تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۳  ، 
کد خبر : ۱۶۴۷۶۹

خط امام: میزان رای مردم است


احسان مجتهدی
* اولین سئوالی که در برابر شخصیت امام خمینی به ذهن یک جوان امروزی می رسد این است که چه برجستگی و ممیزه ای در ایشان بود که مردم شیفته ایشان شدند و دست به این انقلاب زدند؟ درحالی که ایشان مرجع تقلیدی بود که دیگرانی هم مثل ایشان بودند. یا به لحاظ سخنرانی و خطابه چه بسا کسانی بودند که حد بالایی داشتند اما چه شد که ایشان توانست محوریت پیدا کند؟
** سئوال جالبی است. اولاً در مورد مرجعیت تقلید درست است که دیگرانی هم بودند اما ابتدا خود این مقام و ارتباط مردم با آن را باید درک کرد. می دانیم پیامبران اولین رابط میان خدا و بشر بوده اند. بعد از پیامبر در مکتب شیعه ائمه معصومین رابط میان وحی و مردم بوده اند. در غیبت آنان این مجتهد جامع الشرایط و مراجع تقلید هستند که خلأ را پر می کنند و مردم را از محتوای دین مطلع می کنند. واقعیت این است که بعد از درگذشت آیت الله بروجردی مراجع متعددی در حوزه ها بودند و هرکدام مریدان و مقلدانی داشتند. اما امام خمینی علاوه بر داشتن رتبه فقاهت یک بینش عمیق سیاسی هم داشتند، شهامت و شجاعتی خاص داشتند. گاهی تدبیرهایی داشتند که از وجوه ممیزه ایشان بود. در تاریخ کم داریم کسانی که تا حدودی این خصلت را دارند. مثلاً میرزای شیرزای مرجع تقلید مهمی بود اما موضع گیری اش در مسئله تنباکو او را از استادش هم برجسته تر می کند. امروز شما هر دایره المعارفی را باز کنید حکم دو خطی تحریم تنباکو را می بینید. کسان دیگری بودند مثل سیدجمال الدین اسدآبادی که مرجع هم نبودند اما آدم های تاثیرگذاری بودند.علاوه بر اینکه امام مرجع تقلید بود، بزرگترین مدرس حوزه بود، اصولی بود، فیلسوف هم بود. به اصطلاح فقیه الفلاسفه و فیلسوف الفقها بود. کم بودند کسانی که این چنین در علوم مختلف تبحر داشته باشند.
* ولی مردم که این امتیازات ایشان را نمی دانستند و این خصوصیات بیشتر برای علما شناخته شده بود. چه شد که مردم شیفته ایشان شدند؟
** امام ضمن اینکه این خصوصیات را داشت بسیار مهذب و زاهد بود. مثال بزنم، فروردین ۴۰ مرجع تقلید مطلق آیت الله بروجردی رحلت می کند. یکی از کسانی که به عنوان مرجعیت مطرح است آقای خمینی است. عده ای هم او را اعلم می دانند و طرفدارش هستند. حتی در اسناد ساواک است که از نظر درسی و علمی مهمترین درس زمان بروجردی را ایشان دارد. بین سال ۳۶ و ۳۷ بیشترین شاگرد را او دارد. همین آدم که جایگاه علمی اش این طوری است بعد از رحلت آقای بروجردی کاملاً خودش را از صحنه کنار می کشد. هر کاری ابزار و مقدماتی می خواهد، مرجعیت هم ابزاری می خواهد، مریدی جمع کند، رساله ای بنویسد، اما امام اصلاً وارد این عرصه نشد که مقدمات مرجعیت خود را فراهم کند. اما یک سال بعدش یک حادثه رخ می دهد. مهر سال ۴۱ حرکتی در قالب انجمن های ایالتی و ولایتی شروع می شود. در این قضیه سینه سپر می کند. جامعه آن وقت تشنه یک حرکت است. رژیم مطلوب مردم نیست و از کودتا به وجود آمده است. جامعه اسلامی است اما رژیم ضددینی است و سابقه خوبی در اذهان عمومی ندارد. مخالفینش را سرکوب می کند. در چنین فضایی وقتی ایشان به صحنه می آید جلب نظر می کند. مردم احساس می کنند آهنگ اعلامیه هایش و نامه هایش با آهنگ علمای دیگر فرق می کند. پهلوانانه وارد شده و دارد مقاومت می کند. نظر مردم جذب می شود. ایمان دارد و تهذیب کرده است و حرکتش برای خداست لذا در دل مردم اثر دارد. نکته دوم نفوذی است که به عنوان یک مرجع دارد. زمانی کسی که هیچ سابقه مثبت و منفی از او نداریم یک بحث جدی طرح می کند. تمام تاثیر حرفش برمی گردد به خود حرف. اما اگر کسی که در ذهن شما شخصیت بزرگی است و در شما نفوذ دارد حرفی بزند، شخصیت طرف هم در شما اثر دارد. امام وقتی وارد عرصه سیاسی شد جایگاه مرجعیت داشت یعنی در سراسر کشور اگر مبالغه نکنیم شاگردانش پخش بودند. خیلی هایشان پیش امام فلسفه خوانده بودند. اینها در ذهنیت مردم بسیار تاثیر داشتند. طیف هایی مثل آقای مطهری و آقای منتظری نزد ایشان درس خوانده بودند. بنابراین جایگاه مرجعیت و علمی ایشان در تثبیتشان خیلی مؤثر است. مرجعیت در آن زمان قداستی داشت. جایگاه مرجعیت در ذهن مردم آقای بروجردی است، شیخ انصاری است. مرجع یعنی عالی ترین مقام دینی در ذهن مردم. مردم احساس می کنند حرف او حرف اسلام است. حرف امام زمان است. لذا وقتی که امام حرکتش تند شد و به مقطع خرداد ۴۲ و دستگیری رسید، همه تلاش حکومت این بود که بگوید ایشان یک روحانی و عالم معمولی است ولی جایگاه مرجعیت و تقلید ندارد. فشار می آورند که کسی به ایشان رجوع نکند. یکی از سئوالات سیاسی تند از افرادی که دستگیر می شدند این بود که شما مقلد کی هستید؟ و بسیاری از افراد تقیه می کردند و کسانی غیر امام را می گفتند. از آن طرف هم بودند کسانی که خودشان مجتهد بودند و صاحب نظر ولی می گفتند: «من مقلد آقای خمینی هستم.» ازجمله در سال ۴۲ اولین بازداشتی که شدیم آقای مطهری گفت: «یادتان باشد سئوال که از شما می کنند بگویید من مقلد آقای خمینی هستم. خود من مقلد کسی نیستم مجتهد هستم ولی بنا دارم بگویم مقلد ایشانم.»
* علاوه بر مرجعیت چه مسائلی در گرایش مردم موثر بود؟
** نکته دیگر قاطعیت در تصمیم گیری است. در صحنه نبرد همیشه تردید و شک و عدم تصمیم گیری ضربه های سخت می زند. هرچند اگر تصمیم گیری غیرمحاسبه ای هم باشد ضربه می زند. انسان وقتی وارد یک صحنه ای می شود باید با درایت تصمیم بگیرد ولی اگر تردید بخواهد بکند کار را خراب می کند. فرصت را از دست می دهد. تصمیم گیری هم وحی نیست که همه اش خوب از کار در بیاید. بعضی وقت ها اشتباه در می آید. امام یکی از ویژگی هایش قاطعیت در تصمیم گیری بود. حادترین مسئله در آن زمان ماجرای فیضیه بود، می خواستند قم را سرکوب کنند و تصفیه کنند. یک مقدار کماندو آوردند قم. ایام را هم جوری انتخاب کردند که خبرش در سراسر کشور بپیچد، امام اعلام کرده بود که امسال عید نداریم. سرکوب تندی در فیضیه کردند. فرماندهی سرکوب با سرهنگ مولوی بود که نفر دوم ساواک بود و چهره مهمی بود. بعد در اطراف تهران هلی کوپترش افتاد و کشته شد. تیراندازی کردند، از پشت بام افراد را به پایین انداختند. کتک زدند. حداقل ۵-۴ نفر کشته شدند. فیضیه را ویرانه کرده بودند، تصور کنید وحشت همه را فراگرفته است، قم ناآرام است، مجروحین را از بیمارستان ها بیرون می کنند، بسیاری از شخصیت ها در خانه ها را بسته اند، یکی از مراجع کنونی می گوید:من پهلوی یکی از بزرگان بودم در حضور یکی از مراجع زمان بودم ایشان گفتند: «من شنیده ام که آقای خمینی می خواهد اعلامیه بدهد شما می روید پهلویش سلام من را می رسانی می گویی من اطلاعات دارم که اینها بنایشان این است که اگر چیزی بگوییم به خانه من و شما حمله کنند.» ایشان می روند خدمت امام وقتی پیام را می گویند امام لبخندی می زند و می گوید: «من اعلامیه ام را امروز تهران فرستادم.»
این اولین اعلامیه است که هدف را شاه قرار داد که با توجه به وضعیت شاه در سال ۴۲ و پایگاهش خیلی شجاعانه بود، مثال بزنم تا آن فضا را تصور کنید: سال ۳۸ ، ۳۹ که من می رفتم حضرت عبدالعظیم می دیدم که دور قبر ناصرالدین شاه جمعیت زیادی هست و دارند فاتحه می خوانند، فضا این بود. روشنفکران هم با اصل سلطنت مخالف نبودند دنبال آزادی بودند. یکی از زندانی های سال ۴۵ می گفت «آقای خمینی پایه های سلطنت را متزلزل کرد.» حمله به شاه کم سابقه بود. عبارتش این بود: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های شما حاضر کرده ام ولی برای زورگویی و جباری های شما حاضر نخواهم کرد.» این برخورد فضا را به هم ریخت. وقتی فیضیه کوبیده شد ما پیش از ظهر رفتیم منزل امام. جمعیت می آمدند و می رفتند مردم گریه می کردند اما امام آرام نشسته بود، در خانه را هم باز گذاشته بودند، فوج فوج مردم می آمدند داخل منزل. یکی را می آوردند سر و کله اش شکسته، کس دیگری پایش شکسته، امام هرکدام را که می دید می گفت: «به شما تبریک می گویم، اینها می خواستند ما را سرکوب کنند، اما بیشترین خدمت را کردند. برای ملتی که از سراسر کشور هستند دیگر لازم نیست ما اعلامیه بدهیم بروید به مردم بگویید اینها چه کار کردند؟»
از ماجرای فیضیه بهره برداری کرد و موجی در سراسر کشور ایجاد کرد. به چهلمش که رسید گفت فاتحه بگیرید. گفته بودند اگر آقای خمینی در مسجد اعظم درس بگوید می ریزیم به هم می زنیم. امام آمد در صحن درس گفت که خطرش هم بیشتر بود.
هفده شهریور من خودم در جلسات بودم. سرکوبی شدید شد. این سرکوب هم موثر بود. حتی گروه های انقلابی تحلیل شان این بود که این شورش کور است و قضیه دیگر پایان یافت و همه هم مرعوب شدند. من می دیدم که همه جا خورده اند. یک اعلامیه سریع رسید که ای کاش خمینی پهلوی شما بود و مثل شما به شهادت می رسید. سه روز نگذشت اعلامیه دوم آمد که راهتان را ادامه بدهید. تعبیرش هم این بود که شهدای ما هنوز به تعداد شهدای جنگ صفین که عمار از آنها بود نرسیده است. راه را ادامه بدهید. همین شد که حکومت نظامی نگرفت. خرداد ۴۲ که قیام را سرکوب کردند و امام نبود آرام شد و نشد دیگر ادامه بدهند با اینکه مردم شور عجیبی داشتند اما رهبری نبود که بتواند از این بهره برداری کند. بنابراین یکی از دلایلی که امام موفق شد شجاعت و قاطعیتش در تصمیم گیری بود.
یک مورد دیگر بگویم بهمن ۵۷ اعلام کردند که ۴ بعدازظهر حکومت نظامی است و اگر ادامه بدهید ۲۴ ساعته حکومت نظامی می کنیم. همه مرعوب شده بودند وضع عجیبی بود. ایشان گفتند به مردم بگویید بریزند توی خیابان. دو بعدازظهر تا حکومت آمد خودش را جمع کند مردم ریختند در خیابان اصلاً دیگر نتوانستند کاری کنند.
یکی از کارهای امام تلاش برای وحدت نیروها بود. تلاش رژیم این بود که تفرقه به وجود بیاورد و حرکت امام طوری بود که تفرقه ایجاد نشود. مراقب بود نیروها را حفظ کند و سرخوردگی در آنها ایجاد نشود، به حرفش اعتقاد داشت.
* آیا این اعتقاد ایشان و اینکه خودشان مجتهد بودند و صاحب نظر، باعث نمی شد به حرف و نظر دیگران توجه نکنند؟
** نه، اتفاقاً ایشان اهل شور و مشاوره بود. جز اصول کلی باقی مسائل را با مشاوره انجام می داد. روی اصول کوتاه نمی آمد. اما خیلی اوقات نظرش نظر خاصی بود و وقتی صحبت می شد دیگران نظر دیگری داشتند نظرش عوض می شد. یکی از دوستان تعریف می کرد: «انقلاب شده بود و حکومت جمهوری اسلامی تشکیل شده بود. یک آقایی یک سری بحث هایی می کرد که از نظر کارشناسی و دینی امام این بحث ها را مضر می دانست. لذا پیغام داد که این بحث ها را من گوش داده ام، درسش را بردارید. بعد از شورای انقلاب می روند به امام می گویند: «هر چه شما تا حالا نظر دادید ما دیدیم که نظر شما درست است، اما در این مورد معتقدیم شما اشتباه می کنید و می خواهیم به نظر شما عمل نکنیم و به نظر خودمان عمل کنیم.» و امام گفت: «خیلی خوب این درس را برندارید.» ما عمل نکردیم امام هم ناراحت نشد ولی گفت: «به این می رسید که اشتباه کردید.» این دوست ما می گفت که در شورای انقلاب بعدها به این نتیجه رسیدیم که این را از این کار برداریم. یک روز رفتیم پیش امام گفتیم: «یک مژده می خواهیم بدهیم، آن مورد را هم فهمیدیم که شما درست می گفتید و ما به این نتیجه رسیدیم که او را از آن کار برداریم.» امام گفت: «بسیار خوب.» و اصلاً نگفت: «دیدید من آن زمان به شما گفتم!» مکرر می شد که نظر دیگران یک چیز بود و نظر خودش چیز دیگر بود و وقتی به ایشان می گفتند می پذیرفت مثلاً در مورد دولت چنین بود.
* نسبت به نظر مردم چه برخوردی داشتند؟ به هر حال ایشان مرجع تقلید بود آیا فکر نمی‌کرد مردم متوجه مسائل نیستند و نمی‌توانند مصالح خودشان را تشخیص دهند. بنابراین ایشان به جای آنها تصمیم بگیرند؟
** اتفاقاً یکی از خصوصیات امام این بود که از حکومت و قدرت هیج چیز نمی‌خواست، آز و طمعی نداشت. بیش از ده سال حکومت کرد و از فامیل و خانواده‌اش هیچ کسی بر سر کار نبود. این مسئله را من می‌توانم توضیح بدهم که در کوران مسائل و امور اجرایی و مجلس بودم. کوچکترین استفاده‌ای امام از این قضایا نمی‌کرد. حتی احمد آقا را بارها برای کار خواستند حتی نخست‌وزیری ولی امام گفت نه. یک بار به دو تا از نزدیکانش می‌گویند «شما بیایید برای خبرگان در فلان استان کاندیدا بشوید.» این هم امری طبیعی بود. چون هم آنها آدم‌های موجهی بودند و هم اینکه وقتی کسی از نزدیکان فلان مسئول است جایگاهی دارد، وقتی می‌روند به امام می‌گویند که فلانی به ما چنین پیشنهادی داده‌اند که او هم نماینده امام در استان بود، می‌گفتند امام سرش را بلند کرد و‌ گفت: «مگر در آن استان آدم باسواد و مجتهد نیست که شما می‌خواهید بروید آنجا.» مثال دیگری می‌زنم همین آقای آشتیانی که در دفتر امام بود، در ملاقات‌ها هم که ما می‌رفتیم همیشه آقای توسلی و آشتیانی حضور داشتند. ایشان زمان حیات امام از آشتیان کاندیدا شده بود، دو تا روحانی کاندیدا شده بودند، بعد موقع رأی‌گیری آقای حیدری که روحانی نبود بیشتر از آقای آشتیانی رأی آورد. مردم همیشه آقای آشتیانی را در تصویر‌ها همراه امام دیده بودند. اما فضا طوری بود که مردم مجبور نبودند که به هر کس با امام است رأی بدهند. ایشان را بعد از انتخابات دیدم، از انتخابات آنجا پرسیدم گفت: «انتخابات آزاد خوبی بود ولی من رأی نیاوردم.» این چنین نبود که حالا چون ایشان از دفتر امام است باید پیگیری کنیم چرا رأی نیاورده است.
یا داستان معروفی که در خمین اتفاق افتاد. در انتخابات دور اول همشیره‌زاده امام خمینی در این شهر کاندیدا شد. آقای سیدان هم که معلم خوبی بود کاندیدا می‌شود. آقای پسندیده برادر بزرگتر امام هم همشیره‌زاده امام را تایید کرده بود اما ایشان رأی نیاورد. آقای پسندیده نامه‌ای به امام نوشته بود که انتخابات خیلی بد بود. امام که نامه را دیده بود گفته‌ بود انتخابات از این بهتر نمی‌شود. خمین شهر من است، همشیره‌زاده من کاندیدا شده، برادر من هم او را تایید کرده ولی او رأی نیاورده، معلوم می‌شود انتخابات کاملاً آزاد بوده است. این سندی است که در تاریخ می‌درخشد. به جای اینکه به دفتر یا احمد آقا بگوید بررسی کنید ببینید چه شده که فلانی از بستگان من رأی نیاورده و انتخابات اشکال داشته، می‌گوید این دلیل بر آزادی انتخابات است که در شهر من همشیره‌زاده من که برادرم که وکیل من است حامی او بوده رأی نیاورده است. ایشان واقعاً هیچ چشم‌داشتی از انقلاب و نظام نداشت. همان اول یک ماه نشده بود رفت قم. کار مملکت را سپرد به دیگران، توقع نداشت که نزدیکانش یا خودش در میدان باشد. هیچ گونه استفاده‌ای از حکومت نکرد و نزدیکانش را هم منع کرد و نگذاشت وارد این قضایا شوند. یادم است در کل آن همه امکاناتی که از جمهوری اسلامی در اختیار من بود یکی دو مورد امام به من دستورد داد که برای کسی کاری انجام بده، مثلاً یک روحانی مبارز حالا یک گوشه‌ای مریض احوال شده شما یک خانه‌ای برایش درست کن که نفع شخصی یا خانوادگی یا دوستی نداشت. اینها همه موجب می‌شد که امام جایگاه مردمی پیدا کند. امام در درون جامعه بود. دوستانی که در دفتر امام بودند می‌گویند نامه‌های زیادی می‌آمده برای امام گاهی نامه‌های ستایش و قدردانی و مدح یا نامه‌های بدگویی و انتقاد، امام چو ناراحتی قلبی داشت اطبا به حاج احمد آقا گفته بودند که خبرهایی که ناراحتی دارد به امام ندهید که اذیت نشود. یک روز سئوال می‌کند «احمد! کشور گل و بلبل شده؟ هیچ از این نامه‌هایی که به من انتقاد می‌کردند و بد می‌گفتند، دیگر وجود ندارد؟» می‌گویند: «نه آقا حقیقتش این است که اطبا به ما سفارش کرده‌اند.» جواب داده بود به احمد که «یا اصلاً نامه به من ندهید یا وقتی می‌دهید همه جور نامه‌ای بدهید.» این برای یک مسئول خیلی مهم است که واقعیت‌ها را ببیند تا در اشتباه و جهل نیفتد. یکی از علما که از شاگردان مهم امام است به بعضی از کارهای امام معترض بود. ارادتمند امام است اما آدم صریحی است. مطالب تندی می‌نوشت. یک بار به امام گفته‌ بود آقا اگر اذیت می‌شوید ننویسیم. بعد امام به ایشان گفته بود «نه، بنویس نامه تو برای من نعمت است.» یعنی فضایی ایجاد کرده بود که افراد خود سانسور نشوند. ما بسیاری اوقات فضایی ایجاد می‌کنیم که افراد حرف‌شان را نزنند و خلاف نظر ما نگویند.
* درمورد قانون‌مداری ایشان چه رویه‌ای داشت؟
** امام بسیار مقید بود که قانون اجرا شود و کارها خودسرانه انجام نشود. بنیاد شهید یک نهادی بود که با یک ورق کاغذ آن را شکل دادیم. همه نهاد‌ها این طوری بودند. آخرهای دوران شورای انقلاب و در آستانه تشکیل مجلس بودیم، دکتر فیاض‌بخش به من گفت: «اینها خوب است همه جمع شوند. شما یک نامه‌ای بنویس برای کمیته امداد و بنیاد شهید که این نها‌دها هم جزء بهزیستی شوند.» من فکر کردم اشکالی ندارد که همه جزء بهزیستی شوند. جالب است که امام فضایی به وجود آورده که من نماینده امامم، همه کارها هم به وسیله یک ورق انجام می‌شود، بدون اینکه با ایشان مشورت کنم نامه نوشتم و بنیاد رفت زیر مجموعه بهزیستی. با یک مصوبه شورای انقلاب جزء بهزیستی شد. بعد ما دیدیم در عمل مشکل زیاد دارد. جنگ هم شروع شد، اصلاً فضا فرق کرد. تناسبی نداشت. من رفتم به حاج احمد آقا گفتم. حاج احمد آقا گفت: «آقا این خبر را که شنید رنگش سفید شد که چطور آقای کروبی این کار را کرده است؟ لااقل یک خبری به ما می‌داد.» اما امام به روی من نیاورد. گفت حالا که قانون شده من دیگر دخالت نمی‌کنم. شورای انقلاب هم در کمیته‌هایی که داشت تصویب کرده بود. امام گفت حالا که قانون شده من کاری نمی‌کنم. اما کار اشتباهی بوده است. همان اوایل هم ایشان می‌خواست که یک نهاد مستقل بماند و حتی وزارتخانه نشود که پیچ و خم اداری داشته باشد. من وقتی دیدم راهی ندارم گفتم خودم کار را خراب کردم خودم هم باید درست کنم. مجلس که تشکیل شد با یک دو فوریت انتزاع بنیاد شهید را از بهزیستی گرفتم وصلش کردم به نخست‌وزیری. یا برخورد‌های خودسرانه‌ای که در آن زمان اتفاق می‌افتاد امام شدیداً موضع می‌گرفت. مثلاً عده‌ای ریخته بودند به عنوان مبارزه با بدحجابی در خیابان با مردم درگیر شده بودند. امام بلافاصله گفتند: «اینها را تنبیه کنید، کشور قانون دارد، اینطور که نمی‌شود مملکت را اداره کرد.» ما هر هفته ملاقات داشتیم خانوا‌ده‌ها را می‌بردم دیدن امام. وقتی می‌رفتیم یک صفی بود دختر‌ها پسرها می‌آمدند می‌نشستند امام هم خطبه عقد را می‌خواند خودش از طرف دختر می‌خواند و آقای توسلی یا رسولی هم از طرف پسر و کاری هم به این نداشت که مهر چقدر است. یک روز رفتیم گفتند امام دیگر عقد نمی‌خواند. گفتند: «آیت‌الله بجنوردی که عضو شورای عالی قضایی است دیشب گفته این عقد‌ها اول باید محضری شود بعد عقد بخواند والا غیرقانونی است.» امام هم گفته بود این افرادی که می‌آیند پیش من خیلی‌هایشان این کارها را نکرده‌اند بنابراین من نمی‌خوانم. بعد آن بنا شد که هر کس می‌خواهد اول برود کارهای غیرقانونی‌اش را انجام بدهد. حتماً مقید بود که کاملاً قانون را اجرا و عمل کند. اگر یک موارد ضرورتی پیش می‌آمد مثل مجمع تشخیص مصلحت که یک اختلافاتی بود بین مجلس و شورای نگهبان، امام صحبت کرد با آنها آن طور که باید می‌شد نشد بعد گفتند آنهایی که مجلس دو سوم رای داده ضرورت دارد، شواری نگهبان باید بپذیرد. اما یک گیرهایی پیش آمد که خود امام مستقیم نظر می‌داد. و همین طور مشکلات دولت و جنگ که مهندس موسوی می‌گفت اگر امام نبود ما اصلاً نمی‌توانستیم کار انجام دهیم که بعد خود امام گفت: «ضرورت‌های جنگ موجب شده که ما جاهایی خلاف قانون عمل کنیم.» با شجاعت می‌گفت و می‌گفت: «همه باید به قانون برگردیم و از قانون اطاعت کنیم.»
* آقای کروبی! یکی از مشکلات جامعه ما این است که همه از خط امام حرف می‌زنند. بعضی خودشان را به ایشان منتسب می‌کنند در حالی که با یکدیگر همخوانی ندارند. به هر حال خط امام تعریف و ملاکش چیست؟ چگونه می‌شود آن را فهمید؟ به صورت مدون چنین چیزی داریم؟
** اگر چیزی تدوین شده خبر ندارم. من هم به عنوان یک صاحب‌نظر کوچک نظر می‌دهم. من می‌گویم در هر مسئله‌ای برداشت‌های مختلفی می‌شود. هر مکتبی هر دینی برداشت‌های مختلف دارد و این یک امر طبیعی است. نکته دوم اینکه چون از زمان امام فاصله زیادی نگذشته هنوز نسلی که حضور داشتند و نقش داشتند هستند و هنوز وقتی صدای امام در گوششان طنین می‌اندازد می‌دانند که این حرف را به چه مناسبتی زده است. ما باید ببینیم که در زمان حیات امام این مسائلی که الان اختلافی است و آن موقع هم اختلافی بود امام کدام سلیقه را می‌پسندید و کدام را نمی‌پسندید. ببینید اصطکاکش با شواری نگهبان چقدر زیاد بود چرا مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل داد. خود آقای مهرپرور اعتقاد دارد که اگر شورای نگهبان از قانون اساسی درست برداشت می‌کرد اصلاً مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل نمی‌داد. آیین‌نامه‌ای که برای مجمع می‌نویسند در آن آیین‌نامه می‌گویند 9 رای برای تصویب یک موضوع لازم است. امام می‌گوید نه 7 رای کافی است خط می‌زند می‌نویسد 7 نفر که اگر اعضای شورای نگهبان هم نیامدند موثر نباشد. از شاگردان امام بودند اما یکسری اصطکاکات فکری با امام داشتند. سوم حرف‌هایی که امام می‌زد چه کسانی مخالفت می‌کردند؟ مثلاً منشور برادری که می‌داد یا بیانیه‌هایی که می‌داد مثلاً جنگ فقر و غنا، روی کشت موقت و زمین شهری یا مالیات سلیقه‌های مختلفی بود مثلاً امام چقد روی رای تکیه می‌کرد. یک بار و دوبار نیست. همان جایی که مجمع تشخیص مصلحت را تعیین می‌کند می‌گوید اولاً قوای سه گانه و این در ردیف قوا نیست. بعد هم می‌گوید تصمیم نهایی همیشه با مردم است. اختلاف سلیقه اصلی هم سر این چیزها است. سر این است که رای میزان یا مشاوره؟ در خط امام معلوم است که رای مردم میزان است. در همان موقع می‌گوید که ما باید با دنیا ارتباط داشته باشیم اما در عین حال اصول‌مان را حفظ کنیم. مثال می‌زند مگر می‌شود چند نفر در یک اتاق باشند یکی پشتش را به بقیه کند و با آنها حرف نزند؟ خط امام تدوین نشده است اما چون با زمان امام فاصله نیست اینکه چه تفکری و سلیقه‌ای را حمایت می‌کرده واضح است. ولی می‌شود یک کلمه‌ای پیدا کرد و استفاده کرد. هر کسی می‌تواند این کار را بکند مثل این که قرآن را باز کنی یک آیه که کار شما را تایید کند از آن بیاوری. هر کسی می‌تواند برای خودش سند پیدا کند اما باید دید شیوده و منش امام چی بود؟ دولت باید قدرتمند باشد، قانون اجرا شود، میزان رای مردم است، انتخابات باید آزاد باشد. می‌گوید به من نگویید رهبر، خدمتگزار بگویید. معلوم است چه نظری درباره مردم دارد. اختلاف نظرها سر این چیزهاست.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات