تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۵  ، 
کد خبر : ۱۴۹۶۵۴
گفت وگو با سرلشکر بسیجی دکتر سیدحسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح

امام فرمود قیام را ادامه می‌دهم ، حتی به تنهایی

محمد صرفی اشاره: از آنجا که با فرماندهان و مسئولین سیاسی-نظامی زیادی گفت وگو کرده ام، انتظار داشتم دفتر رئیس ستاد کل نیروهای مسلح بسیار مجلل و باشکوه باشد. اما اینگونه نبود. دفتری که اگرچه کمی بزرگ اما ساده و بی پیرایه بود. تلویزیون قدیمی اش آدم را ناخودآگاه به یاد پایگاه های بسیج می اندازد. حالا بهتر درک می کنم چرا او روی واژه «بسیجی» تاکید دارد. وقتی سخن از امام(ره) می گوید برقی در چشمانش می درخشد و هنگامی که نابرادری های برخی از یاران سابق انقلاب را روایت می کند، پرده ای از اشک چشمانش را می پوشاند. معمولا تمام مصاحبه ها پشت پرده هایی هم دارند. وقتی که دوربین ها و ضبط ها خاموش می شوند و دفترچه ها بسته. آنوقت است که حرف ها راحت تر زده می شود. اینجا بود که حرف توی حرف آمد و آقای فیروزآبادی گفت مدتهاست برای شهادت آماده ام...

* منش و سیره سیاسی حضرت امام در برخورد با گروه ها و جریانات منحرف چگونه بود؟
** تقدیر می کنم از روزنامه پرنور و انقلابی کیهان که محبوب ملت ماست. حقیقتاً خوشحال شدم وقتی متوجه شدم می خواهید درباره حضرت امام مصاحبه ای داشته باشید. ماه خرداد را می توان ماه پیروزی های حضرت امام و ماه امام نامید. در ایران هر روز، روز امام است و هر مکان، مکان ذکر و یاد امام است. حقیقت این است که برای شخصیت امام؛ زمان و مکان مطرح نیست. امام یک مشعل نورانی الهی است که برای همه بشریت و برای همه نقاط زمین و برای همه روزهای تاریخ یک رهبر معنوی بزرگ است که می تواند الگو باشد.
از خدا می خواهیم سلام و صلوات و برکات خودش و ملائکه و شهدا و انبیاء و صالحین و مومنین را به امام نثار بفرماید و او را در بهشت رضوان الهی با رسول خدا محشور کند. طبیعی است که سؤالات شما درباره سیاست امام است اما به نظرم چند کلمه درباره شخصیت ایشان بگوییم. امام یک فقیه سرآمد شیعه بود، یعنی فقیه اعلم. فیلسوف بود و عارف بود و سیاستمداری با سابقه نزدیک به 40 سال، در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی. سیاستمداری که در میدان عمل سیاست را تجربه کرده بود و با الگوی سیاستمداران الهی چون حضرت محمد(ص) و علی(ع).باید به همه جوانب شخصیت امام به عنوان یک انسان که به انسان کامل نزدیک شده بود، نگاه کنیم.تقوا، زهد، شجاعت، تدبیر، حکمت و اخلاق و تعبد در امام بی نظیر بود.
اما پاسخ سؤال شما، اینکه امام در برابر جریانهای مخالف چگونه برخورد می کردند. ما باید منش سیاسی امام را پس از پیروزی انقلاب به دو بخش تقسیم کنیم. مقطع اول: برخورد امام با تمام گروه ها با وجود انحرافاتشان حتی عنادشان برخوردی صبورانه و توام با اغماض بود. چرا؟ چون برای پیروزی انقلاب بر حکومت آمریکایی ستمشاهی نیاز به وحدت و یکپارچگی کل ملت بود و این گروه ها و جریانات در متن کل ملت بودند و شعار، شعار مرگ بر شاه و تشکیل حکومت اسلامی بود. امام با بسیاری از اینها ملاقات کرد و به بسیاری هم شغل های مهم و حساسی هم دادند. اما ایشان از اصول اصلی هرگز عدول نمی کرد.
* می توانید نمونه ای در این مورد ذکر کنید؟
** مثلا وقتی امام فرمودند شاه باید برود، این یک اصل بود. وقتی جبهه ملی و نهضت آزادی و بختیار و امثالهم اعتقاد داشتند به اینکه شاه باشد و حکومت اسلامی باشد، ملاقات هم به آنها ندادند و تا این اصل را نپذیرفتند که شاه برود امام آنها را نپذیرفتند.
این مرحله تا پایان سال 58 تداوم پیدا می کند. چرا؟ چون امام از بهمن 57 تا آخر 58 در حال تثبیت انقلاب اسلامی بودند، یعنی تشکیل نظام جمهوری اسلامی. چه کردند؟ ارتش را احیاء کردند، سپاه، جهاد سازندگی، بسیج و مجلس خبرگان اول را تشکیل دادند، قانون اساسی را نوشتند. برای اجرای کارها دولت موقت را هم تشکیل دادند. تا این مرحله هم امام باز همان حالت صبوری و اغماض را نسبت به گروه ها و افراد منحرف داشتند. دوباره در همین مرحله هم باز می بینیم از اصول عقب نشینی نمی کنند. یکی اینکه وقتی نهضت آزادی و لیبرال ها و بنی صدر و برخی از شخصیت های سیاسی با اصل ولایت فقیه مخالفت کردند، امام با آنها برخورد کردند و فرمودند اصل اساسی ولایت فقیه است و برای از بین بردن دیکتاتوری، ولایت فقیه لازم و شماها دنبال دیکتاتوری هستید که با این اصل مخالفت می کنید. مثلا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که سالها به نام طرفدار ولایت فقیه بصورت نفوذی در دولت های ما بودند، در زمانی که اصل ولایت فقیه در خبرگان اول مطرح شد، بنی صدر را دعوت کرد در جمع طرفدارانشان و موضوع سخنرانی را ولایت فقیه گذاشت و این سخنرانی را چاپ و توزیع کردند در حالی که می دانستند او در مجلس خبرگان هم مخالفت کرده است.
این مخالفت ها تازگی ندارد و اینها همان اوایل انقلاب این کار را کردند.
یا مثلا در دولت بازرگان یک کار بسیار مفتضحی کردند، پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی را دادند. امام قم بودند و فرمودند شما چه کاره اید که مجلس را تعطیل کنید؟
در واقع این مسئله دولت بازرگان را تعطیل کردند. مجلس خبرگانی که با رای مردم انتخاب شده بود را می خواستند منحل کنند. اینها دنبال دیکتاتوری بودند.
تا رسیدیم به مرحله تثبیت انقلاب. رای به جمهوری اسلامی داده شد. محتوای قانون اساسی به اجرا گذاشته شد. نیروهای مسلح برای حفظ و دفاع از انقلاب تشکیل شد. از اینجا فضای جدیدی رخ داد. عین سیره رسول الله(ص) و ائمه معصومین است. وقتی نظام اسلامی تثبیت شد و ملت رای دادند با اکثریت قاطع، گروه های منحرف و معاند، مخالفتشان را علنی کردند و شروع کردند به مخالفت و دشمنی علنی.
اولیش هم مخالفت دولت بازرگان کرد. بعد از تثبیت، دیگر هم موضعشان رو شده بود. مثلا 12 فروردین 58، رفراندوم جمهوری اسلامی، بازرگان گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی بلافاصله امام فرمود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر. امام هیچ وقت از اصول کوتاه نیامد.
اولین کار ما برای اجرای قانون اساسی انتخاب رئیس جمهور بود که در انتخابات ریاست جمهوری همه جریانات نامزد دادند. حتماً رجوی پلید از سازمان منافقین نامزد شد. 16 نفر از خواص بیانیه دادند و از او حمایت کردند.
بنی صدر که نماینده جریان لیبرال و غربگرا بود کاندید شد. این هنوز در فضای صبوری دوره اول است. در انتخابات کم تجربگی نیروهای انقلاب باعث شد حیله های نیروهای زاویه دار با خط امام کارساز شد و بنی صدر با رای بالا از صندوق ها آمد بیرون. اشکال هم از کاندید حزب جمهوری اسلامی بود. من در جریانش قرار داشتم. ناظر این واقعه بودم که از طریق مسئول جهاد در خراسان،رفتند ثبت احوال و شناسنامه او را درآوردند و معلوم شد مادرش افغانی است و این را افشاء کردند و چون مغایر قانون اساسی بود، کاندید حزب حذف و بنی صدر رئیس جمهور شد. البته بنی صدر برای اهل تحلیل شخصیت شناخته شده ای بود. من در مشهد گروه های مختلف را جمع کردم و برایشان تحلیل کردم که بنی صدر ضدامام است و مشروعیت ندارد. شهید بهشتی در تهران تلاش سنگینی کرد که روحانیت مبارز آن روز را قانع کند به بی صلاحیتی بنی صدر اما کسانی در آن روز آنقدر از نفاق بنی صدر فریب خورده بودند که او را تایید کردند. اخیرا مصاحبه ای از بنی صدر دیدم که گفته بود آقای خمینی خودش به من گفت تو نمی توانی رئیس جمهور شوی و نمی توانی با روحانیون کار کنی. بنی صدر که رئیس جمهور شد، بلافاصله ساز مخالفت را آغاز کرد. روزنامه انقلاب اسلامی را راه انداخت و سرمقاله می نوشت. گروه بزرگی داشت که با او از اروپا آمده بودند. من با آنها صحبت کرده بودم. از جمله آنها احمد سلامتیان با اعتقاد مائوئیستی و نفر دوم باند او بود و ته دلش دنبال نخست وزیری بود. شروع کردند به چالش با باارزشی های انقلاب با مسئولین انقلابی و با یاران امام و نهادهای انقلاب.
وقتی این فضا ایجاد شد، گروه های مخالف و منحرف تجری پیدا کردند. و علنی به صحنه آمدند. مثلا حادثه لایحه قصاص توسط شهید بهشتی از قوه قضائیه به مجلس تقدیم شد. جبهه ملی بیانیه صادر کرد. من آن وقت عضو جهادسازندگی بودم در میدان انقلاب برای طراحی یک پروژه تعاونی، جلسه داشتیم. به ما اطلاع دادند که امام بیانیه مهمی داده که امروز ساعت 2از رادیو می خوانند.
ما هم راه افتادیم، یک تکه کارتن پیدا کردیم و رویش خبررسانی کردیم و کارتن را به مردم توی خیابان های تهران و خودروهای عبوری نشان می دادیم تا باخبر شوند.
جبهه ملی ضمن رد لایحه قصاص، بعدازظهر همان روز در میدان فردوسی ساعت 4به تظاهرات دعوت کرده بود. از 2 تا 4 فرصت کم بود. همه حساس شدند. امام فرمود جبهه ملی که با اصل قرآنی و اسلامی مخالفت کرده مرتد است. مردم از همه تهران سرازیر شدند سمت میدان فردوسی. من خودم هم رفتم. کسی از جبهه ملی پیدایش هم نشد و این شد شعار مردم: «ملی ها کوشن، تو سوراخ موشن» و با این شعار مردم به خانه هایشان برگشتند. این اولین برخورد امام با یک گروه منحرف بود، قاطع و تمام کننده.
بنابراین امام یک اسوه شدند برای اینکه اگر به اصل اسلامی و قرآنی کسی خللی وارد کرد باید قاطعانه او طرد شود و با او برخورد شود و این سند محکمی است برای امروز و همیشه.
اشخاص مختلف دیگری هم بودند. مثل سازمان مجاهدین خلق که مسلح و دنبال براندازی مسلحانه نظام بود و منفعلانه عمل و عضوگیری می کرد.
جنبش مسلمانان مبارز یعنی همین گروه پیمان هم بود. اینها یک سالن عبور و مرور بودند. ظاهرا منافقین را نقد می کردند، جمهوری اسلامی را هم نقد می کردند. اینکه می گویم عبور و مرور، برخی از منافقین جدا می شدند و به اینها می پیوستند چون سازمان را نقد می کردند. عده ای را هم از جمهوری اسلامی جدا می کردند. البته تعدادشان واقعا انگشت شمار بود و هیچگاه دست از این رویه برنداشتند. بعضی از افراد جبهه مشارکت و ستاد اغتشاشات موسوی از اینها هستند.
یک گروه دیگر حزب خلق مسلمان بود. در واقع حزبی آمریکایی بود و متکی به آیت الله شریعتمداری آن روز که مرجع بخشی از ملت ایران بود. این حزب توسط مقدم مراغه ای اداره می شد. عنصری صددرصد آمریکایی و منحرف بود. این هم کارش این بود که در مقابل امام یک جبهه مخالف باز کند که اقتدار امام و نظام را بشکند.
حزب توده، چریک های فدایی، پیکاری ها و غیره هم بودند. حزب توده می گفت می خواهم درون نظام کار کنم اما هدفش براندازی بود. در این مرحله چون بنی صدر تلاش کرد که نخست وزیری را منصوب کند که خودش می پسندد و با جبهه گیری های او هماهنگ باشد، مجلس در برابرش ایستاد و تایید نکرد.
بالاخره شهید رجایی به عنوان نخست وزیر مکتبی مورد تایید قرار گرفت ایشان که تصویب شد، مردم آرامش یافتند. مومنین آرامش یافتند. یاران انقلاب استحکام روحی به دست آوردند. اینجا بود که توطئه بین المللی آغاز شد و جنگ در 31 شهریور 59 آغاز شد. در واقع آمریکا، صدام و اعراب منطقه را که خود را در معرض انقلاب می دیدند، تجهیز کرد تا به گروه های داخلی کمک بکند برای براندازی نظام که تثبیت و شناخته شده بود. از این پس، وضع گروه های منحرف متزلزل شد. قدرت تحلیل را از دست دادند. مثلا حزب توده در اولین اقدام، حمله به تهران و فرودگاه را به ارتش ایران نسبت داد. توده ای های همکلاس من در دانشکده پزشکی قبل از اخبار ساعت 2 به سراغ من آمدند و گفتند دیدی این قدر گفتیم امام ارتش را منحل کند، نکرد و کودتا کردند. بعد معلوم شد حمله عراق بوده است. منافقین اول گفتند به جبهه ها می رویم. ایران تهدید شده حتی شعارهایی هم سردادند. اما کار اصلی شان نفوذ دادن عناصرشان به جبهه و جاسوسی و کسب اطلاعات بود ولی تظاهر به حمایت از مقابله و دفاع کردند. به زودی آنها هم آمدند به سمت شعارهای تندبراندازانه، اول در فاز سیاسی، آمدند به مقابله با امام. رجوی پلید از امام درخواست وقت ملاقات کرد. برای فریب هواداران و جذب نیروی بیشتر. برخورد امام را ببینند. فرمودند شما سلاحتان را زمین بگذارید، فرزندان من هستید، من پیش شما می آیم. در این سخن حکیمانه حضرت امام 2 تدبیر مهم است. یک؛ امنیت ملی. کسی نباید در کشور مسلح باشد و امنیت مردم را خدشه دار کند.
دوم اینکه سازمان مجاهدین دروغ می گوید، افشای چهره سازمان و بعد از این منافقین شعار مرگ بر امام دادند و اقدامات مسلحانه خود را وسعت بخشیدند. قبل از این هم اقدام مسلحانه داشتند. مثلا دانش آموز دختری که عضو می شد می آوردند کنار خیابان، نارنجک جنگی را ضامنش را می کشیدند و می دادند دست این. می گفتند بنداز در اولین خودرو یا تاکسی که رد می شود و او می انداخت و چند نفر بیگناه کشته می شدند. بعد او را هدایت می کردند به سمت دیگر خیابان و سوار ماشین می کردند و می گفتند تو آدم کشی و رژیم اعدامت می کند. به این وسیله منتقل می شد به خانه های تیمی با دادن حکم «ازدواج امر طبیعی است»، فساد را رواج دادند و جوان های زیادی را جذب کردند. یا مثلا ترورهایشان که حزب اللهی ها را شهید می کردند.
در این مرحله اعلام قیام علیه نظام را تدارک کردند. بعد به کمک بنی صدر قضیه 14 اسفند را راه انداختند. نمایندگان انقلاب را کتک زدند و دو سوی بنی صدر ایستاده بودند و برای او دست زدند و او دستور کتک زدن و گرفتن این و آن را می داد.
* عملکرد بنی صدر در جبهه ها چگونه بود ؟
** بنی صدر در جبهه هم خرابکاری زیادی کرد. اول فرماندهی کل قوا را از امام خواست و امام جواب مثبت داد. او از این مقام سوءاستفاده کرد و بین ارتش و سپاه فاصله انداخت. پشتیبانی سپاه را کاملا قطع کرد. از سپاه انتقادات تندی کرد. یکی از دستاوردهایش شکست نیروهای جهان آرا بود. سقوط خرمشهر ناشی از بی تدبیری و خیانت بنی صدر بود.
بعد از قضیه 14 اسفند بنی صدر که تا آنوقت روابطش با منافقین، پنهانی بود. جدی تر شد و متحد شدند این بود که امام با وجود شناخت بنی صدر و تظلم همه یاران امام به جماران که بنی صدر دارد خیانت می کند، بنی صدر را به عنوان رئیس جمهور قانونی نظام تأیید می فرمود و البته نصیحت می کرد و حکیمانه تذکر می داد. اینجا امام دست به قلم بردند، نوشتند رئیس ستاد مشترک ارتش بنی صدر از فرماندهی کل قوا برکنار شد. قلمشان را مانند ذوالفقار علی، عمرابن عبدود را زمین زد و بنی صدر را نابود کرد.
مجلس هم رأی به عدم کفایت داد و امام بنی صدر را عزل کرد.
این فتح خیبری بود. او همه جا قدرت داشت. نفوذی هایش بودند. بنی صدر به خانه تیمی منافقین رفت و حکم انفجار و کشتار مسئولین را صادر کرد.
و خودش در خانه تیمی منافقین ماند به این امید که بعد از انفجار قدرت را دست بگیرد. اما امام به عنوان یک رهبر بزرگ دینی و صاحب ولایت آنچنان بااستحکام و متانت سکان کشتی انقلاب را به دست گرفت که آن فاجعه عظیم تأثیری در حرکت کشتی انقلاب بوجود نیاورد و بنی صدر ناامید و مغموم با لباس و آرایش زنانه همراه با رجوی پلید به فرانسه گریخت.
برخورد امام با جریان بنی صدر آنچنان با حکمت و قاطعیت بود که منافقین را هم از کشور فراری داد و دستشان به عنوان همپیمان آمریکا و غرب و نوکر صدام رو شد.
سازمان منافقین وقتی در تهران مرکز داشت- ساختمان مرکزی که مرکزیت سازمان و رجوی پلید آنجا مستقر بود و هدایت کننده فتنه ها آنجا بود- دیوار به دیوار سفارت عراق بود. از روز اول یک پیوند شیطانی میان آنها و صدام بود. وقتی به پاریس رفت این اتحاد علنی شد. دفتر جاسوسی در جاهای مختلف دنیا ایجاد کرد تا اطلاعات لازم را جمع آوری و به صدام بدهد. تا صدام بود، نوکر و حقوق بگیر و جیره خوار صدام بود و از نظر سیاسی و امنیت بین الملل برای سازمان سیا کار می کرد و می کند.
اما حزب خلق مسلمان که امید آمریکا بود. امید سلطنت طلبها بود. در واقع سفارت آمریکا در تهران هر وقت در تحلیل مسائل به مشکل می خورد از مقدم مراغه ای کمک می گرفت و شریعتمداری هم به عنوان نماد اسلام آمریکایی تلاش می کرد که در برابر امام جبهه ای باز کند که به زودی این حزب در بین مردم دستش رو شد و بسیاری از هموطنان آذری زبان که بخاطر قومیت و تقلید از شریعتمداری به آن حزب پیوسته بودند، آگاه شدند و از او جدا شدند و اینها همه در اثر برخورد حکمت آمیز، صبوری و اغماض حضرت امام بود.
حزب خلق مسلمان در نهایت با استفاده از قطب زاده که در منطقه جماران خانه داشت، دست به طراحی کودتا علیه امام و تهدید جان امام زد که این کودتا به همت سربازان گمنام امام زمان افشاء شد. قطب زاده اعدام شد و شریعتمداری در سکوت مرگ آوری عمرش به سر آمد و اینگونه امامت امام خمینی و درایت و تدبیر، علم، تقوا و حکمت او شر گروه های مخالف را از سر جمهوری اسلامی کوتاه کرد.
امروز هم بنده به عنوان یکی از خواص عاشق امام و فدایی رهبر و نوکر ملت عرض می کنم حکمت، امامت، تدبیر، و صبوری رهبر عزیزمان حضرت آیت الله خامنه ای در طول دوران پس از امام و به خصوص در 8 ماه فتنه 88، کشور و ملت را از خسارت های سنگینی نجات داد و فتنه گران را افشاء کرد و وحدت ملت را برقرار نمود و امروز بحمدالله نظام با صلابت و اقتدار به سمت اهداف چشم انداز تعیین شده از سوی رهبری پیش می رود.
* فتنه های اخیر با دوران امام چه تفاوتی دارند؟ آیا شیوه برخورد هم متفاوت است؟
** فتنه گران دوران امام به نام انقلاب وارد شدند و با پوشش تلاش می کردند که زمینه های حذف امام و انقلاب را فراهم کنند. و عموماً هم غیرخودی بودند. سوابق فکری از آغاز معلوم بود با اسلام و امام زاویه داشتند و با غرب و آمریکا ارتباط داشتند. اما فتنه گران اخیر که سال گذشته به صحنه آمدند عموماً کسانی هستند که با امام آشنا بودند، در انقلاب عموماً مسئولیت داشتند و انقلاب آنها را به شخصیت زمان فعلی رساند.
اما چرا فتنه می کنند؟ بصیرت ملت اقتضاء می کند که بدانند اینها چرا فتنه می کنند چون انتظار فتنه ازاینها، اغتشاش و آتش، حمله فیزیکی به نیروهای انقلاب نداشتیم. چه شده است؟ عوامل این قضیه را من تیتروار عرض می کنم:
1- نهضت آزادی امروز به رهبری ابراهیم یزدی که در دولت بازرگان وزیر خارجه بود و با تسخیر لانه جاسوسی مخالف بود و دنبال بیرون کشیدن دانشجوها و آزاد کردن سفارت بود.
این آقا کارت سبز آمریکا را دارد و رفت و آمدش هنوز هم برای گرفتن دستورات جدید برای براندازی ادامه دارد. نهضت آزادی که در چشم مسئولین دینی و سیاسی نظام حذف شده تلقی می شد، زمانی بعضی از اعضای گروه فتنه می خواستند پای آنها را به انتخابات هم باز کنند اما نامه کتبی و قاطعانه امام مانع آنها شد. این جریان با ریختن برنامه های دقیق به هسته سازی، برقراری ارتباط با خواص زاویه دار و متحد کردن گروه های سیاسی زاویه دار خط امام و بعضی تشکل های دانشجویی پرداخت و رفت به سمت ایجاد کردن یک جریان سیاسی برانداز بدون نام نهضت آزادی.
در حقیقت از دوره کارگزاران با حمایت بخش هایی از دولت، توانست کار و فعالیت سیاسی اش را گسترش دهد. یک مباحثه ای شد زمان اصلاحات بین من و عبداله نوری در کمیسیون مجمع تشخیص مصلحت نظام. بحث گروه های برانداز بود. من اول گفتم نهضت آزادی.
آقای نوری تعجب کرد و گفت چطور برانداز است؟
من استدلال کردم. گفتم ما ایرانی ها کشور و ملت ایران را داشتیم. شیعه هم بودیم، حکومت و پرچم هم داشتیم. انقلاب و امام برای ما گفتمان اسلام ناب را آوردند. نهضت آزادی وجهه همتش از بین بردن این گفتمان است.
نوری ناراحت شد و رفت بیرون و دیگر هم نیامد.
2- کسانی که در دوره امام در داخل خودی ها بودند اما با افکار ایشان زاویه داشتند و مایل بودند که چهره نظام را از آنچه که امام می پسندد تغییر دهند ولی استحکام و عظمت امام این جرات را به آنها نمی داد. نقشه هایشان را گذاشتند برای پس از امام.
این گروه دوم از ریشه های فتنه است. لکن تصمیم خبرگان ملت پس از رحلت حضرت امام و تعیین جانشین شایسته برای ایشان، که حافظ جدی ولایت فقیه و ارزشهای امام است، آنها را تکان داد. چون ابتدا تلاش می کردند با استفاده از ظرفیت قانون اساسی برای تشکیل شورای رهبری، رهبری را تضعیف کنند تا بتوانند راحت تر افکارشان را پیاده کنند. اما اینبار تصمیم گرفتند از مسیر قانون اساسی و رای مردم و تبلیغات کارشان را دنبال کنند. تشکیل دولت اول پس از رحلت امام، با ادعای راه امام و تبعیت از رهبری و ساختن کشور و جبران نارسایی هایی که در دوران جنگ بوجود آمده بود، انجام شد و امیدهای زیادی در مردم و مومنین ایجاد کرد، با اقدامات چهره هایی مثل بهزاد نبوی، و عطاءالله مهاجرانی لندن نشین امروز و سیاست های اقتصادی، بدون در نظر گرفتن شاخص اصلی خط امام در توجه انقلاب به محرومین، به زودی موجب تنش ها و چالش های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در کشور شد. ارزش های انقلاب مورد انتقاد قرارگرفت. مخالفین انقلاب در بخش های هنری و فرهنگی مورد تشویق قرار گرفتند و شعارهای امام در مجالس خواص، عوامانه خوانده شد. رهبر حکیم و فرزانه انقلاب که با به مسئولیت قانون و شرعی خود ناظر بر امور بود، ابتدا با نصیحت و سپس با تذکر و حتی در بعضی امور با ورود و اقدام برای اصلاح امور و حرکت کشور در مسیر خط امام و اصیل خودش تلاش های جانسوزانه ای کرد، البته با حفظ حیطه بندی و رعایت فضای عمومی کشور.
به عنوان مثال رهبری صریحاً کار برخی وزارتخانه و سازمانها را مورد انتقاد قرار دادند و به رئیس سازمان یا وزیر اشاره فرمودند که وظایف مسئولین وقت تعویض و عزل آنها بود اما این اتفاق نیفتاد. از این بدتر وقتی از دولت اقدامی مشاهده نشد دلسوزان انقلابی مجلس دست به کار استیضاح این وزرا شدند. بنده شاهد بودم که دو جریان سیاسی موثر و یک جریان سیاسی سوم که تاثیرش کمتر بود، در مجلس، اتفاق کردند در یک زنگ تفریح مجلس و وزیر منحرفی که باید استیضاح می شد با شادمانی پشت تریبون فرستادند و رای قاطعی به او دادند و این آغاز فتنه بود. یعنی یک عنصر ضدافکار امام و ضدافکار ولایت فقیه و مخالف ولایت فقیه و مخل به ارزش های اسلامی با اتحاد چند گروه که در چشم مردم یاران امام شناخته می شدند و یاران رهبری، مورد حمایت و تایید قرار گرفت و به نظر رهبری بی اعتنایی شد. این شروع فتنه بود و در واقع آتشی که در فتنه 88 شعله کشید و دودش به چشم ملت رفت، کبریتش را در آن جلسه استیضاح زدند. آن وزیر همین مهاجرانی بود.
* مهاجرانی را چقدر می شناسید؟
** من و مهاجرانی در نخست وزیری همکار بودیم. من معاون دفاعی و او معاون حقوقی و پارلمانی در دوران نخست وزیری موسوی. در جلسه شورای معاونین مهاجرانی طرحی ارائه داد که آینه تمام قد امروز اوست. او گفت این نماز جمعه که در تهران برگزار می شود، درست نیست. ما باید نمازجمعه ای در تهران برگزار کنیم که خانمها بی حجاب و با لباس های مناسب خودشان که مایلند به نماز بیایند. چادر نمازی در کیف شان داشته باشند؛، بپوشند، نماز بخوانند و بعد از نماز هم چادر را در کیفشان بگذارند و با لباس روز که حتی مینی ژوپ و کت دامن را هم اسم برد، در خیابان رفت و آمد کنند! و ما در آن جلسه متوجه شدیم که احتمالاً مهاجرانی در زمان مسئولیتش در دفتر فرهنگی جمهوری اسلامی در پاکستان مورد هماهنگی با انگلیسی ها قرار گرفته است.
* یعنی شکار اطلاعاتی شده است؟
** بله. بعد از جسارت تزریقی در اتحاد آلوده گروه های سیاسی در مجلس، او شمشیر را از رو بست و در زمان وزارتش ضمن اینکه وزارت ارشاد را به کانونی برای توسعه مخالفان راه امام قرارداد، افراد زمینه دار دیگر نیز روش او را پیش گرفتند. آیت ا... هاشمی رفسنجانی دید با آثار دولت اول خود، ممکن است در دور بعدی رای نیاورد. دست به یک ابتکار خلاف قانون اساسی زد و با اعضای هیئت دولت حزب کارگزاران را تشکیل داد که با این فعالیت حزبی موفق شدند دور دوم هم دولت را در اختیار بگیرند. همان راه ادامه یافت. وزرای کشور، کل استانداران زمان امام را عوض کردند و همچنین بیشتر فرمانداران را .وزارت ارشاد به حرکت ضد خط امام ادامه داد و هر عنصری که نشان از همکاری در او می دیدند جذب کردند و به او مسئولیت دادند و امتیاز روزنامه های محلی را توسعه دادند، جوایز را به فیلم های تحقیرکننده انقلاب دادند و کتاب های ضدفرهنگ امام منتشر شد و جریان اختلاف فاصله فقر و غنا گسترش یافت. همینجا لازم است عرض کنم اقدامات دولت در تغییر نرخ ارز و تعدیل اقتصادی که در کنار آن درآمدها به همان نسبت افزایش داده نشد و حتی حقوق کارمندان باعث شد اولاً پول کلانی از مابه التفاوت قیمت ارز نصیب دولت و مفسدان اقتصادی که دست اندرکار برخی امور بودند بشود و از طرف دیگر کارمندان دولت و مردم نسبت به هزینه سبد خانوارشان عقب افتادند و به معنای دیگر با تصمیم دولت مردم فقیر شدند. رهبر معظم انقلاب تذکرات جدی به مسئولان اقتصادی و دولت دادند و در بعضی موارد مجدداً وارد عمل شدند، لکن اتحاد گروه های سیاسی مانع از اثربخشی تذکرات رهبری و اعتراضات مردمی می شد. در این دوره انحرافات فرهنگی شروع به تظاهر در گوشه گوشه جامعه کرد به طوری که تماشای کوچه و بازار و وضع فرهنگی کشور برای مومنین زجرآور شد. رهبر معظم انقلاب وارد عمل شدند و بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردند و اعضای شورای عالی امنیت ملی را با حضور مسئولان فرهنگی کشور به حضور خواندند و در آن جلسه تهاجم فرهنگی را تبیین کردند و خطراتش را گوشزد کردند برای راه امام و انقلاب. نمایشگاهی ترتیب داده شده بود، که مظاهر تهاجم فرهنگی غرب و فساد در آنجا به نمایش گذاشته شده بود. اعضای جلسه را به تماشای آن نمایشگاه فراخواندند و بعد نشستند و امر فرمودند وزیر ارشاد با نماینده ای که از خودشان تعیین فرمودند، بنشینند و طرحی تهیه کنند برای متوقف کردن تهاجم فرهنگی و سید محمد خاتمی نه تنها تهاجم فرهنگی را تأیید نکرد که آن را تعامل فرهنگی نامید و برای فرار از اجرای امر رهبری فردای آن روز از وزارت ارشاد استعفا داد.
در آن زمان هنوز سیدمحمد خاتمی معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل بود و امین زاده جانشین او. من با امین زاده صحبت کردم که خاتمی می رود تو را به عنوان معاون فرهنگی ستاد کل به محضر آقا معرفی کنم. من با امین زاده رفیق قدیمی بودیم از مشهد.
بعد از ماجرای تسخیر لانه به خاطر ارتباط فامیلی با اصغرزاده آمد به لانه در صورتی که نقشی در ماجرا نداشت.
امین زاده گفت: دکتر، من در این نظام کار نمی کنم. ما بنا داریم این نظام را تغییر دهیم بعد از تغییر نظام دوباره کار خواهم کرد. خاتمی، امین زاده، ابطحی، و بقیه رفتند برای تغییر نظام و اینجا بود که نطفه دوم خرداد بسته شد. وقتی دیدند شما ایستادگی رهبری بر خط امام جدی است به فکر طرح های دیگری افتادند اول؛ مهاجرانی پیشنهاد کرد که قانون اساسی تغییر کند و دولت هاشمی برای بار سوم ادامه یابد و بدین وسیله قدرت رهبری و ولایت فقیه را محدود کنند.
اما حکمت و تدبیر رهبر عزیز با پاسخ قاطع در جمع مردم ارومیه به آنان که قانون اساسی تغییر نمی کند، بایستی برای قانون اساسی، رئیس جدید تعیین شود این نقشه نقش برآب شد.
نوری و مهاجرانی و نهضت آزادی و گروه های چپ و زاویه دار متحد شدند و متأسفم که عرض کنم چون اسناد ارتباطات خارج و داخل کشور را در آن دوره به چشم دیدم، ضدانقلاب در آمریکا و انگلیس و اروپا متحد شدند که همه امکانات دنیا را بسیج کنند، که اتحاد دوم خرداد به پیروزی برسد و خاتمی که تهاجم فرهنگی را قبول نکرده است و در برابر فرمان رهبری استعفا داده است، به ریاست جمهوری برسانند.
لازم است یک نکته را تذکر بدهم، آن هم اینکه همه آنهایی که در دوم خرداد به خاتمی رای دادند، در یک مجموعه حساب نمی شوند. گروه زیادی از مردم هستند که بی اطلاع از حقایق پشت پرده و استراتژی دوم خرداد به سیدی روحانی و خوش اخلاق به عنوان رئیس جمهور رای دادند. و گروهی از خواص و اصحاب رسانه ها و هنرمندان و جوانان به خاطر جاذبه های شعارهای خاتمی به او رای دادند. مهاجرانی و نوری در دولت خاتمی تثبیت شدند و بنابراین سیاست های تهاجم فرهنگی و حامی اش- مهاجرانی- و سیاسیون زاویه داری که در استانداری ها و فرمانداری ها و مراکز سیاسی مستقر شده بودند، مستحکم شدند. برای اینکه کار را تمام کنند. جبهه مشارکت را تشکیل دادند. یعنی دوباره یک حزب دولت ساز برای پیشبرد اهداف حذف راه امام، و اعلام پایان انقلاب و کردند آنچه کردند.
رهبری به میدان آمد و از معیشت مردم دفاع کرد و برای تأمین آن تذکر داد و بازخواست کرد، تهاجم فرهنگی را شبیخون فرهنگی نامید و صدای مراجع معظم تقلید و علمای بلاد و متدینین در سراسر کشور بلند شد که این همه هجمه به کتاب خدا به روحانیت به احکام مقدس اسلامی و بی توجهی به معیشت مردم و ایجاد کار، لکن دولت دوم خرداد گوشش بدهکار نبود و حرف از توسعه سیاسی می زد و جامعه مدنی که هر چند توسعه سیاسی و جامعه مدنی با تعریف صحیح و در چارچوب نظام می توانست مثبت باشد، لکن منظور آنها از توسعه سیاسی، تغییر عناصر معتقد به خط امام و منظورشان از جامعه مدنی، لیبرالیزه کردن آن بود که به راحتی با تسامح و تساهل بر زبان می راندند. و مثال آن از قول مهاجرانی نقل کردم. در این دوره به جای مقابله با شبیخون فرهنگی که نزدیک به 1500 نشریه محلی که به دوستان گروه های سیاسی در نقاط مختلف کشور داده شده بود یکی یکی مجوز سراسری دادند و به قلم مزدوران و جاسوسان و منحرفان هرچه خواستند در آنها نوشتند و محسن سازگارا که امروز در آمریکا جاسوسی می کند و مزد خدمات گذشته اش از آمریکا را می گیرد با امکانات دولتی که در پشتیبانی او قرار گرفت شرکتی ایجاد کرد که این شرکت اعضایی داشت که هر روزنامه زنجیره ای که برای تخریب راه امام و انقلاب مجوز می گرفت او از طریق این شرکت امکانات اداره روزنامه را به او واگذار می کرد. با این اقدام هر کسی روزنامه نگار شد دیگر نیاز به علم و هنر روزنامه نگاری نبود. هرکس امتیازش لغو می شد فردا وزارت ارشاد دولت به عنصر منحرف دیگری مجوز روزنامه می داد و حسن سازگارا شرکتش را در پشتیبانی او و همان مطالب را در روزنامه جدید منتشر می کردند.
حیله بزرگ دیگری که زدند و باید در برابر ملت ایران و فرهنگ ملت ایران پاسخگو باشند، ابتدا اعلام کردند که ما می خواهیم به قانون عمل کنیم و همه باید به قانون عمل کنند که این حرف مورد تأیید رهبری قرار گرفت. سپس همه امکانات را به کار گرفتند، کسانی را که در کشور نشان کرده بودند، به نمایندگی مجلس رساندند و در مجلس قوانینی تصویب کردند که آن قوانین بتواند حذف خط امام و سقوط انقلاب و تبدیل فرهنگی و تغییر ارزش ها را به جامعه تحلیل کند و معلوم شد که دفاع از قانون هم پیش نیازی برای این حیله بود که خوشبختانه حکمت امام شورای نگهبان را بر سر راه آنها گذاشته بود که قانونی خلاف اسلام و خلاف قانون اساسی تصویب نشود. تلاش های زیادی در کمیسیون های مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی امنیت ملی کردند که این استراتژی را موفق کنند لکن شکست خوردند و حادثه 18 تیر آغاز نقطه فرود آنان از راس این قدرت کودتایی علیه انقلاب بود و ملت هوشیار در 23 تیر منسجم به صحنه آمد و از رهبری حمایت کرد و از آن پس رو به افول رفتند. در جلسات نشستند، تدبیر کردند که دوباره آقای هاشمی را بیاورند تا بتوانند راه را ادامه دهند و روزنامه و با محاسبات خودشان تصور می کردند که فضای سیاسی کشور و دنیا را در اختیار دارند. لکن هوشیاری ملت و تنبه آنان در این دوره سخت باعث شد مردم در انتخابات نهم ریاست جمهوری به کاندیدایی رأی بدهند که سخن از بازگشت به راه امام و عدالت، مهرورزی، توجه به محرومین و خدمت می کرد و اینجا بود که این اتحاد نامیمون که سالها تلاش کرده بود خود را بر اریکه قدرت ایران حفظ کند و در هر تغییر توپ سیاست و حکومت را به متحد خود در گروه دیگر پاس دهد شکست خورده از انتخابات بیرون آمدند.
اینبار گفتند می توانیم احمدی نژاد را بیندازیم و او بیش از یک سال دوام نیاورد و همه یکپارچه دولت را تحقیر کردند کارهای مثبت آن را منفی خواندند و در کار دولت کارشکنی و ابهام ایجاد کردند ولی دولت مظلومانه و با کارهای خستگی ناپذیر در مسیر وعده هایی که داده بود حقاً عمل کرد. مردم راه خود را یافته بودند و اتفاق مردم بر سر این ارزشها و رئیس جمهوری که این ویژگی ها را داشته باشد برای آنان معلوم شد. مصمم شدند طرحی بریزند که در انتخابات دهم چه پیروز شوند و چه شکست بخورند، شرایطی در کشور بوجود بیاورند که رهبری را محدود کنند و ولایت فقیه را از جایگاهش پایین بیاورد و به نام امام خط امام را کور کنند و خود را به مقصود برسانند و برای تحقق این امر آمریکا و اسرائیل و انگلیس را هم راضی کنند. طراحی به اجرا گذاشته شد، از یک سال قبل از انتخابات خارج از چارچوب های قانونی شروع به کار تبلیغاتی کرد ند و با شروع جنگ های زرگری و شعارهای توخالی سعی کردند کاندیداهای خود را در دل ملت بگنجانند. دیدیم که وقتی تبلیغات انتخاباتی به آخر رسید و ارزیابی ها نشان داد که مجدداً مردم به کاندیدای ارزشی و تابع خط امام و ولایت فقیه رأی می دهند، بیانیه صادر شد که آی! آتش و دود می بینم و شب انتخابات قبل از شمارش آرا ی خاتمی به موسوی تبریک گفت که رئیس جمهور شدی و موسوی خبرنگاران را خواند که من پیروز شدم و مردم را به خیابان ها کشاندند و فتنه ها کردند و مردم در 9دی ماه مهر باطل شد بر همه تلاش های آنان زدند و در 22بهمن پرونده آنها را بستند.
بنابراین می بینید که اگر به صدر اسلام بخواهیم مراجعه کنیم آنها که با امام درگیر شدند مانند آنهایی اند که در غزوات و سر یه ها در برابر رسول الله(ص) ایستادند یعنی با اصل اسلام و اصل امامت و با اصل ارزشهای اسلامی و برای حفظ قدرت و شرک و استکبار می جنگیدند لکن در فتنه اخیر در برابر راه امام و خط امام و اصول خط امام که محور آن ولایت فقیه است کسانی ایستادند و جنگیدند و اغتشاش به پا کردند و دروغ و فریب و نیرنگ زدند و فحاشی کردند از جنس کسانی هستند که در برابر علی ایستادند برای گرفتن سهمی از قدرت و برای گرفتن قدرت بدون هیچ حق و مشروعیتی. و این همان است که در برابر علی(ع) اتفاق افتاد و کار را به آنجا کشاند که زندگی نورانی و سراسر حکمت علی رسوا کننده آنان است. امیدواریم این جریان که ریشه بیش از 20ساله دارد و امروز حامل جنگ نرم است بیدار شود که آمریکا و دشمنان اسلام در عراق و افغانستان و در خلیج فارس و دریای جنوب ایران را به محاصره نظامی گرفته اند و مترصدانه از هوس های فتنه گران حداکثر استفاده را بکنند تا اتحاد ملی و اقتدار ملی و امنیت ملی را خدشه دار کنند که بر ایران بتازند و ما را به سرنوشت دوران ستمشاهی و بدتر از آن برگردانند.
همه ما باید برای زحمات امام برای خونهای به ناحق ریخته بیش از 200 هزار شهید و ایثارگری های بیش از یک میلیون انسان باوفا قیمت واقعی بگذاریم و آنها را نادیده نگیریم. دین ملت را نادیده نگیریم. مبارزه با استکبار را نادیده نگرفته و راه سلطه بیگانگان به کشورمان را هموار نکنیم.
یک نشانه روشن جریان فتنه همین است که امروز می بینیم یکی در فرانسه است، یکی در انگلیس و یکی در آمریکاست. می بینیم همصحبت جاسوس آشکار اسرائیل می شوند. این نشان می دهد این افراد فرصت زندگی کردن در فضای ایران را از دست داده اند، سازگارا در آمریکا، کدیور در انگلیس و این نشانه شکست و ناامیدی آنهاست و دید عبرت برخی در داخل که ببینند رفقایشان کجایند. جمله آخر اینکه من آنچه در پاسخ به سؤالات شما عرض کردم از هیچ منبعی نیست و مشاهدات شخصی خودم بود و البته یک از هزار را عرض کردم. امیدوارم در روشن بینی محققین برای درک حقایق انقلاب و راه روشن فتنه انگیزان مفید باشد.
* لطفاً خاطراتی از حضرت امام بفرمایید.
** امام ،امام بودند. هرکسی که مقلد امام بود، و توی انقلاب بوده و با افکار ایشان آشناست خاطرات بی نهایتی دارد که همه اش ارزشمند است. من چند مورد که منتشر نشده و خودم لمس کردم را می گویم. یکی مربوط به .1360 آن سال من توفیق پیدا کردم خدمت ایشان برسم که گزارشی از یک کار انقلابی که انجام شده بود عرض کنم. مرحوم حاج احمدآقا فرمودند که خلاصه بگو. رفتیم محضرشان. حضرت امام آمدندو همان جایی که وسط اتاق به هم رسیدیم چهار زانو نشستند و من هم دو زانو مقابلشان نشستم و حاج احمد آقا هم کنار من نشستند. این تواضع و بزرگواری حضرت امام نسبت به یک جوان28 ساله است و محبت و مهر ایشان نسبت به فرزندان انقلابی خودشان. فرمودند بگو. گزارش را شروع کردم و ایشان با شادمانی و چهره باز و خندان در حالی که لذت می بردند، گوش می دادند. گفتند مفصل بگو. 20دقیقه ای طول کشید. حاج احمد آقا فرمود امام را خسته کردی همه اش را می خواهی بگویی؟ امام فرمود بگذار بگوید و من همه را تعریف کردم.
نکته دیگر اینکه ایشان برای یک کار انقلابی اهمیت قائل شد و اجازه دادند بنده گزارشی مفصل و کامل بدهم.
نکته بعدی نتیجه جلسه و گزارشی بود که منجر به تصمیمی مهم ازسوی ایشان شد .
خاطره دوم مربوط به اواخر عمر شریفشان است.
اعضای قرارگاه خاتم الانبیاء به محضر امام به عنوان فرمانده کل قوا شرفیاب شدیم که گزارش آمادگی عملیات والفجر را تقدیم کنیم. ما رفته بودیم محضر فرماندهی کل قوا. به محض تشریف فرمایی امام، روی زمین نشستند در جمع ما و شروع کردند: فرمانده کل قوا خدای تعالی است. او امر به دفاع کرده و ما به زمان او می جنگیم.
این هم در آن تواضع بالایی است، دوم عظمت توحید در وجود مبارک امام که فرماندهی کل قوا را خدا می داند و خودش را سرباز خدا می داند. البته نکات زیبای دیگری هم بود که قابل انتشار نیست.
خاطره ای که حاج احمد آقا اختصاصا برای من نقل کرد: یک شب ماه رمضان بعد از شورای عالی امنیت ملی کنار هم نشسته بودیم. حاج احمدآقا به من لطف خاصی داشتند. فرمود می خواهم مطلبی برایت بگویم. گفتم بفرمایید، گفت: امام با این حالشان در سال آخر، یک شب رمضان، قبل از افطار حوله به دست به حمام می روند. گفتم آقا شما مریضید حمام می روید ممکن است سرما بخورید. امام فرمود مستحب است و باید بروم غسل کنم. نزدیک آخرشب دوباره دیدم می روند غسل کنند. رفتم و گفتم: کافی است. گفت امشب دو تا غسل واردشده و باید انجام بدهم. گفت برو مفاتیح را بخوان و ببین شیخ عباس قمی نوشته امشب دوبار غسل وارد شده و باید انجام بدهم. این هم نشانگر میزان تعبد ایشان نسبت به احکام دین و حتی در مستحبات.
خاطره آخر را آیت الله علی دوانی مورخ بزرگ برای من در روزهای آخر عمرشان تعریف کردند. تشریف آوردند منزل ما. روضه بود برای سخنرانی آمد. روی صندلی هم برای نشستن مشکل داشت و چایی اش را هم نتوانست میل کند. 12-10 دقیقه صحبت بفرمایید. برای رعایت حالشان. صحبت خیلی خوبی هم کردند. آمدند بیرون. گفتم بروید ماشینشان را بیاورید داخل منزل تا همین جا سوار شود. گفت می خواهم مطلبی بگویم درباره آقا. گفتم: بفرمایید. انگار می خواست این حرف را بزنند و از دنیا بروند. فرمودند آقا در آغاز نهضت وقتی از قم شروع کردند، جمعی از علما درمنزل آیت الله سعیدی که زیر شکنجه ساواک به خاطر نمایندگی امام شهید شد، جمع شده بودند. آنجا درباره حرکت امام صحبت می شود و گفتند باید بلند شویم برویم پیش امام و بگوییم این راه شما به مصلحت نیست و بهتر است متوقف کنید. امام را قانع کنیم. آیت الله سعیدی فرمودند لازم نیست شما بیایید. من خودم به محضر امام شرفیاب شده و حرف شما را کامل می رسانم. می گوید ما آنجا بودیم و آقای سعیدی رفتند پیش امام. وقتی برگشتند گفتند امام حرف شما را قبول نکردند و فرمودند همه تان کنار بروید من این نهضت را ادامه می دهم و بعد آقای سعیدی فرمودند امام در آخر به من فرمود آقای سعیدی من در خواب دیدم در جایی هستم نقشه ایران روی زمین است و متوجه شدم که نقشه ایران آتش گرفته و دارد می سوزد هرچه سروصدا کردم و اطرافیان را صدا کردم که ایران دارد می سوزد بیایید آتش را خاموش کنیم و من در خواب عبایم را برداشتم و با عبایم روی شعله های آتش زدم و آن را به تنهایی خاموش کردم. به آقایان بگویید من مامورم که این کار انجام دهم و این آتش را از ایران خاموش کنم و هیچکس هم که با من نیاید من این کار را خواهم کرد.
امام یک اعلامیه دادند علیه رضاشاه درسال .1316 یعنی آغاز قیام امام از آنوقت است در اولش نوشتند این آیه شریفه را؛ قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنا و فرادا
ای پیامبر بگو من شما را به یک چیز نصیحت می کنم، آنکه برای خدا قیام کنید حتی اگر تنها باشید.
امام موقع صدور فرمان جهاد سازندگی هم همین آیه شریفه را مرقوم فرمودند بنابراین قیام به تنهایی امام، برداشت از این فرمان الهی قرآن است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات