تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۸۹ - ۰۷:۵۸  ، 
کد خبر : ۱۸۱۳۹۸

حاکمیت سیاسی؛ امانت الهی


سیدعلی میرموسوی
یکی از فرازهای درخشان قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل پنجاه ششم آن است، زیرا در آن حاکمیت ملی بر بنیان حاکمیت الهی شناسایی شده و راه سوء استفاده از حاکمیت الهی برای نقض حقوق مردم در تعیین سرنوشت خویش بسته شده است. در قسمتی از این اصل آمده است:
«حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم ساخته است ، هیچ­کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا درخدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد»
این اصل نه تنها سازگاری اسلام با ارزش های دنیای جدید را نشان می دهد بلکه بازتاب آرمان های مردم سالارانه انقلاب اسلامی است که در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی و دیگر شخصیت های برجسته انقلاب نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
با وجود این گویا پس از گذشت بیش از سه دهه از همه پرسی قانون اساسی و تصویب و تایید آن توسط آرای عمومی، هنوز این اصل مورد پذیرش برخی از افراد و جریان ها قرار نگرفته است. آنان کوشش می کنند تا مخالفت خود با این اصل را در پوشش مذهب و با استناد به متون دینی توجیه کنند و حق حاکمیت مردم را با استناد با حاکمیت الهی سلب و یا به نوعی تحریف کنند.
از دیدگاه آنان حاکمیت خداوند بر جهان هستی مقتضی سلطه افرادی است که او برای حکمرانی و فرمانروایی بر جامعه تعیین کرده است. این افراد به موجب تعیین از ناحیه خداوند حق فرمان روایی بر دیگران را دارند و آنان نیز موظف به پیروی و اطاعت از ایشانند. افرادی که از سوی خداوند برای فرمانروایی نصب شده اند به طور مستقیم و یا غیرمستقیم تعیین می شوند. در هر دو صورت خواست و رضایت مردم نقشی در حقانیت و مشروعیت آنان ندارد.
بر خلاف این برداشت از حاکمیت الهی،که به نظریه انتصاب شهرت یافته است، به نظر می­رسد آنچه در اصل پنجم قانون اساسی آمده بر بنیان آیات و آموزه های قرآنی استوار است و از دیدگاه شیعی دست کم در عصر غیبت امام معصوم حاکمیت و اقتدار سیاسی از سوی خداوند به مردم واگذار شده است. از این رو نه تنها نمی توان به استناد حاکمیت الهی حق حاکمیت مردم را نقض کرد بلکه اقتدار سیاسی مشروع جز با رضایت و خواست مردم تاسیس نخواهد شد. در نوشتار حاضر کوشش می­کنیم تا از دیدگاه قرآنی و در پرتو آیات نورانی و روشن کلام خدا این ادعا را تقویت و برداشت مخالفان را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. ولی از باب مقدمه یاد آوری چند نکته لازم است:
1. نخست این که قرآن کتاب هدایت است نه سیاست. البته این به معنای بی توجهی آیات شریفه قرآن به ارزش های مهم و کلی در باره فرمانروایی و حکمرانی نیست. از آنجا که آیات قرآن با هدف هدایت و رستگاری انسان ها بر دل پیامبر نازل شده است نسبت به زندگی دنیوی آنان بی توجه نبوده و به ویژه ارزشهای کلی در مورد حکومت و شیوه حکمرانی را بیان کرده است. به عنوان مثال عدالت و پرهیز از ظلم، نفی استبداد، کارآمدی و امانت داری کارگزاران سیاسی برخی از این موارد است. جالب این که در آیات قرآن معیارهایی همچون عدالت و ظلم و جور، کاردانی و حلیم یا سفیه بودن زمامداران در تقسیم بندی حکومت اصالت دارد.
2. با وجود این سیاست و حکومت و ملکداری عرصه ای است که انسان به یاری عقل و تجربه اش می­تواند درک و اداره کند. از این رو سیاست در حوزه رسالت و اهداف اصلی قرآن نیست بلکه عرصه­ای است که در منطقه الفراغ قرار دارد و به خو د انسان واگذار شده است. رسالت اصلی آیات قرآن کریم راهنمایی انسان به چیزی است که بدون هدایت الهی برای او دست یافتنی نیست. (و ماکنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله).
3. از دیدگاه عقل­گرایان شیعی معانی و احکام موجود در آیات قرآن با دریافت های عقل انسانی ناسازگار نیست و آنچه به ظاهر ناسازگار به نظر می رسد قابل تاویل است. از این رو اگر عقل انسان به دریافتی درباره شیوه درست اداره حکومت برسد آیات قرآن نیز با آن همسو است. به عنوان نمونه اگر عقل انسان به این حکم قطعی برسد که مطلق بودن قدرت فساد آور است قرآن نیز بر خلاف این حکم نخواهد کرد.
اکنون بر اساس این مقدمات می توان به بررسی دیدگاه قرآن درباره حاکمیت و اقتدار سیاسی پرداخت. در این راستا نخست معنای حاکمیت الهی بیان و سپس نسبت آن با حاکمیت سیاسی و انتصابی بودن یا نبودن و حدود آن بررسی می شود و در ضمن آن دیدگاه کسانی که حاکمیت را از بالا می نگرند و سهم خواست و رضایت مردم در حقانیت و مشروعیت سیاسی را انکار می کنند مورد ارزیابی قرار می­گیرد.
1. هر چند در قرآن واژه حاکمیت در مورد خداوند به کار نرفته است ولی مفاد آن در آیات متعددی از قرآن تایید می شود. نخست آیاتی که مالکیت خداوند بر هستی را بیان می کنند(له ما فی السموات و الارض)، دوم آیاتی که فرمانروایی و پادشاهی خداوند بر هستی و مردم را بیان می کنند( لله ملک السموات والارض،قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء، ملک الناس)، سوم آیاتی که ولایت خداوند را بیان می کنند( فالله هو الولی، مولیهم الحق)، چهارم آیاتی که حکم و فرمان را به خداوند اختصاص می­دهند(ان الحکم الا لله، والله یحکم لا معقب لحکمه)
2. بر اساس این آیات حاکمیت خداوند دارای دو بعد تکوینی و تشریعی است. از حیث تکوینی آفریننده جهان هستی خداوند است، اراده او در کل جهان جاری و نافذ و او فرمانروای مطلق آن است. از نظر تشریعی نیز اوست که آموزه ها و قوانین لازم برای سعادت و نجات انسان را وضع و بیان می­کند. این آموزه ها و قوانین از سوی پیامبرانی به انسان ها می­رسند که او تعیین کرده است. (الله اعلم حیث یجعل رسالته) از دیدگاه شیعی منصب ولایت در طول رسالت بوده دارای چنین ویژگی است و تنها برگزیدگان خداوند می توانند به این منزلت راه یابند. معنای لغوی ولایت نیز این برداشت را تایید می کند زیرا ولایت به معنای شدت قرب و نزدیکی میان دوچیز به گونه است که هیچ چیز بین آن ها جدایی نیفکند. ولایت الهی نیز در پرتو چنین ارتباطی با خداوند حاصل می شود و بدون تردید خواست و اراده مردم در آن تاثیری ندارد. اگرچه معمولا راه یافتگان به این مرتبه محبوبیت مردمی نیز دارند.
۳. دریافت درست ارتباط حاکمیت الهی با حاکمیت سیاسی در گرو تعریف و تحلیل مفهوم اخیر است. حاکمیت سیاسی یا شهریاری و فرمانروایی در ادبیات کنونی علم سیاست برترین نهاد اقتدار در جامعه است که اختیار وضع و اجرای قانون و داوری و حل و فصل اختلافات و کاربرد مشروع و انحصاری زور را در دست دارد. حاکمیت از این حیث پدیده ای انسانی است که همچون دیگر پدیدار های موجود در جامعه حاصل اراده و کنش انسان­ها است. اگرچه در چارچوب بینش اسلامی هرگونه کنش انسانی فارغ از مشیت و اراده الهی نیست و از این نظر می توان این پدیده را به خداوند نسبت داد، ولی خداوند خود حاکمیت سیاسی در جامعه انسانی را بر عهده ندارد بلکه اشخاصی به نمایندگی از خداوند می توانند عهده دار این کار باشند. پرسش این است که از دیدگاه قرآن آیا حق تعیین فرمانروا در انحصار خداوند است و او نمایندگانی برای ایفای چنین نقشی در جامعه تعیین کرده یا این که این حق را به خود انسان ها واگذار کرده است؟
در اندیشه سیاسی معاصر شیعه طرفداران نظریه نصب معتقدند که حق حاکمیت سیاسی نیز در انحصار خداوند است و فرمان روایی به کسانی تعلق دارد که از سوی وی نصب شده باشند. از دیدگاه آنان پیامبر و ایمه و در نبود آنان فقیهان به این مقام نصب شده اند. به اعتقاد مخالفان این برداشت خداوند یا به طور مطلق و یا دست کم در نبود پیامبر و ایمه این حق را به مردم واگذار کرده است، از این رو فرمانروایی به کسانی تعلق دارد که از سوی مردم به این مقام برگزیده شده باشند.
۴. چنان که اشاره شد حاکمیت سیاسی پدیده و نهادی بشری است هرچند بر اساس این بینش که همه اقدامات انسانی با اراده و مشیت الهی تحقق می پذیرد می توان آن را به خدا نیز منتسب دانست. از این دیدگاه حاکمیت سیاسی مقوله ای است که در بنیاد به مردم تعلق دارد و می توان آن را از سنخ امانت قلمداد کرد. از این رو همچنان که خداوند با اعطای اراده به انسان او را در شئون زندگی خویش حاکم گردانیده است ، در زندگی سیاسی نیز که بخشی از این زندگی است نیز او را حاکم گردانیده است. البته این واگذاری به معنای اداره خودسرانه و بوالهوسانه نیست بلکه همچون امانتی است که به او سپرده شده است . در این راستا می توان به برخی از آیات قرآن کریم هم استناد کرد.(انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا، ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها ، اجعلنی علی خزاین الارض انی حفیظ امین یوسف، ان خیر من استاجرت القوی الامین، لا توتو السفها اموالکم التی جعل الله لکم قیاما نساء) در کلمات پیامبر(ص) و علی (ع) نیز مواردی وجود دارد که چنین برداشتی را تایید می­کنند. برای تقویت این برداشت لازم است آنچه در مورد الهی بودن حاکمیت سیاسی برخی از افراد مانند پیامبران یا ایمه مطرح شده است و ارتباط آن با رضایت و خواست مردم را مورد تامل و بازبینی قرار داد. بر اساس این تامل به آسانی وی توان استدلال کرد که الهی بودن حاکمیت آنان با نقش رضایت و خواست مردم ناسازگار نیست.
۵. رسالت و ابلاغ پیام الهی و همچنین ولایت او با فرمانروایی سیاسی نه یکسان است و نه تلازم دارد. چه بسا پیامبران و اولیایی که فرمانروا نبوده اند. وانگهی به کاربردن زور برای پذیراندن احکام و تعالیم خداوند به مردم در قرآن نهی شده است.( ما انت علیهم بجبار، لا اکراه فی الدین، لست علیهم بمصیطر). افزون بر این مسئولیت ها و کارکردهای پیامبر با مسئولیت ها و کارکردهای حکومت و فرمانروا یکسان نیست. پیامبر مامور ابلاغ احکام الهی و کوشش برای نجات و به سعادت رساندن انسان ها است در حالی که مسئولیت اصلی دولت و حکومت تامین مصالح عمومی، امنیت ، پاسداری و دفاع از جامعه است. قلمرو مسئولیت و کارکرد های دولت محدود به اموری است که به خود مردم تعلق دارد و به تعبیر قرآنی (امرهم شوری بینهم) است.
۶. در برخی از آیات قرآن کریم موضوع واگذاری حکومت و اتیان مُلک به برخی از پیامبران یا افراد و تعیین فرمانروا از سوی خداوند مطرح شده است. هر چند برخی از اندیشمندان معاصر شیعی تعیین فرمان روا از سوی خداوند برای اجرای احکام وی را در گرو امکان تشریع در اجراییات دانسته­اند و چنین امری را به دلیل دور و یا تسلسل باطل شمرده­اند، ولی در قرآن کریم هم از واگذاری مُلًک به معنای پادشاهی به گروهی از افراد و هم از تعیین فرمانروا از سوی خداوند سخن گفته شده است. ابراهیم،نمرود، سلیمان، داود، یوسف و طالوت از کسانی هستند که در برخی از آیات اتیان ملک به آنان از سوی خداوند را مطرح شده است. همچنین در سوره بقره به روشنی از تعیین طالوت به عنوان حکمران از سوی خداوند سخن گفته شده است.
۷. اتیان یا واگذاری ملک به برخی از پیامبران که در این آیات به خداوند نسبت داده شده بیانگر اراده تکوینی خداوند بوده و به معنای تاکید بر مشیت و خواست الهی است. از این دیدگاه هیچ پدیده ای در جهان فارغ از خواست و اراده خداوند رخ نمی دهد. به ویژه این که در برخی از این آیات از اتیان مُلک به کسانی همچون نمرود سخن گفته شده است که بدون تردید حاکمیت آنان مورد تایید خداوند نبوده است. افزون بر این آیات مورد استناد دست کم از بیان نقش رضایت و خواست مردم در این واگذاری ساکت اند. در هیچ یک از این آیات نه تنها نقش رضایت و خواست مردم در واگذاری ملک به این افراد نفی نشده است بلکه ظاهر برخی از آیات آن را تایید می­کند. در مورد طالوت تعیین فرمانروا به درخواست خود مردم صورت گرفته زیرا آنان پس از اختلاف در مورد شخص شایسته برای فرمانروایی و با توجه به نیاز به تعیین آن برای جنگ از پیامبر شان تقاضا می کنند که او فردی را مشخص کند و او طالوت را برمی گزیند و می گوید خداوند او را به عنوان پادشاه شما برگزیده است. با این حال مردم به این استدلال که او از خاندان پادشان بنی اسراییل نبوده و دارایی چندانی ندارد نمی­پذیرند. سپس پیامبرشان با این استدلال که خداوند به او دانش و قدرت جسمی بسیار داده است رضایت آنان را جلب می کند.
۸. خداوند در آیاتی از قرآن به ضرورت اطاعت از پیامبر اسلام و عدم تخلف و سرپیچی از فرمان ها و داوری ها او فرمان داده است. از آنجا که فرمان به اطاعت در این آیات مطلق است ، می توان استفاده کرد که این شامل فرمان های سیاسی و دستورات مربوط به حکمرانی نیز می شود. با این حال این آیات نیز نقش خواست و رضایت مردم در حکمرانی و فرمانروایی پیامبر را نفی نمی کند. زیرا ممکن است امر به اطاعت از پیامبر در امور عمومی از این جهت باشد که او از سوی مردم و جامعه برگزیده شده است.
۹. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به ولایت پیامبر اسلام تصریح می کند ، همچنین آیاتی نیز وجود دارد که از نظر شیعه بر ولایت ایمه اطهار سلام الله علیهم دلالت دارند. بسیاری از اندیشمندان با استفاده از اطلاق این آیات قلمرو این ولایت را شامل حکمرانی و فرمانروایی سیاسی نیز دانسته اند. البته به اعتقاد برخی این ولایت شانی فراتر از امور سیاسی دارد و به امور معنوی و باطنی و بیان تعالیم خداوند و چه بسا امور تکوینی و تشریعی دلالت دارد. از این دیدگاه، چنان که پیشتر نیز یاد آوری شد، امور سیاسی اموری هستند که تصدی و اداره آن از عهده عموم مردم و در چارچوب یافته های عقلی و تجربی ساخته است. از این رو استعلای آن به سطحی که تنها اولیای خدا از عهده آن بر آیند نه تنها لازم نیست بلکه چه بسا به فروکاستن و تنزل جایگاه و شان ولایت الهی منجر شود.
۱۰. البته فرض این که اطلاق ولایت پیامبر و ایمه قلمرو سیاسی را دربر می­گیرد با انتصابی بودن آن تلازم ندارد و با پذیرش نقش رضایت و خواست مردم در فرمانروایی سیاسی آنان نیز ناسازگار نیست. وانگهی آیاتی از قرآن نیزاین نقش را تایید و تقویت می­کنند. مانند آیاتی که پیامبر را به مشورت با مردم فرمان می دهد و آیاتی که به بیعت مردم با او اشاره می کند. امر به مشورت در آیه و شاورهم فی الامر در کنار آیه امرهم شوری بینهم به خوبی نشان از نقش اصلی مردم در اداره امور سیاسی دارد و مشورت امری تجملی نیست.
۱۱. افزون بر استدلالات بیان شده پذیرش انتصابی بودن فرمانروایی پیامبر و ایمه نیز بر اساس دلیل خاص است ، از این رو در مواردی که دلیل معتبری بر انتصاب شخصی از سوی خداوند دلالت نکند ، خواست و رضایت مردم تعیین کننده است. بنابر این اگر همچون بسیاری از اندیشمندان شیعی انتصاب به ولایت سیاسی خاص ایمه دانسته و دلایل اقامه شده برای نصب غیر از ائمه به این منصب نارسا و یا نا معتبر قلمداد شود، در این صورت راهی جز رضایت و خواست مردم برای تعیین فرمانروا نیست. بر مشروعیت خواست و رضایت مردم افزون بر آیات شوری، آیات مربوط به امانت، مالکیت، بیعت، خلافت انسان و نیز عمومیت خطابات قرآنی نیزدلالت دارد. وانگهی با نبود انتصاب جز زور و انتخاب راهی باقی نخواهد ماند و روشن است که دیدگاه قرآن نسبت زور منفی است.
1۲ . تمامی مباحث گذشته بر اساس رویکرد شخص محور است که در آن پرسش چه کسی باید حکومت کند؟ اصالت دارد. بر اساس رویکرد نهادی که چگونگی حکومت کردن اهمیت می یابد، بحث تعیین فرمانروا موضوعیت چندانی ندارد بلکه الگو و شیوه اداره حکومت به مسئله اصلی بدل می­شود. در این صورت بحث انتصابی و انتخابی بودن فرمانروا یکی از مسایل فرعی در الگوی حکومت خواهد بود و در چارچوب آن تعیین و مشخص می­شود.
1۳. از مطالب پیش گفته می توان به این نتیجه دست یافت که آنچه در اصل پنجم قانون اساسی بیان شده است نه تنها مورد تایید آرای عمومی است بلکه بر بنیان آیات قرآن نیز استوار است. از این رو نمی­توان حاکمیت الهی را دست مایه نقض خواست و رضایت مردم قرار داد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات