تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۳۷  ، 
کد خبر : ۱۷۹۶۸۶

مدرس و دخالت نظامیان در سیاست


دکتر حجت‌الله فلاح توتکار
با کودتای 3 اسفند 1299، فضای سیاسی ایران وارد مرحله جدید و ویژه‌ای شد. نخستین نمود این فضای سیاسی بیانیه «حکم می‌کنم»1 رضاخان _ فرمانده پیشین آتریاد همدان و سردار سپه و رئیس کل دیویزیون قزاق فعلی _ بود. رضاخان از واپسین روزهای کابینه سیاه _ کابینه سید ضیاء _ وزیر جنگ شد و در تمامی کابینه‌های بعدی نیز این مقام را حفظ کرد. او به کمک قدرت و نیروی نظامی و نیز رویکرد مثبت هواداران نظم نسبت به او به تحکیم قدرت خود پرداخت. سرکوب شورش‌ها و نیز سرکوب قیام‌های آزادیخواه و استقلال‌طلب پسیان و کوچک جنگلی بر قدرت وزیر جنگ افزود. کثیری از نمایندگان مجلس چهارم او را بانی نظم و امنیت می‌دیدند و در ستایش از قشون از یکدیگر پیشی می‌جستند.2 کسانی چون ملک‌الشعرای بهار و مدرس نیز در این روزهای قدرت‌یابی رضاخان به او به دیده تحسین می‌نگریستند بهار، شعر دولت دزدان جنگل را سرود3 و مدرس نیز به رغم اقدام و تحسین شخصیت رهبران جنبش خیابانی، جنگل و پسیان، کار آنها را به قاعده ندانست.4
پس از اندک زمانی در 1300 ش این قدرت و امنیت رضاخانی نخستین نمود آزادی کشانه خود را نشان داد. برخی از مطبوعات به انتقاد سخت به کردار لقب‌بخشی به وزارت جنگ به قاتلان کلنل پرداختند. این انتقاد مطبوعات واکنش وزارت جنگ را به دنبال داشت. رضاخان به تهدید صاحبان جراید پرداخت و یکی از آنان را _ حسین صبا که خود بعدها از ستایشگران رضاخان شد_ به وزارت جنگ احضار کرد و به کتک کاری او پرداخت.5
به ماه نزدیک به روز 3 اسفند 1300 مطبوعات درباره مقدمات و عوامل کودتای سال قبل به بحث و کنکاش پرداختند و سخن از دخالت سفارت انگلستان آیرونساید، کلنل اسمایث و هنری اسمارت به میان آوردند، این مسئله بار دیگر خشم وزیر جنگ رضاخان را بر انگیخت. او در این باره بیانیه‌ای صادر کرد و متذکر شد که «مسبب حقیقی کودتا منم» و صریحاً «اخطار» کرد که از این پس برخلاف بیانیه او سخنی و نکته‌ای درباره کودتا در مطبوعات منتشر شود «به نام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم هر که باشد تسلیم مجازات» خواهد کرد.6
چنین دخالت‌های بیجا در مورد فعالیت مطبوعات و قانون‌شکنی‌ها باعث شد که برخی از صاحبان جراید چون فرخی در سفارت شوروی و عده‌ای نیز در حضرت عبدالعظیم و مجلس شورای ملی تحصن گزینند و به اعتراض برخیزند.
رضاخان روز به روز فراتر از وظایف وزیر جنگ رفتار می‌کرد و به کار وزارتخانه‌های دیگر هم دخالت می‌کرد . او بر برخی ادارات، وزارت مالیه از جمله اداره ارزان تهران، اداره خالصه جات و مالیات مستقیم چنگ انداخت و این ادارات را از وزارت مالیه جدا و به وزارت جنگ منضم نمود.7
وزیر جنگ حدی برای دخالت غیرقانونی خود نمی‌شناخت، هنگامی که روزنامه حقیقت _ ارگان غیر رسمی شورا‌ی عمومی متحده اتحادیه‌های کارگران تهران_ از اختلاس برخی صاحب منصبان نظامی به افشاگری پرداخت، رضاخان به رئیس‌الوزرای وقت_ مشیرالدوله_ پیغام داد که روزنامه حقیقت را توقیف کند. رئیس‌الوزرای قانون‌گرا به این خواست ضد قانونی تن نداد. رضاخان این بار به رئیس‌الوزرا پیغام داد که یا روزنامه حقیقت را توقیف کند و یا دستور می‌دهم که دیگر به دربار راهت ندهند_ این مسئله بر مشیرالدوله بسیار گران آمد و به رغم اصرار اکثریت نمایندگان مجلس از جمله مدرس و تلگراف احمد شاه از فرنگ او به استعفای خود پای فشرد.8
گسترش چنین دخالت‌های ضد قانون وزارت جنگ و نظامیان بود که باعث واکنش برخی از نمایندگان شد واکنشی که بهار آن را نخستین واکنش «بر ضد خودسری و دیکتاتوری» نامید. برای نخستین بار در 12 مهر 1301، معتمدالتجار نماینده دلیر آذربایجانی به انتقاد گسترده از دخالت نظامیان در سیاست پرداخت و آن را زمینه‌ساز بازگشت نظام استبدادی دانست، نظام استبدادی که انقلاب مشروطیت به هدف محو آن چهره بسته بود. تمامی سویه سخن معتمدالتجار وزیر جنگ رضاخان بود اما او نامی از رضاخان نبرد. پس از سخنرانی طولانی، مفصل و مستدل معتمدالتجار، سید حسن مدرس به سخن پرداخت و خطاب به معتمدالتجار گفت: «چرا در پس پرده حرف می‌زنید؟ مگر شما ضعف دارید؟ چرا حرف نمی‌زنید و دل خودتان را می‌لرزانید.» مدرس از قدرت مجلس چنین یاد کرد «آقایان، این مجلسی است که سالارالدوله و محمد‌علی میرزا را که با سی هزار قشون تا پشت دروازه تهران آمد با قدرت خودش دفع کرد و نترسید‌. ما که از رضاخان ترسی نداریم؟ چرا حرف‌های خودمان را در پرده بگوییم؟ باید بدون ترس و بی‌پرده گفت، ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم؛ قدرت داریم رئیس‌الوزرا را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر بدهیم.» مدرس همچنین از سست عنصر‌ی نمایندگان در شکوه بود و متذکر شد «آقایان در مقابل قدرتی که مجلس شورای ملی دارد هیچ چیز نمی‌تواند ایستادگی و مقاومت کند.» مدرس در پایان نظر شخصی خود را درباره رضاخان چنین بیان کرد «عقیده من درباره وزیر جنگ این است که منافعش اساسی است و مضارش فرعی. باید سعی کرد که معایب او رفع و منافع او زیاد شود تا مملکت استفاده بکند، حالا اگر آقایان عقیده دیگری دارند، من تابع اکثریت مجلس هستم».9
سیر رویدادها البته دیدگاه مدرس را تغییر داد و به او ثابت کرد که قدرت‌یابی سردار سپه آنقدر معایب دارد که اساس نظام مشروطه را دگرگون خواهد کرد. وزیر جنگ به تدریج بر قدرت خود افزود تا اینکه احمدشاه در فرمانی در 5 آبان 1302 وی را رئیس‌الوزرا اعلام کرد و خود راهی سفر بی بازگشت شد. رضاخان رئیس‌الوزرا و امرای لشکر او با دخالت‌های گسترده در انتخابات مجلس چهارم، زمینه ورود افراد همفکر رضاخان به مجلس شدند. به گفته ملک‌الشعرای بهار «ایالات را وزارت جنگ برد و نفوذ امیر لشکرها انتخابات را فاسد ساخت.»10 دولت آبادی نیز آورده است که رضاخان برای ایجاد مجلس مطیع و همفکر به «حکام نظامی ولایات و به نظمیه‌ها دستور دخالت در کار انتخابات داد.» 11
مدرس با آگاهی از این مسئله و نیز طرح و نقشه نمایندگان هوادار رضاخان برای تغییر سلطنت به جمهوری‌، برنامه‌ای برای مبارزه داشت. او پس از آغاز به کار مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 و پس از طرح اعتبارنامه نمایندگان به مخالفت با اعتبارنامه نمایندگان هوادار رضاخان پرداخت. او متذکر شد «مجلس از اول باید معرفی خود را بکند و عقیده من این است که این انتخابات از روی فشار شد که از روز اختیار نشده است.»12 او می‌دانست که هم اکثریت نمایندگان براساس دخالت نظامیان وارد مجلس شدند و هم طرح جمهوریت رضاخانی به فشار نظامیان است.
مدرس سرانجام با نقشه مخالفت با اعتبارنامه‌های نمایندگان هم به افشای دخالت نظامیان در انتخابات پرداخت و هم زمینه‌ساز تاخیر در ارائه طرح جمهوریت شد و سرانجام با مخالفت گسترده بازاریان تهران باعث شد که رضاخان و حزب تجدد از «جمهوری قلابی» دست بردارند.
رئیس‌الوزرای رضاخان با کمک نظامیان و نمایندگان هوادار خود به تدریج بر قدرت خود افزود و سرانجام ماده واحده خلع خاندان قاجاریه در 9 آبان به تصویب مجلس رسید و به جز آن پنج تن _ مدرس، تقی‌زاده، علاء، مصدق و دولت‌آبادی _ اکثریت نمایندگان حاضر در جلسه به آن ماده واحده رای مثبت دادند و زمینه‌ساز دیکتاتور نظامی رضاخان شدند.
مدرس که اکنون خود را با امر انجام شده‌ای مواجه دیده بود تلاش می‌کرد تا رضاخان را با هشدار و پند و نصیحت به قانون اساسی ملتزم کند. اما پادشاه جدید همچون هر دیکتاتور دیگری همه قدرت را هدف قرار داده بود. جدا از انتخابات تهران در انتخابات شهرهای دیگر دربار رضاشاهی دخالت گسترده‌ای داشت. امرای لشکر رضاشاهی در ایالات و ولایات در اینباره نقش اساسی داشتند. مدرس که به عنوان نماینده اول مردم تهران در انتخابات مجلس ششم انتخاب شده بود بر آن شد تا با مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی که با دخالت نظامیان روی کارآمده بودند به افشای انتخابات فرمایشی بپردازد و اعتراض خود را با دخالت نظامیان در سیاست و نقض قانون اساسی بیان کند. او در مخالفت با اعتبارنامه ایرج میرزای شاعر از خراسان او را نه منتخب مردم خراسان که منتخب امیر لشکر شرق _ جان محمدخان امیر علائی _ دانست: «علت انتخاب شاهزاده [ایرج میرزا] را امیر لشکر خراسان می‌دانم.13 او بنیاد چنین مخالفتی را مخالفت با دخالت نظامیان دانست. او متذکر شد که در دو سه سال گذشته مملکت وضعیت عادی نداشت و تمامی ارکانش نظامی بود اما باید پس از استقرار سلطنت رضاشاه به این وضعیت نظامی خاتمه داده می‌شد. اما این رویه غیر‌قانونی همچنان ادامه پیدا کرد. او بر این باور بود که فرد نظامی باید تفنگش را دست بگیرد و برود در سربازخانه.» او بر این باور بود که نظامیان نباید به عرصه سیاست کشیده شوند و حضور نظامیان را در عرصه سیاست پایان نظام مشروطیت تلقی می‌کرد.
او در همین رابطه به رضا شاه هشدار داد «شاه مملکت بعد از آنکه حاضر شد شاه مشروطه باشد، یعنی امضای خالی بکند، امیر لشکر نمی‌تواند در انتخابات دخالت بکند.»14 اما مشکل آنجا بود که خود شاه جدید باوری به مشروطیت نداشت و تداوم قدرت خود را نه در التزام به قانون اساسی که در نقض آن می‌دید. مدرس در مخالفت با انتخاب نوبخت از بهبهان پرداخت و علت انتخاب او را دخالت نظامیان می‌دانست.15
مدرس در مخالفت با چنین نمایندگانی همواره متذکر شد که اساس مخالفت او به دلیل دخالت غیر‌قانونی شاه و امیران لشکرش است و با خود اشخاص خصومتی ندارد.
مدرس پس از اتمام دوره ششم مجلس دیگر به نمایندگی انتخاب نشد. دخالت دربار مانع اصلی اینکار بود. معروف بود که مدرس به در گاهی گفته است که اگر آن چهارده هزار نفری که در مجلس ششم به او رای ندادند ، یک رایی که خود او به نام خود در صندوق ریخته است چه شد.
مدرس به عنوان یک نماینده و سیاستمدار باورمند به نظام سیاسی مشروطیت به رغم باور به دولت متمرکز همواره به ستیز با دولت متمرکز ضد مشروطه پرداخت. او به طور مشخص چندگاهی پس از کودتای 13 اسفند 1299 خطر شکل‌گیری دولت مقتدر نظامی‌گرای ضد آزادی را درک کرده بود و اساس مخالفتش هم با رضاخان _ رضاشاه _ در باور ژرفش به مشروطیت و مخالفت با دخالت نظامیان در سیاست بود. او به درستی آگاه بود که دخالت نظامیان در سیاست به واقع پایان کار سیاست‌ورزی خواهد بود.16 ارمغان دیکتاتور‌ی رضاشاهی نیز تعطیلی سیاست، قتل، تبعید و زندانی کردن مردان سیاست بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات