع مقدس که جهاد فی‌سبیل‌الله بود، یک روحیه انقلابی می‌خواست. دفاع مقدس روحی را در خون و در جان انسان می‌دمید. اما واقعاً برای رزمنده‌ها مشهود بود که بعضی‌ها جبهه هم آمده بودند، در حالی که هنوز این ماده در خونشان جریان پیدا نکرده بود.
حتّی ترکش هم از بغل گوش‌شان رد می‌شد، اما هنوز «دفاع مقدسی» نشده بودند. هنوز «جهادگر» نشده بودند. بچه‌های جبهه، اگر هنوز هم از آنها بپرسی، این احساس را به یاد می‌آورند. اگر از آنها بپرسی: «ما شنیده‌ایم آن رزمنده‌ای که طعم جهاد را می‌چشید، خودش هم رنگ و بوی جهاد می‌گرفت، خودش هم متفاوت می‌شد، درست است؟»، خاطرات گذشته‌شان زنده می‌شود و هم از آنها برایت می‌گویند، هم از آنهایی که در دفاع مقدس حضور داشتند، اما هنوز رنگ و بوی جهاد را نگرفته بودند. بعضی‌ها در مدیریت‌های نهادهای انقلابی، مسندهای انقلابی دارند امّا خودشان انقلابی نشده‌اند، خودشان هنوز منقلب نشده‌اند. مسلمان و متدین هم هستند، نه اینکه آدم بدی باشند یا ضدانقلاب باشند، اما انقلابی نشدند. اینها همگی، کسانی هستند که در فتنه‌ها ریزش می‌کنند.
‌تاریخ انقلابی شدن را می‌توان در دفترچه خاطرات یادداشت کرد
انقلابی بودن یعنی آن تحول اساسی، هم باید در خودت پدید بیاید، هم باید در دیگران پدید بیاوری. این تحول را باید انسان در خودش «حس» کند، به گونه‌ای که حتی بتواند در تقویمش بنویسد که من از کی انقلابی شدم. هر کسی از یک تاریخی انقلابی می‌شود. ممکن است دوران انقلابی شدنش یک ماه طول بکشد، ولی 10 سال طول نمی‌کشد. کسی «به‌تدریج» انقلابی نمی‌شود. انقلابی بودن چیزی است که آدم زمانش را می‌تواند حس کند. گرچه بعضی‌ها از اول، انقلابی بودند. امام(ره) اینگونه بود. امام(ره) می‌فرمود: «والله، تا حالا نترسیده‏ام». قوّت قلب انقلابی را امام از ابتدای سنین نوجوانی داشته. آن زمان که امام(ره) طلبه بوده، از قم به تهران می‌آمده و در مجلس شورای ملّی بحث‌ها را دنبال می‌کرده. یک عنصر انقلابی، حساس است. حساسیت‌های امام را ببینید.
انقلابی، طرفدار رفورم نیست، طرفدار انقلاب است
یک انقلابی، هم از درون منقلب شده و هم در بیرون می‌خواهد انقلاب ایجاد کند. طرفدار رفورم نیست، طرفدار انقلاب است. طرفدار دگرگونی اساسی است. این انقلابی اگر دستش به کسی برسد، دنبال این است که او را هم انقلابی کند، او را هم عمیقاً متحول کند. نه اینکه یک توصیه خوب فرعی بکند و رد شود. می‌گردد ببینید چه گیری هست که اگر کمک کند و آن گیر را برای او مرتفع کند، همه گیرهایش یکجا مرتفع می‌شود و متحول می‌شود، آن یک گیر را رفع می‌کند، آن یک توصیه را می‌کند. پیامبران هم گرچه گاهی در جهت تربیت انسان‌ها موفق نبودند، ولی تلاش‌شان یک تلاش انقلابی بود.
امام(ره)، یک فقیه، فیلسوف و عارفِ «انقلابی» بود

اگر از یک شاعر حماسی بخواهیم یاد کنیم، از فردوسی و شاهنامه او می‌توان یاد کرد و اگر دوست داشته باشید از یک فقیه انقلابی یا یک فیلسوف انقلابی یا یک عارف انقلابی، یاد کنید از چه کسی باید یاد کرد؟ اگر خواستید به همه اینها یکجا نگاه کنید، به امام نگاه کنید. امام انقلابی است. و این خیلی افتخار است برای انقلابیون. شما از امام بخواهید هنر را تعریف کند، صدای چکاچک شمشیرها در تعریف مفهوم هنر در بین کلمات امام به گوش می‌رسد. توپخانه و تیربار و جنگ در آن هست.
می‌فرماید: «هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‌داری مُدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابودکننده اسلامِ رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد». امام اینگونه است. امام وقتی از «توقع» خودش از بسیجی‌‌ها سخن می‌گوید و می‌خواهد سطح توقع خودش را مشخص کند، مالک اشتر و امیرالمؤمنین(ع) را نشان می‌دهد. وقتی می‌خواهد از رسالت پیغمبر اکرم بگوید، آخرش را می‌گوید، اولش را نمی‌بیند. می‌گوید: «پیغمبر مى‏خواست همه مردم را على‌بن‌ابیطالب کند ولى نمى‏شد». نشد، لیاقت نداشتند. وقتی یک انقلابی به پیغمبر اکرم(ص) نگاه کند، اینگونه نگاه می‌کند. نگاهش به عالم اینگونه است، یک زاویه نگاه خاصی دارد.
کسی که می‌تواند انقلابی باشد و نباشد، او اسلامش هم قبول نمی‌شود
با تأمل، انسان به این نتیجه می‌رسد که اسلامی بودن از انقلابی بودن جدا نیست. و اینکه اساساً اسلامِ کسانی که انقلابی نباشند، روز قیامت قبول نمی‌شود. مگر اینکه خدا به دلیل کمی توان و ظرفیت و کشش و فهم، از بعضی‌ها نخواسته باشد. کمااینکه وقتی در صدر اسلام فرمان جهاد عمومی صادر شد، رسول خدا(ص) یکی از یارانشان را که شاعر بود و از شدت ترس تاکنون شمشیر نزده بود، به درخواست خودش از جنگ معاف فرمود. امام صادق(ع) هم می‌فرماید: اگر مردم از اسرار خلقت خبر داشته باشند که خدا چقدر انسان‌ها را متفاوت و با ظرفیت‌های مختلف آفریده، هیچکس دیگری را سرزنش نمی‌کرد.
اما آن کسی که می‌تواند انقلابی باشد و نباشد، او اسلامش هم قبول نمی‌شود ما امروزه ظرفیت انقلابی‌گری‌مان خیلی بالاست. در این شرایط، با این شیعه بودن‌مان، با این پیشینه‌ای که از انقلاب اسلامی داریم، در این شرایط خاصی که قرار داریم، اینها ظرفیت ما را برای انقلابی بودن خیلی افزایش داده است. هر کسی در ارتش وارد می‌شود، اگر هم آن روحیه نظامی‌گری را نداشته باشد، دیسیپلین جاری در ارتش، کم‌کم آن روحیه را در او ایجاد می‌کند. کسی هم که در شرایط جهان امروز و در این جمهوری اسلامی زندگی کند، شرایط، باید او را انقلابی کند. مگر اینکه چقدر در مقابل این روحیه مقاومت کند که انقلابی نشود.
چرا نباید ماجراهای انقلابی در سریال‌ها و داستان‌ها ببینیم؟

هنرمندان چرا نباید موضوعاتشان را از موضوعات انقلابی انتخاب کنند؟ گاهی حتی موضوع یک اثر هنری دفاع مقدس است، اما همه‌اش عشق و عاشقی است. خبری از جنگ و روح جهادی و انقلابی‌گری نیست. انگار دفاع مقدس را هم از زاویه دیگری نگاه می‌کند. مثل این می‌ماند که آدم بعد از جنگ 33 روزه، برود لبنان، بعد یک موضوع غیرانقلابی پیدا کند و فیلم بسازد. امام(ره) به همه موضوعات انقلابی نگاه می‌کرد، آنوقت ما بعضاً به موضوعات انقلابی هم غیرانقلابی نگاه می‌کنیم.
سریال‌های معنوی ماه رمضان، از اخلاق و دیانت و معنویت صحبت می‌کند، اما از اخلاق و دیانت و معنویت «غیرانقلابی» صحبت می‌کند. چرا انقلابی نیست؟ چرا ما نباید شب‌های ماه رمضان یک سریال دفاع مقدسی ببینیم؟ در حالی که می‌تواند در عین واقع‌نمایی، بسیار هم جذاب باشد. چرا ما نباید ماجرای یک انقلابی زجرکشیده را ببینیم؟ قوّت قلب او را ببینیم. اصلاً چرا باید چیزهای دیگر را ببینیم؟ چرا باید به چیزهای دیگر بپردازیم؟ ما همه نیازهایمان را در فضای یک داستان، در فضای یک کوشش انقلابی‌گری می‌توانیم به دست بیاوریم. الان چندین سال است آدم گاهی دختر و پسرهای جوانی را می‌بیند که به اقتضای سن‌شان، رمان‌های خانوادگی و عشقی برایشان جذابیت دارد، یک کتابی را خیلی با علاقه می‌خوانند. وقتی نگاه می‌کنی، می‌بینی خاطرات همسران سرداران شهیدی است که از دوران خواستگاری و نامزدی‌شان در متن دفاع مقدس سخن گفته‌اند.
یک فیلم خانوادگی را می‌توان در متن فضای انقلابی و بدون اینکه داستان از آن فضا بیرون بیاید، نشان داد. می‌گوید «قبلاً نامزد کرده بودیم. از جبهه مرخصی گرفت آمد، دیدم خیلی دوست داشت با من گفت‌وگو کند، ولی فاصله‌اش را حفظ می‌کرد. در راه که می‌آمدیم، آمد مرا از شهرستان برداشت ببرد خانه پدرشان. چند کیلومتری با هم صحبت نکردیم، نمی‌دانم در دلش چه می‌گذشت، من هم دوست داشتم بعد از مدتی که تازه او را دیده‌ام، با او صحبت کنم». بعد که گفت‌وگوهایشان شروع می‌شود، می‌بیند این آدم در دل زندگی خانوادگیش هم، وسط سنگرش است. در فکر خودش نیست، در فکر بزرگ‌تری است. به دیگران می‌اندیشد، به سرنوشت مردمی که بخشی از آن در دستان تلاشگر او و همرزمانش است. چرا نمی‌شود؟ اینها اتفاق افتاده. اینها خاطرات آدم‌های این مرز و بوم است. یک کمی آدم‌های بزرگ ببینیم. یک کمی آدم‌های با قلب قوی و قدرتمند ببینیم.
انقلابی بیش از جسمش، با اراده قوی‌اش عالم را تغییر می‌دهد
انقلابی، بیش از اینکه با جسم مادّی و با افعالش در عالم تأثیر بگذارد، با اراده قوی‌اش عالم را تغییر می‌دهد. اراده امام(ره) هنوز دارد در عالم کار می‌کند، جثه نحیف یک پیرمرد. التهابات تپش قلب انقلابی حضرت امام(ره) هنوز دارد کار می‌کند. کجا بمب اتمی اینگونه است؟ ‌واقعاً آیا بمب اتم مضحک نیست در کنار امام؟ چرا انرژی هسته‌ای ما، برای آنها اهمیت دارد؟ چون ما انقلابی هستیم. چون انقلاب‌مان اهمیت دارد. و الا انقلابی نباش، انرژی هسته‌ای داشته باش. حتی بمب اتم داشته باش. مگر ندارند برخی کشورها. برای آنها اهمیتی ندارد. بمب اتم و انرژی هسته‌ای حرف اصلی آنها نیست. آنها حرفشان به ما این است: یا گرگ باش یا گوسفند! یا با ما بیا شکار آدم‌ها و ملت‌ها، یا شکار ما باش و به شکارهای ما هم کاری نداشته باش. فقط انقلابی نباش!
از قدرت خیال برای ترسیم شکوه و زیبایی یک انقلابی وارسته کمک بگیرید
و چقدر خوب است برای انقلابی شدن، انسان از قدرت خیالش برای ترسیم شکوه و زیبایی یک انقلابی کمک بگیرد. در نظر بگیرید اشک‌ها، گریه‌ها، احساسات و عواطف یک انقلابی را. تصور کنید لبخندهای یک انقلابی، استراحت یک انقلابی، غذا خوردن یک انقلابی را، چقدر لذتبخش است. یک انقلابی وارسته را برای خودتان ترسیم کنید، یک انقلابی وارسته که هم انقلاب درونی داشته باشد، هم دنبال انقلاب کردن در بیرون باشد. چه طهارتی، چه خلوصی وجودش را دربر می‌گیرد؟ خیلی زیباست. اما آن انقلاب دائمی ما که آتش آن، یک آتش همیشگی است و هر موقع کم بیاوریم و آتش‌مان خاموش شود، می‌توانیم برویم آنجایی که آتشش هیچ وقت خاموش نمی‌شود، یک قبس آتش بگیریم بیاوریم بیندازیم در قلب‌مان، تا این تنور همچنان داغ باقی بماند، کجاست؟ انقلاب دائمی قلبِ ما اباعبدالله‌الحسین‌‌علیه‌السلام و آتش حرارت مصیبت اوست؛ یک مصیبت پر از حماسه و چقدر زیبا. خیمه‌ها در کربلای اباعبدالله‌الحسین 2بار آتش گرفت. مشهور است، می‌گویند یک بار آتش گرفت و آن هم عصر عاشورا.
اما یک بار هم ظهر عاشورا در حالی که بنی‌هاشم همه بودند، خیمه اباعبدالله‌الحسین آتش گرفت؛ نه کسی نتوانست از خیمه فرار کند، و نه کسی توانست این آتش را خاموش کند. آتش عصر عاشورا خاموش شد، بچه‌ها هم از خیمه‌ها فرار کردند ولی آتش ظهر عاشورا، نه خاموش شد و نه کسی از این آتش جان سالم به در برد. آتش عصر عاشورا دامن‌ها را آتش زد، اما آتش ظهر عاشورا جگرها را آتش زد و کسی اگر جگرش سوخته باشد، می‌فهمد که این چقدر سخت‌تر است از اینکه پیراهنش آتش بگیرد. هنگام خداحافظی علی‌اکبر با اهل حرم، خیمه‌ها آتش گرفتند و سوختند. خیلی علی‌اکبر از همه دل بُرده بود. جوان انقلابی باعظمتی بود. اینقدر مرد بزرگی بود که آدم رویش نمی‌شود بگوید جوان. انگار کلمه جوان برای او کم است و این افتخار است برای کلمه جوان. در مسیر کربلا، دید پدر می‌گوید «انالله و انا الیه راجعون»، گفت: «بابا ناراحت نبینمت». فرمود: «پسرم منادی ندا داد این کاروان که می‌رود، سایه به سایه، مرگ به دنبالش است». پسر از سر ادب و حیا هیچ نگفت.
پدر که دوست داشت کلمات پسر را بشنود، گفت: «علی‌اکبرم! مرگ پیش تو چگونه است؟» اینجا جواب یک انقلابی را بشنوید، بچشید و لذت ببرید، گفت: «هنگام مرگ بر حق هستیم یا نه؟» اصلاً به مرگ نگاه نمی‌کند، نگاهش به جای دیگری است. مرگ مهم نیست، یک چیز دیگر مهم است. فرمود: «بله پسرم، البته که بر حق هستیم». لبخندی زد، شاید یک نهیبی هم به اسبش زد و حرکتی هم کرد، گفت: «اذاً لانبالی بالموت؛ پس بابا بی‌خیال مرگ». خیلی علی‌اکبر انقلابی بود. نمی‌دانم شما می‌دانید یک انقلابی چقدر عزیز می‌شود در خانواده‌اش؟ خیلی عجیب است. خیلی دوستش دارند. چون انقلابی، وارسته است، وارسته‌ها را هم همه دوست دارند. حالا این وارسته اگر وجودش در خانه شما گُل کرده باشد، آزارش که به کسی نمی‌رسد هیچ، هر لحظه عطر وجودش شمیم همه را سر حال می‌آورد و نوازش می‌کند. آمد با اهل خیام خداحافظی کند، حسین(ع) که طاقت خداحافظی نداشت، فرمود مراسم وداع ما کوتاه باشد بهتر است.
علی‌اکبرم برو! من طاقت خداحافظی با تو را ندارم، برو! انقلابی خداحافظی کرد! ولی خدا که از دلِ حسین(ع) خبر داشت، علی‌اکبر هر چه جنگید دید کشته نمی‌شود، بازگشت یک نگاهی به چشمان سیر نشده بابا از لحظه خداحافظی کرد، گفت: «بابا از شدّت عطش دارم هلاک می‌شوم و سنگینی زره دارد هلاکم می‌کند». بچه که نیست علی‌اکبر که از زرِه و تشنگی شکایت بکند، این یک زمزمه انقلابی و عاشقانه و مودبانه بود. یعنی: بابا بگذار بروم، آن وداع ناتمام را تمام کن! خدا خواسته بالاخره پسرت را یک لحظه در آغوش بکشی. در آغوش بکش. علی‌اکبرش را جانانه در آغوش کشید، به بهانه آب، لب بر لب‌های علی‌اکبر گذاشت و روانه میدان کرد. الا لعنهًْ الله علی القوم الظالمین.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات