بابک یکتافر
در یکی از اولین مراحل عملیات نظامی آمریکا در مقابله با رژیم طالبان، معدودی از ماموران ویژه ارتش آمریکا برای انجام ماموریت مهمی از شمال افغانستان به طور مخفیانه به داخل این کشور رخنه کردند. این ماموران سپس با تغییر شکل و شمایل خود و به کار گرفتن زبان محلی، همچون بومیان موفق شدند که در زیر نگاه طالبان تعداد بسیاری از هدفهای استراتژیک دشمن را در حوالی شهر مزار شریف شناسایی کرده و این اطلاعات را به یکی از مراکز نظامی آمریکا در ازبکستان برسانند. واحد مرکزی نیز بر اساس آن اطلاعات و با استفاده از جدیدترین تکنولوژی نظامی مانند موشکهای هدایت شده از ماهوارههای فضایی، بارانی از بمبهای مخرب روی این اهداف فرو ریختند. این عملیات که نهایتاً منجر به اشغال سریع شهر مزار شریف توسط نیروهای آمریکایی و متحدان افغانی آنان شد، اولین قدم در شکست قوای طالبان در افغانستان بود. ادغام روش های قدیمی در جنگ با انعطاف در توانایی تطبیق با محیط متغیر جنگی، و به کار گرفتن پیشرفتهترین تکنولوژی قابل استفاده از ایدههای اساسی دونالد رامسفلد، وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا، در زمینه ترکیب قوا و موفقیت در درگیریهای نظامی این قرن است. او در مقالهای که در نشریه معتبر و پرنفوذ روابط خارجی در سال 2002 به چاپ رسانید اعلام کرد که با توجه به مشکلات امنیتی این عصر و تغییر ماهیت و روش درگیری دشمنان، ارتش آمریکا برای موفقیت در این راستا نه تنها ابزار جنگی خود بلکه طرز فکر استراتژیک خود را باید تغییر بدهد. به گفته بسیاری از صاحبنظران نظامی این نوع طرز فکر یکی از دلایل اصلی حضور رامسفلد در کابینه جورج بوش است. با این حال عدهای براین باورند که درگیری کنونی آمریکا در عراق نمونهای از اشتباهات و کوتهفکری وزیر دفاع و اصلاحات وی است. مارکوس کوربین تحلیلگر ارشد انستیتوی امنیت جهانی در شهر واشینگتن که یک موسسه مستقل پژوهشی و چپگرا است، بر این عقیده است که برخلاف اعلامیه خود یکی از کمبودهای رهبری رامسفلد در اصلاح ارتش آمریکا نادیده گرفتن اهمیت تغییر فکر و دید استراتژیک و تمرکز بیش از حد بر ابزار نظامی و تکنولوژی بوده است. او می گوید: «اصلاحات موثر مستلزم این است که توجه به ابزار و آلات نظامی با طرز فکر حاکم بر محیط جنگی یکسان و هماهنگ باشد. در شروع دوره رهبری پنتاگون، دونالد رامسفلد به اشتباه تصور کرد که قسمت عمده توجه وی در اصلاحات باید معطوف به تعویض سلاحهای جنگی باشد. در حالی که تغییر روش فکری رهبران ارتش، به خصوص در بحبوبه درگیری نظامی و انعطاف آنان در مقابله با روشهای متغیر دشمن از اهمیت بیشتری برخوردار است. حضور ذهن در تصمیمگیری هوشیارانه توسط رهبران نظامی برای تطبیق قوای خود با ماهیت درگیریهای متعارف یا کماندویی، به همان اندازه مهم است که استفاده از ابزار و آلات مدرن.»
با وجود چنین انتقاداتی، اکثر صاحبنظران معتقدند که مدرنیزه کردن سلاحهای جنگی یکی از مهمترین عناصر اصلاحات است. در این باب لورن تامپسون استاد استراتژی نظامی در دانشگاه جورج تاون و یکی از پژوهشگران ارشد انستیتوی لگزینگتون در واشینگتن که یکی از موسسات راستگرا و متمرکز بر امور نظامی است با اصلاحات رامسفلد در ارتش موافقت کامل دارد. او در جوابی که برای این نشریه فرستاد، گفت: «برنامهریزان ارتش آمریکا براین باورند که درگیریهای فعلی و آینده نزدیک بیشتر گرایش به سرعت و دقت در حمله دارند تا سنگینی و قدرت آتش. بعید به نظر میرسد که در دهههای اولیه این قرن جدید شاهد مبارزات عظیم بین دولتها نظیر لشگرکشیهای گذشته باشیم، به همین دلیل ارتش تصمیم دارد قوای خود را به گروه های کوچکتر و متحرکتر تقسیم کند تا قابلیت اقدامات سریع و درگیریهای متغیر را بدون احتیاج به یک مجموعه عظیم نظامی داشته باشد. با در نظر گرفتن افزایش تهدیدهای غیر متعارف (همچون حملات تروریستی) و غیبت هر نوع همتای نظامی، به نظر میرسد که این یک تحول عاقلانه باشد.» طرفداران رامسفلد میگویند که بعضی از تصمیمات اولیه ایشان در شروع کار قدمهایی در همین راه بود. اقداماتی از قبیل لغو پروژه یازده میلیارد دلاری «کروسیدر»، (یک نوع شبه تانک با بدنه دفاعی ضخیمتر و اسلحهای با برد بیشتر) و همینطور اصرار وی در کاهش نیروهای مستقر در اروپا که بازماندهای از جنگ سرد بود از جمله این قدمها محسوب میشود. ولیکن پیشنهاد و پشتیبانی از چنین تصمیماتی که با مخالفت تعداد بسیاری از رهبران نظامی و ارشد پنتاگون مواجه شد برای وزیر دفاع کار آسانی نبود و در مقابل نمایندگان کنگره آمریکا، به خصوص نمایندگان کنگره آمریکا، به خصوص نمایندگان ایالاتی که در ساخت «کروسیدر» دخالت داشتند ضربات سنگینی را متحمل شد تا حدی که تعداد بیشماری از آنان، حتی نمایندگان عضو حزب جمهوریخواه استعفای او را خواستار شدند. اما آنچه که شرایط رابه نفع وی تغییر داد حملات تروریستی یازده سپتامبر بود.
شکست سنگین قوای طالبان در افغانستان، قدرت نظامی آمریکا و به خصوص نیروی هوایی بیهمتای این ارتش را بار دیگر به معرض نمایش گذاشت. اما در عین حال درگیریهایی همچون مبارزه بینالمللی علیه باندها و عملیات تروریستی، اشغال نظامی افغانستان و عراق، سیاست و برنامهریزی بلندمدت پنتاگون و آمادگی پرسنل نظامی برای ایجاد ثبات و امنیت و بازسازی مناطق اشغال شده را مورد پرسش قرار داد. آقای لارنس کورب معاون پیشین وزیر دفاع آمریکا در اوایل دهه هشتاد میلادی و یکی از پژوهشگران ارشد مرکز پیشرفت آمریکا در واشینگتن که یک مخزن اندیشه چپگرا است، گفت: «آنچه که میبایست در مورد تحولات نظامی مورد بحث قرار گیرد کمبود برنامه و برنامهریزی در ارتش برای اداره محیط جنگزده پس از عملیات اولیه نظامی و کمبود پرسنل پرتجربه در این حوزه است. بحث اصلی به هیچوجه در مورد نفس اصلاحات در ارتش نیست، بلکه روند و سرعت این اصلاحات است. اصلاحات چه در ابزار و آلات نظامی و چه در نحوه مقابله با خطرهای جدید چند سالی است که آغاز شده، ولیکن بیش از انتظار اغلب دستاندرکاران طول کشیده است. نمونههایی از این تحولات را در جنگ اول آمریکا با عراق، همچون استفاده از «بمبهای هوشمند» دیدیم. ژنرال اریک شینسکی فرمانده وقت نیروی زمینی هم اقداماتی را همچون ساختن ماشینهای جدید «استرایکر» برای استفاده بجای تانکهای قدیمی «برادلی» و «آبراهامس» آغاز کرده بود. ولیکن اگر قرار باشد که این ارتش در درگیری نظامی موفق و در ایجاد امنیت و ثبات پس از جنگ ناموفق باشد، (همان طور که در عراق شاهد آن هستیم)، مشکلات بسیاری گریبانگیر خواهد شد.»
در ابتدای ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش برنامهریزی پنتاگون بر اساس راهبرد دفاعی بود که در دوره اول ریاست جمهوری بیل کلینتون طراحی شده بود. این راهبرد که پس از حملات یازده سپتامبر به ترکیب دفاعی «یک ـ چهار ـ دو ـ یک» شناخته شد سناریویی را در نظر میگرفت که بر اساس آن «یک» قوای نظامی آمادگی کامل برای دفاع از کشور را داشت و در عین حال «چهار» قوای کوچکتر آماده انجام عملیات نگهداری صلح در چهار منطقه متفاوت بودند. این ترکیب همین طور مستلزم پرورش ارتشی بود که بتواند قاطعانه در «دو» درگیری جداگانهای اما پی در پی دشمن را شکست بدهد و در عین حال آمادگی این را داشته باشد که در یکی از این پیروزیها رژیم دشمن را سرنگون کرده یا خاک دشمن را اشغال کند. با این حال کاراکتر جدید مبارزان پس از یازده سپتامبر و درگیری نظامی آمریکا در افغانستان و عراق به تجدیدنظر در این ترکیب دفاعی انجامید.
نگاهی به آینده
بنابر درخواست کنگره آمریکا، وزارت دفاع موظف است که در ابتدای هر دوره جدید ریاست جمهوری سیاست و روند نظامی خود را برای دفاع از کشور و مقابله با خطرات موجود و احتمالی مشخص کند. این گزارش پرحجم که تحت عنوان بررسی چهار ساله دفاع ملی تهیه میشود نقش راهنمایی را اجرا می کند که بر اساس آن پنتاگون ترکیب نظامی و بودجه لازم برای رسیدن به اهداف معرفی شده در این گزارش را تنظیم میکند. گزارش این دوره که در حال حاضر در دست تهیه است و در اوایل سال آینده همزمان با بودجه جدید پرزیدنت بوش برای بررسی در کنگره آماده میشود، سیاست و روند کاملاً متفاوتی را در برخواهد داشت.
رایان هنری دستیار معاون برنامهریزی در وزارت دفاع آمریکا چارچوب فکری حاکم بر مسیر جدید پنتاگون را چنین تشریح میکند: «در آخرین دوره بررسی ترکیب دفاعی که پیش از حملات یازده سپتامبر انجام شد تاکید همچنان روی سناریوی دو جنگ همزمان با پیروزی قاطع در یکی از دو درگیری بود. بنابراین افزایش پرسنل و ابزار و آلات نظامی همچنان در صدر سیاست وزارت دفاع بود. اما برنامهریزی جدید بر اساس سایز ارتش و ابزار مورد استفاده نیست بلکه بر اساس توانایی آنها است. برای موفقیت در آینده نزدیک پنتاگون جهار نوع خطر را مدنظر قرار داده است که جلوگیری و مبارزه با آنان از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. این خطرات عبارتند از: درگیری با کشورها یا گروههایی که از متدهای غیرعادی مانند تروریسم استفاده میکنند که احتمالش بسیار زیاد است، خطرات فاجعهآمیز مانند استفاده از سلاحهای شیمیایی یا هستهای توسط دشمن، درگیری متعارف نظامی با قدرتهای دیگر مانند کشور چین و یا مقابله با رژیمهایی که برای رقابت با آمریکا قدرت نظامی خود را گسترش میدهند و بالاخره، خطرات مربوط به قطع یا ایجاد وقفه در خطهای ارتباطاتی مانند ارتباطات ماهوارهای و همچنین رقابت برای برتری در تکنولوژی نظامی که هر چند در حال حاضر احتمال آن کم است اما در آینده نزدیک از تهدیدهای عمده خواهد بود.»
آنچه که بعضی از برنامهریزان به عنوان «تکامل در استراتژی» دفاع ملی در دستور کار خود قرار دادهاند اثر چشمگیری بر بودجه پنتاگون خواهد داشت تا حدی که انتظار میرود تعدادی از برنامههای تولید سلاح، ناوگانهای دریایی و جتهای جنگی لغو شده و بودجه آنان صرف افزایش نیروی انسانی و تقویت گروههای ویژه برای جمعآوری بهتر اطلاعات، سرمایهگذاری در دفاع از تکنولوژی کامپیوتری و ارتباطاتی و دفاع در مقابل خطرات سلاحهای کشتار جمعی هدایت شود. در بودجه کل کشور برای سال آینده که از ماه اکتبر امسال آغاز میشود، پرزیدنت جورج بوش مبلغی حدود چهارصد و 20 میلیارد دلار از کنگره آمریکا برای وزارت دفاع تقاضا کرده است که حدود پنج درصد بیشتر از تقاضای سال پیش است. بنابر پیشنهاد پنتاگون قسمت عمده این رقم صرف شروع برنامه پنج سالهای میشود که بسیاری از اصلاحات مورد بحث را در بر خواهد گرفت. ولیکن با در نظر گرفتن کسری چشمگیر در بودجه کل کشور و فشار بر پنتاگون، در طی پنج سال آینده حدود 50 میلیارد دلار از پروژههای نیروی دفاعی قطع خواهد شد. براساس گزارشهای اولیه از بررسی چهار ساله دفاع ملی از جمله این تغییرات کاهش تعداد جنگنده های پیشرفته اف/آ-22 «پریداتور» و ترابری سی ـ 130ج «هرکولس» از نیروهای هوایی و دریایی، اتمام کار روی پروژه «افسپری» که ادغامی است از هواپیما و هلیکوپتر جنگی برای استفاده نیروی زمینی و آینده زیردریاییهای اتمی دو و نیم میلیارد دلاری کلاس «ویرجینیا» برای نیروی دریایی است. (در ابتدا ساخت سی و سه فروند در دستور کار بود ولیکن در حال حاضر فقط 11 فروند سفارش داده شده است)
فشار کسر بودجه بر چنین برنامههایی باعث نگرانی بعضی از اعضای ارتش و نمایندگان کنگره آمریکا شده است. این عده معتقدند که خطر افزایش قدرت چین و عرض اندام این کشور به عنوان یک قدرت دیگر و همچنین احتمال درگیری با کره شمالی و رودررویی با این رژیم مسلح به بمبهای هستهای فلسفه نوین پنتاگون و اصلاحات پیشنهاد شده را زیر سئوال میبرد. بنا به گفته آقای کریس بوئی، مدیر برنامهریزی راهبردی نیروی هوایی، بودجه قدرت آتش این قوا که پشتوانه قدرت تخریبی ارتش آمریکا و شامل جنگندههای هوایی، بمبافکنها، موشکهای بالستیک بین قارهای است، از سی و یک درصد در دهه 60 میلادی به 25 درصد از کل بودجه قوا کاهش یافته و بنابر برنامهریزی انجام شده انتظار میرود که این رقم در آینده نزدیک به 20 درصد هم برسد. اما با توجه به ظهور چین در صحنه جهانی و افزایش بودجه نظامی این کشور (حدود سیزده درصد افزایش نسبت به سال گذشته که کل بودجه نظامی را به 30 میلیارد دلار میرساند)، نگرانی عمده بعضی از نمایندگان کنگره کاهش بودجه در نیروی دریایی است. در نشست اخیر کمیته نیروهای نظامی در سنای آمریکا، جان مککین سناتور جمهوریخواه از ایالت آریزونا به این نکته اشاره کرد که معمولاً این کشور تنها بر تواناییهای نیروی دریایی برای کنترل اقیانوس آرام و کشورهای منطقه متکی است. آدمیرال ویلیام فالون رئیس قوای اقیانوس آرام در حضور اعضای این کمیته شهادت داد که در حال حاضر حدود یک صد کشتی در اطراف کشورهای آن منطقه مشغول خدمت هستند که به مراتب کمتر از حدود 350 فروند کشتی مستقر در اواخر دهه 90 است.
جان وارنر سناتور ارشد جمهوریخواه از ایالت ویرجینیا و رئیس کمیته مذکور که خود زمانی وزیر نیروی دریایی بود میگوید که هر نوع تغییر و تحول در نیروی دریایی و کاهش قوا بر اساس نتیجهگیری سه مطالعه رسمی خواهد بود که عبارتند از بررسی چهار ساله بر دفاع ملی، مطالعه بر ترکیب دفاعی در عرصه بینالمللی و بررسی کمیسیون جابهجایی پادگانهای نظامی و نه فشار کسری بودجه. لازم به ذکر است که ایالت ویرجینیا از جمله عمدهترین سازندگان کشتی و ناوگان دریایی است و هر نوع کاهشی اثر چشمگیری بر روی اقتصاد این ایالت خواهد داشت.
آنچه که برای رهبران وزارت دفاع به خصوص دونالد رامسفلد واضح است این است که مخالفت از طرف کنگره آمریکا در مقابله با این تغییرات در حالی که کشور هنوز در رکورد اقتصادی به سر میبرد، بسیار حاد خواهد بود. با این حال پنتاگون کمتر از یک سال وقت دارد تا با نمایندگان پرقدرت و روسای کمیسیونهای بودجه و نیروهای نظامی کنار بیاید و امیدوار است که ثبات احتمالی در عراق و هزینه 25 میلیارد دلار برای تغییر فرم نیروی زمینی و تبدیل آن به تیپهای کوچکتر و متحرکتر کمکی در این راه باشد. هارولد گهمن آدمیرال بازنشسته نیروی دریایی در خبرنامه دانشگاه دفاع ملی که وابسته به پنتاگون است نوشت: «آنچه که تاریخ به ما یاد داده است این است که اصلاحات فقط در تکنولوژی نیست بلکه ادغام تکنولوژی موجود با برنامهای قابل درک برای استفاده صحیح آن و پرسنل طراز اول و تحصیلکرده برای رهبری این برنامهها است.» دونالد رامسفلد امیدوار است که بر اساس چنین ایدهای و تا قبل از خروجش از پنتاگون ارتش ایدهآل خود را پابرجا کند.