تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۴  ، 
کد خبر : ۱۶۳۷۲۱

اعتدال؛ بنیاد فطری جهان خلقت

اسماعیل روحانی اشاره: اسماعیل روحانی در سال 1321 در شهرستان محلات متولد شد. ایشان در سال 1346 در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل گردید و پیش از انقلاب در بخش خصوصی به عنوان مدیر پروژه، در نقاط مختلف کشور از جمله در کرمانشاه و بندرعباس به فعالیت در رشته تخصصی خود مشغول بود. مهندس روحانی پس از انقلاب به عنوان: معاونت فنی استانداری هرمزگان، معاون وزارت راه و ترابری و مدیر عامل سازمان بنادر و کشتیرانی، مدیر عامل مهندسین مشاور توسعه راه‌آهن و مشاور وزیر راه و ترابری و مدیر عامل متروی تهران اشتغال داشته و از سال 1369 تاکنون مدیر عامل شرکت غیر دولتی ساختمانی آبادگران می‌باشد. گفتنی است ایشان نوه مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی از بنیانگذاران انقلاب مشروطیت و صاحب کتاب "لئالی المربوطه فی وجوب المشروطه" و همچنین برادرزاده روحانی روشنفکر مرحوم علامه شیخ محمد محلاتی بنیانگذار مدرسه جدید در عراق و مؤسس اولین نشریه مطبوعاتی به نام مجله "دره‌النجف" و نویسنده کتاب "گفتارهای خوش یارقلی" می‌باشد. چشم‌انداز ایران ورود ایشان به فعالیت‌های قلمی و مطبوعاتی را تبریک می‌گوید.

هدف این نوشتار بحث در مقوله میانه‌روی است که قوانین تکوینی جهان خلقت و احکام تشریعی قرآن کریم و اصول حکمت اسلامی بر اساس آن بنا شده است. به بیان قرآن، جهان بر محور حق، عدل، تناسب و اندازه ایجاد شده، تا آنجا که عدالت اصل و سرچشمه احکام الهی و قوانین اسلام فرع این اصل می‌باشند. به عبارتی مشروعیت احکام دینی از آن جهت است که بنیاد آن بر فطرت ذاتی جهان یعنی حق و عدل بنا شده، به طوری که در این رابطه عدالت اصل و زیربناست، به بیان دیگر، مشروعیت دین از آن جهت است که بر عدل و حق استوار است. اسلام ادعا دارد که قوانین تشریعی جملگی با حق، عدالت و عقلانیت منطبق است. در این راستا تنها به ذکر چند آیه قرآن اکتفا می‌کنیم.
1- اِنّا کُلّ شَیٍ خَلَقناه بِقَدُرٍ (قمر: آیه 49) که پیدایش همه موجودات را به اندازه و تعادل بیان می‌کند.
2- فَاِذا سُوُیّتَه وُ نَفَختُ فیهِ مِن روحی (حجر: آیه 29) که بیان‌کننده آفرینش انسان بر استواری، کمال و آراستگی است. یعنی او را در خلقت آراستیم که آراستن و استوار قرار دادن هر چیز در کنار یکدیگر و تناسب بین آنها و تکمیل کردن آن است.
3- اَلّذی خَلَق فَسُوی وَالُذی قَدرَ فَهدی (اعلی: 3-2) که باز به معنای خلقت انسان با اعتدال و به اندازه و قدر می‌باشد.
4- باز در قرآن به عنوان تشریع و حکم اخلاقی و انسانی می‌فرماید: اِنُ اللهَ یُأمرکُم بِالعُدلِ وُ الاحسان (نحل: 90)
آیات پیشگفته و نیز قوانین حاکم بر عالم تأییدکننده این مطلب است که آیات و احکام تشریعی عین اصول تکوینی است که جهان بر آن اصول استوار، بنا شده است؛ در آیه دیگری از قرآن می‌فرماید: وُ اِن مِن شَیء اِلا عِندُنا خَزائِنه وُ ما یَنزِلُه اِلا بِقَدُرٍ مُعلوم (حجر: 21) که نزول موجودات و خلقت مخلوقات از عالم غیب به جهان هستی به حسب اندازه و اعتدال می‌باشد. از آنجا که امور تکوینی و تشریعی همه مخلوق حضرت حق‌اند، با هم همخوانی داشته و اعتدال کامل و اندازه دقیق بر آنها حاکم است و در حقیقت، عالم کتاب تکوین و تشریع حق تعالی است و هر دو، دو روی یک سکه می‌باشند و از یک مبدأ سرچشمه می‌گیرند.
جامعه‌شناسی و فلسفه تاریخ یکی از علل عقب‌ماندگی و سقوط ملت‌ها را تندروی و دور شدن از حالت اعتدال، میانه‌روی، مدارا و تساهل می‌داند. بویژه در روابط بین‌الملل خردورزی، اعتدال و خویشتن‌داری نقش بسیار مهمی ایفا می‌نماید. بر عکس پیروی از احساسات و تندروی‌ها عامل افتراق، انزوا و عقب‌افتادگی و دوری از قافله تمدن بشری می‌شود.
برای روشن شدن موضوع، ابتدا به طور مختصر در تاریخ دویست ساله اخیر کشورمان در تحولات اجتماعی و نهضت‌ها و نیز روابط بین‌الملل، حوادث تاریخی و جنگ‌ها مروری کرده تا دریابیم که در تمام این حوادث و وقایع افراط و دوری از اعتدال، میانه‌روی و مدارا چه زیان‌های جبران‌ناپذیر تاریخی به ما وارد کرد که پیامد آن هنوز پس از سال‌ها با تاریخ و سرنوشت ما عجین و موجب فقر، عقب‌ماندگی و بحران‌های سیاسی و اجتماعی شده و با وجود استعدادهای بالقوه و غنای ملی ما را از رسیدن به جامعه‌ای پیشرفته، آزاد و آباد محروم ساخته است.
1- در اختلافات بین کشور ما و روسیه تزاری، جهل به تاریخ و غلبه احساسات نابجا و بی‌مورد ما را به جنگی نابرابر کشاند که حاصل آن اتلاف جان و مال مردم بی‌گناه کشورمان و از دست دادن قسمت عمده‌ای از سرزمین‌مان شد. حاصل این تندروی و عدم اعتدال فکری حکام خودکامه و نادان و با کمال تأسف غلبه احساسات مذهبی، تحریک علما و مراجع مذهبی و فتاوای آنها به این جنگ دامن زد، آنچنان احساسات مذهبی مردم تحریک شد که کوچک‌ترین مجال اندیشیدن را از حکومت و مردم گرفت.
معروف است در جلسه‌ای در تبریز با حضور ائمه جمعه و روحانیون شهرها و مسئولان کشوری و لشکری که به منظور بررسی جنگ یا جهاد مسلمین علیه کفار تشکیل شده بود، در آن مجلس محمدشاه قاجار، عباس میرزا ولیعهد و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام حضور داشتند. طبق معمول بدون بررسی امکانات جنگی و عِده و عده ملی به آتش جنگ دامن می‌زدند و به سبب جهل از امکانات دشمن قوی‌پنجه و غلبه احساسات بی‌جای مذهبی و ملی چنین گمان می‌بردند که به مجرد رویارویی لشکر ایران با قوای روس، آن لشکر کافر دود شده و نابود می‌شود و در پیروزی خود کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نمی‌دادند.
تنها کسی که در آن مجلس با جنگ مخالفت کرد، قائم‌مقام بود. شاه دلیل خواست، قائم‌مقام از حاضران خواست به پرسش‌های او پاسخ دهند تا دلیل مخالفتش با جنگ معلوم شود. پرسید جمعیت روس چقدر است؟ گفتند 140 کرور (هر کرور 500 هزار نفر) پرسید جمعیت ایران چقدر است؟ گفتند 14 کرور. پرسش‌های دیگری در مورد وسعت خاک دو کشور، تعداد نفرات ارتش دو کشور و مقدار محصول کشاورزی دو کشور کرد. آنگاه به حاضران رو کرد و گفت: آیا کشوری مثل ایران با این آمار کم عاقلانه است که با کشور بزرگی مانند روس با آن عِده و عده بجنگد؟ حاضران سخت به او اعتراض کردند تا آنجا که در مدت جنگ، قائم مقام به سمنان تبعید شد.
در این میان امام جمعه یکی از شهرهای آذربایجان بی‌خبر از همه جا و بیگانه با آمار و ارقام و اطلاعات سیاسی گفت: "قائم‌مقام با این طرز تفکر، به نظر می‌رسد وابسته به اجنبی و روس و جاسوس آنهاست." بعد از پایان جنگ و شکست مفتضحانه قوای ایران، عباس میرزا دستور داد قائم‌مقام را از تبعیدگاه با احترام به مقر ولیعهد آورده از او دلجویی نمود و با حسرت و افسوس از او پوزش خواست و گفت: حالا فهمیدم، تو خوب فهمیدی، ولی ما معنی جنگ و عِده و عده را نمی‌دانستیم.
2- تجربه دوم ما در نهضت مشروطیت بود آنجا که درست روز بعد از پیروزی به جای آن که دست در دست هم به جبران خرابی‌ها و سازندگی کشور بپردازیم به تصفیه حساب‌های شخصی و انتقام‌جویی‌های فردی پرداختیم و در حق آنها که با مشروطه موافق نبودند از هر گونه ظلم و کینه‌توزی دریغ نکردیم تا آنجا که مخالفان از نظر جان و مال، در امان نبودند.
به جای دوستی و صحبت با مخالفان و منتقدان مشروطه به قتل، غارت و مصادره اموال آنان پرداختیم، به طوری که کمترین مجازات آنان تهمت، افترا و دشنام بود، به جای همزیستی، لطف و مرحمت که نشانه رهایی از قید استعمار و استبداد بود آنچنان فضا را از عداوت و بی‌مهری پر کردیم که مخالفان مشروطه این همه را از وجود آزادی و اثرات نهضت ملی به حساب آورده در مردم سرخوردگی و بی‌تفاوتی ایجاد شد و این جو زمینه را برای اغتشاش و بی‌نظمی در سراسر کشور فراهم کرد. ناامنی تا آنجا پیش رفت که نیروهای پاسدار نهضت به جای برقراری نظم، قانون و عدالت به جان و مال مردم تجاوز کرده از رشوه، باج‌گیری، ضرب و شتم فروگذار نکردند.
در نتیجه حالت سرخوردگی و بی‌تفاوتی در ملت ایجاد شد و این تندروی‌ها راه را برای نفوذ اجانب و دخالت بیشتر آنها در کشور باز کرد. مبارزه مردم در مشروطیت برای آزادی از بند استبداد و ایجاد فضای سالمی بود که در آن، مردم آزاد بیندیشند و به افکار آنها احترام گذارده شده و زمینه برای رشد و پیشرفت بازگردد و مردم از حقوق اجتماعی برابر برخوردار باشند؛ در حالی که خودسری‌ها و بی‌اعتنایی به حقوق اجتماعی مردم تا آنجا پیش رفت که مجتهدی چون شیخ فضل‌الله نوری که به هر دلیل- به حق یا ناحق ـ مخالف مشروطه بود، مشروطه‌خواهان مخالفت او را برنتافتند و به راحتی او را به بالای چوبه دار روانه کردند.
در اینجا دفاع از تفکر و اندیشه شیخ، مدنظر نیست؛ در نهایت او مشروطیت را قبول نداشت اما آیا این مخالفت مستوجب قتل او بود؟ آیا این حوادث نشانه آن نیست که مردم از مشروطیت درک درستی نداشتند و آنچه غالب بود احساسات کلی بدون تعقل، خردورزی، اعتدال و میانه‌روی بود؟ در نهضت مشروطه و نیز انقلاب اسلامی ما چنین پنداشتیم که گروه پیروز حق دارد در حق مخالف هر گونه که خواست عمل کند و تصمیم بگیرد و گروه مخالف حقی ندارد بیندیشد و عقیده او قابل احترام و اعتنا نیست. آیا تاکنون علت این که چرا مشروطیت از دیکتاتوری سر برآورد را جویا شده‌ایم؟
3- نمونه سوم مربوط به نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه دولت دکتر مصدق با استعمار انگلیس است. در این برهه نیز تندروی و مطلق‌نگری و دسته‌بندی‌ها، خودخواهی‌ها، خودبینی‌ها و ایجاد شکاف در صفوف ملت برای مخالفان داخلی و خارجی فرصت کودتا و سقوط دولت ملی و مردمی را فراهم آورد. اگر درست بررسی کنیم، عامل عمده این شکست از درون ما بود و این عوامل راه را برای بهره‌برداری دشمن آماده ساخت.
4- آخرین تجربه تاریخی و بزرگ ملت ایران، انقلاب اسلامی است که متأسفانه بی‌توجه به رخدادهای تاریخی گذشته و پندآموزی از آن حوادث به جای این که با حفظ اتحاد و همدلی بیشتر در رفع خرابی‌ها و سازندگی کشور بکوشیم باز امیال نفسانی و خودخواهی‌ها سر برآورد و شعله‌های آن زبانه کشید و ما را از ادامه راه سازندگی و پیشرفت منحرف و به خود و خواسته‌های فردی منعطف ساخت، تصفیه حساب‌های شخصی، انتقام‌جویی، ترجیح منافع شخصی بر مصالح ملی و کینه‌توزی، ما را از ارزش‌های والای نهضت و دستاوردهای انقلاب یعنی دوستی، برادری، محبت، همبستگی و فداکاری در جهت منافع دیگران و جامعه بازداشت که هنوز هم در همین راستا حرکت می‌کنیم و حاصل آن این بی‌سروسامانی، فقر، فساد، رانت‌خواری، تباهی، ناامنی و بحران‌های اجتماعی است که با کمال تأسف شاهد آنیم.
همه اینها به تعبیر قرآن کریم «مُقت» و غضب الهی است که دامنگیر ما شده است. قرآن در آیه دوم و سوم سوره صف می‌فرماید: با اَیّهُاالّذینُ آمُنوا لِمُ تَقولونُ مالا تَفعُلون. کَبرُ مُقتاً عِندُالله اَن تَقولوا مالا تَفعُلون. ای مؤمنان چرا به آنچه می‌گویید عمل نمی‌کنید؟ این کار موجب غضب شدید خداوند است. «نیز می‌فرماید: «وُمُن اَعرضَ عُن ذِکری فَاِن لَه مُعیشَتاً ضَنکا... (طه: 124) هر که از خدا و یاد او رو گرداند، زندگی او را مضطرب و پریشان می‌سازیم. ضنک به معنای تنگ است و معیشت ضنک یعنی تنگدستی، معیشت ضنک چیست؟
یعنی زندگی ناآرام، پریشان و بی‌هدف که همه مردم را مبتلا کرده، فقیر و غنی در این دام گرفتار شده‌اند. با این حال هیچ‌گاه نخواسته‌ایم بیندیشیم و عیب کار خود را دریابیم و درصدد چاره‌جویی برآییم. هیچ فردی حاضر نیست به خطای خویش اعتراف کند. گفته‌اند بشر جایزالخطاست ولی آنچه نابخشودنی است این است که انسان به خطای خویش اعتراف نکرده، آن را به گردن دیگران بیندازد.
خلاصه آن که مشکل اساسی ما، از اخلاق و فرهنگ ما نشأت می‌گیرد و تا در این زمینه به اصلاح خویش نپردازیم، پیشرفت‌های اقتصادی درد ما را درمان نمی‌کند؛ همان‌گونه که غرب در این بعد به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته، ولی مشاهده می‌کنیم که همچنان با مشکلات بزرگ اجتماعی دست به گریبان است. در یک کلام، ما از اسلام و معارف دینی بیگانه شده‌ایم. برای روشن شدن مطلب به ذکر چند نمونه از سنت نبوی و اخلاق علوی می‌پردازیم.
1- نمونه‌ای از اخلاق رسول خدا در فتح مکه که می‌توانست سرمشق انقلاب اسلامی ما قرار گیرد، گذشت از گذشته‌ها، عفو و بخشش، مدارا و سِلم، محبت همدلی و احسان با یکدیگر بود و این کار کمترین سپاس از نعمت بزرگی بود که خداوند به ما عطا فرمود. ما را از بندهای استبداد آزاد کرد و به سرنوشت خویش حاکم گردانید. پیامبر به مشرکان و کفار پس از فتح مکه عفو عمومی داد و از مسلمانان خواست از هر گونه دست‌اندازی به جان و مال آنان خودداری کنند.
2- رفتار امیرمؤمنان(ع) با عاملان جنگ جمل؛ که بعد از جنگ آنان را عفو کرده، حقوق آنها را از صندوق بیت‌المال قطع نکرد. در جنگ صفین وقتی دشمن آب را بر لشکر اسلام بست و لشکر علی(ع) با حمله به شریعه به آب دسترسی پیدا کردند و خواستند آب را بر لشکر معاویه ببندند، حضرت مانع شدند و نیز رفتار فراتر از توان انسانی او با قاتل خود که راستی حیرت‌انگیز است؛ به تعبیر زنده‌یاد شهریار:
"تو خدایی مگر ای دشمن دوست"
3- نمونه‌ای از اخلاق حضرت زین‌العابدین (ع): بعد از حادثه دردناک کربلا، حکام اموی در برابر واکنش مسلمانان نسبت به واقعه خونین شهادت سید شهیدان و اصحاب و خاندان نبوت جنایت را به حد اعلی رسانده، خانه خدا را تخریب و به قتل و غارت مسلمانان خاصه شیعیان دست زدند تا نوبت خلافت به عمربن‌عبدالعزیز رسید. این خلیفه، فردی بود نجیب، مردمی و مخالف ظلم و تندروی. از این رو برای جلب قلوب مردم دستور داد ستم‌هایی را که بر مردم رفته است جبران نمایند. آنگاه دستور داد در اجتماع مردم مدینه حاکم شهر را حاضر و از مردم خواست در صورتی که از او شکایتی دارند اعلام نمایند تا رسیدگی شده و حاکم قصاص شود.
در این اجتماع از بس شکایت شد، کار بر حاکم مدینه سخت شده بود، تا جایی که هیچ امیدی به نجات نداشت. از سوی دیگر دستگاه خلافت برای جبران اهانت‌هایی که به خاندان رسالت شده بود، از امام سجاد درخواست کرد که امام شکایت خود را مطرح نماید.
حضرت با اصحاب به محل آمده و به طرف حاکم مدینه رفتند. عده‌ای از اصحاب تندرو در دل اظهار شادمانی کرده و برای انتقام امام از این حاکم فاجر لحظه‌شماری می‌کردند، اما مشاهده کردند که حضرت وقتی روبه‌روی حاکم قرار گرفت و به او سلام داده و پرسید آیا در این شرایط از من کاری برای تو ساخته است؟ همین رفتار امام باعث شرمندگی و پشیمانی او از اعمال گذشته‌اش گشته و در عقوبت او احتمالاً تخفیفی پیدا شد. هنگام خروج امام از مجلس، وقتی اصحاب اعتراض کردند، حضرت پاسخ داد: «کسی به انسان زمین خورده لگد نمی‌زند.»
در تاریخ مبارزات گاندی آمده که آن پیشوای فداکار آزادی گفته بود: «با آن همه ستم‌ها که استعمار انگلستان بر مردم هند روا داشت و من با آن مخالف بودم و در راه آزادی هند مبارزه می‌کردم، اما در دوران جوانی سال‌ها با نفسم می‌جنگیدم که کینه انگلیس را از دلم بیرون کنم.
آنگاه با حالت اعتدال و بر اساس خرد و به دور از حب و بغض نابه‌جا و افراطی برای آزادی وطنم مبارزه کنم» و نیز از گاندی نقل شده که می‌گفت اگر ما انگلستان را با زور، قهر و خونریزی از کشور خارج کنیم، این دولت با خوی استعماری خود به جای دیگر رفته و به تجاوز و غارتگری خود ادامه می‌دهد، مهم این است که ما با مسالمت، مدارا و اعتدال و به دور از هر تندروی و خشونت، انگلیس را وادار کنیم دست از تجاوز از هند بردارد. با این کار نه تنها متجاوز را از کشور خود رانده‌ایم، بلکه به او آموخته‌ایم که تجاوز به ملت‌ها و انسان‌ها زشت و ناپسند است و باید برای همیشه محکوم گردد.
از خداوند کریم خطاپوش و دانای اسرار عاجزانه بخواهیم که ما را از خواب گرانِ غفلت و خودخواهی و خودپرستی بیدار کند تا از تاریخ عبرت بگیریم و از راه منحرف گذشته‌ها بازگردیم. تندی، غیظ، خشم، غضب، کینه‌توزی، خودخواهی و خوبینی‌ها را به میانه‌روی، اعتدال، محبت، عشق، ایثار و خدمت تبدیل کنیم. باشد که روی سعادت و خوشی و عزت را ببینیم. آنچنان خود را بشناسیم و عیوب خود را ببینیم که نگاه ما از بیرون به درون افتد و در کار خویش و اصلاح خویش باشیم. به تعبیر زیبای مولانا:
جنگ لشکرهای احوالت ببین
هر یکی با دیگری در جنگ و کین
می‌نگر در خویش این جنگِ گران

از چه مشغولی به جنگ دیگران؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات